بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
فصل دوم
مهمترین نظریات موثر در شکل گیری نظام های اقتصادی
اسلاید 2 :
1- نظریه حکمای یونان باستان
2-نظریه مکتب اسکولاستیک
3-نظریه مکتب مرکانتیلیسم
4-نظریه مکتب فیزیوکراتیسم
5-نظریه مکتب کلاسیک
6-نظریه معارض مکتب کلاسیک
7-نظریه مکتب تئولیبرالیسم
8-نظزیه مکتب لیبرالیسم سنتی و شیکاگو
9-نظریات مکاتب سوسیالیسم
10-تجدید نظر طلبی
11-نئومارکسیسم
12-سوسیالیسم رقابتی
اسلاید 3 :
1- نظریات حکیمان یونان باستان
الف-نظریه هراکلیت(535-474)
هراکلیتوس که در متنهای فارسی هراکلیت نیز خوانده شده، از فیلسوفان دوره
پيش از سقراط است. درباره تاريخ تولد و مرگش اختلاف نظر وجود دارد.
دانشنامه هاي چپ و سوسياليست آن را بين سالهاي 483-544 پيش از ميلاد و
دايره المعارف هاي ليبرال درغرب، آن را بين سالهاي 480-550 قبل از ميلاد ميدانند.
وی در افه سوس، یکی از شهرهای آسیای صغیر در یونان باستان، متولد شد. شهر افه سوس كه دومين شهر بزرگ يونان بود، نزديك ميلتوس قرار داشت و در حال حاضر، در ترکیه کنونی است. افه سوس در آن زمان يكي از شهرهاي مهم عصرباستان با عجايب هفتگانه معماري و ساختماني بود. هراكليت از نظر طبقاتي ، يك اشراف زاده و يا شاهزاده خلع شده بود. شهر محل تولد او يكي از مستعمره هاي يونان در غرب آسياي صغير و مدتي پايتخت آسيا ، يكي از ايالتهاي رومي بود.
اسلاید 4 :
هراكليت يكي از اولين روشنگران فرهنگ غرب است. با توجه به آثار محدودي كه از او به ما رسيده، مي توان گفت كه او فيلسوفي پويا بود و نه ايستا. هراكليت يكي از اولين فيلسوفان خردگراي يونان پيش از سقراط است. چون او براي يافتن جواب و حل مسايل جهان به طبيعت توجه مي كرد، او را يكي از فيلسوفان طبيعي مي دانند. هراكليتوس از معروفترين فيلسوفان پيش از سقراطی است كه بسياری از فلاسفه بزرگ غرب مانند افلاطون، هگل، نيچه، هايدگر ولنين، فلسفه او را مورد توجه قرار داده اند.
هراکلیتوس تفاوتی عمده با سه فيلسوف طبيعی ميلتوسی(تالس،اناکسیماندروس و اناکسیمنس) داشت. او برخلاف سه فيلسوف قبلی كه بدنبال ماده اوليه طبیعت می گشتند، تلاش خود را روی آهنگ تغييرات طبيعت و چگونگی اين تغييرات متمركز كرده بود. او تغيير دايمی، جريان داشتن و سيال بودن را سرشت و خصلت اصلی طبيعت می دانست. شايد به خاطر همين توجه به تغييرات باشد كه او آتش را به عنوان اصل و مبدا مطرح می كند. البته بايد توجه داشت كه نقش آتش برای هراكليتوس، مانند نقش آب برای تالس، يا هوا برای آناكسيمنس نيست و آتش برای او بيشتر جنبه سمبوليك دارد.
اسلاید 5 :
در يك رودخانه دو بار نمي توان شنا كرد. جنگ، پدر همه چيزها است. اين دو، مشهورترين جملات هراكليت در بيش از دو هزار سال پيش هستند. هراکلیت معتقد بود که " همه چیز در حرکت است". همه چیز در گذر است و هیچ چیز ثابت نیست. به همین خاطر است که ما هیچ گاه نمیتوانیم در یک رود خانه دوبار قدم بگذاریم، زیرا هر بار که پا در آن رودخانه بنهیم آب دیگری بر روی پای ما جریان خواهد داشت و ما هم هر بار تغییر کردهایم. جنگ را امروزه به شكلهاي بحث، جدل، مبارزه و غيره ترجمه مي كنند. براساس روايتي مشكوك، هراكليت، يكي از اولين فيلسوفان يونان باستان، با داريوش پادشاه ايراني، به صورت مكاتبه اي رابطه داشت. او همچون زرتشت احترام خاصي براي عنصر آتش در پروسه تشكيل جهان و طبيعت قائل بود.
اسلاید 6 :
به نظر هراكليت، جهان آفريده خدايان و يا انسان نيست، بلكه تضاد و مبارزه اضداد باعث؛ حركت، زندگي، تغيير و تحول آن مي شود. اگر ما هیچ گاه بیمار نشویم، هیچ وقت هم درک نخواهیم کرد که سلامتی چیست. اگر ما هیچ گاه گرسنه نشویم، هرگز لذت سیر بودن را نخواهیم فهمید. اگر جنگی وجود نداشته باشد، ارزش صلح معلوم نخواهد بود و اگر زمستان نباشد، آمدن بهار هم شکوه نخواهد داشت. او بيش از 2000 سال، علم و فلسفه غرب را تحت تاثير نظرات خود قرارداده است. هراكليت تحت تاثير فلسفه متحرك و پوياي شرق قرار داشت. ماركس،انگلس و لنين با احترام از اهميت او براي انديشه بشري ياد كردند. هگل، هراكليت را روشنگري عميق ناميد كه باعث تكامل آغازين و رشد كودكي علم فلسفه شد. نيچه بيان مي دارد كه آثار و نظريات هراكليت هيچگاه كهنه نخواهند شد.
اسلاید 7 :
به نظر مورخين سير انديشه بشر، افلاطون، هگل، ماركس، نيچه تحت تاثير نظريات هراكليت قرار گرفته اند. گرچه قانون تضاد هراكليت تاثير مهمي روي هم عصران خود گذاشت، ولي بارها مورد سوء تفاهم نيز قرار گرفت و به غلط تفسير شد. داروينيستها سعي نمودند با تكيه بر آموزش تئوري مبارزه اضداد، پايه تئوريكي براي نظريات خود، از جمله تئوري تكامل و تنازع بقا، بيابند. هراكليت خود نيز از موضعي غيردمكراتيك به انتقاد از برخي از نظريات روشنفكران زمان خود مانند دمكريت، فيثاغورث، هومر و هزويد پرداخت.طبق نظر طبيعي قانون تضاد وحركت هراكليت، عملي كردن دمكراسي وعدالت در درازمدت در يك جامعه غيرممكن است.
اوعامل آفرينش دنيا را «عقل جهان» ناميد. او از جمله وظايف فلسفه را، بيداركردن انسانهاي به خواب رفته و افشا نمودن اشتباهات قواي حسي انسان، در ضمن شناخت مي دانست. هراكليت مي گفت براي شناخت، بايد بجاي استفاده از تجربيات قواي حسي فيلسوفان طبيعت گرا، تفكر و خرد را بكار برد. بنظر او چون علوم تجربي قادر به درك راز طبيعت نيستند، فلسفه بايد با كمك عقل و خرد، منطق و ديالكتيك، آن را كشف نمايد. هراكليت به خاطر استفاده از جملات و كلمات سمبليك و استعاره اي، به فيلسوف مرموز و تاريك معروف شد.
اسلاید 8 :
ب- نظریه سقراط(469-399قبل از میلاد)
470 سال قبل از ميلاد مسيح، سقراط در «آلوپكاي» آتن چشم به جهان گشود.
والدينش از افراد برجسته و متشخص جامعه يونان بودند. پدرش سوفرونيسك
حجار، پيكرتراش و اهل علم و مطالعه بود. مادرش فنارت نام داشت كه قابله بود
و با «زانتیپ» که بسیار جوانتر از خودش بود، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه پسر
با نامهای «لا مپروسل»، «سوفرونیسوس» و «منگزتوس» بود. هنگامی که او اعدام شد،
آنها بسیار کوچک بودند.آغاز زندگي سقراط مصادف با دوران شكوفايي، عظمت و افتخار آتن بود. وي از همان دوران كودكي تحت سرپرستي و نظارت پدرش با كتاب و مطالعه آشنا شد. هنگامي كه پا به سن بيست و يك سالگي گذاشت، افكارش متوجه مفهوم انسانيت شد. در آن زمان، بیشترتلاش فلاسفه و متفكران درباره جهان و چيستي آن بود؛ اما سقراط پا را فراتر از آن گذاشت و بر اين اعتقاد بود كه براي فهم جهان، بايد ابتدا انسان را بشناسيم.
اسلاید 9 :
در جامعه آن زمان يونان، سوفسطاييان تاثير اساطير و اديان را در زندگى مردم به شدت كم كرده بودند. از اين رو سقراط سعى داشت تعريف كامل و جهانشمولى از اخلاق ارايه دهد تا جايگزين مناسبي براى اساطير و اديان باشد. او بر خلاف سوفسطاييان معتقد بود كه تشخيص درست و نادرست برعهده عقل آدمى است، نه برعهده جامعه و سير تحولات آن. او براى نيكوكارى و درستكارى مبنايى عقلانى جستجو مي كرد و معتقد بود كه هركس درست و غلط را از لحاظ عقلى تشخيص دهد، به كار نادرست دست نمي زند و تمام شرهايى كه از افراد مختلف مي بينيم، در اثر نادانى آنهاست.
سقراط در بازار آتن (آگورا) جوانان و متفکران را دور خود جمع میکرد و آنها را به زیر سایهٔ معابد میکشاند و از آنان میخواست تا سخنان و کلمات خود را تحت تعریف دربیاورند. همشهریان آتنیاش را تشویق میکرد تا خدایانشان، ارزشهایشان و خودشان را مورد پرسش و ارزیابی قرار دهند. او هدف زندگی انسان را رفاه و سعادت آن ها معرفی می کند اما هرگز تمرکز ثروت را وسیله رسیدن به این هدف نمیداند
اسلاید 10 :
و با تعریفی که از مال ارائه می دهد مفید بودن را شرط وجود آن می داند و عدم تمرکز ثروت و مطلووبیت را مورد توجه قرار می دهد. او براى رسيدن به تعريف صحيح يك مفهوم، از شيوه اى استقرايى استفاده مي كرد؛ بدين معنا كه ابتدا مثال ها و شواهدى را درباره موضوع مورد نظرش پيدا نموده و سپس، از اين جزييات بدست آمده براى رسيدن به كليات مطلب استفاده مي كرد. وي پس از فهميدن قاعده كلى، آن را براى موارد خاص تطبيق و تعميم مي داد. مثلا هنگام گفتگو، نظر طرف مقابلش را درباره عدالت جويا مي شد، مخاطب هم براى رسيدن به تعريف، مثال هايى رامطرح مي نمود. سپس با نشان دادن روابط و مشتركات اين مثال ها، شخص را به تعريفى از مفهوم مورد نظر( مثلا عدالت) مي رساند. بعد از اين مرحله، سقراط موارد مخالف و متضاد با تعريف را يادآورى مي كرد. بدين ترتيب، فرد مورد نظر دايماً مجبور مي شد كه تعريف خود را تغيير دهد تا به مفهوم صحيحى برسد.
اسلاید 11 :
ج-نظریه افلاطون(427-347 قبل از میلاد)
اکثر مراکز معتبر آکادميک و فکری دنيای امروز، کم و بيش اتفاق نظر دارند که
در ميان انديشه پردازان بزرگ تاريخ جهان پنچ تن از اهميت و جايگاه ويژهای در
شکل دادن به انديشه و معرفت کنونی جهان برخوردارند. ارسطو در راس آنها قرار دارد و سپس افلاطون که استاد وی بود در رده بعدی قرار میگيرد. سه متفکر بزرگ بعدی عبارتند از: کانت، نيچه و ويتگشتاين میباشند.
هنگامی که سقراط جام زهر را سرکشيد، افلاطون ۲۹ سال داشت. افلاطون دوران درازی شاگرد سقراط بود و جريان دادگاه استاد را با حساسيت و تاثر فراوان دنبال میکرد. محکوميت سقراط همچون يک متفکر و کهن سال ترين شهروند آتن از سوی هيئت ۵۰۰ نفره داوران ( با وجود اختلاف نظر زيادی که در ميان آنها بروز کرد) تاثير عميقی بر استنباط فلسفی افلاطون نهاد. اولين اثر افلاطون «دفاعيات سقراط» نام داشت. افلاطون پس از مرگ تراژيک استاد، مرکز فعاليتهای فلسفی و آموزشی خود موسوم به آکادمی را به خارج از آتن انتقال داد.
اسلاید 12 :
پرسش که سالها فکر افلاطون را بخود مشغول کرده بود اين بود که در جهان هستی که همه موجودات و جانوران و اشيا و طبيعت در حال دگرگونی و «فرّار»اند، آيا چيزی وجود دارد که فرّارناپذير، جاودانی و تغيير ناپذير باشد؟ در پاسخ به اين پرسش افلاطون اعلام کرد که همه آنچه در طبيعت موجود است «فرّار» است و دارای خواص تغيير ناپذير اساسی نيست. به باور او همه آنچه در ديد انسان وجود دارد در اثر زمان دگرگونی میيابد.
بنابراين همه چيز بر اساس يک «شکل» پديد آمده است که آن شکل جاودان و مستقل از زمان است. افلاطون بر اين باور بود که مثلا قطعات اوليهای که برای خلق يک موجود زنده بعنوان نمونه اسب بکار ميايد، نمیتواند خود بخود و بدون وجود يک الگو و فکر کامل قادر به خلق اسب شده باشد. پس، بايد چنين قوه بزرگی در جايی وجود داشته باشد که بتواند همه اسبها را ، بدون اشتباه اسب بسازد و آن نيرو و يا آن چيز همان است که خود شامل تغيير نميشود. چنين نيروی همان است که «فرّار» نيست و جاودانی است.
اسلاید 13 :
ادامه اين شيوه استدلال افلاطون را به اين نتيجه رساند که آنچه جاودان است و تغييرناپذير است، چيزی جز ذهن انسان نيست. بنابراين ذهن انسان جايگاه ويژهای در انديشه افلاطون دارد. از همين نقطه حرکت است که افلاطون به «ايده کامل» رسيد که در ماورا جهان هستی قرار دارد.
انسان شناسی افلاطون بر تقسيم اعضای بدن به سه قسمت استوار است: سر( مظهر عقل و تفکر)، سينه ( مظهر خواست و اراده ) و پايين تنه ( مظهر ميل و تمنا). هريک از اين سه قسمت گويای يک ايده آل انسانی نيز هستند. بعنوان نمونه عقل بايد در جستجوی ايده آل دانايی و زيرکی باشد. «اراده» بايد در جستجوی ايده آل شجاعت باشد. «ميل» بايد در جستجوی ايده آل مهار و عنان انسان در برابر تمناها باشد. اگر هر سه اين ايده آلها از سوی انسان دنبال شود، به وجود يک انسان معتدل منجر ميشود. بنابراينهارمونی و تعادل انسان برای افلاطون اهميت زيادی دارد و کسب آنرا از راه توجه به هر سه خواص اعضای بدن که در بالا آمد، ميسر ميداند.
اسلاید 14 :
نظريه دولت افلاطون تفکر و نوع درک او درباره آدمی است. «سر جامعه» که حکومت آن است مظهر عقل و نماد بهترين نخبگان جامعه است. «سينه جامعه» شامل حکام و قوای انتظامی آن است. و «پايين تنه جامعه» شامل سربازان و دهقانان است.
نظريه دولت افلاطون نيز در هماهنگی با ديگر نظريات فلسفی، انسان شناسی و هستی شناسی وی قرار دارد. لذا افلاطون نخستين نظريه پردازی است که ميان همه ارکان باورها و برداشتهايش يک هماهنگی عقلی و انسجام و توازن واقعی به چشم میخورد. از اينرو جايگاه عقلا و فلاسفه در حکومت مهمترين عنصر «نظريه دولت» اوست. از نگاه افلاطون، اصل و اساس سياست برخاسته از مفهوم «عدالت» است و آنچه او را وامي دارد تا به بحث سياست در كتاب جمهور بپردازد، چيزي جز بررسي عدالت در وجود انسان نيست. اساس استدلال او نيز بدين گونه است كه انسان را نمونه كوچكتر يك شهر مي داند و بحث را درباره شهر آغاز مي كند تا با روندي قياسي، نتيجه آن را به انسان نيز تعميم دهد. از ويژگي هاي آرمانشهر افلاطون مي توان موارد زير را برشمرد :
اسلاید 15 :
- منشا و ريشه آن عدالت است؛
-يكي از مباني آن، اصل تقسيم كار و تخصصي شدن كار است؛
-غايت اصلي و اوليه آن اقتصادي است؛
-جامعه اي نخبه گرا و طبقاتي است.
در ميان آراء و عقايد افلاطون، سه مساله وجود دارد كه اركان و مشخصات اصلى فلسفه وي را تشكيل مىدهد، و ارسطو در هر سه مساله با او مخالف بوده است.
1- نظريه مثل : طبق نظريه مثل، آنچه در اين جهان مشاهده مىشود، اصل و حقيقت اش در جهان ديگر وجود دارد و افراد اين جهان به منزله سايهها و عكس هاى حقايق آن جهانى مىباشند. مثلاً همه انسان هايي كه در اين جهان زندگى مىكنند، داراى يك اصل و حقيقت در جهان ديگر هستند و انسان اصيل و حقيقى، انسان آن جهانى است؛ اين امر در مورد اشياء نيز صدق مي كند. افلاطون آن حقايق را « ايده» مىنامد. در دوره اسلامى، كلمه « ايده» به « مثال» ترجمه شده است و مجموع آن حقايق به نام « مثل افلاطونى » خوانده مىشود.
افلاطون مانند فلاسفه پيش از سقراط بر اين باور بود كه تمام طبيعت در حال حركت و تغيير است. تمام چيزها از ماده ساخته شده اند و در اثر گذشت زمان دچار فرسايش مي شوند؛ اما چيزهايي هم هستند كه جاودانه و تغيير ناپذيرند؛ آنها قالب ها يا صورت هاي موجوداتند. مثلا تمام انسان ها به وجود مي آيند و مي ميرند، اما يك چيزي هست كه همه انسان ها به طور مشترك دارند و سبب مي شود آنها را انسان بدانيم. آن چيز، الگو، قالب و يا همان صورت جاودانه و تغييرناپذير انسان است.
اسلاید 16 :
- نظريه مهم ديگر افلاطون درباره روح آدمى است. وى معتقد است كه روح قبل از تعلق به بدن، در عالمى برتر و بالاتر كه همان عالم مثل است، مخلوق و موجود بوده و پس از خلق بدن، روح به آن تعلق پيدا مىكند و در آن جايگزين مىشود. به گفته وي، انسان نيز موجودي دوگانه است. ما بدني داريم كه به جهان محسوسات پيوند خورده و متغير است، ولي روح فنا ناپذيري هم داريم كه چون مادي نيست، مي تواند به عالم مثال وارد شود. افلاطون معتقد بود كه روح پيش از آنكه در جسم ظهور كند، در عالم مثال وجود داشته و مثل يعني حقايق را درك كرده است؛ اما همين كه به اين دنيا آمده و در بدن انسان ظاهر مي شود، همه مثالها را از ياد مي برد؛ با اين حال، خاطره اي مبهم از آن ها را به ياد دارد؛ به گونه اي كه وقتي در جهان طبيعت با موجودات مختلف، شكل ها و صورتهاي آنها روبرو مي شود، به ياد عالم مثال و صورتهاي آن مي افتد و همين امر، حسرت بازگشت به جهان اصلي را در روح برمي انگيزد. بدين معنا، علم و شناخت حقيقي انسان چيزي جز يادآوري صورتهاي جاودانه و حقايق اصلي عالم نيست. افلاطون مي گويد كه در عين حال، انسانها نمي خواهند روح خود را آزاد كنند تا به عالم مثال باز گردد.
اسلاید 17 :
نظريه سوم افلاطون كه مبتنى بر دو نظريه گذشته و به منزله نتيجهگيرى از آن دو نظريه مي باشد، اين است كه علم به معني تذكر و يادآورى است، نه يادگيرى واقعى؛ يعنى هر چيز كه ما در اين جهان مىآموزيم، مىپنداريم چيزى را كه نمىدانسته و نسبت به آن جاهل بودهايم، براى اولين بار آموختهايم، اما اين درحقيقت يادآورى آن چيزهايى است كه قبلا مىدانستهايم. زيرا گفتيم كه روح قبل از تعلق خود به بدن، در عالمى برتر موجود بوده و در آن عالم، « مثل » را مشاهده مىكرده است و چون حقيقت هر چيز،« مثال » آن چيز است و روح ها قبلاً مثالها را ادراك كردهاند، پس قبل از آنكه وارد عالم دنيا شوند و به آن تعلق يابند، عالم به حقائق بودهاند؛ اما پس از تعلق به بدن، آن چيزها را از ياد برده اند.
بدن براى روح به منزله پردهاى است كه مانع تابش نور و انعكاس صور در آينه است. در اثر ديالكتيك، يعنى بحث و جدل و روش عقلى، يا در اثر عشق (در اثر مجاهدت، رياضت نفس و سير و سلوك معنوى بنابر استنباط امثال شيخ اشراق) پرده از بين مي رود، نور مي تابد و صورت ظاهر مي گردد.
اسلاید 18 :
اافلاطون مدینه فاضله را جامعه ای اشتراکی معرفی می کند که دارای عدالت اجتماعی است و در آن ثروت بطور مساوی تقسیم شده است. او بر اصالت جمع توجه نموده است. بر پایه نظرات افلاطون اصل و حقیقت محسوسات تنها با عقل قابل درک است و در نظام اشتراکی او سه طبقه قابل تفکیک است.
طبقه اول،فیلسوفان،حکام و دادرسان. طبقه دوم سپاهیان و طبقه سوم صنعتگران، بازرگانان و صاحبان کارهای یدی.
انديشههای افلاطون پس از ۲۰۰۰ سال همچنان از پرنفوذترين آموزهها در دنيای سياست است. در جهان امروز بدون ترديد دو ايدئولوژی از نظر قدرت نفوذ و گستردگی و کارآمدی در راس آموزههای سياسی قرار دارند که عبارتند از ليبراليسم و افلاطونيسم (نخبه گرايی). گرچه کاربرد واژه افلاطونيسم چندان رايج نيست، اما خميرمايه اصلی انديشه افلاطون همان نخبه گرايی است که مترادف با افلاطونيسم است. جوهر اصلی انديشه افلاطون تاکيد اساسی بر نقش و جايگاه کليدی دانشمندان، کارشناسان و متخصصان در اداره امور جامعه است. افلاطون به رهبری جامعه توسط نخبگان و آموزش ديدگان باوری عميق دارد و معتقد است که قدرت گيری توده عوام که اسير احساسات و روزمره گرايیاند، شيرازه جامعه را از هم میگسلد و لذا قدرت واقعی بايد در اختیار نخبگان قرار گيرد.
اسلاید 19 :
د- نظریه ارسطو(384-322)
ارسطو نه تنها آخرین فیلسوف بزرگ یونان به شمار میرود، بلکه نخستین زیست شناس
اروپا نیز محسوب میشود.ارسطو یکی از بزرگترین متفکران جهان است. در سراسر تاریخ
فلسفه، گذشته از افلاطون و کانت، شاید هیچ کس ژرفا و پهنای اندیشه او را نداشته باشد،
از بیست و چهار قرن تاکنون تاثیر او در فیلسوفان و دانشمندان گیتی بیرون از حد و حساب و بسا بیمانند بوده است. دانشمندان ایرانی حتی پیش از اسلام و قبل از رواج زبان عربی از او متاثر بودهاند استاد ذبيح الله صفا مینویسد:
"در پارهای از کتاب پهلوی اصطلاحات فراوان علمی موجود است و این اصطلاحات که غالبا قابل تطبیق بر اصطلاحات فلسفی یونانی خاصه حکمت ارسطوست، میرساند که تنها به وسیله عیسویان ایرانی، علم یونانی پذیرفته و به زبان سریانی ادا نشده است بلکه زرتشتیان نیز به این کار مبادرت کرده و زبان پهلوی را معادل آوردن بسیاری کلمات در برابراصطلاحات فلسفی یونانی ثروتمند ساخته بودند.
ارسطو در هفده سالگی به آتن رفت و وارد آکادمي افلاطون شد و تا هنگام مرگ وی در 348 ق.م همچنان شاگرد و همکار او بود و آنجا ماند.
اسلاید 20 :
ارسطو بر خلاف استادش، تلاشي در به پرواز درآوردن پرنده ذهن نمي كرد و ترجيح مي داد با نوعي واقع گرايي، خوب ببيند و سپس مشاهداتش را با وضع قوانين دقيقي مورد بررسي قرار دهد و بر خلاف افلاطون،اصالت فرد را مورد توجه قرار میدهد.
اگر افلاطون در صورتهای جاودانه به تغییرات طبیعت توجه نداشت. ارسطو، برخلاف استادش به تغییرات یا به عبارت امروزی، به فرایندهای طبیعی اهمیت میداد. اگر افلاطون جهان محسوسات را نادیده میگرفت و آنچه ما در اطراف خود میبینیم، به صورت بسیار سطحی از نظر می گذراند. ولی ارسطو درست عکس افلاطون رفتار میکرد. او به طبیعت میرفت و در باره موجودات طبیعی به تحقیق میپرداخت. به هین دلیل میتوان گفت که افلاطون فقط از عقلش استفاده کرد و ارسطو در کنار عقل از حواس هم بهره گرفت.