بخشی از مقاله


I از هالیوود تا کن
شاید هیچ جایی نیروها، تنش‌ها و تقابل جهانی سازی فرهنگی (cultural globalization) بیش تر از جشنوارۀ فیلم کن محسوس و مشخص نباشد. جشنواره به طور سالانه، از سال 1946 (تنها با دو وقفه) در ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیا، کنار مدیترانه در شهر کن برگزار می‌گردید و برخلاف فیلم‌های کمي که به دید عموم گذاشت توانست به رشد چشمگیری دست یابد، به گونه‌ای که هزاران روزنامه نگار و علاقه مند را مفتون و مجذوب خود کند. جشنوارۀ فیلم کن به واسطۀ تلاش های انجمن فرانسوی برای فعالیت هنرمندانه و با تضمین وزارت های امور خارجه، آموزش و پرورش و مرکز سینمای ملی تأسیس شد. و اکنون درگذر سال‌ها جشنواره خود را چنین معرفی می‌کند، «یک تریبون چند مخاطبۀ سالانه برای فیلم بین‌الملل» جایی که همۀ سبک ها، مدارس و اقشار جایگاه خود را یافته‌اند.»


وجود مؤلفین خبره، بودجۀ بالا و آموزش ستاره‌ها موجب شد تا در راستای غنا و فربهی تولیدات هالیوود گام های مؤثری برداشته شود. ولی در کنار همۀ اوصاف 2 تن از منتقدین روزنامۀ نیویورک تایمز، اسکات و دارکیش، نقدهای مشابهی را که نسبت به عملکردهای سالانۀ هالیوود صورت گرفته است، از دو دیدگاه مورد لحاظ قرار داده‌اند. یکی دیدگاه کسانی که در استعمال لغات صحیح حساسیت ویژه‌ای از خود نشان می‌دهند و جشنوارۀ فیلم کن را به دستاویز کردن سنت و هنر از طریق جاذبه های مادی ظاهری برای دست‌یابی به سودهای کلان متهم می‌کنند. دیگری از دیدگاه افکار مادی گراست که از افراط کن در بیان مسائل داخلی و سری درشگفتند. و انگار برای فیلم های سخت گریزی برای کاهش همیشگی مخاطب متخصص کارهای هنری وجود ندارد.


البته جشنوارۀ کن به خوبی از عهدۀ برقراری تعادل میان کیفیت هنری و فشار تبلیغاتی برآمده است و در واقع شهرت خود را نیز مدیون همین امر است. به بیان بهتر می‌توان گفت سازمان‌دهندگان کن از 2 لیمو، لیموناتی با نام کن در دستان خود ساخته‌اند. اما این همۀ ماجرا نیست. لین هیرشبرگ در روزنامۀ نیویورک تایمز جشنوارۀ 2004 را چنین توصیف می‌کند «تجسم دنیای شگفت‌آور فیلم آمریکا که گاهی در معنای واقعی به نقطه‌ای از پوچی و مزخرفی می‌رسد». نکته‌ای که ممکن است در لابه‌لای فیلم‌ها پنهان باقی بماند، مسئلۀ جهانی شدن است. در واقع موقعیتی برای تماشاچیان کاوشگر و فکور فراهم می‌آید که از طریق آن بتوانند در خلل فیلم‌ها به خصوصیات روحی، روانی و مقتضیات کشور سازنده فیلم پی ببرند.

(شرک 2) را آمریکا با هالیوود به دنیا معرفی می‌کند. چهره‌ای متفاوت از خیال که در آن زندگی یک غول سبز، عروسش و یک الاغ، دستخوش حوادث می‌گردد. شاید بتوان گفت که در این تلاش مخاطبان جهانی هالیوود به حد اعلی خود می‌رسند شرکت های هالیوود بزرگ کم کم از کشف زندگی و فرهنگ مردم آمریکا فاصله گرفتند و با استفاده از سرمایۀ منفی و با به کارگیری جاذبه‌ای نسبی تا پایین‌ترین موضوعات رایج متداول و مبتذل نزول کردند. و این فرصت مناسبی بود تا فیلم های هالیوود از اختصاصی بودن فرهنگ دور شده، در تمام فرهنگ‌ها و حاشیه‌ها طنین انداز گردند و به فروش برسند. البته همۀ این‌ها به دور از هر گونه فیلم نامه و متن دقیق و نکات ظریف، ولی همراه با فعالیت و تأثیر ویژه بروز پیدا می‌کرد.


و البته نه آمریکا بلکه هالیوود باید پیشرفت خود را مدیون «یک دنیای خیالی» اختراع شده بداند. در نوامبر 2004 (شرک 2) سومین فیلم دنیا بود. لازم به یادآوری است که این تنها راه افزایش درآمدها نیست. الیور ایناف، کسی بود که از زاویه‌ای دیگر به این مسئله نگاه می‌کرد. به اعتقاد او فشردن دکمۀ هیجان بشر از قبیل آزادانه بازگو کردن نهایت خشونت، رفتارهای جنسی و مادی‌گرایی از عواملی هستند که به راحتی موجب خشنودی و لذت طبع حیوانی بشر می‌شوند. مانند سرخ‌کردنی های مک دونالد که به راحتی در سراسر دنیا توجه بشر را به سوی خود جلب می‌کند. فرانسوی‌ها و به ویژه کانادایی ها، در مواجهه با محصولات هالیوود خود را با دو فکر می‌یابند. آنها به عنوان مصرف‌کننده آمادگی کامل برای خریداری تمام

محصولات هالیوود را دارند و سلطۀ بازار هالیوود در فیلم بین‌الملل به خوبی منعکس‌کنندۀ این امر است. از آنجایی‌که 1 درصد از فیلم‌ های نمایشی در آمریکا خارجی هستند، هالیوود 85 درصد از بلیط‌ های فروش خود را به صورت جهانی نمایش می‌دهد. برطبق آمار صورت گرفته، فروش 2/9 میلیارد دلار در سال 2004، موجب رشد 80 درصدی نسبت به دهۀ پیشین خود بوده است. «انجمن آمریکایی حرکت تصویر» (MPAA)، گروه اعمال نفوذ و تجارت آمریکا، همراه با شرکای بین‌المللی آنها، «انجمن حرکت تصویر» (MPA)، با همکاری یکدیگر توانستند پرچم سلطۀ جهانی هالیوود را در دست بگیرند. طبق شواهد موجود، اکنون فیلم های آمریکا در بیش از 150 کشور جهان به نمایش در می‌آیند. می‌توان ادعا کرد، صنعت فیلم آمریکا توانسته

است اکثریت تولیدات دیدنی را در میلیون‌ها خانه در سراسر دنیا به خود اختصاص دهد. جای شگفتی است که هیچ‌یک از شرکت‌ها در سایر کشورها این کار را مشکل نیافته‌اند. از یک سو پیوسته سهم بازار وطنی را نسبت به رقیب بزرگتر و ثروتمندتر آمریکایی خود از دست داده‌اند و از سوی دیگر دولت آنها حاضر نشد در هیچ تلاش جهت حمایت از تلاش آنها گام بردارد. و این وضع تا جایی پیش رفت که نفوذ فرهنگ آمریکا در کانادا به حدی رسید که 75 درصد جمعیت آنها در حاشیۀ 100 مایلی آمریکا سکنی گزیدند، تنها 7/2 درصد از بلیط

سینماهای داخلی کانادا در سال 2003 به فروش رسید. دولت این کشور در این اوضاع مجبور به حمایت از تولیدات فرهنگی خود گردید. در واکنش به این حضور گستردۀ رسانه‌های آمریکایی، کانادا اقدام به روندی قانونی کرد که هدفش حمایت و رهنمود کالاها و خدمات فرهنگی بود. این کشور تلاش کرد تا با ارائۀ کمک های مالی، پاداش های مالیاتی و ارائۀ سهمیه‌ای معین در جهت حمایت از سینمای بومی گام هایی بردارد. این «مضمون کانادایی» را از طریق سینما به نمایش در می‌آورد و در تلویزیون و رادیو پخش می‌کرد. به دنبال کانادا، سایر کشورها از جمله فرانسه نیز سیاست های مشابه را برای دلایل یکسان تداوم بخشید. طبیعی است که سازمان (MPAA) از این گونه سیاست‌ها بیزاری جوید. برای همین منظور سازمان (MPA) در سال 1945 برای واکنش به بالا رفتن جریان حمایتی که هدفش ممنوع و محدود شدن واردات فیلم‌ های آمریکایی بود، در سال 1945 تأسیس شد.


محتوای صنایع (فیلم، تلویزیون، ویدئوی خانگی، چاپ و نرم‌افزار) موفق ترین صادرات آمریکایی هستند، با بالاترین منافع بین‌المللی نسبت به سایر صنایع و ایجاد شغل در طی سه دورۀ متوالی. در سال 2001 صنایع سمعی بصری، آمریکا نزدیک به 530 میلیارد دلار (بیش از 5درصد از تولید عمدۀ داخلی) بدست آورده و به میزان 90 میلیارد دلار ارزش تولیداتش را به سایر کشورها صادر کرده است. این موفقیت‌ها تا جایی پیش رفت که جک والنتی رهبر پیشین (MPAA) کسی که نیمۀ سال 1990 به عنوان قویترین تاجر پارلمان به رسمیت شناخته شد. این صنایع را به عنوان «جواهری در قلۀ تجارت آمریکا» توصیف کرد. مسلم است که ارزش صادرات «محتوای صنایع» و عظمت حجم در آمریکا، ارتباطی تنگاتنگ با موضوع اقتصاد در این

کشور دارد. مذاکره‌کنندگان تجارت آمریکا برای پاسخ به درخواست (MPAA) نهایت تلاش خود را مبنی بر روند دهۀ اخیر برای به حد اعلی رساندن درجۀ نائل شدن به آزادسازی سمعی بصری به کار گرفته و هر جا توانسته این کار را انجام داده است، که البته در این موضوع با مخالفانی هم رو به رو می‌باشد. سایر کشورهای مذاکره‌کنندۀ تجارت که با آمریکا در ارتباط بوده‌اند، اغلب از یک مقاومت دشوار سخن می‌گویند که به سلطۀ رسانه های گروهی آمریکا تعبیر می‌شود. آمریکایی‌ها همواره موضوع سنخیت فرهنگی را در نظر نمی گیرند که این

خود پای جهانی شدن را پیش می‌کشد. بنابراین مذاکره‌کنندگان تجارت آمریکا، نتیجه را در آزادسازی بخش سمعی بصری قلمداد می‌کنند. شایان ذکر است، موفقیت آنها در طول تاریخ نتیجۀ مذاکره یا شوری و تبادل افکار نیست. آنها همواره در مراحل گوناگون و مذاکرات تریبون های متفاوت از شیوۀ اعمال نفوذ به عنوان یک اهرم در برابر رقبای خود استفاده کرده‌اند. برای مثال: آمریکا همواره در مذاکرات دو جانبه با کشورهای ضعیف‌تر بر سیاست های خود تأکید می‌کند. این کشور موفقیتی را در توافق نامۀ تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA)

بدست آورده که بر اساس آن کانادا «فرهنگ اعتراض» خود را از طریق موافقت‌نامۀ دو جانبه حفظ می‌کند. به همین خاطر کانادا باید در مسئلۀ مقابله به مثل با آمریکا به طور واضح اعتراض خود را سودمند ببیند و به طور قطع حضور او در مذاکرات چند جانبه در سازمان تجارت جهان (WTO) لازم و ضروری است. چرا که آن‌جا بهترین مکان برای اعلام «توافق برای مخالفت» می‌باشد و نتیجۀ این حضور، رسمی کردن گروه‌ها و احزاب برای ادامۀ مذاکرات آزادسازی تحت‌نظر موافقت‌نامۀ عمومی تجارت در خدمات GATS می‌باشد. سازمان MPAA و

دولت آمریکا صنعت فیلم را که به درستی وسایل تفریحی مناسب هستند، مورد توجه قرار داده‌اند. محصولات آمریکایی از دید مصرف‌کنندگان جهانی همیشه مافوق سایر محصولات انگاشته می‌شود و این خود مهم‌ترین دلیل فروش فوق‌العادۀ خارجی آنهاست. البته این امری مسلم است که آنها باید با رژیم تجارت چندجانبه نظارت شوند. شاید به همین دلیل است که هر نوع تلاشی جهت حمایت از محصولات فرهنگی داخلی از جانب بازار بین‌الملل مشکوک تلقی می‌شود. در پاسخ به این حمایت‌ها از حربه های مختلفی استفاده می‌شود که از آن می‌توان به سیستم حمایتی بی‌کفایت (حربه تحقیرآمیز کردن) و ارجاع به بسیاری از قوانین پذیرفته شدۀ حقوق بشر که مستقر بر اصول آزادی بیان و دسترسی به عقاید است، اشاره

کرد. بسیاری از کشورها معتقدند که «تولیدات فرهنگی» نباید به عنوان یک کالا مانند سایر اجناس متصور شوند، بلکه به این گونه تولیدات باید به مشابۀ یک مقولۀ خاص از تولید توجه کرد که اثر بسیار عمیقی بر توسعۀ فرهنگی و اتحاد ملی دارد. مؤلفین دولت با نفوذ کانادا گزارشی را در سال 1999 برپا کردند که سوال های زیر را در برمی‌گرفت: آیا ما حقیقتاً به عنوان مصرف‌کننده و تولیدکنندۀ کالاها و خدمات تجاری تعریف شده‌ایم؟ آیا خودمان را آماده ساخته‌ایم تا دوباره اهمیت تنوع فرهنگی را تصدیق کنیم و آیا توانایی هر کشور را برای حتمی ساختن اینکه داستان‌ها و تجارب خود را در اختیار شهروندان و سایر دنیا قرار دهد، تائید کنیم؟ به دنبال روند اخیر، «تدابیر فرهنگی» کانادا شیوه‌ای را به این شرح در پیش می‌گیرد،

«پرورش یک محیطی که در آن تولیدات فرهنگی خلق، تولید و نگهداری شود و به فروش برسد و در نهایت میان مخاطبان داخلی و خارجی تقسیم می‌گردد». یک سیاستی که هم نیاز است و هم مشروعیت دارد. به گونه‌ای که تولیدات فرهنگی کانادا را از قید و بند رقابت خارج می‌کند و تحت نظارت یک رژیم تجارت آزاد شده در می‌آورد. اروپا، به طور ویژه فرانسه، از این دیدگاه وارد شده و یک مسلک حمایتی مشابه را به کار گیرد. واین یک پیچیدگی اضافه هم به همراه دارد که علاوه بر قطعیت دوام فضاهای فرهنگی داخلی می‌تواند مشمول ائتلاف یک اتحاد اروپایی پیدایش یافته نیز بشود. یک ابزار قانونی یگانه که حاکی از نظارت بر پیگرد «تنوع فرهنگی» بود، مورد مذاکره واقع شد. و در نهایت در یک دادگاه سرد و در شرایطی

طاقت‌فرسا با اکثریت آرا 148 به 2، (با 4 رای خالی) به تصویب رسید. در تاریخ 20 اکتبر 2005 در همایش عمومی سازمان فرهنگی، علمی و تربیتی ملل (یونسکو) معاهدۀ حمایت و توسعۀ جلوه های گوناگون فرهنگی، علمی و تربیتی ملت‌ها اتخاذ شد. شایان ذکر است که این سند یک «عبارت»، «بیانیه» یا «نظریه» نیست بلکه یک قرارداد است که در آن حقوق بین‌الملل برای کشورهای تصویب‌کننده، سه ماه بعد از تصویب سی کشور، اعتبار قانونی پیدا می‌کند. البته آمریکا به همراه اسرائیل بر خلاف این معاهده رأی دادند و مسلم است که نه خود را ملزم و مقید به شروط آن می‌دانند و نه تعهدات آن سند، آنها را تحت فشار قرار می‌دهد. و نه تنها در سرباز زدن از انجام معاهده، سلطۀ قانونی خود را در دستورات و فرمان‌ها

دوباره تصریح می‌کنند، بلکه این قوانین را به سایر ابزارهای بین‌الملل سوق داده تا مانعی بر سر راه عملی شدن این قوانین معاهده باشد. به طور کلی، این معاهده به عنوان یک ابزار قانونی دچار تیرگی و ابهام است. طبق اظهارات سیاستمداران آمریکا، فرهنگ معاهده هیچ گونه توصیف یا تعریف جامعی از «فرهنگ» و «اتحاد و یگانگی فرهنگی» ارائه نمی دهد. کلید تدبیر، بر فراز شروط نافذ و تعهدات و قوانین محوری این سند ساخته شده است. در نتیجه حیطۀ عمل و گسترۀ کاررد این سند به گونه‌ای دشوار قابل پیش‌بینی است. لویس الیور، سفیر آمریکا در یونسکو، تاکید می‌کند که فرانسه و دیگر کشورها در حال توسعۀ لیست کالاهای فرهنگی خود می‌باشند... که تا حالا شامل شراب و ... شده است. مسئلۀ سؤال برانگیز این است که پایان این ابهام و تیرگی به کجا ختم می‌شود؟ گویی این ابهام فکری و مفهومی برای سیاستمداران آمریکا زیاد آزار‌دهنده نیست و آنها را با تنش روبه‌رو نمی‌کند. لازم به تذکر

است که قوانین پیرامون روابطشان با سایر ابزارهای قانونی بین‌الملل بسیار گیج‌کننده است و به طور مشهودی متناقض می‌باشد. برطبق اظهارات، هیچ چیزی در این معاهده نباید به نام اصلاحات یا تغییر قوانین و تعهدات حزبی تحت هیچ معاهدۀ دیگر، به طور سلیقه‌ای تفسیر و ترجمه گردد. به عبارت دیگر، «معاهده‌ای بدون هیچ‌گونه پیمان نامۀ وابستۀ دیگر»، احزاب متعهد شده‌اند، تنها معاهداتی تفسیر و به کار برده می‌شوند که یا جزء معاهدات حزبی باشند یا جزء قوانین وتعهدات بین‌المللی محسوب گردند، که در این صورت به عنوان قوانین وابسته «فرهنگ معاهده» تعبیر می‌شوند. الیور در مورد این قوانین وابسته ابراز نگرانی کرده و اظهار می‌دارد تحلیل معاهدات روشن و نامبهم که دولت‌ها در سایر موافقت‌نامه‌های

بین‌المللی متعهد شده‌اند، ممکن است به طور ناصوابی تفسیر شود، مانند موضوعاتی پیرامون حقوق بشر وتجارت، بی‌تردید در منشور جهانی حقوق بشر بر نقض حقوق انسان‌ها و اصل آزادی تأکید شده یا حیطۀ عمل آن محدود گردیده است. چیزی که ما به راستی در مورد آن صحبت می‌کنیم موافقت‌نامۀ تجارت است (معاهده‌ای که در برگیرندۀ هیچ موفقیتی در کسب شغل و زندگی نیست). البته فاصلۀ فاحشی میان رابطۀ این معاهده با تعهدات موجود قانونی بین‌الملل لحاظ می‌شود. اما به هر حال مفهوم سیاسی این معاهده به طور قابل

ملاحظه‌ای واضح و بدیهی است. یکی از تحلیل‌گران می‌گوید: فرانسه به دلیل مخالفت شدیدش با واردات تولیدات فرهنگی تحت مذاکرات WTO به عنوان «افراد تندرو گروه های حزبی» نام گرفت، مذاکراتی که شامل آمریکا و کشورهای هم‌پیمان او بود. و نشان می‌داد که عقاید بین‌المللی نیز با خط‌مشی آنها هم سو شده و فرهنگ معاهده نیز مؤید این انعکاس است. همانا این مسئله قسمت عمده‌ای از این سند را به خود اختصاص داده است. در این موافقت‌نامه با ارجاع به دیپلماسی مستقر، سیاست های داخلی و روند مذاکرات جایگاه خود را در میان تعهدات بین‌الملل پیدا کرده است. به گونه‌ای که به بهترین شیوه می‌توان مفاد آن را تشخیص داد و در غیر این صورت سند مبهم و متغیر است. از دید یک متن جامع تاریخی،

«فرهنگ معاهده» یونسکو سازگاری برجسته‌ای با رویکرد جهانی شدن دارد که توسط قدرت‌های میانی مانند فرانسه و کانادا دنبال شده است و رؤسای معاهده این امور را اداره می‌کنند. قابل توجه است که به هیچ عنوان پروسۀ جهانی شدن، اقتصاد و امور مالی را مشمول نمی شود. و در میان رژیم‌هایی که صلاحیت جلوگیری از بی‌عدالتی را دارند، این امر صورت گرفته است. همراه با آن به قدرت و نفوذ آمریکا پیوسته‌اند که نمایندگی خود را در جدول محاسبات حتمی سازند، این صفحه اتحاد میان قانون صحیح و دیپلماتیک را هدف قرار می‌دهد. کار به گوشه نگاهی به مفهوم تئوری و عملی «فرهنگ» آغاز می‌شود و بعد از آن طرز عمل و تدبیر تولیدات فرهنگی را در (WTO)، دیگر مواردی چون موافقت‌نامه تجارت آزاد

آمریکای شمالی، تجارت آزاد پیدایش یافتۀ آمریکایی، کشورهای اروپایی و به تازگی موافقت‌نامه‌ های تجارت دو جانبه که شامل آمریکا می‌شود را مورد بررسی قرار می‌دهد. سپس تاریخ یونسکو و تأثیر آن در صیانت از تنوع فرهنگی دنبال می‌کند. که شامل روابط سرد ایالات متحده با سایر کشورهای عضو یونسکو می‌شود. منشأ مذاکرات و پیش‌نویس «فرهنگ معاهده» در تمام جزئیات با توجهی ویژه به تلاش کانادا، فرانسه و کشورهای اروپایی جهت حتمی ساختن پذیرش خودشان، مورد بررسی قرار می‌گیرد. و در نهایت چنین می‌توان نتیجه گرفت که فرهنگ معاهده تأثیر کمی بر روی معاهدات تجارت موجود خواهد داشت. و همین طور برخلاف اثر محسوسی که بر روی آینده مذاکرات آزادسازی سمعی بصری تحت سیستم WTO

خواهد داشت. البته این یک هدف عمده و مهم سیاسی تجاری ایالات متحده است. اثر فرهنگ معاهده به عنوان یک وسیله پایداری آزادسازی و خصوصی سازی سمعی بصری و سرانجام مشروط به پذیرفتن یک مشروعیت قانونی برای حمایت از تنوع فرهنگی در خلال حمایت‌های داخلی شد. قسمت پایانی سند، تجارت و فرهنگ مذاکرات پارلمانی را در شروط و تعهدات متذکر می‌شود. در این سند رویکردی نیز بر بازار رسانه‌ای، سبک تجارت متداول هالیوود و تفسیر تجارت علم معانی و توسعۀ حقوق بشر صورت گرفته است. این موارد توسط مذاکره‌کنندگان تجارت آمریکا و صنف علاقه‌مند مورد بحث واقع شد است. سند تا جایی پیش می‌رود که باقی آثار را به آمریکا تحمیل و اثبات می‌کند. که آزادسازی و خصوصی‌سازی تجارت در تولیدات فرهنگی امری لازم و مطلوب است.


احتمالاً این معاهده می‌تواند در ارتباط با تعهدات تجارت تا میزانی مبهم باشد. هدف از معاهده، ایجاد یک مانع بر سر راه آزادی سازی تولیدات فرهنگی است. (به طور ویژه تحت نظارت GATS). در واقع این بخش، برابر با بیانیه سیاسی و تدابیر گفتمان است.
اگر چه در ظاهر ابزاری قانونی است که می‌تواند بیانگر تنظیم شیوه‌ها و تنوعات فرهنگی و اختلافات موجود باشد. در عرصۀ دیپلماسی نیاز بیشتری به توضیح و تفصیل ندارد.
کشور فرانسه پیرامون پیشنهاد قانونی اساسی اتحادیۀ اروپا نظر ممتنعی ارائه داده است. این موضوع می‌تواند بیانگر بستری باشد که جهانی شدن بر روی آن حرکت خواهد کرد. این سند اصولاً فرهنگ و هویت فرهنگی را تعریف نمی کند. زیرا در این قرارداد سخنی پیرامون فرهنگ و هویت فرهنگی نرفته است.


از سوی 148 کشوری که به این معاهده رأی داده‌اند یک عدم پذیرش بازار به منزلۀ حکمی انحصاری نسبت به محتویات فرهنگی و قابل ملاحظه است.
اگر چه این فرایند، پدیده‌ای ضدآمریکایی شناخته شده، ولی بهتر است از آن به عنوان یک حقیقت غیرآمریکایی یاد کنیم. سیاستمداران آمریکایی و هواداران آن از منطق گفتمان با نسبت دادن آن به تعهدات و اصول قانونی عمومی، سوء استفاده می‌کنند. همینطور آمریکا از اصل حقوق بشر، معاهدات، اصول همگانی و اصول تجارت در حوزۀ آزادسازی سوء استفاده می‌کند. هالیوود نسبت به کن می‌تواند هم دورتر از آن چیزی باشد که تداعی می‌شود و هم نزدیکتر از آن چه ما تصور می‌کنیم.
II فرهنگ و هویت ملی


نویسندگان پیام فرهنگ معاهده، جهل و ناتوانی خود را در ارائۀ تعریف جامع و روشن «فرهنگ» و «هویت و يگانگی فرهنگی» با همه‌گیر بودن این نادانی توجیه می‌کنند و خود را از این بابت تسلی می‌دهند. اما دو سوال اینجا مطرح می‌شود که آیا شیوه‌های تولیدات فرهنگی می‌توانند یکسان باشند و یا اساس ساخت نظام‌نامه‌های مفید واقع شده است؟
A. مفهوم گمراه‌کنندۀ فرهنگ


بندیکت اندرسون در تالیف بدوی خود در مورد تیلور طی‌گرایی، یک ملت خیالی که ساخته و پرداختۀ اذهان سازندگانش هستند به تصویر می‌کشد. ملتی که به مرزهای متناهی و متغیر محدود شده و در آن سوی مرزها، سایر کشورها واقع شده‌اند. اجتماعی که حاکمیت و اقتدار آن از دیدگاه روشنفکری بررسی می‌شود، در آن همه به طور مستقیم تحت حکومت خداوند، آزاد هستند و در نهایت جامعه‌ای عاری از هر گونه نابرابری و استثمار فعلی که بر همه چیز مستولی است به تصویر می‌کشد. این ملت همیشه به ترازی یک رفاقت عمیق درک می‌گردد. در این امتیاز درک هر کس از هویت و یگانگی ملی خود در این گونه عوامل وهمی و تصوری اجتماع طرح می‌گردد. سایرین مانند هومی نظریه پرداز فرهنگی در تائید مؤلفۀ

اندرسون به یک حس نفرت ناگهانی نسبت به جامعۀ مدرن اشاره می‌کند که وضع دو پهلویی را در نتیجۀ ابهام فکری نسبت به هویت ملی هر کس به وجود می‌آورد. در این حال زبان و هنر ضمن ایجاد و اصلاح فرهنگ، سعی در بیان فرهنگ ملی دارند. ملت در شیوه و روند گفتار معنا می‌گیرد. جایی که معانی ممکن است ناقص و تاریخ نیمه ساخته ظاهر شود. زیرا تاریخ همواره در حال ساخته شدن می‌باشد. در این نوع تفکر بهابها ملت را به عنوان داستانسرایی معرفی می‌کند که تمام تلاش خود را برای درخشش در مرزهای فرهنگی یک ملت به کار می‌گیرد. صریحاً ظهور ابهام و روانی بیان را در تمام تلاش‌ها برای بیان «چیستی حقیقی فرهنگ» آشکار می‌کند. در واقع مرزهای فرهنگی دو طرفه هستند و تبادلات می‌تواند

دستخوش تضادها شود. هم چنین وارد کنندۀ افکار جدید بر بدنۀ سیاسی می‌باشد، احداث کنندۀ سایر موفقیت های معانی است. به ضرورت در روندهای سیاسی، تولیدکنندۀ موفقیت‌های سیاسی و نیروهای غیرقابل پیش‌بینی برای نمایش های سیاسی می‌شود. برخلاف آنکه هیچ دیپلمات تجاری این مسائل را ارائه نمی دهد، اساس عقیده- اصل روانی بیان و تضاد و بی‌تکلیفی هر فرهنگ ملی- کارهای بدیع بسیاری در راستای پیشرفت موقعیت آمریکا در تجارت تولیدات فرهنگی انجام داده است. برای مثال، سفیر الیور مؤید این مسئله است

که آمریکا با متنوع‌ترین فرهنگ دنیا طرفدار شدید و قوی تنوع فرهنگی است. در ادامه ضمن بیان توضیح عدم رای آمریکا در فرهنگ معاهده اظهار می‌دارد که آمریکا تنوع فرهنگی ارزانی به دست آورده است که با التزام به آزادی و آزادی با سایرین و هم‌چنین با محترم شمردن جریان آزادی عقاید، حرف ها، کالاها و خدمات جامعه ما را توسعه داده و غنا بخشیده است. اگر تنوع فرهنگی به صورت متضادی بروز پیدا می‌کند پس قطعاً مستقیم‌ترین و جامع‌ترین ابزارهای کسب تنوع فرهنگی توسط تلاش کردن موانع قانونی برای روند آزادی عقاید، حرف ها،

کالاها و خدمات بدست می‌آیند. تنوع یک قصد قاطع خواسته شده است که وجودش در یک بازار آزاد تمام و کمال ادامه پیدا می‌کند. اما در یک لحظه مشاهدۀ آزادی تجارت حقوق بشر و اصطلاحات فرهنگی که با هم در یک فرمول، روان هستند. ناگهان با مالکان اقتصاد هالیوود که مایل به بازارهای مقید هستند، در یک ردیف قرار می‌گیرند. یونسکو در مورد معنی «فرهنگ» چه فکری می‌کند؟ خوش‌بختانه، یونسکو مجموعه‌ای از سوال‌ها و پاسخ‌ها را در رابطه با اشتراک و محل تقاطع تجارت و فرهنگ گردآوری کرده است. اگر چه خود فرهنگ

بی‌تعریف باقی می‌ماند. یونسکو یک شرح داستانی «صنایع فرهنگی» را پیشنهاد می‌دهد. اگر چه این صنایع به طور مدور با این عنوان تعریف شده‌اند «صنایعی که خلق، تولید و تجارتی کردن محتویاتی که غیرعینی و فرهنگی در طبیعت هستند را با هم ترکیب و متحد می‌کنند». «کالاهای فرهنگی» به عنوان «کالاهای مصرفی که عقاید، نمادها و راه و روش های زندگی را مشخص می‌کند» بسیار نامفهوم تعریف شده‌اند. مجموعه‌ای از محصولات فرهنگی آماده شده است، از قبیل (کتاب، مجله، چندرسانه‌ای، نرم‌افزار، ضبط، فیلم، ویدئو، برنامه های سمعی بصری، هنر، صنعت و مد). «خدمات فرهنگی»، اموری هستند ک هنرشان تأمین علایق و نیازهای فرهنگی می‌باشد. و البته آمریکا خواستار ابهام «فرهنگ» و تدابیر مربوطه می‌باشد، زیرا به هر حال این ضربه و تکان، بر هم زننده‌ی تنظیمات آنهاست. در حقیقت میزان و تنظیم «صنایع فرهنگی» خواستار تعریف «فرهنگ» می‌باشد، و در این صورت یونسکو در یک مشکل بزرگ قرار می‌گیرد.


در عصر مسئله‌ای، هنگامی که یونسکو در شرایط دشواری برای بیان اینکه چه چیزی قطعاً صنایع، کالاها و خدمات را در ادراک شایستۀ فرهنگی می‌سازد، قرار می‌گیرد. کمترین مشکل را با اثرات اقتصاد در صنایع تعریف شده دارد. یونسکو مشاهده کرده است که روان بودن در این محیط «نمایی رشد کرده» در دهۀ اخیر داشته است. با تجارت سالیانۀ جهانی ادبیات، موسیقی، هنر سمعی بصری، سینما، عکس، رادیو، تلویزیون، بازی‌ها و کالاهای ورزشی که از 95.340 میلیون دلار به 387.927 میلیون دلار بین سالهای 1980 تا 1998 در نوسان است

و جای شگفتی است «دنیا به صنعت فیلم آمریکای شمالی» وارد می‌شود. به علاوه مشاهده می‌گردد که در این وضعیت اوضاع متمایل به اقتصاد یک توضیح واضح را از فرهنگ پیشنهاد می‌دهد. که وقتی ما از فرهنگ هر مقولۀ تجارت صحبت می‌کنیم، حقیقتاً منظورمان چیست؟ الیور گودایناف، فرهنگ را در دو دسته از هم متمایز می‌کند، یکی فرهنگ سطح بالا که شامل اپرا، بالت، موسیقی کلاسیک و مانند آن می‌شود و دیگری فرهنگ مردمی و متداول است. که در برگیرندۀ فیلم های سرگرم‌کننده، تلویزیون، موسیقی پاپ، خبرگزاری، اخبار و

پیام‌های بازرگانی می‌شود. اگر چه هیچ کدام توضیح واضح و مجزا و جدا از هم نیست، اما این تمایز گودایناف، یک امکان اصلاح و بهبود گفتمان را به وجود می‌آورد، و هم چنین استنباط می‌کند، اینجا به ندرت بر سر «فرهنگ بالا» اختلاف پیش می‌آید.

آمریکا مانند سایر کشورها برای اپرا، بالت و سایر هنرها، کمک های ویژۀ مالی قائل می‌شود و هیچ کس هم اعتراض نمی کند. چیزی که واقعاً در خطر قمار واقع می‌شود، روند و گنجایش سود حاصل از فرهنگ مردمی و متداول است. و هر جا پول در خطر و قمار باشد، این کالای ناخوانده آنجا واقع می‌گردد. مشروعیت قانونی دولت های جهان از طریق و التزام و حمایت این صنایع کسب می‌شود. اگر چه این موضوع بیشتر یک دایرۀ جامع است تا یک توصیف واقع‌بینانه و عمل‌گرایانه، اثر وسیع آثار فرهنگی می‌تواند در دو حوزه مورد بررسی قرار گیرد، 1- نگرش به دیگر کشورها به مثابۀ بازارهای جدید، 2- تامل و تفکر پیرامون ورود محصولات خارجی توسط وزارت‌خانه‌های فرهنگ و مذاکره‌کنندگان تجارت.
B- شناخت فرهنگ عقب‌مانده و پیشرفته


در شناسایی و تصدیق پیمان تولیدات فرهنگی تحت حاکمیت تجارت، نوعی پالایش فرهنگی مشاهده می‌شد. که فلسفۀ فرهنگ را روشن می‌ساخت. این شفاف‌سازی بیشتر در راستای توصیف مقولاتی صورت می‌گیرد که جزء فرهنگ نیستند. تجارت آزاد (به طور مثال از یک محصول که ایده‌ای از فرهنگ را نشان می‌دهد حمایت می‌کند)، ادعای های فرهنگی را به عنوان نیرویی ثابت و ایستا که زیر پایه‌ای رشد نیافته دارند را تبیین می‌کند. اگر فرهنگ را معنای حقیقی بپنداریم، در نتیجه سیاست های حمایتی آسیب ناپذیر نخواهند بود. آنها برای اینکه مانع دخول اطلاعات ناقص و تغییرات آزاد و خصوصی‌سازی از خارج شوند این تلاش را با توانایی بالایی ذکر می‌کنند. در واقع این نظام حمایتی فرهنگی توسط یک اندیشه و ادراک دشوار مدون شده است. بیکر می‌گوید: «یک ایدۀ گفتمانی و محاوره‌ای فرهنگ که در مسیر فرهنگی به یک عمل پویا ارجاع داده می‌شود.»
وی اضافه می‌کند: «بر این فرهنگ، که چه کسی ناطق است و چه کسی مخاطب، اهمیت می‌دهد. باید دیگران گوش کنند و ارزش همگانی و عمومی را در موارد اجتماعی جستجو کنند، اگر چه دیگران در این مورد اطمینان خاطر داشته باشند.»


یک عامل اصلی تقسیم میراث، وابستگی آن است و البته این فقط در قالب یک ایده برای گفتمان پیرامون هویت و یافتن ارزش‌ها در حال و آینده ممکن است. هدف از نظام حمایتی فرهنگی، به طور خاص نه برای حمایت کردن از محتوای نگرش عقب مانده است.بلكه هدف گفتماني با كيفيت با مداخله در امور فرهنگي واجتماعي و مردم سالارانه مي باشد. و منابع مورد نیاز برای اشتراک گفتمانی توسط همۀ اعضای جامعۀ فرهنگی را فراهم می‌سازد. این حقیقت میسر نخواهد بود مگر از طریق فرصت های ارزشمند که خود می‌تواند عاملی برای نقل و بیان فرهنگ باشد. اگر چه این سیاست و فعالیت های حمایتی، بسوی موضوع اصلی گفتمان، گرایش داشته باشند.
البته احتمال دارد برخی این وضعیت را بسیار مهم و تیره توصیف کنند.


تجار حرفه‌ای بر نتیجۀ عدم توانایی فرهنگ و نوعی نظام حمایتی که قادر به تنظیم و تبدیل باشد، تأکید می‌کنند.
تأملی به گذشته، نوعی همسنخی مجزا و گسسته از صنایع فرهنگی متداول را نشان می‌دهد که البته این نظام فرهنگی بتواند قادر به هدایت ادعاهای دشوار آن‌ها باشد. جالب است که بهرۀ سیاسی و توصیف نظام حمایت فرهنگی، حرص و طمع به قدرت را به نمایش می‌گذارد.
ناظرین کوشش می‌کنند از اثرات بیرونی و خارجی مصون بمانند و اینگونه در راستای تکمیل و تثبیت ایدۀ فرهنگ ملی گام بردارند.
آنها معتقدند که باید نظام حمایتی فرهنگی به سوی توسعه و مباحثه متمرکز شود. ایجاد فرصت های بکر و مناسب، اهمیت زیادی دارد. همان مسئله‌ای که نیروهای بازار مانع آن می‌شود.


III- «فرهنگ اعتراض» و توافق برای مخالفت
لازم به یادآوری است که در دهه های اخیر صدها موافقت‌نامۀ تجاری (دوجانبه- ناحیه‌ای و چندجانبه) مورد بحث و بررسی قرار گرفته‌اند. در همین میان افتراق میان عملکرد تولیدات فرهنگی نیز مشاهده شده است.
جالب توجه است که عواملی چون شرایط محیط تاریخی و علایق و سلایق ملی، زمینه های نفوذ عناصر و اجزایی بوده‌اند که در متن آن وارد شده‌اند.

A- موافقت‌نامۀ عمومی تعرفه و خدماتGATT) )
در سال 1947 میلادی موافقت‌نامۀ عمومی تعرفه و تجارت در موافقت‌نامۀ WTOامضاء و به ثبت رسیده است. (همراه با پروتکل‌ها و تفاهم‌نامه های مختلف GATT) این هستۀ اعتقادی و تاریخی بوده است که نظام تجاری جهان را شکل داده است و این مهمترین التزام و تعهدی است که هر کشور را تابع و پیرو GATT می‌کند «عنوان با ارزشمندترین و محفوظ‌ترین رفتار ملت «MFN»


عملکرد و رفتار ملی به ترتیب تحت پوشش III و I قرار دارد.
«MFN» تأکید می‌کند که هر سود، توجه، برتری، امتیاز و مصونیت به وسیلۀ هر گروه متعاهد می‌بایست بدون هر گونه قید و شرط اصلاح شود. این مسئله از منبع تولید تا عرضه آن به سایر گروههای متعهد را شامل می‌شود. لازم به یادآوری است که باید این عملکرد و رفتار به همۀ اعضاء گسترش داده شود.
رفتار و وابستگی های ملی، معیار تولیدات سرزمین های گروه های متعهد و ورود آن به دیگر کشورها را تشکیل می‌دهد. این موضوع نیز نباید خدشه‌ای به عدالت و سایر التزامات وارد سازد. زیرا انسان باید با سایرین همانگونه برخورد کند که با خویشتن.
GATTکه در سال 1947 میلادی منعقد شد، زمینۀ ایجاد فضایی را برای همه کشورها بوجود آورد. پیرامون بند IV باید گفت که اختصاص سهمیۀ اکران تصویری، موجبات نمایش فیلم‌ های بومی و ملی را فراهم ساخت.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید