بخشی از مقاله

چکیده

اقدامات سازمانها برای تحقق اهداف خود در مواردی موجب مشکلاتی برای جامعه میشود و تأثیر مخربی بر زندگی اجتماعی می گذارد و تعادل اجتماعی را برهم می زند. جنبه تاریک و منفی سازمانها در عقلایی کردن زندگی انسانها در جوامع مدرن مورد انتقاد قرار گرفته است. سازمانها ابزارمداری و اداره مداری را وارد زندگی خصوصی افراد کردهاند. عقلایی کردن با انسانیت زدایی همراه بوده است.

 انسانها به طور روز افزون به سازمانها وابسته میشوند. تعیین سرنوشت انسانها به دست سازمانها در دوران زندگی بسیار تأسف برانگیز است. با گسترش سازمانها و بویژه بوروکراسیهای دولتی، افراد جامعه به تدریج به صورت پیچ و مهرههای سازمانها در میآیند. آنها به طور مستقیم یا غیرمستقیم زندگی شخصی انسانها را تحت الشعاع قرار دادهاند. رشد سازمانها و محدود شدن آزادیهای فردی، بسیاری از انسانها را به وحشت انداخته و جالبتر اینکه بشر امروزی به دلخواه به این وضعیت تن داده است.

مقدمه

زمانی شکسپیر عنوان کرد که »همه جهان یک صحنه است و همه مردان و زنان بازیگرند.« پرستاس و پرو مطرح ساختند که جامعه ما، جامعه سازمانی است. وایت انسان امروزی را انسان سازمانی نامید. هال خاطر نشان کرد که کار امروزی، کار سازمانی است. با دقت در این گفتهها، که هرکدام جنبه خاصی از تأثیر سازمانی را توصیف کردهاند.

ایفای نقشهای سازمانی به این معنی است که نقشها، ارتباط بین آنها و هدف از ایجاد آنها از قبل طراحی شدهاند. سازمانها سعی دارند که انسان و جامعه دلخواه خود را بسازند. آنها کنترل زیادی بر زندگی انسانها دارند. حال باید دید که آیا در ساختارهای سازمانی، بوروکراسیهای غول پیکر و خطوط تولید طولانی، انسان محوری معنایی دارد؟ امروزه مردم به دلیل کارآیی، مجذوب بوروکراسیهای بیروح، مهار گسیخته و ویرانگر شدهاند و از این غافلند که بوروکراسی در جستجوی ترسیم سازمان عقلایی برای تحقق اهداف عقلایی است و کاری به این موضوع ندارد که چه چیزی برای انسان مناسب است. حال این سؤالها مطرح میشود که:

چرا سازمانها وجود دارند؟ آیا وجودشان ضروری است؟

آیا وجود، تداوم و افزایش سازمانها، شأن انسانی را تهدید نمیکند؟

آیا سازمانهای ساخت دست بشر میتواند زمینهساز کمال و سلامت آفریننده خود باشد؟

آیا در چارچوبهای سازمانی امروز میتوان امید پرورش و خودشکوفایی را داشت؟

چه مواردی موجب سلامت سازمان و کارکنانش است و موانع پیشروی آن چیست؟

چرایی وجود سازمانها

روشن است که سازمانها برای مقابله با پیچیدگیهای متلاطم ضروریاند. نظم اجتماعی در جهان امروز به خاطر وجود سازمان-هاست. انسانها با ایجاد و تحول سازمانهای بزرگ، توان بالقوه را برای متحول ساختن جوامع پیدا کردهاند. سیطره سازمانها بر جوامع نباید ما را از نقش سازندگان آنها یعنی انسان، غافل کند. ماهیت و فلسفه ایجاد سازمانها، ابزاری است نه غایی. انسان موجودی ارزشساز وابزارساز است و معمولاً ابزارها را در جهت تحقق ارزشها و اهداف میسازد؛ زیرا کارکرد واقعی خود را از دست میدهد.

سازمانها ابزار قدرتمند و چندمنظوره ساخت دست بشرند و جهت حرکت آنها را نیز باید انسان تعیین کند. با توضیحاتی که داده شد، شاید این سؤال که آیا واقعاً وجود سازمانها برای جامعه ضروری و اجتناب ناپذیر است، سؤال زایدی به نظر برسد؛ زیرا سازمانها وجود دارند و کارکردهای مثبت متنوعی را بر عهده گرفتهاند. ولی وجود و کارکرد مثبت سازمانها نباید ما را از کارکردهای منفی آنها غافل کند.

اقدامات سازمانها برای تحقق اهداف خود در مواردی موجب مشکلاتی برای جامعه میشود و تأثیر مخربی بر زندگی اجتماعی می گذارد و تعادل اجتماعی را برهم می زند. جنبه تاریک و منفی سازمانها در عقلایی کردن زندگی انسانها در جوامع مدرن مورد انتقاد قرار گرفته است. سازمانها ابزارمداری و اداره مداری را وارد زندگی خصوصی افراد کردهاند. عقلایی کردن با انسانیت زدایی همراه بوده است.

انسانها به طور روز افزون به سازمانها وابسته میشوند. تعیین سرنوشت انسانها به دست سازمانها در دوران زندگی بسیار تأسف برانگیز است. با گسترش سازمانها و بویژه بوروکراسیهای دولتی، افراد جامعه به تدریج به صورت پیچ و مهرههای سازمانها در میآیند. آنها به طور مستقیم یا غیرمستقیم زندگی شخصی انسانها را تحت الشعاع قرار دادهاند.

رشد سازمانها و محدود شدن آزادیهای فردی، بسیاری از انسانها را به وحشت انداخته و جالبتر اینکه بشر امروزی به دلخواه به این وضعیت تن داده است. باگسترش سازمانها انسان روز به روز سرگردانتر میشود و احساس ضعف و بی قدرتی میکند. با این حال سلطهگری سازمانها مقبولیت دارد و کسی با آن مخالفت نمیکند یا توانایی مخالفت با آن را ندارد - قلی پور،آرین1387 ،254،. - 255

نبرد با سلسله مراتب

واقعیت جوامع کنونی این است که سازمانها وجود دارند و همچنان به بقای خود ادامه میدهند. وقتی سازمان ایجاد میگردد و چگونگی اداره آن مطرح می شود، اولین راه برای اداره آن سلسله مراتب و مدیریت توسط نخبگان و افراد شایسته یا همان بوروکراسی است. سلسله مراتب، پیامدهای منفی و مخربی چون نابرابری و سلطه ایجاد میکند و بوروکراسی با آزادیهای فردی و ابتکارعمل در تضاد است. با فرض حفظ وضعیت موجود و ادامه آن، مشکل اساسی این است که کسانی که گرایش به آزادی، خود مختاری، خود سازماندهی، خودکنترلی و جنبهای غیررسمی دارند و از اَشکال ساختار یافته سازمانی گریزانند چه باید بکنند؟ کسانی که به فعالیت در گروههای دوستانه عادت کردهاند، سلسله مراتب را به سختی میپذیرند.

آنها پذیرش و اطاعت از قوانین و مقررات را زائد، غیر ضروری و غیرموجه می دانند. اگر سلسله مراتب، مخرب، تنفر آمیز و گمراه کننده است، چرا باید همچنان باقی بماند؟ بنا بر این علیه سلسله مراتب باید شورید، همچنان که مارکسیست ها سالیان متمادی علیه طبقات اجتماعی مبارزه کرده اند. نبرد آنها به خاطر این بود که وجود طبقه را عامل استثمار انسانها و بویژه کارگران میدانستند Marx & . - Engels,1977 -

ماهیت طبقه در جامعه با ماهیت سلسله مراتب در سازمان مشابه است. همان تأثیری که طبقه در جامعه دارد، سلسله مراتب در سازمان دارد. به همین اعتبار تاریخ سازمانهای ساخت بشر، تاریخ سازمان های سلسله مراتبی است. همچنان که طبقات پایین جامعه توسط طبقات بالا استثمار می شوند، در سازمان نیز طبقات بالای سلسله مراتب، کارکنان را استثمار میکنند. در سازمانهای سلسله مراتبی نمی توان قدرت را به صورت مساوی بین افراد تقسیم کرد. سازمانها از طریق ایجاد سلسله مراتب، کنترل زیادی روی افراد اِعمال میکنند و خواسته های خود را برآورده میسازند.

مارکسیتها ادعا دارند که سازمانها، سیستمهای عقلایی نیستند که برای انجام کارها به کاراترین روش بوجود آمده باشند. آنها بیشتر، سیستمهای قدرتمند هستند تا سیستمهای فنی عقلایی و بیشتر برای حداکثر کردن سود و کنترل، طراحی و ایجاد شده اند تا برای حداکثر کردن کارایی و اثربخشی. امروزه تقسیم کار در سازمانها بسیار شایع است و از عوامل کارکردیای محسوب میشود که موجب افزایش نیروی مولد و مهارت کارگر میگردد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید