بخشی از مقاله

هوش استراتژیک و ضرورت آن در مدیریت

 

چکیده

هوش یکی از منابع اصلی موفقیت بشر و نیز شایستگی های کلیه ی مدیران سازمان ها در تحقق اهداف سازمان و کسب مزیت رقابتی پایدار برای سازمان ها می باشد. در این پژوهش کیفی به ضرورت برخورداری مدیران از انواع هوش و به ویژه هوش استراتژیک پرداخته شده است. بررسی یافته های تحقیقی و نظری مرتبط با موضوع نشان می دهد که هوش استراتژیک مدیران از عوامل کلیدی اثر بخش مدیریت سازمان ها می باشد و می تواند زمینه ی موفقیت در میدان رقابت و در شرایط کنونی هزاره ی سوم را فراهم نماید، برای نتایج حاصل از این پژوهش کتابخانه ای ، ارزیابی رقابت ، پیشبینی شرایط بازار ، نوآوری ، ایجاد ارزش افزوده ، کاهش عدم اطمینان محیطی ، تمایز در بازاریابی ، افزایش رضایت مشتری ، پیش بینی بازارها و منابع جدید از پیامدهای برخورداری مدیران از هوش استراتژیک می باشد.

واژگان کلیدی: هوش ، هوش استراتژیک ، مدیریت

-1 مقدمه

پیوسته این سؤال در ذهن افراد کنجکاو خطور می کند که چرا سازمانی پیشرفت نموده در حالی که سازمان مشابه که از نظر منابع و امکانات بهره وری دارای شرایط بهتری بوده، عقب مانده است. افراد این سؤال را در ذهن خود در مورد عملکرد گروهی نسبت به گروه مشابه و یا فردی با شرایط نسبتاً مشابه با فرد موفّق دیگری دارند. در پاسخ به سؤالات فوق و با نگرشی سیستمی و واقع بینانه به اینقضیّه می توانیم علل مختلفی از جمله عوامل اعتقادی، ارزشی، فرهنگی، اقتصادی و غیره را نام ببریم. امّا تا اینجا در ارائه پاسخ کلّی اختلاف نظر چندانی نیست آن چیزی که ما را به متن واقعیت های بزرگتر رهنمون می کند سؤال دیگری است و آن اینکه چه عامل مهمّی در شرایطشابهم باعث پیشرفت و موفّقیّت بعضی و باعث عقب ماندگی و عملکرد ضعیف بعضی دیگر می شود. مطالعه فرازی از تاریخ پیشرفت ملل مختلف و توسعه یافته و مقایسه تطبیقی با ملل مشابه این حقیقت را ظاهر می سازد که ابتکارات و خلاقیت هایی در جوامع دیگر رخ می دهد که این امر برای جوامع در حال

رشد بسیار بی اهمیت تلقی شده است.

11، راست چین(.B Nazanin ptنویسنذه مسئول: درجو علمی، مقطعتحصیلی و رشتوتخصصی، دانشکذه و دانشگبه محلتحصیلنویسنذه اول ) 1 *- و 11، راست چین(.B Nazanin ptدرجو علمی و رشتوتخصصی یبسمت) کبری(، دانشکذه و دانشگبه محلتحصیلنویسنذه دوم ) -2


هوش:
هوش1 یکی از جذابترین و جالب توجهترین فرایندهای روانی است که جلوههای آن در موجودات مختلف به میزان متفاوت مشاهده میشود و هر چند موجودات از تکامل بیشتری بهرهمند باشند از نظر هوشی نیز پیشرفتهتر و به همان اندازه از پیچیدگی بیشتری نیز برخوردارند. کلمه هوش تحت عنوان عقل و خرد از دیرباز در مباحث فلسفی و ادیان مختلف به کار رفته اما مطالعه آن به شکل علمی از اوایل قرن بیستم آغاز شده است. وقتی روانشناسان شروع به نوشتن و تفکر در مورد هوش کردند ابتدا بیشتر روی جنبه های شناختی آن مانند حافظه و حل مساله متمرکز شده بود. در تعریف واژه هوش اتفاق نظر میان روانشناسان وجود ندارد و برای تعریف آن از ویژگیهایش استفاده میشود. برخی هوش را »توانایی سازگاری با محیط« میدانند و برخی دیگر، آن را »درک رابطه علت و معلولی« معرفی میکنند. عدهای معتقدند که هوش یعنی»توانایی-حل مشکلات« و عدهای دیگر آن را قدرت »تشخیص خوبوبد« میدانند(مقدمی، .(1386هوش عبارت است از: توانایی یادگیری و به کار بردن آنچه یاد گرفته شده، در سازگاری با اوضاع و احوال تازه و حل مسایل و مشکلات تازه. هوش مجموعهی استعدادهایی است که افراد با آنها شناخت پیدا میکنند، شناختها را به یاد میسپارند و عناصر تشکیلدهندهی فرهنگ را به کار میبرند تا مسایل زندگی روزانه را حل کنند و با محیط ثابت و محیط در حال تغییر سازگار شوند (الهیان و زواری، .(1388 هوش رفتار حل مسئلهی سازگارانهای است که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهت-گیری شده است. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی میشود، کاهش میدهد. این مفهوم هوش، مبتنی بر گزارهای است که فرآیند حرکت به سوی اهداف، انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع و حل مسئله ضروری میسازد (ایمونز2، 1999؛ استرنبرگ3، 1997؛ به نقل از: نازل4، .(2004هوش مجموعه ای از توانایی های شناختی است که به ما اجازه میدهد تا نسبت به جهان اطرافمان آگاهی پیدا کنیم یاد بگیریم و مسائل را حل کنیم. روانشناسان هوش را به عنوان توانایی عملکرد موثر در زندگی تعریف کرده اند. مردمان هوشمند کسانی هستند که به کسب دانش و مهارت ماحصل تجربه برای مدیریت کار آمد و وظایف زندگی روزمره سوق داده میشوند. در مجموع هوش عموما باعث سازگاری فرد با محیط میشود و روش های مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار میدهد. (حیدری و همکاران ،.(1390گاردنر5 هوش را مجموعهی تواناییهایی میداند که برای حل مسئله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشود، به کار میرود(گاردنر ،.(1995 از نظر وی انواع نهگانهی هوش عبارت است از: هوش زبانی، موسیقیایی، منطقی ـ ریاضی، فضایی، بدنی ـ حرکتی، هوشهای فردی (که شامل هوش درونفردی و بینفردی میشود)، هوش طبیعتی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرحکردن سوالات وجودی است (آمرام6، .(2005 مفهوم تحلیلی غرب از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات میشود؛ در حالی که رویکرد ترکیبی شرق نسبت به هوش، مولفه های گوناگون عملکرد و تجربهی انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل (یکپارچه) در بر میگیرد (نازل، .(2004

در مجموع، هوش به طور عمومی باعث سازگاری فرد با محیط میشود و روشهای مقابله با مسایل و مشکلات را در اختیار او قرار میدهد. همچنین توانایی شناخت مسئله، ارایهی راهحل پیشنهادی برای مسایل مختلف زندگی و کشف روشهای کارآمد حل مسایل از ویژگیهای افراد باهوش است. از دیرباز، سنجش تواناییهای ذهنی و هوش انسانها برای محققان و دانشمندان جالب توجه بوده است. مدتها تصور میشد که قابلیتهای انتزاعی فقط منحصر به تواناییهای منطقی، استدلالی و ریاضی میشود. با همین دیدگاه میتوان گفت نخستین آزمون هوش توسط آلفرد

2


بینه(1900) 1 طراحی شد. آزمون بینه مخصوص دانشآموزان بود. در 1918 با توسعه و اصلاح آزمون بینه، نسخهی بازنگری شده آن در ارتش آمریکا استفاده شد. تا سال 1985 تلاشهای متعددی دیگری در زمینه ارزیابی بهرهی هوشی مثل مطالعات اوهایو، تلاشهای وکسلر2 و نظریات ثرندایک انجام گرفت. (اخوان و همکاران، .(1385در این سال دیوید وکسلر مقیاس معروف بهرهی هوش خود را ابداع کرد که به وایس شهرت دارد. آزمون وکسلر با توجه به درجهی دشواری برای سه گروه سنی، کودکان، نوجوانان و بزرگسالان، طراحی شده است. امروزه آزمونهایی نظیر استنفورد بینه10 (شکل جدیدتر آزمون بینه)، وایس، آزمونهای ریون و آزمون کتل برای سنجش بهرهی هوش افراد به کار میرود. پیشینهی هوش هیجانی را میتوان در ایدههای وکسلر به هنگام تبیین جنبههای غیرشناختی هوش عمومی جست و جو کرد. وکسلر در صدد آن بود که جنبههای غیرشناختی و شناختی هوش عمومی را هم بسنجد. در همین سالها، به تدریج نظر دانشمندان به جنبههای دیگر هوش معطوف شد.در سال 1990 سالووی و مایر3، با تکیه بر طبقهبندی گاردنر، واژهی هوش هیجانی را برای نخستین بار به کار بردند. آنان با ترکیب دو دستهی هوش درونفردی و هوش ارتباطی، مفهوم هوش هیجانی را توسعه دادند (همان منبع،.(1385بعد غیرشناختی مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مولفه کلی است که وی آنها را با عناوین استعدادهای درونروانی و مهارتهای میانفردی معرفی میکند. به نظر گاردنر هوش هیجانی متشکل از دو مولفه زیر است: الف. هوش درونفردی: که به توانایی درک و فهم دیگران اشاره دارد و میخواهد بداند چه چیزهایی انسانها را بر میانگیزند، چگونه فعالیت میکنند و چگونه میتوان با آنان همکاری داشت. ب. هوش میانفردی: به نظر گاردنر فروشندگان، سیاستمداران، معلمان، متخصصان بالینی و رهبران مذهبی موفق احتمالاً از هوش میانفردی بالایی برخوردارند (گلمن4، 2001 ).روانشناسان در قلمرو فعالیتهای پژوهشی خود علاوه بر این دو نوع هوش، به انواع دیگری از هوش نیز پی برده و به طور کلی آنها را به سه گروه به شرح زیر تقسیم کردهاند: .1 هوش انتزاعی: منظور توانایی درک و فهم حل مسایل از طریق نمادهای کلامی و ریاضی است. .2 هوش عینی: منظور توانایی درک و فهم و حل مسایل از طریق دستکاری و به کارگیری اشیا است. .3 هوش اجتماعی: منظور توانایی درک و فهم دیگران و ایجاد ارتباط با آنان است (همان منبع،.(1995کارل

آلبرخت برای موفقیت در کسب و کار به داشتن سه عامل انسان هوشمند ، تیم های هوشمند ، و سازمان هوشمند اشاره مینماید. (ابزری،1385؛ اعتباریان، ستاری ، قهفرخی، .(1385گلین 5معتقد است هوش سازمانی حاصل اجتماع و تعامل هوش تک تک اعضای سازمان است. هوش سازمانی فرایندی اجتماعی است که تئوریهای آن بر اساس تئوریهای هوش انسانی طرح ریزی شده است (گلین،.(1996 مک مستر(1996) 6 هوش سازمانی را این گونه تعریف میکند : هوش سازمانی ، توانایی یک سازمان در جمع آوری اطلاعات، داشتن نو آوری، تولید دانش و فعالیت بر اساس دانش سبک شده است ( مک مستر،.(1996 هلل7، هوش سازمانی را توانایی سازمان در ایجاد و بهره گیری از دانش مطلوب در تطابق با شرایط محیطی میداند . به عقیده ی او هوش سازمانی ظرفیت سازمان برای خلق دانش و به کار گیری راهبرد های آن به منظور هماهنگی و تطابق با محیط اطراف است . هلل اضافه میکند که مجموعه ی توانایی پردازش اطلاعات مختلف در سازمان، همان هوش سازمانی است. (هلل،.( 2006 سیمیچ8 هوش سازمانی را توانایی فکری سازمان برای حل مسائل سازمانی تعریف میکند. در این جا توجه روی انسجام توانایی های تکنیکی و توانایی های انسانی برای حل مسائل و مشکلات میباشد. به طور صریح هوش سازمانی در بر گیرنده ی کلیات

3

اطلاعات،تجربه،دانش،و درک مسائل سازمانی میباشد(سیمیچ، .(2005 تی ماتسودا ژاپنی یکی از پدید آورندگان نظریه هوش سازمانی ،هوش سازمانی را ترکیبی از دو عامل هوش سازمانی و هوش ماشینی میداند. از نظر ماتسودا هوش سازمانی به طور کلی مجموعه ی توانایی های ذهنی یک سازمان تعریف میشود بنابراین هوش سازمانی ماتسودا دارای دو جز است ، هوش سازمانی به عنوان یک فرایند و هوش سازمانی به عنوان یک محصول(ماتسودا،.( 2002

مطابق جدول (1-2) انواع هوش عبارت است از:

جدول .1-2 انواع هوش (حیدرزاده ،(1391

هوش استراتژیک ، مدیریت استراتژیک:

5

استراتژی الگویی بنیادی از اهداف فعلی و برنامهریزی شده، بهره برداری و تخصیص منابع و تعاملات یک سازمان با بازارها ، رقبا و دیگر عوامل محیطی است. طبق این تعریف یک استراتژی باید سه چیز را مشخص کند( ویلسون ، :(1998

-1 چه اهدافی باید محقق گردد.
-2 روی کدام صنایع، بازارها و محصول ها باید تمرکز کرد.

