بخشی از مقاله

چکیده

در طولِ تاریخ، زبانشناسان رابطه تنگاتنگی بین زبان و فرهنگ دیدهاند، زیرا زبان پیشرو اندیشه بشری و مقدّمه درک جهان است و به نوعی فرهنگ و تمدّن بشر را میسازد. از سوی دیگر فرهنگ و تمدن بر زبان تأثیر میگذارد و واژگان وگاه حتّی ساز و کار آن را به نوعی تغییر میدهد. ایران در طول تاریخ، شاهد رابطه دو سویه زبان و ادب فارسی و تمدن اسلامی بوده استایرانیان. و به تبعِ آن زبان فارسی بیشک وامدار اسلام بودهاند اما در همان حال کمک فراوانی به گسترش اسلام و شکوفایی تمدن اسلامی نیز کرده اند. این نوشته به رابطه دوسویه زبان و ادب فارسی و تمدن اسلامی در طول تاریخ پرداخته، در پایان به این نتیجه میرسد که پرداختن به یکی و فروگذاشتن دیگری شدنی نیست.

کلیدواژههازبان: فارسی، فرهنگ و تمدن اسلامی، نسبیّت زبانی، آموزش زبان فارسی، تاریخ ایران.

مقدمه

بیشک، ایران در طول تاریخ وامدار اسلام بوده است؛ امّا در عین حال کمکهای فراوانی به گسترش اسلام و شکوفایی تمدّن پربار اسلامی نیز کرده است. امروز کمتر پژوهشگری است که بی نیاز از آثار و نوشتهای ایرانیان و بی نیاز از زبان و خطّ فارسی، بتواند یا بخواهد در باره اسلام و دانشهای اسلامی، پژوهشی علمی و قابل قبول انجام دهد.زبان فارسی با هویّت فرهنگیِ بعد از اسلام از همان دههای نخستین که دین اسلام سرزمین فارسی زبانان را منوّر به نور توحید کرد، به کارکردی ارزنده بر گرفته شد و سوای کارهای تفسیری، تاریخی و ادبی که در گوشه و کنار منطقه فارسی زبانان صورت گرفت.

عمیقترین تحقیقات و تتبّعات پیرامون علوم اسلامی به زبان فارسی در مراکز سیاسیعلمی غزنین، ماوراءالنّهر، هرات، خوارزم، فارس، آسیای میانه، دهلی و...انجام شد، به طوری که در زمینههای ادبی و کلامی و عرفانی، فارسی زبانان گستردهترین و دقیقترین آثار علمی را برای جهان اسلام به ارمغان آوردند آنچنانکه میتوان بر اثر خدمات فرهنگی آنان، زبان فارسی را پس از زبان عربی شاخصترین زبان جهان اسلام به شمار آورد.

بعد از انقلاب اسلامی، سرنوشت ایران و اسلام و زبان فارسی بیش از پیش به هم گره خورده و تمدّن ایرانی اسلامی، بلندتر و رساتر از همیشه پیش چشم جهانیان قد برافراشته و عرض اندام کرده استاین. زبانِ یک فرهنگ است که سبب پویایی و جاودانگی آن میشود و گسترش آن را در بین ملل و تمدّنهای دیگر ممکن میسازد. باید بپذیریم که زبان فارسی یگانه رسانه تمدّن اسلامی ایرانی است که به عنوان حامل این فرهنگ در دنیا شناخته میشود. آنچه انگیزه میشود که گویشوران ملل دیگر در سرتاسر جهان به زبان فارسی رو بیاورند و آن را بیاموزند، همین اندیشه و فرهنگ و تمدّنی است که این زبان حامل آن استحدّاد همین است که گسترش زبان فارسی را در دستور کار مسئولان فرهنگی کشور قرار داده است.

در طول تاریخ پژوهشگرانِ زیرشاخههای گوناگون دانش بشری از جمله زبانشناسان، رابطه تنگاتنگی بین زبان یک ملّت از یک سو و فرهنگ و تمدّن آن از سوی دیگر دیدهاند. سوسور زبان را پیشرو اندیشه بشری میدانست. به اعتقاد او زبان مقدّمه درک درست جهان است؛ بنابراین از نظر سوسور این زبان است که جهان بینی بشر را شکل میدهد و فرهنگ و تمدّن او را میسازد. به نظر او، قبل از دخالت زبان و نظام حاکم بر آن، هیچ اندیشهای و هیچ مرزبندی و مقولهبندی مشخّصی از جهان ممکن نیست.

واژگان یک زبان را آیینه تمام نمای فرهنگ و تمدّن جامعهای و مردمی میدانست که به آن زبان سخن میگویند. بنجامین لی وورف، معتقد بود که هر زبان گویشوران خود را با واحدهای معنایی متفاوتی مجهّز میکند و این امر امکان درک واقعیّت را و درست و نادرست بودن چیزها را برای گویشوران فراهم میکند.او معتقد بود که جهان مجموعهای در هم و بر هم و به هم ریخته است که باید به کمک ذهن ما و به کمک نظام زبانی موجود در ذهن ما، مرتّب و دستهبندی شود.

از پیوند دیدگاه دو دانشمند پیشین، یعنی ساپیر و وورف،نظریّه نسبیّت زبانی  بنیانگذاری شد  جان سخن در این تئوری این است که واژگان و نظام حاکم بر یک زبان با نوع جهانبینی گویشوران آن زبان ارتباط مستقیم دارد ارتباط مستقیم و تنگاتنگ زبان فارسی و فرهنگ اسلامی ایرانی در طول یخ،تار نظریّه نسبیّت زبانی را به نوعی تأیید میکند. بعد از گسترش دین مبین اسلام به بیرون از شبه جزیره عربستان، ایرانیان دو ویژگیِ منحصر به فرد داشتهاند که آنها را از ملل و اقوام دیگر متمایز کرده است.

بزرگترین خدمت را به فرهنگ اسلامی کردهاند و بیشترین تأثیر را بر آن گذاشتهاند، به گونهای که در شاخهای از علوم اسلامی نیست که یک یا چند ایرانی را جزو بنیانگذاران یا پیشگامان و تأثیرگذاران آن نبینیم.زبان خود را با چنگ و دندان حفظ کردهاند. این در حالی است که تمام ملل دیگر پس از ورود اسلام به کشورشانزبان ملّی و بومی خود را وانهادند و کم کم زبان عربی را به جای زبان مادری خود برداشتند.

به سخن دیگر، ایرانیان از یک سو سبب رویش و بالش و گسترش فرهنگ و تمدّن اسلامی شدهاند و شاخههای پرباری از فرهنگ ایرانیِ قبل از اسلام را به درخت تنومند و سایه گستر و برافشان اسلام پیوند زده اند و از سوی دیگر زبان خود را نه تنها وا ننهاده و از دست انداده بلکه با وام گرفتن واژگان زبان عربی، آن را به مقام و مرتبه زبان دوّم عالم اسلام و زبان اوّل تشیّع بر کشیدهاند.این استقلال فرهنگی و استقلال زبانی ایرانیان که در دنیا منحصربه فرد و بی نظیر است، بر اساس نظریّه نسبیّت زبانی دو روی یک سکه هستند و ریشه در روح و روان آزاده و مستقل ایرانیان داشته است و دارد.

بی سبب نبوده که اعراب قبل از اسلام حتّی شاعرانشان به ایرانیان بنوالاحرار - آزاده زادگان - میگفتهاندبر. پایه تئوری نسبیّت، جوش خوردگی و گره خوردگی زبان یک جامعه با فرهنگ و تمدّن آن، به عنوان یک اصل نظری در تمام فرهنگها پذیرفته است. شواهد تاریخی نیز نشان میدهد که اینامر دست کم در باره زبان فارسی و فرهنگ اسلامی ایرانی صادق استاین. امر، وظیفه ملّی و مذهبی بزرگی بر دوش مسئولان فرهنگی میگذارد؛ به گونهای که میتوان گفتهر: پژوهشکده و دانشگاه و مؤسّسهای که کار فرهنگی میکند، باید خود را بینیاز از پژوهشهای زبانی نبیند و نداند. یگانه راه و بهترین راه گسترش یک فرهنگ، گسترش زبان آن فرهنگ است.

در ادامه این مقاله ابتدا به پیوستگهای تاریخیِ زبان فارسی و فرهنگ اسلامی ایرانی میپردازیم تا چگونگی رویش و بالش این دو را در کنار هم و در دامن هم ببینیم و به این باور علمی و تاریخی برسیم که زبان فارسی و فرهنگ اسلامیBایرانی جدایی ناپذیر هستند. سپس به وضعیّت موجود این دو مؤلّفه همزاد و همراهو جایگاه این دو در جهان کنونی و اهمیّتشان برای ملّت بزرگ ایران و وظیفه مسئولان فرهنگی و سیاسی جهت تعمیق و گسترش و تقویت این دو در سطح جهان، اشاره میکنیم.

زبان فارسی و فرهنگ و تمدّن ایرانی اسلامی: چالشهای تاریخی پس از بیرون آمدن اسلام از شبه جزیره عربستان و انتشار آن در قلمروهای جدید، فرهنگ اسلامی به یکبارگی با مجموعه متنوّعی از اقوام و ملّتهایی روبرو شد که هر کدام دین و فرهنگ و آداب و رسوم و بویژه زبان ویژه خود را داشتند. بدیهی بود که دین مبین اسلام، آنچه را که با آموزههای اصیل اسلامی سر ناسازگاری داشت، نمیتوانست بپذیرد. از این میان، زبان استثنا بود، زیرا تنوّع زبانی در یک جامعه اسلامی نه تنها با آموزههای اسلامی منافاتی نمیتواند داشته باشد که یکی از نشانهها و جلوههای قدرت خداوندی است.

از آن گذشته، در فرهنگ اسلامی همیشه مضامین و اندیشها بیشتر اهمیّت داشتهاند تا تعابیر. بعد از شهادت حضرت علی - ع - در سال چهلم هجری، حکومت اسلامی کم کم به دست عربهای متعصّبی افتاد که قوم عرب را برتر از اقوام دیگر میدانستند و فرهنگ و تمدّن اقوام دیگر را به هیچ میگرفتند. اینگونه بود که خط و زبان پهلوی، به تدریج مورد بی مهری قرار گرفت. اوج این بی مهری را میتوان در حدیث مجعولی دید که ابوهریره به صورت زیر نقل کرده است.

یعنی زبان فارسی منفورترین زبان نزد خداوند است.این در حالی بود که ایرانیان، در زمان پیامبر اسلام - ص - و حضرت علی - ع - با دیگر مسلمانان تفاوتی نداشتند و خود را بخشی از امّت اسلامی و در خدمتِ آن میدیدند. ایرانیان که از ظلم و ستم و سیستم طبقاتی حکومت ساسانی و خرافات و بدعتهای غیر قابل تحمّل دین زرتشت، به تنگ آمده بودند، به راحتی اسلام را پذیرفتند و حتّی در برابر معاندان عرب، با تمام وجود از آن دفاع کردند.

فتنههای بزرگی که اوّلین مرتدّان عرب و پیامبران دروغینی چون اسود عنسی و قیس بن عبد یغوث بر پا کردند، با پایمردی و تدبیر ایرانیان خاموش شد. در بحار الانوار آمده است که آنگاه که علی - ع - برای اوّلین بار وارد کوفه شدند، مردم سواد کوفه - نواحی کوفه - که ایرانی بودند، دسته جمعی به سویش شتافتند. تعداد این ایرانیان آنقدر زیاد بود که حضرت علی - ع - فرمودند من نمی توانم با تک تک شما صحبت کنم. نمایندهای برای خود برگزینید. ایرانیان شخصی به نام نرسا را به نمایندگی برگزیدند.

حضرت علی - ع - ، در باره پادشاهان ایرانی پرسشهایی از نرسا کردند. و »نرسا« درباره ظلم پادشاهان ساسانی به ویژه خسروپرویز و دلیل انقراض آنان صحبت کرد میتوان گفت که زبان فارسی از سوی نظام سیاسی، نظامی و اداری بنی امیّه و بنیعبّاس تضیف میشد و به نابودی کشانیده میشد؛ امّا از سوی نظام فرهنگی و آموزههای اسلامی قدر میدید و تقویت میگردیددر. این میان، مترجمان نخستینِ قرآن کریم، بیشکّ، بزرگترین یاری رسانان زبان فارسی در اوضاع آشوبزده آن زمان بودهاند.

ریشه کن شدن فارسی در حوزههای سیاسی و اداری بدیهی است که افول یک زبان و جایگزینی زبانی جدید به جای آن، کاری نیست که یک شبه امکانپذیر باشد. این امر به تدریج و با گذشت روزگار انجام میشود. هنگامی که تازیان ایران را فتح کردند، یک نظام گسترده اداری و دیوانی در برابر خود دیدند که از چم و خم آن هیچ سر در نیاوردند؛ بنابراین خود را ناگزیر دیدند تا کشور را بر همان شیوه دیوانی گذشته اداره کنند یعنی دیوانهای محلّی و بومی را با کارمندان و زبان و دفاتری که متداول بود بر جای گذاشتند.

این امر تا زمان حجّاج ادامه داشتحجّاج، از سوی خلیفه اموی، عبدالملک بن مروان ، حکومت »عراق و مشرق را بین سالهای 75 تا 95 ه. ق. به عهده داشت حجّاج. در سال 78 هق. به صالح بن عبد الرّحمن، دبیر خود،دستور داد دیوان عراق را از فارسی به عربی برگرداند. قبلزصالح بن عبدالرّحمن، یک ایرانی به نام زادان فرّخ پیری، دبیر حجّاج بود که دیوان را به زبان فارسی می چرخاندبعد از قتل زادان فرخ، صالح بن عبد الرّحمن دبیر شد.ایرانیان راضی شدند صد هزار درهم به صالح بدهند و او در عوض به حجّاج بگوید که نقل دیوان از فارسی به عربی نشدنی است.

صالح نپذیرفت و دیوان رسائل را به عربی برگرداندمردانشاه. پسر زادان فرّخ اینگونه نفرینش کرد:خدا بیخ و بن تو را براندازد که بیخ و بن فارسی را برافکندی عراق و خراسان در دوره اموی، از نظراریاد تابع حکومت واحد بودند؛ امّا دستور حجّاج در خصوص نقل دیوانها به زبان عربی تنها درباره عراق اجرا شد؛ امّا دیوان خراسان تا سالها بعد به زبان فارسی باقی ماند در عهد خلافت هشام بن عبد الملک آنگاه که یوسف بن عمر حاکم آن زمانِ عراق و مشرق شد، بیشتر کاتبان خراسان ایرانی بودند و تمام حسابها به زبان فارسی بود.

یوسف بن عمر در سال 124 هق،. به نصر بن سیّار، نائب خود در خراسان دستور داد تا دیوانها را به عربی برگرداند. یوسف بن عمر بهنصر بن سیّار دستور داد که دیگر از مشرکان در کارهای اداری و دیوانی استفاده نکند. منظور او از مشرکان، ایرانیان بودند. اسحاق بن طلیق از نزدیکان نصربن سیار، برای نخستین بار دواوین خراسان را از فارسی به عربی برگرداند درحالی که زبان فارسی روز به روز قلمروهای خود را از دست میداد، زبان عربی نیروی بیشتری میگرفت و روز به روز تألیفات جدیدی در موضوعات دینی چون حدیث، تفسیر، فقه و...به میدان میآورد.

کتابهای علمی زیادی نیز از زبانهای فارسی، نبطی، هندی و...به زبان عربی ترجمه میشدند حتّی بسیاری از دانشمندان ایرانی نیز، مانند ابن مقفّع و خاندان نوبخت، از زبان فارسی به زبان عربی ترجمه میکردند این امور باعث شد که زبان عربی در بین ایرانیان جایگاه بلندی پیدا کند، به گونهای که دانشمندان ایرانی کتابهای خود را به این زبان نوشتند و حتی شهریاران ایرانی نیز که داعیه استقلال و ایرانیگری داشتند، زبان عربی را به عنوان زبان رسمی دربار خود انتخاب کردند و دبیران تازی را ارج نهادند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید