بخشی از مقاله
آبِسْتَني،
بارور شدن و فرزند آوردن زن از مرد و دورهاي كه زن بچهاي را در زهدان، يا به اصطلاح عامه در شكم خود، از هنگام بسته شدن نطفة او تا هنگام زادن حمل ميكند. آبستن صورت فارسي واژه پهلوي «آبِسْتَن» و «آبُسْتَن» (مكنزي، ذيل همين واژهها) و صورت قديمتر آن «آپُسْتَن» و «آپُسْتَنيه» (آبُستني) است. اين واژه از پيشوند «آ» و دو كلمة «پُسْ» به معني پسر، و «تَن» و پسوند اسم معني «ايه» تركيب يافته است (تبريزي، ذيل آبستن). واژة آبستني از سويي حال زني را وصف ميكند كه فرزند پسري در تن يا شكم خود دارد و از سوي ديگر بيانكنندة ارزش و بهايي است كه در عقيدة جمعي ايرانيان به پسر، يعني جنس نرينه، داده ميشده است.
واژة آبستن در فارسي تهراني به صورت «آبِسَّن» و در گويشهاي كردي «آوس» (وهبي؛ مردوخ) و لري «اَوِس» (حصوري؛ ايزدپناه) متداول است. در كردي آبستن را «زِك پِرّ» به معني فرزنددار، هم مينامند. «زِك» در گويش گيلكي به صورت «زَك» و «زاك» و به معني فرزند و بچه آمده است (ستوده). اين واژه شكل ديگر واژة فارسي «زِه» است كه در كلمة «زهدان»، به معني بچهدان و رحم و تركيب «زه و زاد» و اصطلاح عاميانة «زاق و زوق» به معني فرزند و فرزندان بسيار، بازمانده است.
در زبان فارسي واژههاي «بارداري» و «باردار» كه بر گرداندة فارسي واژههاي عربي «حمل» و «حامل» است، و «حاملگي» و «حامله» نيز به جاي آبستني و آبستن به كار ميرود. گاهي زن آبستن را نيز به كناي «دونَفَسه» (در تهران)، «دوگيان» (دو + گيان: جان و روح) (در كردستان) و «ايكي جانلي» به معني دو جان و تن (در آذربايجان) ميخوانند. دو نفسه يا دو جان خواندن زن آبستن بر پاية اين باور همگاني است كه زن را در دورة حاملگي داراي دو جان يا تن و با دو نفس يا دم، يكي از آن زن و ديگري از آن بچة شكم او ميانگارند.
زن در جامعة ايران اسلامي مظهر باروري شناخته شده و اهميت نقش او در آبستن شدن و فرزند آوردن است. هدف از ازدواج زن و مرد نيز تحقق بخشيدن به اين نقش، يعني باروري زن است. زن تا بچه نياورده، در افكار عامّة مردم ايران بيگانه است. بر بنياد همين باور يك ضربالمثل قديم فارسي ميگويد: «زن تا نزاييده بيگانه است» (هبله رودي، 87). زن با آوردن فرزند، پردة بيگانگي را ميگسلد و اجاق خانواده را روشن ميكند.
زني كه آبستن ميشود و فرزند ميآورد، رشتة پيوندش را با شوهر و طايفة شوهر استوار ميكند و به اصطلاح در خانة شوهر پاقرص ميشود. باروري و زايايي به شخصيت زنانة وي اعتبار مادري ميبخشد و شوهر را از شأن و منزلت والاي مقام پدري در جامعه برخوردار ميكند. زنانِ بارورِ گوهر شكم با زادنِ پسرانِ بسيار، مردان خود را نامآور ميكنند و نسل و دودمان آنان را دوام و استمرار ميبخشند. زنان نازا، يا به اصطلاح عامه «نروك»، به واسطة ناتواني در باروري و نياوردن بچه در خانه و جامعه، سرافكنده و خوار به شمار ميآيند و آيندة تاريح و نامطمئني دارند. تأخير در باروري و عقيم و سترون بودن همچون كابوسي دهشتناك، پيوسته زنان نازا را ميآزارد و ماية نگراني و حتي بيماري رواني آنان ميشود.
جنينشناسي: شناخت جنين در طب سنتي ايران اسلامي بر مجموعهاي از آگاهيها و تجربهةاي علمي و عقايد ديني و سنتي استوار بوده است. طبيباني مانند علي بن رَبَّنِ طبري (192ـ247ق/808 ـ861م)، محمد بن زكريّاي رازي (251ـ313ق/865 ـ 925م)، علي بن عباس اهوازي (338ـ384ق/949ـ994م)، ابوبكر ربيع بن احمد اخويني (نيمة دوم سدة 4ق/10م)، ابوعلي سينا (370ـ 428ق/980ـ1037م) و سيد اسماعيل جرجاني (433ـ531ق/1042ـ1137م) با بهرهگيري از دانش دانشمندان ايران باستان و ديدگاههاي علمي مكتب پزشكي جهان آن روز، به ويژه مكتب پزشكي يونان و هند و جنديشاپور، پژوهشهايي در زمينة شناخت و دريافت پديدة پيچيدة آبستني و چگونگي رشد و پرورش جنين در زهدان و بيماريهاي وابسته به آبستني كرده بودند.
در نوشتههاي پزشكي بازمانده از اين دانشمندان، بخشها و گفتارهايي به آبستني و موضوعهاي مربوط به آن اختصاص داده شده است. نظر كلي قدما دربارة جاي نطفه با اين بيان قرآن مجيد مطابقت ميكرد: «يادآور زماني را كه گرفت خداوند از آدميزادگان، از پشتهاي ايشان فرزندانشان را» (اعراف /7/172). آنان جاي نطفة پديد آرندة جنين انسان را در صلب يا پشت مرد ميدانستند و ميگفتند در اثر آميختن آب مرد با آب زن در زهدان، نطفةانسان بسته و زن آبستن ميشود. ابوعلي سينا آب مرد و زن را دو گوهر، و گوهر مرد را كارگزار خداوند ميدانست.
او سرشت گوهر مرد را آتشي و سرشتِ گوهرِ زن را خاكي و آميختگي اين دو را آفرينندة هستي انسان ميشمرد (قانون، 2/346ـ347). دربارة پديداري جنين انسان و چگونگي تكوين آن از آب نطفه به خون بسته و از خون بسته به پارهآي گوشت و شكلگيري استخوان و اندامها، ديدگاهي داشتند كه آن را مطابق با مضمون اين آيات ميپنداشتند: «اي مردم، اگر در گمانيد از انگيختِ پس از مرگ، پس [نشان توانايي ما بر آن كار آن است كه] آفريديم شما را از خاك، سپس از نطفه، سپس از خون بسته، سپس از پارهآي گوشتِ تمام آفريده يا ناتمام آفريده تا روشن سازيم
براي شما [كه هر دو را ميتوانيم] و ميآرامانيم در زهدانها آنچه بخواهيم تا زماني نامزد كرده آنگاه بيرون ميآوريم شما را كودكي خردسال تا آنگاه كه به زورمندي خويش رسيد، و از شما كسانياند كه به جواني ميميرند و كساني كه بازپس برده ميشوند تا بدترين روزهاي زندگاني» (حج /22/5)؛ «به درستي كه آفريديم مردم را از گلي ساخته كشيده آنگاه او را نطفهآي كرديم در آرام جايي استوار، سپس نطفه را خوني بسته كرديم و سپس آن را پاره گوشت گردانيديم و آنگاه پاره گوشت را استخوانها كرديم و سپس بر استخوانها گوشت پوشانديم،...
با آفرين خدا كه نيكوترين همة آفرينندگان است» (مؤمنون /23/12ـ14). برزوية طبيب به آميختن آب مرد و زن در زهدان و راكد و تيره شدن آن اشاره ميكند و مينويسد اين آب تيرة ايستاده را بادي كه در رحم پديد ميآيد، حركت ميدهد و به صورت پنير در ميآورد. سپس اين پنير همچون ماست بسته ميشود و اندامها از آن پيدا ميگردند (كليله، 54). چنين وصفي از بسته شدن نطفه و تشكيل جنين و تشبيه مرحلة نخست زندگي جنين به پنير و ماست در كتاب طب ملكي، نوشتة علي بن عباس اهوازي، نيز آمده است. اين شيوة تفكر ظاهراً بايد از انديشة يوناني گرفته شده باشد (الگود، تاريخ پزشكي، 382ـ383).
برخي از پزشكان معتقد بودند كه نطفة بسته شده پس از 35 تا 45 روز بدل به پارهاي گوشت ميشود و به صورت جنين درميآيد. جنين 35 روزه پس از 70 روز و جنين 45 روزه پس از 90 روز جنبيدن آغاز ميكند (جرجاني، الاغراض، 175). در آغاز، جنين از خون حيض تغذيه ميكند و سپس گذرهايي روي جنين و شكاف ناف در ميان آن پديد ميآيد. رگي از شكاف ناف فراز ميآيد و به سربالاي رحم ميپيوندد. اين رگ غذا را از زهدان مادر ميگيرد و به گذرهاي روي جنين كه راهشان گشوده شده است، ميدهد.
آنگاه تن فرزند شاخ ميزند و اندامهاي آن يكي پس از ديگري پديد ميآيد (جرجاني، ذخيره، 551؛ الاغراض، 174). در پديد آمدن نخستين اندامهاي جنين و اينكه كدام اندام نخست ميرويد و شاخه ميزند، ميان پزشكان قديم اختلاف بود. جرجاني نظر بقراط را كه گفته بود نخست دماغ (مُخ) و چشم در جنين پديد ميآيد و نظر ابن سينا را كه عقيده داشت نخست جگر آفريده ميشود، باطل ميدانست. به عقيدة او نخستين اندامي كه در جنين پديدار ميشود قلب است «لكن آفريده شدن آن در [جنين] حيواني نخست ظاهر نباشد» (ذخيره، 552).
او مدت آبستني طبيعي را 9 ماه دانسته و نوشته است: جنيني كه در 3 ماهگي در شكم مادر بجنبد «از پس 270 روز بيرون آيد كه 9 ماه تمام باشد، لكن در اين حساب كمابيشي بسيار افتد» (ذخيره، 110). همچنين وي بيرون آمدن بچه از زهدان مادر را به سبب ناكافي بودن غذاي درون زهدان و گرسنگي بچه دانسته و گفته است كه بچه براي يافتن غذاي بيشتر در زهدان به جنبش و تلاش ميافتد و با حركتهاي بسيار خود رشتههاي پيوندش را با زهدان ميگسلد. پس از گسستن پيوندها به جستوجوي راه گريز از زهدان ميافتد و بسيار زود گذرگاه بيرون آمدن را مييابد و به دنيا ميآيد (الاغراض، 175).
شناخت آبستنی: در گذشته پزشکان و قابلگان آبستنی را از روی دگرگونیهایی که پس از بند آمدن نخستین عادت ماهانه در حال و رفتار و رنگ زنان پدید میآمد، تشخیص میدادند. مثلاً تیره شدن رنگ پوست و لک و پیس نشستن بر روی چهره، کبودتر شدن رگهای پستانها و برجسته و سیاهتر شدن نوک پستانها، به زردی یا کبودی زدن سپیدی دیدگان و دل به هم خوردگی همراه با سرگیجه و شکوفه را از جملة نخستین نشانههای آشکار آبستنی به شمار میآوردند. گاهی نیز یک روز تمام زن را از خوردن طعام باز میداشتند تا شکمش از غذا کاملاً تهی شود و هرگونه بویی از دهانش برود. بعد شب هنگام پیش از خوردن هر خوراکی، در زیر دامنش عود دود میکردند. اگر بوی خوش عود از راه دهان و بینیاش بیرون نمیآمد آن را نشانة بسته شدن راه زهدان و دهان و بینی و بارگرفتن زن میدانستند. اگر بیرون میآمد، نشانة بازبودن این راهها و بارنگرفتن زن میانگاشتند (همو، ذخیره، 555).
آبستنی در فرهنگ عامه: در فرهنگ عامه اعتقاد بر این است که نطفة انسان در رگی در کمر یا پشت مرد جای دارد. چون نطفة مرد در رحم زن بیفتد به خواست خدا زن آبستن میشود و بچه میآورد. این عقیده به گونهای بازتر در داستان قدیم و عامیانة شب چهارصد و پتجاهم هزار و یک شب بیان شده است: «در مرد رگی است که همة رگها را آب دهد و آب از سیصد و شصت رگ جمع کرده به بیضة چپ بریزد.
آنگاه خونی سرخ گردد، پس از آن از حرارت مزاج آب غلیظ و سفید شود و رایحة او مانند رایحة شکوفة خرماست» (3/131). دربارة چگونگی شکلگیری بچه در شکم مادر، باور عامه بر این است که نطفه پس از 3 دورة 40 روزه و یک دورة کوتاه 10 روزه، به شکل بچة انسان درمیآید. بچه در چلّة اول به صورت نطفه است،
در چلّة دوم به صورت خون و در چبّة سوم به صورت یک پاره گوشت. در این هنگام به فرمان خدا فرشتهای میآید و این پارة گوشت را شکل میبخشد. نخست دست و پای بچه را میسازد و سپس اندامهای دیگرش را. ساختن بینی و شرمگاه بچه را هم به خدا وامیگذارد. خدا هم نخست بینی و بعد اندام نری یا مادگی بچه را هم به خدا وامیگذارد. خدا هم نخست بینی و بعد اندام نری یا مادگی بچه را میگذارد و به جسم او کمال میبخشد. ساختن همة اندامها 10 روز به درازا میکشد. در این هنگام به امر خدا اسرافیل نفخهای به شکم مادر میدمد و روح در بچه حلول میکند.
بچه با دریافت روح، در شکم مادر به جنب و جوش میافتد (کتیرایی، 7-8). عامة مردم دورة آبستنی زن را 9 ماه و 9 روز و 9 ساعت (نه کم و نه زیاد) میدانند. میگویند بچه از ماه هفتم آمادة بیرون آمدن از شکم مادر است. اگر بچه در 7 ماهگی یا در 8 ماهگی به دنیا بیاید، پا نمیگیرد و میمیرد. پیشینیان عقیده داشتند که بچهای که 7 ماهه زاده شود، زنده میماند لیکن اگر 8 ماهه زاده شود، یا مرده به دنیا میآید و یا پس از چندی میمیرد (جرجانی، ذخیره، 175).
تعيين جنس جنين:
پيشينيان برپاية شناختي كه از دستگاهها و اندامهاي بدن انسان ونقش و كاركرد هر يك از آنها داشتند، نظرهاي گوناگوني دربارة عاملهاي مؤثر در تعيين جنس جنين انسان مطرح ميكردند. به طور كلي، نظر بيشتر آنان اين بود كه سلطة يك جنس بر جنس ديگر به هنگام تكوين جنين بستگي به دو عامل، يكي آب مني و ديگري ساختمان عمومي بدن مرد و زن دارد. در مورد عامل نخستين، بيشتر آنان به ويژه ابوعلي سينا و جرجاني معتقد بودند كه اگر نطفة پدر و مادر هر دو قوي و گرم و آب مرد گرمتر از آب زن باشد جنس فرزند آن دو نرينه و اگر نطفة هر دو قوي، ليكن سرد باشد و آب مرد سردتر از آب زن باشد،
جنس فرزند آن دو مادينه خواهد شد. به عقيدة اينان، اگر آب مرد از بيضة راست بتراود و در بخش راست زهدان زن نشيند، جنس فرزند آنان نرينه ميگردد و اگر از بيضة چپ بتراود و در بخش چپ زهدان زن بيفتد، جنس فرزند آنان مادينه ميشود (همو، همان، 111، 555). پيروان اين نظريه براي اثبات عقيدة زيست شناسانة خود به شيوة كار دامپروران ايراني روي حيوان نر به هنگام گشن دادن اشاره كرده و نوشتهاند: «بعضي چهارپاي داران به وقت گشن دادن، اگر ميخواهند كه از آن گشن ماده آيد، خاية راست او ببندند تا آب از خاية چپ او رود و اگر خواهند كه بچه نر آيد، خاية چپ او ببندند تا آب از خاية راست او رود» (همو، همان، 556). در مورد عامل دوم، اعتقاد بر اين بود كه برخي مردان و زنان پسر زا و برخي دختر زا هستند.
مرداني كه تخمي پسر زا دارند برخوردار از اندامي نيرومند، ماهيچههايي نه فربه و نه لاغر بلكه ميانه، گوشتي در سختي و نرمي معتدل و در رنگ مايل به سرخي، بيضههايي بزرگ و رگهايي برجسته و نماياناند و در نزديكي با زن افزوني جوي و خستگي ناپذيرند. زنان پسرزا نيز از اندام و گوشتي معتدل، خوي و رخساري نيكو، طبعي چابك و شاد و معدهآي قوي و نيك گواراننده برخوردارند. عادت ماهانة اين گونه زنان به موقع و تمام و دورة پاكي آنان 21 تا 22 روز و رسيدگي آنان به هنگام و آغاز قاعدگيشان زودتر از زنان ديگر است (همانجا).
از ديرباز كوشش و انديشة پزشكان و مردم اين بود كه با بهرهگيري از تجربهها و آگاهيهاي طبي و فرهنگي خود، حال و طبيعت انسان را براي توليد جنس دلخواه بگردانند و در تعيين جنس جنين دست داشته باشند. اين كوششها برخي برپاية مجموعهاي از روشهاي كاربردي و استفاده از خوراكيها و گياهان دارويي و برخي بر بنياد يك رشته اعمال جادويي و افسوني و مناسك و شعاير نمادي نهاده شده بود. مثلاً براي نرينه گردانيدن جنس جنين، اين كارها را سودمند ميدانستند:
نزديكي با زن در 5 روز پس از پاكي از عادت ماهانه و در روزهاي هفتة دوم پاكي و در جاهاي سرد و هواي سر زمستان و روزهايي كه باد شمال ميوزد و در محل و خوابگاه پاكيزه و خوشبو و با حالي خوش، يا به كاربردن عطرهاي خوشبو مانند مثلث كه عطري مركب از مشك و زعفران و عود خام بوده است. خوردن برخي خوراكيها يا داروها مانند برنج با شير و زردة تخممرغ نيم برشته، هريسه، بره و مرغ فربه، حلواي شكري و دواء المسك و پرهيز از تخمه و ترشي و آب بسيار سرد و دوري جستن از بوي كافور و مستي (همو، همان، 555؛ دنيسري، 148ـ149).
در فرهنگ عامه براي اينكه طبيعت پسرزايي را در دختران پديد بياورند و طبع و مزاج زنان دخترزا را بگردانند، آداب و اعمال ويژهاي انجام ميدادهاند. بيشتر آداب و اعمال عامة مردم زمينة آييني و نمادي داشته است، مثلاً خوراندن سيب و خرماي زياد به زنان دخترزا، يا گذاشتن گردو پاي سفرة عقد دختراني كه ميخواهند به خانة شوهر بروند، يا نشاندن پسر بچهاي تندرست و چابك و زيبا روي زانوي عروس در اتاق حجله و نيزتوسل به امامزادگان و نذر و نياز كردن و سفره انداختن از جملة اين آداب بوده است.
در فرهنگ اسلامي فرزند دختر و پسر هر دو گرامي داشته شدهاند و به ويژه به پدران توصيه شده كه دختران را عيناً مانند پسران گرامي بدارند و ميان دختر و پسر تفاوتي نگذارند. در اين مورد روايتي از امام چهارم(ع) آمده است كه چون به وي ميگفتند خدا به تو فرزندي داده است، از دختر و پسر بودن او هيچ نميپرسيد و تنها ميگفت: آيا سالم است، عيب و نقصي ندارد؟ و چون ميشنيد كه نوزاد سالم است، خداي را سپاس ميگفت (حرعاملي، 15/143).
ويار: حال مخصوصي كه به زنان آبستن، به ويژه در ماههاي نخستين بارداري، دست ميدهد. نشانه آن به هم خوردن و آشوبِ دل همراه با سرگيجه و شكوفه زدن است. اين حال، گاهي در اثر بوييدن بويهاي تند و زنندة غذاها و يا ديدن برخي خوراكيهاي ناخوشايند پديد ميآيد. برخي از زنان آبستن در اين حال هوس بسيار به خوردن خوراكيهاي مخصوص و ميوههاي نوبرانه و غيرفصلي و چيزهاي بد و زيانآور پيدا ميكنند. ويار در ميان گروهي از زنان آبستن بسيار سخت و در ميان گروهي ديگر سبك است. به برخي از زنان باردار هم اصلاً اين حال دست نميدهد.
اگر ويار زن آبستن سبك باشد، معمولاً در آخرين روزهاي 3 ماهگي از ميان ميرود، اما اگر سخت باشد گاهي تا آخرين ماههاي حاملگي ادامه مييابد. ويارِ سخت موجب مسموميتهايي با فشارِ خونِ بالا و اختلالهايي در تركيبهاي شيميايي بدن و تشنج اندامها ميگردد. اين حال را در پزشكي نوين توكسمي مينامند كه بيماري خون به سبب آلودگي آن با برخي سمها و زهرابههاي بدن است (آكسفرد، ذيل توكسميا؛ بارنت، 77ـ 78).
در نوشتههاي طبي قديم اين حال زنان آبستن را «منش گَشْتَنْ» يا «مَنِشْ گَردا» ميناميدند و آن را «آرزوي چيزهاي شور و تيز و تلخ و ترش» و ميل به چيزهاي كمياب و حالتهاي دلآشوبي وصف ميكردند (جرجاني، ذخيره، 558). حالت ويار را در زبان فارسي «بيار»، «تاس»، «تاسه» و «تَلْواسه» نيز گفتهاند (تبريزي، ذيل همين واژهها). مردم خراسان اين حال زنان آبستن را «زِرْوَنَه» (شكورزاده، 129)، گيلانيها «ايشَّه كونَي» (پاينده، 23) و مردم فارس «آرْمه» (بهروزي، ذيل همين واژه) مينامند.
مردم تهران به زن آبستني كه ويار دارد ميگويند «آزارِ ويار» گرفته (كتيرايي، 10) يا «وياردار» و «وياري» شده است. گِل خواري يكي از همگانيترين حالتهاي زن وياردار است. گِل ارمني يا گل سرشويي، گل داغستاني و كاه گِل از جمله گلهايي است كه معمولاً زنان وياري هوس خوردن آن را دارند. اخويني در زير عنوان «في شَهْوةِ الطّين» آرزوي گل خوردن را گونهاي بيماري دانسته كه به سبب بسته شدن خون حيض و گردآمدن بيه و چيزهاي فاسد در معدة زنان باردار آشكار ميشود (ص 374). از حالتهاي ديگر زن وياردار هوس خوردن برخي خوراكيها مانند آش رشته، كوفته، لواشك آلو و گوجه و ترشي هفته بيجار است. برخي زنان وياري به خوردن برنج خام، تباشير يا جوهر تباشير (ماية سفيد رنگي كه از خيزران ميگيرند) و چيزهاي زيانمندي مانند خاك و زغال سوخته و فضلة مرغ ميل بسيار پيدا ميكنند.
ويارانه: خواركهاي پرچاشني و خوش طعم و بويي است كه باب ميل زنان وياردار است. خوراكهاي ويارانه معمولاً عبارتند از آش رشته، كوفته برنجي، كوفته نخودچي، دلمه، حليم، خوراك سيرابي و مانند آن. ويارانه را معمولاً مادر يا بستگان بسيار نزديك زن آبستن، به ويژه اگر ويار در نخستين شكم زن آبستن آشكار شود، ميپزند و همراه با چند نوع ترشي براي او به خانهاش ميفرستند.
ويارزدايي: هرگاه حالت ويار يا منش گردا در زن آبستن سخت و تند و ديرزي شود و زن آبستن پياپي دلش به هم بخورد و شكوفه بزند و مدام گِل يا چيزهاي زيانبار بخورد، به درمان آن ميپردازند. طب سنتي و طب عامه براي دفع ويار چارههايي به كار بردهاند. جرجاني ميگويد: زماني كه در زني باردار منش گشتن خيزد، بايد شِبِت پخته را كه با انگبين آميخته و نيم گرم شده است، به او خورانيد تا شكوفه زند و خلط معدهآش بالا آيد و پاك شود.
او نوشاندن آب ترنج، آب ليمو، آب غوره و آب انار و خوراندن گوشت دُرّاج، مرغ خانگي، بزغاله و طعامهايي با پياز و سركة پرورده و خَرْدَل زده را نيز براي ويارزدايي از زناني كه مزاج گرم دارند، سودمند دانسته است. همچنين گذاشتن ضمادي از سنبل و قَصَب الذيره و انيسون و خرماي قَسْبْ و بِهِ پخته و شراب ريحاني كهن را بر روي شكم زن وياردار آرامبخش حال وي و از داروهاي ويارزدا وصف كرده است (ذخيره، 558). از روشهاي ديگر ويارزدايي كه هنوز هم در ميان مردم ايران رواج دارد، خوراندن ماهيهاي كوچك زندة چشمه و رودخانه (باستاني پاريزي، 452)، يا آب شكمبة پختة گوسفند همراه با تكهآي از خود شكمبه است (اسديان،