بخشی از مقاله
آل بویه در فارس
مقدمه
عیلامیها یا ایلامیان یکی از اقوام سرزمین ایران بودند که از ۳۲۰۰ سال پیش از میلاد تا ۶۴۰ پیش از میلاد، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی فلات ایران فرمانروایی میکردند.(تاریخ مکتوب موجود از ۳۲۰۰ پیش از میلاد است. تمدن عیلام یکی از قدیمیترین و نخستین تمدنهای جهان است. بر اساس بخشبندی جغرافیایی امروز، عیلام باستان سرزمینهای خوزستان، فارس، ایلام و بخشهایی از استانهای بوشهر، استان کرمان، لرستان و کردستان را شامل میشد.
آل بویه یا بوییان، (۳۲۰-۴۴۷ ق / ۹۳۲-۱۰۵۵ م) از دودمانهای ایرانی پس از اسلام است که در بخش مرکزی و غربی ایران و عراق فرمانروایی میکردند.
گستره ی فرمانروایی آل بویه
در غرب و مرکز ایران دو سلسله دیلمی به نام آل زیار ( ۳۲۰ ه.ق. ) و آل بویه که هر دو از مناطق شمال برخاستهاند نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند. دیلمی نام قوم و گویشی در منطقه کوهستانی گيلان بود به نام دیلمستان. دیلمیان سخت نیرو گرفتند و مدت ۱۲۷ سال حکومت راندند و چون خلفا در برابر آنها چارهای جز تسلیم ندیدند حکومت بغداد را به آنها واگذاشتند و خود بعنوان خلیفگی و احترامات ظاهری قناعت کردند. این سلسله در سال ۴۴۷ ه. ق. بدست سلجوقیان و در نتیجهٔ اختلاف دائمی که با آل زیار و دیگر امیران محلی ایرانی داشتند، منقرض شد.
تقسیم ممالک آل بویه
از سه پسر بویه چنانچه ذکر کردیم عماد الدوله در سال 338 مرد و جانشین بعضد الدوله پسر رکن الدوله برادر زاده او رسید . معز الدوله هم در سال 356 وفات یافت و پسرش عز الدوله بختیار مقام او را گرفت تنها رکن الدوله برادر میانه باشد تا سال 366 حیات داشت و او به شرحی که در فصل پیش گذشت تا محرم سنه 357 که سال مرگ و وشمگیر زیاری است با او و سپهسالار اردوی خراسان از جانب امیر نوح یعنی ابوالحسن محمد بن ابراهیم سیمجور کشمکش سخت داشت . چون وشمگیر غفلتهً از میان رفت ابوالحسن سیمجوری از جنگ با رکن الدوله احتراز جست لیکن حال خصومت بین رکن الدوله و امیر نوح سامانی تا تاریخ 361 باقی بود. در این تاریخ ابوالحسن
سیمجوری امیر نوح را به صلح با رکن الدوله وا داشت و قرار شد که امیر دیلمی و پسرش عضد الدوله هر سال 150000 دینار به سامانیان بپردازند تا ایشان متعرض ری و کرمان که در تصوف آل بویه درآمده بود نشوند و نوح دختر عضد الدوله را هم به عقد ازدواج خود درآورد و این قرار تا سال 366 که سال فوت رکن الدوله و بهستون است از جانب طرفین محترم و مرعی بود .
آخرین واقعه عنده دوره امارت 44 ساله رکن الدوله لشگر کشی اوست.حسنویه پسر حسین از روسای قبایل کرد بود که در حدود سال 348 در کردستان قدرتی به هم زده بود و به حدود دینور و همدان و نهاوند نیز دست اندازی نموده و از حال گرفتاری رکن الدوله در کشمکش های او با وشمگیر و سپهسالاران اردوی خراسان استفاده کرد بود و چون غالباً سپاهیانی به یاری رکن الدوله می فرستاد امیر دیلمی هم زیاد معترض نمی شد.
در سال 359 رکن الدوله به علت شکایاتی که از تعدیات حسنویه به او رسیده بود وزیر نامی خویش ابوالفضل محمد بن حسین یعنی ابن المعید منشی بلیغ مشهور را با لشکری به دفع حسنویه فرستاد و ابن المعید در این سفر با پسر خود ابولفتح علی همراه بود.
ابن المعید در رسیدن بهمدان به علت نقرس مرد و پسرش ابولفتح جای او را گرفت. حسنویه از ترس طلب صلح کرد و ابوالفتح با گرفتن مالی از او بری خدمت رکن الدوله برگشت و با لقب ذوالکفایتین به وزارت برقرار شد در صورتی که سن او از بیست و دو متجاو نبود.
در اواخر سال 365 رکن الدوله که عنرش نزدیک به هفتاد رسیده بود مریض شد و از آنجا با اصرار ابوالفتح ذوالکفایتین با صفهان حرکت کرد تا پسر ارشد خود عضد الدوله را ملاقات کند و او را رسماً به جانشینی خود معرفی نماید چه رکن الدوله از مدتی پیش از عضد الدوله راضی و خشنود نبود و به علت لشکر کشی او به بغداد و نزاع با عضد الدوله بختیار چنانکه بیاید با او صفایی نداشت. عضد الدوله با ابوالفتح وزیر متوسل شد تا وسیله ملاقاتی بین پسر و پدر فراهم کند و رکن الدوله را نسبت به او سر رضا بیاورد تا مبادا در نتیجه این خشم پسر بزرگتر را از ولیعهدی محروم سازد.
ابوالفتح این امر را به خوشی فیصله داد و در اصفهان در ضیافتی بزرگ رکن الدوله و سه پسر او و سران سپاهی دیلم را جمع آورد و رکن الدوله در این مجلس رسماً ابو شجاع پناه خسرو عضد الدوله را ولیعهد و وارث ملک خویش معرفی نمود و همدان و ری و قزوین و نواحی مجاور آنها را به پسر دیگر ابولحسن علی فخر الدوله و اصفهان را به پسر دوم ابو منصور بویه موید الدوله وا گذاشت و به این دو فرزند وصیت نمود که از فرمان عضد الدوله برادر بزرگتر سر نپیچند و اتفاق و اتحادی را که مابین پدر ایشان و برادرانش همواره برقرار و مایه ترقی و سرافرازی ایشان بوده از دست ندهند . رکن الدوله سپس از اصفهان به ری برگشت و در محرم 366 در آنجا جان سپرد.
اگر چه رکن الدوله پسران خویش را بیگانگی توصیه می کرد و در حقیقت تمام ممالک آل بویه را تحت امر عضد الدوله گذاشته بود لیکن پس از مرگ او به علت اختلافاتی که از طرف بین پسران او روی کرد و از طرفی دیگر در نتیجه کشمکش بین عضد الدوله و پسر عمش عز الدوله که قبل از فوت رکن الدوله شروع شده بود رشته پیوستگی ممالک دیالمه از هم گسیخت و متصرفات پسران بویه به قسمت عمده منقسم شد و همین تقسیم مقدمه بروز یک سلسله جنگهای داخلی بین فرزندان رکن الدوله و معز الدوله و اولاد ایشان گردید که جز ضعف و خانمان براندازی نتیجه دیگری ندارد و اسباب انقراض ایشان را به سرعت مهیا ساخت.
آل بویه بعد از معز الدوله و رکن الدوله در حقیقت به سه شعبه تقسیم می شوند که به قرار زیر است:
1- دیالمه فارس: یعنی عضد الدوله قائم مقام عماد الدوله و جانشین او
2- دیالمه عراق و خوزستان و کرمان یعنی عز الدوله بختیار پسر و وارث معز الدوله و جانشینان او
3- دیالمه ری و همدان و اصفهان یعنی موید الدوله و جانشینان او .
دیلمان فارس
اولین امیر دیلمی فارس در حقیقت عماد الدوله ابوالحسن علی است که تفصیل استیلای او را بر سرزمین در حدود 320 و دوره امارت هجده ساله اش را سابقاً مذکور داشته ایم. چون عماد الدوله که در ایام حیات امیر الامراء دیالمه بود و بر دو برادر دیگر ریاست داشت از فرزند ذکور محروم بود پسر بزرگتر برادر عضد الدوله بن رکن الد.له را به فارس خواست و ولایت عهد خود ا به او واگذاشت. عضد الدوله که پس از مرگ عم در 338 امیر فارس و سواحل و بنادر شد و تحت ریاست پدر خود رکن الدوله و اطاعت عم خویش معز الدوله بر کرسی آن ولایت مستقر گردید.
448-338 ق / 1055-949 م
حکومتی را که عضدالدوله دیلمی پسر رکن الدوله - ابو علی حسن بویه - در فارس بنیاد گذاشت به دیلمیان فارس مشهور گشت و تا یک سده بر این منطقه وی و اخلافش حکمروایی داشتند.
علی بن بویه دیلمی ملقب به عمادالدوله . اولین از سلاطین دیلمی فارس (۳۲۰ - ۳۳۸ ه' . ق.). وی به همراه دو برادر کهتر خویش رکن الدوله حسن و معزالدوله احمد در اوان قیام داعیان علوی در گیلان و طبرستان بر کارداران امرای سامانی ، در عداد یاران ماکان بن کاکی سردار دیلمی ، درآمد. و پس از پریشانی احوال ماکان کاکی ، این سه برادر به خدمت مرداویج بن زیار پیوستند و مرداویج مقدم آنان را گرامی داشت و هر کدام را مامور قسمتی از عراق عجم کرد. از آن جمله علی (عمادالدوله ) را نامزد کرج کرد. وی در کرج (کره رود، کرج ابودلف ) با مردم و عمال مرداویج با مهربانی و مدارا رفتار کرد. سپس به فتح قلاع اطراف کرج پرداخت و به زودی در آن نواحی صاحب
قدرت گردید. و در سال ۳۲۱ ه' . ق. اصفهان را که در آن هنگام مظفربن یاقوت بر آن حکومت میکرد تسخیر کرد و چند ماهی بیش در آنجا نبود که مرداویج به سبب نگرانی خاطری که از عمادالدوله داشت ، برادر خویش وشمگیر را با سپاهی انبوه برای دفع عمادالدوله بدانجا گسیل داشت . علی بن بویه نیزبدون جنگ و ستیز اصفهان را تخلیه کرد، و به ارجان ، که ابوبکربن یاقوت بر آن حکومت میکرد، رفت و در ماه ذی حجه سال ۳۲۱ ه' . ق. آنجا را تسخیر کرد. و به تدریج تا اواخر این سال سایر نواحی فارس را مسخر ساخت وسرانجام پس از جنگ سختی که با یاقوت حاکم شیراز کردآنجا را نیز تحت نفوذ خویش درآورد. در این اوان مردوایج دست به تهیه سپاهی عظیم جهت
راندن عمادالدوله از شیراز زد، ولی اجل مهلتش نداد و در سال ۳۲۳ به دست جمعی از غلامان ترک خود به قتل رسید و به این ترتیب عمادالدوله از شر دشمنی قوی پنجه رهایی یافت . عمادالدوله در سال ۳۲۲ برادر خویش رکن الدوله حسن را مامورفتح کرمان کرد و او بدون هیچگونه مقاومت از طرف اهالی ، کرمان را تصرف کرد و بدین ترتیب دربار خلافت ، کلیه متصرفات خود را در ایران از دست بداد. عمادالدوله در سال ۳۲۹ ه' . ق. در حین قلع و قمع شورشیان و مخالفان خویش ، تا طبرستان پیش رفت ، و در سال ۳۳۱، برادرش احمد، خوزستان را نیز جزء متصرفات آل بویه درآورد. عمادالدوله در سال ۳۳۷ سخت مریض شد و کارها را به برادرزاده خویش عضدالدوله واگذاشت و خود در سال ۳۳۸ درگذشت . عمادالدوله در تمام مدت امارت خود با مردم مهربانی کرد و بساط عدل و انصاف را در سراسر قلمرو خویش گستراند.
با مرگ عضدالدوله دیلمی در شوال ۳۷۲ ق / مارس ۹۸۳ م، بزرگان قوم اعلام وفات او را برای سه ماه به تعویق انداختند و پس از به خاک سپاری جنازه عضدالدوله در نجف، پسرش ابوکالیجار در بغداد به امارت نشست. خلیفه هم او را صمصام الدوله لقب داد «محرم ۳۷۳ ق / ژوئن ۹۸۳ م». با امارت صمصام الدوله، اختلاف وی با برادر دیگرش ابوالفوارس شیر دل که فارس را تصرف کرده بود بالا گرفت. نزاع این دو برادر طولانی شد و بعد از حوادث بسیار شرف الدوله غلبه یافت و صمصام الدوله را به زندان انداخت. «رمضان ۳۷۶ ق / ژانویه ۹۸۷ م» و دستور داد تا وی را نابینا کنند. با مرگ شرف الدوله «۳۷۹ ق / ۹۸۹ م» برادرش ابونصر ملقب به بهاءالدوله به جای او نشست.
بهاء الدوله از همان اوان امارت مواجه با مخالفت برادر بزرگترش صمصام الدوله شد. با این حال، علی رغم نابینایی، در فارس به طلب قدرت برخاسته بود و طالب سهم خود از قلمرو پدر بود. سرانجام پس از جنگهای پی در پی، بصره و اهواز به همراه فارس به دست صمصام الدوله افتاد و بغداد و نواحی دیگر برای بهاء الدوله ماند. اما فرمانروایی صمصام پس از مصالحه با بهاء الدوله دیری نپایید و خشونت رفتار او با ترکان فارس و بی تدبیریهایی که در حفظ اتحاد دیالمه آن سرزمین کرد موجب تزلزل قدرتش شد. سرانجام به وسیله پسران عزالدوله بختیار، که از زندان عضدالدوله پس از سالها رهای یافته بودند، به قتل رسید «ذی الحجه ۳۸۸ ق / دسامبر ۹۹۸ م» و بهاء الدوله از تهدید و مخالفت او نجات پیدا کرد
پادشاهان آل بویه در فارس
عمادالدوله علی پسر بویه
عضدالدوله ابوشجاع فنا خسرو پسر رکن الدوله حسن پسر بویه
شرف الدوله ابوالفوارس شیرزیل پسر عضدالدوله ابوشجاع فنا خسرو
صمصام الدوله ابوکالیجار مرزبان پسر عضدالدوله ابوشجاع فنا خسرو
بهاالدوله ابونصر پسر عضدالدوله ابو شجاع فنا خسرو
سلطان الدوله ابو شجاع پسربهاالدوله ابونصر
ابوکالیجار مرزبان پسر سلطان الدوله
عمادالدوله
علی بن بویه دیلمی ملقب به "عمادالدوله علی" بنیانگذار سلسله آل بویه (بوییان) است. در سالهای ضعف و انحطاط خلافت عباسی که امرای ترک و کرد و گیل و دیلم خلیفه را هم در تختگاه وی دست نشانده قدرت و غلبه خویش ساخته بودند، با آن که در ایران اندیشه ایجاد یک قدرت پایدار همراه با احیاء مرده ریگ باستانی در خاطر بسیاری از داعیه داران عصر، از گیل و دیلم و طبری شکفته بود، تحقق این رویاء آن هم در یک مدت کوتاه، تا حدی فقط برای آل بویه ممکن شد که آن نیز به سبب اختلافات خانگی، تقید به تقلید از دعوت زیدیان، و برخورد با انقلابات خراسان خیلی زود مثل یک رویای صبحگاهی پایان یافت، مع هذا بنیانگذار سلسله آل بویه (بوییان)، علی بن بویه دیلمی ملقب به عمادالدوله و برادر زادهاش فنا خسرو بن حسن معروف به عضدالدوله، با وجود محدود بودن امارت خویش و با آن که در زمان آنها فرصتی هم برای
احیای فرهنگ باستانی در قلمروشان پیدا نشد، باز استعداد خود را برای بازسازی وحدت از دست رفته قرنهای دور نشان دادند. هر چند دولت آنها به رغم انتسابی که بر وفق رسم عصر به یک پادشاه باستانی مثل بهرام گور هم موفق به ایجاد تعادل پایدار عصر از یاد رفته بهرام در قلمرو یزدگرد نشد، باری طی چندین دهه فرمانروایی آنها، قدرت اخلاف سعد بن ابی وقاص و مروان و معتصم، نقش فعالی را که پیش از آن در سرنوشت مردم ایران داشت به نقش انفعالی مبدل ساخت و بدینگونه عناصر تازهیی از طوایف و اقوام مردم ایران بار دیگر آنچه را ایران طی سالها به اعراب و ترکان اهل سنت واگذاشته بودند، این بار همراه آیین شیعه، دیگر بار، و گرچه برای مدتی کوتاه، به دست آوردند. دولت شیعی آلبویه در بخش مهمی از سرزمین ایران حضور داشت.
عضد الدوله
اول واقعه عمده امارت عضد الدوله لشگر کشی اوست به عمان در سال 355 بیاری عم خود که معز الدوله که سال قبل آن بدون جنگ عمان را تحت خود بیعت خود آورده بود لیکن چون قسمتی از مردم آن ناحیه بر عامل معز الدوله شوریده و او را از آنجا رانده بودند معز الدوله در سال بعد وزیر خود را از بصره با لشگری به عمان روانه کرد و او در بندر سیراف ( طاهری حالیه) سپاهیانی را که عضد الدوله فرستاده بود با خود برداشته به عمان رفت و شورش آنجا را خوابانده دوباره آن قسمت را مطیع آل بویه نمود و عمان تا سال 356 از معز الدوله تبعیت می کرد. در این سال که تاریخ فوت معز الدوله است وزیر او از ترس آنکه مبادا عز الدوله جانشین معز الدوله وزارت خود را به دیگری واگذارد عمان را به تصرف عمال عضد الدوله داده به بغداد برگشت و عمان از این زمان در حوزه متصرفات عضد الدوله و دیالمه فارس و کرمان درآمد و عضد الدوله در 363 بار دیگر بر اثر شورشی که در آنجا بروز کزده بود لشگر کشی دیگری به آن ناحیه نموده و مجدداً آن سرزمین را مطیع خود ساخت.
عضد الدوله در سال 357 کرمان را که عمش معز الدوله فتح کرده بود ولی ابوعلی محمد بن الیاس و فرزندانش هنوز در آنجا تسلط داشتند و مدعی بر برگرداندن حکومت آنجا به خود بودند بکلی مسخر ساخت و خاندان آل الیاس را به کلی از آن دیار برانداخت و نایبی از دیالمه بنام گورگیر بن جستان از جانب خود بر آنجا گماشت و گورگیر هورموز و مکران را هم مسخر ساخته و دامنه ممالک عضد الدوله را تا حدود سند وسعت بخشید. عضد الدوله به تفصیلی که در احوال عضد الدوله خواهیم گفت در سال 364 بر عراق عرب و بغداد استیلا یافت و عز الدوله را گرفت . چون این خبر به رکن الدوله رسید از شدت خشم و تاسف خود را از تخت به زیر انداخت و چند روز از خوردن و
آشامیدن بازماند و سخت مریض شد و بر عضد الدوله لعن و نفرین فرستاد و تصمیم گرفت که به یاری عز الدوله به عراق بیاید و عضد الدوله را از آنجا براند . عضد الدوله در وحشت افتاد مخصوصاً که در اثر تغییر حال پدرش اکثر مردم از او برگشتند و قسمتی از ولایات سر از اطاعت او بیرون بردند . عضد الدوله چنانکه پیش هم گفتیم به وزیر پدرش ابوالفتح ذوالکفایتین توسل جست و توسط او به پدرش پیشنهاد رهایی کرد و این پیشنهادها که جنبه تهدید و تطمیع نسبت به رکن الدوله را داشت بیشتر او را بر آشفت و عاقبت عضد الدوله چاره ای ندید جز آنکه عز الدوله را رها کند و به فارس برگردد و عز الدوله دوباره به مقام اول خود برگشت. رکن الدوله هم چنانکه سابقاً دیدیم به تدبیر ابوالفتح وزیر بر عضد الدوله بخشود و او را قبل از مرگ ولیعهد و جانشین خود قرار داد و عضد الدوله از تاریخ 366 امیر الامراء کل دیالمه گردید.
دولت آل بویه در عهد عضدالدوله که اوج دوران شکفتگی آن بود از دریای خزر تا بحر عمان و از دشت کرمان تا ماوراء فرات را شامل میشد و هر چند از این جمله، ولایات طبرستان و جبال تنها مع الواسطه در حیطه تصرف وی بود در تمام این قلمرو وسیع، نظارت و مراقبت دقیق این امیرالامراء بزرگ آل بویه به طرز شگفت آوری محسوس و مرئی به نظر میرسید و در خارج از قلمرو وی نیز، هم در سیستان و هم حتی در سند به نام وی خطبه خوانده میشد.
امیر یمن برای وی هدیه میفرستاد و امیر حلب گه گاه خود را به اظهار طاعت نسبت به وی موظف میدید. العزیز بالله خلیفه فاطمی مصر برای مقابله با تهدید بیزانس از وی درخواست کمک میکرد و وی با امپراتور بیزانس و سرداران آن دیار برای واگذاری قلعههای سرحدی و مبادله اسیران و گروگانها روابط سیاسی داشت.
ابوکالیجار مرزبان
با مرگ عضدالدوله دیلمی در شوال 372 ق / مارس 983 م، بزرگان قوم اعلام وفات او را برای سه ماه به تعویق انداختند و پس از به خاک سپاری جنازه عضدالدوله در نجف، پسرش ابوکالیجار در بغداد به امارت نشست. خلیفه هم او را صمصام الدوله لقب داد «محرم 373 ق / ژوئن 983 م». با امارت صمصام الدوله، اختلاف وی با برادر دیگرش ابوالفوارس شیر دل که فارس را تصرف کرده بود بالا گرفت. نزاع این دو برادر طولانی شد و بعد از حوادث بسیار شرف الدوله غلبه یافت و صمصام الدوله را به زندان انداخت. «رمضان 376 ق / ژانویه 987 م» و دستور داد تا وی را نابینا کنند. با مرگ شرف الدوله «379 ق / 989 م» برادرش ابونصر ملقب به بهاءالدوله به جای او نشست. بهاء
الدوله از همان اوان امارت مواجه با مخالفت برادر بزرگترش صمصام الدوله شد. با این حال، علی رغم نابینایی، در فارس به طلب قدرت برخاسته بود و طالب سهم خود از قلمرو پدر بود. سرانجام پس از جنگهای پی در پی، بصره و اهواز به همراه فارس به دست صمصام الدوله افتاد و بغداد و نواحی دیگر برای بهاء الدوله ماند. اما فرمانروایی صمصام پس از مصالحه با بهاء الدوله دیری نپایید و خشونت رفتار او با ترکان فارس و بی تدبیریهایی که در حفظ اتحاد دیالمه آن سرزمین کرد موجب تزلزل قدرتش شد. سرانجام به وسیله پسران عزالدوله بختیار، که از زندان عضدالدوله پس از سالها رهای یافته بودند، به قتل رسید «ذی الحجه 388 ق / دسامبر 998 م» و بهاء الدوله از تهدید و مخالفت او نجات پیدا کرد.