-3 چگونه برای بهره برداری از فرصتهای محیطی و مواجهه با تهدیدهای محیطی به منظور کسب یک مزیت رقابتی منابع تخصیص یابد و چه فعالیتهایی انجام گیرد.

مدیریت استراتژیک هنر و دانش تبین و تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات وظیف های چندگانه می باشد که سازمان را قادر به دستیابی به اهداف بلند مدت خودش می سازد.

فرآیند مدیریت استراتژیک شامل سه مرحله اساسی می باشد ( دیوید ، .(1379

- تدوین استراتژی ها.

- اجرای استراتژی ها.

- ارزیابی استراتژی ها.

مرحله تدوین استراتژی ها خود شامل تعیین مأموریت سازمان، شناسایی عوامل درونی و بیرونی سازمان، فرصت ها و تهدید ها، شناسایی نقاط قوت و ضعف داخلی سازمان، تعیین اهداف بلند مدت، بررسی و در نظرگرفتن استراتژی های گوناگون و انتخاب استراتژیهای خاصی جهت ارائه فعالیت سازمان، شیوه تخصیص منابع، فرآیند تصمیم سازی و تصمیم گیری در سازمان، می گردد.اجرای استراتژیها از طریق برنامه ریزی عملیاتی صورت می گیرد.

با نگاهی دقیق به مفهوم مدیریت استراتژیک میتوان به ضرورت استفاده از آن پی برد. با توجه به تغییرات محیطی که در حال حاضر شتاب زیادی به خود گرفته است و پیچیده شدن تصمیمات سازمانی، لزوم بکارگیری برنامهای جامع برای مواجهه با اینگونه مسائل بیشتر از گذشته ملموس میشود. این برنامه چیزی جز برنامه استراتژیک نیست. مدیریت استراتژیک با تکیه بر ذهنیتی پویا، آیندهنگر، جامعنگر و اقتضایی راه حل بسیاری از مسائل سازمانهای امروزی است. پایه های مدیریت استراتژیک بر اساس میزان درکی است که مدیران از شرکتهای رقیب، بازارها، قیمتها، عرضهکنندگان مواد اولیه، توزیعکنندگان، دولتها، بستانکاران، سهامداران و مشتریانی که در سراسر دنیا وجود دارند قرار دارد و این عوامل تعیینکنندگان موفقیت تجاری در دنیای امروز است(مینتزبرگ ، .(1994 پس یکی از مهمترین ابزارهایی که سازمانها برای حصول موفقیت در آینده میتوانند از آن بهره گیرند »مدیریت استراتژیک« خواهد بود.مدیریت استراتژیک به سازمان این امکان را میدهد که به شیوهای خلاق و نوآور عمل کند و برای شکل دادن به آینده خود به صورت انفعالی عمل نکند . این شیوه مدیریت باعث میشود که سازمان دارای ابتکار عمل باشد و فعالیتهایش به گونهای درآید که اعمال نفوذ نماید نه اینکه تنها در برابر کنشها، واکنش نشان دهد و بدین گونه سرنوشت خود را رقم بزند و آینده را تحت کنترل درآورد. از نظر تاریخی، منفعت اصلی مدیریت استراتژیک این بوده است که به سازمان کمک میکند از مجرای استفاده نمودن از روش منظم تر، معقولتر و منطقیتر راهها یا گزینههای استراتژیک را انتخاب نماید و بدین گونه استراتژیهای بهتری را تدوین نماید. تردیدی نیست که این یکی از منافع اصلی مدیریت استراتژیک است ولی نتیجه تحقیقات کنونی نشان می دهد که این فرایند میتواند در مدیریت استراتژیک نقش مهمتری ایفا کنند(لیدکا ، .(1998 مدیران و کارکنان از طریق درگیرشدن در این فرایند خود را متعهد به حمایت از سازمان مینمایند. یکی دیگر از مهمترین منافع مدیریت استراتژیک این است که موجب تفاهم و تعهد هر چه بیشتر مدیران و کارکنان

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید