بخشی از مقاله

چکیده :

هدف: پژوهش حاضر با هدف علل خشونت خانگی پدر و تأثیر آن بر رشد اعضای خانواده انجام پذیرفت. روش: روش پژوهش کیفی و از نوع پدیدارشناسی بود. نمونه مورد مطالعه شامل 10 خانواده ای که در معرض خشونت خانگی قرار گرفته اند در شهر شادگان انجام پذیرفت و فرزندان این خانواده ها در دامنه سنی 12 - 17 سال قرار داشتند، به روش هدفمند و در دسترس انتخاب شدند.

ابزار مطالعه مصاحبه نیمه ساختاریافته و مشاهده بود. داده ها: از طریق کدگذاری محوری تجزیه وتحلیل شد که عبارتنداز وجود پدر ناسالم، تحصیلات پایین پدر و عدم توانایی کنترل خشم پدر خانواده.

نتایج: نتایج پژوهش حاضر نشان داد مهم ترین علل مؤثر در خشونت خانگی می تواند علل فردی - توان بدنی بالاتر مردان - ، علل روان شناختی - ضعف اخلاقی و تندخویی - فرهنگی - پذیرش اجتماعی خشونت و اقتدارگرایی مردان - باشد. همچنین خشونت امنیت در کانون خانواده را ازبین برده ، ازعلل اصلی افسردگی و اضطراب در زنان است و باعث می شود فرزندان خانواده نتوانند رابطه ی با کیفیت با والد داشته باشند.

مقدمه :

خانواده مهم ترین ، ارزشمندترین واثربخش ترین نقش ها را داراست. افراد از سوی خانواده گام به عرصه هستی می نهند و جامعه نیز از تشکل افراد، هستی و قوام می یابد و از آن رو که نهاد خانواده مولد نیروی انسانی و معبر سایر نهادهای اجتماعی است واز ارکان عمده و نهادهای اصلی هر جامعه به شمار می رود

آسیب شناسان علوم رفتاری بر این باورند که از نخستین سپیده دم پیدایش بشر به نوعی، خشونت در نسل اولیه انسان وجود داشته است. خشونت حالتی از رفتاراست که با استفاده از زور فیزیکی و یا غیر فیزیکی، فرد خشن خواسته خود را به دیگران تحمیل میکند. عمومیت ورشد خشونت دردوره جدیدحتی واکنش سازمان بهداشتی جهانی را برانگیخت.این واکنش باهدف یاری رسانی به قربانیان خشونت وازبین بردن ریشه های خشونت ورزی صورت گرفت. بخشی ازاین فعالیت معطوف به رفع خشونت خانگی است.

خشونت خانگی پدیده ای دارای پیشینه تاریخی، علل اولیه بیولوژیک و روانی است که به برتری قوای جسمی مرد نسبت به اعضای خانواده و روح برتری طلبی مردان باز میگردد - نورمحمدی؛. - 1389 اما می توان گفت توجه به آن به عنوان مسأله ای اجتماعی مقوله ای است جدید، به طوری که طی دهه های اخیر در کشورهای مختلف جهان از سطح یک مسأله کم اهمیت به یک موضوع قابل توجه تبدیل شده است.

این مسأله به ویژه از آن جهت حائز اهمیت است که می تواند زمینه ساز بسیاری از آسیب های اجتماعی و روانی گردد و سلامت کانون خانواده را به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی به مخاطره افکند. اعمال خشونت علیه زنان یکی ازبارزترین جلوه های خشونت خانگی دردوره جدید است و بسیاری اززنان آنرا به اشکال مختلف تجربه می کنند -

طبیعت خشونت علیه زنان درخانواده به گونه ای است که می توان آنرانوعی شکنجه دانست. چنین تهاجم هایی با ایجاد جراحت های روانی و جسمی صورت گرفته و اغلب علاوه بر خشونت فیزیکی، موجب تحقیر زنان میگردد

از طرفی دیگر هنگامیکه از تأثیرخشونت خانگی بر روری رشد کودک و نوجوان خانواده صحبت می کنیم در واقع نتایج بدرفتاری پدر و مادر با یکدیگر را بر روی فرزندانی که در این خانهها زندگی میکنند مورد بررسی قرار میدهیم.

تحقیق بر روی کودکانی که شاهد خشونت خانگی هستند، از جمله موارد خاصی است که شمارش و اندازهگیری در آن بسیار سخت است. بنابراین غیرممکن است که بتوان در مورد تعداد کودکان آسیبدیده رقم قطعی ارائه کرد. با این وجود، تحقیقات متعدداز جمله تحقیقات کلور 1وهمکارانش - - 2010 نشان میدهند که در 85 تا 90 درصد موارد، خشونت خانگی در حضور کودکان صورت میگیرد و در 50 درصد این موارد، کودکان نیز طی این اتفاق خشونت آمیز مورد آزار قرار میگیرند.

خانی و همکاران - - 1385 در مطالعه خود تحت عنوان بررسی خشونت خانوادگی در میان خانواده های شهردهلگان به این نتیجه رسیدند که خشونت در خانواده و علیه زنان، عوارض مخرب و همه گیری در سطح خانواده و اجتماع دارد و از یک طرف، پایه های خانواده ی پایدار برای پرورش نسلهای جامعه را سست و لرزان می سازد. همچنین شن - 2008 - 2 طی مطالعه ای بر یک نمونه ملی از دانشجویان تایوان نشان داد که تجربه خشونت بین والدین و بدرفتاری در دوران کودکی تأثیر طولانی مدت و مخربی بر عزت نفس جوانان دارد.

عامل دیگری که توجه پژوهشگر را در زمینه خشونت خانگی مردان در این پژوهش به خود جلب کرده است خشم و ناتوانی در کنترل خشم مردان است. خشم یکی از هیجانات مهم و ذاتی انسان بوده و واکنشی شایع و متداول نسبت به ناکامی و بدرفتاری است. ولی در برخی مواقع بهره گیری نابجا از آن موجب برخی مشکلات سلامتی شخصی و بین فردی برای افراد میگردد.

از این رو ناتوانی در مدیریت خشم، افزون بر ناراحتی شخصی، اختلال در سلامت عمومی و روابط میان فردی، ناسازگاری و پیامدهای زیان بار رفتار پرخاشگرانه را در پی دارد اما برعکس اگر فردی در موقعیتهای خشم برانگیز طوری رفتار کند که هم خود و هم طرف مقابل احساس رضایت و آرامش داشته باشد و به حقوق هیچ یک آسیبی وارد نشود این فرد دارای مهارت کنترل خشم است

خشونت را می توان به سه شاخه تقسیم کرد: خشونت بر خود مثل خودکشی یا اقدام به خودکشی، خشونت بر دیگری مثل خشونت علیه زنان،کودکان یاخشونتهای خانوادگی و خشونت بر جمع مثل انواع خشونت های سیاسی،اقتصادی و اجتماعی مانندجنگ و تحریم بنابراین باید توجه داشت که افراد خشونت گرا روش های متعددی برای آسیب رسانی استفاده می کنند که عبارتند از : خشونت لفظی مانند کلام آسیب زا : بددهانی، سرزنش و تحقیر ، خشونت جسمی مانند خشونت فیزیکی : حبس کردن، سیلی زدن و کشیدن مو - معیدفر، . - 218:1389 و خشونت روانی که می توان هر نوع رفتار و گفتار خشونت آمیزی را که روح و روان و شخصیت فرد را خدشه دار می سازد به عنوان خشونت روانی در نظر گرفت.

باید توجه داشت که این نوع خشونت می تواند آثار تخریبی بیش تری نسبت به خشونت فیزیکی بر جابگذارد.موارد زیررامی توان به عنوان خشونت روانی برشمرد:بی اعتنایی، قهرطولانی مدت، تهدید کردن بویژه تهدید به طلاق یا ازدواج مجدد نسبت به همسر، بد گمانی وبی اعتمادی، زورگویی وتهمت زدن نسبت به همسر و فرزندان

از آنجا که هدف این پژوهش علل خشونت خانگی مردان و تأثیرآن بر رشد اعضای خانواده است بر آن شدیم تا با بررسی کردن مسائلی مثل علل خشونت خانگی، و اینکه خشونت چگونه رخ می دهد و تأثیر منفی که بر رشد و روابط اعضای خانواده می گذارد، بتوانیم جهت آگاه سازی خانواده ها از پیامدهای ناشی از خشونت های خانگی، شناخت مصادیق خشونت و اجتماعی کردن مسئله آگاهی سازی در این زمنیه گامی برداشته باشیم.

روش : روش تحقیق کیفی در مطالعه حاضر پدیدار شناسی است. پدیدارشناسی ازنظر لغوی، عبارت است از مطالعه پدیده ها از هرنوع و توصیف آن ها بادر نظر گرفتن نحوه بروز تجلی آن ها، قبل از هرگونه ارزش گذاری، تأویل ویا قضاوت ارزشی

جامعه آماری پژوهش شامل کلیه خانواده های شهرستان شادگان است که در معرض خشونت خانگی از سوی مردان قرار گرفته اند و نمونه مورد مطالعه شامل 10 خانواده است که فرزندان آن ها در دامنه سنی 12 B 17 قرار داشتند به روش هدفمند و در دسترس انتخاب شدند بدین صورت که مادر خانواده در معرض خشونت لفظی و روانی قرار گرفته و فرزندان آنها در معرض خشونت جسمی قرار داشتند و بجز دو نفر از خانواده ها که پدر و مادر آن ها برای طلاق اقدام کردند مابقی اعتراف کردند که بخاطر آینده فرزندانمان، عرف و فرهنگ حاکم بر شهرستان شادگان حاضر به طلاق نیستیم. مصاجبه ها از طریق کدگذاری محوری تجزیه وتحلیل و سپس مفاهیم کدگذاری شده هر مصاحبه با سایر مصاحبه ها مقایسه و در نهایت سه مقوله اصلی که عبارتنداز وجود پدر ناسالم، تحصیلات پایین پدر خانواده و عدم توانایی کنترل خشم پدر خانواده بدست آمد. هرمقوله شامل یک یا دو گزاره است که در قسمت یافته ها آورده میشود.

یافته ها: در این مرحله از پژوهش از نام حقیقی اشخاص خودداری کرده و خانواده ها را بر اساس A,B,C,D,E,F,G,H,I,J معرفی میکنیم.

وجود پدر ناسالم : پدرانی که معتاد هستد یا فساد اخلاقی دارند از جمله گزاره های این مقوله بحساب می آید. بطور مثال دختر خانواده B می گوید: " ما از لحاظ مالی زندگی مرفه ای دارشتیم اما از وقتی رفت و آمدهای مشکوک پدرم شروع شد متوجه شدم که دیگر اصلاً حواسش به زندگی ما نیست. چندماه بعد از این دورهمی هایی که پدرم داشت متوجه شدیم که معتاد شده و بددهانی که از سابق داشت بیشتر شده و همیشه تند و خشن حرف میزند. اعتیاد پدرم را به جایی رساند که حتی من و مادرم را هم کتک میزند. و بارها اشیا خانه مان را میشکست."

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید