بخشی از مقاله

چکیده

اندیشیدن به معنا و هدف زندگی برای تمامی انسانها به ویژه دانشمندان و پژوهشگران با جهانبینی و انسان شناسیهای گوناگون حائز اهمیت است. زیرا انسان تنها در سایهی یافتن معنا و هدف زندگی است که میتواند مسیر حرکت خود در زندگی را یافته و برای رسیدن به ایدئولوژی مطلوب خود قدم بردارد. چنانکه اگر انسان معرفت صحیحی از این مقوله نداشته باشد دچار پوچگرایی میشود. یکی از جهانبینی هایی که به دلیل توجه به ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان میتواند تفسیر صحیحی از زندگی ارائه دهد جهانبینی اسلامی است که به دلیل شناخت انسان و جایگاه او در طبیعت و ماورای طبیعت میتواند مسیر صحیح زندگی را ترسیم نماید.

علامه محمد تقی جعفری از جمله عالمانی است که با رویکرد دینی و جهانبینی و انسانشناسی اسلامی توانسته است در برابر پوچگراییهای انسان معنای والای زندگی و هدف بلند انسانی را تبیین نماید. از نظر ایشان پرسش از معنای زندگی زمانی ممکن است که انسان از حس و جهان مادی فراتر رود و به حقایق ماورای طبیعی دست یابد. روش تحقیق حاضر کیفی و شیوهی جمعآوری اطلاعات کتابخانه-ای است. رویکرد این تحقیق توصیفیB تحلیلی است. دستاوردهای مهم تحقیق عبارتند از: تعریف و تبیین فلسفهی زندگی در جهانبینیهای مختلف. توصیف فلسفهی زندگی از دیدگاه اسلام. رهایی از پوچگرایی براساس رویکرد منطق اسلام. شناسایی فلسفهی زندگی و تحلیل و تفسیر آن از دیدگاه علامه محمد تقی جعفری.

مقدمه

تاریخ اندیشهی بشر برای دستیابی به فلسفهی زندگی و تبیین معنا و هدف آن را میتوان آغاز آفرینش انسان دانست. تمامی انسانها در هر دورهای از دوران حیات بشری کوشیدهاند تا به تعریف و تفسیری از زندگی در ذهن خود دست یابند. این اندیشه با توجه به معارف گوناگون بشری, شرایط مختلف اجتماعی, تربیتی, سیاسی و ... جهانبینی و ایدئولوژیهای گوناگونی را پدید آورده است. چنانکه برخی از انسانها به دلیل شرایط خاص علمی, فرهنگی و یا حتی سیاسی از دست یافتن به پاسخی متقن دربارهی زندگی بازماندهاند. جستجوی معنای زندگی در اجرام آسمانی, اعتقاد به وجود نیروهای شیطانی بدون هیچگونه پشتوانهی علمی و پیدایش حلقههای عرفانی کاذب بهویژه در دنیای مدرن را میتوان تلاش انسان برای رهایی از پوچی و سردرگمی و رسیدن به خودِ انسانی خود دانست.

در این میان پژوهشگران کوشیدهاند با مبنا قرار دادن جهانبینی, معرفتشناسی و بهویژه انسانشناسی خاص خود مفهوم قابل قبول برای فلسفهی زندگی ارائه دهند. این اندیشمندان انسانشناسی را با توجه به نوع روش آن به انسانشناسی علمی, فلسفی و دینی تقسیم کردهاند - کرمعلیان, - 61:1383 در هر یک از این سه روش اندیشمندان با توجه به مبانی معرفتی خود تصویری متفاوت از ابعاد وجودی انسان ارائه دادهاند که بیتردید خود میتواند زمینهساز پیدایش دیدگاههای گوناگون دربارهی فلسفهی زندگی شود. در نوشتهی حاضر علاوه بر پرداختن به ویژگیهای انسانشناسی دینی و تأثیر آن در تبیین فلسفهی زندگی به صورت کلی, به بیان اندیشههای اخلاقی و تربیتی و معرفتی علامه محمدتقی جعفری پرداخته و تعریف و تبیین ایشان از هدف و معنای زندگی و به عبارت دیگر دیدگاه ایشان در موضوع فلسفهی زندگی را مورد بررسی و تحلیل قرار دادهایم.

مفهومشناسی الف - حیات انسان: دو نوع نگرش دربارهی حیات بشری وجود دارد. نگرش زیستشناختی یا مادی و نگرش حیات برتر یا زندگی معنوی انسان.

حیات به معنای زیستشناختی آن را میتوان شامل تغذیه, ارتباط و تکثیر دانست که موجود زنده را در جهت تکامل عادی یا زیستشناختی قرار میدهد. اما گذشته از این نوع نگرش که نگاهی مادی به زندگی موجودات به ویژه انسان است, در نگرش دوم زندگی معنوی انسان مد نظر است که با ویژگیهایی چون هدفداری, حسابگری, تعقلورزی, منشأ اثر بودن و کمالطلبی شناخته میشود. در این نوع از زندگی انسان به خود و آنچه انجام میدهد و آنچه قصد رسیدن به آن را دارد آگاهی و ادراک داشته و با شوق و اراده از روی آگاهی به حیات خود ادامه میدهد . در این نوع نگرش به زندگی میتوان حیات بشری را یک پدیدهی شگفتانگیز و بسیار فراتر از مرزهای حیات زیستشناختی محسوب کرد

بنابراین باید گفت با وجود اینکه هر یک از ابعاد زیست-شناختی و روحانی یا معنوی زندگی اقتضائات خود را دارند اما مفهوم اولیه یا همان زندگی زیستشناختی انسان مقدمهای برای زندگی برتر و حیات روحانی بشر است.

ب - معناداری: کلمهی "معنا" را میتوان به واژههایی چون مقصود, غایت, اهمیت, ارزش و اعتبار تفسیر کرد در مقام بیان مفهوم »معنای زندگی« باید گفت منظور از این ترکیب همان هدف زندگی است. زیرا زندگی زمانی معنادار تلقی میشود که انسان مطلوب, مقصود و هدفی از فرایند زندگی برای خود مجسم کرده و در پی دست یافتن به آن باشد

در این صورت تمام اعمال و افکار انسان شکل خاص به خود گرفته و انسان در هر تفکر و اقدامی که داشته باشد با توجه به هدف خاص خود معنایی در نوع اندیشه و عمل خود جستجو خواهد کرد.

ج - هدفمندی: هدف در لغت به معنای مقصود, غایت و نشانه است. که در مباحث فلسفی منظور از آن را میتوان همان علت غایی دانست. در بحث هدفمندی انسان در واقع مفهوم هدف همان مطلوب اوست که انسان با اختیار خود, به دست آوردن آن را اراده می-کند. هدفمند بودن افعال انسان به معنای نیازمندی او برای به دست آوردن کمالی است که انسان آن را ندارد و با معرفت به آن کمال شوق دستیابی به آن در او شکل میگیرد

د - انسانشناسی: تاریخ انسانشناسی را میتوان آغاز تاریخ بشریت دانست, چرا که انسان بهعنوان موجودی اندیشمند همواره در صدد پی بردن به راز و رمز آفرینش هستی خود بوده است و شناخت صحیح از تواناییها و محدودیتهای خود را برای دستیابی به زندگی بهتر و پی بردن به فلسفهی هستی ضروری دانسته است. انسانشناسی در طول تاریخ با توجه به پیشرفت علوم و بهکارگیری روشهای مختلف در هر یک از علوم انسانی تحولات بسیاری پیدا کرد. در هر یک از این علوم مختلف بشری به تحقیق یک بعد از ابعاد وجودی انسان پرداخته میشد, زیرا شناخت تمامی ابعاد وجودی انسان بهعنوان موجودی پیچیده در یک رشته علمی تقریباً امری غیرممکن بود.

بر این اساس عنوان جامع انسانشناسی باید بهتمامی علومی که به شناخت و تحلیل هر یک از ساحات وجودی انسان میپرداختند تعلق میگرفت. اما آنچه نخستین بار در غرب سبب شکلگیری انسانشناسی بهعنوان یک علم مستقل شد پیوند سه جریان مطالعات طبیعتشناسانه, تأملات فلسفی و مشاهدات اکتشافی بود. در جریان نخست به طبیعت انسان به عنوان موجود متفاوت از سایر جانوران پرداخته میشود. موجودی که برخلاف سایر حیوانات میتواند بیندیشد, قانونمند باشد, سخن بگوید و ابداعات مختلف داشته باشد و این ویژگیها سبب میشود انسان موجودی متمایز و برتر از سایر حیوانات محسوب شود.

در جریان دوم فیلسوفانی چون ژان ژاک روسو, دیوید هیوم و کانت و بسیاری اندیشمندان دیگر به ارائهی شناختی فلسفی دربارهی بنیانهای انسانیت, عملگرایی انسان و نابرابریهای انسانی و به عبارت کلی به ارائهی تصویری از ماهیت و وجود انسان پرداختند. اما جریان سوم انسانشناسی حاصل از مشاهدات و تجربههای اکتشافی افرادی چون کاپیتان کوک بود که با اکتشاف سرزمین های جغرافیایی آفریقا , آمریکا و اقیانوس آرام جریان تازهای در انسانشناسی پدید آوردند

معرفت و دانش انسانشناسی که در حقیقت تلاش انسان برای شناخت خویشتن و ایجاد نگرشی جامع دربارهی هستی خویش بود با هدف دستیابی به کمال بشری و رسیدن به سعادت او و معنابخشی به حیات بشری بود با توجه به روشهای گوناگون علوم مختلف و نگرشهای متفاوت اندیشمندان به ساحت وجودی انسان به سه نوع انسانشناسی علمی, انسانشناسی فلسفی و انسانشناسی دینی تقسیم می-شود.

الف - انسانشناسی علمی: گسترش علوم مختلف به ویژه علوم تجربی سبب شد پژوهشگران به آگاهیهای فراوانی در زمینهی معرفت انسانی دست یابند. روشهایآزمایشگاهی و تجربی این فرصت را برای پژوهشگران به وجود آورد تا به شناخت نسبتاَ جامعی از ویژگیهای فیزیکی و روانی انسان دست یابند و این نوع شناخت سبب ایجاد نگرشی نو نسبت به تواناییها و ارتباط انسان با هستی شد که نتیجهی آن پیشرفت زندگی انسان در زمینههای گوناگون و کشف تواناییهای او در جهان مادی بود. هر یک از یافتههای علوم تجربی و فرضیات جدید روانشناسی سبب شکلگیری معنا و هدفی ویژه از جهان هستی و فرایند زندگی گردید.

این نوع انسانشناسی که انسان شناسی علمی نامگذاری شده است شامل تمامی رشتههای علوم انسانی بود که به مسائلی چون, خصیصههای فیزیکی و محیطی انسان, روابط اجتماعی و فرهنگی, علوم روانشناسی و حقوق انسانی و حتی علوم تربیتی میپرداخت - همان:. - 41 علوم تجربی با وجود نتایج سودمند بسیار زیادی که برای زندگی بشر به وجود آورد اما نتوانست تمامی ابعاد وجودی انسان به ویژه ابعاد غیرمادی وجود او را مورد تبیین و تحلیل سازگار و صحیح قرار دهد. بنابراین شناخت علمی تک بعدی و محدود از انسان ارائه داد که به دنبال ارائهی برنامهای برای زندگی مادی انسان و یافتن معنای زندگی در جهان مادی بود.

انسانشناسی فلسفی: آنچه در فلسفه و پژوهشهای فلسفی مبنای کلی اندیشمندان است, نگاه کلی به مطلوب و مجهول مورد نظر خود است. در انسانشناسی فلسفی فیلسوف به انسان به عنوان موجودی کلی با ویژگیهای عام مینگرد و با اندیشهورزی و تعقل میکوشد تا به مسائلی از قبیل تعدد ساحات وجودی انسان، وجود و یا عدم وجود نفس, حقیقت و تجرد نفسانی انسان و نیز رابطهی نفس و بدن بپردازد

در این نوع از انسانشناسی فیلسوف با تفکر منطقی و تعقلورزی و تفسیر موشکافانه سعی میکند تا از میان معلومات ذهنی خود به مطلوب مورد نظر خود دسترسی پیدا کرده و ذات انسان را مورد بررسی قرار دهد. این نوع نگرش به انسان او را به عنوان موجودی ناطق, هدفمند و صاحب اراده نشان میدهد که تمامی افراد آن با این خصوصیات ذاتی از سایر موجودات شناخته میشوند. البته باید توجه داشت که هر یک از شاخههای فلسفی شناخت و نگرشی مطابق با مبانی و اصول مورد قبول خود دربارهی انسان دارند که گاه متفاوت و حتی متضاد با سایر مکاتب فلسفی است.

انسانشناسی دینی: ارائهی نگرشی جامع و صحیح از انسان در گرو شناخت تمامی ابعاد وجودی انسان است. اما آنچه انسانشناسی تجربی با حس و تجربه میتواند بدان دست یابد تنها ابعاد فیزیکی و روانی انسان است و دستیابی به حقیقت مجرد انسان برای این رشته از معرفت بشری قابل دسترسی نیست چرا که عقل بشری و حواس پنجگانهی او به تنهایی توانایی دریافت حقایق ساحت غیرمادی وجود انسان را ندارد

بنابراین برای شناخت کامل انسان اندیشمندان ناگزیر از مراجعه به متون دینی و آموزههای وحیانی که از سوی خالق تمام هستی نازل شده است, بودند.این نوع از شناخت که معرفت نفس یا خودشناسی نیز نام دارد انسان را به عنوان موجودی دو بعدی - مادی و معنوی - و کمالپذیر میداند که برای رسیدن به اهداف والای انسانی و یافتن معنای زندگی باید به جهانی فراتر از جهان مادی قدم نهاد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید