بخشی از پاورپوینت

اسلاید 1 :

نظریه های فرهنگی 

نظریه فرانکفورت ، نظریه انتقادی

اسلاید 2 :

مکتب فرانکفورت ، نظریه انتقادی

نظریه انتقادی را مکتب فرانکفورت نیز نامیده اند هر چند این دو مفهوم به یک معنی نیست، ولی در بعضی موارد یکسان در نظر گرفته شده اند. در واقع نظریه انتقادی رامی توان بخشی از مکتب فرانکفورت دانست زیرا در این مکتب نظریه های دیگری نیز مطرح شده اند.

پدر نظریه انتقادی هرکهایمر بود

ماکس هورکهایمر Max Horkheimer در نزدیکی اشتوتگارت زاده شد. پدرش صاحب یک کارخانه بزرگ پارچهبافی بود و نخست او را وارث اصلی خود قرار داد.اما ماکس جوان به مارکسیسم و جنبش چپ گرایش داشت و افزون بر این عاشق منشی پدرش شده بود. اختلاف خانوادگی چنان بالا گرفت که پدرش او را از ارث محروم کرد.

اسلاید 3 :

21ساله بود که به دانشگاه فرانکفورت رفت و در عرض سه سال روانشناسی و فلسفه خواند و رساله دکترایش را درباره ایمانوئل کانت نوشت.
 
 مکتب فرانکفورت
 
۲۴ ساله بود که با همکاران و همفکرانش آدورنو، مارکوزه، اریش فروم و دیگران سرپرستی "موسسه پژوهشهای اجتماعی" را در دانشگاه فرانکفورت بر عهده گرفت و پایههای تئوری انتقادی" و "مکتب فرانکفورت" را ریخت.
که بر اساس فلسفه عملی بر آن است که جامعه را به سمت و سویی تغییر دهد که در آن استقلال انسانها تقویت شود.
 

اندیشمندان وابسته به "مکتب فرانکفورت" همواره در عرصه اجتماع حضوری فعال داشتند. هورکهایمر پیش از روی کار آمدن نازیها رئیس دانشکده علوم اجتماعی فرانکفورت بود.
او توانست پیش از فرار از دست نازیها "موسسه پژوهشهای اجتماعی" را به نیویورک منتقل کند.
این نهاد فرهنگی در تحکیم پایههای دموکراتیک در آلمان فدرال نقش برجستهای ایفا کرد

اسلاید 4 :

این اصطلاح به چند دلیل به کار برده شده است:

- نظریه انتقادی به تعبیر هورکهایمر در مقابل نظریه سنتی قرار دارد. از این رو مسائل و موضوع های آن مغایر با مسائل و موضوع های مطروحه در نظریه های سنتی جامعه است.

- متفاوت از نظریه مارکسیسم و پوزیتیویسم بوده و منتقد دیدگاه های مارکسیستی، اثباتی و تفهمی است.

مکتب فرانکفورت با توجه به پیدایش و رشد دیدگاه انتقادی در شهر فرانکفورت آلمان معنا می یابد. این نامگذاری به خاطر تأسیس مؤسسه مطالعات اجتماعی در شهر فرانکفورت است.

اسلاید 5 :

بنیان گذاران نظریه انتقادی

بنیان گذاران واقعی نظریه انتقادی لوكاچ و گرامشی هستند. این دو متفکردر عین این که مارکسیست باقی ماندند، ولی با تکیه بر آرای هگل و وبر به بازنگری مارکسیسم پرداختند. گرامشی، مارکسیسم را به لحاظ ماده گرایی و بینش مکانیکی مورد نقد قرار می داد. مسئله مورد علاقه ی او برتری جویی ای است که به نوعی اقتدار بادوام و منسجم اشاره دارد. این مسئله متوجه نحوه تسلط بر تولید نبوده بلکه عنصر فرهنگ نیز مطرح شده است.

اسلاید 6 :

گرامشی به بررسی چند مطلب توجه داشت از جمله این که:

الف) چگونه یک جامعه مدنی شکل موجود خود را به دست می آورد؟ او در پاسخ به این سؤال به تحلیل رفتار روشنفکران بر اساس سازمان روشنفکری پرداخته است. 

به نظر او عامل اصلی ساخت جامعه مدنی، سازمان روشنفکری است.

ب) مسئله ی او یافتن مکانیسم های موجود در جامعه است که برای وفاق جمعی مورد استفاده قرارمی گیرند. این ابزار و مکانیسم ها صرفا ابزار سلطه طبقه ی حاکم نبوده بلکه عناصر فرهنگی نیز مؤثر هستند.

اسلاید 7 :

از سوی دیگر، لوکاچ به لحاظ این که دارای گرایش فلسفی در آلمان (نوکانتی) در جهت جدایی تحقیق تجربی از مسائل نظری و منطقی بود، سعی در تمایز بخشی بین مباحث تجربی و نظری و ارزش حقیقت داشت.در ضمن او متأثر از جورج زیمل، اندیشمند معاصر دوران بود و بر جدایی طبیعت و فرهنگ تأكيد داشت. او دیدگاه اثباتی یا بکارگیری اصول علوم تجربی در علوم انسانی را محکوم کرد. از طرف دیگر او به لحاظ تأثير پذیری از مکتب پدیدار شناسی ادموند هوسرل متوجه اخلاق، فلسفه و زیبایی شناسی بود.تحولات دهه های ۲۰ و ۳۰ میلادی در اروپا (1924- 1914)

اسلاید 8 :

خصوصا" جنگ جهانی اول و جنبش های فکری اجتماعی و ملی تأثیر عمده ای در شکل گیری اندیشه لوكاچ داشت.
در کنار این تحولات وی، از دو جریان فکری:
1- اثبات گرایی
2- نفی تجربه گرایی
متأثر بوده است.
تحولات دهه های ۲۰ و ۳۰ میلادی در اروپا (1924- 1914) خصوصا" جنگ جهانی اول و جنبش های فکری اجتماعی و ملی تأثیر عمده ای در شکل گیری اندیشه لوكاچ داشت.

اسلاید 9 :

لوكاچ در کتاب «تاریخ و آگاهی طبقاتی» به بیان یکی از کلیدی ترین مفاهیم اندیشه ی خود تحت عنوان شی ءوارگی می پردازد. او این مفهوم را در راستای مفهوم از خودبیگانگی مارکس مطرح می کند. در حالی که مارکس مدعی بود که کارگر در جریان تولید دچار از خودبیگانگی می شود.و از خودبیگانگی را در حد طبقه کارگر مطرح کرده بود، لوکاچ این مفهوم را عمومیت بیشتری داده و مدعی شده است که در نظام سرمایه داری افزون بر طبقه کارگر، دیگر طبقات، بخش ها و سازمان ها دچار نوعی شیءوارگی می شوند.

اسلاید 10 :

از نظر لوکاچ راه نجات، آگاهی طبقاتی و به خود آمدن طبقات است.یکی از مفاهیم کلیدی در مکتب فرانکفورت تغییر در نگاه به طبقه کارگر و قائل نبودن به خصلت انقلابی آن است تا جایی که طبقه روشنفکربه عنوان عامل اصلی تحولات معرفی شد.

اسلاید 11 :

تأثیر ماکس وبر در شکل گیری مکتب فرانکفورت

فهم بهتر درون مایه مکتب فرانکفورت، تأملی ژرف در آرای ماکس وبر را می طلبد که در این بخش با مروری گذرا به آن می پردازیم. نظر ماکس وبر جامعه مبتنی بر چند اصل است:

* از نظر او مسئله اساسی مورد مطالعه جامعه شناسی کنش اجتماعی با روش تفهمی تفسیری است. 

* واقعیت اجتماعی جدای از محقق اجتماعی بوده و تحقیق بایستی جدای از ایدئولوژی و ارزشها صورت گیرد. 

* در بررسی ساختارها و روابط اجتماعی در جامعه مدرن اقتدارتوجه قرار گرفت. از نظر ماکس وبر سه نوع اقتدار (سنتی، کاریزما و قانونی) وجود دارد. وجه غالب اقتدار در جامعه جدید قانونی است که با بروکراسی و عقلانیت قابل توصیف و تبیین است.

اسلاید 12 :

* عقلانیت رسمی و قانونی در مقابل عقلانیت های علمی، نظری و ذاتی قرار داشته و جنبه عام و غیر رسمی دارد. این عقلانیت وجه تمایز جوامع صنعتی و مدرن است. او برای عقلانیت شش ویژگی دارد:1-محاسبه،2- پیش بینی، 3-کنترل،4- جایگزینی تکنولوژی به جای انسان،5-سوددهی 6- نتایج غیر عقلانی.

اسلاید 13 :

* از نظر وبر عقلانیت قانونی و رسمی، نوع حاکمیت عقلانیت در نظام بروکراتیک جدید است که به نفی حاکمیت انسان و در عوض حاکمیت تکنولوژی می انجامد. تکنولوژی روز به روز بر انسانیت و جامعه حاکمیت بیشتر دارد تا جایی که هیچ راه نجاتی برای انسان و جامعه وجود ندارد. در این راستاست که وبر از قفس آهنین یاد می کند .این اندیشه یکی از محورهای اساسی است که فرانکفورتی ها از آن در نظریه های انتقادی خویش بهره برده اند.

* طرح دیدگاه منفی و بدبینانه، حاکمیت تکنولوژی و فرهنگ صنعتی،بروکراسی و عقلانیت تکنولوژیکی و قانونی و نفی دیدگاه تاریخی در مکتب فرانکفورت متاثر از دیدگاه وبر است.

اسلاید 14 :

*بین اندیشه ماکس وبر و نظریه انتقادی، وجوه اشتراک عمده ای وجود دارد.

* باور به عقلانیت تکنولوژیکی یا عقلانیتی که بیانگر نظام اجتماعی مبتنی بر حاکمیت نیروهای مسلط جامعه با تکیه بر تکنولوژی است.

* نگاه بدبینانه به دنیای جدید، زیرا عقلانیت تکنولوژیکی مسلط است و نیروی مقاومی در جهت نفی آن وجود ندارد.

مارکوزه در کتاب انسان تک ساحتی اظهار کرده است: دو طبقه اصلی جامعه سرمایه داری وجود دارد:

1- بورژوازی

2- کارگران صنعتی

اسلاید 15 :

چون کارگذاری مؤثر در جامعه، ناپدید شده اند و هیچ نوع خاص تسلط طبقاتی وجود ندارد. در عوض سلطه از طریق قدرت غير شخصی (عقلانیت علمی تکنولوژیکی) که نتیجه مصرف توده ای است و جریان تولید را مطرح می کند، اعمال می شود. 

* می توانیم اصحاب مکتب فرانکفورت را جزو اصلاح طلبین اندیشه ی مارکسیستی بدانیم.آن ها با حفظ چارچوب های اصلی اندیشه مارکسیستی بدانیم.آن ها با حفظ چارچوب های اندیشه مارکسیستی در درون این پارادایم می کوشیدند اصلاحات خویش را به وجود آورند.

اسلاید 16 :

در واقع کوشش آنها در جهت عناد و دشمنی با این دیدگاه نبود و اگر انتقادی وارد می کردند، آن را باید در جهت همدلی با اندیشه مارکسیستی تفسیر نمود.

اهمیت مارکس:

1- در ساختارشکنی آرای او 

2- در عینی شدن و نفوذ شدید افکار او در ساختارهای اجتماعی و سیاسی برخی کشورها ( همچون شوروی قدیم ) دانست.

عصاره ی اندیشه ی مارکس بر سه مفهوم بنیادین استوار است:

1- دیالکتیک2- ماتریالیسم فلسفی 3- ماتریالیسم تاریخی.

اسلاید 17 :

مفهوم دیالکتیک در اندیشه مارکس بر این امر تأکید دارد که واقعیت اجتماعی همواره در حال تغییر و تحول می باشد. که این تحولات وابسته به یکدیگر بوده و تضاد، عامل اصلی در پدید آمدن این تحولات است که در نهایت این تحولات جامعه را به سوی آینده ای متفاوت جهش می دهد.

اسلاید 18 :

ماتریالیسم فلسفی به سه وجه عمده تقسیم می شود:

1- ماتریالیسم : در این وجه بر این امر تاکید می شود که جهان از ماده تشکیل شده است و تغییر و تحول در ایده از ماده ریشه می گیرد. 

2 - امپریسم : بدین معنا که شناخت جز از طریق به کار گیری حواس آدمی ممکن نیست.

3 - دگماتیسم : این است و جز این نیست، وجه مادی جهان زیربنای وجه فرهنگی آن است و همچنین شناخت تنها از طریق حواس ممکن نیست.و در نهایت ماتریالیسم تاریخی در اندیشه مارکس بر این امر تأکید می ورزد که روند حرکت جامعه و تاریخ بنا بر دو اصل قبلی:

1- دیالکتیک 2- ماتریالیسم فلسفی استوار شده است.

اسلاید 19 :

اما اندیشه های متأثر از نظریات مارکس که بعدها به نئومارکسیسم مشهور شد در سه شاخه عمده تحول یافت

1- نقد مارکسیسم.

2- اصلاح اندیشه مارکسیستی.

3- تأیید و دنباله روی شدیدتر از اندیشه مارکسیستی.

اسلاید 20 :

مکتب فرانکفورت و پارادایم انتقادی

شاید برای برخی این تصور پیش آید که مکتب انتقادی از آن رو که تأكيد اصلیش را بر نقد وضعیت موجود نهاده است همان پارادایم انتقادی است.اما به نظر باید میان نظریه پردازان مکتب فرانکفورت و بنیان گذاران پارادایم انتقادی فاصله بگذاریم. 

مکتب فرانكفورت از اوایل دهه ۳۰ میلادی آغاز گردید و پارادایم انتقادی از اوایل دهه یعنی 40 سال بعد کارش را آغاز کرد.تأکید اصلی آن بر نقد سرمایه داری و به خصوص آموزش و پرورش بود.

در متن اصلی پاورپوینت به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر پاورپوینت آن را خریداری کنید