بخشی از مقاله

فلسفۀ اخلاق (Ethics)

اخلاق، واژه‌اي عربي است كه از خُلق مشتق شده است و معناي آن را سرشت و سجيه دانسته‌اند، چه اين رفتار و سجيه، پسنديده و نكو باشد و چه ناپسند و رذيلانه.
در زبان انگليسي هم از اخلاق، با دو واژه Ethics و Morality تعبير مي‌شود و گاه فرق‌هايي نيز بين اين دو واژه و كاربردهايي آن‌ها در متون و محاورات عرفي و اصطلاحي در نظر گرفته مي‌شود.
واژۀ Ethics به معناي اخلاق و از واژۀ يوناني Ethiko به معناي شخص گرفته شده و با واژۀ Ethos به معناي خلق و منش مرتبط و هم معنا است و گاه به معناي عرف و عادت (Custom) يا (Usag) كاربرد و كاركرد ترجمه و استعمال مي‌شود. واژۀ Morality نيز از واژۀ لاتين Moralize گرفته شد و با افعالي كه بدون لحاظ ويژگي‌ها و شخصيت فردي درست يا نادرست‌اند مرتبط است.
فلسفه اخلاق در اصطلاح فيلسوفان، به مجموعۀ مطالعات و پژوهش‌هاي فلسفي مربوط به حوزه اخلاق و علم اخلاق اطلاق مي‌شود،

تاريخچه:
بحث از بايدها و نبايدها و فلسفه اخلاق، ريشه در تفكر يونانيان قبل از ميلاد مسيح دارد و كتاب مشهور و متنفذّ ارسطو با نام «اخلاق نيكو مأخوس»، يكي از اولين و ماندگارترين آثار در زمينۀ اخلاق به شمار مي‌رود، در فلسفه اسلامي نيز بسياري همچون؛ ابن مسكويه، خواجه نصيرالدين طوسي،‌ با تأثيرپذيري از فلسفه اخلاق ارسطويي آثار و كتبي تأليف كرده‌اند، كه گرچه رويكرد اصلي آن‌ها اخلاقي است امّا محتواي فرا اخلاقي و مباحث فلسفه اخلاق هم در آن‌ها هست. فلسفه اخلاق در قالب يك شاخۀ فلسفي، از اوايل قرن نوزدهم ميلادي و با سبك و سياق خاص آن مطرح شد و جي‌اي‌مور[1] را پايه‌گذار فلسفه اخلاق جديد غرب بشمار مي‌آورند، امروزه فلسفه اخلاق بعنوان يكي از شاخه‌هاي پرنفوذ و پرطرفدار، بحساب مي‌آيد و در دهه‌هاي اخير، به اين رشته مطالعاتي، توجه ويژه‌اي شده است.
فلسفه اخلاق، از فلسفه¬هاي مضاف بشمار مي‌آيد و مباحث فني و دشوار و در عين حال جذاب و بنياديني را شامل مي‌شود و بطور خلاصه مي‌توان گفت كه فلسفه اخلاق به بحث از خوب و بد، و بايد و نبايدهايي مي‌پردازد، مجموعه مسائل و مباحثي كه در فلسفه اخلاق مطرح مي‌شود را مي‌توان به چند شاخه تقسيم كرد:

1) فرا اخلاق:
فرا اخلاق يا اخلاق تحليلي، مجموعه‌اي از مباحث فلسفي با رويكردي تحليلي در حوزه اخلاق را در برمي‌گيرد، كه بيشتر نقش مفهومي و زبان شناسانه و معرفت شناختي دارند. يكي از مباحث مهم و عمده در فرا اخلاق بحث و بررسي معناي مفردات جملات اخلاقي و تحليل و معنا شناسي الفاظ و مفاهيم ارزشي همچون خوب، بد،‌ مطلوب، نامطلوب و يا الفاظ و مفاهيم ارزشي همچون خوب، بد، مطلوب، نامطلوب و يا الفاظ و مفاهيم الزلمي همچون بايد، نبايد، وظيفه، مسئوليت اخلاقي و … است، براي مثال: فيلسوف اخلاق به تحليل موضوع و محمول جملۀ «عدالت خوب است» و يا جملۀ «بايد به عدالت رفتار كرد» پرداخته و به تحليل و بررسي دقيق معناشناسانه واژ‌ه‌هايي كليدي اين جمله‌ها يعني «عدالت»، «خوب» و «بايد» مي‌پردازد.
مباحث معرفت شناختي بخش مهمي از مباحث فرا اخلاق را به خود اختصاص مي‌دهند؛ بعبارتي، فيلسوف اخلاق در اين بخش، در مقام پاسخگويي به پرسشهايي انساني از اين دست برمي‌آيد كه: آيا گزاره‌هاي اخلاقي معناي اخباري و توصيفي دارند و يا صرفاً معنايي انشايي دارند. آيا گزاره‌هاي اخلاقي صدق و كذب بردارند و آيا از واقعيتي بيروني حكايت مي‌كنند و يا صرفاً ساختۀ ذهن و ذهنيت آدميان هستند (ذهني و يا عيني بودن گزاره‌هاي اخلاقي)؟

2) اخلاق هنجاري:
موضوع اخلاق هنجاري، افعال اختياري انسان است و اهم مسايل آن عبارت است از تعيين و تعريف حسن و قبح، هنجارها و ناهنجاري¬ها، بايدها و نبايدها، به عبارتي در اخلاق هنجاري بحث از مصاديق فعل خوب و بد، مطلوب و نامطلوب به ميان مي‌آيد و فيلسوف اخلاق درصدد است تا معياري بدست دهد و تعيين كند كه كدام يك از اعمال و رفتار اختياري آدمي صواب، خطا، الزامي و بايسته‌اند و بر حسب معيار و ديدگاهي كه مي‌پذيرد يك نظريه اخلاقي را سامان مي‌دهد و به دفاع از آن مي‌پردازد.

3) اخلاق كاربردي
اخلاق كاربردي كه بنحوي جزئي از اخلاق هنجاري به حساب مي‌آيد. مجموعه‌اي از مسايل و مباحثي را كه بيشتر جنبۀ مصداقي دارند، دربر مي‌‌گيرد و بيشتر به مباحث و معضلات اخلاقي در صحنه عمل و كاربرد مي‌پردازد، پرداختن به مسايل و مشكلاتي كه در حرفه‌ها و از حمله پزشكي و پرستاري و ... و در اثر رشد تكنيك و تكنولوژي، بروز كرده است همانند؛ بحث از جواز يا ممنوعيت شبيه سازي انساني، تغيير در ژن انساني و جواز يا ممنوعيت سقط جنين، همجنس گرايي و بسياري از مباحث مهم و تأمل برانگيز همچون؛ اخلاق زيست‌ شناسي و ممنوعيت اخلاقي آلودگي محيط زيست، از جمله مباحث مهمي است كه در اخلاق كاربردي بدان پرداخته مي‌شود.

آسيب شناسي اخلاقي جامعه زمينه هاي بروز آسيب هاي اجتماعي


هوای نفس
از مهم ترین عللی که قرآن برای فروپاشی و بحران اخلاقی جوامع مطرح می کند، تاثیرپذیری شخص از هواهای نفسانی است. نفس که روح دمیده در کالبد انسانی است هر چند که در آغاز در حد اعتدال و استواست ولی به سبب حضور و قرب به امور مادی از آن ها متاثر شده و به جای آن که از قدرت و توانمندی های خدادادی خویش در مسیر کمال و تقرب الی الله استفاده کند، برای به دست آوردن مادیات و امور دنیوی هزینه می کند و این گونه است که تمامی حدود و مرزها را می شکافد و در دام فسق و فجور می افتد. فسق که به معنای بر آمدن پوسته خرماست به معنای آن است که رفتارهای شخص همانند پوستی آویزان، بی ثبات است و نمایی زشت به چهره شخص می بخشد. از این رو مومنانی که برخی از محرمات را انجام می دهند و هرازگاهی خود را بدان آلوده می کنند فاسق می نامند. اگر این رفتار ادامه پیدا کند، شخص به گونه ای رفتار می کند که دیگر غیرقابل پذیرش از سوی جامعه مومنان می باشد. این همان فجور و شکافتن حدود و مرزهای شرعی و اخلاقی است که گام در مسیر هبوط و سقوط و قرار گرفتن در زمره کافران می باشد.
بنابر این نفس می بایست همواره کنترل و مدیریت شود تا دچار فسق و فجور نشود و در دام کفر گرفتار نیاید. خداوند در آیات بسیار، از نفسی که در دام مادیات و خواهش های مادی افتاده بر حذر داشته است؛ زیرا آدمی را به بدی ها و زشتی ها می خواند و از نیکی ها و خوبی ها دور می سازد.
در حقیقت نفس اماره که فرماندهی انسان را به دست گرفته جز به بدی و زشتی دعوت نمی کند. از آیه 53 سوره یوسف بر می آید که در مراحل و مراتب عالی تر، نفس زشت کردار نه تنها آدمی را به سوی فسق و فجور دعوت می کند بلکه به آن فرمان می دهد و مدیریت کامل وی را در اختیار می گیرد. از این رو از آن به نفس اماره یعنی بسیار فرمان دهنده یاد می کند.
پیروی از هواها و خواهش های نفسانی افزون بر آن که زمینه ساز فسق و فجور است می تواند رفتارهای اجتماعی شخص نسبت به دیگری را نیز تغییر دهد. لذا خداوند در آیه 87 سوره بقره هواپرستی را منشا روحیه استکباری بر می شمارد و در آیه 26 سوره ص، هوای نفس را آفت داوری می داند.
به سخن دیگر، هواپرستی انسان موجب می شود تا شخص از رفتارهای عادلانه نسبت به دیگری عدول کند (نساء آیه 135) چنان که موجب می شود تا در روابط عمومی خویش، حقوق دیگران را نادیده گیرد و به سبب تقدم بخشیدن به خویشان، حقوق برادران دینی خود را تباه سازد.
خداوند در آیات 27 و 30 سوره مائده و نیز آیات 17 و 18 سوره یوسف تبیین می کند که چگونه هواپرستی می تواند عامل نادیده گرفته شدن روابط درست شود و زمینه تجاوز به حقوق دیگران را فراهم آورد.
از آیات قرآنی برمی آید که هواپرستی نه تنها زمینه ساز بسیاری از رفتارهای زشت و نابهنجار اجتماعی پیش گفته است بلکه موجب می شود تا انسان در مسیر تعالی خویش نتواند گام بردارد از رشد و معنویت دور افتد. (اعراف آیه 176) و در نهایت نه تنها حق و حقیقت را نپذیرد و با دروغ پردازی آن را بپوشاند (یوسف آیات 16 تا 18) بلکه موجب می شود تا آیات الهی را استهزا نموده و به تمسخر گیرد (محمد آیه 16) و گرفتار غفلت از یاد خدا و ذکر او گردد.(کهف آیه 28)
این گونه است که پیروی از هواهای نفسانی گام به گام آدمی را از حق و حقیقت دور می سازد و اندک اندک وی را در ورطه هبوط و سقوط و هلاکت پیش می برد و در دوزخ خشم و قهر الهی ساکن می سازد.
شیطان
در این میان شیطان نیز به کمک هواها و خواهش های نفسانی آدمی می آید و با وسوسه کردن وی موجبات دور شدن وی را فراهم می آورد و اجازه نمی دهد تا نفس لوامه و وجدان بیدار به مدد انسان بشتابد.
قرآن گزارش می کند که شیطان، پدید آورنده آرزوهای دورغین و بلند بالایی است که اجازه نمی دهد تا بشر خود را چنان که هست بشناسد و عمل در حد توان و ظرفیت خود کند. (نساء آیه 120 و اسراء آیه 64) بدین ترتیب نخستین فرد از نوع انسانی را از همان آغاز، گرفتار می کند و با وسوسه های خویش اجازه نمی دهد تا حضرت آدم(ع) در بهشت به کمال کافی و لازم برای پذیرش مسئولیت خلافت الهی در زمین برسد و زمینه هبوط وی را فراهم می آورد. (طه آیات 120 و 121)
در این آیات خداوند تبیین می کند که چگونه شیطان با بهره گیری از تمایلات درونی انسان، زمینه لغزش و گناه و خروج آدمی را فراهم آورده است.
اغواگری شیطان عامل رویکرد انسان به فحشاء و بدی ها(بقره آیه 168 و 169 و 268 و نیز مائده آیه 91 و نور آیه 21) و هم چنین عامل اصلی ستم افراد به خویش (بقره آیه 35 و 36 و اعراف آیات 22 و 23) و برانگیزاننده سوءتفاهم میان افراد و بر هم زننده روابط خویشاوندی و ارتباط سالم و سازنده میان مردم (یوسف آیه 100) می باشد.

تمایلات جنسی
هر چند که تمایلات درونی آدمی به مادیات و امور جذاب دنیوی یکی از مهم ترین علل و عوامل درونی گرایش به فساد اخلاقی در فرد و جامعه می باشد ولی می توان گفت که در این میان تمایلات جنسی از همه شهوات دیگر درونی، قوی تر و آسیب رسان تر است. از این رو خداوند شهوت جنسی را از عوامل آسیب زننده به پاک دامنی انسان (یوسف آیه 33) و گسترش و رواج فحشاء و منکرات بسیاری می شمارد.
رفتار تحریک آمیز زنان، در این رابطه بسیار موثر است. لذا خداوند در آیات 31 و 32 سوره نور رفتارهای تحریک آمیز زنان را آفت حیا و عفت عمومی معرفی می کند و از زنان می خواهد باتوجه به تاثیرپذیری شدید مردان از حرکات و رفتارهای آنها نه تنها حجاب خویش را حفظ کنند بلکه هرگونه عوامل تحریک زا از جمله مواضع زینت خویش و زینت های خود را آشکار نسازند.
اگر در زنان این مطلب تبیین شده که همه بدن ایشان عورت است و می بایست پوشیده بماند، از آن جهت است که مردان با نگاه به زن و حرکات و کلمات ایشان تحریک می شوند و زمینه برای آزار و اذیت آنها فراهم می آید و رشد و تکامل و سلامت از جامعه رخت برمی بندد.


هوسرانان
اگر تمایلات جنسی و رفتارهای تحریک آمیز زنان می تواند آسیب جدی به سلامت اخلاقی جامعه وارد سازد، بی گمان نقش هوسرانان را نمی بایست در این حوزه نادیده گرفت، زیرا هوس بازان برای دست یابی به مقاصد و منافع ضداخلاقی خویش نیازمند آن هستند که جامعه را ناسالم کنند تا بتوانند از آب
گل آلود ماهی تباهی و فساد خویش را شکار کنند. این گونه است که یکی از مهم ترین علل و عواملی که زمینه ساز تباهی اخلاقی جامعه می شود، هوسرانان و هوس بازان معرفی می شوند.
خداوند در آیه 27 سوره نساء به تحلیل این مطلب می پردازد و تبیین می کند که چگونه کوشش مستمر هوس بازان برای ایجاد انحراف در روابط جنسی عامل مهمی در بحران اخلاقی جامعه می شود.


رواج محرمات
فاسقان و هوس بازان که در بستر و فضای آلوده تنفس می کنند می کوشند تا با رواج فحشا و ترویج اباحی گری، زمینه بهره برداری بیش تر خویش را فراهم آورند. این دوستان شیطان می دانند که تنها در چنین فضایی می توانند زیست کرده و به استثمار جنسی زنان و مردان مشغول شوند. این گونه است که در مسیر شیطان گام برمی دارند و به ترویج اباحی گری می پردازند.
در تحقیقات دانشمندان غربی این مسئله اثبات شده که مدافعان واقعی حقوقی زنان، گروه های مذهبی و متدینان می باشند و گروه های دیگر که به ظاهر مدافع حقوق زنان هستند کسانی اند که در عمل به سوی ترویج استثمار جنسی زنان تحت عنوان نهضت های فمینستی گام برمی دارند.
کسانی که بر طبل برابری جنسیتی می کوبند و طرفدار سقط جنین و هم جنس گرایی و مانند آن می باشند، بزرگ ترین شبکه های اباحی گری و فحشا را مدیریت می کنند.
خداوند در قرآن با توجه به واقعیت پیش گفته، رواج محرمات از سوی شیطان در میان مردم را مورد توجه قرار می دهد و می فرماید که شیطان با این کار می کوشد تا جامعه انسانی را به تباهی سوق دهد و به هدف سوگند خورده خویش برسد که همان ایجاد کینه و عداوت در میان انسانها و نابودی جوامع بشری است. (مائده آیه 91)


خلوت با نامحرم
از این جاست که شیطان و عوامل وی می کوشند تا اموری را مباح سازند که از جمله آن ها خلوت با نامحرمان است؛ زیرا خلوت با نامحرمان، زمینه ساز تحریک جنسی و بی عفتی جامعه و در نهایت فساد اخلاقی و فروپاشی جامعه است. (یوسف آیات 23 تا 25)


صدای تحریک آمیز
شیطان و یارانش نه تنها می کوشند تا ارتباط میان دو جنس مخالف را گسترش دهند و مردان و زنان نامحرم را در یک جا گرد آورند و زمینه های خلوت و فساد را فراهم آورند بلکه به سبب تاثیر پذیری مردان از صداهای زنان، می کوشند زنان به سوی خوانندگی و دیگر رفتارهای تحریک آمیز بکشانند.
این گونه است که زنان به جای تقواپیشگی و حفظ کرامت انسانی خویش، به ابزارهای بهره برداری و استثمار جنسی گروهی از مردان بیمار دل تبدیل می شوند.
خداوند با توجه به واقعیت انسان و علل وسوسه انگیز در وجود وی، از زنان می خواهد تا از صدای همراه با ناز و کرشمه پرهیز کنند تا موجبات تحریک جنسی بیمار دلان فراهم نیاید که به دنبال آن اذیت و آزار زنان به آنان صورت تحقق به خود گرفت.


چشم چرانی
از جمله علل و عواملی که جامعه را به سمت و سوی فساد و تباهی سوق می دهد، شیوه نادرست تعامل میان زن و مرد است. از این رو بخش عمده ای از آموزه های اخلاقی و حقوقی قرآن به مناسبات زن و مرد اختصاص یافته است.
یکی از این مسایل در حوزه روابط میان زن و مرد دوری از نامحرم و نگاه نکردن به آنان است. از این رو، چشم بستن از نامحرمان به عنوان یک وظیفه حقوقی و اخلاقی در آیات مطرح شده است. غض البصر از نامحرم عبارت آشنایی در میان مسلمانان و مومنان است که در ادبیات فارسی از آن به چشم فروهشتن یاد می شود.
هر چند که مردان بیش از زنان تحت تاثیر نگاه، قرارمی گیرند، ولی این گونه نیست که زنان از دیدن لذت نبرند. از این رو خداوند در قرآن از مردان و زنان خواسته از چشم چرانی پرهیز کنند. فروهشتن چشم از نگاه به مردان و زنان نامحرم می تواند انسان را از بسیاری از آفت ها پاک کند و طهارت نفس و پاکی آن را تضمین نماید. (نور آیات 30 و 31)
در روایات اسلامی وارد شده که فاطمه زهرا (س) حتی خود را از کور می پوشانید و خود نیز از پس پرده با وی سخن می گفت تا بدین وسیله حکم عدم نگاه به نامحرم را مراعات کند.
از بسیاری ازبزرگان نقل شده که به سبب حفظ چشم و فروهشتن آن از نامحرمان، به مقامات عالی عرفانی و انسانی رسیده اند. از علامه شهید مرتضی مطهری حکایت شده که فرمود: پدرم در اواخر عمر خویش به مادرم می گفت: آخر نفهمیدم که تو زیبایی و یا زشت؛ زیرا پدرم غیر از مادرم، زنی دیگر را هرگز ندیده بود تا درباره زشتی و یا زیبایی وی نسبت به زنان دیگر قضاوت کند. (پاره ای از خورشید/ 71)
درباره سید هاشم حداد شاگرد بنام سیدعلی قاضی عارف مشهور شرق نقل شده که فرمود: من در تمام مدتی که درخدمت آقا (سید علی قاضی) به سلوک مشغول بودم، نامحرم نمی دیدم و چشمم به نامحرم نمی افتاد.
روزی مادرم به من گفت که عیال تو، از خواهرش زیباتر است.
اما من تا آن روز خواهرزنم را ندیده بودم و این برای مادرم مایه تعجب بود که چگونه در طول دو سالی که ما با هم زندگی می کنیم و بر یک سفره غذا می خوریم، چشمم به وی نیفتاده است. (عارف شرق، کریم فیضی، ص 99)


عادت به گناه
عادت به گناه و آلودگی ها از دیگر علل و عواملی است که خداوند در آیات 78 و 79 سوره هود به عنوان علت تداوم وافزایش نابهنجاری یاد می کند. در حقیقت کسی که به گناهی عادت کند نمی تواند از آن رهایی یابد و این خود عاملی می شود تا بطور عادت که طبیعت ثانوی وی شده آن را تکرار کند و خود و جامعه را آلوده نماید.


مهر شدن دلها
تکرار گناه و افزایش آن دل را می میراند و پرده بر عقل و هوش و چشم او می کشد. این گونه است که شخص به جای این که از فضایل اخلاقی پیروی کند و یا به فرمان های معروف و نهی از منکر دیگران گوش فرا دهد، به استهزا و تمسخر آنان رو می آورد و خود را در ورطه هلاکت و تباهی می افکند.
خداوند در آیه 16 سوره محمد، مهر شدن قلب های آدمیان را که به سبب عادت به گناه، صورت گرفته، عاملی مهم در استهزای حقایق از سوی ایشان می شمارد و تبیین می کند که چگونه هنجارها برای آنها ضد هنجار شده و رذایل به جای فضایل می نشیند و شخص به جای آن که در پی حقایق برود و فضایل را طلب کند به تمسخر و استهزای آن ها می پردازد و خود را در مسیر پیروی از هواهای نفس چنان قرار می دهد که راه بازگشتی برای وی نمی ماند.


شخصیت سازی
یکی دیگر از علل و عواملی که قرآن برای زنگار و مهر خوردن قلب و در نتیجه تباهی اخلاقی فرد و جامعه بر می شمارد، شخصیت سازی است. بسیاری از افراد برای جبران کمبود شخصیت خویش با بزرگ نمایی از خود تلاش می کنند تا خود را بیش از آن چه هستند نشان دهند. این گونه است که در دام ناخواسته ای می افتند که راه بازگشتی برای آنان نیست. (غافر آیه35)
چنین اشخاصی می کوشند تا نقص خود را با ادعاهای بی اساس جبران کنند که در نتیجه آن به دروغگویی و کتمان حق و حقیقت می پردازند و دل هایشان مرده و زنگار می گیرد.
ابلیس یکی از این نمونه هاست که برای جبران نقص خود به ادعاهایی باطل تمسک جست و در تباهی افتاد؛ زیرا گمان می کرد که علت برتری وی می تواند عنصر پاک آتش باشد و در این مسیر به تفاخر گرفتار آمد و استکبار ورزید و در مسیر نژادپرستی به تباهی در غلتید.
اصولاتفاخر باعث سرمستی می شود (حدید آیه 23) و همین روحیه است که باعث روی آوردن شخص به سوی رفتارهای متکبرانه و استکباری می شود. (لقمان آیه 18) و وی را از حقیقت دور ساخته و موجبات سرگرم شدن به امور بی ارزش می گردد. (تکاثر آیه 1 و 2)
ابلیس چنان که گفته شد به سبب توهم
خود برتربینی، در دام تفاخر افتاد و در نهایت راه به کژ راهه برد.


استکبار و نژادپرستی
خداوند در آیات 75 تا 78 سوره ص در بیان علت سقوط اخلاقی و مقامی ابلیس از جایگاه قدسی خویش، به استکبار و سرکشی ابلیس اشاره می کند. این بدان معناست که بسیاری از رفتارهای ضداخلاقی و در نتیجه تباهی و فساد شخص و جامعه به سبب عنصر استکبار ورزی در اشخاص می باشد. هرچند که ریشه این استکبار را می بایست در نژادپرستی و خود بزرگ بینی و تفاخر شخص جست.
از این رو خداوند در آیات 11 و 12 سوره اعراف و نیز 31 تا 33 سوره حجر و 61 سوره اسراء و 73 تا 76 سوره ص، نژادپرستی ابلیس را منشا برخوردهای مستکبرانه وی می شمارد که در نتیجه آن ابلیس گرفتار تفاخر شده و در نهایت، سقوط و هبوط کرد.
تکبر
این مطلب چند بار به عناوین مختلف بیان شده که تکبر زمینه ساز سرمستی است (حدید آیه 23) و این که خوی متکبرانه باعث مهر خوردن قلب (غافر آیه 35) و زمینه ساز رویگردانی شخص از راه کمال و میل به انحراف (اعراف آیه 146) و مجادله بی دلیل و بی اساس (عافر آیه 35) و عصیان در برابر حق و فرمان الهی (بقره آیه 34 و حجر آیه 32 تا 34) می شود و موجود متکبر را به ورطه هلاکت می افکند.
هم چنین تکبر موجب می شود تا انسان از حالت طبیعی بیرون رفته و رفتارهای هنجاری و اخلاقی را ترک کرده و متمایل به خساست و بخل شود. یکی از علل و موانع بخل اخلاقی را می بایست در تکبر جست که موجب می شود شخص از احسان حتی به خویشان خودداری ورزد. (نساء آیه 36)


بدرفتاری با یتیم و ناتوانان
ریشه بدرفتاری با یتیمان را می بایست درهمین تکبر و عدم ترس از قیامت جست. در حقیقت هرگونه رفتار ضداخلاقی ریشه در بینش و نگرشی نادرست دارد که می بایست تصحیح گردد و خداوند گاه برای تصحیح از روش های همانندسازی بهره می گیرد. از این رو در آیه 8 و 9 سوره نساء تبیین می کند که هرگونه بدرفتاری نسبت به یتیمان دیگران می تواند عاملی برای بدرفتاری نسبت به یتیمان خود شخص باشد.


ثروت بی اندازه، رفاه و برخورداری از نعمت
از دیگر عواملی که قرآن برای گرایش ضداخلاقی بشر برمی شمارد می توان به موارد زیر اشاره کرد: تکاثر و زیادت خواهی (تکاثر آیه 1 و 2 و طه آیه 120 و 121)، قدرت خواهی (همان)، عجب و خودپسندی (قصص آیات 76 و 78)، غفلت از آیات خداوند (اعراف آیه 146) و از یاد او (کهف آیه 28)، تکذیب معاد (ماعون آیه 1 و 2 و اعراف آیه 146)، جهل و نادانی نسبت به خدا و ربوبیت وی (بقره آیه 67) که باعث استهزای دیگران (همان) و یا نادیده گرفتن حقوق خویشاوندی (یوسف آیه 89) و یا روی آوری به هم جنس بازی (نمل آیه 55) می شود، و هم چنین سکوت عالمان دینی در برابر منکرات و زشتی ها (مائده آیه 62 و 63)، حسادت که موجب نادیده گرفتن حقوق خویشاوندان (مائده آیه 27 و 30) و انتقام گیری (توبه آیه 74) می شود و نیز حرص و آز بی حد و حر بشر که مانع احسان (معارج آیات 19 و 21) و گرفتاری در سختی ها (همان) می شود و طمع (اعراف آیه 20 و 21) زندگی دنیوی که باعث غفلت و سرگرم شدن به دنیا می شود و از کار خوب باز می دارد و تفاخر و مباهات را سبب می شود (اعراف آیه 32 و حدید آیه 20) و سرچشمه بسیاری از فسادهای اخلاقی است و نیز سلب نعمت و از دست دادن آن که روحیه یاس و نومیدی را در برخی بوجود می آورد (هود آیه 9 و اسراء آیه 83) اشاره کرد.
بی گمان شرح تفصیلی درباره هریک از این موارد با توجه به تحلیل آیات بیرون از حوصله یک نوشتار کوتاه است و لذا به همین مقدار بسنده می شود.
عوامل جرم زاي اجتماعي
1- نابهنجاري خانوادگي: از جمله عوامل اساسي شکل گيري شخصيت و منش فردي و اجتماعي کودک خانواده است. از ديدگاه کودک، والدين مهمترين و ارزنده ترين الگوهاي جهان هستند. کودک در محيطي که زاييده مي شود و نشو و نما پيدا مي کند به موازات فراگيري زبان و نمود ارتباط با محيط و اعضاي خانواده و جامعه، آداب و رسوم و خلقيات خانواده خود را کسب کرده و آنها را جزئي از شخصيت و منش خود مي سازد. (توسلي 1369) رفتار خشونت آميز والدين در خانواده با کودک و با همديگر، اين عقيده نادرست را در ذهن کودک بارور مي سازدکه در اجتماع نيز خشونت و جدال حلا ل مشکلات است. به نظر جرم شناسان، خانواده از جمله محيط هاي اجتناب ناپذير يا حتمي و نخستين آنهاست. خانواده از آن رو محيط حتمي تلقي شده که کودک در انتخاب آن نقشي ندارد. رفتارهاي آتي کودک تا حدود زيادي ناشي از برخوردهاي ناسالم پدر و مادر نسبت به کودک در سالهاي اوليه زندگي است. ( توسلي 1369) از مهمترين ارزشهايي که لازم است کودک د محيط خانواده فرا گيرد عشق و محبت است. والدين بايد با رفتار عطوفت آميز و انساني خود کودک را از عشق ومحبت و ايثار و گذشت سرشار نموده و آنها را درگسترش و اشاعه اين ارزشهاي والاي انساني در جامعه ياري دهند. ( صلاحي 1376)
خانواده هايي که بزه پرور هستند داراي چندين ويژگي است:
1- در ميان اين نوع خانواده ها بزهکاري و ميگساري رايج است.
2- خانواده از هم پاشيده مي باشد (طلاق يا مرگ يکي از والدين ).
3- مراقبت کافي از فرزندان به عمل نمي آيد (به علت جهل يا عمد).
4- فضاي خانواده فضاي نامطلوبي مي باشد از نظر تبعيض، افراط و تفريط، خشونت و...
5- خانواده از نظر نژادي و مذهبي داراي تفاوت و گونه گوني زياد است.
6- در خانواده مشکلات مالي، بيکاري و... بيداد مي کند.
2- محروميت اقتصادي و فقر: مطالعه اجمالي تاريخ نشان مي دهد که آدمي در هر شرايط و موقعيتي به منظور بقاي موجوديت خود، درتلاش براي کسب امکانات مادي بوده است از اين رو مسئله تامين معاش در معناي عام کلمه از مهمترين مسائل زندگي محسوب شده است. فقر و محروميت زاييده روابط ناسالم و نيز غير عادلانه نظام اقتصادي حاکم بر جامعه است. مطالعه متون اسلامي نشانگر تاکيد تاثير فقر و محروميت در نابهنجاري هاي رواني و انحرافات و تبهکاري هاست. علي (ع) فقر را موت اکبر و ديوار معرفي کرده است. بنابراين فقر و محروميت مي تواند عاملي جرم زا موجب نابسامانيها و افزايش جرائم خصوصا جرائم عليه اموال گردد. زيرا رسالت دين عبارت است از کنترل غرايز و احساسات آدمي. (موذن زادگان 1367 نقل از عبقري)
3- تاثير جنگ در افزايش جرائم: بحران جنگ از جمله عوامل اجتماعي جرم زايي است که جرم شناسان و جامعه شناسان در باره تاثير آن متفق القولند و براي توجيه آن دلايلي را ذکر کرده اند:
1- وجود موقعيتهاي نامناسب اقتصادي - اجتماعي از قبيل جيره بندي مواد غذايي، تثبيت آمرانه قيمتها، بازار سياه برخي کالاهاي ضروري جرايم را افزايش مي دهند. لطمات و صدمات مقاومت افراد را در مقابل وسوسه هاي نفساني کاهش داده و سبب بروز جرم مي گردد.
2- پراکندگي خانواده ها در اثر وقوع پديده جنگ.
3- هنگامي که کشور تحت محاصره دشمن قرار مي گيرد تعدادي از نيروهاي داخلي قصد همکاري با نيروهاي اشغال گر را پيدا مي کنند و از اين طريق همکاري با اشغالگر جزئي از جرائم محسوب مي گردد. با اين اوصاف نمي توان گفت که پديده جنگ خودبخود پديده اي شر و منفور است بلکه در بسياري از اوقات جنگ سبب تقويت روحيه آزاديخواهي، گذشت، ايثار...... نيز مي گردد. (غفوري فرد 1359 نقل از دارويي 1376 ).
5- تاثير جمعيت شهري در وقوع جرم: بر اساس مطالعات انجام شده وقوع جرم در جمعيت شهري به مراتب بيشتر از روستاها است.
دلايل تاثير
جمعيت شهري
1- افراد تبهکار خصوصا حرفه اي ها به لحاظ جمعيت شلوغ شهرهاي بزرگ بهتر مي توانند از مراقبت و نظارت پليس خارج شوند
2- تجمل و ثروت در شهرهاي بزرگ عامل اغواکننده و محرک جرم هستند. افراد ضعيف النفس قدرت مقاومت در برابر اميال وسوسه انگيز را کمتر دارند.
3- در خانواده هاي روستايي به لحاظ کوچک بودن محيط زندگي ميزان نظارت فردي و اجتماعي بيشتر از شهرهاي بزرگ است.
تحصيلات اجباري: آموزش و پرورش مطلوب يعني آموزش و پرورشي که مشارکت و تفکر انتقادي را در کودک تقويت کند و با ارزشهاي مربوط به شان و شرف آدمي عجين شده باشد. اين قدرت را دارد که جامعه ها را در طول نسلي واحد دگرگون سازد. به علاوه تامين شدن حق هر انسان در بهره مندي از تعليم و تربيت موجب محافظت او از خطرهاي گوناگون مي شود. از جمله زندگي مقرون به صرفه (مجيدي نقل از دارويي 1376) در رابطه با جرم مي توان گفت يکي از عوامل بسيار عمده در عدم تطابق فرد با ارزشها و هنجارهاي جامعه، عدم آشنايي او با اين ارزشها و معيارها و به عبارت ديگر عدم جامعه پذيري صحيح يا نقض فرايند جامعه پذيري او مي باشد. بعد از خانواده، مدرسه نقش موثري در جامعه پذيري شايسته فرد دارد. آموزش و پرورش از جمله خدمات عمومي است که تک تک افراد جامعه بايد از آن خدمات بهره مند شوند.


در ارتباط با اهميت حق برخورداري از آموزش و پرورش همين قدر کافي است که بداني بين فقر و بيسوادي و محروميت رابطه مستقيمي وجود دارد. نکاتي را که در امر آموزش و پرورش خصوصا مدرسه بايد به آن توجه نمود، اين است که:
1- در مدرسه: چه چيز تدريس مي شود؟
2- برنامه درسي چگونه تدوين مي شود؟
3- رابطه معلم - دانش آموز.
4- تشويق و تنبيه.


5- مدرسه و رسيدگي به مشکلات
6- برنامه ريزي اوقات فراغت.


خانواده هاي بد سرپرست: منظور کودکان و نوجواناني که در آن خانواده ها احساس آرامش نمي کنند، خانواده هايي که نسبت به فرزندان يا فرزند خوانده هايشان خشونت فيزيکي و رواني اعمال مي کنند، خانواده هايي که والدين يا يکي از آنها معتاد هستند يا در معرض از هم پاشيدگي و طلاق قرار دارند در چنين مواردي بايد «مراجع خاصي» براي اصلاح خانواده و يا نگهداري موثر از فرزندان آن متوسل شد. لازمه هرگونه اقدام در اين زمينه آگاهي از وجود چنين اوضاع خطري در خانواده هاست. اين امر ايجاد يک سيستم اطلاع رساني دقيق در اين خصوص را ضروري مي سازد. همه اعضاي جامعه بايد از وجود نهادهاي خاص حمايتي از کودکان نظير کميسر کودکان، پليس کودکان و سازمانهاي غير دولتي که در زمينه حمايت از کودکان و نوجوانان فعاليت مي کنند آگاه باشند تا بتوانند به راحتي با آن نهادها ارتباط برقرار کرده و وضعيت خطرناک خود را عنوان کنند. (عبقري 1380) مشکلات مربوط به مقوله بيکاري است که تعداد زيادي از بزهکاران از وجود اين مساله رنج مي برند و اين خود زمينه مناسب براي بزه است.

جرم و راههای پیشگیری از آن
مسئله بزهکاری و انحراف اطفال و نوجوانان از دیر باز در جامعه بشری مورد توجه اندیشمندان بوده است. همزمان با گسترش انقلاب صنعتی و وسعت دامنه نیازمندیها، محرومیت های حاصل از عدم امکان تامین خواستها و احتیاجات زندگی موجب توسعه شدید و دامنه دار فساد، عصیان، تبهکاری، سرگردانی، دزدی و... در اطفال و نوجوانان شده است.


این گونه مسائل امروزه برای کشور ما هم مطرح است و آثار مهلک آنها درسیمای جامعه آشکار است. کودکان و نوجوانان سرمایه های جامعه هستند و سلامت روح و جسم آنها تضمین کننده سلامت جامعه آینده است. بنابراین مسائل آنان از جمله مسائلی است که باید به آنها توجه کافی مبذول داشت. مطالعات کشورهای غربی حاکی از آن است که تجربه های رفتار بزهکارانه در میان نوجوانان بسیار شایع است. برخی ادعا کرده اند ۹۰ درصد نوجوانان مرتکب اعمالی شده اند که چنانچه به مداخله پلیس می انجامید موجب بازداشت می گردید.


این بررسی ها به این نتیجه دست یافته اند که شیوع رفتارهای بزهکارانه در نوجوانان بیشتر از آن است که مردم انتظار دارند. (باباخانی پور ۱۳۷۶ ) تجربه نشان می دهد تنها تعدادی از نوجوانانی که دست به قانون شکنی می زنند دستگیر می شوند و از کسانی که دستگیر شده اند تنها تعداد معدودی بازداشت می گردند و از کسانی که بازداشت می گردند عده ای خاص به زندان فرستاده می شوند و از کسانی که محاکمه شده اند تنها بخشی به عنوان بزهکار محکوم می شوند و

بنابراین بسیار دشوار است که بدانیم در هر جامعه چند نفر بزهکار وجود دارد، چه کسی باید بزهکار نامیده شود و کدام نوجوان باید مورد مطالعه علمی قرار گیرد تا درباره ماهیت و منشا رفتارهای بزهکارانه اطلاعات علمی صحیحی به دست آورد. (اسمیت ۱۹۹۵) بزهکاران از نظر روانشناسان یک گروه افراد جوان و نوجوان بسیار ناهمگون و نامتجانس هستند و مسیری که به بزهکاری ختم می شود گوناگون است و نوجوانانی که با بزه درگیر هستند یا می شوند را نمی توان به سادگی در الگوی رفتاری یا ویژگیهای منحصر به فردی جا داد. بزهکاری پیامد و نتیجه تعامل و تاثیر متقابل عواملی است که در زندگی فرد حضور دارند. بنابر این بزهکاری رفتاری است ناشی از عوامل گوناگون. (یانگ ۱۹۹۸ )


● عوامل موثر در بروز جرم
۱) تاثیر عوامل زیستی
تاثیر زیست شناختی وراثت و انتقال خصوصیات جسمانی، عقلانی، هوش والدین و اجداد انسان از دیر زمان موضوع مطالعه روانشناسان و علمای اخلاق بوده است و این موضوع تحت عنوان وراثت عقلی و اخلاقی مورد بررسی واقع شده است. در بین دانشمندان علوم زیستی و وراثت لمبرزو یکی از پیشگامان این نظریه است. این دانشمند طی آزمایشات متعدد و مطالعات طولانی خود راجع به۳۸۳ جمجمه جنایتکاران ایتالیایی و ۵۹۰۷ بزهکار زنده نتیجه گیری کرد که برخی اختلالات بیولوژیکی علت بزه این افراد می باشد و بر اساس آزمایشات این فرضیه ( جانی ) را ارائه داد.
۲) تاثیر عوامل روانی


رفائل گاروفالو ( ۱۹۷۸) از معتقدان مربوط به تاثیر عوامل روانی در ارتکاب بزه است. بررسی و شناخت عوامل روانی مربوط به دانش روانشناسی جنایی است. از جمله رسالتهای این دانش بررسی منش و شخصیت بزهکار و ارزیابی گرایش های ضد اجتماعی و مطالعه روان خود آگاه و ناخود آگاه آنان به منظور تعیین مسوولیت اخلاقی و اجتماعی شان است. در مطالعه ای معلوم شد که ۷۵درصد مجرمین ۱۸ تا ۲۵ سال دارای بیماری روانی بودند. جرم شناس دانمارکی طی مطالعه ای به این نتیجه رسیدند که ۷۹ درصد مجرمین به بیماریها و اختلالات روانی از قبیل نوروز، سایکوز و روان پریش مبتلا هستند.


طبق دیدگاه روانکاوی ( فروید ) خانواده و والدین کودک نقش بسیار بزرگی در ساختن شخصیت معتدل و استوار انسان دارند. زیرا چنانچه سیر طبیعی رشد کودک تا پنج سالگی تکمیل نگردد و در طی یکی از مراحل توقف حاصل شود این امر سبب بروز اختلال ها و عکس العمل های ضد اجتماعی در رفتار آدمی خواهد شد. بر طبق دیدگاه روانشناسان در تحلیل شخصیت بزهکار تمایلات و انگیزه های ناخود آگاه جایگاه مهمی دارند. از نظر این دانشمندان مجازات افرادی که به علل اختلالات روانی مرتکب بزه می شوند نه تنها مثمر ثمر نیست بلکه آنان را به سوی جرایمی تازه نیز سوق می دهد. ( شاهبیاتی ۱۳۷۸ )
۳)نقش عوامل اجتماعی در جرم

 


برخی از دانشمندان عوامل محیطی و اجتماعی را منشاپدیده جرم تلقی کردند. به نظر این دانشمندان جرم پدیده ای نیست که عوامل و شرایط جسمانی و روحانی افراد در آن تاثیر داشته باشد بلکه عاملی که سبب بروز جنایت می گردد جامعه و محیط است (شاهبیاتی ۱۳۷۸) دکتر لاکاسانی (۱۹۲۴-۱۸۴۳) رئیس مکتب محیط اجتماعی، عامل محیطی و فرهنگی را تنها موجب جرم معرفی کرده است. به نظر این دانشمند همانطور که هر میکروب در شرایط و محیط خاصی اجازه رشد ونمو وتکثیر می یابد پدیده جرم نیز به مثابه میکروب در محیط و فرهنگ مربوط به خود نیز زاییده می شود. از نظر دکتر لاکاسانی منشا پدیده جرم تنها عوامل زیستی - روانی است. مارکی نیز پدیده جرم را ناشی از وضعیت نابهنجار اقتصادی می دانست.
مکتب سوسیالیست او جامعه اشتراکی را به عنوان جامعه ایده آل معرفی می کرد که طبق نظر آنان جرم زاییده نظام سرمایه داری است.


● عوامل جرم زای اجتماعی
۱) نابهنجاری خانوادگی
از جمله عوامل اساسی شکل گیری شخصیت و منش فردی و اجتماعی کودک خانواده است. از دیدگاه کودک، والدین مهمترین و ارزنده ترین الگوهای جهان هستند. کودک در محیطی که زاییده می شود و نشو و نما پیدا می کند به موازات فراگیری زبان و نمود ارتباط با محیط و اعضای خانواده و جامعه، آداب و رسوم و خلقیات خانواده خود را کسب کرده و آنها را جزئی از شخصیت و منش خود می سازد. (توسلی ۱۳۶۹) رفتار خشونت آمیز والدین در خانواده با کودک و با همدیگر، این

عقیده نادرست را در ذهن کودک بارور می سازدکه در اجتماع نیز خشونت و جدال حلا ل مشکلات است. به نظر جرم شناسان، خانواده از جمله محیط های اجتناب ناپذیر یا حتمی و نخستین آنهاست. خانواده از آن رو محیط حتمی تلقی شده که کودک در انتخاب آن نقشی ندارد. رفتارهای آتی کودک تا حدود زیادی ناشی از برخوردهای ناسالم پدر و مادر نسبت به کودک در سالهای اولیه زندگی است. ( توسلی ۱۳۶۹) از مهمترین ارزشهایی که لازم است کودک د محیط خانواده فرا گیرد عشق و محبت است. والدین باید با رفتار عطوفت آمیز و انسانی خود کودک را از عشق ومحبت و ایثار و گذشت سرشار نموده و آنها را درگسترش و اشاعه این ارزشهای والای انسانی در جامعه یاری دهند. ( صلاحی ۱۳۷۶)
خانواده هایی که بزه پرور هستند دارای چندین ویژگی است:


▪ در میان این نوع خانواده ها بزهکاری و میگساری رایج است.
▪ خانواده از هم پاشیده می باشد (طلاق یا مرگ یکی از والدین ).
▪ مراقبت کافی از فرزندان به عمل نمی آید (به علت جهل یا عمد).
▪ فضای خانواده فضای نامطلوبی می باشد از نظر تبعیض، افراط و تفریط، خشونت و.

..
▪ خانواده از نظر نژادی و مذهبی دارای تفاوت و گونه گونی زیاد است.
▪ در خانواده مشکلات مالی، بیکاری و... بیداد می کند.
۲) محرومیت اقتصادی و فقر


مطالعه اجمالی تاریخ نشان می دهد که آدمی در هر شرایط و موقعیتی به منظور بقای موجودیت خود، درتلاش برای کسب امکانات مادی بوده است از این رو مسئله تامین معاش در معنای عام کلمه از مهمترین مسائل زندگی محسوب شده است. فقر و محرومیت زاییده روابط ناسالم و نیز غیر عادلانه نظام اقتصادی حاکم بر جامعه است. مطالعه متون اسلامی نشانگر تاکید تاثیر فقر و محرومیت در نابهنجاری های روانی و انحرافات و تبهکاری هاست. علی (ع) فقر را موت اکبر و دیوار معرفی کرده است. بنابراین فقر و محرومیت می تواند عاملی جرم زا موجب نابسامانیها و افزایش جرائم خصوصا جرائم علیه اموال گردد. زیرا رسالت دین عبارت است از کنترل غرایز و احساسات آدمی. (موذن زادگان ۱۳۶۷ نقل از عبقری)
۳) تاثیر جنگ در افزایش جرائم


بحران جنگ از جمله عوامل اجتماعی جرم زایی است که جرم شناسان و جامعه شناسان در باره تاثیر آن متفق القولند و برای توجیه آن دلایلی را ذکر کرده اند:


▪ وجود موقعیتهای نامناسب اقتصادی - اجتماعی از قبیل جیره بندی مواد غذایی، تثبیت آمرانه قیمتها، بازار سیاه برخی کالاهای ضروری جرایم را افزایش می دهند. لطمات و صدمات مقاومت افراد را در مقابل وسوسه های نفسانی کاهش داده و سبب بروز جرم می گردد.


▪ پراکندگی خانواده ها در اثر وقوع پدیده جنگ.
▪ هنگامی که کشور تحت محاصره دشمن قرار می گیرد تعدادی از نیروهای داخلی قصد همکاری با نیروهای اشغال گر را پیدا می کنند و از این طریق همکاری با اشغالگر جزئی از جرائم محسوب می گردد. با این اوصاف نمی توان گفت که پدیده جنگ خودبخود پدیده ای شر و منفور است بلکه در بسیاری از اوقات جنگ سبب تقویت روحیه آزادیخواهی، گذشت، ایثار...... نیز می گردد. (غفوری فرد ۱۳۵۹ نقل از دارویی ۱۳۷۶ ).
۴) تاثیر جمعیت شهری در وقوع جرم


بر اساس مطالعات انجام شده وقوع جرم در جمعیت شهری به مراتب بیشتر از روستاها است.
● دلایل تاثیر جمعیت شهری
۱) افراد تبهکار خصوصا حرفه ای ها به لحاظ جمعیت شلوغ شهرهای بزرگ بهتر می توانند از مراقبت و نظارت پلیس خارج شوند


۲) تجمل و ثروت در شهرهای بزرگ عامل اغواکننده و محرک جرم هستند. افراد ضعیف النفس قدرت مقاومت در برابر امیال وسوسه انگیز را کمتر دارند.


۳) در خانواده های روستایی به لحاظ کوچک بودن محیط زندگی میزان نظارت فردی و اجتماعی بیشتر از شهرهای بزرگ است.
تحصیلات اجباری: آموزش و پرورش مطلوب یعنی آموزش و پرورشی که مشارکت و تفکر انتقادی را در کودک تقویت کند و با ارزشهای مربوط به شان و شرف آدمی عجین شده باشد. این قدرت را دارد که جامعه ها را در طول نسلی واحد دگرگون سازد. به علاوه تامین شدن حق هر انسان در بهره مندی از تعلیم و تربیت موجب محافظت او از خطرهای گوناگون می شود. از جمله زندگی مقرون به صرفه (مجیدی نقل از دارویی ۱۳۷۶) در رابطه با جرم می توان گفت یکی از عوامل بسیار عمده در عدم تطابق فرد با ارزشها و هنجارهای جامعه، عدم آشنایی او با این ارزشها و معیارها و به عبارت دیگر عدم جامعه پذیری صحیح یا نقض فرایند جامعه پذیری او می باشد. بعد از خانواده، مدرسه نقش موثری در جامعه پذیری شایسته فرد دارد. آموزش و پرورش از جمله خدمات عمومی است که تک تک افراد جامعه باید از آن خدمات بهره مند شوند.


در ارتباط با اهمیت حق برخورداری از آموزش و پرورش همین قدر کافی است که بدانی بین فقر و بیسوادی و محرومیت رابطه مستقیمی وجود دارد. نکاتی را که در امر آموزش و پرورش خصوصا مدرسه باید به آن توجه نمود، این است که:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید