بخشی از پاورپوینت

اسلاید 1 :

تور
افسانه واکینگها

اسلاید 2 :

تور
ثور یا تور به انگلیسی: Thor) )محبوبترین ایزد در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد قدرتمند آذرخش، توفان و تندر، پسر اودین و یورد است که به کیهان تاخت و با نیروهای شر و غولها جنگید. او نگهبان آسگارد بود و ایزدان، حتی انسانها همواره میتوانستند در مواقع خطر، او را فرا خوانند و بسیاری از موجودات به او متکی بودند. ثور با سیف، یکی از ایزدبانوهای باروری ازدواج کرده است، ولی با ماده غولی به نام یارسانکسا (به معنی قمه آهنی) نیز رابطه داشت که حاصل آن دو پسر به نامهای ماگنی و مودی و دختری به نام ثراد است. تیالفی، قاصد خدایان، همدم و خدمتگزار ثور است.

ثور را معمولاً بصورت مردی عظیمالجثه، قوی پیکر، سرخموی همراه با ریش، چشمانی درخشان و ابروان سرخرنگی تصویر کردهاند که وقتی خشمگین میشد، از دو طرف چهرهاش آویزان میشد. با وجود ظاهر نه چندان دوستانه، پرستش ثور به عنوان نگهبان و حامی خدایان و انسانها در برابر نیروهای شر بسیار رایج بوده است. محبوبیت و رواج پرستش ثور حتی از پدرش یعنی اودین نیز بیشتر بود زیرا او بر خلاف اودین خواستار از جان گذشتگی انسانها نبود. مردم عادی به او اعتماد داشتند، زیرا او با دادگری، نظم و حفاظت از ایزدان و آدمیان پیوند داشت. بسیاری از قصههای ثور طنزآمیز و نمایانگر محبوبیت او در بین عامهٔ مردم است. در پرستشگاه مخصوص ثور به نام معبد آپسالای (که در سال ۱۰۸۰ میلادی ویران شده و به جای آن یک کلیسا ساخته شد) ثور همراه با پدرش اودین که در سمت راست او ایستاده بود به تصویر کشیده شده بودند.

اسلاید 3 :

تور
وایکینگها اعتقاد داشتند که در زمان توفانهای صاعقه، این ثور است که در آسمانها سوار بر ارابهاش که توسط دو بز به نامهای تانگریسنی و تانگنوست کشیده میشود حرکت میکند و هر بار که پتک معروفش، میولنیر را پرتاب میکند صاعقه به وجود میآید. ثور برای استفاده از این پتک، یک جفت دستکش آهنی به نام یارنگریپر به دست میکرد. او همچنین کمربندی بنام مگینگیارد بر کمر میبست که قدرت فوقالعاده او را دو چندان میکرد.
ثور در قسمتی از آسگارد به نام ثرادهایم (یعنی محل اقتدار) تالاری به نام بیلسکیرنیر داشت. بزرگترین دشمن ثور، یکی از فرزندان لوکی، مار جهانی یورمونگاند است. در روز راگناروک، ثور سرانجام یورمونگاند را میکشد اما خود بر اثر زهر این مار جان میسپارد و پسرانش پتک او را پس از مرگش به ارث خواهند برد.
در اسطورههای تیوتونیک، خدایی به نام دونار معادل ثور دانسته شده، حال آنکه رومیها او را معادل ژوپیتر، پادشاه خدایان خود میدانستند. پنجشنبه روز ثور است

اسلاید 4 :

اودین
اُودین به انگلیسی:  ( Odin) سرکردهٔ ایزدان در اساطیر اسکاندیناوی است. او فرزند بور و بستلا میباشد و آلفادیر به معنی «پدر همگان» نامیده میشود زیرا که به راستی پدر همه آسیرها در اساطیر شمال است. از پیوند او با ایزدبانویی به نام فریگ، پنج ایزد به نامهای بالدر، هود،هرمود، تیر و براگی زاده شدند. فریگ زیبا، جذاب و باوقار بود و در قدرت پیشگویی آینده با او شریک بود، هرچند اظهار نمیکرد. همچنین از ایزدبانویی به نام یورد، دارای فرزندی به نام ثور شد و ویدار نیز فرزند اودین و گرید است. در روز نبرد فرجامین، راگناروک، اودین بدست گرگ غولپیکری به نام فنریر کشته خواهد شد.

