بخشی از مقاله
2ـ لايهبندي آب (water stratification)
يكي از ويژگيهاي اصلي درياچهها، تمايل آنها به لايهبندي شدن است. لايهبندي شدن براساس اختلاف چگالي ميباشد و چگالي در درياچههاي لايهبندي شده از پايين به بالا كاهش مييابد. اختلاف چگالي در اثر درجه حرارت، ميزان مواد معلق و شوري به وجود ميآيد. در درياچهها، لايهبندي براساس دما بيشتر از اختلاف در شوري و ميزان مواد معلق اهميت دارد. و در اين نوع درياچهها سرعت كاهش چگالي، با افزايش دما، افزايش مييابد، به طوري كه به عنوان مثال مقدار نيروي مورد نياز براي مخلوط كردن دو تودة آب لايهبندي شده در 29 و 30
درجة سانتيگراد، 40 برابر مقدار نيروي مورد نياز براي دو تودة مشابه 5 و 4 درجة سانتيگراد است. بنابراين درياچههاي گرمسيري آسانتر از درياچههاي مناطق معتدله لايهبندي ميشوند، اما كاهش دماي جزئي در يك درياچة گرمسيري باعث ايجاد جريانهاي همرفتي به طرف بالا ميشود كه اگر طولاني مدت باشد، ممكن است سرانجام بر روي تمام جسم آب اثر گذاشته و منجر به مخلوط شدن دو لايه شود.
دانسيته همچنين بستگي به ميزان نمك حل شده دارد. در اين درياچههاي از نظر شيميايي لايهبندي شده، لاية زيرين شورتر بوده و لايهبندي بسيار پايدار است و مخلوط شدگي كم يا اصلاً وجود ندارد. هالوكلاين (Haloclin)، لايهاي از آب در اين درياچهها است كه تغيير ميزان شوري سريعتر است و لاية سطحي كه شوري كمتري دارد و آزادانه ميچرخد، ميكسوكلاين (mixocline) و لاية زيرين با چگالي بيشتر و شورتر monimolimnion نام دارد. اين لايهبندي با رقيق شدن لايههاي سطحي با وروديهاي آب شيرين، بارش افزايش مييابد. (تصوير1)
در درياچههاي يخچالي، غلظت رسوبات معلق عامل مؤثر و اصلي بر روي چگالي ميباشد و اختلاف دما در مقايسه باميزان مواد معلق كم اهميت ميباشد. (Gustavson, 1995)
بيشترين منشأ گرما براي درياچهها، نور خورشيد ميباشد، جريان ژئوترمال از منابع عميق حداقل ميباشد.
تصوير 1: ترموكلاين، هالوكلاين و پاينوكلاين (Pinet, 2006)
كاهش دما با عمق در نتيجة اشعة گرمايي در سطح است. نيمرخ عمودي دما از يك درياچه، پاسخ مستقيمي به نفوذ نور خورشيد است (تصوير2). در درياچههاي از نظر گرما لايهبندي شده، يك لاية فوقاني گرم و اكسيژندار داراي چرخش كه اپيليمنيون (epilimnion) ناميده ميشود، بر روي مناطق زيرين سرد و نسبتاً ساكن به نام هايپوليمنيون (hypolimnion) كشيده شده است هايپوليمنيون در برخي مواقع احيايي است و اجازة حفظ شدن مواد ارگانيكي بر روي بستر درياچهاي را ميدهد. منطقة حد واسط متاليمنيون (metalimnion) ناميده ميشود و سطحي كه دما به سرعت با عمق كاهش مييابد ترموكلاين (Thermocline) ناميده ميشود. (E. Tucker & V.wright, 1990)
تصوير 2. پروفيل دمايي درياچة Tangayika، منطقة اپيليمنيون با چرخش رو به پايين در حدود 80-50 متر در چرخشهاي روزانه، متاليمنيون با چرخش حداقل 200m در چرخشهاي فصلي و هاليپوليمنيون با حالت آنوكسيدي و دماي يكنواخت يا دماي متفاوت (Beadle, 1974)
Ahmad، (j.Ahmad, 2005) لايهبندي فصلي را اينگونه توضيح ميدهد:
در پاييز دماي هوا در سطح درياچه سرد است و در نتيجه آبهاي سطحي سرد با چگالي بيشتر به طرف پايين فرو ميرود. در نهايت دماي كل آب درياچه به Fْ39 (cْ4، بيشترين چگالي آب در اين دماست).در هنگام زمستان سطح آب درياچه در دمايcْ0 يا Fْ32 يخ ميزند كه چگالي آب سطحي كمتر از آب زير آن است و پوشش يخي در سطح درياچه مانع جريان باد و مخلوط شدن آب ميشود، در نتيجه لايهبندي زمستانه (winter stratification) را داريم.
در هنگام بهار، يخ ذوب ميشود و دماي آب بيشتر از صفر ميشود. افزايش چگالي آب گرم همراه با عمل باد باعث ميشود آب سطحي در آبهاي عميق فرو رود و مخلوط شود. اين فرايند تغيير بهاره (spring tamover) ناميده ميشود. در طول اين دورة زماني، بيشتر آب درياچه با همان دما ميباشد و آب سطحي و عمقي آزادانه مخلوط ميشود. درياچههاي با سطح كوچك، به ويژه اگر از باد حفظ شود، در بهار معمولاً فقط براي چند روز كاملاً مخلوط ميشوند. در برابر اين، درياچههاي بزرگ اغلب هفتهها داراي چرخش آب هستند.
با ادامة گرم شدن سطح درياچه در اواخر بهار و اوايل تابستان، اختلاف دماي بين آب سطحي و عمقي افزايش مييابد. در درياچههاي عميقتر از 10 تا 12 فوت، اختلاف دمايي سرانجام نيروي به اندازة كافي قوي براي مقاومت در برابر نيروي مخلوط كنندگي باد ايجاد خواهد كرد (فقط احتياج به اختلاف چند درجة فارنهايت براي جلوگيري از مخلوط شدن دارد.) هم اكنون آب سرد 3 لايهاي (اپيليمنيون و هايپوليمنيون) است و لايهبندي تابستانه (summer stratification) ناميده ميشود. متاليمنيون در مقابل مخلوط شدگي توسط باد به شدت مقاوم است.
مهمترين اعمالي كه باعث مخلوط شدگي آب درياچه ميشوند، شامل باد، آبهاي ورودي و آبهاي خروجي ميباشند، در حالي كه باد بر روي آبهاي سطحي همة درياچهها اثر ميگذارد، توانايي آن براي مخلوط كردن حجم آب ورودي درياچههاي با لايهبندي تابستانه كاملاً كاهش مييابد. اين كاهش به علت تغيير سريع در دما و چگالي درون متاليمنيون است كه شبيه به يك سد فيزيكي بين اپيليمنيون و هاپيوليمنيون عمل ميكند. براي قطع كردن سد، انرژي زيادي لازم است.
درياچههايي كه در آبهاي تحتاني خود در زمان سرماي زمستان داراي چرخش كامل هستند، هولوميكتيك (Holomictic) ناميده ميشوند، درياچههاي پلي مكتيك (polymictic) درياچههايي هستند كه هرگز لايهبندي نميشوند، يا لايهبندي دمائي مقاومي را نشان نميدهند و اغلب فقط به صورت روزانهاند. درياچههاي اليگوميكتيك بندرت دچار مخلوط شدگي ميشوند. آنها به طور تيپيك كوچك هستند، اما درياچههاي گرمسيري خيلي عميق به طور مشخص اليگوميكتيك، و با اختلاف دمايي اندكي در همة اعماق گرم هستند.
پايداري لايهبندي درياچه بستگي به عوامل زيادي دارد. مهمترين آن عمق، شكل و اندازة درياچه است. اگرچه آب و هوا و جهتيابي درياچه به طرف باد، جريانات ورودي / خروجي نقش مهمي دارند. تغييرات فصلي در دماي هوا و جريانهاي توربيديتي ايجاد شده توسط اختلال در باد باعث از بين رفتن لايهبندي در لايههاي فوقاني و زيرينتر وكلاين ميشود. در درياچههاي كم عمق (كمتر از 10 تا 12 فوت عمق) نيروي باد به اندازة كافي قوي براي مخلوط كردن آبهاي سطحي و عمقي است و بنابراين مانع ايجاد لايهبندي تابستانه ميشود. در درياچههاي با گردش و ورود مداوم آب، لايهبندي گرمايي توسعه پيدا نميكند. در حالي كه در چنين درياچههايي ممكن است، شيب گرمايي از آبهاي گرمتر سطحي به آبهاي سردتر عمقي
وجود داشته باشد، متاليمنيون واقعي به طور مشخص تشكيل نميشود. لايهبندي تابستانه تا پاييز كه آبهاي سردتر عمقي وجود داشته باشد، متاليمنيون واقعي به طور مشخص تشكيل نميشود. لايهبندي تابستانه تا پاييز كه آبهاي سطحي سرد و فرو رو ميشوند، ادامه دارد. با سرد شدن آب درياچه متاليمنيون ضعيف و از بين ميرود. انرژي باد به اختلاط عميقتر درياچه كمك ميكند. در اين زمان كل درياچه به يك دماي مشابه ميرسد، نيروي باد دوباره قادر به مخلوط كردن آبهاي فوقاني و تحتاني است كه تغيير پاييزه (fall turnover) ناميده ميشود كه اگر همراه با باد باشد فقط چند ساعت لايهبندي تابستانه به تغيير پاييزه تبديل ميشود.
1ـ2ـ اثرات لايهبندي آب:
لايهبندي آب كاربرد مهمي در مديريت ماهيگيري، اجتماعات فيتوپلانكتونها و كيفيت آب دارد.
ميزان اكسيژن: تنها بعد از اين كه لايهبندي تابستانه پايدار شد، هيپوليمنيون از اكسيژن حل شدة حاصل از مخلوط شدگي در ابتداي بهار، غني ميشود. اما به علت عمل متاليمنيون به صورت يك سر بين اپيليمنيون و هايپوليمنيون است كه اساساً تبادل اكسيژن، هايپوليمنيون با اتمسفر قطع ميشود، و اغلب به علت رشد و توليد اكسيژن توسط فوتوسنتز تيره از گياهان و جلبكها ميباشد. (رزون نوردار درياچه (غني از مواد غذايي)، در ادامة تابستان هايپوليمنيون ميتواند آنوكسيد (بدون اكسيژن، يا غيرهوازي) باشد. اين كمبود اكسيژن در اثر مصرف
شدن توسط باكتريها و ديگر ارگانيسمها ايجاد ميشود. بنابراين دراثر مخلوط شدگي لايهها در اثر طوفان، مرگ دستهجمعي جلبكها و فيتوپلانكتونهاي موجود در سطح درياچه رخ ميدهد و چون شرايط غيرهوازي است، مواد آلي حاصل از اين موجودات حفظ ميشوند. علاوه بر اين ماهيها در سطوح بالايي درياچه كه اكسيژن به مقدار كافي وجود دارد فراواناند.
فسفرها و نيتروژنها: در شرايط غيرهوازي، مواد غذايي فسفردار و نيتروژن آمونيوم بيشتر حل ميشوند و از رسوبات بستر به درون هايپوليمنيون آزاد ميشوند. در طول تابستان، درياچههاي لايهبندي شده، برخي مواقع ميتوانند به طور ناقص مخلوط شوند (همچون عبور زبانههاي سرد در اثر نيروي بادهاي قوي و بارانهاي خيلي سرد). در اين صورت مواد غذايي به درون اپيليمنيون فرار ميكنند و باعث افزايش رشد جلبكها ميشوند. ماهيها حساس به آمنيوم هستند و به سطوح بالاي آب نميروند. (J.Ahmad, 2005)
3ـ فرايندهاي اصلي عمل كننده در درياچه:
فرايندهاي فيزيكي و شيميايي و بيوشيميايي، رسوبگذاري درياچهاي را تحت تأثير قرار ميدهند، طبيعت و نقش اين عوامل كاملاً متفاوت با محيطهاي دريايي است.
1ـ3ـ فرايندهاي فيزيكي :
باد مهمترين فرايند فيزيكي در درياچههاست. حركت آب عمدتاً تحت تأثير باد ميباشد، با فرايندهاي جزر و مدي كه حتي در درياچههاي بزرگ نيز مهم نميباشد. امواج سطحي توليد شده توسط باد، بر روي حركت رسوبات مؤثرند و باعث آشفتگي در اپيليمنيون و در نتيجه مخلوط شدگي آب درياچه ميشوند. عمل امواج در درياچههاي كم عمق تحت تأثير بايد، منجر به ايجاد درياچههاي بدون لايهبندي يا پلي مكتيك ميشود. در آبهاي كم عمق، عمل امواج باعث به حركت درآوردن رسوب ميشود و از ريشه دواندن گياهاني همچون كاروفتيا جلوگيري ميكند، بنابراين اين گياهان در آبهاي عميقتر كه كمتر آشفتهاند، در طول حاشيههاي درياچه تشكيل ميشوند. آلن (Allen, 1981) ن
شان داده است كه ممكن است با استفاده از ساختارهاي رسوبي تشكيل شده توسط امواج در درياچههاي تحت تأثير باد، عمق و اندازة درياچههاي قديمه را تخمين زد.
فعاليت امواج در درياچهها باعث ايجاد اشكال ساحلي مشخص همچون سدها (bows) ميشود، اما اين اشكال بخوبي در درياچههاي كربناته ثبت نشده است. عمل امواج همچنين در توليد انواع مختلف دانههاي پوششدار (coated grains) مهم ميباشد.
از انواع جريانهايي كه در درياچهها وجود دارد، جريانهاي تحت تأثير بايد مهمتر هستند. با ادامة وزش باد، در جهت باد، آبها بالا آمده و حركت ميكنند و كمي زير سطح جريانهاي برگشتي توليد ميشود. ممكن است جريانهاي در نتيجة گرم شدن آبهاي كم عمق نزديك ساحل يا تحت تأثير آب رودخانه ايجاد شوند. اين رودخانهها، جريانهاي سنگينتر با بار رسوبي هستند كه هميشه با آبهاي درياچه مخلوط نميشوند، اما ممكن است به صورت جريانهاي دانسيته به درون آبهاي درياچه، جريان يابند. انواع مختلفي از جريان ميتواند تشكيل شود (تصوير 3)، همچون جريانهاي فوقاني و تحتاني (over flows، under flows، اگر جريان ورودي از هايپوليمنيون چگالتر باشد)، يا حتي به صورت جريانهاي بينابيني (inter flow، اگر جريان چگالتر از اپيليمنيون و سبكتر از هايپوليمنيون باشد.)
تصوير 3. نحوة توزيع مكانيسمها و در نتيجه انواع رسوبات حاصل از رسوبگذاري تخريبي در درياچههاي اليگوميكتيك با لايهبندي گرمايي دائمي. براساس درياچة Brienz در سوئيس. عرض حوضه و ضخامت رسوبات بدون رعايت مقياس. (Sturm & Matter, 1998)
در مجاور دلتاهاي رودخانهاي، مواد تخريبي ميتوانند به رسوبات رودخانهاي اضافه شوند. علاوه بر اين جريانهاي توربيديتي، يعني حركات ناگهاني بر روي شيب از آبهاي با بار رسوبي، فراواناند. آنها در طول حاشيههاي پرشيب درياچه مهم هستند و مواد دوباره پخش شده بر روي شيب رسوب ميكنند. اين جريانها بر روي شيبهاي با زاويه ْ5 درجه ميتوانند رخ ميدهند و باعث ايجاد لاميناسيون دانه تدريجي به ويژه در منطقه عميق (profundal zone) ميشوند.
رسوبات جريانهاي گرادتير در تشكيل سواحل ليتورال (يلتنومهاي امواج) اهميت دارند. پيشروي ساحل به درون درياچههاي كم عمق در نتيجة حمل و نقل كربناتهاي ليتورال و عبور از منطقة ليتورال ميباشد و توسط جريانهاي ثقلي ـ رسوبي بر روي شيب ساحلي پيشرونده، رسوب ميكنند. در حوضههاي درياچهاي كوچك مناطق معتدله در ميشيگان كه توسط تريز و ويلكينسون (Treese & Wilkinson, 1982) توصيف شده است، قطعات بزرگ نابرجا از كربناتهاي ليتورال توسط لغزش به درون بخشهاي عميقتر حوضه انتقال يافته و بخش قابل توجهي از رسوبات عميق را تشكيل داده است.
جزئيات بيشتر فرايندهاي فيزيكي در درياچهها توسط اسلاي (sly, 1978) مرور شده است.
2-3- فرايندهاي شيميايي:
بحث در مورد فرايندهاي شيميايي احتياج به در نظر گرفتن رسوبگذاري كربنات كلسيم در درياچههاي با آب سخت و نيز رسوبگذاري و تكامل شورا به ها در سيستمهاي از نظر هيدرولوژيكي بسته دارد.
به نقل از جونيز و بوسر (Jones & Bowser, 1978)، كربنات كلسيم در رسوبات درياچهاي 4 منبع دارد:
1ـ كربناتهاي تخريبي كه توسط رودخانهها از خشكي آورده شدهاند و يا توسط فرسايش خطوط ساحلي ايجاد شدهاند. اين كربناتها شامل كربناتهاي درياچة دوباره انتقال يافته هستند، كه در هنگام پايين بودن سطح آب درياچه، رخنمون دارند.
2ـ كربناتهاي بيوژنيك مشتق شده از بقاياي اسكلتي ارگانيسمهاي مختلف همچون مالوسكها، كاروفيتا و فيتوپلانكتونها.
3ـ كربناتهايي كه به طور غيرارگانيكي ته نشين يافتهاند، كه در واقع به صورت بيوژنتيكي توليد شدهاند.
4ـ كربناتهاي دياژنزي كه در اثر تغيير بعد از رسوبگذاري از ديگر كانيهاي كربناته حاصل شدهاند.
دما و فشار Co2 از عوامل مهم در رسوبگذاري كربنات كلسيم ميباشند. افزايش دما يا كاهش فشار Co2 باعث تهنشست ميشود، اما درجة اشباع شدن در نتيجة افزايش دما اندك است، به طوري كه خارج شدن گاز Co2، عامل اصلي رسوبگذاري در درياچههاست. ممكن است رسوبگذاري در اثر افزايش دما در منطقة ليتورال درياچهها، جايي كه نوسانات دماي فصلي و سالانه بيشتر رخ ميدهد، مهمتر باشد. رسوبگذاري در نتيجة فوق اشباع شدن در نتيجة تحول بهاره (spring overtuming) در درياچههاي دمايي در زماني كه آبهاي سرد هايپوليمنيون به سطح آورده و به سرعت گرم ميشود، رخ ميدهد. (ludlam, 1981). كربنات كلسيم ميتواند در آبهاي پلاژيك براي توليد "whiting" توسط موجودات شناور، تهنشست يابد (Neev & Emery, 1967)
خارج شدن طبيعي گاز Co2 از درياچه به اتمسفر يك فرايند آهسته است و از اهميت اندكي در خروج گاز Co2 از درياچه، برخوردار است. مهمترين فرايند خروج Co2، فوتوسنتز و در نتيجه توليد بيوژنزي CaCo3 است. و به طور مشخص در اواخر بهار و تابستان كه فوتوسنتز بالاست، رخ ميدهد. معمولاً تهنشيني كربنات زماني كه آب فوق اشباع است رخ نميدهد، بلكه تهنشيني كربنات زماني است كه اشباع شدگي ده مرتبه بيشتر از حد تئوري اشباع شدگي باشد.
ممكن است خروج گاز Co2 در نتيجة آشفتگي در مناطق تحت تأثير امواج باعث به حركت درآوردن ذرات رسوبي و ايجاد پوششهاي كربناته بر روي آنها شود. خروج چشمهها در منطقة ليتورال، ممكن است كربنات را در آبهاي درياچهاي زماني كه گرم هستند و ف
شار Co2 براثر خروج Co2 پايين است، رسوب دهد. ويسكر و ائوجستر (Risacher & Eugster, 1979)، انواع مختلفي از قشرها را كه ممكن است تشكيل شوند را شرح دادهاند.
اندازه و شكل نهشتهها تحت تأثير وجة اشباع است. تحقيقاتي كه توسط كلتز وسو (Kelts & Hsu, 1978) بر روي درياچة زور يخ (Zurich) انجام شده است، نشان ميدهد كه بلورهاي بزرگ در اشباع شدگي پايين و بلورهاي ريز در اشباع شدگي بالا تشكيل شدهاند.
مولر و ديگران (Muller et al, 1982) بيان كردند كه در سيستمهاي درياچهاي باز با شوري پايين، رايجترين كاني ته نشست شده، كلسيت LMC ميباشد. حضور سايركربناتهاي كلسيم بستگي به نسبت mg/ca دارد. دولوميت زماني نه نشست ميشود كه نسبت mg/ca بين 12-7 است. آراگونيت با نسبت mg/ca بيش از 12 تهنشست مييابد.
در سيستمهاي از نظر هيدرولوژيكي بسته، آب درياچه از نظر ميزان يونها غليظتر و شورتر ميشود. در نهايت تركيب شورابهها و نهشتههاي آن بستگي به طبيعت سنگ بستر حوضة درياچه و نوع هوازدگي دارد. سنگ بستر هرچه باشد، با اشباع شدن آب درياچه، اولين نهشتهها، كربناتههاي قليايي خاكي، كلسيت و آراگونيتاند. ماهيت نهشتهها بستگي به نسبت mg/ca دارد و تهنشيني كربناتهاي mg,caدار تكامل بعدي شورابهها را تحت تأثير قرار ميدهد.
Na فراوانترين كاتيون در درياچههاي شور است. با تخليه شدن mg, ca بعد از آن كربنات سديم تهنشين ميشود. كانيهايي مثل ترونا، ناكروليت و ناترونيت تشكيل خواهند شد، در اين صورت شورابهها آلكالين هستند. اين قبيل كانيهاي سديمدار منحصر به محيطهاي غير دريايي هستند. اگر آبهاي اوليه حاوي mg, ca خيلي بيشتر از Hco3 باشند، بعد از رسوبگذاري اوليه، شورابهها غني از قليايي خاكي ميشوند ولي از Co-23 و Hco-3 تخليه ميشوند. اگر نسبت Hco-3/ca,mg كم باشد، كربنات كمي ميتواند تهنشين شود. و منجر به تشكيل سولفاتها (ژيپس) ميشود. اگر نسبت Hco-3/ca,mg حدود 1 باشد، تهنشيني كربناتها ميتواند گسترده باشد: ابتدا ca خارج و منجر به افزايش نسبت mg/ca ميشود تا اينكه كليت HMC، دولوميت و حتي منيزيت تهنشين شوند.
تهنشستهاي آبهاي شور ميتوانند در 4 موقعيت نهشته شوند: 1ـ در درياچههاي شور دائمي كه نهشتهها در كف بستر درياچه رسوب ميكنند. 2ـ در تشكهاي نمكي موقت 3ـ به صورت قشرهاي رشدي روي لبههاي اجسام نمكي. 4ـ به صورت رشد جايگزيني (displasive) در پهنههاي گلي شود.
كربناتهاي آهندار در درياچههاي قديمه فراوان هستند اما ظاهراً در درياچههاي عهد حاضر كمتر ديده شده است. مهمترين كانيهاي اين دسته سيدريت و آنكريت هستند. سيدريتهاي منيزيمدار و كربناتهاي mmدار نيز از ته نشستهاي درياچهاي گزارش شدهاند. براي تهنشست سيدريت، غلظت پايين سولفيد و Co+2 لازم است و اگر اين شرايط فراهم نباشد، Fe2+ وارد شبكة پيريت ميشود و Ca2+ و Co3-2 تشكيل كربنات كلسيم ميدهند. توضيح مفصلتر ديگر كانيهاي كربناته در نوشتههاي دين و فوك (Dean & Fouch, 1983) يافت ميشود.
3-3- فرايندهاي بيولوژيكي:
تأثير بايوتا (Biota) بر روي رسوبات درياچه حتي مهمتر از كربناتهاي محيطهاي دريايي است. به ويژه گياهان از طريق بيولوژيكي، كليتي شدن و القاء تهنشيني را كنترل ميكنند. علاوه بر اين آنها مواد ارگانيكي لازم براي تشكيل سنگ نشأ مواد هيدروكربني را فراهم ميكنند. بقاياي كاروفيتا در بسياري از رسوبات درياچهاي هم به صورت ساختارهاي توليد مثلي و هم به صورت قشرهاي ساقه مانند گياه وجود دارند. اندام توليد مثلي ماده يعني تخمدان داراي يك پوشش كليتي بيروني به نام ژيرو گونيت است. جنس اين پوشش از كليت LMC است ولي در درياچههاي باشوري بالا كليت HMC ميباشد، (Burne et al., 1980). كاروفيتا بيشتر بستر گلي را ترجيح ميدهد و در بسترهاي دانه درشت و تحت تأثيري موج كمتر ديده ميشود. كاروفيتاها به همراه علفهاي دريايي گلها را به دام مياندازند و نيز مقدار قابل توجهي كربنات توليد ميكنند. دين (Dean, 1981) ميزان توليد كاروفيتاها را چندصد گرم در m2 در سال، كربنات دانهريز محاسبه كرده است. كاروفيتا معمولاً بسته به ميزان انرژي در اعماق 10-15m يافت ميشود.
برن و ديگران (Burne et al., 1980) نقل كردهاند كه كاروفيتا در سنگهاي رسوبي به عنوان شاهد خوبي از محيطهاي آب شيرين ميباشد، ولي برخي از فرمهاي زنده در محيطهاي لب شور ميتوانند زنده، بمانند.
ميكروفلورا نقش كليدي در تهنشست بيوژنيك كربنات كلسيم دارند. گياهان و مواد ارگانيكي ميتوانند تجمع يابند و تشكيل پيت يا رسوبات غنياز مواد ارگانيكي را دهند. لايههاي غني از sapropel ميتوانند در زونهاي عميق گسترش يابند. در درياچههاي كم عمق الكالن ـ شور تودههاي ميكروبي بنتيك و پلانكتونيك بسيار متداول است و غالباً سطح توليد بالايي دارند و ميتوانند پتانسيل تشكيل سنگ منشأ مواد هيدروكربني را داشته باشند.