بخشی از مقاله

چکیده:

حصارهاي شیشهاي مانع تحرك شغلی و سقف شیشهاي مانع ارتقاي شغلی زنان در سازمانها نظیر آموزش عالی میشوند. هرچه سطح مدیریت بالاتر برود، سقف شیشهاي قطورتر و غیرقابل نفوذتر میگردد. وجود حصارها و سقف شیشهاي موجب شده است که مشارکت زنان در سطوح مدیریتی حالت غیرعادي و بیمارگونهاي پیدا کند. به طور خلاصه زنان به سه روش میتوانند سقف شیشهاي را برطرف کرده و در جامعه به سطوح بالاي مدیریتی برسند در مرحله اول زنان باید تا میتوانند خود را توانمند کنند

راه دوم براي هموارسازي پذیرش نقشهاي مدیریتی، حساسیت به حقوق و خواستههاي منطقی است. زنان باید ضمن نشان دادن حساسیت به مسائل خود تلاش کنند که از طریق قانونی و منطقی مطالبات خود را مطرح و پیگیري کنند. راه سوم کارآفرینی است. مدیریت فردا بر دوش زنان و مردان خود باور است و در این میان خود باوري، نیازي مبرم براي زنان است تا این سقف شیشهاي را بشکنند. در این مقاله سعی شده است ضمن تعریف سقف شیشهاي راههاي گذشتن از موانع رسیدن زنها به سطوح بالایی مدیرت در سازمانها بررسی شود.

مقدمه:

موانع نامرئی موجود در راه پیشرفت سازمانی عبارتند از: موانع عمودي - دیوار شیشهاي - و موانع افقی - سقف شیشهاي - حصارهاي شیشهاي مانع تحرك شغلی و سقف شیشهاي مانع ارتقاي شغلی زنان در سازمانها میشوند. هرچه سطح مدیریت بالاتر برود، سقف شیشهاي قطورتر و غیر قابل نفوذتر میگردد.

وجود حصارها و سقف شیشهاي موجب شده است که مشارکت زنان در سطوح مدیریتی آموزش عالی حالت غیرعادي و بیمارگونهاي پیداکند. برخی از صاحبنظران از جمله مورسیون مهمترین عامل، نابرابريهاي جنسیتی در سازمانها و اصلیترین مانع ارتقاي شغلی زنان را وجود سقف شیشهاي میدانند. مجموعهاي از نگرشها و تعصبهاي منفی است که مانع از آن میشود تا زنان و سایر گروههاي اقلیت، از سطحی معین در سلسله مراتب سازمانی بالا روند را اصطلاحاً سقف شیشهاي مینامند.

مطالعات انجام شده نشان میدهد سقف شیشهاي - Glass Ceiling - بسیاري از زنان را از بالا رفتن به سوي مناصب مدیریتی و رهبري باز میدارد. استعاره سقف شیشهاي زمانی به کار میرود که زنان صرفاً به خاطر جنسیت خویش از صعود به مراتب عالی سازمان باز نگه داشته میشوند.

نابرابري و تبعیض جنسیتی به هر نوع رفتار، منش یا واکنش اشاره دارد که از اعتقاد به فرودستی زنان سرچشمه میگیرد و راه را بر فعالیت آنان میبندد. تعابیر متفاوت در مورد ریشهیابی نابرابريهاي جنسیتی وجود دارد به عنوان مثال براساس نظر تضادگرایان و بیشتر فمینیستها، سلطه مردانه در نظام مردسالار، فرآیندهاي جامعهپذیري، باورها و نگرشهاي مربوط، تفاوت نقشهاي جنسیتی را ایجاد و تثبیت میکنند. و دیگري براساس نظر کارکرد گرایان منشا تفاوتهاي نقشهاي جنسیتی، تفاوتهاي زیستی و روانی دو جنس میباشد. که در این نوشتار سعی شده است موانع موجود در راه پیشرفت سازمانی زنان با تکیه بر سقف شیشهاي مورد بررسی قرار گیرد.

باورها و نگرش ها در خصوص توانمندي بانوان در پست هاي مدیریتی :

نابرابري جنسیتی یکی از مهمترین مسائل و معضلات جهان است که می تواند نظم اجتماعی، توسعه و ثبات سیاسی و اقتصادي را برهم بزند. مدیریت در نظریهها مفهومی خنثی و غیرجنسیتی است و بر مبناي اصول مدیریت مفهوم جنسیت نمیتواند نقش و معناي مؤثري در نظریههاي مدیریت داشته باشد. اما فراسوي این واقعیت نظري، حقیقتی موجود است که ریشه در انگارهها و باورهاي اجتماعی- فرهنگی و تاریخی دارد که مفهوم مدیریت را با مفهوم مذکر بودن پیوند عمیق و ناگسستنی میزند و اولین تصوري را که از مدیر به ذهن خطور میکند، مفهوم مرد است.

این مسئله در همه کشورها اما با درجات مختلف وجود دارد وضعیت موجود ناشی از نابرابريهاي جنسیتی باعث شده است بسیاري از کشورها در تلاش براي رفع این نابرابريها اقداماتی گوناگون انجام دهند. زمینه کاهش این نابرابريها، اعمال تبعیض مثبت - تحت شرایطی خاص - میباشد. تبعیض مثبت کمک میکند تا به برابري بیشتري میان گروهها برسیم و یا لااقل شانس برابري براي محرومترین اعضاء گروههاي مختلف ایجاد کنیم.

بنابراین بیشتر از آن که نوعی مدیریت تفاوتگذاري باشد نوعی مدیریت اولویت بخشی است و در نتیجه به محض آن که گروه محروم از موقعیت محرومیت خارج شد، کنار گذاشته میشود. مهمترین ساز و کارهاي تبعیض مثبت که میتوان براي ارتقاي سهم زنان در پستهاي مدیریت استفاده کرد عبارتند از: به انحصار درآوردن تعداد خاصی از موقعیتها براي برخی اقلیتها که روش ذخیره نام دارد. روش سهمیه-بندي که مفهوم به انحصار درآوردن تعداد خاصی از موقعیتها بر اساس یک درصد به کل است، روش رقابت خاص ایجاد حوزههاي رقابتی براي اعضاي یک گروه خاص و نهایتا روش معافیت یعنی معاف کردن افراد گروه مورد نظر از برخی شرایط در گزینش - سن، تحصیلات و... - است.

براساس نظریه سقف شیشهاي سه نگرش درمورد توانمندسازي زنان وجود دارد: اولین نگرش دیدگاه شخصگرا - Person-Centered - میباشد. این دیدگاه گناه محدود بودن پیشرفت شغلی زنان را در عواملی میداند که درون جنس مؤنث وجود دارد این بدان معنی است که مشخصهها و رفتارهاي خاصی که توسط زنان انجام میشود باعث عدم پیشرفت آنها میشود. دومین نگرش فرآیند اجتماعی شدن فرهنگی - Cultural Socialization Process - است.

این فرآیند زنان را به سوي کارهاي حرفهاي سوق میدهد نه مشاغل مدیریتی این نمونهها وجود نقشهاي قالبی را تقویت میکند. یکی از موانع دست نیافتن زنان به مناصب مدیریتی و ردههاي بالاي شغلی، تفکراتی است که زنان در فراگرد جامعهپذیري خود کسب میکنند و بر اساس آنها، قابلیتهاي خود را براي ایفاي نقشهاي اجرایی سطح بالا مناسب نمیدانند جامعهپذیري زنان طوري است که زنان را فاقد اعتماد به نفس و تصمیمگیري براي رقابت با مردان درجهت اهداف شغلی بار میآورد. سومین نگرش، نگرشهاي منفی و قالبی است که جامعه نسبت به زنان شاغل دارد. تحقیقات نشان میدهد زنان از گرانباري نقش - Role Overload - خود نسبت به همسرانشان سخن میگویند.

عوامل پدیدآورنده سقف شیشهاي:

-1 باورها و کلیشههاي جنسیتی: تصویر ذهنی یکنواخت و قالببندي شدهاي از رفتارهاي خاص مربوط به زنان و مردان را بدون آنکه مورد بررسی و آزمون قرار گرفته باشند، ارائه میدهند. این کلیشهها از طریق سیستم غالب در فرهنگ، استعاره ها، کنایه-ها، داستانهاي اساطیري و نظایر آن، به افراد جامعه القا میشود و معمولاً زنان و مردان، براي اجتناب از طرد شدن از جامعه در چهارچوب هنجارهاي اجتماعی مبتنی بر کلیشه هاي جنسیتی خود رفتار میکنند و شیوه بیان احساسات، حالات روانی و حتی علایق خود را در این چارچوب قرار میدهند.

نمونهاي از این فرضیههاي کلیشهاي منفی عبارتند از: زنان تمایل دارند تا وظایف خانوادگی را مقدم بر ملاحظات کاري قرار دهند. آنها باید از فرزندان خود مراقبت کنند، بنابراین، زمان و اشتیاق به کار خود را از دست میدهند. براي درآمد اضافی کار میکنند، به همین دلیل شور و شوق لازم را براي موفقیت در کسب و کار ندارند آنان به جاي این که بازخورد منفی را حرفهاي تلقی کنند، از آن برداشت شخصی می کنند. براي پست هايعالی مدیریتی مناسب نیستند؛ زیرا بیش از حد احساسی و فاقد پرخاشگرياند.

-2شبکههاي ارتباطی: زنان در مقایسه با مردان تعاملات کمتري با افراد قدرتمند سازمان داشته و به مرکزیت شبکههاي قدرتمند، نزدیک نیستند و از آنجا که دسترسی به شبکههاي قدرتمند، رابطه مثبتی با ارتقاي سازمانی دارد؛ فقدان فرصت دسترسی به چنین شبکههایی منجر به سقف شیشهاي براي زنان میشود، به عبارتی زنان به طور عمده منزوي بوده و از شبکههاي ارتباطی غیر رسمی محروم هستند.

-3ارزشگذاري به کار زنان: سازمانها از همه مدیران چه زن و چه مرد انتظار دارند تا عملکردشان عالی باشد اما عملکرد زنان از اهمیت خاصی برخوردار است. کار کردن در حد و اندازهاي بیش از حد انتظار مردان، راهبردي بوده که مدیران موفق آن را به کار بردهاند و اکثر این زنان آن را راهبردي اساسی یا نسبتاً مهم دانستهاند. آنها مجبور بودهاند همیشه توانایی خود را ثابت کنند و براي این کار کوشیدهاند تا بر انواع انگارههاي منفی موجود در محیط کار که اغلب مردانه بوده، غلبه کنند.

-4تضاد کار- خانواده: انعطاف پذیري در کار یکی از عواملی است که زنان به آن نیازمندند تا بتوانند میان مسؤولیتهاي کاري و خانوادگی خود تناسب ایجاد کنند. زنانی که مسؤولیت مراقبت از کودکان را برعهده دارند، اغلب انعطاف پذیري لازم را براي کار در بعدازظهر و خارج از ساعتهاي اداري ندارند. بنابراین از بسیاري الزامات غیررسمی محروم میمانند. حتی اگر این امکان را هم داشته باشند، تصور نمی رود بتوانند اضافه کاري داشته باشند و در این صورت از انتصاب به مقامات بالاتر و ارتقا کنار گذاشته می شوند.

-5سبک مدیریت: حدود 96 درصد از مدیران زن، به کارگیري روش مدیریت خاصی را که مطلوب مدیران مرد باشد به عنوان عامل پیشرفت کاري ذکر کردهاند. آنها مجبور هستند فرهنگ و محیطی مردانه را بپذیرند و با پدیدهاي سر و کار داشتند که اغلب به عنوان الگوي مدیریت مردانه مطرح میشود.

سقف شیشهاي را میتوان از دو بعد متفاوت مورد بررسی و مطالعه قرار داد از یک طرف میتوان فرض کرد که زنان، خود وجود چنین مانعی را داوطلبانه میپذیرند و از آن استقبال میکنند. در این صورت میتوان مشغله زیاد خانمها در منزل و مسئولیت خطیر آنان در برابر فرزندان را از جمله عوامل موثر بر عدم تمایل آنان به پذیرش پستهاي حساس و مهم در سازمان دانست.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید