بخشی از مقاله

چکیده

مولانا  یکی از بزرگترین شاعران صوفیمسلک و کتاب مثنوي او از کمنظیرترین آثار منظوم ادب فارسی و اسلامی است. ارزش و اعتبار مثنوي، نه صرفاً به جنبههاي ادبی و هنري این کتاب، بلکه بیش از آن، به مضمون و محتواي عرفانی و اخلاقی و تعلیمی و دینی آن است، تا بدان حد که بعضی از بزرگان عرفا آن را »قرآن پارسی« نامیدهاند.

شیوهي غالب بر زبان و بیان مثنوي، »شیوهي خراسانی« و طرز بیان اهل منبر است. او با تأثیرپذیري از محیط خانوادگی و شیوهي بیان پدرش، بهاء ولد، و صوفیان و واعظان اهل منبر آن روزگار، سخن خود را به آیات و روایات و اشعار فارسی و عربی و امثال و حکم و حکایات آراسته و کوشیده است تا موضوعات مجرّد ذهنی و تجربیات والاي عرفانی را در قالب تمثیل و حکایت، به ذهن خواننده و شنونده نزدیکتر و عینیتر کند.

مقدمه

شاعران نامدار زبان و ادب فارسی را از نظر توجه به لفظ و مضمون میتوان به سه دستهي کلّی تقسیم کرد. نخست، شاعرانی که لفظ و آرایههاي ادبی و زیباییهاي ظاهري شعر خویش را مقدم بر مضمون و محتواي آن قرار دادهاند و کوشیدهاند تا از همهي ذوق و آگاهی خود در استفاده از صنایع لفظی و معنوي و آرایههاي گوناگون بهره گیرند و اثري بدیع و زیبا و گوشنواز و ماندنی بیافرینند و بدان ببالند و بر دیگران فخر بفروشند و کمتر همتا و نظیري براي خود ببینند.

دوم، شاعرانی که از وزن و قافیه و گاه آرایهها و صنایع و سایر شگردهاي هنري و ادبی به عنوان ابزاري براي بیان اندیشهها و دیدگاههاي خاص خود بهره گرفتهاند و مضمون و محتوا را مقدم بر لفظ و ظاهر و زیباییهاي ادبی قرار دادهاند و حتّی گاه به قافیه اندیشی و مضمونپردازي و باریکاندیشیهاي شاعرانه نیز کم توجهی کردهاند و بدانها تاختهاند و شاعران دربند ظاهر و لفظ را نکوهش کردهاند. اینان شعر را وسیله، و اندیشه و محتوا و مضمون را هدف کار خود قرار داده اند.

سوم، شاعرانی که به هر دو جنبهي لفظ و محتوا اهمیت داده، کوشیدهاند تا در عین خلق یک اثر زیبا و ادبی و جاودانه، به محتوا و مضمون شعر خود نیز توجه خاص داشته باشند و یکی را فداي دیگري نکنند. معمولاً شاعران موفّق و نامدار و مردمپسند ادب فارسی از این دسته به شمار میروند. شاعرانی مثل فردوسی و نظامی و سعدي و حافظ از اینگونه و شاعرانی مانند سنایی و عطّار و مولوي و شبستري و بعضی دیگر از صوفیان و عارفان شاعرمسلک از دستهي دوم، و شاعرانی همچون خاقانی و فرّخی و منوچهري و مسعود سعد و بعضی دیگر از شاعران قصیدهپرداز ستایشگر، از نوع اول محسوب میشوند.

این سخن بدان معنی نیست که شاعرانی مانند خاقانی که خود از نامداران شعر فارسی است یکسره محتوا را رها کرده، به لفظ پرداختهاند و از سرودن اشعار خویش هدف خاصی بجز آفرینش یک اثر ادبی نداشتهاند، بلکه صرفنظر از جزئیات و بعضی از اشعار آن بزرگان میتوان آنها را در ردیف شاعرانی دانست که بیش از توجه به محتوا و مضمون، به ظاهر و لفظ و زیباییهاي هنري اثر خود پرداختهاند.

از سوي دیگر، شاعران دستهي دوم نیز به کلّی خود را بینیاز از وزن و قافیه و باریکاندیشی و خیالپردازي و تصویرسازي ندانسته و جانب ظاهر را فرونگذاشتهاند؛ اما هدف آنان از سرودن شعر، جاودانه کردن اندیشهها و نظریات خود و گاه تعلیم مفاهیم دینی و اخلاقی و عرفانی و فلسفی و حکمی بوده است. روشن است که سخن منظوم به خصوص اگر از دل برخیزد و از ضمیر صافی بجوشد

زود بر دل ها نیز مینشیند و به سبب آن که قابل حفظ کردن و در ذهن مخاطب ماندن و رسوب کردن است، اثر تعلیمی افزونتري از سخن منثور و غیرادبی دارد. در تاریخ ادب فارسی ما بسیاري از حکیمان و فیلسوفان و عارفان و دینداران و حتّی تاریخنویسان که به گیرایی و تأثیرگذاري سخن منظوم آگاه بودهاند و خود نیز طبعی نازك و ذوقی باریک و روان داشتهاند، از شعر به عنوان ابزاري براي مقاصد خویش بهره گرفتهاند. 

از جمله عارفان نامدار و صوفیان مجذوب صاحبدلی است که در نهایت کمال از شعر در قالبهاي گوناگون براي بیان و تفسیر و توضیح اندیشههاي دینی و عرفانی خود استفاده کرده و آثاري جاودان براي مریدان و هواخواهان خویش و ادبدوستان و حقیقتجویان دنیا به یادگار گذاشته، به گونهاي که از زمان خود تا به امروز، روز به روز بر خوانندگان آثار او و دوستداران اندیشههاي وي اضافه شده و در سدهي اخیر آوازهي او از مرزهاي ایران و افغانستان و ترکیه نیز فراتر رفته و آثار او به زبانهاي زندهي دنیا ترجمه شده و با استقبال بسیار گستردهاي نیز روبهرو گردیده است.

مولانا با وجود این که شاعري توانا و نابغه اي کمنظیر است، هدف خود را در خود شعر و زیباییهاي لفظی جستجو نکرده، بلکه کوشیده تا به زیباترین و مؤثّرترین شیوه، تعالیم خویش را در دل و جان مریدان جایگیر کند و از این راه انسانهایی آگاه و صافدل و دینباور و کامل تربیت نماید. خود وي با دست خویش بر پشت جلد مثنوي نوشته که »مثنوي را جهت آن نگفتهام که حمایل کنند و تکرار کنند، بلکه تا زیر پا نهند و بالاي آسمان روند که مثنوي نردبان معراج حقایق است، نه آن که نردبان را به گردن گیري و شهر به شهر گردي، چه هرگز بر بام مقصود نروي و به مراد دل نرسی که:

نردبان آسمان است این کلام    هر که از آن بر رود آید به بام

نی به بام چرخ کو اخضر بود    بل به بامی کز فلک برتر بود

بام گردون را از او آید نوا    گردشش باشد همیشه زآن هوا«

- به نقل از غنی، - 7-6 :1369

ارجمندي و گرانسنگی کتاب مثنوي به زیباییها و دلرباییهاي ادبی آن نیست و با وجود آن که مولوي هنر شاعري خود را در غزلیات شمس بیپرده و روشن نشان داده، در مثنوي تلاش نکرده تا خود را دربند لفظ گرفتار کند و در عین مستی رعایت ادب را نکند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید