بخشی از مقاله
گسل
مقدمه:
پروسه تغیر شکل، ریختها و ترکیبهای مختلفی از سنگها را در مقیاسهای متفاوت ایجاد میکند. در یک سمت کوههای عظیم کره زمین قرار دارند و در سوی دیگر تنشهای موضعی باعث ایجاد ترکهای بسیار ریز در سنگ کف می¬گردد. از تمام این پدیده ها تحت عنوان "ساختارهای سنگی" یاد می¬شود. زمانی که یک مطالعه در منطقه انجام می¬پذیرد، زمین شناس ساختار غالب را تشخیص و توصیف می¬نماید. یک ساختار معمولا آنقدر عظیم است که فقط قسمت بسیار کوچکی از آن توسط یک
بیننده، قابل مشاهده است. اغلب موارد، بیشتر سنگ کف توسط نباتات و یا رسوبات اخیر پنهان شده است. در نتیجه تهیه ساختار زمین شناسی باید بر اساس رخ نمودهای بسیار محدود که شامل مکانهایی است که کف سنگی در سطح زمین نمایان می¬باشد، انجام پذیرد. برخلاف تمام این مشکلات، برخی تکنیکهای ترسیم زمین شناسان را قادر به شناخت ساختارهای کنونی می¬سازد. در سالهای اخیر، این مسیر با کمک عکس برداری هوایی، تصویربرداری ماهواره¬ای و توسعه سیستم مکانیابی جهانی (GPS) هموارتر گردیده است. علاوه بر این تهیه پروفیل زمین با روش انعکاس لرزه¬ای و نیز حفر گمانه ها، در مورد ترکیب و ساختار سنگهای در عمق داده¬های زیادی را فراهم می-نماید.
در مکانهایی که سنگهای رسوبی موجود می¬باشند، تهیه ساختار سنگها ساده¬تر می¬گردد چرا که لایه¬های رسوبی معمولا بصورت افقی تشکیل می¬شوند. در صورتی که لایه¬ها بصورت افقی باقی مانده باشد، نشان میدهد منطقه احتمالا تحت تنش و تغییر شکل نیست. ولی اگر لایه ها خمیده، مایل، یا شکسته شده باشند، نشان دهنده تغییر شکل پس از رسوبگذاری است.
گسلها
گسلها شکستگیهایی در پوسته زمین هستند که در طول آنها تغییر شکلهای قابل توجهی ایجاد شده است. گاهی اوقات گسلهای کوچک در ترانشه های جاده، جائی که لایه های رسوبی چند متر جابجا شده اند، قابل تشخیص هستند. گسلهایی در این مقیاس و اندازه معمولا بصورت تک گسیختگی جدا اتفاق می¬افتد. در مقابل گسلهای بزرگ، شامل چندین صفحه گسل درگیر می¬باشند. این منطقه های گسله، می¬توانند چندین کیلومتر پهنا داشته باشند و معمولا از روی عکسهای هوایی راحتتر قابل تشخیص هستند تا سطح زمین.
در واقع حضور گسل در یک منطقه نشان می¬دهد که در یک زمان گذشته، در طول آن جابجایی رخ داده است. این جابجایی¬ها می-توانسته یا بصورت جابجائی آرام باشد که هیچ گونه لرزشی در زمین ایجاد نمی¬کند و یا اینکه بصورت ناگهانی اتفاق بیفتد که جابجایی های ناگهانی در طول گسلها عامل ایجاد اغلب زلزله ها می¬باشد. بیشتر گسلها غیر فعال هستند، و باقیمانده¬ای از تغییر شکلهای گذشته می¬باشند. در امتداد گسلهای فعال، حین جابجائی فرسایشی دو قطعه پوسته¬ای در کنار هم، سنگها شکسته و فشرده می¬شوند. در سطح صفحات گسلی، سنگها بشدت صیقلی و شیاردار می¬شوند. این سطوح صیقلی و شیاردار به زمین شناسان در شناخت جهت آخرین جابجایی ایجادشده در طول گسل کمک می¬کند. که زمین شناسان بر اساس جهت حرکت گسلها، آنها را به انواع مختلفی تقسیم بندی می¬کنند که در قسمت انواع گسلها به این تقسیم بندی می¬پردازیم.
مشخصات گسلها
برای تعریف گسلها، از مشخصات هندسی آنها، یعنی موقعیت قرارگیری آنها در یک فضای سه بعدی، استفاده می¬شود که عمده¬ترین این مشخصات هندسی راستا و شیب می¬باشند. شناخت این پارامترها در سطح، زمین شناسان را قادر می¬سازد تا ساختار سنگها و گسلها را در زیر زمین و قسمتهای دور از دیدشان، پیشبینی نمایند.
راستا[1]: جهت و راستای خط تلاقی صفحه گسل با افق تحت عنوان راستا شناخته می¬شود. راستا معمولا بصورت زاویه¬ای با شمال مشخص می¬گردد. برای مثال عبارت N20E نشان می¬دهد که راستای گسل 20 درجه به سمت شرق نسبت به جهت شمال متمایل است.
شیب[2]: عبارتست از شیب سطح یک توده سنگی یا صفحه گسل، نسبت به صفحه افق. شیب شامل زاویه انحراف و نیز جهت آن میباشد. جهت متصور شدن شیب یک گسل، بخاطر سپاری این نکته است که آب همیشه در صفحه موازی با شیب گسل به سمت پایین جاری خواهد شد.
شکل: نمایش خط راستا و شیب و نیز جهت شیب
شکل: نمایش خط راستا و شیب و نیز جهت شیب
برای نمایش گسلها بر روی نقشه¬های زمین شناسی، بدین ترتیب عمل می¬شود که با یک خط راستای گسل را نشان میدهند و با یک خط کوتاهتر و عمود بر خط قبلی، جهت شیب را مشخص کرده و درجه شیب را در کنار آن مینویسند.
انواع گسلها
تقسیم بندی گسلها فقط بر اساس هندسه و جهت جابجائی نسبی ایجاد شده در آنها صورت می¬پذیرد. گسلهای راستا لغز و گسلهای شیب لغز دو تقسیم بندی کلی گسلها میباشند که در زیر تعاریف مربوط به آنها آورده می¬شود.
گسلهای امتداد لغز
گسلهایی که امتداد اصلی لغزش در امتداد راستای گسل باشد، گسل امتداد لغز نامیده میشوند. بر اساس جهت حرکت در امتداد راستای گسل، گسلهای چپ گرد و یا راست گرد را میتوان تشخیص داد. نحوه تشخیص بدین ترتیب است که اگر در یک سمت از گسل بایستیم و حرکت سمت دیگر را نظاره نماییم، اگر حرکت آن از سمت چپ به راست باشد، گسل راست گرد و در حالت برعکس چپ گرد خواهد بود. بعنوان مثال شکل زیر یک گسل امتداد لغز راست گرد را نشان میدهد.
گسلهای شیب لغز:
گسلهایی که امتداد اصلی لغزش موازی جهت شیب گسل باشد، گسلهای شیب لغز نامیده می¬شوند. گسلهای شیب لغز نرمال[3] و معکوس[4] بر اساس جهت حرکت دو قطعه نسبت به هم تعریف میشوند. در صورتی که نیروی وارده فشاری بوده و دو قطعه را به هم نزدیک کند، گسل شیب لغز معکوس و در صورت دو شدن دو قطعه از هم گسل شیب لغز نرمال نامیده میشود.
بر اساس حرکتهای قائم دو قطعه نسبت به هم، فرا دیواره و فرو دیواره قابل تشخیص است. در زبان انگلیسی به فرا دیواره Hanging wall ( دیواره آوریز ) و به فرو دیواره Footwall اطلاق میشود. دلیل این نامگذاری برمیگردد به معدنکارانی که در معادن زیر زمینی کار میکردند. چون غالبا معادن در محل تقاطع دو قطعه قرار دارند، فرا دیواره سقف معادن را تشکیل میدهد که محل آویزان کردن چراغها در داخل معادن بود (Hanging wall) و فرو دیواره کف معدن یا محلی که پا بر روی آن قرار میگیرد است که به آن Footwall اطلاق می شود. در زبان فارسی از دو اصطلاح فرا دیواره و فرو دیواره برای نامگذاری استفاده میشود.
شکل: فرا دیواره و فرو دیواره در گسل معکوس
در عمل لغزش گسل، ترکیبی از شیب لغز و راستا لغز می¬باشد که گسل مایل نامیده میشود. در شکل زیر تمام حالتهای ممکن به نمایش گذاشته شده است.
گسلها شكستگيهايي همراه با تغيير مكان نسبي اند كه در آن ها به موازات سطح گسل جابه جايي ديده نميشود. طول و جابجايي گسلها بين چند سانتي متر تا چندين كيلومتر متغير است.
عناصر گسل
امتداد : شيب وامتداد گسل ها همانند شيب و امتداد طبقات، اندازه گيري مي شود . بنابراين امتداد گسل امتداد خطي افقي در سطح گسل است كه مقدار آن بابيان زاويه اي نسبت به شمال مشخص مي شود.
شيب : زاويهي بين سطح افق و سطح گسل راشيب گسل مي نامندشيب گسلها اغلب بسيار متغيراست به طوري كه شيب زياد يك گسل در سطح زمين مي تواند در اعماق كم شده و حتي به صفر نزديك شود. تغييرات شيب تابع ناهمگني سنگها و نوع آن هاست . انغطاف پذيري سنگها موجب كاهش شيب مي شود .
كمر بالا و كمر پايين : قطعهي روي سطح گسل را كمر بالا و قطعهي زيرين آن را كمر پايين مينامند.
انواع گسل
بر اساس نحوه و ميزان حركت نسبي در امتداد گسلها كه ناشي از نحوه تشكيل آنها است، گسلها را به رده هايي زير تقسيم مي نمايند.
گسل عادي normal fault
گسل معكوس reverse fault
گسل امتداد لغز strick slip fault
گسل امتداد لغز strick slip fault
در گسل هاي امتداد لغز جابه جايي به موازات امتداد گسل روي مي دهد و بر اساس جهت حركت قطعات طرفين گسل نسبت به شخص ناظر به دو دسته ي راست لغز و چپ لغز تقسيم مي شود.اگر در امتداد طبقه جابه جا شده به سطح گسل نگاه كنيد ، در صورتي كه قطعه فوق به طرف راست حركت كرده باشد راستگرد و در حالت عكس چپ گرد ناميده مي شود.
گسل معكوس revers fault
گسلي را معكوس نامند كه در آن كمر بالا به طرف بالا حركت كرده و شيب آن بيش از 45 درجه باشد گسل معكوس به حالت راندگي و رواندگي ديده مي شود.
راندگي Trust fault
گسل معكوس كه شيب آن كمتر از 45 درجه و بيشتر از 10 درجه باشد ، را راندگي گويند. در راندگي ممكن است كمر بالا به طرف بالا حركت كرده و كمر پايين ثابت مانده باشد و يا كمر پايين به طرف بالا حركت نمايد و كمر بالا ثابت مانده باشد.
رواندگي overthrust fault
گسل روراندگي ، نوعي گسل معكوس است كه شيب آن زاويه اي كمتر از 10 درجه دارد. و لغزش كلي آن زياد است .
گسل عادي
گسلي را عادي گويند كه كمر بالا نسبت به كمر پايين به طرف پايين حركت نموده باشد . شيب متوسط گسلهاي عادي بين....تا...درجه متغير است كه ممكن است كمتر نيز باشد . در گسل عادي گاهي ممكن است كه شيب سطح گسل در جهت شيب طبقات باشد ولي گاهي نيز شيب گسل در خلاف جهت شيب طبقات است . در گسلهاي عادي گاهي پديده هاي پايين افتادگي و يا بالا آمدگي نيز ديده مي شود .
پايين افتادگي Graben
اگر بر اثر دو گسل عادي با لغزش نسبتاً مساوي، قطعهاي از زمين از نواحي اطراف پايينتر قرار گيرد به آن پايين افتادگي يا گرابن گويند.
بالا افتادگي Horst
اگر بر اثر دو گسل عادي با لغزش تقريباً مساوي، قطعهاي از زمين نسبت نواحي اطراف خود بالاتر قرار گيرد، به آن هورست يا بالا آمدگي ميگويند.
A. راندگی B. گسل معمولی C. گسل امتدادلغز
به گسیختگی و یا شکست بخشی از پوسته زمین که به جابجایی چینههای آن میانجامد گُسَل یا گُسَله گفته میشود.
گسلهای بزرگ در پوسته زمین نتیجه حرکت برشی زمین هستند و زمینلرزهها نیز نتیجه نیروی رهاشده در حین لغزش سریع لبههای یک گسل به هم است. بزرگترین نمونههای گسل، مرزهای میان ورقههای زمینساختی کره زمین است. از آنجا که یک گسل معمولاً از یک شیار مستقیم و مرتب تشکیل نشده و ناحیهای از تغییر شکلهای پیچیده زمین را در بر میگیرد معمولاً بجای گسل از «منطقه گسلی» صحبت میکنند.
گونهها
طبقهبندی زایشی گسلها
• گسل معکوس (RERVERSE) :
گسلی است که در آن کمر بالا(فرادیواره) به طرف بالا حرکت کرده باشد.
گسل معکوسیکه شیب آن کمتر از ۴۵ درجه و بیشتر از ۱۰ درجه باشد را گسل راندگی(THRUST) گویندو اگر شیب گسل کمتر از 10 درجه باشد ان را رورانده(OVER THRUST)مینامیم. توجه:گسل های رورانده ای که وسعت زیادی دارند را NAPPE (سفره)هم مینامند.
• گسل امتدادلغز (Strike Slip Fault یا Transcurrent Fault).
در این گسلها جابجایی کلی (لغزش کلی) در راستای امتداد گسل است، یعنی لغزش امتدادی بر لغزش شیبی برتری دارد. این نوع گسل دو حالت راستلغز(DEXTRAL) و چپلغز(SINISTRAL) دارد. گسل نرمال(NORMAL): در این نوع از گسل فرا دیواره به سمت پایین حرکت میکند توجه:گسل های نرمال کم شیب را گاهی اوقات LAG هم مینامند
طبقه بندی براساس شیب سطح گسل
• گسلهای پرشیب (High angle faults)
• گسلهای کم شیب (Low angle faults)
• گسلهای قائم (Vertical faults)
طبقهبندی براساس حالت گسل نسبت به چینهبندی
• گسل چینهای (Bedding Fault) (طبقهای)
• گسل مطابق و نامطابق
طبقهبندی براساس وضعیت گسل نسبت به طبقات اطراف
• گسل امتدادلغز (Strike Slip Fault)
• گسل موربلغز (Oblique Slip Fault)
• گسل طولی (Longitudinal Fault)
• گسل عرضی (Transvers Fault)
• گسل شیبلغز (Dip Slip Fault)
• گسل چرخشی (Pivotal Fault) یا محوری
طبقهبندی گسلها براساس طرح آنها
در این روش گسلها را بر مبنای وضعیت آنها نسبت به یکدیگر طبقهبندی میکنند. در این تقسیمبندی:
• گسلهای موازی (Parallel Fault)
• گسلهای محیطی (Peripheral Fault)
• گسلهای پَرمانند (Feather Fault)
• گسلهای پوششی (En Echelon Fault) (پلهای)
• گسلهای شعاعی (Radial Fault)
در مورد زمين شناسى شمالغرب کشور ميتوان گفت فلات آذربايجان ازديد بيشتر زمين شناسان ادامه زون البرز غربى – آذربايجان است ولى اشتوکلين ( 1968 ) بخش اعظم آذربايجان را ادامه زون ايران مرکزى دانسته ومى نويسد که رشته کوه البرز وزاگرس درانتهايى ترين بخش نواحى آذربايجان به يکديگرمى رسند وآذربايجان ازنظر جغرافيائى , قسمتى ازايران مرکزى محسوب شده وازنظر ساختمان زمين شناختى نيزخصوصيات زون ايران مرکزى را دارست . به باور ( ج . افتخارنژاد 1359 ) دوشکستگى مهم سلطانيه – تبريز , زرينه رود – اروميه عامل اصلى ناهمسانى بسيار مشخص رخساره ها درآذربايجان شده است . ايشان مى نويسد که خطواره زرينه رود– اروميه جداکننده کمربندهاى فليشى خاور درياچه ونهشته هاى سکوى قاره اى ايران مرکزى است. ريخت امــــرزى اين فلات , مــــــشابه سايرنقاط ايران وابــــــسته به فازهاى آلپى جوان ميباشد که عمده ترين عامل شکل گيرى ساختمانى منطقه است ولى بطور کلى ميتوان گفت که فلات آذربايجان ازنظر ساختمانى با فعاليت شديد آتشفشانى درسنوزوئيک ( ترسير وکواترنر) مشخص ميگردد, که اين فــــعاليت ازائوسن تا کواترنر درپهنه اى گســــترده درفلات آذربايـــجان نمايان ميباشد . برپايه اطلاعات نقشه هاى زمين شناسى منطقه ولکانيک هاى آذربايجان با ترکيب شيميايى آلکالن ونبود گدازه هاى تيپيک کالک آلکالن و وجود کانى هاى آناليسم دراين گدازه ها چهره شاخص اين کمربند ولکانيکى است که قابل مقايسه با ولکانيک هاى ارمنستان وقفقاز کوچک ميباشد. تاثيرات تکتونيکى , برپايى عظيم آتشفشانهاى سبلان وسهند , دراواخرترسير وکواترنر, يکى ا زمشخصه هاى مهم اين فلات است . گدازه هاى بازالتى آتشفشان بزرگ آرارات که درکشور ترکيه واقع شده , بخشى ازدشت هاى شمالغربى آذربايجان ( ماکو ) را پوشانده که گواهى برآخرين فعاليت هاى آتشفشانى دراين فلات ميباشد. بلندترين نقطه اين فلات درقله سبلان داراى ارتفاعى 4814 متربوده وگودترين منطقه اين فلات نيزدرحوضه رسوبى دشت مغان که خود بخشى اززون فرو افتاده کورا – ارس که آنهم احتمالاً باقيمانده حوضه بزرگ رسوبى اقيانوس تتيس بوده واقع شده است که داراى ارتفاعى حدود 50 متربالاتراز سطح درياى آزاد ميباشد.حوضه رسوبى – ساختارى آذربايجان حوادث بسيارزيادى را پشت سرگذاشته که آثار آن ازپرکامبرين تا به امـــــروز قابل مــــشاهده است . درمنطقه آذربايجان برونزدهايى ازســــــنگ هاى رسوبى دگرگونه وسنگ هاى رسوبى
بدون دگرگونه ( سازند کهر ) متعلق به زمان پرکامبرين وجود دارد . به باورشمارى اززمين شناسان سنگهاى دگرگونه ازنگاه چينه شناسى درزيرقديمى ترين رسوبات , نادگرگونه قراردارند که درون آنها توده هاى نفوذى وسنگهاى آتشفشانى پرکامبرين پسين ديده ميشود . رسوبات پلاتفرمى پرکامبرين بالايى و کامبرين دربرگيرنده سازندهاى سلطانيه , باروت , زاگون , لالو
ن وميلا درسطح بسياروسيعى ازآذربايجان رخنمون دارند . ولى دربخش عمده اى ازمناطق آذربايجان نبود چينه اى طولانى درطى دوره هاى اردويسين , سيلورين , دونين و کربونيفر مشاهده ميشود که علت اصلى واساسى اين نبود طولانى را به جنبش هاى خشکى زائى کالدونين و هرسينين نسبت ميدهند. حال آنکه نهشته هاى پرمين در منطقه آذربايجان ازگسترش بسيارزيادى برخوردارند که اغلب بطور پيشرونده برروى واحدهاى کهن قرارمى گيرند وعلت آنرا حرکات خشکى زايى وارسکين مى دانند که با واحدهاى آوارى شروع شده وبه سنگ آهک هاى کربناته ختم مى گردند. هرچند که درخيلى ازمناطق آذربايجان , خصوصاً در مناطق غربى وجنوبى نهشته هاى کربناته پرمين توسط گسل هاى تراستى کم شيب برروى واحدهاى
