بخشی از مقاله

چکیده

زبان عرفانی با گونههای متفاوتش، زبانی است که عارفان به وسیله آن معانی بلند عرفانی، عواطف فردی و تجربههای روحی خود را بیان میدارند. این پژوهش برآنست تا به مطالعه موردی ویژگیهای زبان عرفانی در تمهیدات عینالقضات بپردازد. از مهمترین ویژگیهای زبان صوفیانه عینالقضات در تمهیدات میتوان به کاربرد اصطلاحات خاص، بیان مفاهیم عرفانی چون مکاشفه، زبان رمزی، تأویل آیات، شطح، عناصر شاعرانه در نثر کتاب، آهنگین بودن، جدال با خاموشی و ... اشارت کرد که میزان کاربرد آنها بنا بر موقعیتهای مختلف، متفاوت است. این ویژگیها با اندک تفاوت در زبان عرفای دیگر نیز یافت میشود، امّا آنچه زبان عین-القضات را از زبان دیگران متمایز میسازد، نگاه جدید و نوآوریهای زبانی او است که از سلوک رندانه و جسورانه او نشأت میگیرد، چیزی که عاقبت نیز او را بر سر دار میفرستد.

مقدّمه

هر گروهی برای بیان اندیشهها و عواطف خود افزون بر زبان عام زبانی خاص نیز دارند. آشنایی با زبان خاص هر گروه، از رهگذر شناسایی واژگان کلیدی هر حوزه و چگونگی بهکارگیری آن واژگان در بافت کلام افراد آن حوزه در موقعیتهای متفاوت امکان-پذیر است. زبان عرفانی نمونهای از کاربرد زبان در حوزه خاص است که عارفان به وسیله آن، معانی بلند عرفانی، عواطف فردی و تجربههای روحی خود را بیان می دارند. هر چه افکار و اندیشهها پیچیدهتر و آمال و آرزوها دست نیافتنیتر و عواطف و احساسات عمیقتر و درونیتر باشد، بیانش نیز دشوارتر است، از این رو، برای ادراک و فهم هر زبان باید دنیای متناسب با آن را شناخت.

عرفا برای زبان خاص خود عنوانهای مختلفی برگزیده و تقسیمبندیهای مختلفی از انواع زبان عرفانی ارائه کردهاند که گوناگونی آنها ناشی از تفاوت در منشأ تقسیمبندیهاست و در شکلگیری آنها یک یا چند مورد از این عوامل دخالت دارد: موقعیت گوینده، اهداف کلام، نوع مخاطب، زمینههای فرهنگی و اجتماعی، ماهیّت مطالبی که بیان میکنند و ... . ابوسعید خراز »بیان علوم غریبه و اسرار عجیبه مودع در قلوب عرفا را تنها از طریق زبان ابدی و عبارت ازلی ممکن میداند«

خواجه عبداللّه انصاری نیز »پس از آنکه علوم را به چهار دستهی شریعت، حکمت، حقیقت و محبّت تقسیم میکند، چهار زبان را نیز بر میشمارد. زبان عبارت، زبان بیان، زبان اشارت و زبان کشف

روزبهان بقلی شیرازی »علوم خاص اولوالعلم را عبارت از، علم معارف، علم توحید و اشارت و شطحیّات و رموز میداند که در این علوم از سه دسته زبان متفاوت یعنی زبان صحو، زبان تمکین و زبان سکر استفاده میشود«

بیگمان آشنایی با زبان عرفانی و گونههای آن، ما را به دنیای خاص طبقات مختلف عارفان نزدیک میکند و زمینه ساز فهمِ بهتر باورها و رفتارهای آنان میشود.

درخور ذکر است که زبان عرفانی زبانی است که هر فرد برای توصیف و تبیین تجربهها و اندیشههای عرفانی خویش بر میگزیند. این زبان با اعتقادات و باورهای گوینده و تفسیر وی از تجربههایش ارتباط مستقیم دارد. برای راه یافتن به دیدگاهها و اندیشههای گوینده باید بتوان زبان عرفانی وی را به درستی تحلیل کرد. با این وصف میتوان زبان عرفانی را کارکرد خاصی از زبان بدانیم که اگرچه در بخشهایی با کارکرد ادبی مشابهت دارد، ولی دارای پیچیدگیهایی است که آن را از زبان ادبی متمایز میسازد.

در بررسی متون عرفانی دو شیوهی بیان مفاهیم یا به عبارت دیگر دو شکل زبان عرفانی مشاهده میشود که میتوان از آن دو با عنوان »زبان عبارت« و »زبان اشارت« یاد کرد. زبان عبارت که در متون تعلیمی بهکار میرود شامل اصطلاحات و تعابیر شناخته شدهی عرفانی است که آموزههای عرفانی را برای خواننده تشریح و تبیین میکند. در این دسته از متون هدف عارف تنها بیان مصطلحات مفاهیم تصوّف است و زبانی که به کار میگیرد- درقالب نظم یا نثر- صریح و روشن است و جنبههای ذوقی، هنری و ابهام کمتری دارد.

تفسیر و تأویل آن با دشواریها و اختلاف نظرهای کمتری روبهروست و توجّه اصلی گوینده بیشترب ه این معطوف است که چه میگوید نه اینکه چگونه میگویدبه. بیان دیگر، زبان عبارت زبانی روشن و گویاست که ذهنیّات و تجربیات عارف را بیان میکند، »زبانی که درون را به بیرون منتقل میکند و مبین چیزهایی است که به تجربه دریافته شده است« - نویا،-. - 5:1373 به همین جهت این زبان را »مختص عوام دانستهاند که تنها بواسطهی بیان و عبارات روشن مفهومی را از علم در می-یابند.«

در مقابل، زبان اشارت زبانی پیچیده، چندپهلو، و سرشار از عناصر ذوقی است. در این زبان عنصر تخیّل جایگاه ویژهای دارد و واژهها هر کدام حوزهای از معانی مختلف را به ذهن متبادر میکنند که تعیین هدف اصلی گوینده را برای مخاطب دشوار میسازند و درک متن تنها از طریق آشنایی کامل با زبان عارف مورد نظر ممکن میشود. میتوان گفت زبان اشارت، توصیف تجارب عرفانی به معنای دقیق آن است و از آنجا که ویژگی اصلی تجربهی عرفانی بیان ناپذیری آن است تفسیر و تحلیل این زبان دشوار میگردد. شطحیّات» نمونهی بارز زبان اشارت است که به سبب متناقضنما بودن تجربهی عرفانی، نادرست و متناقض به نظر میرسد، در صورتی که این تناقض ویژگی خود تجربه است و زبان به درستی این تجربه را توصیف میکند«

در این قسمت از پژوهش به بررسی ویژگیهای زبان صوفیانهی عینالقضات، و بیان این مسئله خواهیم پرداخت که، زبان بهکار رفته در تمهیدات، زبانی شاعرانه و آکنده از شور و هیجان است، و این نه فقط برای آنست که مخاطبان قاضی هم مثل خود او اهل ذوق و عرفان بودهاند، بلکه تا حدی ناشی از این معنی است که، محتوای آثار او همه اذواق و مواجید کشفی و برهانی است و در محدودهی احساس و ادراک عوام گنجایی ندارد و ظاهراً همین فقدان تفاهم با عوام و رؤسای آنها سبب شد که قاضی همدان به اتهام الحاد، قربانی تحریکات مخالفان گردد.

شاخصههای زبان عرفانی عینالقضات

در این قسمت به ذکر پارهای از ویژگیهای شاخص زبان خاص صوفیانهی عینالقضاتکه در مجموع زبانی مخیّل، تمثیلی و رمزی است و در جای جای نوشتههای او نمود دارد، میپردازیم.

-1 کاربرد اصطلاحات خاص

زبان عرفانی همچون هر زبان خاص دیگری نیازمند اصطلاحاتی ویژه است. این اصطلاحات به مرور زمان و در وهلهی نخست با توجه به مفاهیم قرآن کریم و استنباط از آن و ژرف اندیشی عارفانه در این زمینه به وجود آمد. به گونهای که عارفان گاه عین لفظ قرآن کریم مانند فقر و فنا را به عنوان اصطلاح بهکار بردند و گاه از طریق تغییر و تأویل از آن بهره برگرفتند. در زبان عینالقضات نیز یا اصطلاحات خاص قرآنی بهکار رفته یا اینکه خود با تأویل دست به ابداع زده است.

به عنوان نمونه، قاضی در مورد فنا و بقا با دیدی متفاوت از دیگران به تأویل پرداخته است. در تعریف عرفا »مراد از فنا فنای عبد است در حق و فنای جهت بشریت اوست در جهت ربوبیت« - سجادی،. - 366:1354 و بقاعبارت» از بدایت سیر فی اللّه چه سیر الی اللّه است وقتی منتهی شود که بادیهی وجود را به قدم صدق بیکبارگی قطع کند و سیر» فی اللّه« آنگاهمتحقّق شود که بنده را بعد از فنای مطلق وجودی ذاتی مطهر از لوث حدثان ارزانی دارد تا بدان در عالم اتّصاف به اوصاف الهی و تخلّق به اخلاق ربانی ترقّی کند«

در حالیکه نظریّه فنای عینالقضات مبتنی بر هلاکت نفس است؛ زیرا بدون فنا »خود« شعور و بیداری معنوی نمیتواند وجود داشته باشد. به تعبیر دیگر، هیچ کس را نمیتوان صاحب جان دانست مگر آنکه از»لااله«درگذرد و به حدﱢ الااللّه«» برسد. بنابراین، در کمال شگفتی باید گفت که فرآیند بالا بردن شعور و بیداری معنوی، موکول به نفی خودیِ خود است. این مسیر نفی، پر از خطر است زیرا، چنانکه عینالقضات میگوید: در» این راه جان آن باشد که به إلی اللّه رسدآن. جان که گذرش ندهند به الااللّه، کمالیّت جان ندارد«

از دیدگاه عینالقضات فقر با فنا برابر استوَ:» اتخذ» اللّه ابراهیمَ خلیلا« ابراهیم را دوست گرفت؛ در اصل دوست نبوده باشد آن کس که دوستش گیرند، چنین نباشد که خود در اصل دوست بوده باشداین. طلب را فقر خوانند، اوّلش الفقرُ» فخری« باشد. به اصطلاحی دیگر فنا خوانند، انتهای او آن باشد کهإذا»تمﱠ الفقرُفهو اللّه«نقدِ وقت شود«

عین القضات با تأکید بر مرکزی بودن سلوک و ریاضت صوفیانه در نظام فکری خود، یادآور میشود که خوار شمردن نفس و فنایی این چنین صرفاً ثمره مریدی است. پس در زبدهالحقایق تصریح میکند: »بالاترین موهبت برای طالب حق این است که خود را از صمیم قلب در خدمت مردی بگمارد که خویشتن را در خداوند و رؤیت خداوند فنا کرده است. و وقتی طالب حق عمرش را در خدمت پیر خود سپری کرده باشد، خداوند او را جانی پاک میبخشد؛ از این همه جز نامی بیمحتوا و قالبی تهی بر علمای دیگر معلوم نیست 

به عقیده عینالقضات سالک برای رسیدن به مقام فنا، »باید از پردهربوبیّت به پرده الوهیّت رسد و از پردهالوهیّت به پردهعزّت رسد و از پردهعزّت به پرده عظمت و از پرده عظمت به پرده کبریا رسد، در پرده کبریا» 

قاضی در نشانه و علامت سالکی که رخت به اقلیم عبودیّت دل کشیده، و از شربتی شَرابَاً طَهوراً«نوش کرده و از بُعد حدث به وادی قربت طهارت و وصلت رسیده، آورده است: در» حالت فنا، بهره و لذّت او از دنیا و آخرت از بین میرود و خودش بر اثر بهره-ای که از مشاهده خداوند او را حاصل میشود، از بین رفتن حظّ خود را در سایه قدرت الهی آشکارا میبیند، پس باقی میماند آنچه را که خدا میخواهد و بنده از فردانیت الهی تفرد پیدا میکند. وقتی چنین شد با خدا جز خدا چیزی باقی نمیماند، باقی میماند یگانه بینیاز در جاودانگی همانطور که در آغاز بود« - همان،. - 262 وصف این حالت از زبان نجمالدین رازی نیز شنیدنی است: »تاکنون که به پر و بال خویش میپریدی، پروانهای دیوانه بودی اکنون که به پرو بال ما میپری یکدانهای یگانه شدی. اکنون از مایی نه بیگانه، بل که همه ماییاز. میان بر گیر بهانه، هم دُردی و هم دردانه هم جانی هم جانانه«

و هر که را در عالم ابلیس رنجور و نیم کشته کنند، در عالم محمّد او را بشفا حاصل آرند؛ زیرا که کفر، رقم فنا دارد؛ و ایمان، رقم بقا؛ تا فنا نباشد، بقا نیابد. هر چند که فنا در این راه بیشتر؛ بقا در این راه کاملتر. از فنا و بقا این بیت ها بیان میکند:

گر  خال  و خد و  چشم  تو کافر  باشد   //    این جان و دلم درو مجاور باشد
شرطی کن اگر زلف تو بیداد کند    //   ما را صنما لب تو داور باشد«

به طور کلی میتوان، اصطلاحات عرفانی را به اصطلاحات علمی و رسمی و اصطلاحات استعاری و رمزی تقسیم کرد. آنچه در زبان عبارت مورد نظر است اصطلاحات علمی و رسمی است که از قرن دوم هجری همزمان با تحوّل فکری زاهدان از زهد به تدریج به سمت محبّت شکل گرفت و به مرور با توجّه به دغدغههای اصلی عرفا و ضرورت جامعهی تصوّف و نیاز جمع صوفیان و همچنین شکلگیری نهضتهای فکری نوین بر وسعت و دامنهی این اصطلاحات افزوده شدعرفای.

متشرّع چون ابونصر سراج، ابوطالب مکی، ابوبکر کلابادی، مستملی بخاری، قشیری و هجویری بسیار کوشیدند با اخذ اصطلاحات و ژگانوا از قرآن تصوّف را به شرع بپیوندند و عرفان و تصوّف را عین شریعت جلوه دهند و برای این کار به وضع اصطلاحاتی که ریشه در قرآن داشته باشد پرداختند که همان اصطلاحات علمی و رسمی است. به گونهای که تا قرن پنجم این اصطلاحات نظم و ترتیبی خاص یافته بود و در برخی از کتب تعلیمی صوفیه بخشی به شرح و تفسیر این اصطلاحات اختصاص داشت. به موازات این روند تکاملی اصطلاحات علمی و رسمی، اصطلاحاتی دیگر که از طریق استعاره و وام گرفتن الفاظ مادی برای القای مفاهیم معنوی پدید آمده بود بر زبان صوفیه جاری شد و در متون راه پیدا کرد. در این حوزه عارف برای بیان برخی احوال خود از تعابیر مربوط به امور دنیوی استفاده میکند.

او این نامها را بر میگیردو آنها را از معانی کهنهی خود خلع میکند و با استفاده از امکانات زبانی خاص چون استعاره، تشبیه، تمثیل، کنایه و... معانی نو به آنها میبخشد. با بررسی متون صوفیه مشخص میشود که هر یک از صوفیه با ابتکارات خاص خود بر غنای تعبیرات استعاری افزودند. در این میان توجه خاص صوفیه به مکتب عشق به طور وسیعی واژگان و اصطلاحات مربوط به عشق و عشق بازی و توصیف جمال ظاهری معشوق را به حوزه عرفان سرازیر کرد و عشق معنوی که اساس عرفان را شکل میدهد با الفاظ و تعابیر عشق صوری جلوهگر شد. عرفا همواره زبان عشق را برای بیان والاترین اندیشههای خود در ارتباط انسان و خداوند و بیان اسرار الهی بهکار بردهاند؛ البتّه استفاده عرفا از اصطلاحات استعاری محدود به عشق نیست و هستی با همه مظاهر آن می-تواند زبان همه اندیشههای عارف باشد.

عشق به عنوان یکی از ارکان اساسی عرفان اسلامی، رکن رکین منظومه فکری عینالقضات را شکل می دهد و به همین سبب صوفیه از او با تعابیری »چون »شیخالعاشقین« و »سلطانالعشاق« یاد کردهاند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید