بخشی از مقاله
چکیده
از شگردهای فردوسی در دگرگون کردن روایات ساده و کم پیرایه باستان به داستان، آراستن وقایع به گفتارهای متناسب و سزاوار بوده است. بهطوری که بالغ بر بیست هزار بیت از ابیات شاهنامه به همین گفتارها اختصاص یافته است. این نمودار اهمیت گفتارهای داستانهای شاهنامه در تحقق بخشیدن شخصیت و هویت داستانی آنهاست.
با اندکی درنگ و ژرفنگری در متن این حماسه بزرگ در مییابیم که آرایشهای گفتاری بزرگترین نقش را در هر چه داستانی تر کردن روایات نامه باستان داشته است تا آنجا که میتوان گفت: همواره میان توفیق فردوسی در پرداخت داستانها و میزان به کارگیری گفتار در آنها نسبتی مستقیم برقرار است و شاهکارهای استاد طوس در داستانپردازی همانها است که ابیات گفتاریشان بیشتر است.
مراد از گفتار در داستانهای شاهنامه سخنانی است که فردوسی آنها را از قول قهرمانان داستانها نقل می کند و به هیچ وجه با گفتار بهطور کلی و زبان داستانسرایی کاری نداریم. بلکه بیشتر به آن سخنان نظر داریم که قهرمانان در با خود اندیشیدنها، گفت و شنودها، پرسش و پاسخها، نیایش ها، سوگواریها و. . . در آمیخته با کردارها بر زبان آوردهاند.
مقدمه:
از شگردهای فردوسی در دگرگون کردن روایات ساده و کم پیرایه باستان به داستان بیگمان یکی آراستن وقایع به گفتارهای متناسب و سزاوار بوده است. بطوریکه بالغ بر بیست هزار بیت از ابیات شاهنامه به همین گفتارها اختصاص یافته است.
این نمودار اهمیت گفتارهای داستانهای شاهنامه در تحقق بخشیدن شخصیت و هویت داستانی آنهاست. با اندکی درنگ و ژرفنگری در تمامت این حماسه بزرگ در می یابیم که آرایشهای گفتاری بزرگترین نقش را در هر چه داستانیتر کردن روایات نامه باستان داشته است تا آنجا که میتوان گفت: همواره میان توفیق فردوسی در پرداخت داستان ها و میزان به کار داشت گفتار درانها نسبتی مستقیم برقرار است و شاهکارهای استاد طوس در داستانپردازی همانها است که ابیات گفتاریشان بیشتر است.
بعد از داستان رستم و اسفندیار، داستانهای رستم و سهراب، رستم و کاموس کشانی، رستم و خاقان چین، دوازده رخ، فرود سیاوشان، پایانکار کیخسرو، بهرام چوبین و هرمزد و خسرو پرویز، سیاوش و سودابه و چند داستان دیگر را میبینیم که میزان ابیات گفتاریشان بسیار بالاست و اتفاقاً همین داستانها در نظر اکثریت ناقدان ادب، شاهکارهای اصلی فردوسی به شمار آمده اند. مراد از گفتار در داستانهای شاهنامه سخنانی است که فردوسی آنها را از قول قهرمانان داستانها نقل میکند و به هیچ وجه با گفتار به طور کلی و زبان داستانسرایی کاری نداریم. بلکه بیشتر به آن سخنان نظر داریم که قهرمانان در با خود اندیشیدنها، گفت و شنودها، پرسش و پاسخها، نیایش ها، سوگواریها و. . . در آمیخته با کردارها بر زبان آوردهاند.
گفتارهای داستانهای شاهنامه از چند نظر در خورد توجهاند:
الف: تنوع ساخت و محتوا ب: نمایش منش و کاراکتر قهرمانان ج: تناسب شیوه کاربرد از سوی سراینده الف: تنوع محتوا و ساخت:گفتارهای شاهنامه چندان است که میتوان گفت فردوسی گونههای اصلی گفتار را در آن جایگزین ساخته است. از ان جمله است:
1 گفت و شنود
"بیشترین این گفتارها، گفت و شنودهای کوتاه و دراز میان قهرمانان داستان بویژه دو مرد برتر آن رستم و اسفندیار استتقریباً. دو سوم ابیات گفتاری به سخنانی اختصاص داردکه میان این دو پهلوان رد و بدل شده است. داستان با گفت و شنود آغاز میگیرد و با گفت و شنود پایان میپذیرد. مهمترین گفت و شنودهای آن از این قرارند:
گفت و شنود میان اسفندیار و مادرش کتایون که طی آن اسفندیار از بدعهدی پدر گلایه می کند و عزم خود مبنی بر درخواست تفویض تاج و تخت از سوی پدر به خویش را با او در میان میگذارد.
گفت و شنود میان گشتاسب شاه و جاماسب وزیر که در طی آن شاه از آیندهکار اسفندیار میپرسد.
گفت و شنود میان اسفندیار و گشتاسب که در طی آن اسفندیار از پدر میخواهد تا به عهد خویش مبنی بر تفویض تاج و تخت به وی وفا کند.
گفت و شنود دوباره اسفندیار و کتایون که طی آن مادر فرزند خویش را از اندیشیدن به تاج و تخت برحذر میدارد.
گفت و شنود میان بهمن پسر اسفندیار و زال که طی آن بهمن از زال سراغ رستم را میگیرد.
گفت و شنود میان بهمن و رستم که طی آن بهمن خود را به تهمتن معرفی کرده وی را میآگاهاند که پیامی از اسفندیار برای او دارد.
گفت و شنود میان بهمن و اسفندیار که طی آن بهمن گزارش مأموریت خویش را می دهد و رستم را به عظمت، زورمندی و دلیری میستاید.
گفت و شنود نخستین رستم و اسفندیار که طی آن رستم که به دیدار شاهزاده به کرانه هیرمند آمده است وی را به بزرگی میستاید و به خان خویش فرا می خواند.
گفت و شنود میان اسفندیار و پشوتن که طی آن اسفندیار پشیمانی خویش را از همپیاله شدن با رستم آشکار میکند.
گفت و شنود دوم میان رستم و اسفندیار که طی آن رستم از بیاعتنایی شاهزاده نسبت به خویش گلایه میکند و اسفندیار بهانه میآورد که اگر کسی به دنبال وی نفرستاده نمیخواسته است در این هوای گرم موجبات زحمت او را فراهم آورد.
گفت و شنود رستم و زال که طی آن تهمتن عزم خود را مبنی بر نبرد کردن با اسفندیار با پدر در میان می گذارد.
گفت و شنود سوم رستم و اسفندیار که طی آن با هم قرار جنگ تن بتن می گذارند و اسفندیار قطعیت و تغییر ناپذیری عزم خویش را به نبرد با جهان پهلوان چنین باز میگوید:
سوی آخور آید همی بیسوار // ببینیم تا اسب اسفندیار
به ایوان نهد بیخداوند روی // و یا باره رستم جنگجوی
2 با خود سخن گفتن قهرمانان
"نمونه دیگر گفت و شنود با خود سخن گفتن قهرمانان در شرایط و اوضاع مختلف است بطور مثال: اسفندیار پس از آنکه بر سر دو راهی ناگزیر، شتر پیشاهنگ را که از پیش رفتن به سوی رویین دژ خودداری میکند گردن میزند، در اندرون خویش دچار دلهره میشود و با بیان این اندیشه که هر اتفاقی که باید بیفتد خواهد افتاد و آدمی نباید چنین رویدادهایی را به فال بد بگیرد، دلشوره خویش را فرو مینشاند":
لب مرد باید که خندان بود // بد و نیک هر دو ز یزدان بود
3 وصف قهرمان از زبان رقیب و دیگران
وصف قهرمان از زبان رقیبان و اطرافیان از دیگر موارد گفت و شنید است: پس از کشتن شتر پیشاهنگ، اسفندیار خوان می گسترد و بر سرخوان به ستایش رستم و توصیف دلیری و بزرگیهای او میپردازد.
4 پیام دادن
"نوع دیگری ازگفت و شنودهاپیام دادن وپیام فرستادن است که درشاهنامه جایگاه ویژه ای دارد:اسفندیار از طریق بهمن، به رستم پیام می فرستد که گشتاسب شاه از او ناخرسند است و او را فرمان داده است که دست بسته وی را به دربار بیاورد و اگر رستم فرمانبرداری خویش را بنمایاند خود از او نزد شاه شفاعت کرده، آزادی را به وی باز خواهد گرداند
5 گفتار آمیخته به کردار
"این شیوه را فردوسی گاه بگاه با استادی به کار گرفته است، در این موارد نقش کردار آمیخته با گفتار، هر چه جدیتر کردن آن است، رستم به خشم آمده است و خطاب به اسفندیار میگوید: فلک هم دست مرا نمیتواند بست و شنیدن این حرفها از تو در خور مقام و شوکت پهلوانی من نیست. در این میان اسفندیار به خشم او پوزخند میزند و دست او را به دست میگیرد و می فشارد.
6 فرمان
"فرمان از دیگر موارد گفت و شنیدهای بی جواب است: رستم به زواره و فرامرز و فرمان میدهد تا وسایل پذیرایی از اسفندیار را آماده کنند.
رستم پس از آنکه از آمدن فرستاده اسفندیار برای فراخواندن خویش به خوان نومید میشود به زواره فرمان میدهد تا خوانبیاراید.
سخن گفتن با پروردگار
رستم پس از رهیدن از چنگ اسفندیار به نیایش میایستد و از خدا می پرسد: اگر در این زخم که از تیر اسفندیار برداشته ام کشته شوم چه کسی کین مرا باز خواهد گرفت؟
رستم چون از لابه گری نومید میشود، تیر گز را در کمان به زه کرده مینشاند و به هنگام رها کردن آن خدا را گواه می گیرد