بخشی از پاورپوینت

اسلاید 2 :

سربداران

اسلاید 3 :

*نهضت ضد مغول : از ابتدای هجوم این قوم وحشی در ایران این نهضت وجود داشته است.گاه در یک منطقه شعله ور میشده و گاه آرام می گرفته ولی پیوسته همچون آتش نهفته زیر خاکستر به حیات خود ادامه می داده است سربداران یکی از این نهضت ها بود.
*چون مذهب رسمی حکومت های ایرانی اغلب مثل سایر ممالک اسلامی تابع دین حکومتی خلفا بود وچون مردم مسلمان ایران امویان وعباسیان را اشغالگر و غاصب و زورمدار می دانستند ، مذهب شیعه در میان توده مردم خصوصا دهقانان منزلتی والا داشت ومردم ستمدیده ایران گروه گروه به مذهب شیعه می گرویدند ومسلمانان کشورهای دیگرآنها را "رافضی" می خواندند.

اسلاید 4 :

شیخ خلیفه
در آن ایام شیوه مریدی و مرادی در میان مسلمانان که به دین حکومتی بی اعتقاد می شدند و به تشیع روی می آوردند رواج یافته بود.شیخ خلیفه مراد ومقتدای شیعیان خصوصا خراسانیان شد وی در جوانی شاگردی چند تن از شیوخ درویشان را کرد ولی از تعلیمات ایشان نا راضی بود وترکشان گفت و به سمنان نزد رکن الدین سمنانی که در آن زمان مشهورترین شیخ متصوفه بود رفت.شیخ مزبور روزی از خلیفه پرسید که وی پیرو کدام یک از چهار مذهب تسنن می باشد خلیفه پاسخ داد "آنچه من می جویم از آن مذاهب اعلاست"این سخن کفر آمیز شیخ را عصبانی کرد ودوات خود رابر سر اوشكست.
شیخ خلیفه سپس به سبزوار آمد ودر مسجد جامع آن شهر منزل کرد."پتروشفسکی" می نویسد:"شهر سبزوار و ناحیه بیهق واقع در مغرب نیشابور که برای تبلیغات بر گزیده شده بود بهترین و مناسب ترین محل بود روستاییان اطراف سبزوار و طبقات پایین شهر ی از شیعیان متعصب و بالنتیجه مخالف قدرت موجود بودند سبزوار یکی از کانون های اصلی تشیع در ایران ودر عین حال یکی از مراکز سنت های وطن پرستی کشور بود.

اسلاید 5 :

شیخ خلیفه در مسجد جامع سبزوار به تلاوت قرآن مجید می پرداخت و مردم را موعظه می کرد توده ای انبوه از روستائیان و شهریان ومریدان و شاگردان او را احاطه کردند تبلیغات و مواعظ شیخ علیه مغولان سبب شد که امیران مغول حکم تکفیر او را به اتهام "رفض" از فقهای زمان بگیرند و به تأیید سلطان سعید بهادرخان برسانند.پتروشفسکی نوشته است:"این سلطان مغول که مردی دو رو وخرافاتی بود واز درویشان بیم داشت".
فقیهان سبزوار به تحریک امرای مغول و کارگزاران آنها و با دریافت این تأیید آبکی از سوی ایلخان بزرگ ابوسعید بهادر خان مصمم به صدور واجرای حکم شرعی در مورد شیخ می شوند ایشان به کارگزاران محلی اجازه می دهد که شیخ را دستگیر کنند ظاهرا به منظور پاره ای پرسش اما در باطن برای اجرای حکم به محضر فقیهان ببرند.درویشان و مریدان شیخ با مأموران به زد و خورد می پردازند و آنها در انجام وظیفه خود نا موفق می مانند .

اسلاید 6 :

مورخان همه تأکید کرده اند که بامداد روز بیست و دوم ربیع الاول سال 736 ه.ق وقتی شاگردان شیخ خلیفه برای کسب فیض از محضر استاد و مرشد خود به مسجد جامع سبزوار رفتند مشاهده کردند که شیخ را به یکی از ستون های حیاط مسجد حلق آویز کرده اند .پتروشفسکی نوشته:" شکی نیست که شیخ را به قتل رسانده اند ولی اولیای محلی شایع کردند که وی خودکشی کرده است ".
لازم به ذکر است که مذهب تشیع در عهد ایلخانی "الجایتو" مذهب رسمی کشور شده بود اما در زمان ابوسعید بهادر خان دوباره رسمیت خود را از دست داد واین خود یکی از علل قیام سربداران بود .پس از شهادت شیخ خلیفه ، شیخ حسن جوری بنا به وصیت شیخ جانشین او شد.
شیخ حسن جوری مردی تحصیل کرده و خردمند و مدرسی توانا وسخنرانی بلیغ بود او توانست به زودی مریدان زیادی رابه دور خود جمع کند و مجالس پنهانی وگاه علنی تشکیل و مردم را علیه ستمکاری فرمانروایان مغول برانگیزد .

اسلاید 7 :

او نه تنها در سبزوار بلکه در شهرها وولایات دیگر از جمله نیشابور، بلخ، توس، خبوشان ،ابیورد ، هرات ، کرمان ، عراق وبسیار جاهای دیگر سفر کرد. چنانچه پس از مدتی توقف و موعظه وتبلیغ در شهری شناخته می شد بار سفر می بست واز آن شهرعازم مکانی دیگر می گردید این مسافرتهای تبلیغی سه سال طول کشید اما بالاخره به فرمان امیر ارغون شاه او را دستگیر وزندانی کردند.

هنگامی که زمینه قیام در خراسان خصوصا سبزوار علیه ستمکاران مغول توسط شیخ خلیفه وشیخ حسن جوری فراهم شده بود شخصی بنام "خواجه فضل اله باشتینی" که یکی از اعیان و مالکان بزرگ خراسان بود ونسبش به حضرت امام حسین (ع) می رسید پسرانی برومند داشت که برخی از آنان در تاریخ سربداران نام آور شدند.بویژه دو تن از ایشان به نام های "امیر عبدالرزاق" و"امیر وجیهه الدین مسعود"
عبد الرزاق جوانی شجاع ومردانه وتمام قد ونیکو صورت بود او علیه حکومت مغولان در خراسان قیام خود را آغاز می کند از منطقه باشتین در سبزوار .

اسلاید 8 :

رئیس ده باشتین بدست عبدالرزاق به قتل می رسد وخود را سربدار می نامد.اما شرح ماجرا وچگونگی تشکیل سربداران حکایت زیادی دارد که از همه روایات صحیح تر به نقل از مجمل فصیحی که داستان را مشروح تر از منابع دیگر حکایت می کند شرح ماجرا چنین است :
" پنج ایلچی مغول در خانه حسین حمزه وحسن حمزه از مردم قریه باشتین منزل کردندو از ایشان شراب وشاهد طلبیدند ولجاج کردند وبی حرمتی نمودند.یکی از دو برادرقدری شراب آورد وقتی که ایلچیان مست شدند شاهد طلبیدند وکار فصیحت را به جایی رساندند که عورات ایشان خواستند دو برادر گفتند دیگر تحمل این ننگ را نخواهیم کرد بگذار سر ما به دار برود.شمشیر از نیام برکشیدند، هر پنج مغول ر ا کشتند و از خانه بیرون رفتندو گفتند ما"سر به دارمی دهیم ولی تن به ذلت نمی دهیم
بدون شک این نخستین باری نبود که مغولان به تجاوزی بی شرمانه اقدام می کردند آنها به هر سبب یک قرن با مردم ما در نقاط مختلف این سرزمین این گونه رفتاری داشتند و با ز هم بدون شک این نخستین باری نبوده است که ایرانیان ظلم ستیز "سر بداری " کرده اند.

اسلاید 9 :

سال 736 ه.ق آغاز کار سربداران بود به هر حال نوشته اند که هفتصد نفر با عبد الرزاق بیعت کردند وخود را سربدار نامیدند توده عظیمی از مردم سبزوار و روستاهای تابع آن با چنگ و دندان از این حرکت ملی حمایت می کردند " خواجه علاءالدین محمد وزیر " که به هیچ روی حاضر نبود چنین جنبشی را آن هم در قلمرو فرمانروایی خویش تحمل کند درنتیجه " خواجه جمال الدین محمد " را با یک هزار سوار کار آزموده به دفع عصیانگران سربدار فرستاد که بسیاری از آنان به قتل رسیدند و باقیمانده پای به فرار نهادند .امیر عبدالرزاق به برادر خود ، وجیهه الدین مسعود دستور داد سپاه منهزم خواجه علاءالدین را تعقیب کند وکار خواجه را یکسره نماید .خواجه به محض آگاهی سیصد مرد جنگی را با خود همراه کرد و به سوی استرآباد فرار کرد سربداران به تعقیب او پرداختند واو را در یکی از روستاهای کوهستان " کبود جامه" دستگیر واحتمالا پس از محاکمه ای کوتاه اعدام کردند .سربداران پس از این پیروزی اموال وخزاین خواجه را مصادره کردند وپس از پیوستن به نیروهای عبدالرزاق در باشتین به آسانی شهر سبزوار را گشودند.پتروشفسکی نوشته است

اسلاید 10 :

"در قرن چهاردهم میلادی (قرن هشتم هجری قمری )خروج سربداران خراسان از لحاظ وسعت بزرگترین واز نظر تاریخی مهمترین نهضت آزادی خاورمیانه بود .“سربداران پس از این پیروزیهای سریع وپی درپی توانستند شهرهای جوین ، جاجرم ، اسفراین راتصرف کنند و برای خود طرفداران زیادی کسب کنند .عبد الرزاق بنام خود خطبه خواند ودستور داد نخستین سکه حکومت سربداران به نام او ضرب شود.شاید طبیعی باشد که اشراف زادگان به محض کسب قدرت توجه به تمنیات جاه طلبانه خود را بر هر امردیگری خصوصا خواست و آرمان مردمی که حمایت ایشان را بر مسند قدرت نشانده است ترجیح دهند .بی تردید در چنین حالتی است که راه آنها وخط ایشان با مردم تغییر می کند.عبد الرزاق نیز دچار چنین خبطی شد.
او پس از ضرب سکه و قرائت خطبه به نام خود از بیوه خواجه علاءالدین هندو خواستگاری کرد چون خواجه علاءالدین بزرگترین مقام خطه خراسان به دست نیروهای سربدار کشته شده بود.اما عروسش اکراه داشت که همسر این مرد شود به این سبب مودبانه در خواست او را رد کرد.

اسلاید 11 :

عبدالرزاق دوباره پیام فرستادو تهدید کرد که اگر خاتون با زبان خوش نپذیرد به زور این کار را خواهد کرد، خانم ده روز مهلت خواست دراین فاصله اقدام به فرار کرد عبدالرزاق به محض آگاه شدن از این کار خواجه وجیهه الدین مسعود را به تعقیبش فرستاد . دربین راه وجیهه الدین به خاتون می رسد، خاتون جزع وزاری می کند که ای خواجه تو میدانی که برادرت مرد فاسق وبی اعتبار است بگو دست از سر من بردارد .چون خواجه وجیهه الدین مسعود مردی متدین وخدا ترس بود به خاتون گفت بروبه سلامت من با تو کاری ندارم وپیش برادر باز گشت. عبدالرزاق برادر را ناسزا گفت که تو مرد نیستی مسعود جواب گفت که ترا مرد ومسلمان نشاید گفت که بنیاد کار خود بر فساد نهادای.عبدالرزاق خواست تا ضربتی بر او زند مسعود پیشدستی کرده شمشیرکشید ، عبدالرزاق خود را از دریچه حصار به خاکریز قلعه افکند و گردنش شکست مسعود به جای او به حکومت نشست .بزرگان و اهالی خراسان این کار را از مسعود پسندیده داشتند .دولتشاه در تأیید وحمایت از عمل وجیهه الدین مسعود می گوید که :عبدالرزاق مردی فاسق وبدخو ومردم آزاربود .

اسلاید 12 :

سلطنت امیر وجیهه الدین مسعود

این امیر "سلطان" نامیده شده و بیشترین پیروزیهای سربداران در زمان سلطنت او بوده است .در فاصله سال های 739 و 740 امیران مغول ومتحدان آنها بوسیله امیر مسعود کاملا سرکوب شدند با اینکه شیخ حسن جوری به فرمان امیر ارغون شاه رئیس امرای مغول خراسان در زندان به سر می برد طرفداران و مریدان او صفوف لشکر امیر مسعود را پر کرده بودند .نخستین جنگ بزرگ این امیر جنگ همزمان با سه امیر ترک ومغول بوده ، این سه امیر عبارت بودند از: امیر ارغون شاه، امیر محمد توکال وامیر محمود اسفراینی .منابع موجود به اتفاق از کمی عدد سپاهیان سربدار و از کثرت عدد سپاهیان امیران خراسان سخن گفته اند این امیران که به توصیه و تحریک امیر ارغون شاه متحد شده بودند وقرار بود همزمان به هنگام نیمروز بر سربداران بتازند

اسلاید 13 :

ولی از آنجا که آشفته بازار قدرت در آن ایام سبب شده بودکه هر امیر خود داعیه دار ریاست باشد هر کدام میل داشتند که افتخار سرکوب امیرمسعود را به خوداختصاص دهند برخی از منابع تاریخی نوشته اند: وقتی ارغون شاه از شکست مفتضحانه دو امیرمتحد خود آگاه شد بدون اینکه جنگ کند فرار کرد .امیر مسعود پس از این پیروزی توانست بخش وسیع خراسان غربی را به تصرف آورد و قلمرو سربداران را وسعت بخشد سربداران پیروز وسر بلند وارد نیشابور گشتند ، حدود قلمرو ایشان از مغرب به دامغان ، از شرق به جام ، از شمال به خبوشان و از جنوب به ترشیز رسیده بود .
شور وشوق سپاهیان سربدار ، خصوصا آرمانگرایانی که در سپاه امیر وجیهه الدین شمشیر می زدند برای دیدار شیخ حسن امیر را واداشت که بر خلاف میل درونی خود شیخ را از بند برهاند .در مورد آزادی شیخ دو روایت وجود دارد ، نخست اینکه هفتاد تن از مریدان او هم قسم شدند که او را آزاد کنند و این کار را انجام دادند ، دوم روایت این است که وجیهه الدین مسعود پس از پیروزی بر امیران مغول به دژ "یازر" حمله برد و شیخ حسن را آزاد
کرد که البته روایت اول صحیح تر است

اسلاید 14 :

برخی نیز گفته اند امیر وجیه الدین مسعود به منظور تحکیم اساس دولت خود و بهره گیری از نیروی عظیم پیروان شیخ ، شخصا با تعدادی از سواران زبده و وفادارش به دژ یازر حمله برده وشیخ حسن را آزاد ساخت و با احترام از او در خواست کرد که با رهنمودهای خردمندانه خویش در مبارزه سربداران با مغولان و دشمنان مردم یار ویاورشان باشد شیخ هم پذیرفت و به اتفاق به سبزوار آمدند .

اسلاید 15 :

اتحاد اندیشمندان وسلطنت طلبان

امیر وجیه الدین مسعود به یمن این اتحاد وائتلاف توانست مریدان بی شمار شیخ حسن جوری را که در اطراف واکناف شهرها وروستاهای خراسان و عراق ونقاط دیگر پراکنده بودند به زیر یک پرچم فرا خواند وتحت فرمان خویش در آورد .
اما آن نامه تاریخی شیخ حسن جوری نامه ای است که در پاسخ نامه "امیر محمد بیک "پسر ارغون شاه مغول یکی دیگر از امیران و فرمانروایان مغول بوده است بی تردید نسبت به افکار و عقاید شیخ حسن جوری مختصر علایقی داشته است او در نامه خود از شیخ حسن درخواست کرده است که از امیر وجیه الدین حمایت نکند ، او را به حال خود واگذارد تا مغولان بتوانند او را ادب کنند چون هر چه باشد امیر مسعود مرد دنیاست ودر پی دنیا وشیخ مرد آخرت است و باید به امور اخروی بپردازد و آلودگی مادی پیدا نکند .

اسلاید 16 :

شیخ حسن جوری با پاسخ سنجیده ای که به نامه امیر محمد بیک داد ، ارغون شاه ومتحدانش را از نیل به هدفی که داشتند مأیوس ساخت .
توغای تیمور خان که به قولی آخرین ایلخان مغول بود پس از مشاهده و استماع پیروزیهای سربداران وتسلط ایشان بر سبزوار و نیشابور با ارسال پیک وایلچی به سوی شیخ حسن وامیر مسعود به ایشان پیشنهاد کرد که از او اطاعت کنند او با آنکه سلحشوری عامی وبی سواد بود بسیار حسابگر بود ، بی گدار به آب نمیزد آرزو داشت سربداران را فرمانبردار خود کند خصوصا که آنان با چیرگی بر امیران خراسان مدعیان ورقیبان بالقوه وبالفعل او را سرکوب کرده بودند.اما شیخ حسن پس از مشورت با امیر مسعود ودیگران برای ایلخانان چنین پیام فرستاد که:"پادشاه ومارا اطاعت خدای عز وعلای باید کرد و مقتضای قران مجید عمل می باید نمود و هر که خلاف این معنی کند ،عاصی باشد وبر دیگران واجب باشد که به دفع او قیام نمایند اگر پادشاه به فرموده خدا ورسول زندگانی فرماید همه متابعت کنیم والا شمشیر در میان خواهد بود ."(روضه الصفا، جلد پنجم ص 613 )

اسلاید 17 :

توغای تیمور پس از دریافت پیام شیخ گفت : "ایشان سر یاغی گری دارند "او بدرستی دریافته بود که سربداران هرگز مطیع او نخواهند شد . بنا به قولی هفتاد هزار مرد مسلح گرد آورد و عازم نبرد با سربداران شد سربداران نیز با سپاه مختصر خود عازم مازندران شدند قبل از آغاز جنگ امیر مسعود پیکی به سوی توغای فرستاد که "اگر شما وما به فرمان ایزد سبحان عمل نمائیم حرب از میان برخیزد وهر که سرکشی کرد به فعل خود گرفتار آید توغا تیمور خان خبر به ایشان روان کرد که شما مشت روستائی می خواهید که تا ما را مأمور امر خود گردانید ومردم را فریب دهید ". وجنگ در گرفت .
برخی از تاریخ نگاران رقم سپاهیان توغای تیمور را در این نبرد هفتاد هزار تن نوشته اند وافراد سپاه سربداران را سه هزار نفر البته این ارقام واعداد به هیچ روی قطعی و قابل اعتماد نیستند اما آنچه مسلم است این است که عده سپاهیان توغای تیمور به مراتب بیش از سپاه سربداران بوده است . آخرین ایلخان مغول به پیروزی در این جنگ خیلی اهمیت می داد نه تنها مسئله آبرو وحیثیت او مطرح بود

اسلاید 18 :

بلکه او موجودیت خود ومرگ وزندگی دولتش را وابسته به نتیجه این نبرد می دانست ، جنگ سختی در گرفت تاریخ نگاران ، تاریخ جنگ را سال 740 تا 743 نوشته اند .آوازه سلحشوریها ی سربداران وقدرت ایمان آنها موجب شده بود که ترس در دل نیرو های مغول رسوخ کند پس از یک نبرد سخت عده زیادی از مغولان کشته شدند از جمله برادر ایلخان ،امیر ارغون شاه وبقیه امرا و سپاهیانی که قبلا ضرب شصت سربداران را چشیده بودند ، رو به فرار نهادند و سپاه توغای از هم پراکنده شدند خود ایلخان هم فرار کرد اما توغای تیمور با وجود شکست سختی که خورده بود به ایلخانی خود در منطقه گرگان ودشت کماکان ادامه داد.سربداران پس از این نبرد به مناطق وسیعتری از خراسان و مازندران تسلط یافتند ، دامغان ، سمنان بسطام ، اسفراین ، جاجرم و. از این گونه مناطقند .از مجموعه منابع تاریخی موجود چنین بر می آید که توجه و ارادت عامه به شیخ حسن جوری به

اسلاید 19 :

مراتب بیش از فرمانبرداری آنان از امیر وجیه الدین مسعود بود .در مسجد جامع سبزوار به هنگام خواندن خطبه ابتدا نام شیخ را می آوردند سپس نام امیر را دولتشاه می نویسد : "خواجه مسعود در آخر عمر مرید شیخ الشیوخ حسن جوری شد ".امیر مسعود که می خواست از محبوبیت و اعتبار شیخ برای استواری بنای سلطنت خود بهره گیری کند به ظاهر نا گزیر از ابراز ارادتمندی بود ولی از اقبال و توجه بیش از حد مردم به شیخ نیز بیمناک بود .
پتروشفسکی می نویسد : "در دولت سربداران گویی دو رئیس وجود داشت ، یکی روحانی یعنی شیخ حسن و دیگری سیاسی یا وجیه الدین مسعود" و می افزاید "در آغاز متفقا کار می کردندولی بعدها بین آنها اختلاف نظر پیدا شد و به دو طایفه تقسیم شدند اتباع شیخ حسن جوری را شیخیان خوانند واتباع امیر مسعود را سربدار ".اختلاف این دو به نفع دشمنان آنان بود در نتیجه با هم متحد شدند و لشکرهای پراکنده را جمع کردندبا پیدایش چنین زمینه و شرایطی و کسب و انتشار اخبار از سوی طرفین ، شیخ حسن جوری مصلحت دید که بیش از هر اقدامی امر به معروف را آغاز کند

اسلاید 20 :

یکی از این دشمنان ملک حسین کرت بود او پادشاه هرات وغور وگرجستان یا به عبارت دیگر خراسان شرقی بود .شیخ حسن جوری دو تن از یاران خود را مأمور کرد که به سوی ملک حسین بروند وپیام شیخ حسن که خیلی تند وجسورانه بود به او برسانند متن پیام این بود :"حکم شرع این است که دزد را دست ببرند ، اکنون شما دزدان دین می باشید که به تقویت شما کارهای نامشروع انجام می گیرد و اگر دست از این افعال نا پسندیده بر ندارید آماده جنگ شوید".البته شیخ حسن به مأموران خود اعلام کرده بود که ممکن است در این راه جان خود را از دست بدهید ، ایشان هم گفته بودند : چه بهتر از آنکه ما به رتبه شهادت فایز شویم .نوشته اند وقتی که ملک حسین کرت پیام جسورانه واهانت آمیز شیخ حسن را شنید از فرط خشم عمامه خود را بر زمین کوفت وفریاد زد که :شیخک جوری ما را تهدید می دهد واز حرب می ترساند ودستور داد که فورا هر دو رسول را بکشند به این ترتیب دیگر جنگ غیر قابل اجتناب بود .

در متن اصلی پاورپوینت به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر پاورپوینت آن را خریداری کنید