اُدین ایزد ترسآور جادو، جنگ و خرد بود و برای پیروزی در جنگها فرا خوانده میشد، اما به او ایمان نداشتند و اغلب او را متهم میکردند که پیروزی را ناعادلانه عطا میکند. گاهی قربانیهای خونین لازم بود تا خشنودی و رضایت او را به دست آورند. او نه روز گرسنه و تشنه به این سان که با نیزه خودش زخمی نیز شده بود، از ایگدراسیل آویزان ماند (به همین سبب نام ایگدراسیل به درخت جهانی داده شدهاست. ایگ از کنیههای اودین و به معنی هراس انگیز است) و پس از این زمان با آموختن نه سرود جادویی و هجده رون، افتاد. از این رو او توانایی این را پیدا کرد تا مردگان را به سخن وادارد و با خردمندترین آنها رایزنی کند.

اسلاید 5 :

اودین
ایزد شهریاران، مردگان و شعر و شاعری
اُدین در حالی که به ویژه محبوب پادشاهان بود، ایزد شعر و شاعری نیز به شمار میرفت; این شاید بدان جهت است که بسیاری از منظومهها شخصیت او را برجسته کردهاند. میگفتند که خود او به زبان شعر سخن میگفت و الهام شاعرانه موهبت او بود. اُدین همچنین ایزد مردگان بود، به ویژه آنهایی که به شیوههای خاصی جان میسپردند. تلفشدگان جنگی، مخصوصاً آنهایی که با نیزه، سلاح مقدس اُدین کشته میشدند گویی خود را به او پیشکش میکردند، و دشمنان شکستخورده نیز بدو متوسل میشدند. افراد اعدامی نیز بدو توسل میجستند، چون او میتوانست آنها را از مرگ برهاند. حلقآویز شدن و زخم برداشتن از نیزه، در زمرهٔ شعایر قربانی مربوط به اُدین بود. او در آفرینش زمین به همراه برادرانش ویلی و وه، از یمیر بهره گرفتند تا جهان را پدید آورند. زمین مدور بود و ایزدان، دریای گرداگرد آن را نظم بخشیدند. آنها در طول سواحل، زمینها را به غولها بخشیدند، درون خشکی، از حدقههای یمیر، دژی برآوردند و میدگارد، قلمرو آدمیان را درون آن قرار دادند. آنگاه ایزدان آدمیان را آفریدند تا در جهان به سر برند. آنان دو تنهٔ درخت را گرفتند و زن و مرد را از آنها پدید آوردند. اُدین به آفریدههای جدید، نفس و حیات بخشید، ویلی آگاهی و جنبش، و وه چهره، سخن، شنوایی و بینایی به آنها عطا کرد.

والهالا تالار اودین دارای ساختمان عظیمی بود با درهای بسیار، و لایههای شیروانی و کاشیها که از دستهٔ نیزهها و سپرها ساخته شده بود و در آسگارد (سرای کشتگان) قرار داشت. آنها که در نبردها شکست میخوردند و به طبقه «اَینهریارها» میپیوستند، توسط مأموران ویژهٔ اودین به نام والکیریها برگزیده میشدند. این ارواح مؤنث در والهالا منتظر آنها بودند و به فرمان اودین به نبردگاهها میشتافتند تا کشتهشدهها را به والهالا برگردانند. تخت نامور او، هیلدزکیالف که هنگام نشستن بر روی آن میتواند هر کجا از نه جهان را ببیند، در این تالار جای گرفته است. دو کلاغ به نامهای هوگین (اندیشه) و مونین (سرشت) هر روز گرد جهان پرواز کرده و برای او رخدادهای جهان را بازگو میکنند. دو گرگ به نامهای جری و فرکی نیز همیشه اودین را همراهی میکنند و اودین هر خوراکی را که برای او آورده میشود را به این گرگها میدهد زیرا او تنها میانگبین مینوشد و نیازی به خوراک ندارد.

اسلاید 6 :

اودین
نجینههای اُدین
اُدین دو گنج ویژه داشت که به دست دورفها ساخته شده بود: نیزهٔ قدرتمند و ناشکستنیاش، گونگنیر که هرگز به بی راه نمیرود؛ و حلقه زرین جادویی درائوپنیر که هر شب نه انگشتر دیگر با وزن و ارزش مساوی پدید میآورد. اُدین همچنین صاحب اسبی فوقالعاده به نام اسلیپنیر بود که هشت پا داشت و تیزروترین اسب بود و میتوانست او را در مأموریتهایش از آسمان و دریا بگذراند.

اُدین راه درازی را پیمود تا جادوگری بیاموزد. او تنها یک چشم دارد که مانند خورشید میدرخشد چون در ازای نوشیدن اندکی آب از چاه میمیر که قدرت الهام و آگاهی از آینده به او میداد ناگزیر چشم دیگرش را (در برخی متون در برابر فرستادن نسیمی از این چاه) به نگهبان این چاه که میمیر نام دارد بخشیده است. در جایی دیگر اودین در خوانی دشوار میانگبین سخنسرایی را از یوتونهایم میرباید. او هم رونها و هم خردی که از چاه خرد به دست آورده و هم میانگبین سخنسرایی را به انسانها میبخشد.

نامهای اُدین
اودین نامهای بیشماری دارد که برخی از آنها در اینجا آورده شده است: اوثین، وُدن، ووتان (چهارشنبه روز اودین بوده و به نام وُدن نامگذاری شده بود، اما کمکم به سان کنونی آن در آمده است)، واک، والتام، ایگ (در برخی کتابها هراس انگیز و برخی جاها اسب اخته! برگردان شده است)، بلیندی ( به معنای کور)، آلفادیر (پدر همگان)، والفادیر (پدر کشتگان)، هانگاگوث (خدای به دار آویختگان) و .

اسلاید 7 :

سیف
سیف در اساطیر اسکاندیناوی، ایزدبانوهای باروری و غلات است. سیف همسر باوفای ثور، ایزد قدرتمند آذرخش است و به داشتن موهایی بلند و زرین شهرت دارد. اطلاعات زیادی از این ایزدبانو در دسترس نیست و هیچ نشانی از او در اسطورهها دیده نمیشود، به غیر از نامش که اغلب در ادبیات کهن نورس ذکر شدهاست. سیف به عنوان مادر ایزدی به نام اولر، و از ثور، مادر الههای به نام ثراد به شمار میرود. در برخی از تفسیرات آمده که او دارای موهبت پیشگویی میباشد، اگرچه این ادعا در ادای شاعرانه ذکر نشده است. او حامی برداشت محصولات کشاورزی بود چون میدانست اینها میتوانند همانند سرمایهای برای مردم به شمار روند.

افسانه های سیف
سیف دارای موهایی زیبا و خارقالعاده بود و بهترین افسانهای که او در آن نقش داشته است، هنگامی بود که ایزد شرارت لوکی به طور مخفیانه وارد اتاق خواب او شده و از روی کینه توزی، تمام موهای زرین او را کوتاه کرد. زمانی که این خبر به گوش ثور رسید بسیار خشمگین شد. ثور که نمیتوانست خشم خود را کنترل کند، لوکی را از زمین بلند کرده و قصد خرد کردن تمام استخوانهای بدنش را داشت، تا اینکه لوکی او را متقاعد کرد و قول داد که جایگزینی برای موهای سیف پیدا کند. ثور نیز پیشنهاد او را پذیرفت و از کشتنش چشمپوشی کرد. لوکی به غار بزرگ، خانهٔ پسران ایوالدی رفته و برای آنها دلیل سفر خود را بازگو کرد. سپس از این دوارفها درخواست کرد که طلا را جوری شکل دهند که به خوبی تارهای موی سیف شوند و چنان سحر و جادویی در آن بکار برند که بر روی سر او شروع به رشد کنند. دوارفها موافقت کردند و موهایی زرین توسط رشتههای طلا درست کردند که در انتها لوکی آنها را به سیف داد. او همچنین نقشی در داستان بوجود آمدن پتک معروف ثور، میولنیر دارد، اگرچه در اینجا هم نقش او بسیار کمرنگ و ناچیز است.

اسلاید 8 :

لوکی
لوکی از خدایان یا یوتونها (و یا هر دو) در اساطیر نوروژی است. وی فرزند لافی و فارباوتی است و برادر هلبلیندی و بیلایستر. لوکی خوش سیما، بذلهگو و فریبنده، و در عین حال شرارتبار و آبزیرهکاه بود. مدرکی در دست نیست دال بر اینکه لوکی را به عنوان ایزد بپرستند، اما بهنظر میرسد که او یکی از شخصیتهای اصلی خاندان اساطیری بوده باشد. او در بسیاری از رویدادهای اساطیری نقش محوری دارد و هم ملازم همیشگی و دوست بزرگ ایزدان بود و هم نفوذی شرارتبار داشت و دشمنی مرگبار به شمار میآمد. وی از یک غول مؤنث به نام آنگربودا صاحب سه فرزند غولآسا شد که عبارتنداز; هل، نگهبان قلمرو مردگان و ایزدبانوی مرگ، مار کیهانی افسانهای به اسم یورمونگاند که این مار سرانجام در راگناروک، ثور را میکشد و توسط او کشته میشود؛ فرزند دیگر لوکی، گرگی به اسم فنریر است که در راگناروک، اودین را میکشد.

روابط وی با دیگر خدایان اساطیری نورس در مواقع مختلف، متفاوت است؛ وی گاهی به عنوان یار و کمک کننده آنان و گاهی به عنوان دشمن و خرابکار شناخته میشود. او با آتش و جادو مرتبط بوده و یک دگرپیکر است و در بسیاری مواقع خودش را به شکل یک ماهی، مادیان، پیرزن و دیگر اشکال درآورده است. رابطه حسنه لوکی با خدایان نورس زمانی پایان میپذیرد که وی قتل یکی از محبوبترین خدایان، بالدر را طرح ریزی میکند. وی توسط خدایان محکوم شده و در کوهی به بند کشیده میشود که ماری از بالای سر او زهرش را بر او میریزد ولی همسرش سیگین این زهر را در کاسهای جمع میکند و مانع درد کشیدن همسرش میشود، مگر مواقعی که میخواهد زهر را خالی کند که به خود پیچیدن لوکی در این لحظات از درد، موجب زمین لرزه میشود. در راگناروک او از بندش رها میشود و در جنگ با خدایان، دشمن دیرینش هایمدال را میکشد و خود نیز توسط او کشته میشود

اسلاید 9 :

لوکی
لوکی و تغییرشکل
لوکی میتوانست به شکل انواع حیوانات، پرندهها، و بهویژه، حشرات درآید و سرشت شرارتبار خود را بنمایاند. او وقتی میخواست کار کوتولهها را در ساختن پتک ثور، خنثی کند به صورت مگس درآمد، و وقتی میخواست گردنبند بریسینگ را از فریا بدزدد، به شکل کک درآمد. همچنین به شکل مگسی درآمد تا وارد خانهٔ فریا شود و چون او را خوابیده در رختخواب یافت و گیره گردنبند زیر سر او بود، لوکی به شکل کک درآمد و ایزدبانو را نیش زد. پس فریا جابهجا شد و لوکی توانست گردنبند را بدزدد. او بسیار موذی بود و اغلب با نیرنگهای خود باعث دردسرهای بزرگ برای ایزدان میشد، اما به همان اندازه با چیرهدستی و هنر خود، اغلب آنها را نجات میداد.

نام شناسی
ریشه اسم لوکی همچنان در دست بررسی است ولی بسیاری معتقدند این نام از نام قدیمی نورس لوکا گرفته شده به معنای بسته شده. این میتواند وجه تسمیهای برای سرنوشتش باشد.
ر اساطیر نورس نُه جهان گوناگون که گرداگرد درخت جهان، ایگدراسیل، گسترده شدهاند. این نه جهان به صورت گروهی در اشعار ادای شاعرانه ذکر شدهاند. با این حال در هیچ یک از منابع، لیست دقیقی از اینکه کدام جهانها شامل این تعداد میشدند را نداده است

اسلاید 10 :

یورمونگاند
یورمونگاند یا مار جهانی یا مار میدگارد، مار دریایی بزرگی است که فرزند دوم لوکی و انگربودا است. برطبق ادای منثور، اودین هر سه فرزند لوکی، فنریر، هل و یورمونگاند را میگیرد و یورمونگاند را در اقیانوسی که زمین(میدگارد) را در بر دارد می اندازد. این مار آنچنان بزرگ میشود و رشد میکند که دورتادور زمین را میگیرد و سرش به دمش میرسد. دشمن اصلی یورمونگاند، ثور است و در راگناروک، ثور موفق به کشتن یورمونگاند میشود ولی خود توسط زهرش کشته میشود.

اسلاید 11 :

بالدر
بالدر (Baldr) ربالنوع نور، لذت، پاکی، معصومیت و دوستی در اساطیر اسکاندیناوی است. پسر اودین و فریگ، هم در میان خدایان و هم در میان انسانها محبوب بود، و انسانها او را بهترین خدایان میدانستند. او بسیار زیبا، خردمند و خوش زبان بود، هر چند که قدرت کمی داشت.
همسر او نانا دختر نپ و فرزند آنها نیز فورستی، ربالنوع عدالت بود. تالار ویژهٔ بالدر در آسگارد بریندابلیک به معنی شکوهمند نام دارد

مرگ بالدر
بیشتر داستانهای حول شخصیت بالدر، داستان مرگ او را بازگو میکنند: بالدر رویاهایی راجع به مرگ خودش میبیند و مادرش، فریگ، برای حفاظت از فرزندش در جهان دوره افتاده و از همه اشیا، موجودات و نیروهای طبیعت (از مارها، فلزات، بیماریها، سموم و حتی آتش) سوگند گرفت که به پسرش آسیبی نرسانند. همه اینها سوگند یاد کردند که نوع آنها هرگز به بالدر آسیب نرسانده و در آسیب زدن به او نقشی نیز نداشته باشند.
با تصور رویین تن شدن بالدر، خدایان از آن پس با قرار دادن بالدر به عنوان هدف تیرها و سلاحهای خود به تفریح میپرداختند.

لوکی خبیث و حقه باز، به بالدر حسادت ورزید و در پی علت رویین تنی او ظاهر خود را تغییر داد و نزد فریگ رفت و علت را پرسید. هنگامی که فریگ پاسخ داد که تمام موجودات سوگند خوردهاند که به بالدر آسیبی نرسانند، لوکی بداندیشانه پرسید:«همه چیز؟» و فریگ به او گفت که تنها یک بوته کوچک دارواش در غرب بود که به خاطر کوچکی، فریگ بیتوجه از آن گذشته بود.

لوکی با عجله به سراغ دارواش رفت و آنرا یافت و از آن تیری ساخت. سپس به محل ضیافت خدایان بازگشت و دید که هودر برادر دوقلوی بالدر که نابینا بود در گوشهای از محفل نشسته است. به سراغ هودر رفت و از او پرسید که چرا در بازی شرکت نمیکند. هودر جواب داد که اولاً چون کور است و ثانیاً چیزی برای پرتاب به سمت بالدر ندارد. لوکی تیر را به هودر داد و از او خواست که با راهنمایی او در بازی شرکت کند. هودر دارت را با راهنمایی لوکی پرتاب کرد و دارت مستقیماً به قلب بالدر خورد و او بیجان بر زمین افتاد.

در حالی که خدایان مشغول عزاداری برای بالدر بودند، اودین فرزند دیگرش، هرمود دلاور را سوار بر سلیپنیر به سوی هل، الهه دنیای مردگان فرستاد تا به التماس از او بخواهد که بالدر را به دنیای زندگان بازگرداند. هل تقاضای خدایان را تحت یک شرط پذیرفت: هرآنچه که در دنیا وجود دارد، زنده یا مرده باید برای بالدر عزاداری و شیون نمایند. با توجه به محبوبیت بالدر کار ساده به نظر میرسید و همه در جهان با کمال میل برای او گریستند. همه جز یک تن که گریه تمام جهان را بی اثر نمود: لوکی خود را به صورت ماده غولی درآورد و از گریه کردن برای بالدر سرباز زد و لذا بالدر در دنیای مردگان باقیماند.

خدایان جنازه خدای مرده را لباس سراسر قرمز پوشاندند و او را بر روی تل هیزم مرده سوزی بر عرشه کشتی خودش، رینگهورن قرار دادند. در کنار او همسرش، نانا آرمید که پس از مرگ بالدر از شدت اندوه قلبش شکست و او نیز در پس همسرش مرد. اسب بالدر و گنجینههایش نیز در کنار او قرار گرفتند و پس از آتش زدن تل هیزم، کشتی توسط ماده غولی به نام هیروکین به دریا فرستاده شد.

اسلاید 12 :

بالدار
لوکی نتوانست از انتقام خدایان بگریزد و هودر نیز توسط والی، پسر اودین و ریند کشته شد. والی دقیقاً به همین هدف و برای گرفتن انتقام بالدر زاده شده بود.

بالدر در راگناروگ
گفته شده که پس از نبرد روز راگناروک، هم بالدر و هم هودر دوباره زاده شده و به اداره جهانی که از خاکستر جهان برمیخیزد میپردازند.

تیر ایزد پیروزی و جنگ تن به تن در عصر وایکینگهای اساطیر نورس است. او فرزند اودین (یا بر طبق ادای شاعرانه فرزند هیمیر) و فریگ میباشد و به عنوان یکی از برجستهترین اِزیرها، الهام بخش شجاعت و دلاوری در نبردها به شمار میرود. در حالی که اشاره به نام تیر در ادبیات کهن نورس ناچیز است، او به عنوان یکی از اصلیترین ایزدان جنگ اساطیر شمال در کنار اُدین و ثور در نظر گرفته شدهاست. اما به نظر میرسد محبوبیت تیر در کنار این دو ایزد والای اساطیر شمال در عصر مهاجرتها کمرنگتر شده بود.
در افسانهها آمده که فنریر، گرگ عظیم که باید به بند کشیده میشد هر طنابی را پاره میکرد تا آنکه دورفها ریسمانی افسانهای ساختند که اگرچه به ظاهر نازک و ابریشمی بود، ولی از شش عنصر جادویی ساخته شده بود که عبارتند از: صدای پای گربه، ریش زن، ریشه کوه، عاطفه خرس، نفس ماهی و تف پرنده. به همین دلیل امروزه نشانی از این عناصر بر روی زمین نیست. بالاخره تیر داوطلب بستن گرگ شد و در این راه دستش را از دست داد.
در نبرد نهایی راگناروک، سرانجام تیر سگ نگهبان سرزمین مردگان هلهایم، به نام گارم را خواهد کشت، اما خود نیز از زخمهای وارده توسط این حیوان جان خود را از دست میدهد. از ویژگیهای تیر میتوان به نیزهاش که نماد عدالت است اشاره کرد.

اسلاید 13 :

براگی
براگی در اساطیر اسکاندیناوی ایزد سخنوری و شعر بود. او فرزند اودین و فریگ و همسر ایدون، الهه حاصلخیزی و جوانی بود. او به شکل پیرمردی با ریشهای بلند، که در هنگام ورود به والهالا به جنگجویانی که در نبرد کشته شده بودند، خوشآمد میگفت.
همسرش ایدون، سخنان را بر روی زبانش کندهکاری کرده بود که شاید روزی بیشتر از یک استاد واژگان بشود. او اشعار را با الهام گرفتن از انسانها بوسیله اجازه دادن برای نوشیدن شهد شعر مینواخت. به افتخار پادشاه مرده با خوردن جام براگی سوگند یاد کرد. قبل از اینکه پادشاه بر تاج و تخت بنشیند، او از آن جام نوشید. او از معدود ایزدانی است که گفته شده توسط هر فردی در تمام طبقات جهان مورد احترام بود. به جای اینکه یک جنگجو باشد، دربارهٔ صلح و سیاست سخنرانی مینمود. او سخنوری فوقالعاده، دارای صدایی زیبا، استعداد والایی در موسیقی و اجرایی که میتوانست هر مخاطبان را جذب به خود کند داشت.

اسلاید 14 :

فورستی
فورستی در اساطیر اسکاندیناوی، خدای عدالت، میانجیگری و صلح بود. او فرزند ایزد روشنایی بالدر و همسرش نانا بود. فورستی در قصری زیبا به نام گلیتنیر فرمانروایی میکرد، که به عنوان محلی برای اجرای قانون و عدالت، که تمام اختلافات در آنجا حل و فصل میشدند، به شمار میرفت. گلیتنیر دارای سقفی نقرهگون بود که بوسیله ستونهایی زرین نگهداری میشد و انعکاس نور بر روی آنها از دوردستها قابل مشاهده بود .مردمانی از قومهای مختلف برای حل مشکلاتشان به گلیتنیر میآمدند، و گفته شده هیچ کس از قضاوت فورستی، ناراضی آنجا را ترک نکرده است.
فورستی با ایزد توتُنها فوسیت قابل قیاس است که در هلیگولند پرستش میشد. احتمالأ در زمانهای گذشته، فورستی دارای زیارتگاهی نزدیک به چشمهای در جزیرهای بین دانمارک و فریسیا، که بر طبق منابع قدیمی، هلیگولند نامیده میشد، بوده است

اسلاید 15 :

سورت
)سورت (به معنی سیاه یا سبزه  در اساطیر اسکاندیناوی، یک یوتون آتشی و فرمانروای سرزمین آتش موسپلهایم است که در نبرد نهاییراگناروک نقشی اساسی دارد و سرانجام تمام نه جهان را به آتش میکشد. او همیشه در این سرزمین با شمشیر بزرگ و درخشانش که از خورشید نیز نورانیتر بود، به صورت آماده باش ایستاده بود. بر طبق ادای منظوم و ادای منثور، وی در راگناروک رهبری غولان بر علیه آسیرها وونیرها را بر عهده داشت. سرنوشت مختص او از پا در آوردن ایزد باروری فریر، و توسط او نیز کشته شدن بود.  شعلههای آتش سورت در نهایت هنگامی که زمین دهان باز کرده و به دریا فرو میرود، خاموش میشوند و او نیز کشته میشود.

اسلاید 16 :

میمیر
میمیر در اساطیر اسکاندیناوی، غولی بود که در میان گروهی از خدایان به نام آسیر به دانش و خرد شهرت داشت و نگهبان چاه الهام و آگاهی واقع در یوتونهایم، زیر ریشههای درخت جهان ایگدراسیل بود. چاهی که اودین در ازای نوشیدن آب آن قدرت الهام و آگاهی از آینده به او داده شد و ناگزیر یکی از چشمهایش را از دست داد. میمیر در طی جنگ آسیر و ونیر، توسط ونیرها کشته و سر بریده شد.
پس از جنگ میان آسیرها و ونیرها، آنها برای اطمینان از برقراری صلح گروگانهایی در میان خود داد و ستد کردند. آسیرها هونیر، مردی بلندقامت و خوشرو را به همراه میمیر، خردمندترین مرد در میان آسیرها را فرستادند. هونیر نزد ونیرها به چشم یک سالار دیده میشد، اما بدون دانش میمیر قادر به سخنوری نبود. بر این اساس ونیرها احساس فریب خوردن کردند و درنتیجه سر میمیر را بریده و به آسگارد، نزد اُدین فرستادند. اُدین خرد و آگاهی خود را از سر بریدهٔ میمیر، که خردمندترین آسیر بود، به دست آورده است. او این سر را پیش خود نگه داشت و با استفاده از گیاهان ویژهای از آن در برابر فساد محافظت کرد و با خواندن ورد و افسون، کاری کرد که به سخن درآید و در مواقع ضروری با او مشاوره میکرد. در افسانههای دیگری، میمیر نام دووارف آهنگری بود که به زیگفرید هنر و پیشه را آموخت و شمشیر بالمونگرا برای او درست کرد.

اسلاید 17 :

ویلی و وه
ویلی و وه در اساطیر اسکاندیناوی، برادران اودین، فرزندان بور و بستلا میباشند. در بین برادران اُدین برادر بزرگتر، ویلی فرزند وسط و وه کوچکترین برادر بود.
این سه برادر یمیر غول را کشتند و نژاد غولان یخی را از بین بردند، سپس جهان را از گوشت تن یمیر پدید آوردند.  آنگاه ایزدان آدمیان را آفریدند تا در جهان به سر برند. آنان دو تنهٔ درخت را گرفتند و زن و مرد را از آنها پدید آوردند. اُدین به آفریدههای جدید، نفس و حیات بخشید، ویلی آگاهی و جنبش، و وه چهره، سخن، شنوایی و بینایی به آنها عطا کرد.

اسلاید 18 :

هایمدال
هایمدال به زبان نروژی باستان: ( Heimdallr) در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد روشنایی و نگهبان قلمرو خدایان در آسگارد بود. او وظیفهٔ پاسداری از پل رنگینکمان بیفروست را بر عهده داشت، که آنرا از دژ خود به نام هیمینبیورگ زیر نظر قرار میداد. او فرزند نه مادر هایمدال بود و در انتهای جهان به دنیا آمده، و توسط نیروهای زمین، آب دریاها و خون گراز بزرگ شده بود. به دلیل دندانهای زرین و براقی که داشت به او همچنین لقب گولینتانی (دندان طلا) را داده بودند. هایمدال تواناییهای منحصر به فردی داشت. بینایی بسیار قوی داشت به طوری که قادر به دیدن دور دستها تا فواصل صدها مایل، حتی در شب بود، شنوایی فوقالعاده دقیقی داشت و میتوانست صدای رشد گیاهان بر روی زمین را بشنود و به خوابی کمتر از یک کبوتر احتیاج داشت. او همیشه در دژ خود تمامی نقاط را زیر نظر داشت و از خدایان در مقابل نفوذ غولها و جوتونها مراقبت میکند. او دارای شیپوری به نام گالار بود که در مواقع خطر آن را به صدا در میآورد و صدای شیپورش در آسمان و زمین و جهان زیرین شنیده میشد
گفته شده در آخرین نبرد راگناروک، او و دشمن دیرینهاش، لوکی یکدیگر را از بین خواهند برد
هرمود در اساطیر اسکاندیناوی، پیامرسان ایزدان، پسر اودین و فریگ بود. او جسور و شجاع بود و همراه خود چوبدستی جادویی به نام گامبانتین حمل میکرد.

اسلاید 19 :

فریگ
سفر به دنیای مردگان
پس از مرگ برادرش بالدر، فریگ در جستجوی دلاوری بود که بتواند با هل، فرمانروای سرزمین مردگان روبرو شود و برای بازگشت پسرش به دنیای زندگان به او التماس کند. در این بین هرمود شجاع و دلاور، داوطلب شد این مأموریت خطرناک را انجام دهد. سپس سوار بر اسلیپنیر، اسب فوقالعاده اودین شده و به سمت دنیای مردگان به راه افتاد. وقتی به دروازههای ورودی هلهایم رسید، یک راست بر روی آنها پرید و وارده سالن بزرگ مردگان شد. در آنجا بالدر را یافت و به هل برای آزاد کردن او التماس کرد. هل تقاضای او را تحت یک شرط پذیرفت: هرآنچه که در دنیا وجود دارد، زنده یا مرده باید برای بالدر عزاداری نمایند. اما اگر یک چیز هم برای او سوگواری نکند، او بالدر را تا ابد در سرزمین مردگان نگاه خواهد داشت. هرمود سریعاً به دنیای زندگان بازگشت و شرایط هل را برای ایزدان بازگو کرد. با توجه به محبوبیت بالدر، در نظر ایزدان شرط سادهای به نظر میرسید و همه در جهان با کمال میل برای او گریستند. همه جز یک تن که گریه تمام جهان را بیاثر نمود;لوکی خود را به صورت ماده غولی درآورد و از گریه کردن برای بالدر سرباز زد و لذا بالدر تا اتمام جهان در دنیای مردگان باقی ماند

اسلاید 20 :

هودر یا هود
هودر یا هود به زبان نروژی باستان: ( Höðr) در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد نابینای تاریکی و زمستان، پسر پادشاه خدایان اودین و همسرشفریگ بود. او توسط ایزد شرارت لوکی فریب خورد و تیری از جنس دارواش (تنها جسمی که میتوانست به او آسیب برساند) را مستقیماً به قلب برادر دوقلویش بالدر شلیک کرد و او بیجان بر زمین افتاد

در متن اصلی پاورپوینت به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر پاورپوینت آن را خریداری کنید