بخشی از مقاله
بیان مسئله:
نظریه انتقادي2 یا مکتب فرانکفورت 3 یکی از رویکردهاي فلسفی قرن بیستم است که رسالت خود را نقد فلسفی ابعاد زندگی اجتماعی انسان قرار داده است و همچنان که راش - 2004 - 4نیز معتقد است بیانیه اي هنجاري و اخلاقی را پیشنهاد می کند و مبحث بی عدالتی را معیار اصلی زندگی اجتماعی غیراخلاقی و زمینه نقد جنبه هاي گوناگون این زندگی معرفی می کند.
بر همین اساس در نظریه انتقادي، آموزش و پرورش نهادي است که از نظر اخلاقی خنثی نیست و براي مثال می تواند نقش مهمی در بازتولید بی عدالتی هاي اجتماعی و نیز ایجاد سلطه ایفاء کند؛ فرآیندي که ضمن آن یک طبقه یا گروه خاص، علایق و سلیقه هاي خود را بر گروه وسیعی از مردمان سایر طبقه ها تحمیل می کند؛ بنابراین کارکرد عملی مدارس می تواند بازتولید نابرابري اجتماعی و فرهنگی به خصوص با استفاده از برنامه هاي درسی باشد.
از طرف دیگر یکی از واقعیت هاي پدید آمده یا در حال پدیدآیی در آموزش و پرورش، استفاده از فناوري هاي آموزشی جدید و به خصوص کامپیوترها در برنامه هاي درسی است و از آنجا که در نظریه انتقادي همه عوامل و عناصر برنامه درسی می توانند در خدمت بازتولید وضع ناعادلانه موجود باشند، فناوري هاي جدید آموزشی نیز می توانند چنین نقش نادرستی را سرمایه داري است که بی عدالتی هاي آموزشی را تشدید می کند.
از طرف دیگر یکی از حوزه هاي آموزشی، حوزه آموزش علوم است.آموزش علوم در آموزش رسمی و عمومی و نقص هاي آن یکی از موضوع هاي مهمی است که امروزه هم در ایران و هم در سطح بین المللی مطرح می باشد. اهمیت چنین بحث هایی به حدي است که امروزه پژوهش هاي فراوانی از جمله پژوهش هاي بین المللی و گسترده انجمن بین المللی ارزشیابی پیشرفت تحصیلی5 درباره چگونگی آموزش و ارزشیابی علوم و ریاضی موسوم به تیمز6 از سال 1995 تا کنون در حال انجام است که گفتنی است وضعیت آموزش علوم و ریاضی در ایران با توجه به معیارهاي بین المللی، چندان مناسب نیست.
در همین راستا این عقیده وجود دارد که آموزش علوم با دیدگاه هاي گوناگون در حوزه فلسفه پیوند و بستگی دارد - براي مثال: متیوس8، 2000؛ مک کومس9، 2000؛ پیترز10، 2006؛ نیاز11، . - 2008 براي روشنگري بیشتر می توان به اندیشه هاي کلارك 1989 - ،ترجمه باقري، - 1376 اشاره کرد. به عقیده او دیدگاه هاي فلسفی معین درباره درس ها، الزام هاي منطقی را در پی می آورند که کار معلم را در روش آموزش آن درس متأثر می کند. بر همین اساس می توان این سؤال را مطرح کرد که با در نظر گرفتن نظریه انتقادي به عنوان مبناي فکري، استفاده از فناوري هاي جدید آموزشی در آموزش علوم، با چه افق ها و تنگناهایی روبروست؟
.7 این نتیجه ها در سایت پژوهشکده تعلیم و تربیت در لینک مطالعه هاي بین المللی گزارش شده است. بیش از این همه اطلاعات مربوط به چنین پژوهش هایی در سایت انجمن بین المللی ارزشیابی پیشرفت تحصیلی به آدرس زیر آمده است:
بر همین اساس، می توان هدف ها و ضرورت هاي استفاده از فناوري هاي جدید آموزشی در آموزش علوم را با استفاده از نظریه انتقادي بررسی کرد. این بررسی با تأکید بر نظریه پردازان انتقادي متأخر صورت گرفته است.
سؤالات تحقیق:
-1در نظریه انتقادي کارکردهاي فناوري هاي جدید آموزشی در آموزش علوم چیست؟
-2بر مبناي نظریه انتقادي چگونه می توان با کارکردهاي نامطلوب فناوري هاي جدید آموزشی در آموزش علوم مقابله کرد؟
روش تحقیق:
براي پاسخ به سؤال هاي تحقیق رویکرد و روش این تحقیق، انتقادي بوده است. به اعتقاد بریسون و دي کستل - 1994 - 1 در بیشتر پژوهش هاي انتقادي فناوري به عنوان محصولی مادي2 دیده می شود که به طور نابرابر تقسیم شده است و بنابراین باعث دسترسی ناعادلانه گروه ها و طبقه هاي اجتماعی می شود. چنین نقدي، نقد »سیاسی- اقتصادي« فناوري آموزشی است. اما با فراروي از سطح پژوهش هاي اقتصادي- سیاسی و با انتخاب رویکردي فرهنگی/جامعه شناختی، ماهیت و کارکردهاي ایدئولوژیک و پنهان فناوري هاي جدید آموزشی نیز در آموزش علوم بررسی و نقد می شود و نظریه انتقادي بیشتر به این نوع نقد نظر دارند. بر همین اساس رویکرد انتقادي پژوهش حاضر بخصوص با مبنا قراردادن رویکرد انتقادي نظریه پردازان متأخر انتقادي، رویکردي فرهنگی/جامعه شناختی است.
مبانی نظري:
به عقیده نظریه پردازان انتقادي، آموزش و پرورش عناصر و رویدادهاي نامطلوب اجتماعی و فرهنگی گوناگونی را با بهره گیري از ابزارها و شیوه هاي گوناگون بازتولید می کند - بازقندي و قائدي، . - 1391 از طرف دیگر مسئله مهمی که در تعلیم و تربیت مطرح است، کاربرد فناوري در مدارس و "سواد فناوري" است. اپل هشدار می دهد که کاربرد کامپیوتر و سایر فناوري ها در تعلیم و تربیت صرفاً موضوعی فنی نیست، زیرا فناوري از نظر اخلاقی خنثی نمی باشد. بر عکس، در ارتباط با تکنولوژي مربیان با سؤالات بی شمار تربیتی، اخلاقی، اقتصادي، عقیدتی و سیاسی روبرو می شوند
براي مثال به عقیده اپل کامپیوتر ها داراي روش هاي فکري هستند که در شرایط کنونی تعلیم وتربیت، ابتدا فنی تلقی می شوند، اما به مرور این فناوري جدید، کلاس درس را طبق محتویات خود تغییر شکل می دهد؛ بیشتر و بیشتر منطق فنی جایگزین فهم انتقادي – سیاسی و اخلاقی می شود و گفتمان کلاس درس بیشتر بر فن و کمتر بر محتواي اخلاقی، مبتنی خواهد بود - اپل4، - 1991 و این همان چیزي است که هابرماس5 - 1970 - آن را فناوري به مثابه ایدئولوژي می نامد و آن را از نظر اخلاقی نادرست و نامطلوب معرفی می کند.
نتایج:
اگر هدف از آموزش علم به جاي فقط انتقال اطلاعات علمی، پرورش روحیه علمی وانتقادي در دانش آموزان باشد به صورتی که آنها به درك پیچیده تر و کامل تري از علم و دانش و نسبت آن با زندگانی اجتماعی و اقتضائات آن همانند عدالت و آزادي برسند و بر بنیاد آن نیز بیندیشند و زندگی کنند، آنگاه فلسفه انتقادي روشنگري هاي زیادي براي آموزش علوم دارد. با در نظر گرفتن چنین دیدگاهی سؤال هاي مهم و متفاوتی نیز بیش از سؤال هاي معمول حوزه آموزش علم، مطرح می شوند. براي نمونه می توان به چنین پرسش هایی اشاره کرد: آیا عقاید نیوتن علم او را تحت تأثیر قرار داده است؟ آیا تمثیل "کتاب معیوب" داروین پاسخی به تمامی نقدهایی بوده است که تئوري تکامل او را هدف قرار داده اند؟ آیا پلانک براي ماندن در آلمان و ادامه پژوهش هاي علمی اش در طول جنگ جهانی دوم گناهکار است؟ چنین پرسش هایی نشان دهنده نگاه به آموزش علوم از منظري متفاوت و گسترده تر است. در این پژوهش به خصوص به برخی از نکته ها درباره استفاده از فناوري هاي آموزشی در آموزش علوم اشاره شد.
نظریه پردازان انتقادي تلفیقی از راهبردهاي سیاسی و تربیتی را در فرآیند آموزش علوم پیشنهاد می کنند.در این رویکرد، مسائلی مانند عدالت اجتماعی از طریق تعامل منظم و انتقادي با امور اساسی عملکرد ها و تجربه هاي کلاس، تحقق می یابند. براي مثال اپل براي تبیین نگرش انتقادي و عملی خود در راستاي ترسیم چگونگی نقش فعال مدرسه در تغییر وضع موجود، نخست با نقد نگرش هاي تقدیرگراي نومارکسیستی آغاز می کند.از جمله این نظریه ها، نظریه بوئلز و جنتیس1 است که به باور او
چنین نظریه هایی با برگرفتن موضعی اقتصادمحور2 و کارکردگرا 3 ، هر گونه استقلال مدرسه از نظام سرمایه داري را انکار کرده و مقاومت مدرسه در برابر نیروهاي ساختاري جامعه را ناممکن می دانند. چنین است که نظام آموزشی نیز کارکردي جز بازتولید جامعه سرمایه داري ندارد. چنین نظریه هایی دلالت هاي ساختارگرایانه دارند به گونه اي که می پندارند ساختارها و قدرت هاي پنهان، تعیین کننده زندگانی اجتماعی هستند و عاملان و افراد به هیچ رو نمی توانند بر سرنوشت چنین ساختارهایی اثر بگذارند.
در نتیجه گیري می توان گفت نظریه پردازان انتقادي تعلیم و تربیت با نظر به دیدگاه هابرماس معتقدند که تربیت باید رو به سوي آرمان داشته باشد و از اینرو باید بر اصول اخلاقی و سیاسی بنا نهاده شود - ضرغامی، . - 1388 به عقیده آنها بدون گفتمان انتقادي و با تمرکز بر جنبه هاي مثبت و فواید فناوري هاي آموزشی در قلمرو آموزش علوم، جوهر دانش به موضوعی فنی تقلیل می یابد؛ بنابراین با تجهیز فراگیران به سواد اجتماعی- انتقادي، و با تحلیل مسئله هاي اخلاقی، اجتماعی و سیاسی پیرامون فناوري، معلمان و فراگیران، مهارت هاي لازم براي کنترل و بکارگیري آن در مدارس را به دست می آورند
به عبارت دیگر معلمان علوم در ارتباط با فناوري هاي آموزشی و فراتر از جنبه هاي فنی آن، دانش آموزان را با پرسش هاي بی شمار تربیتی، اخلاقی، اقتصادي و سیاسی روبرو کرده و زمینه بحث در این باره را براي آنها فراهم می کنند.
سرانجام برخی اشاره ها و پیشنهادها براي آموزش علوم با استفاده از فناوري هاي نوین آموزشی بر مبناي بحث هاي نظریه پردازان انتقادي، ارائه شده است.