بخشی از مقاله
چکیده
صنعت از بخشهای عمده و حساس اقتصاد کشور محسوب میشود. اهمیت این بخش از این نظر است که میتواند از طریق رفع نیازمندیهای اقتصادی در توانمندی جامعه اسلامی در روند توسعه و تکامل، نقش مؤثری را ایفا نماید. یک صنعت پویا میتواند به رشد و توسعه سایر بخشهای تولیدی و زیربنایی کمک نموده و زمینهی خروج اقتصاد کشور از شرایط اقتصاد تک محصولی - نفت - فراهم آورد و بوسیله ایجاد اشتغال مولد به تولید رونق بخشد و امکان صادرات مستمر را در جهت نیل به استقلال و خودکفایی اقتصادی ایجاد نماید.
در ارزیابیها و آسیبشناسیهای بخش صنعت، معمولاً این اجماع وجود دارد که این بخش جز صنایع دستی تنها بعنوان پدیدهای وابسته قابل ارزیابی است. این وابستگی امروزه با قدرت یافتن تجارب الکترونیکی که دیگران را از حضور فیزیکی در کشور هدف بینیاز میسازد، شکلی پیچیدهتر و البته خطرناکتر بخود گرفته است. فقدان یک الگو ارزیابی جامع که بتواند علل و عوامل درونی و بیرونی پیدایش بحران و رکود در عرصه صنعت کشور را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد امری مسلم و محسوس میباشد. جامعه ما امروزه هم در این بخش و سایر بخشها نیازمند طراحی نرمافزارهایی اساسی مبتنیر دوب بُعد اسلامیت و کارآمدی است.
اما پرُ واضح که پی ریزی معادلات این طراحی، راهی طولانی را طلب میکند. اکنون با توجه به همه مباحثی که در طول این سالها در کشور پیرامون ارائه الگوی پایه پیشرفت اسلامی B ایرانی، صورت گرفته زمینه مناسبی برای طرح پارهای از مجموعه ضرورتها، چالشها، آسیبها و دستیافتن به افقهای ممکن فراهم شده است. این پژوهش با ملاحظه دو گانه وضعیت موجود و افق آینده به دنبال طرح راهکاری امکانپذیر در جهت طراحی الگوی جامع مدیریت بخش صنعت کشور است.
1 تقابل مدرنیسم با مبانی ارزشی انقلاب اسلامی با اکتشاف اولین چاه نفت در خوزستان، چهرهی اقتصاد ملی ایران، رنگی دیگر بخود گرفت و نظام سنتی اقتصاد از شکل کشاورزی مبتنی بر فئودالی و صنایع ساده دستی به یکباره جهشی مضاعف یافت و یکی پس از دیگری پالایشگاههای نفت و صنایع جانبی مربوطه و نیز دیگر صنایع از چهار گوشه این آب و خاک سر برآورد. منافع بیگانگان در آن زمان اقتضاء می کرد، اقتصاد کشور که در جُرگهی ممالک عقب مانده خوانده میشد، پوست بیندازد و تجربه صنعتی شدن را به تجارب گذشته خود علاوه نماید.
این تجربه مانند تجارب مشابه براساس الگوی جامعِ خاصی که تامین کنندهی منافع دیگران بود، آزموده شد و در آن فضا این الگو و تجربه، جواب مطلوب خود را به کَرات باثبات رساند. طبعاً در آن فضا آنچه مهم نبود، منافع ملی کشور بود. این وضعیت تا ظهور انقلاب اسلامی ایران با فراز و نشیب و البته طبق برنامههای دیکته شده ادامه یافت. انقلاب متولد شد و شعارهای بزرگی را در چشم و دل میلیونها نفوس این مرز و بوم، بلکه ملل دیگر به تصویر کشید که یکی از سه شعار اصلی آن »استقلال« بود؛ طبیعی بود که استقلال در عرصه عینی منوط به قطع وابستگی در عرصه فرهنگی و فکری و قبل از آن احساس حریت در عرصه سیاسی و روحی بود.
شعارهای سیاسی انقلاب به ثمر نشسته بود اما دوست و دشمن می دانستند که تغییر الگوهای اساسی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی امری نیست که به یکباره و با شعار محقق شود، زیرا اقتصاد صنعتی قرن 19 و حوادث مدرنیسم و پست مدرنیسم دیار غرب در قرن 20 فراروی متفکرین مُتأله بود؛ حقیقتی که ریشه در انقلاب رنسانس داشت و با شعار محوریThe knowledge is powerباتأنّی اما هدفمند نُضج گرفت و بنیان وسیع و آزمندانه علم و تکنولوژی امروز را به تدریج بنا نهاد؛ بنیانی پُر مدعا که حریم قدس ربوبی را نیز به هماوردی با خود فرا میخواند و به خود اجازه میداد که حقایق مسلم و بزرگی چون دین و فلسفه را درگوشهای از پیکرهی خود به تفسیر بنشیند!
بنابراین از یک سو کشور ما صبغهی صنعتی بخود گرفته بود به گونهای که تقریباً تمامی بودجه سالیانه کشور خود را وامدار صنعت می دانست و میداند و از دیگر سو انقلاب با هزاران شور و امید رخ نمایانده بود. از آنروزها سالها میگذرد و امروز که سومین دههی از ظهور این حرکت عظیم الهی را تجربه میکنیم هر دو سیستم سوسیالیسم و سرمایهداری را در قالب برنامههای پنج ساله و غیر آن در تمامی عرصهها به آزمایش نشستهایم. دولتهای پس از انقلاب یکی پس از دیگری و به فراخور حال و اقتضای شرایط، از هر آنچه که احساس می کردند و میتوانستند در عرصهی عینی جامعه اسلامی تجربه کنند، دریغ نکردند. از حق نمیتوان گذشت اگر با دید جزءنگر به دستاوردهای عظیم اقتصادی بنگریم در برخی از عرصهها نیز با موفقیتهای بزرگ همراه بودهاند.
اما این سؤال مهم وجود دارد که اگر با دید مجموعهنگر به روند 25 سال گذشته حرکت اقتصادی پس از انقلاب بنگریم، جز تجربهی سیستمهای ناهمگون با نظام ارزشی جامعه، به راستی چه ثمرهی بزرگ و تعیین کنندهای نصیب اقتصاد زخم خورده ما به صورت اعم و صنعت وابستهی کشور به صورت اخص شده است؟ آیا ما در بسیاری از موارد و در برخی عرصه ها عقبگرد نداشتهایم؟ آیا ما دچار روزمرگی نشدهایم و اگر هم از استراتژی، برنامه و… سخن گفتهایم هماهنگی بنا و مبنا را در امر برنامهریزی کشور در طحس کلان و توسعه همواره مَد نظر داشتهایم؟
اگر بلی! پس کجاست آثار مثبت و تعیینکننده آن!؟ و اگر خیربراستی! اُمالعلل کدام است؟ آیا کافی است با متهم کردن این و آن، روح خود را از چنبرهی نیش ذهن که ما را به قصور بلکه تقصیر در طراحی یک الگوی جامع و کارآمد که در عمق کتاب و سنت الهی ریشه دارد برهانیم؟ مگر ما میتوانیم شعار پیریزی تمدن اسلامی را در مقیاس جهانی سَر دهیم، اما خود را به ابتدائیترین لوازم آن که همان تاسیس مفاهیم و معادلات کاربردی مسانخ با روح حاکم بر نظام فکری یک جامعه اسلامی است، متعهد ندانیم؟
بدرستی اگر راسیونالیستها و تکنوکراتها غرب نیز تنها به همان شعار فرانسیسبیکن که - سلسله جنبان نظام فکری اومانیسم است - بسنده کرده و به ایجاد داربستهای علمی و تکنیکی جدید روی نمیآورند و از تاسیس فلسفهی مادی به متدولوژی علوم و از آنجا به مدلهای مختلف تولید معادله منتقل نمیشدند و با بنیانگذاری آکادمیهای مختلف گوناگون به تئوری پردازی در عرصهی »مبنا« و با تاسیس دپارتمانهای متنوع در دانشگاهها به تولید علوم کاربردی در عرصهی »بنا« همت نمیگمارند، آیا باز شاهد جهش بلکه انقلاب صنعتی در دیار خود میبودند؟ هر عقل سلیمی، جواب منفی را شایسته چنین سوال مهمی میداند.
1/1 نقش بلامنازع مذهب در تغییر سه الگوی تولید، توزیع و مصرف جامعه با توجه به تحول اساسی ناشی از انقلاب سیاسی57در ایران، کاملاً بجاست که از این زاویه وضعیت موجود صنعت کشور را بررسی کنیم؛ چرا که در هر صورت نظام مفاهیم جدیدی را حاکم نموده و در بخشهای مهم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور، تعاریف جدیدی ارائه دهد و در نهایت دوست و دشمن را وادار به تحلیل جامعی از این ساختار نوین نماید.
اکنون درصدد ارزیابی این ساختار و تطبیق آن با احکام الهی نیستیم نهایتاً به این نتیجه دست یابیم که ساختار موجود تا چه اندازه با این فضا آشنا است بلکه انگیزه اصلی صرفاً معطوف به ارائه تحلیل جدیدی از صنعت تحول یافتهی پس از انقلاب است که در فضای جدیدی تنفس میکند. بخوبی واقفیم که بلوغ سیاسی مردم ایران که در سال 57 به اوج خود رسید و حرکتی که به صورت ناقص از زمان مشروعیت آغاز شده بود و مدارج کمال خود را در خُرداد 42به سرعت پیمود و نهایتاً توانست در 22 بهمن 57 یک نظام اساسی ریشهدار اما فاسد را تغییر دهد.
محور اصلی این انقلاب کبیر که شعاع نورانی آن اقطاب عالم را متاثر کرده است تنها یک چیز بود، مذهب! در واقع انقلاب، بر محدودیتهای بزرگ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی قبل از انقلاب انگشت انتقاد میگذاشت و حَلال این معضلات را اقامه ی مجدد مذهب می دانست گرچه به پذیرش اجتماعی رساندن این واقعیت، چندان آسان نبود چرا که جریانات سیاسی مشابه اما وابسته به غیر، همواره در کنار حرکت عظیم و خالص مردم متدین و رهبران مذهبی اسلامی انقلاب رخ نشان میداد و از سال 41 تا 46 و سپس تا سال 51 و از آن زمان تا پیروزی انقلاب اسلامی در سه بُرههی متفاوت و در قالب نیروهای رادیکال چپ همچون حزب توده و مجاهدین خلق یا نیروهای اپوزیسیون راست همچون جبهه ملی و نهضت آزادی وجود خود را بر این حرکت توفندهی مذهبی مردم تحمیل میکرد؛ آنها با مقاصد گوناگون در صدد ایجاد جای پا در رأس هرم قدرت سیاسی بودند.
اما تمامی این حرکات با درایت حضرت امام خمینی - ره - که سلسله جُنبان این خیزش عظیم بودند و با خلوص همراهان و بدنهی اصلی انقلاب ناکام ماند. با ظهور انقلاب سه الگوی تولید، توزیع و مصرف دچار دگرگونی شد؛ امری که نه به شعارهای سوسیالیستی بها میداد و نه به باورهای سرمایهداری، در واقع از یکسو مردم به یکباره خود را در فضای وسیع و قدرتمندی احساس کردند که هر یک خود را مخاطب این شعار نانوشته انقلاب اسلامی می دانستند که به آنها خطاب میکرد چون لباس خلیفه الهی بر شما پوشانده شده است ومساوات یک اصل پذیرفته در ادیان الهی است، لذا هیچ تفاوتی میان تو و دیگران نیست.
از این رو تو نیز مانند سایر احاد جامعه حق حیات آبرومند داری! این شعار زیبا و ریشه دار بود اما انقلاب سیاسی 57 هنوز نتوانسته بود، مفاهیم نظری و کاربردی متناسب با آن را عرضه دارد. لذا جسارت انقلابی عمومی، در یک فضای رها شده از صدها محرومیت اجتماعی بگونهای تبلور کرد که سطح انتظارات مردم به یکباره جهش مضاعف یافت. حال آنکه همین مردم آشنا با شعارهای سوسیالیستی و سرمایهداری می دانستند که در آن نظامها بیش از این میزان بهرهدهی، امکانات مصرفی بیشتری را ارائه نمیدهندهب تعبیر دیگر کارگر ساده بایست کماکان از سُبو آب بنوشد و کارگران نیمه ماهر و ماهر از وسایل پیشرفتهتر سیراب شوند!
این رویه، یک ساختار مورد پذیرش در تمامی جوامع مادی بود که سایهی خود را کمابیش بر نظام اجتماعی ایران آن روز نیز تحمیل کرده بود تا آنکه مذهب حاکمیت یافت و دیدگاه جدیدی که مبتنی بر حفظ کرامت انسانی بود، حاکم شد. طبعاً در این وضعیت، فرزند یک کارگر ساده نیز توقع داشت در کلاسی درس بخواند که صاحبان ثروت و قدرت، فرزندان خود را به آنجا میسپردند. دلیل این نگرش روشن بود، چرا که اگر همان امکانات ویژه، در سطح جامعه تعمیم داده میشد، هزاران نابغه از میان اقشار ضعیف متولد می گردید!