مختلف کهن وجوانتررانده شده اند . تداوم رسوبگذارى پرمين به ترياس نيز درپاره اى ازمناطق آذربايجان قابل مشاهده است که يکى ازکامل ترين برش ها دراين زمان درمنطقه مرزى جلفا ازسال 1878 تاکنون درخورتوجه است . نهشته هاى متعلق به زمان مزوزوئيک وسنوزوئيک , بطور گسترده درمناطق مختلف شمالغرب ايــــــران برونزد دارند ولى اثرات فاز چين خوردگى کيمرين را درناهمسازى قاعده رسوبات ژوراسيک ( سازند شمشک ) وکرتاسه زيرين ( نئوکومين ) ونيزناپيوستگى بين سنگ هاى کرتاسه زيرين وکرتاسه بالا را درخيلى ازمناطق آذربايجان ميتوان مشاهده نمود . حد بين کرتاسه زيرين با کرتاسه بالايى
را به فاز کوهزايى استرين ( اتريشى ) مربوط ميدانند. درخاتمه کرتاسه ودرحدفاصل آن با ترشيارى , حرکات کوهزايى مربوط به فاز لارامين ( لاراميد) درمنطقه شمالغرب ايران تاثيرگذاشته وعمدتاً دگرشيبى زاويه دارى را ميان اين دو دوره ( کرتاسه – ترسير) به جا گذاشته است ومتعاقب آن فعاليت آتشفشانى شديدى با گسترش زياد سنگ هاى آتشفشانى همراه است که درترشيارى نيزادامه مى يابد. وجود دگرشيبى و کنگلومراى قاعده اى ائوسن رانيزميتوان به حرکات کوهزايى پيرنه ( 37- 40 ميليون سال قبل ) نسبت داد درنقاط مختلفى دگرشيبى ديگرى درقاعده رسوبات اليگوسن ديده ميشود. ونيزدگرشيبى پى ميوسن که دراغلب نقاط آذربايجان ديده ميشود ميتوان به اين حرکات نسبت داد.رسوبات سازند قرمزفوقانى ( ميوسن ميانى – فوقانى ) بطورناپيوسته ودربعضى نقاط با دگرشيبى برروى رسوبات سازند قم ( به سن اليگو – ميوسن ) قرارگرفته است که مى تواند درارتباط با فاز استرين ( 17-22 ميليون سال قبل ) باشد . نهشته هاى زمان پليوسن نيزاغلب درهمه جاى آذربايجان با دگرشيبى زاويه دار برروى واحدهاى قديمىتر جاى گرفته اند که درارتباط با جنبش هاى کوهزايى آلپى جوان ميباشد. بلاخره اثرات فازپاسادانين درفاصله زمانى پليو- پلئيستوسن ( 8/1 -2 ميليو ن سال ) باعث چين خوردگى رسوبات پليوسن گرديده ومتعاقب آن فعاليت ولکانيکى تجديد شده دراکثرنقاط آذربايجان قابل مشهود است . بخش به نسبت گسترده اى ازمنطقه غرب آذربايجان را که ( م . ح . نبوى 1355) آنرا زيرعنوان زون خوى – مهاباد اززون البرز – آذربايجان جدا نموده است , ملانژ افيوليتى پوشش ميدهد که هرکدام ازسنگ هاى تشکيل دهنده اين زون سرگذشت جداگانه اى دارند ودرطى فرآيندهاى ويژه زمين ساختى ورسوبى درکنار يکديگرجاى گرفته اند, که متشکل ازسنگ هاى اولترابازيک , بيشترسرپانتينيت , پريدوتيت , گابرو, بازالت , ديوريت , آندزيت وسنگ هاى دگرگونه شيست سبز , آمفيبوليت به همراه سنگ هاى رسوبى نواحى ژرف , مانند چرت هاى راديولاريتى وسنگ آهک پلاژيک است .گسل هاى پرشمار وفراوانى درمنطقه آذربايجان وجود
دارد که بيشترآنها به سبب عملکرد هايشان ازاهميت ويژه اى برخوردارند . برخى ازاين گسله ها , آبرفت هاى کواترنرراگسسته وفعال هستند وشمارى ازاين گسل ها نيزبسيارژرف هستند ودنباله آنها تا پى سنگ منطقه نيزکشيده ميشود.افتخارنژاد مى نويسد که دوشکستگى مهم سلطانيه – تبريز و زرينه رود – اروميه عامل ناهمسانى بسيارمشخص رخساره ها درآذربايجان شده اند.در مورد البرزغربى - آذربايجان ، در يک بررسى دقيق تراز ديدگاه زمين شناسى ايران ميتوان گفت :
پرکامبرين پسين در البرز – آذربايجان :
با توجه به يافتههاى جديد، سنگهاى پرکامبرين پسين البرز - آذربايجان منحصر به سازند بايندور و دو عضو زيرين سازند سلطانيه است. سازند هزارچال که گاه به سن پرکامبرين پسين و گاهى به کامبرين منسوب شده، يک واحد سنگچينهاى پرسشآميز است که نياز به بازنگرى دارد.
سازند بايندور توسط اشتوکلين و همکاران (1964) در کوه بايندور واقع در جنوب خاورى زنجان، به ضخامت 498 متر، مطالعه و معرفى شده است. اين سازند، شامل ماسهسنگهاى ارغوانى، شيلهاى ميکادار سيلتى و شيلهاى ماسهاى دانه ريز است که ميان لايههايى از دولوميتهاى قهوهاى استروماتوليتدار دارد. جلبکهاى استروماتوليتى و آرکئوسياتيدها تنها سنگوارههاى موجود است که فقط در ميانلايههاى دولوميتى ديده مىشوند که به طور عموم به نوپروتروزوييک پسين
(وندين) نسبت داده شدهاند.مرز زيرين سازند بايندور با گرانيت دوران از نوع دگرشيبى آذرين پى است ولى گاه (در قرهداغ) بايندور با سازند کهر ارتباط ناپيوسته دارد. در بالا، سازند بايندور به طور همشيب و پيوسته با سازند سلطانيه پوشيده مىشود.گسترش جغرافيايى سازند بايندور محدود به کوههاى سلطانية زنجان و شمال باخترى آذربايجان (کوههاى مورو، ميشو، مهاباد، غرب اروميه) است. اگرچه در پارهاى از نقاط البرز مرکزى (دماوند، فيروزکوه، دامغان) بعضى از رديفهاى سنگى را با سازند بايندور مقايسه کردهاند، ولى در اين مورد اطمنيان چندانى وجود ندارد.گفتنى است که حمدى (1374) سازند بايندور را به سن ژوراسيک – کرتاسه مىداند ولى مطالعات پالينولوژى قويدل (1374 ) همچنان مؤيد سن نوپروتروزوييک پسين (Late Riphean) است که قابل قبولتر است.
« عضوهاى 1 و 2 سازند سلطانيه »، در محل بُرش الگو (کوههاى سلطانيه)، سازند سلطانيه از سه عضو دولوميت پايينى (123متر)، شيل چَپُقلو (247 متر) و دولوميت بالايى (790متر) تشکيل شده است. مطالعات بعدى (حمدى، 1372) نشان داد که سازند سلطانيه را مىتوان به 5 عضو تقسيم کرد و در ضمن مرز پرکامبرين - کامبرين به تقريب در لايههاى آغازين سومين عضو اين سازند قرار دارد. به همين رو، بخشى از سازند سلطانيه که سن پرکامبرين پسين دارد، منحصر به عضوهاى 1 (دولوميت پايينى) و 2 (شيل پايينى) اين سازند است.
« عضو دولوميت پايينيLower Dolomite Mbr.) )»، شامل تا 25 متر دولوميت لايهاى چرتدار، خاکسترى تيره حاوى فسيلهاى پوستهدار است اين عضو در بيشتر نقاط وجود ندارد و سلطانيه با عضو شيل پايينى آغاز ميشود.
« عضو شيل پايينى (Lower Shale Mbr.) »، شامل 120 متـر شيلهاى رُسى – سيلتـى ميکادار و گاهى ماسهدار ريز دانه است که حـاوى عدسىهايى از سنگآهک سيـلتدار است Chuaria circularis Walcot و آکريتارکها ((Acritachs از سنگوارههاى شاخص اين عضو است که سن وندين را نشان ميدهند.
جدا از سازند بايندور و عضوهاى 1و 2 سازند سلطانيه، در بعضى از نقاط آذربايجان (مهاباد، تکاب و غرب اروميه) در مرز ميان سازند کهر (در زير) و سازند بايندور (در بالا )، يک واحد سنگ چينــهاى آتشفشانى – رسوبى، به ضخامت حــدود 1140 متر وجود دارد که به نام «سازند قرهداش» نامگذارى شده که بيشتر شامل گدازههاى ريوليتى قليايى، توفهاى اسيدى، شيلهاى ماسهاى ميکادار ارغوانـى است. اين گدازهها معـادل خروجــى فاز گرانيتزايى رخـداد کاتانـگايـى « گرانيت دوران » هستند و لذا به رغم جايگاه چينهشناسى (بين کهر و بايندور)، شايسته است از مجموعة پرکامبرين جدا باشند
کامبرين در البرز - آذربايجان:
به دليل تفاوتهاى آشکار در نوع رخسارهها و شرايط رسوبى، به ويژه وجود يک ناپيوستگى آشکار، سنگهاى کامبرين البرز – آذربايجان را ميتوان به دو مجموعة کامبرين پيشين و کامبرين ميانى – بالايى تقسيم کرد.
کامبرين پيشين در البرز – آذربايجان:
تا پيش از سال 1361، ماسهسنگهاى سُرخرنگ سازند لالون را آغاز رسوبات کامبرين پيشين ميدانستند. مطالعات حمدى (1989) نشان داد که مرز پرکامبرين – کامبرين از درون سازند سلطانيه ميگذرد. به همين رو واحدهاى سنگچينهاى کامبرين پيشين البرز – آذربايجان عبارتند از: عضوهاى 3، 4 و 5 سازند سلطانيه، سازند باروت، سازند زاگون و سازند لالون. گفتنى است که توزيع جغرافيايى سازندهاى ياد شده منحصر به البرز – آذربايجان نيست. وجود تواليهاى مشابه در نقاط مختلف ايران مرکزى و حتى کوههاى زاگرس در خور توجه است و ميتواند نشانة شرايط يکسان رسوبى در نواحى ياد شده باشد.
« عضوهاى 3، 4 و 5 سازند سلطانيــه »، ويژگيهاى سنگى و سنى مشابه ندارند. به عضـو 3 سازند سلطانيه « عضو دولوميت ميانى Middle Dolomite Mbr.) )» نام داده شده است که شامل 40 تا 72 متر سنگهاى کربناتى چهرهساز است که 40 متر زيرين آن سنگآهکهاى سيليسى خاکسترى تيره و بقية آن دولوميت تا دولوميت آهکى روشن رنگ است. سنگوارههايى مانند پروتوکونودونتها، معرف آشکوب مانيکاى(Manykay) از کامبرين پيشين است. عضو 4 سازند سلطانيه، به نام « عضو شيل بالايى ( (Upper Shale Mbr.» شامل 40 تا 212 متر شيلهاى رُسى – سيلتدار آهکى متمايل به سبز است که به طرف بالا به سنگآهکهاى رُسى خاکسترى تيرهرنگ تبديل ميشود. در برش دلير، در پاية اين عضو ميان لايههايى از شيل آهکى فسفاتدار خاکسترى تيره تا سياهرنگ با حدود 15 متر ضخامت وجود دارد. در عضو شيل بالايى انواع گوناگونى از فسيلهاى پوستهدار، شکمپايان، هيوليتيدها، اسفنجها و کونودونتهاى ابتدايى وجود دارد که تعلق اين عضو را به آشکوب توماتين(Tommatian) قطعى ميسازد.عضو 5 سازند سلطانيه به نام « عضو دولوميت بالايى (Upper Dolomite Mbr.) » شامل 250 تا 790 متر دولوميتهاى تودهاى، متبلور، صخرهساز، با رنگ روشن تا خاکسترى روشن است. جلبکهاى استروماتوليتى به ويژه انواع Collenia فراوانترين سنگوارة اين عضو و نشانگر آشکوب آتابانين (Atdabanian) از کامبرين پيشين است.از نگاه لاسمى (1379)، بخش بيشتر سازند سلطانيه از سنگهاى کربناتى پديد آمده که در سکوهاى نوع رمپ نهشته شدهاند و شامل دو توالى پسروندة بزرگ است. توالى نخست با پيدايش نهشتههاى پيشروندة کربناتهاى دولوميت
پايينى آغاز و با بالا آمدن سطح آب دريا و ژرفتر شدن حوضه، نهشتههاى کربناتي جاى خود را به شيلهاى تيره رنگ داراى چوآريا(Chuaria) ، وابسته به بخش شيل زيرين داده است. پس از پايين افتادن دوبارة سطح آب، رخسارههاى کربناتى سکوى بخش دولوميت ميانى بر جاى گذاشته شدهاند. توالى دوم، با شيلهاى تيره رنگ و فسفاتدار عضو شيل بالايى آغاز شده و با دولوميتهاى بالايى پايان مييابد. گفتنى است که جدا از البرز – آذربايجان، رخنمونهاى مشابهى از سازند سلطانيه
در نواحى دامغان، شيرگشت، کاشمر، ازبکوه، خمين، گلپايگان، اراک، تفرش گزارش شده است. در منطقة انارک، با وجود دگرگونى پيشرفته، گروه چاهگربه و مرمرهاى لاک با سازند سلطانيه مقايسه شدهاند. در ناحية عقدا، سازند شيلى هشم (Heshem Fm.) و سنگآهکهاى جلبکساز عقدا (Aghda Fm.) قابل قياس با عضو شيل بالايى و دولوميت بالايى سازند سلطانيه است.
سازند باروت(Barut Fm.) : در محل بُرش الگو (17 کيلومترى جنوب باخترى زنجان) شامل 714 متر شيلهاى رسى – سيلتى و ماسهاى دانهريز، بسيار ميکادار به رنگ ارغوانى، کمى سبز - خاکسترى و سياه است که ميانلايههايى از سنگآهک و دولوميت حاوى چرت و استروماتوليت، دارد. به دليل داشتن گذر تدريجى با سازند سلطانيه (در زير) و سازند زاگون (در بالا)، مقدار ميانلايههاى کربناتى در پايين به مراتب بيشتر از بخش بالايى است، به گونهاى که باروت را ميتوان سازند حدواسط سلطانيه و زاگون دانست.در گذشته، سازند باروت بخشى از مجموعة اينفراکامبرين ايران دانسته ميشد، ولى يافتههاى
فسيلشناسى جديد، جايگاه چينهشناسى و همچنين وجود انواع گوناگونى از سنگوارهها مانند Biconulites sp.، استروماتوليتها و دينوفلاژلهها سبب شده که سن قطعى اين سازند آشکوب بوتومين ((Botomian از کامبرين پيشين باشد (حمدى، 1374).گسترش جغرافيايى سازند باروت محدود به البرز – آذربايجان نيست. جنوب سبزوار، شيرگشت، خاور تهران از مناطقى هستند که سازند باروت گزارش شده است. در شمال شهميرزاد سمنان، سنگهاى منسوب به سازند باروت، چهرة متفاوتى دارند. جدا از افزايش درخور توجه ضخامت، تناوبهاى کربناتى به طور عمده محدود به بخش پايانى سازند است. در ناحية انارک، رديفهاى مقايسه شده با سازند باروت، شيستهاى کلريتى – اپيدوتى هستند که « واحد پَتيار » نام دارند (الماسيان 1997).
کامبرين ميانى - پسين در البرز – آذربايجان :
« سازند ميلا »، واحد سنگچينهاى معرف سنگهاى کامبرين ميانى – بالايى البرز – آذربايجان و ديگر نواحى ايران (به جز کرمان) است. برش الگوى سازند ميلا توسط روتنر و همکاران (1963)، در ميلا کوه دامغان، به ضخامت 585 متر اندازهگيرى و معرفى شده است. نامبردگان به دليل ناهمگنيهاى موجود، سازند ميلا را به 5 عضو تقسيم کردهاند که کم و بيش در بسيارى از نقاط ايران قابل شناسايى است.
« عضو 1 سازند ميلا » : 189 متر دولوميت بدون فسيل همراه با ميانلايههاى مارنى و شيلى زردرنگ است.
« عضو 2 سازند ميلا » : 89 متر سنگآهک، لايهلايه، کمى ماسهاى به رنگ قهوهاى تا خاکسترى تيره است که تناوب ناچيزى از مارن و آهک مارنى دارد. تريلوبيت، بازوپا و هيوليتيده فراوانترين سنگوارههاى اين عضو هستند.
« عضو 3 سازند ميلا » : به عنوان بارزترين عضو اين سازند، شامل 82 متر سنگآهک دانه درشت روشن رنگ، بلورين گلوکونيتدار است. تريلوبيت (گروه Anomocarella) و بازوپايان (به طور عمده از جنس Billingsella) نشانگر قسمتهاى زيرين و يا ميانى کامبرين پسين هستند.
« عضو 4 سازند ميلا » : 96 متر سيلت سنگ، ماسهسنگ، سنگآهک گلوکونيدار درشتدانه و مارن است که همچنان حاوى تريلوبيتها و هيوليتيده کامبرين پسين است.
« عضو 5 سازند ميلا »: 129 متر شيل بدون فسيل، ماسهسنگ و سنگ آهکهاى نازک لايه است که يک واحد ماسه سنگ کوارتزى سفيد در قاعدة آن وجود دارد. در ميلا کوه (بُرش الگو) اين عضو سنگواره ندارد ولى، در ديگر نقاط ايران، تعلق عضو 5 به زمان اردويسين حتمى است. به همين دليل، در بسيارى از گزارشهاى زمينشناسى از سازند ميلا به عنوان يک واحد سنگچينهاى به سن کامبرين – اردويسين (کامبرو – اردويسين) ياد شده است. فرسايش پس از اردويسين سبب شده تا اين عضو در همه جا وجود نداشته باشد لاسمى (1379). با توجه به رخساره و محيط رسوبــى، بر اين باور است که عضو 5 سازند ميلا در دريايى به نسبت ژرف و در پنجههاى زيردريايى و دشت حوضهاى نهشته شده است.
مطالعات ديرينهشناسى سازند ميلا درخور توجه است که از ميان آنها ميتوان به بررسى تريلوبيتهاى سازند ميلا توسط کوشان (1973) در نواحى ميلاکوه، شهميرزاد، حسنکدر، ابهر و روستاى چپقلو اشاره کرد. در اين مطالعات، کوشان در سازند ميلا 7 زون زيستى جداگانه شناسايى کرده که مؤيد سن کامبرين ميانى تا اردويسين (ترمادوسين) است.از نظر جغرافيايى، سازند ميلا گستردگى زيادى، در البرز، آذربايجان، ايران مرکزى و زاگرس دارد. اما، به نظر ميرسد که به طرف دامنههاى شمالى البرز، سازند ميلا پس از کاهش ضخامت، به تدريج حذف ميشود. پايدارى ويژگيهاى سازند ميلا در نواحى گوناگون ايران ميتواند مؤيد شرايط يکسان رسوبى حوضههاى کامبرين ميانى – پسين در گسترههاى وسيعى از ايران باشد. يافتههاى جديد زمينشناسى ايران نشان ميدهد که:
* با توجه به شواهد روى زمين بستگى کوارتزيت رويى با سازند ميلا بيشتر از سازند لالون است. به همينرو و بنا به توصية کميتة ملى چينهشناسى، کوارتزيت رويى از سازند لالون حذف و رديفهاى آغازين سازند ميلا دانسته ميشود و لذا، بايد يک عضو به سازند ميلا اضافه شود.
* همبرى عضو 5 بُرش الگو با ديگر عضوهاى اين سازند ناپيوسته و از نوع دگرشيبى موازى است. به همين دليل و همچنين به دليل داشتن سن اردويسين، توصية کميتة ملى چينهشناسى ايران بر آن است که عضو 5، از سازند ميلا حذف شود.
* با توجه به افزودن يک عضو (کوارتزيت رويى) به قاعدة سازند ميلا و حذف يک عضو (عضو 5) از رأس اين سازند، واحد سنگى ميلا کماکان داراى 5 عضو خواهد بود، مشروط بر آنکه از عضوهاى 1، 2، 3 و 4 بُرش الگو، با شمارههاى 2، 3، 4 و 5 ياد شود.
سازند شيلى زاگون (.(Zagun Shale Fm واحد سنگچينهاى همگنى از شيلهاى آهکدار، ماسهسنگ ريزدانة آرکوزى، سيلت سنگ ميکادار زودفرسا است که رنگ متمايل به سُرخ ارغوانى دارد. در بُرش الگوى معرفى شده توسط آسرتو (1963)، ضخامت اندازهگيرى شده در باختر آبادى زاگون، 453 متر است ولى در ديگر بُرشها، ضخامتهاى متفاوتى از سازند زاگون گزارش شده است. به عقيدة اشتوکلين (1964) تغيير ضخامت سازند زاگون ناشى از تغيير رخسارة جانبى و تبديل آن به سازند باروت است. ولى، به احتمال فاز فرسايش پيش از سازند بالايى (لالون)، نقش بيشترى دارد.بخش زيرين سازند زاگون به دليل داشتن گل سنگ و سيلت سنگ سُرخرنگ، ترکهاى گلى و قالب بلورهاى تبخيرى در يک محيط قارهاى خشک و به گمان قوى در يک محيط پلايايى انباشته شده است. سنگهاى بخش بالايى اين سازند، معرف محيط رودخانة ماندرى است (لاسمى، 1369).سازند زاگون به جز بُرش کالشانه (ناحية شيرگشت)، در ديگر برشها سنگواره ندارد. حمدى (1374) سن اين رسوبات را معادل کامبرين پيشين و درخور مقايسه با سرى لنين(Lenian) و به احتمال همارز آشکوب تويونين (Toyonian) ميداند. توزيع جغرافيايى سازند زاگون در البرز – آذربايجان، نواحى گوناگون ايران مرکزى و حتى کوههاى زاگرس درخور توجه است. در کافتهاى پرکامبرين پسين – کامبرين ايران مرکزى و زاگرس، رديفهاى شيلى – سيلتى ارغوانى سازند زاگون، بدون داشتن جايگاه چينهشناسى شاخص، از جمله همراهان سريهاى ريزو، دسو و هرمز است.
سازند ماسه سنگى لالون ((Lalun Sandstone Fm.: يکى از گستردهترين سازندهاى کامبرين پيشين ايران است که به تقريب در همه جا ترکيب سنگشناسى مشابه دارد. شباهتهاى ظاهرى به ويژه رنگ و سنگشناسى اين سازند با ماسهسنگهاى دونين اروپا (ماسه سنگ سُرخ قديمى (Old Red Sandstone) سبب شده بود تا اين سازند به سن دونين دانسته شود. ولى، جايگاه چينهشناسى و نشانههاى فسيلى موجود، تعلق آن را به کامبرين پيشين حتمى ساخته است.
در محل بُرش الگو واقع در دامنة خاورى دره لالون، و ديگر نقاط ايران، سازند لالون شامل ضخامت متغيرى (600 – 400 متر) از ماسه سنگهاى آرکوزى، متوسط دانه، کوارتزى، متراکم، به رنگ سُرخ ارغوانى است که به داشتن چينهبندى متقاطع و موج نقش، شاخص است. با وجود گستردگى زياد، منشأ اين ماسهسنگهاى کوارتزى دانسته نيست. با اين حال، وجود گارنت، آپاتيت، گلوکونيت و فسفات سبب شده تا اين ماسه سنگها نتيجة تخريب تودههاى گرانيتى و سنگهاى دگرگونى دانسته شوند که در محيطهاى رودخانهاى اکسيده انباشته شدهاند.
مرز زيرين ماسه سنگهاى لالون با رديفهاى سيلتى – شيلى زاگون تدريجى است به گونهاى که گاهى تفکيک اين دو سازند دشوار است. با اين حال، در پارهاى نقاط ايران (کوههاى سلطانيه، پشتبادام، باخترکاشان، کرمان و 000) وجود افقهاى کنگلومرايى و يا همبرى لالون با رديفهاى کهنتر از سازند زاگون، سبب شده تا يک فاز فرسايشى پيش از لالون حتمى دانسته شود. حقيپور (1974) به رويداد عامل اين سطح فرسايشى موازى، «زريگانين(Zariganian) » نام داده است. مرز بالايى سازند لالون در همه جا نشانگر يک ايست رسوبى سراسرى، وابسته به رخداد ميلايين ((Milaian است.
وجود يک عضو شيلى ارغوانى و واحدى از ماسهسنگ کوارتزيتى سفيدرنگ (کوارتزيت رويى (Top Quartzite) در بالاى سازند لالون سبب شده بود تا اين سازند به سه عضو تقسيم شود که در بين آنها ماسهسنگهاى کوارتزى بيشترين سهم را دارند. ولى، هم اکنون پذيرفته شده که کوارتزيت رويى، مرز ناپيوستهاى با ماسهسنگهاى لالون دارد و رديفهاى پيش روندة کامبرين ميانى – بالايى (سازند ميلا) است. در ضمن عضو شيلى ارغوانى هم، به لحاظ چرخههاى فرسايشى پيش از کوارتزيت رويى، در همه جا وجود ندارد. لذا، در زمينشناسى ايران « لالون » يادآور ماسهسنگهاى آرکوزى سُرخ – ارغوانى کامبرين پيشين است. فقط در ناحية کرمان، هوکريده و همکاران (1962) به ماسهسنگهاى مشابه، « سرى داهو (DahuSeries) » نام دادهاند، که با وجود اولويت در نامگذارى، چندان مورد استفاده نيست به جز نشانههاى فسيلى و آثار پايتريلوبيتهاى گروه ردليچيا (Redlichia) به نام کروزيانا(Cruziana) ، سازند لالون سنگوارة ديگرى ندارد. و بنابراين، سن کامبرين پيشين آن بيشتر بر اساس جايگاه چينهشناسى است.تغييرات قائم رخسارههاى رسوبى سازندهاى زاگون و لالون نشان دهندة بخشى از يک ابرتوالى است که از جايگيرى زير محيطهاى گوناگون ساحلى – دلتايى، رودخانة ماندرى و پلايايى بر روى يکديگر پديد آمدهاند (لاسمى و همکاران، 1375).
اردويسين در البرز - آذربايجان:
در البرز –آذربايجان، نهشتههاى اردويسين رخنمون متعدد، ولى گسترش محدود دارند و در همه جا پس از يک ايست رسوبى، به طور همشيب، بر روى سنگهاى کامبرين و يا قديميتر قرار دارند. در اين نواحى (البرز – آذربايجان) سه واحد سنگچينهاى « لشکرک »، «عضو 5 سازند ميلا » و « سازند قلى » نشانگر رديفهاى اردويسين اندکه از ميان آنها سازند لشکرک کاربرد بيشترى دارد.
سازند لشکرک : با 175 متر ضخامت، توسط گانسر و هوبر (1962) شناسايى و توسط گلاس (1965)، در خاور قلة لشکرک (شمال طالقان، باختر کلاردشت) مطالعه و معرفى شده که مرز زيرين آن با سازند لالون گسلى و در بالا با سازند آهکى مبارک (کربنيفر) پوشيده ميشود. بُرش الگوى سازند لشکرک متشکل از سه واحد زير است.
1- 95 متر، شيل و ماسه سنگ با يک افق 60 مترى از دولوميت زرد تا سُرخ چرتدار بدون فسيل در قاعده.
2- 25 متر، سنگآهک گرهدار به رنگ سُرخ همراه با تناوبى از مارن، داراى تريلوبيت، سيستوييد و بازوپا.
3- 55 متر، تناوبى از شيل و ماسهسنگ همراه با لايههاى نازکى از سنگآهک بى فسيل (در بالا).
دولوميتهاى چرتدار واحد پايينى با رديفى از ماسهسنگ کوارتزى پوشيده ميشود و با تناوبهاى شيل و ماسهسنگ ادامه مييابد. 60 متر دولوميت چرتدار بُرش الگو در همه جا وجود ندارد و به دو طرف، پس از نازک شدن از بين ميرود و سازند لشکرک بيشتر با افق ماسهسنگ کوارتزى سفيدرنگ آغاز ميشود. به نظر ميرسد دولوميتهاى چرتدار مورد سخن بخشى از سنگهاى کامبرين (سازند ميلا) هستند و لذا شايسته است از سازند لشکرک حذف گردند.
بر اساس سنگوارههاى موجود، به ويژه Orthia, Michelinoceras sp., Orthoceras sp., Endoceras sp. سن سازند لشکرک اردويسين پيشين تا ميانى است.
« عضو 5 سازند ميلا »، 129 متر شيل، ماسهسنگ و سنگآهکهاى نازک لايه است که با افقى از کوارتزيت سفيدرنگ آغاز ميشود و ارتباط ناپيوستهاى با عضوهاى کهنتر سازند ميلا دارد. ويژگيهاى سنگى و سنى اين عضو مشابه سازند لشکرک است به همينرو، کميتة ملى چينهشناسى ايران استفاده از واژة عضو 5 سازند ميلا را توصيه نميکند و نظر بر اين است که در تمام نقاط البرز – آذربايجان به سنگهاى اردويسين، سازند لشکرک گفته شود.
سازند قلى ((Qelli Fm. : در 50 کيلومترى جنوب باخترى شهرستان بجنورد، در زير شيلها و ماسهسنگهاى سبزرنگ اردويسين حدود 160 متر آگلومرا به رنگ سبز روشن همراه با سنگهاى آتشفشانى قليايى وجود دارد. حضور آتشفشانيهاى ياد شده سبب گرديده تا افشار حرب (1373) از نام سازند قلى استفاده کند که شامل سه بخش جداگانه است:
بخش پايينى با 262 متر ضخامت شامل آگلومرا، سنگهاى آتشفشانى قليايى، سنگآهک، شيل و شيل آهکى است.
بخش ميانى با 412 متر ضخامت شامل شيل، ماسهسنگ، سيلت سنگ قهوهاى، سيلت آهکى و شيل ميکادار است.
بخش بالايى با 224 متر ضخامت شامل شيل سيلتى، ماسهسنگ، سيلت ماسهسنگى و شيل است. جدا از بُرش الگو (روستاى قلى – باختر اسفراين) سازند قلى را ميتوان در نواحى سالوگ، گزن، جلگة شقان، جنوب خاورى گرگان ديد. در بين روستاهاى خوش ييلاق و تيلآباد (در امتداد راه شاهرود به آزادشهر) 115 متر تناوب شيل و ماسهسنگ ميکادار به رنگ خاکسترى زيتونى وجود دارد که در قاعدة آن 65 متر بازالت و آگلومرا ديده ميشود (اشتامفلى، 1974). ميتوان اين مجموعه را با سازند قلى مقايسه کرد. ساختهاى رسوبى، دانهبندى تدريجى، قالب حفر شدگيهاى قاشقى و شيارى، لايهبندى مورب، چينهاى لغزشى، لايهبندى پيچيده و چرخههاى کامل و ناقص بوما سبب شده تا لاسمى (1379)، انباشتگى سازند قلى را در يک درياى ژرف و توسط جريانهاى توربيديتى بداند.لازم به ذکر است که گدازههاى اردويسين محدود به البرز خاورى نيست. در ناحية کلور از توابع خلخال، گدازههاى زيردريايى، به رنگ سبز تيره، وجود دارد که تناوبهاى کربناتى درون آن حاوى کنودونتهاى اردويسين است
دونين در البرز – آذربايجان:
در البرز- آذربايجان، سنگهاى دونين چند رخسارة سنگى متفاوت دارند. گوناگونى رخسارهها به حدى است که تغييرات جانبى رخسارهها را منتفى ميسازد و وجود حوضههاى مستقل با شرايط رسوبى متفاوت، ميتواند قابل قبولتر باشد. جدا از رخسارة سنگى، آغاز و پايان تواليها و حتى پديدة ماگمايى در اين سنگها متفاوت است. در البرز خاورى سازندهاى پادها و خوش ييلاق، در البرز مرکزى سازند جيرود و در البرز غربى (ماکو ) سازندهاى مولى و ايلان قره معرف سنگهاى دونين هستند.
دونين در البرز خاورى : در البرز خاورى دو سازند پادها و خوشييلاق معرف سنگهاى دونيناند.
سازند ماسهسنگى پادها : ضمن داشتن ويژگيهاى سنگچينهاى مشابه با ايران مرکزى بين بازالتهاى سلطان ميدان (در زير) و سازند خوشييلاق (در بالا) قرار دارد (شکل 4-5).
سازند خوشييلاق : به عنوان الگوى سنگهاى دونين ميانى – بالايى البرز خاورى، يکى از ستبرترين رديفهاى دونين البرز است که ميان سازند آوارى پادها (در زير) و سازند آهکى مبارک (در بالا) قرار دارد و بُرش الگوى آن توسط بزرگنيا (1973) در گردنة خوشييلاق مطالعه و معرفى شده است. جدا از توصيف لايه به لاية بُرش الگو، در يک نگاه کلى تواليهاى اين سازند را ميتوان به چهار عضو زير تقسيم کرد.
* واحد آوارى پايينى، شامل تناوب کنگلومرا، ماسهسنگ، سيلت سنگ و شيل که درون لايههاى تيرهرنگى از سنگآهک دارد ( اين واحد به طور عموم با واريزههاى سطحى پوشيده است و لذا برونزد محدود دارد).
* واحد کربناتهاى پايينى، شامل سنگآهکهاى پرفسيل، آهکهاى ارژيلى – سيلتى، سنگآهکهاى زيستآوارى و آهکهاى دولوميتي.
* واحد آوارى بالايى متشکل از ماسهسنگ سُرخ - قهوهاى که سيماى لاية کليدى دارد.
* واحد کربناتهاى بالايى، شامل تناوبى از سنگآهکهاى پرفسيل، سنگآهکهاى زيستآوارى، شيل آهکى و سنگآهک رُسي.
فراوانى انواع گوناگونى از بازوپايان، کنودونت، تانتاکوليتس، تريلوبيت، مرجان، پالينومورف و مهرهداران، تعيين سن دقيق سازند خوش ييلاق را ممکن ساخته است. ولى سن لايههاى دريايى آغازين اين سازند مورد بحث ديرينه شناسان بوده و هست. وديگ (1984)، با تکيه بر کنودونتها، سن ايفلين پسين – ژيوسين را براى بخش زيرين سازند خوش ييلاق معرفى کرده و به يک نبود چينهاى به سن ايفلين باور دارد. ( اين هيــاتـوس در بسيارى نقاط ايـــران سراسرى است). گـروهـــى از ديرينـهشناسان لايههاى آغازين سازند خوشييلاق را به سن دونين ميانى (آشکوب ايفلين) ميدانند. ولى، احمدزاده هروى، حمدى- ژانويه و گلشنى، ديرينهشناسانى هستند که آغاز سازند خوش ييلاق را آشکوب امزين ((Emsian از دونين پيشين ميداند.ديدگاه قويدل سيوکى (1994)، با ديگر ديرينهشناسان تفاوت آشکار دارد. نامبرده با استناد به مطالعات پالينولوژى، در سازندهاى پادها و خوش ييلاق سه زون زيستى شناسايى و معرفى کرده است . به باور قويدل:
* زون زيستى 1، به سن فرازنين پيشين است که بخش زيرين سازند پادها را شامل ميشود.
* زون زيستى 2، به سن فرازنين ميانى که در بخش بالاى پادها و قسمت بيشتر سازند خوش ييلاق شناسايى شده است.
* زون زيستى 3، به سن فرازنين پسين – فامنين پيشين که شامل بخش بالايى سازند خوش ييلاق است.
نتايج مطالعات پالينولوژى بُرش الگوى سازند خوش ييلاق مشابه نتايج حاصل از سازند جيرود در البرز مرکزى (حسنک در، امامزاده هاشم) با سن دونين پسين است. در حالى که، پارهاى از بازوپايان دونين ميانى گزارش شده در سازند خوش ييلاق همانهايى است که در سازند جيرود هم وجود دارد.
از نظر جغرافيايى، گسترش سازند خوش ييلاق محدود به محل بُرش الگو نيست. رسوبهاى دريايى دونين نواحى جاجرم، کوه کورخود، بجنورد، رباط قرهبيل نيز با سازند خوش ييلاق مقايسه شدهاند. اصيليان مهابادى (1374) با بررسى سنگشناسى و محيط رسوبى خوش ييلاق در کوه اُزوم و در رباطقرهبيل، بر اين باور است که سازند خوش ييلاق دو رخسارة کربناتى و تخريبى دارد که در برگيرندة محيطهاى فراکشندى و ميان کشندى، تالاب، سد زيستآوارى و بخش ژرفتر سکو است. در اين مدل، در هنگام پايين بودن سطح آب دريا و يا هنگام پيشروى آن، رخسارههاى تخريبى جايگزين رخسارههاى کربناتى ميشدند.
دونين در البرز مرکزى : در البرز مرکزى، سنگهاى دونين پايينى و ميانى وجود ندارد و سنگهاى کامبرين – اردويسين، پس از يک چرخة فرسايشى طولانى با رديفهاى پيشروندة دونين بالايى به نام سازند جيرود پوشيده شدهاند.
سازنـــد جيـــرود ((Geirud (Jeirud) Fm. : در محل بُرش الگــو (روستاى جيـــرود – شمال خاورى تهــــران) چهار عضـــو (D, C, B, A) و 760 متر ضخامت دارد. از عضوهاى چهارگانة سازند جيرود فقط عضو A به سن دونين پسين است که با يک واحد آوارى، به ضخامت 20 متر از ديگر عضوها (D, C, B) و به سن کربنيفر پيشين جدا ميشود. مرز پايينى عضو A ، با واحد سنگچينة پايينى (سازند ميلا) از نوع دگرشيبى موازى و بسيار شاخص است ولى در مورد مرز بالايى آن اتفاق نظر وجود ندارد.
آسرتو و همکار (1964)، در مطالعات اوليه، عضو A، با 355 متر ضخامت، را به سن دونين پسين دانستند که شامل 140 متر ماسهسنگ و آهک ماسهاى در پايين، 140 متر بازالت پلاژيوکلازدار در وسط و 55 متر ماسهسنگ، گنگلومرا و سنگآهک فسيلدار در بالا بود. حضور حدود 2 متر شيل خاکسترى حاوى اکريتارک، گرده و هاگهاى متعلق به آخرين آشکوب دونين (استرونين) در مرز زيرين گدازههاى بازالتى سبب شد تا در سال 1966، گدازههاى بازالتى مرز دونين و کربنيفر دانسته شود و ستبراى رديفهاى دونين بالايى از 335 متر به 140 متر کاهش يابد. ولى، علوى نايينى (1372) و زمينشناسان B.R.G.M ، بر اين باورند که پيشنهاد اولية آسرتو پذيرفتنيتر است. دادههاى فسيلى و منطقهاى و حذف جانبى گدازههاى بازالتى تأييدى بر اين نظر است. چرا که در نواحى که سازند جيرود (عضوA ) وجود ندارد، کربنيفر با کوارتزيتهاى عضو B آغاز ميشود.
گفتنى است که بنا به توصية کميتة ملى چينهشناسى ايران، در حال حاضر واژة « سازند جيرود » تنها همارز با عضو A بُرش الگو است که معرف سنگهاى دونين بالايى البرز مرکزى و باخترى است. عضوهاى B ، C و D به سن کربنيفر، قابل قياس با سازند مبارک است و لذا کاربرد ندارند.
لازم به ذکر است که يکى از ويژگيهاى سازند جيرود داشتن آپاتيتهاى کربناتى کلردار (فرانکوليت) است که به صورت دانهاى و يا سيمان به ويژه در لايههاى آوارى و شيلهاى تيرهرنگ لايههاى زيرين سازند ديده ميشود. در درة شمشک عيار لايههاى فسفاتدار 8 تا 20 درصد P2O5 است. اگرچه ذخيرة لايههاى فسفاتدار اقتصادى است ولى فرآورى آنها دشوار است. جدا از درة شمشک، ديگر بُرشهاى سازند جيرود (فيروزکوه، دلير، مبارکآباد) همچنان نشانههايى از فسفات دارد که با لايههاى فسفاتدار ايران مرکزى، زاگرس و حتى پارهاى از کشورهاى همسايه قابل قياس است.
دونين در آذربايجان ( ماکو ) : گسترههاى وسيعى از آذربايجان عارى از سنگهاى دونين است، و به نظر ميرسد که در زمان دونين، آذربايجان بخشى از خشکى کالدونى بوده است. در ناحية ماکو – پُلدشت توالى به نسبت ستبرى از سنگهاى دونين وجود دارد که سنگ رخسارهاى به نسبت متفاوت از ديگر نواحى ايران دارند و توسط علوى نايينى و بلورچى (1973 ) به دو واحد سنگچينهاى غير رسمى زير تقسيم شدهاند.
سازند مولى ( (Muli Fm. : حدود 1200 متر ستبرا و دو عضو دارد. عضو پايينى (75 متر)،کوارتزيت سُرخ با سيمان سيليسى است و عضو بالايى (1175 متر) به طور عمده از دولوميت با ميانلايههايى از ماسهسنگ کوارتزى سُرخ - سفيد و سنگآهکهاى دولوميتى ساخته شده است.
سنگوارههاى سازند مولى (بازوپايان، شکمپايان، کرينوييد) قابل نامگذارى نيستند. اما بر اساس جايگاه چينهشناسى (روى اردويسين دگرگونى – زير دونين بالايى) اين سازند به سن دونين پيشين تا ميانى تصور شده است. بر خلاف بُرش الگو، در ناحية پُلدشت (کنار رودخانة ارس) سازند مولى داراى سنگوارههاى دونين ميانى و قابل قياس با سازندهاى سيبزار و بهرام در ايران مرکزى است.
سازند ايلان قره (Ilanqareh Fm.) : با 1300 متر ستبرا، در روى سازند مولى (دونين پيشين – ميانى) و در زير سازند روته (پرمين بالايى) قرار دارد و شامل دولوميت ماسهاى به رنگ روشن، آهکهاى نازک لاية شيلى، شيل و آهکهاى ماسهاى است. اين سازند داراى چهار عضو است. سنگوارههاى سه عضو زيرين ) a, b, c ( معرف آشکوب فرازنين از دونين پسين و عضو چهارم (d) وابسته به کربنيفر پيشين است. (حمزه پور 1990)
پرمين در البرز - آذربايجان:
در البرز – آذربايجان برونزدهاى گستردهاى از سنگهاى پرمين وجود دارد. در اين مناطق، سه واحد سنگچينهاى به نامهاى سازند دورود (در زير)، روته (در وسط) و نسن (در بالا) معرف تواليهاى پرمين است. اين سازندها هر يک به تنهايى يک چرخة رسوبى کامل است که ميان دو سطح فرسايشى جاى دارند. به جز حالتهاى استثنايى، چرخههاى رسوبى سه گانة پرمين البرز – آذربايجان،کامل نيست و شواهد زمينشناسى موجود نشان ميدهد که پارهاى نواحى البرز – آذربايجان با پيشرويهاى بعدى و جوانتر درياى پرمين پوشيده شدهاند. به همين دليل، قرارگيرى سنگهاى چرخة سوم (سازند نسن) در روى رديفهاى کهنتر از پرمين دور از انتظار نيست (در مبارکآباد، سازند نسن، روى سازند آهکى مبارک است). در بين سه سازند ياد شده، به ويژه در البرز باخترى و آذربايجان، چرخة دوم پرمين (سازند روته) بيشترين رخنمون را دارد و چنين استنباط ميشود که در زمان رسوبگذارى سازند روته، درياى پرمين بيشترين گسترش را داشته است. گفتنى است که در البرز – آذربايجان:
* تفکيک رديفهاى پسروندة سازند دورود از افقهاى پيشروندة سازند روته ساده نيست و در پارهاى نقاط اين دو واحد آوارى سُرخرنگ، يکى پسرونده و ديگرى پيشرونده، از يکديگر تفکيک نشدهاند.
* در جاهايى که آخرين رديفهاى آوارى سازند دورود و لايههاى آوارى آغازين سازند روته، قابل تفکيک نبودهاند (نشدهاند)، سازند روته يک واحد کربناتى محض فرض شده است.
* در نقاطى که رديفهاى پرمين با سازند روته (دومين چرخة رسوبى) آغاز ميشود، رسوبهاى آوارى سُرخرنگ آغازين سازند روته، به عنوان سازند دورود فرض شدهاند.
سازند دورود : سازند دورود، به عنوان نخستين چرخة رسوبى پرمين البرز – آذربايجان، در سال 1963، توسط آسرتو، در بالا دست درة جاجرود (دوراهى دورود – شمشک) مطالعه و معرفى شده است. در بُرش الگو، سازند روته با 150 متر ستبرا، شامل بر چهار واحد سنگى است، که از پايين به بالا، عبارتند از:
* واحد (1)، رديفى از مارن رُسى زرد – خاکسترى، همراه با سنگآهکهاى مارنى و لايههاى نازکى از کوارتزيت سُرخرنگ است.
* واحد (2)، حدود 25 متر کنگلومراى ضخيم لايه و شيلهاى رنگين است.
* واحد (3)، تا 50 متر ستبرا دارد و شامل سنگآهکهاى فوزوليندار، متراکم و ضخيم لايه است که روزنهداران، بازوپايان، کنودونتها و جلبکهاى آن، سن پرمين پيشين (آسلين – ساکمارين) را نشان ميدهند.
* واحد (4)، حدود 55 متر، سيلت سنگ سُرخ همراه با شيلهاى سُرخ – سبز و ماسهسنگهاى سُرخرنگ است که با يک افق (70 تا 120 سانتيمتر) از ماسهسنگ کوارتزى سفيدرنگ پايان مييابد. گفتنى است که بُرش الگوى سازند دورود نياز به بازنگرى دارد زيرا:
* واحد (1) بُرش الگو، در همه جا وجود ندارد و به دو سو، پس از نازک شدن، حذف ميشود.
* واحد (1)، اگر چه به عنوان رديفهاى آغازين پرمين دانسته شده ولى داراى کنودونت نوع Prioniodoniagela (احمدزادة هروى، 1971) و روزنهداران نوع Globivalvulina (بزرگنيا، 1973) است که تعلق آن را به ويزئن تا نامورين زيرين (کربنيفر) مسجل ميسازد.
* بر پاية گزارشهاى موجود، در درة کرج و در باختر قُلقُل چشمه، سازند دورود با واحد (2) آغاز ميشود.
اين نکات نشان ميدهد که واحد 1 (رديفهاى کربنيفر) با واحد 2، ارتباط ناپيوسته دارد و لذا شايسته است تا از بُرش الگو حذف شود. بدين ترتيب سازند دورود، دو واحد آوارى دارد که توسط واحدى از سنگآهک فوزوليندار از يکديگر جدا شدهاند.
مناطق راميان ( در اين محل در قاعدة سازند دورود، لايههاى توف و بازالت گزارش شده است، (درويشزاده، 1370)،)
درة علياى چالوس، خوش ييلاق، آوج، زنجان، سمنان، فيروزکوه، کوههاى سلطانيه، کبودرآهنگ، مهاباد، باختر درياچة اروميه و 000 مناطقى از البرز – آذربايجان هستند که سازند دورود گزارش شده است.
بر اساس مطالعات سنگشناسى، عليزاده کتک لاهيجانى (1370)، با توجه به همراهى کربناتهاى بخش ميانى سازند دورود باماسهسنگهاى کوارتزى، محيط پيدايش تخريبيهاى اين سازند را دريايى مشخص کرده است. ولى لاسمى (1379)، با توجه به رنگ، سنگشناسى و توالى قائم، بيشتر اين آواريها (زيرين و زبرين) را متعلق به محيط غيردريايى و زير نفوذ رودخانه ميداند.
سازند آهکى روته : به عنوان دومين چرخة رسوبى پرمين البرز – آذربايجان، در سال 1963، توسط آسرتو، در درة روته (شمال خاورى روستاى روته)، به ضخامت 230 متر، مطالعه و معرفى شده است.
سازند آهکى روته را ميتوان در گسترههاى وسيعى از البرز خاورى (خوش ييلاق، تيلآباد، خاور گرگان و 000)، البرز مرکزى (روته، دليچاى، دربندسر، آمل، گدوک و 000) و آذربايجان (ماکو، مراغه، تکاب، شاهيندژ، زنجان، بوکان، اروميه، مهاباد و 000) ديد. در بيشتر اين نواحى، بدون در نظر گرفتن رديفهاى آوارى پايه، سازند آهکى روته رديفهاى به نسبت همگنى از سنگآهکهاى لايهاى، خاکسترى تا تيره با تناوبهايى از لايههاى نازک مارن دانسته شده است. به طور معمول در همه جا « روته » فقط يادآور سنگهاى خاکسترى چهرهساز است، در حالى که افزودن رديفهاى آوارى به پاية اين سازند، ضرورى است.
بر خلاف باور آسرتو (1964)، مرز زيرين سازند روته در همه جا ناپيوسته ولى همشيب و ممکن است به سنگهاى گوناگونى باشد. همشيب و تدريجى دانستن مرز دو سازند دورود (در زير) و روته، در برش الگو و کوههاى بيبى شهربانو، به طور يقين نتيجة نداشتن شناخت روشن از رديفهاى آوارى سازند روته و نسبت دادن آنها به سازند دورود است. جدا از سطوح فرسايشى، بين سازند درود (در زير) و روته، يک واحد لاتريتى وجود دارد که اشتامفلى (1978) آن را به نبود آرتنسکين مربوط ميداند. سطوح پايانى سنگ آهکهاى روته همواره نشانگر يک سطح فرسايشى – کارستى است که ممکن است با گدازههاى آتشفشانى (درة چالوس) و يا عدسيهاى بوکسيت – لاتريت (بوکان، آوج، کبودرآهنگ، بيبى شهربانو) مشخص باشد. در بيشتر نواحى البرز جنوبى، سطح بالايى سازند روته، به سازند اليکا (ترياس) و يا سازند شمشک (ترياس – ژوراسيک) است، ولى در البرز شمالى، سنگآهکهاى روته با رديفهاى جوانتر پرمين (سازند نسن) فصل مشترک ناپيوسته دارد.از نظر ديرينهشناسى، سازند روته يکى از پرفسيلترين واحدهاى سنگى پرمين البرز – آذربايجان است به همين دليل، مرجانها، بازوپايان، جلبکها و روزنهداران سازند به خوبى مطالعه شده و معرف بخش زيرين پرمين بالايى (مرغابين) دانسته شدهاند. ولى به باور بزرگنيا (1973)، 25 متر آخر اين سازند به سن جُلفين است و بايد آن را معادل سازند نسن دانست .سازند روته را ميتوان با سازند جمال در ايران مرکزى و يا لايههاى گنيشيک در کوههاى جلفا مقايسه کرد (شکل 4-8).لاسمى (1379)، محيط رسوبى سازند روته را همسان محيطهاى کربناتى عهد حاضر، به ويژه سواحل جنوبى کنونى خليجفارس ميداند که چهار رخسارة دريايى باز، سدى، تالابى و پهنههاى کشندى دارد.
سازند آهکى نسن : گلوس (1964)، بُرش الگوى سازند آهکى نسن را، به عنوان سومين چرخة رسوبى پرمين البرز – آذربايجان، در درة نور، مطالعه و معرفى کرد.در بُرش الگو، سازند نسن با 230 متر ضخامت روى گدازههاى ملافيرى سازند روته و در زير نخستين رديفهاى منسوب به ترياس (سازند اليکا) قرار دارد. هر دو مرز زيرين و زبرين آن ناپيوسته ولى همشيب است.گلوس بُرش الگوى نسن را به دو بخش پايينى و بالايى تقسيم کرده است. « نسن پايينى » با 85 متر ضخامت شامل رديفهاى ماسهسنگى در پايين و حدود 64 متر سنگآهک سياه رنگ مارنى – شيلى ريزدانه در بالا است. « نسن بالايى »، با 144 متر ستبرا شامل تناوبى از شيلهاى مارنى سياهرنگ و سنگآهکهاى گرهکدار تيرهرنگ در پايين و سنگآهکهاى ضخيملايه حاوى قلوههاى چرت در بالا است.نسن پايينى داراى روزنهدارانى است که زون زيستى پارافوليناى بالايى را از زمان گودالوپين پسين (مُرغابين پسين) مشخص ميکنند. نسن بالايى از پايين به بالا، شامل زيستزونهاى: (بالا) Permophricodothyris – Ohdhamina, Tylopecta, Spinomarginifera و Reichellia (پايين)اين چهار زون زيستى، نشانگر آشکوب جلفين هستند. بدينسان، تغييرات سنى سازند نسن از گوادالوپين تا جلفين است. سن گوادالوپين لايههاى نسن پايينى و همارزى زمانى آن با بخش بالايى روته سبب شده تا گروهى از ديرينهشناسان بر اين باور باشند که نسن پايينى همان سازند روته است و لذا واژة سازند نسن را تنها به 144 متر نسن بالايى اختصاص ميدهند. ولى، با توجه به اين که نسن پايينى در روى ناپيوستگى روته قرار گرفته و همچنين به لحاظ اين که در واحدهاى سنگچينهاى، زمان چندان سرنوشتساز نيست، لذا شايسته است که نسن پايينى از برش الگو حذف نشود و به تمام سنگهاى بين دو ناپيوستگى روته و اليکا (ترياس)، نسن نام داده شود.گسترش جغرافيايى سازند نسن، بيشتر در دامنههاى شمالى البرز است، با اين حال، در گردنة امامزاده هاشم، درة مبارکآباد و همچنين منطقة آوج و کبودرآهنگ (بلورچى، 1977)، ضخامتهاى ناچيزى از سازند نسن گزارش شده است.از نگاه سنگشناسى و محيطهاى رسوبى، در سازند نسن دو دسته رخسارة گلسنگ حوضهاى و کربنات سکويى تشخيص داده شده است (مختارپور، 1376). رخسارة دستة اول معرف درياى باز و رخسارة دستة دوم نشانگر رخسارههاى دريايى باز، سدى و تالابى است لاسمى (1379). از نظر چينهشناسى توالى، بر اين باور است که در سازند نسن، دو توالى قابل تشخيص است. توالى نخست با لايههاى آوارى پاية سازند نسن آغاز و پس از يک پيشروى ناگهانى رخسارة بخش ژرفتر رَمپ کربناتى پديد آمده و سپس رخسارههاى پسرونده سدى و تالابى شکل گرفتهاند. توالى دوم دربر گيرندة دستة رسوبى پيشروندة حوضهاى تا سکويى است که با مرز پيوسته از توالى زيرين جدا ميشود و به ناپيوستگى لاتريتى / کارستى زير سازند اليکا (ترياس) پايان ميپذيرد.
کرتاسه در آذربايجان:
در گسترههاى وسيعى از آذربايجان، کهنترين سنگهاى کرتاسه، رديفهاى کربناتى اُربيتوليندار، به سن بارمين- آپتين با رخنمون محدود و بسيار پراکنده است که به طور دگرشيب زمينهاى گوناگون به ويژه رسوبهاى زغالدار و دگرشکل شدة گروه شمشک را ميپوشانند.رديفهاى آلبين و جوانتر بيشتر نواحى آذربايجان نهشتههاى شيلى – مارنى فليش گونه هستند که به طور عموم، همراهانى از گدازههاى بازيک زيردريايى دارند و به نهشت آنها در گودالهاى پوياى فروبوم، محدود به زونهاى گسلى، اشاره دارند که از ميان آنها، سه فرونشست زنجان – مراغه، فرونشست شمال تبريز - جلفا و فرونشست باختر اروميه (ماکو- مهاباد) بارزتر است. در بيشتر فرونشستهاى فروبومى، به ويژه در شمال تبريز و باختر درياچة اروميه، در زمان سنونين پسين با سرانجام گرفتن حوضههاى فليشى، شرايط آرام و سکويى، دوباره چيره شده است.
در « فرونشست زنجان – مراغه » بخش ناچيزى از توالى کرتاسه شامل سنگآهکهاى اُربيتوليندار آپتين است که به طور عمده در جنوب خاورى سلطانيه، باختر زنجان (500 تا 600 متر)و همچنين در بخش خاورى درياچة اروميه مانند دربند، ديزج و 000 برونزد دارند. در اين فرونشست، گسترههاى باختر زنجان (حد فاصل کَرَسف تا سعيدآباد) همچنين از خاور مياندوآب تا بندر رحمانلو و زينتلو و نيز در جزاير اسپير، قويونداغى و اشک، سنگهاى کرتاسه از تناوب لايههاى شيل و ماسه سنگ کوارتزى به رنگ هوازده خاکسترى تيره تا سياه به شدت چينخورده تشکيل شده که در بين آنها سنگهاى آتشفشانى از نوع نيمه بازيک تا بازيک ديده ميشود. به نظر شهرابى (1373)، همبرى رديفهاى شبه فليشى کرتاسه با سنگآهکهاى اُربيتوليندار آپتين (سازند تيزکوه) تدريجى است. در اين رسوبات فليشى، سنگواره کمياب است. در کوه محمود (ناحية مراغه) تنها آمونيت موجود را سيدامامى از نوع Pusania sp. به سن آلبين دانسته است (شهرابى، 1373). ولى در باختر زنجان (فلتوق)، در ميان آهکهاى مارنى و آهک ماسهاى موجود در رسوبات شبه فليشى، آمونيت، بلمنيت و ميکروفسيلهاى پلانکتون شاخص، سن تورونين را براى اين نهشتهها اثبات ميکند ولى سن بالايى اين توالى دانسته نيست (صادقى، 1378).
در « فرونشست شمال تبريز » توالى کرتاسة پيشين، به ويژه در کوه مورو، با رسوبهاى آوارى سُرخ روشن به ستبراى حدود 30 متر آغاز ميشود و به تدريج به حدود 45 متر سنگآهکهاى خاکسترى رنگ با لايهبندى منظم، داراى دوکفهاى و اُربيتولين فراوان، به سن آپتين – آلبين ميرسد.در شمال تبريز، توالى فليش کرتاسة بالا از شيل و ماسهسنگ همراه با لايههاى آهکى تشکيل شده و آندزيتهاى زيردريايى نيز بخش مهمى از اين توالى را تشکيل ميدهند. اسديان (1372)، نمونههايى را که از بخشهاى مختلف اين واحد گرفته، به سن ماستريشتين ميداند. در کرتاسة پسين، شرايط دريايى کم عمق نوع سکو، جانشين حوضههاى عميق فروبوم شده. رسوبات اين درياى کم عمق، به ويژه در شمال آذربايجان در منطقة بين خوى و جلفا، حدود 700 تا 6000 متر مارن و آهکهاى مارنى داراى گلوبوترونکا است که عدسيهايى از سنگآهکهاى ريفى با فسيل روديست، اينوسراموس و آمونيت دارد. مارن و آهکهاى گلوبوترونکادار نيز خود با دگرشيبى مهم در زير توالى پالئوژن قرار ميگيرد (شميرانى، 1363).
« فرونشست باختر درياچة اروميه » بخش شمال باخترى اولاکوژن سنندج – سيرجان است که رديفهاى کرتاسة آن در گودالهاى پوياى مزوزوييک شکل گرفتهاند به همينرو، نهشتههاى کرتاسة آن رخسارة فليش توربيدايت دارند که به داشتن اوليستوليتهاى کربناتى، جريانهاى آشفته و به ويژه حجمهاى زياد سنگهاى آتشفشانى شاخص است. بخشى از رديفهاى کرتاسة بالايى اين فرونشست، رسوبهاى پلاژيک کرتاسة بالايى، به ويژه ماستريشتين است که با مجموعههاى افيوليتى همراهاند.
در باختر درياچة اروميه، حقيپور (1367)، رخسارههاى فليشى کرتاسه را با شيلهاى بيابانک و شيلهاى سنندج قابل قياس دانسته و ستبراى آنها را بيش از 2000 متر برآورد ميکندکه به طور عمده شامل شيل، شيلهاى سيلتى – اسليتى و کوارتزيتى شده (دگرگونى خفيف) و ميان لايههاى ماسهسنگ، سيلت سنگ، عدسيها و لايههاى سنگآهک، سنگآهک کنگلومرايى يا کنگلومرا با سيمان کربناتى است که تناوبهايى از سنگهاى آتشفشانى آندزيتى / داسيتى نيز به همراه دارد. ميکروفسيلهاى لايههاى کربناتى، تغييرات سنى از ترياس پسين –تا آپتين دارد و به نظر ميرسد که شرايط فليشى آغاز شده از ترياس پسين، تا کرتاسه ادامه داشته است.سنگهاى کرتاسة بالاى باختر درياچة اروميه، بخشى از آميزة افيوليتى محور ماکو – مهاباد است که ويژگى عمومى آميزههاى رنگين کرتاسة پسين ايران را دارند و به طور دگرشيب با توالى ستبرى (بيش از 1000 متر) از ماسه سنگ، شيل و کنگلومرا به رنگهاى سبز تيره، خاکسترى تيره و سُرخ تيره پوشيده شدهاند. اينها به دليل داشتن گونههاى متنوعى از گلوبوترونکانا، به سن ماستريشتين هستند ولى احتمال دارد که داراى بخشهاى جوانتر مانند پالئوسن – ائوسن نيز باشند. آميزههاى افيوليتى و مجموعههاى فليشى کرتاسة پسين باختر درياچة اروميه، يادآور مجموعههاى افيوليتى – فليشى خاور ايران است.
« در فرونشست سنندج » توالى کرتاسة پايين، مجموعهاى بُر خورده از شيلهاى تيرهرنگ، ماسهسنگ، سنگآهکهاى داراى اُربيتولين و سنگهاى آتشفشانى از گونة حدواسط تا بازيک و بدون نظم چينهاى هستند و حتى به طور محلى رسوبها و محيطهاى آشفته را تداعى ميکنند. اُربيتولينهاى آپتين شاخصترين سنگوارة واحدهاى کربناتى است. سيدامامى دو آمونيت پيدا شده در واحدهاى شيلى اين مجموعه را از نوع Prodeshaysites tenuicostatms (KOENEN) و Pseudohaploceras sp به سن آپتين دانسته است (زاهدى 1985).نهشتههاى کرتاسة بالايى ناحية سنندج، همچنان فليش گونه و شامل مجموعة ستبرى (1700 متر) از شيلهاى تيرهرنگ هستند که لايههاى چندى از سنگآهک، کنگلومرا و آتشفشانى دارند و شهر سنندج بر روى آن ساخته شده است و به همينرو « شيل سنندج » ناميده شده است. واحدهاى کنگلومرايى توصيف شده در اين مجموعه، شامل کوارتزيت، سنگآهک، اتشفشانى و شيل است. سنگآهکها کمى گرد شده و سنگهاى آتشفشانى بيشتر گوشه هستند. خميرة کنگلومرا، آهک رُسى با دانههاى کوارتزيت و تکههاى شيل سياه فراوان است که به روشنى به جريانهاى آشفته زيردريايى اشاره دارد. نسبت دادن اين شيلها به زمان کرتاسة پسين، به دليل تناوبهاى آهکى داراى روزنهداران گلوبوترونکانا، دوکفههاى اينوسراموس، آمونيت است که همگى آنها از آن کرتاسة پسين (سنونين) اند.
گسل تبريز: