بخشی از مقاله
آل بویه
در سالهای ضعف و انحطاط بغداد که امراء ترک و کرد و گیل و دیلم خلیفه را هم در تختگاه وی دست نشانده قدرت و غلبه خویش ساخته بودند، با آن که در ایران اندیشه ایجاد یک قدرت پایدار همراه با احیاء مرده ریگ باستانی در خاطر بسیاری از داعیه داران عصر، از گیل و دیلم و طبری شکفته بود، تحقق این رویاء آن هم در یک مدت کوتاه، تا حدی فقط برای آل بویه ممکن شد که آن نیز به سبب اختلافات خانگی، تقید به تقلید از دعوت زیدیان، و برخورد با انقلابات خراسان خیلی زود مثل یک رویای صبحگاهی پایان یافت، مع هذا بنیانگذار این سلسله علی بن بویه دیلمی ملقب به عمادالدوله و برادر زادهاش فنا خسرو بن حسن معروف به عضدالدوله، با وجود محدود بودن امارت خویش و با آن که در زمان آنها فرصتی هم برای احیاء فرهنگ باستانی در قلمروشان پیدا نشد، باز استعداد خود را برای
بازسازی وحدت از دست رفته قرنهای دور نشان دادند. هر چند دولت آنها به رغم انتسابی که بر وفق رسم عصر به یک پادشاه باستانی مثل بهرام گور هم موفق به ایجاد تعادل پایدار عصر از یاد رفته بهرام در قلمرو یزدگرد نشد، باری طی چندین دهه فرمانروایی آنها، قدرت اخلاف سعد بن ابی وقاص و مروان و معتصم، نقش فعالی را که پیش از آن در سرنوشت مردم ایران داشت به نقش انفعالی مبدل ساخت و بدینگونه عناصر تازهیی از طوایف و اقوام مردم ایران بار دیگر آنچه را ایران طی سالها به اعراب و ترکان اهل سُنت واگذاشته بودند، این بار همراه آیین شیعه، دیگر بار، و گرچه برای مدتی کوتاه، به دست آوردند. دولت شيعی آلبویه در بخش مهمی از سرزمين ايران حضور داشت.
سه تن از فرزندان بویه که گویا شغل ماهیگیری در گیلان داشتند، به خدمت امرای آل زیار در آمدند. البته، ماکان کاکی هم از آنان حمایت میکرد. همچنین، " علی "، " احمد " و " حسن " مورد حمایت مردآویچ نیز قرار گرفتند. فتح اصفهان برای مرد آویچ، ظاهرا" توسط علی که برادر بزرگتر بود صورت گرفت. پس از قتل مرد آویچ، غلامان ترک از ترس غلامان دیلمی، به خصوص ابوالحسن علی بن بویه به اطراف گریختند و میدان تنها برای دیلمیان خالی ماند. علی بن بویه به همراه برادر خود، احمد که کنیه ابوالحسین داشت به فتح اهواز توفیق یافت (326 ه.ق.). وی، غلامان ترک را که به سرداری "بجکم " در آنجا پناه گرفته بودند متواری ساخت.
علی بن بویه پس از فتح خوزستان، عازم فارس شد و احمد نیز به کرمان روی آورد و به فتح آن ولایت نایل آمد ( 334ه.ق). سپس ،به بغداد رفت و المستکفی بالله – خلیفه عباسی – را مطیع خود ساخت. خلافت بغداد که پیشرفتهای برادران بویه را برای العین میدید، به صلاحدید بعضی وزرای خود، از جمله " ابن مقله " با آنان از در مماشات در آمد و لقب خاص برای آنان فرستاد که علی را " عماد الدوله " و حسن را " رکن الدوله " و احمد را " معزالدوله " نامید.
همان معزالدوله بود که در بغداد دستور داد سب آل علی (ع) موقوف شود و مراسم عزاداری ماه محرم را برپاداشت. به خصوص، در ایام عاشورای سال 352 ه.ق. که جمع کثیری در بغداد گرد آمدند و بازارها بسته شد ،مردم آن روز آب ننوشیدند و در بازارها خیمه پر پا کردند و بر آن خیمهها پلاس آویختند و زنان بر سر وروی خود میکوفتند .
از این زمان رسم زیارت قبور ائمه – علیهم اسلام – رایج گردید و بغداد به دو قسمت مهم شیعه نشین (کرخ) و سنی نشین تقسیم شد (363 ه.ق.). همچنین، مقام نقابت علویان هم در زمان آل بویه تأسیس شد.
امرای حمدانی که به حمایت خلیفه به بغداد تاختند، از معزالدوله شکست خوردند. معزالدوله در سال 336 ه.ق. بصره را تصرف کرد. همچنین در سال 337 ه.ق. به موصل تاخت و ناصر الدوله حمدانی را فراری ساخت .اقامت معزالدوله در سال 356 ه.ق. در بغداد ادامه داشت.
عمادالدوله ،برادر بزرگتر، (متوفی به سال 338 ه.ق.) از آنجا که وی پسری نداشت، از رکن الدوله برادرش که در عراق و ری بود در خواست کرد تا " پناه خسر " پسرش را به شیراز بفرستد که جانشین او شود. این پناه خسرو، لقب " عضد الدوله " یافت و در شیراز به حکمرانی فارس و بنادر و سواحل خلیج فارس پرداخت. رکن الدوله، مردی با تدبیر بود، او در 359 ه.ق. به کردستان لشکر کشید و حسنویه، پسر " حسین کرد " ،را که حاکم آن ولایت بود، وادار به مصالحه کرد. وزیر او، ابوالفتح که فرزند این عمید بود، قرارداد مصالحه را امضاء کرد.
رکن الدوله با امرای سامانی، به خصوص ابوالحسن سیمجور که از جانب سامانیان حکومت خراسان را داشت، اغلب در کشمکش بود. تنها وقتی صلح میان این دو خانواده رخ داد که امیر نوح سامانی از دختر عضدالدوله خواستگاری کرد و این ازدواج هم صورت گرفت (361 ه.ق.) تا وقتی معزالدوله زنده بود، میان برادران و خانواده بویه اختلافی نبود. پس از مرگ معزالدله (356 ه.ق.) که عزالدوله بختیار، پسر معزالدوله جانشین پدر شد اختلافها بالا گرفت. این مرد بیشتر نواحی شرق کرمان را در تصرف داشت و به همین دلیل هم، عضدالدوله در 357 ه.ق. یک لشکر کشی به کرمان انجام داده بود. عضدالدوله پسر رکن الدوله با عزالدوله پسر معزالدوله چندین بار به جنگ پرداخت. یکی از آن جنگها در حوالی بغداد بود که طی آن، عزالدله شکست خورد و به موصل فرار کرد. معروف است وقتی این خبر را به رکن الدوله رساندند، از شدت خشم خود را از تخت به زیر انداخت و چند روز از خوردن باز ماند.
بعدها، عزالدوله بختیار مورد بخشش امرای آل بویه قرار گرفت. این امر به تدبیر ابوالفتح وزیر انجام یافت.
همچنین، در زمان رکن الدوله بود که مذهب شیعه رسمیت کامل یافت و شیخ صدوق – این بابویه – کی از کتب معروف خود، یعنی " من لایحضره الفقیه " را که جزء کتب اربعه است، در فقه شیعه تاًلیف کرد. همچنین، وی مجالس مباحثه با شیخ صدوق در ری داشت.
رکن الدوله به سال 365 ه.ق. که به بیماری شدیدی دچار شده بود، امرای آل بویه رااحضار کرد و از آنان خواست که پس از مرگ او با یکدیگر مخالفت نکنند. سپس ضیافتی در اصفهان فراهم آمد که سه پسر رکن الدوله و سران دیلم، در این مجلس بودند. رکن الدوله، در این مجلس عضدالدوله را به عنوان ولیعهد خود انتخاب کرد، ولی مملکت را بین پسران تقسیم نمود. تقسیم به این صورت بود که همدان و ری و قزوین را به فخرالدوله، اصفهان را به مویدالدوله داد و توصیه کرد که از فرمان برادر بزرگ خود (عضدالدوله که حاکم فارس و خوزستان بود) سرنپیچند. آن گاه از اصفهان به ری آمد و در محرم 366 ه.ق. وفات کرد.
عضدوالدوله در این زمان 42 سال داشت و تحت تربیت ابن عمید، مراتب کمالیه را آموخته بود. وی که کنیه ابو شجاع و عنوان شاهنشاه داشت،در سال 364 ه.ق. وارد بغداد شد و در شوال 367 ه.ق. به عنوان تعقیب عزالدوله، به موصل تاخت و آن شهر را تسخیر کرد. همچنین، عزالدوله را به قتل رساند و پسر ناصرالدوله حمدانی را نیز مقلوب کرد. همچنین بر دیار بکر و حوضه علیایفرات هم تسلط یافت. در این زمان خلیفه عنوان " تاج المله " را هم به او داد. خلیفه وقت که الطائع لله عباسی بود، اجازه داده بود برای عضدالدوله سه نوبت طبل بزنند. همچنین، الطائع دختر عضدالدوله را نیز به زنی گرفت.
عضدالدوله در سال 371ه.ق. به بهانه تعقیب فخرالدوله، به گرگان روی آورد و آن شهر را تسخیر کرد. در این حین، قابوس و فخرالدوله به خراسان پناه بردند. عضدالدوله در شوال سال 372 ه.ق. در بغداد به بیماری صرع دچار شد و در همان جا در گذشت. او را در نجف به خاک سپردند. تأسیس بیمارستان عضدی بغداد در سال 371 ه.ق. به توصیه محمد زکریای رازی، فیلخانه عضدی، کتابخانه عضدی شیراز و بند امیر بر رود کر، از بناهای عضدالدوله است (365ه.ق). مزار سلمان فارسی را نیز او بنا نهاد. در این سالها، مویدالدوله – برادر وی – از جانب او در ری حکومت میکرد که صاحب بن عباد، وزیر او شهرتی دارد. بعد از مرگ عضدالدوله، پسرش ابوالفوارس شیر ذیل که لقب " شرف الدوله " داشت به امارت کرمان و فارس رسید. اما، چهار پسر دیگر عضدالدوله به جان یکدیگر افتادند و فخرالدوله عم ایشان، هر چند خواست اختلافات را رفع کند توفیق نیافت. صمصام الدوله و بهاء الدوله همچنان در زد و خورد بودند و نتیجه آن شد که به سال 377.ه.ق. در جنگی که شرف الدوله با " بدربن حسنویه " کرد، در کرمانشاه شکست خورد. پس از آن، دولت حسنویه در نواحی غرب ایران دوباره جان گرفت.
بهاءالدوله در سال 380 ه.ق. خوزستان را فتح کرد و فارس و بهبهان را به صمصام الدوله سپرد و خود به بغداد آمد. در سال 381 ه.ق. امیر خلف ابن احمد صفاری، در کرمان بر آل بویه پیروز شد و آنان را از کرمان بیرون راند .
جنگهای متوالی میان برادران و همچنین با عزالدوله بختیار، دولت بویه را سخت تضعیف کرد. بهاءالدوله در سال 403 ه.ق. در بغداد در گذشت. پس از او، سلطان الدوله پسرش تا سال 415 ه.ق. و ابوکالیجار مرزبان پسر او تا سال 440 ه.ق. بر کرمان و نواحی شرقی تسلط داشتند. هم در زمان اوست که ملک " قاورد " سلجوقی بر کرمان تسلط یافت و کرمان را از چنگ آنان خارج ساخت و سلسله سلجوقیان کرمان را تأسیس کرد.
اما دیلمیان مقیم فارس و خوزستان، ملک رحیم پسر ابوکالیجار را به حکومت برداشتند. او در سال 443ه.ق. اصطخر و شیراز را دوباره به تصرف آورد. ولی سرانجام در سال 447 ه.ق. به دست طغرل سلجوقی که برای کمک به خلیفه " القائم بامرلله " به بغداد آمده بود اسیر شد و درین زمان، دولت آل بویه عملا" پایان یافت .به طور کلی، میتوان کیفیت حکومت آل بویه را در نواحی ایران ،به سه شعبه بالنسبه مستقل تقسیم کرد: 1. گروهی که در عراق و اهواز و کرمان حکومت راندند. 2. آنانی که در عراق و فارس بودهاند . 3. کسانی که در کرمان و فارس حکومت کردند.
امرای ال بویه فارس، عبارت بودند از: عمادالدوله، عضدالدوله پسر رکن الدوله، شرف الدوله، صمصام الدوله، بهاء الدوله، سلطان الدوله، ابوکالیجار مرزبان و ملک رحیم. امرای آل بویه عراق و خوزستان و کرمان، عبارت بودند از: معزالدوله ابو الحسین احمدبن بویه، عزالدوله بختیاری، عضدالدوله، شرف الدوله ،بهاء الدوله، سلطان الدوله، مشرف الدوله، جلال الدوله، ابوکالیجار مرزبان، ملک رحیم پسر ابوکالیجار، قوام الدوله و ابو منصور فولادستون پسر ابوکالیجار.
امرای آل بویه ری و اصفهان و همدان نیز، عبارت بودند از: رکن الدوله، موید الدوله، فخر الدوله ،مجد الدوله، شمس الدوله، سماء الدوله، ابو الحسین پسر شمس الدوله (حدود 414 ه.ق.) . آنان که در کرمان حکومت راندند، عبارت بودند از: قوام الدوله، ابوکالیجار و ابومنصور فولادستون.
لازم به ذکر است که تکرار نام بسیاری از امراء به سبب جنگهای خانوادگی بود که میان آنان رخ میداد. البته نتیجه این جنگها هم به طور طبیعی تصاحب ولایت یکی توسط دیگری بود. برادر مجدالدوله که لقب شمس الدوله داشت، مدتی با امرای گرد ائتلاف کرد. از آنجا که خود میخواست بر مجدالدوله پیروزی یابد ،جنگهای میان دو برادر در اصفهان رخ داد. یک بار نیز ری را تسخیر کرد. در این جریان ،سیده خاتون به دماوند گریخت و مدتها بعد از آن توانست مجددا" به ری بازگردد. وقتی امیر کرد بدربن حسنویه – در اثر شورشی به قتل رسید، شمس الدوله توانست نقاط مورد تصرف او را به چنگ آورد. بدین ترتیب، مدتها همدان را پایتخت خود ساخت. او در این ایام، ابو علی سینا را برای مدت کوتاهی در همدان به وزارت خود برگماشت .
از کسانی که در ری و همدان حکومت کردند، ابتدا میتوان رکن الدوله را نام برد. پس از او موید الدوله که تا سال 373 ه.ق. حکومت ری را داشت. هم او بود که با قابوس در گرگان نیز جنگید. حوزه حکومت او شامل عراق عجم و گرگان و طبرستان بود. وزیر وی نیز، صاحب بن عباد نام داشت. بعد از او، فخر الدوله به حکومت رسید که تاسال 387 ه.ق. حکومت کرد. وی مدتها با سامانیان و امرای آنان در خراسان کشمکش داشت. همچنین، یک لشکر کشی نیز به اهواز کرد که بی نتیجه بازگشت. فخر الدوله در قلعه طبرک در گذشت. پس از وی، همسرش سیده خاتون جانشین او شد و فرزند خردسالش – ابوطالب رستم – را که لقب مجدالدوله یافت، سرپرستی میکرد. هم اوست که پس از بلوغ، با رقیبی نیرومند مانند سلطان محمود غزنوی پنجه افکند و بالاخره شکست خورد و اسیر شد (ربیع الثانی 420 ه.ق.). مجدالدوله را تبعید گونه به غزنین فرستادند، ولی او بین راه در گذشت. وی آخرین امیر خاندان بویه بود.
تبار خاندان بویه
در مورد تبار خاندان بویه در میان دانشمندان و تاریخنگاران دیدگاههای گوناگون وجود دارد، صابی در کتاب تاجی آورده است که نسب بویه به بهرام گور منتهی میگردد و بعضی گفتهاند که بویه از نسل دیلم بن ضبه بوده است و ابوعلی مسکویه در کتاب تجارب الامم آورده است که پادشاهان آل بویه خود را از فرزندان یزدگرد پسر شهریار آخرین پادشاه ساسانی میدانند و میگویند که در آغاز تهاجم اعراب مسلمان بعضی از اولاد یزدگرد به گیلان رفته و درآنجا ساکن شدند.
ابو شجاع بویه جد آل بویه مردی متوسط الحال و سه پسر داشت: علی و حسن و احمد. هنگامیکه ماکان کاکی بر طبرستان استیلا یافت بویه در جزو خذام او درآمد و پسرانش نیز با اسفار بن شیرویه و مرداویج و وشمگیر پسران زیار، که خود را از نژاد ارغش پادشاه گیلان در عهد کیخسرو میدانستند، ملازمت ماکان میکردندتا آنکه ااسفار بن شیرویه بر ماکان خروج کرد و بر دیلمستان مستولی گردید. اسفار بعد از یکسال کشته شد و مرداویج بجای او نشست. رستمدار، ری، مازندران، قزوین ،ابهر، زنجان و طارم را بگرفت و در همدان دست به کشتار اهالی زد و کشتار زیاد هم نمود. مرداویج علی پسر بویه را با برادران به کرج
فرستاد و خود عازم اصفهان گردید. درآنزمان مظفر بن یاقوت از جانب المقتدر عباسی حاکم اصفهان بود و به دفع مرداویج پرداخت ولی شکست خورد و به فارس نزد پدرش گریخت. یاقوت پدر مظفر با لشکریان فارس متوجه مرداویج گردید ولی از وی هم چیزی ساخته نشد و تارومار گردید. درین هنگام علی پسر بویه با برادران در ارجان بود که یاقوت دوهزار تن از دلاورترین مردان لشکر خود را به جنگ ایشان گسیل داشت تا بتواند شکستهای پیهم خود و پسرش را جبران کند، درین پیکار نیز بخت یاقوت یاری نکرد آنها نیز از پسران بویه شکست خورده فرار نمودند. پس ازین رویداد علی برادرش حسن را به کازرون فرستاد و حسن پس از تصرف کازرون سپاهی را که یاقوت به جنگ او فرستاده بود بار دیگر شکست داد. در سال ۳۲۲ جنگی سختی میان یاقوت و علی پسر بویه در گرفت، نخست
گروهی از سربازان علی به یاقوت پناه بردند ولی یاقوت همه را سر برید، این عمل زشت یاقوت باعث توانمندتر شدن علی گردید زیرا یاران او چنین دیدند در وفاداری به وی استوارتر گردیدند. یاقوت درین جنگ نیز شکست خورد و برادر کوچکش احمد که نوزده سال داشت درین جنگ کشته شد. پس از شکست دادن یاقوت علی وارد شیراز شد و بر فارس مستولی گردید و بدینترتیب کار خاندان بویه بالا گرفت و بوییان روی کار آمد. علی پسر بویه در شیراز در سرای مربوط به یاقوت نزول کرد. میگویند سپاهیان مواجب خود را از وی خواستند و او سخت گرفتار بی پولی بود، روزی در سرای خویش در اندیشه و پریشان نشسته بود و
دید ماری از موضعی در سقف خانه یبرون آمد و به سوراخی رفت. علی فراشان را بخواست و فرمان داد تا مار را بیرون آورند. چون نیک بگشتند از آن سوراخ راه به اتاق دیگر یافتند که در آن صندوقهای پر از مال بود که ارزش پانصد (پنجصد) هزار دینار داشت. این مال را علی بی درنگ در مواجب سربازان مصرف کرد. پس از آن نامه به الراضی بالله عباسی فرستاد و از وی خواست که مقاطعه شهرهای راکه در دست دارد بوی واگذارد و الراضی نیز پذیرفت. درینوقت مرداویج آمادگی حمله به شیراز را داشت که به دست غلامش کشته شد. دیگر کسی در میدان نبود که با پسرن بویه رقابت کند. علی از سوی خلیفه بغداد «عمادالدوله» و حسن «رکن الدوله» و احمد به «معزالدوله» ملقب گردیدند.
پادشاهان آل بویه
- عمادالدوله علی پسر بویه
- رکن الدوله حسن پسر بویه
- معزالدوله احمد بن بویه
- عضدالدوله ابوشجاع فنا خسرو پسر رکن الدوله حسن پسر بویه
- مؤیدالدوله ابومنصور بویه پسر رکن الدوله حسن پسر بویه
- فخرالدوله ابوالحسن علی پسر رکن الدوله حسن پسر بویه
- شرف الدوله ابوالفوارس شیرزیل پسر عضدالدوله ابوشجاع فنا خسرو
- صمصام الدوله ابوکالیجار مرزبان پسر عضدالدوله ابوشجاع فنا خسرو
- بهاالدوله ابونصر پسر عضدالدوله ابو شجاع فنا خسرو
- مجدالدوله الوطالب رستم پسر فخرالدوله
- سلطان الدوله ابو شجاع پسربهاالدوله ابونصر
- ابوکالیجار مرزبان پسر سلطان الدوله
- جلال الدوله ابوطاهر پسربهاالدوله
- ابونصرخسروفیروز پسر ابوکالیجار
- ابومنصورفولاذستون پسر ابوکالیجار
- ابوعلی کیخسرو پسر ابوکالیجار
آغاز فعالیتهای سه برادر آل بویه
به هر حال ابو شجاع بویه با پسرانش که هیزم کشی و ماهیگیری در نواحی ساحلی گیلان نمیتوانست آنها را خرسند سازد، ظاهراً در سال های جوش و خروش گیل و دیلم که ماکان و اسفار و مرد اویج بین خراسان و جرجان و ری در جستجوی قدرت، تلاش آغاز کرده بودند، به خدمات لشکری وارد شدند. خود او در این گونه خدمات به خراسان افتاد و ظاهراً از حدِ سپاهی سادهای تجاوز نکرد.
اما پسر بزرگش ابو الحسن علی بن بویه که بعدها از دوران خدمت خویش در سپاه نصر بن احمد امیر بخارا یاد میکند، ظاهراً در بین دسته دیلمان سپاه آل سامان موقعیت و مقامی به دست آورد. مع هذا، بعدها به همراه برادران کوچکتر خویش - حسن واحمد - که آنها نیز جزو سپاه آل سامان بودند، از سپاه بخارا به ملازمان ماکان کاکی که خود در آن زمان در خدمت آل سامان بود، پیوستند و به تدریج ستاره اقبال آنان رو به درخشیدن گذاشت.
سه برادر آل بویه:
• ابوالحسن علی بن بویه
• ابو علی حسن بن بویه
• احمد بن بویه
قدرت گیری سه برادر آل بویه و ایجاد دولت
برادران بویه در فاصله چند سال «320 - 327 ق / 932 - 939 م» توانستند اصفهان و فارس و اهواز را در تصرف خویش گیرند و دامنه نفوذ خود را فراگیر نمایند تا بدان حد که خلیفه بغداد را دست نشانده خویش سازند و به مدت چهل سال تا پایان دوره فرمانروایی عضدالدوله «وفات محرم 372 ق / 982 م» نمونهای از یک دولت با ثبات و متحد و عاری از خلل را به منصه ظهور برسانند. دولتی که قلمرو وسیع آن از جرجان و طبرستان و جبال و اهواز تا فارس و کرمان و عراق و عمان را شامل میشد و تفوق امیر الامرایی خاندان این همه را از لحاظ دفاعی وحدت میبخشید و آن را از آسیب تفرقه و تجزیه مصون نگه میداشت.
تفرقه و تجزیه در دولت آل بویه پس از مرگ عضد الدوله دیلمی
اما با مرگ عضد الدوله بزرگ امیر خاندان بویه، ثبات و امنیت و وحدت و اتفاق بینظیر آن دچار آسیب تفرقه و تجزیه و مقدمه انحطاط و انقراض شد. به هر حال به دنبال پایان عصر عضد الدوله و مؤید الدوله، دوران تفرقه آل بویه که بعد از طلوع درخشان عهد عماد الدوله «322 ق / 934 م» و معز الدوله «334 ق / 945 م»، افول غمناک و تیرهای را در فرجام حال مجد الدوله «420 ق / 1029 م» و الملک الرحیم «447 ق / 1055 م» نشان داد، آغاز شد و فخر الدوله و صمصام الدوله در جبال و عراق نتوانستند دوران قدرت و اعتلاء گذشته را دیگر بار تجدید کنند.
دورهای که با انقراض آل بویه پایان یافت در فارس و عراق «= جبال» برای مردم ایران تجربه جدایی از سلطه بی واسطه خلافت عباسی را در پرتو نهضت تشیع مجال تحقق داد، اما فشار حساب نشده عناصر ترک و ترکمان از خارج و اختلاف مهار ناپذیر عناصر سپاهی از داخل، این تجربه جالب را سرانجام با بحرانهای دشوار اقتصادی و تعصبهای شدید فرقهای مواجه کرد و هرج و مرج ناشی ازاین عوامل آن را به شکست کشاند.
دولت آل بویه احیاگر سنت های ایرانی
مع هذا تصویری که از این تجربه برای تاریخ باقی ماند، تصویر جامعهای پر تحرک و زنده و پر تنوع و محیط بالنسبه باز و آزاد، آکنده از استعدادهای سازنده بود که در آن شوق به احیاء سنتهای ایرانی، علاقه به شعایر و آداب عربی و اسلامی را نفی نکرد و محدودیت به نواحی غربی و مرکزی فلات ایران، ارتباط و تبادل میراث فرهنگی را با نواحی شرقی آن غیر ممکن نساخت.
تسامح فکری هم تا حدی بود که به اهل ذمه نیز در کارهای حکومت مجال همکاری میداد و از اختلافات فرقهای هم مانعی برای رشد و توسعه افکار فلسفی به وجود نمیآورد.
دوره شصت ساله نخستین سلاطین آل بویه را دوره رنسانس ایرانی میدانند هر چند نتایج آن بهره ترکمانان شد که همین امر باعث جلوگیری و رشد و درخشندگی بیشتر آن گردید. چنین مقدر بود که این تجربه، با حوادث تلخ بعدی و هجوم ترکان و مغولان، پژمرده شودو در زیر رگبار خشونت و خرابی، برگهای لطیفش از شاخه جدا و شکوفههای زود رسش پرپر گردد و ایرانیان تجربهای جدید را در میدان حوادث بیازمایند
نسب آل بویه
آل بویه که ظاهراً در اوج اقتدار و شهرت، نسب خود را به ساسانیان رساندند، اولاد بویة بن فنا خسرو دیلمی بودند که گفته می شد در بین طوایف دیلم به قبیلهیی موسوم به شیر زیل آوند «= شیر دل وند» منسوب بودهاند.
صحت این انتساب که آنها را به بهرام گور، پادشاه ساسانی منسوب میدارد، مثل آنچه در مورد آل زیار و حتی آل بویه در عهد عضدالدوله انتشار یافت و خود بویه و پسرانش چنان ادعایی نداشتند، نیز این تردید را توجیه میکند، هر چند نام فنا خسرو در مورد پدر بویه حاکی از تازه مسلمان شدن او دارد.
باری، دعوت انتساب به پادشاهان قدیم در نزد آل بویه، پیش از عهد عضد الدوله به نحو جدی مطرح نشد و اولاد بویه قبل از ورود به خدمات لشکری، ظاهراً در ناحیه گیل در محلی از ساحل دریا که بعدها به نام کیا گلیش خوانده میشد زندگی سادهای آمیخته به فقر و فاقه، و در خور معیشت ماهیگیران داشتند،
و بدین گونه آرزوی نیل به قدرت و ثروت هم برای آنها رویایی بوده است که میتوانسته خاطره دوران فقیرانه را در آنها باقی گذاشته باشد. خاطرههایی هم که از زبان احمد بن بویه - معز الدوله - نقل شده است، محنت و فاقه خاندان آنها را از حدی که تصور یک نسبت شاهانه را در مورد آنها قابل قبول سازد، با تردید جدی مواجه میکند.
منابع
تاریخ ایران، میترا مهرآبادی، دنیای کتاب، تهران، 1374