بخشی از مقاله
چکیده:
بهشت ازبنیادیترین اسطورههای جهانشمول است که درزبان نمادین وتصویری درزندگی انسان بسامدی شگرف و شگفت دارد. از هنرمعماریگرفته تا تصویرسازیهای فرش با انواع تصویرهای درخت و گیاه و انواع حیوانات بهشتی به عنوان سبکی ممتاز برای زندگی آرامش مشابه با بهشت دارد. درستاست که درواکاوی انواع هنرها میتوان به حقیقت ییگانه دستیازید، اما هدف ازاین پژوهش بازنمودن ویژگیهای مشترک هنر و اسطوره در زندگی انسان است که بهسبب اشتراک درپیدایش، دوام وپایداری آنها درطول زمان با ویژگی هماهنگی با باورهای مذهبی، به شیوهی شهودی ایجاد شده و با زبان نمادین»اسطورهی بهشت« رادرزندگی هر ایرانی بازسازی میکنند.
در این پژوهشکه به شیوهی تحلیلی -توصیفی انجامشده، ضمن-آشکارکردن اشتراک اسطوره و هنربه ترکیب آن درنمایش اسطورهی جهانشمول بهشت اشارهکرده و ضمن برشمردنعوامل مشترکآنها چنین نتیجهگیری شدهاست که اسطوره وهنر دوروی سکه ازحقیقتی یگانهاند که از گذشته تا کنون به شیوهی رمزی، آرکیتایپهای ذهن ناخودآگاهجمعی انسان را نمودارکرده و بهعنوان ضرورت درسبک زندگی انسان بهشتاسطورهای را نمایش دادهاند.
مقدمه:
بهشت از کهن الگوهای اسطوره است که در ناخودآگاه انسانها نهفته است ؛ اینموضوع به عنوان یکی ازصورمثالی پایدار در اذهان درهمه-ی دورهها به شمارمیآید؛ یونگ، ضمیرناخودآگاه جمعی را مرکب وتوضیح میدادکه این اجزای مشترک درساختار لایهی روانی هرفردوجود دارد. به عبارتدیگر، همهی انسانها درکی روانی به نام کهنالگو مشترکند.کهنالگو از ویژگیهای هر فرد و فرهنگ فراتر میرود.
ازنظریونگ، کهن الگوها فقط نام یا تصورات فلسفی نیستند، بلکه اجزایی ازخودزندگی هستند که به طرزجداییناپذیری با پلی از عواطف به انسان مرتبطند. کهن الگوها عواملی پویا هستند که همچون غریزهها به شکل خود به خودی ظاهر میشوند. بعضی از رؤیاها، پندارها یا افکار بهطورناگهانی به وجود میآیند و هر قدر که انسان دربارهی آنها تحقیق کند، نمی تواند علل آنها را بیابد.
یونگ، کهن الگوها را قالبی بیمحتوا میانگاشت که درخلال تجربیات ازلی و تاریخی انسان شکلگرفته است.
در حافظه ی یشتر مردم جهان، یادمان گذشتهایسعادتمند، درعصری طلایی و درسرزمینی رؤیایی و آرمانی که به »بهشت« تعبیر میشود موجود است که متأسفانه، درپی رویدادی ازلی و واقعهای شوم، انسان همهی موهبتها و از جمله نزدیکی با خدا را از دستداده است. اسطورهی بهشت ودوران زرینتقریباً، در تمام فولکورهای جهان آمده است؛ بهشت دراسطورههای سایر ملل، سرزمینی است سراسر خوشی ورفاه و خالی ازهرگونه رنج و درد که انسانها در وضعیت خاستگاهی و ازلی مشابه به وضعیت آدم در باغ عدن در وفور نعمت و شادی بسیار و رنج اندک در کنارخدایان میزیستند و چون خدایان نامیرا بودند و مرگ، برایشان، مفهومی نداشت.
دورانی که انسانها، میتوانستند بهراحتی به بهشت رفته، با خدایان دیدار کرده با آنان به-گفتگو بنشینند. زمانی که انسانها، ناگزیر نبودند برای خوراک و تغذیهی خود کارکنند و زمین، خود به خود حاصلخیز بود یا درختی، آنان را تغذیه میکرد بین آنها و سایر جانوران، صلح و آشتی بود و زبان حیوانات را میفهمیدند که این حالات و تواناییها را درنتیجهی رویدادی خاستگاهی یعنی»هبوط« که مانند جهش هستیشناسانهی شرایط فعلی انسان وجدایی کیهان بیانشده ازدستدادهاند.
دوستی با جانوران و دانستن زبان آنها، جز نشانههای مینوی محسوب میشود.کارکرد اسطورهایحیوان را -که امروزه به صورت عروسکهای تزیینی استفاده میشود- یافت که بازماندهی روزگار بهشت آیین است، زیرا همچنان که در ابتدای مقاله اشاره شد، بهشت یادآور همزیستی مسالمتآمیز انسان با حیوانات بوده است.
هدف پژوهش:
بررسی نقش و پیکرهی حیوان در کنار گیاهان و درختان در زندگی انسان براساس اسطورهی بهشت هدف این پژوهش است. باتوجه به این که هنر و اسطوره از لحاظ خاستگاه پیدایش، ویژگیها و کارکرد با هم مشابه هستند ضمن اشاره به اشتراکهای هنر و اسطوره دربارهی نقش حیوانات و گیاهان در هنرمعماری و نقش فرش این موضوع را بررسی میکنیم که براساس چه انگارهای وجود دارند و ارتباط آنها را هماهنگ با اسطوره و هنر تبیین کنیم.
اهمیت پژوهش:
درنگ برسبک زندگی و هنر تصویرگری و پیکره-سازی و نقشنمایی حیوان در زندگی انسان موجب میشود که با کشف مشابهتها میان هنر و اسطوره زمینهی مطالعه درسطوح گستردهتر پژوهشهای تطبیقی فراهم شود و با روش دانشهای جدید بینارشتهای مطالعه وپژوهش دربارهی ارتباط سایرعلوم انسانی گسترش یابد.
طرح مسأله:
این پژوهش با طرح این مسأله مطالب را دربارهی موضوع استدلال میکند که چرا درزندگیانسان ابتدایی از عصر اسطوره با تصویرپردازی حیوان درغارها تا امروز بهعنوان عامل مکمل درهنر معماری وتصویرفرشها رواج دارد؟ چه عاملی موجب پیوند این تصاویر درپیکرهسازی و تصویر معماری ونقش فرشها شده است؟ آیا از طریق دنبالکردن این موضوع میتوان به اسطورهای مشترک دست یازید؟
فرضیه های پژوهش:
براساس پیش زمینه های پژوهش فرضیه ها چنین است:
-1 اسطوره وهنربراساس یک جهان بینی و فلسفهی خاص هدفی مشترک را دنبال میکنند.
-2علت تشابه و مشترکات ذهنی اسطوره و هنر را درعوامل پدیدارکننده، اشتراک نگرش و اندیشه و زباننمادین آنها میتوان دنبال کرد.
روش پژوهش: پژوهش به شیوهی توصیفی - تحلیلی است و روش گردآوری دادهها از طریق مطالعات کتابخانهای است. در ضمن بررسی موضوع به ارتباط هنر و اسطوره توجه کرده ایم و در بخش دیگر مقاله دلیل استفاده نقش و پیکره ی حیوانات و گیاهان را در معماری و فرش که مجموعا سبک زندگی ایرانی است بررسی کرده ایم.
-2کارکرد هنر و اسطوره درزندگی انسان:
مسکن به عنوان مهمترین نیاز بشر ازابتدای خلقتتاکنون مطرح بوده است. مسکن و زیستگاه انسان در همهی شرایط با ارزشها و مفاهیم جهانشمول اسطورهای و نمادین ادراک میشود. توجه به معنای لغوی آن اثبات کنندهی آرامش است. همه ی عواملی را که برای ایجاد آرامش منزل جزو سبک زندگی امروز هر ایرانی است، میتوان با مفهوم اسطورهای زمان خاستگاهی بهشت توجیه کرد. یکی از این نمونهی هنرها تصویر و پیکره یا نقاشیحیوان درنوع معماری و طرح فرش ایرانی است که با اسطوره ی بهشت در ارتباط است.
از جمله دانشهایی که دربارهی علت و کارکرد ایجاد تصویر و پیکره و نقش حیوانات در معنای رمزی میتوان آنها را جستجو کرد عبارت اند از: اسطوره، هنر پیش از این اشارهکردیم که اسطوره و هنر فضای زندگی انسان را به شرایط بهشت نزدیک میکند. از جمله موضوعهایی که در ادامهی گفتار ابتدای مقاله می توانیم بر آن درنگکنیم مسکن انسان است که ترکیبی از هنر معماری زبان نمادین اسطورهای و نگرش رمزگونهی هنر است که نمایش دهندهی حس نوستالژیک و اشتیاق انسان برای بازسازی شرایط بهشت است. دراین بخش گفتار ویژگیهای اسطوره ی بهشت را درهنر معماری، طراحی فرش و تصویر و مجسمهی حیوانات دنبال میکنیم.
معماری ازیک طرف با هنر و از طرف دیگر با مکان و زمان درارتباط است. انسان، علاقه دارد ریشه هر دانشی را تا حدود فلسفی آن دریابد و روشن کند. معماری رااگر بخواهیم از نظر فلسفی بررسی کنیم باید بگوییم، معماری تلفیقی از هنر و علم است، چون از یک طرف با هنر و از نظر دیگر با علومی که مربوط به مکان و زمان است سر وکار دارد.
هنردرحیات و حضور انسان نقشهای زیادی داشته است، ولی ازنظر هگل خصلت مشخص آن جواب دادن به یک نیاز روح با معنا دادن به زیبایی است. - همان - 83: خصوصیت مهم معماری -که آن را ازسایر فعالیتهای هنری متمایز میکند- در عملکرد سه بعدی آن است که انسان را در خود جای میدهد. معماری مانند مجسمه بزرگی استکه داخل آن را خالی میکنند تا انسان به داخل آن برود و قدم بزند. - نقل به تلخیص از زوی، - 13: 1376 مفهوم هستی انسانی با فلسفهی معماری رابطه مستقیم دارد، زیرا انسان سکنی میگزیند. معماری هم مسؤولیت مکاندهی به انسان را دارد.
معماری یعنی کشف فاصلهها نه فقط فاصلهی فیزیکی، بلکه فاصله بین انسانها را هم مشخص میکند. با معماری است که مسأله دور بودن و نزدیک بودن انسانها نسبت به هم مطرح می شود و این امکان را برای انسان به وجود می آورد تا نقطهها را به یکدیگر بدوزد. معماری باعث میشود انسان اشیای بیشتری را در دسترس داشته باشد و نزدیکی انسان با مکان را محقق میسازد.
اسطوره با مشخصات کاربردی نماد مطابقت داشته و به گونهای پس اززمانی که بشر زندگی هوشمندانه خویش را بازمییابد همراه با نماد و مذهب و سایر عوامل زندگی اجتماعی، پیونددارد . دراین پژوهش که به بررسی و تحلیل نقش و نگارحیوانات مطابق با باورهای اسطورهای میپردازیم، این نکته به دست میآید که هرگونه نقش و پیکرهی حیوانات در زندگی انسان نمودار روزگار اسطورهای بهشت است.
میتوان چنین گفت که ترکیب هنر و اسطوره درسبک زندگی هر ایرانی تا حدی است که میتوان اصطلاح »اسطوره هنری« را برای آن به کاربرد که نوعی روایت خود انگیخته است که درآن واقعیتهای روانی به خصوص بیمها و امیدها به زبان تخیلی ملموس و بیشتر به بیان درمیآید. پیش ازآن که به بحث دربارهی موضوع بپردازیم میتوانیم به پیوند و مناسبت اسطوره و هنر درنگکنیم. همچنان که درک یک روایت اسطورهایِ دقیق هم چون یک اثر موسیقیایی، تنها در مجموعه و تمامیت آن یا دست کم با درک مضمون های گوناگون آن و پیوند میان آنها میسر میشود.
برای احساس و ادراک هنر نیز لازم است که تمام زمینهها و پس زمینههای ایجادکنندهی اثر هنری را درککنیم. ویلیام دوتی درکتابی به نام اسطورهنگاری، ویژگیهای اسطوره را برشمرده است که بعضی از آنها با هنر اشتراک دارد: از لحاظ فرهنگی دارای اهمیت است؛ صور خیالی گوناگون - Imaginal - دارد؛ زبانی استعاری و نمادین دارد؛ به کاربردن تصویرهای تجسمی متنوع از ویژگیهای آن است؛ باورهای عاطفی انسان را پدیدارمیکند؛ بیشتر برروایات آفرینش و پیدایش عالم و آدم تأکید دارند؛ جنبههایی ازعالم واقعیت و تجربه را مجسم میسازند؛ نقش و منزلت آدمیان را در این عالم معلوم میدارند؛ مداخلهی نیروهای مینوی و فراطبیعی بعضی از نظامهای فرهنگی وطبیعی را مجسم میسازد
همان گونه که تی. اس. الیوت اعتقاد داشت که با الگو قرار دادن اساطیر کهن، میتوان رویدادهای امروز را نیز به هنر نزدیک ساخت. - کوپ، - 37-40 :1384 میتوان فلسفهی وجودی بسیاری از عناصر هنری را در سبک زندگی امروزی تبیین کرد.
هنریک فعالیّت انسانی استکه انسانیآگاهانه و به یاری علائم مشخَصﱢه ظاهری، احساساتی را که خود تجربه کرده است به دیگران انتقال دهد؛ بهطوری که این احساسات به ایشان سرایتکند و آنها نیز آن احساسات را تجربهنمایند و ازهمان مراحلحسّی که او گذشته است، بگذرند
هنر یکی از دو وسیله ترقی بشریت است، انسان ازراه کلمات، افکار خویش و به یاری نقوش هنر، احساسات خود را با همهی آدمیان درمیان میگذارد و این سخن نه فقط درباره حال بلکه گذشته و آینده نیز صادق است. - همان: - 188 افلاطون دررسالهی قوانین میگوید: »هنر را باید درغریزه طبیعی ابراز و بیان احساسات و حالات درونی جستجو نمود. - کاپلستون،: 1376 - 294 ازنظر تولستوی هنر، مظهر مرموز این چیز مقدس و الهی است.
یکی ازوجوه مشترک هنرواسطوره آن است که هردو برای سیطره بر طبیعت ایجاد شدهاند. چنان که یکی از ویژگیهای اسطوره است که برای تسخیر نیروهای فوق طبیعت بوده است، هنر نیز برای رهایی از ترس و چیره شدن بر نیروهای طبیعت ایجاد شده است. انسان ابتدایی برای چیره شدن بر دشمنان خود و اثرگذاری بر محیط اطراف به جادو و افسون پرداخته است. شاید به همین علت رایناخ گفته است»وقتی امروز ازسحر هنر سخنمیگوئیم باید بدانیم اغراقی درکار نیست.
دلاندمان درکتابتاریخ جهانی درهمین مورد موضوع را چنین بیانمیکند: »گذشته ازنیازی که انسان درتهیه غذا و محافظت خود ازسرما و حیوانات وحشی داشت موضوعاتی مثل هنر و مذهب نیز موردتوجه قرار گرفت، هنر بدون تردید ریشهای ساحرانه دارد، تصویر ونمایش حیوانات برای انسان پیش از تاریخ به منظورغلبه بر آنها و ایجاد آسانی درکار شکار و فراوانی آن بوده، این هنرشامل حجاری،حکاکی و نقاشی بود...دردورهماگدالنیین افسونگری و مذهب کاملا به هم مربوط بودند هنر نیز خود صورت ساحرانه و جادوئی داشت صورتهائی که دراین دوره از انسان تهیه میشد، معمولا دارای نقاب و یا شبیه به صورت حیوانات بوده و این تصاویر بدون شک از جادوگران و یاخدایان است. - ش.دولاندلن،تاریخ جهانی جلد اول: - 5 در هنرانسان ابتدایی، مصورساختن حیوانات گوناگون برروی دیوار غارها بسیار رایج بوده است.
گاردنر دربارهی این موضوع که بیشتر نقاشیها تصویر حیوانات است تا انسان به خصلت جادویی نقاشی اشاره میکند و میگوید: چراتصاویر انسان و جانور به شیوهای متفاوت نمایش داده شده است. آیا میترسد آن چنان که جانور را جادو میکند، تصویرخویش را مرئیگرداند و خودش را نیز جادوکند.
رابرت براید وود دربارهی پیدایش هنر چنین میگوید: چندین اشیای جالب مربوط به هنر غار فرانکو - کنتابرین دراروپای غربی یافت شده است که در ژرفترین نقطه و تاریکترین بخشهای غار انجام شده بودند، درچنین حالتی نمیتوان گفت که آنها میتوانستهاند با توجه به خطراتی که در این عمق ازغار در کمین آنها بوده و مشکلات دیگر با خیال راحت به آفرینش اثر هنری بپردازند آنها تصاویر رامستقیم از روی تصاویر دیگر نقاشی میکردهاند که قبلا کشیده شده بود، به طور کلی نفس نقاشی بوده است که برای آنها اهمیت داشته نه چیز دیگر، احتمالا او باور داشت که با انجام این عمل بر همان گونه حیوانی که آن را در فضای باز شکار کرده بود، سلطه جادوئی تحمیل نموده است، آنها همیشه تصویر بزرگترین حیوانات زمان خود را نقاشی میکردند.
هنرغارنشینان را میتوان اولین بخش از تاریخ تفکر، تخیل و خلاقیت بشری به شمار آورد، زیرا به واسطه قابلیت ساختن تصویر و نماد بود که بشر توانست برمحیط خود مسلط شود. انسان ابتدایی برای ارتباط با نیاکان واقعی و اساطیری خویش و همین طور با عالم وجود از آیین ها ومراسم روحانی و نیز دست ساختههای جادویی استفاده میکردند ازاین رو قسمت عمده آثار هنری آنها جنبه مذهبی دارد.