بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
امام حسين و عاشورا از ديــدگــاه اهــل سنـت
اسلاید 2 :
رسـول گـرامى اسلامى (ص ) فرمود: به وسيله من آگاه شديد, با على راه يافتيد وهدايت شديد, نيكى ها به واسطه حسن به شما عطا شد, ولى سعادت وشقاوت شما با حسين است آگاه باشيد كه حسين يكى از درهاى بهشت است , هر كس با او دشمنى كنـد, خدابوى بهشت را بر او حرام مى كند
حسين (ع ) بابى از بهشت
اسلاید 3 :
شخصيت و فضايل امام حسين (ع ) ـ مولد و ميلاد
بعضى از مورخان تولد آن حضرت را روز آخر ربيع الاول سال سـوم هـجرى دانسته و بعضى ديگر گفته اند در پنجم جمادى الاول سال سوم يا چهارم هجرت به دنيا آمده است بنابراين درباره تولد آن حضرت چند قول وجود دارد, ولى قول مشهور اين است كه ايشان در روزسوم شعبان سال چهارم هجرت به دنيا آمده است .هـنـگـامـى كه آن حضرت متولد شد او را نزد جد بزرگوارش رسول خدا(ص ) آوردند آن حضرت باديدن او سخت مسرور شد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و روز هفتم تـولدش گوسفندى براى او عقيقه كرد و به مادرش فرمود: ((سرش را بتراشيد و به وزن موهايش نقره صدقه دهيد)). حـسـيـن بن على (ص ) در مدينه منوره در سال چهارم هجرى در روز سه شنبه , سوم ماه شعبان ياپنجشنبه پنجم همان ماه متولد شد
اسلاید 4 :
نامگذارى توسط پيامبر (ص )
در روايـات آمـده اسـت كـه نـامگذارى آن حضرت و برادر بزرگوارش به حسين و حسن , توسط شـخـص پـيامبر اكرم صورت گرفته است و تصريح شده است كه اين نامگذارى به دستور خداوند متعال بوده است .از عـلى بن ابيطالب نقل كرده اند كه فرمود: آن گاه كه حسن به دنيا آمد نام عمويم ((حمزه )) را بـر او نهادم و آن گاه كه حسين متولد گشت نام عموى ديگرم ((جعفر)) را بر او گذاشتم روزى رسول خدا(ص ) مرافراخواند و فرمود: من مامور شده ام كه نام آن دو را تغيير دهم , از اين پس آنان را حسن وحسين بخوانيد ((2)).در روايـات ديـگـر آمـده اسـت كـه پـيـامـبر اكرم (ص ) فرمود: حسن و حسين را به نام فرزندان هـارون نـامـيدم , او فرزندانش را ((شبر)) و ((شبير)) ناميد و من فرزندانم را به همان نام (به لفظ عربى ) حسن وحسين ناميدم.
اسلاید 5 :
علاقه جبرئيل به حسين
در روايـات آمـده اسـت روزى حـسـن و حـسـيـن , در كودكى , پيش روى پيامبر (ص ) با يكديگر كـشـتى مى گرفتند و پيامبر دائما حسن را تشويق مى كرد فاطمه رو به پدر كرد و عرض كرد: اى رسـول خـدا! شـمـاحـسـن را كـه بـرادر بزرگتر است در مقابل حسين كه كوچكتر است تشويق مى كنيد؟ پيامبر فرمود: زيراجبرئيل شاهد اين ماجرا بود و حسين را تشويق مى كرد و من حسن را.
اسلاید 6 :
مهرورزى پيامبر به حسين
مـهـر و مـحبت پيامبر به امام حسين و برادر بزرگوارش امام حسن زبانزد عام و خاص بوده است گـذشـتـه از گفتارى كه نقل شد, از رفتار حضرت با ايشان حكايات فراوانى نقل كرده اند كه اين نكته به خوبى معلوم مى شود.نـقل شده است كه گاه در هنگام نماز جماعت , حسن و حسين , كه كودكانى خردسال بودند, نزد جـدبـزرگـوارشـان مـى رفـتند و در سجده بر دوش آن حضرت سوار مى شدند برخى از اصحاب پـيش دستى مى كردند تا كودكان را از رسول خدا دور كنند, ولى آن حضرت اشاره مى فرمودند كه آنـهـا را بـه حـال خـودواگذاريد سپس به آرامى دست آنها را مى گرفتند و پايين مى آوردند و بر زانوان خويش مى نشاندند.روزى پـيامبر سجده نماز را, بر خلاف معمول , طولانى كرد نماز كه تمام شد, نمازگزاران عرض كـردنـد:امـروز سـجـده را طولانى تر به جاى آوريد, آيا وحى نازل شده و دستورى رسيده است ؟ فـرمود: خير,فرزندم حسين بر شانه ام سوار بود, خواستم صبر كنم تا او كار خويش را انجام دهد و لذتش را از بين نبرده باشم.عـمـر بـن خـطـاب نـقل مى كند كه روزى رسول خدا را ديدم كه حسن و حسين را بر شانه هاى خـويـش سـوار كرده بود رو به آن دو كردم و گفتم : چه اسب خوبى داريد!! پيامبر (ص ) فرمود: و اينها چه سواركاران خوبى هستند!.ابـى بـريده نقل مى كند كه روزى رسول خدا(ص ) در مسجد براى ما خطبه مى خواند كه ناگهان حسن وحسين به مجلس وارد شدند و پيراهن قرمز رنگ به تن داشتند, به طورى كه در هنگام راه يـافتن بر زمين مى كشيد پيامبر از منبر پايين آمدند و آن دو را بغل كردند و جلوى خويش نشاندند سـپـس فرمودند: خداو رسولش راست گفتند كه : انما اموالكم و اولادكم فتنه اين دو فرزندم كه چنين راه مى روند آن چنان مشعوف شدم كه نتوانستم به سخنانم ادامه ده.
اسلاید 7 :
گريه امام حسين (ع )
پـيـامـبـر اكـرم (ص ) از در خانه فاطمه (س ) مى گذشت صداى گريه امام حسين (ص ) را شنيد فـرمـود:دخـترم ! فرزندم حسين را ساكت كن , مگر نمى دانى كه صداى گريه اين كودك مرا آزار مى دهد.
اسلاید 8 :
حسين بهترين است.
حـذيـفـه يمان مى گويد: روزى پيامبر اكرم (ص ) وارد مسجد شد امام حسين (ص ) را روى دوش گـرفـتـه بادست هاى مباركش پاهاى او را به سينه مى فشرد فرمود: اى مردم مى دانم درباره چه مـوضوعى اختلاف داريد (منظورش بهترين هاى بعد از خودش بود اين حسين بن على (ص ) كسى اسـت كـه بـهـتـريـن جده (مادر بزرگ ) را دارد, جدش محمد, رسول خدا(ص ), سالار پيامبران و جده اش خديجه , دختر خويلد,اولين زنى است كه به خدا و رسولش ايمان آورد اين حسين بن على بـهـتـرين پدر و مادر را دارد, پدرش على بن ابيطالب برادر, وزير و پسر عموى رسول خدا و اولين مردى است كه به خدا و رسولش ايمان آورد و مادرش فاطمه دختر محمد بانوى زنان جهان است ايـن حـسين بن على بهترين عمو و عمه رادارد, عمويش جعفر بن ابيطالب است كه خدايش با دو بـال زيـنت داده تا در بهشت به هر جا كه خواهدپرواز كند و عمه اش , ام هانى دختر ابيطالب است ايـن حـسـيـن بن على (ص ) بهترين دايى و خاله را دارد,دايى اش قاسم پسر رسول خدا و خاله اش زينب , دختر رسول خداست , آن گاه كودك را از شانه خود برزمين نهاد تا در پيش رويش به بازى بـپـردازد و فـرمـود: مردم اين حسين , جد و جده اش در بهشت اند, دايى و خاله اش در بهشت اند و خودش و برادرش نيز در بهشت اند.
اسلاید 9 :
حسين و آيه تطهير
ام سـلـمـه , زن بـا وفـاى رسـول خـدا(ص ) نـقل مى كند كه روزى فاطمه (س ) غذايى براى پدر بـزرگوارش آورد آن روز پيامبر در خانه من بود رسول اللّه نسبت به دخترش احترام كرد و فرمود: برو و پسر عمويم على و فرزندانم حسن و حسين را نيز دعوت كن تا با هم غذا بخوريم پس از مدتى فـاطمه و على در حالى كه دستان حسن و حسين را در دست داشتند, بر پيامبر وارد شدند همان دم جبرئيل بر پيامبر نازل شد وآيه شريفه تطهير را نازل فرمود: انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهـل الـبـيت و يطهركم تطهيرا (احزاب / 33) يعنى : خداوند اراده كرده است تا هرگونه زشتى و پليدى را از شما اهل بيت دور گرداند و شما راپاك و پاكيزه گرداند.حـضرت رو به من [ام سلمه ] كرد و فرمود: كساى خيبرى را, كه عبايى بزرگ بود, بياورم على (ع ) رادر طـرف راسـت و زهـرا را در طرف چپ و حسن و حسين را بر پاى مباركش نشاند و كسا را بر آنـهـاانداخت با دست چپ , عبا را سخت بر هم پيچيد و دست راست را به طرف آسمان بلند كرد و سه بارفرمود:.اللهم هؤلا اهل بيتى و حامتى , اللهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا, انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم و عدو لمن عاداكم ,.خداوندا! اينان اهل بيت و خاندان من هستند, [چنان كه وعده فرمودى ] پليدى را ازايشان دور دار و آنان را پاك و معصوم دار, من مى جنگم با كسى كه شما [اهل بيت ] با اوبجنگيد, و آشتى مى كنم با كسى كه شما آشتى كنيد و دشمن كسى هستم كه با شما دشمنى كند .
اسلاید 10 :
از ايـن روايـت , كـه در مـنـابـع حديث از طرق مختلف نقل شده است و مورد اتفاق شيعه و سنى اسـت ,به دست مى آيد كه امام حسين (ع ) يكى از مصاديق آيه تطهير است از روايات و قراين بسيار مـى توان ثابت كرد كه در زمان نزول آيه تطهير, جز همين پنج تن كس ديگرى مشمول آيه تطهير نـبـوده اسـت و ازهمين روى ايشان را ((اصحاب كسا)) و امام حسين (ع ) را خامس اصحاب كسا, يعنى پنجمين شخصيت اصحاب كسا نام نهاده اند. احمد حنبل و ترمذى , دو تن از محدثان بزرگ اهل سنت , در كتب ((مسند)) و ((سنن )) خود نقل كرده اندكه تا شش ماه پس از نزول آيه مذكور, پيامبر اكرم (ص ) هر روز هنگامى كه براى نماز صبح بـه مـسـجدمى رفتند در جلوى خانه على و فاطمه مى ايستادند و بلند مى فرمودند: الصلوة يا اهل بيت محمد, انمايريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.
اسلاید 11 :
حسين و آيه مباهله
در بـيـن دانـشـمـنـدان اسـلامـى , از شيعه و سنى , اتفاق نظر است كه پيامبر در هنگام مباهله با عـالـمـان مـسـيـحـى بحران , تنها على , فاطمه , حسن و حسين را به همراه برد و آنان را مصداق ((ابنائنا)) و ((نسائنا)) و((انفسنا)) در آيه شريفه قرار داد اين مطلب آن چنان مشهور و مسلم است كه عالم بزرگ اهل سنت , حاكم نيشابورى , در كتاب ((معرفة علوم الحديث )) خود اين جريان را از مصاديق روايات متواتر مى شمارد ((30)).مـاجـرا از ايـن قـرار است كه اسقف مسيحيان نجران همراه با گروهى از علماى مسيحى خدمت رسـول خـدا شـرفياب شدند حضرت دين اسلام را بر آنها عرضه كرد ولى سرباز زدند و نپذيرفتند سـرانجام وحى نازل شد و آنان را به مباهله با پيامبر دعوت كرد: فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة اللّه عـلى الكاذبين (آل عمران / 16)در روز موعود, رسول خدا دست اهل خويش را گرفت و براى مباهله حضور يافت مسيحيان كه دريافتندپيامبر با تمام سرمايه خويش به ميدان مباهله آمده است از اين كار تن زنند و به پرداختن جزيه رضايت دادند.
اسلاید 12 :
وارث علم پيامبر
عـكـرمـه , شـاگـرد بـرجسته ابن عباس , نقل مى كند كه روزى ابن عباس در مسجد براى مردم حديث مى گفت كه نافع بن ازرق برخاست و گفت : اى ابن عباس ! از احكام مورچه و پشه براى من مـردم فتوامى دهى ؟ اگر علمى دارى خدايى را كه مى پرستى براى من توصيف كن ابن عباس سر بزير انداخت حسين به على در گوشه مسجد نشسته بود, رو به نافع كرد و فرمود: اى نافع به سوى من بيا تا پاسخت رابازگويم . نافع گفت : من از تو پرسيدم ؟ .ابن عباس گفت : يا ابن الازرق ! انه من اهل بيت النبوة و هم ورثة العلم . نافع به سوى امام رفت و حضرت پاسخ او را ارايه فرمود. نافع گفت : اى حسين ! سخنانت نيكو و پرمايه است . فرمود: شنيده ام كه تو پدرم و برادرم و مرا به كفر متهم كرده اى ؟ . گفت : قسم به خدا با آنچه از شما شنيدم بى ترديد شما سرچشمه نورانى اسلام و ستارگان احكام خداهستيد (لقد كنتم منار الاسلام و نجوم الاحكام ) امام فرمود: يك سؤال از تو مى پرسم .گفت : بپرس , يابن رسول اللّه . فـرمود: آيه ((فاما الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينه )) (كهف / 81) را خوانده اى ؟ اى نافع ! چه كسى آن گنج گرانبها را براى آن دو يتيم در زير ديوار پنهان كرده بود تا به آنان ارث رسد. گفت : پدر يتيمان .فـرمـود: راسـتـى پدر آنها بهتر و دلسوزتر براى فرزندانش بود يا رسول خدا؟ آيا مى توان باور كرد كـه پيامبر علم گران بهاى خويش را براى فرزندانش به وديعت نگذاشته باشد و ما را از آن محروم كرده باشد؟
اسلاید 13 :
آغاز نهضت عاشورا ـ مرگ معاويه
معاويه در روز يك شنبه نيمه ماه رجب سال شصت هجرى , پس از نوزده سال و سه ماه حكمرانى , دردمشق از دنيا رفت سه روز طول كشيد تا يزيد توانست خود را از شكارگاه ((حوران )) به دمشق برساند و برجاى پدر بنشيند.در ايـن زمـان فـرمـاندار مدينه , پسر عموى يزيد, وليد بن عتبة بن ابى سفيان بود يزيد نامه اى به اونـوشـت و بـه او دستور داد از مردم مدينه بيعت مجدد بگيرد قبل از اين , معاويه در زمان حيات خوديك بار براى يزيد از مردم بيعت گرفته بود.هـمـراه بـا ايـن بـرنامه , در نامه اى محرمانه به او نوشت كه در گرفتن بيعت بر امام حسين (ع ) و عبداللّه بن زبير و عبداللّه بن عمر و عبدالرحمن بن ابى بكر سخت گيرى كند و به او دستور داد هر كس از بيعت امتناع كرد گردنش را بزند و سرش را براى او بفرستد.
اسلاید 14 :
درخواست بيعت از امام حسين (ع )
امـام حـسين (ع ) با عبداللّه بن زبير كنار قبر شريف پيامبر اكرم (ص ) نشسته بود عبداللّه پسر عمرو بـن عـثمان وارد شد سلام كرد و گفت : امير مى خواهد شما به نزد او برويد حضرت فرمود: پس از ايـن مـجلس به نزد او خواهيم رفت عبداللّه بن زبير به امام حسين (ع ) گفت : معمولا وليد در اين ساعت ملاقات ندارد, من از اين ملاقات نگرانم , نظر شما چيست ؟ امام فرمود: به نظرم معاويه مرده اسـت و ايـن دعوت براى گرفتن بيعت است عبداللّه گفت : اگر از ما بخواهند با يزيد بيعت كنيم چه بايد كرد؟ .امـام فـرمـود: من هرگز با يزيد بيعت نخواهم كرد, چون يزيد مردى است فاسق كه فسق خود را آشكاركرده , شراب مى نوشد, سگ بازى و يوز بازى مى كند و ما خاندان رسول خداييم.
اسلاید 15 :
انگيزه قيام
در طـول تـاريـخ اسـلام از آغـاز ظـهور تاكنون , حساس ترين زمان در سرنوشت اسلام , زمان امام حـسين (ع ) است و قيام امام حسين (ع ) نيز مؤثرترين و ارزنده ترين حركتى است كه در راه احياى دين و اظهار حق به وقوع پيوسته است .امـام حـسين (ع ) خود را بر سر يك دو راهى تعيين كننده مى ديد كه يك راه به محو كامل اسلام و راه ديـگر به احياى دين ختم مى شد آن حضرت مى توانست سكوت كند و مانند ديگران با حكومت يـزيـدبـسـازد و مـانـند مصلحت انديشان زمان خود, با تغافل از اصل حكومت , به مسائل جزئى و سطحى بپردازد, از يك زندگى در سطح عالى و احترام و موقعيت بالاى اجتماعى برخوردار باشد.ايـن درسـت هـمـان چـيزى بود كه دستگاه حكومت اموى آرزو مى كرد, ولى با شناختى كه از آن حضرت داشت مى دانست هرگز به اين آرزو نخواهد رسيد و به هيچ قيمتى نمى تواند همكارى و يا حتى سكوت آن حضرت را به دست آورد.يـزيـد بـه يـاد داشـت كـه امام حسين (ع ) در نامه اى به پدرش معاويه , جنگ با بنى اميه را عملى خـداپـسـنـدانـه شمرده بود همه بنى اميه مى دانند كه امام حسين (ع ) حكومت يزيد را به رسـمـيـت نـخـواهـدشـناخت مروان بن حكم در مقام راهنمايى به وليد بن عتبه فرماندار مدينه مى گويد: كسانى را كه يزيد نام برده , هم اكنون احضار كن و از آنها بخواه كه بيعت كنند, ولى من مـى دانـم كـه حـسـيـن هرگز با يزيد بيعت نخواهد كرد و طاعت او را به گردن نخواهد گرفت.
اسلاید 16 :
درسـت بـه همين دليل است كه يزيد همين كه به قدرت مى رسد مى خواهد تكليف خود را باامام حـسـين (ع ) روشن كند او به وليد بن عتبه فرماندار مدينه مى نويسد: فورا از حسين بيعت بگير و اگرسرباز زد او را گردن بزن.او مـى دانـد تـا حـسـين بن على (ع ) فرزند پيامبر هست , حكومت بى دغدغه بر جهان اسلام براى اوميسر نخواهد شد.بـنـابـر ايـن بـر خـلاف نـظـر كـسـانـى كـه حركت و قيام حضرت اباعبداللّه (ع ) را ناشى از فشار بـنـى امـيـه مـى دانـنـد, موضع بنى اميه در قبال امام حسين (ع ) ناشى از شناختى است كه از امام حـسـيـن (ع ) دارنـد اگـريـزيـد احتمال مى داد امام حسين (ع ) در قبال حكومت ناحق او سكوت مى كند, هرگز مزاحم آن حضرت نمى شد.امـام حـسـيـن (ع ) در شرايط موجود آن زمان اصل دين را در خطر نابودى مى ديد او نه تنها يزيد راشـايـسـتـه خـلافـت نـمـى دانست , بلكه او را به عنوان مردى با تمام خصلت ها و صفات ناپسند مى شناخت.از ايـن رو تسليم در برابر يزيد را ناروا و ايستادگى در برابر او را واجب مى دانست و تكليف خود را درايـن مـيـان از هـمـه سنگين تر مى ديد و در وصيتى كه براى برادرش محمد بن حنفيه نـوشـت اصول اساسى حركت خود را كه همان دفاع از دين و حفظ جامعه اسلامى از خطر انحراف بـود تـرسـيـم كـرد و از مـديـنه خارج شد هنگامى كه امام حسين (ع ) به مكه رسيد و خبر مـخـالـفـت او بـا يزيد منتشر شد, مردم كوفه تصميم گرفتند آن حضرت را به كوفه دعوت كنند.بـنـابر اين نمى توان گفت امام حسين (ع ) تحت تاثير دعوت كوفيان قيام كرد, چون دعوت مردم كـوفـه نـيـز يـكى از آثار حركت امام حسين (ع ) به شمار مى رود و مردم كوفه وقتى امام را دعوت كردند كه امام ازبيعت سرباز زده و در مكه مستقر شده بود. نـتـيـجـه ايـن كـه حركت امام حسين (ع ) تنها ناشى از احساس وظيفه آن حضرت و نياز دين به حركتى اساسى در راه براندازى جور و ستم بود و دعوت مردم كوفه هيچ تاثيرى در اراده راسخ آن امام نداشت كه خود فرمود: به خدا اگر در دنيا هيچ جا و پناهگاهى نداشته باشم با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد. بـه هـمـيـن دليل است كه حضرت در اولين روزهاى حركت خود به سمت كوفه , از تغيير اوضاع آن سـامـان با خبر شد, ولى از راهى كه انتخاب كرده بود, باز نگشت هر بار كه خبر شهادت يكى ازيارانش به دست مردم كوفه را دريافت مى كرد مى فرمود: ايشان به عهد خويش وفا نكردند و ما همچنان در انتظار انجام وظيفه ايم.
اسلاید 17 :
خروج امام حسين (ع ) از مكه
امـام حـسـيـن (ع ) روز سـوم شـعـبـان سـال 60 هجرى وارد مكه شد روز پانزدهم رمضان همان سال مسلم بن عقيل را به سمت كوفه اعزام كرد و خود همچنان در مكه ماند تا نامه مسلم از كوفه به دست اورسيد او نوشته بود هجده هزار نفر با او بيعت كرده و مردم , امام حسين را پيشواى خود مـى دانند و هيچ تمايلى به بنى اميه ندارند به همين جهت امام روز هشتم ذيحجه (روز ترويه ) كه حـجـاج به سوى عرفات مى روند, حج خويش را به عمره مفرده بدل كرد و از مكه به سمت عرفات حركت كرد.حضرت به دو دليل اين روز خاص را براى حركت انتخاب كرد:.اول اين كه اگر حضرت پس از پايان مراسم حج مكه را ترك مى كرد, حركت آن حضرت هيچ , موج وبـازتـابـى نداشت , چرا كه ترك مكه پس از مراسم حج يك حركت عادى و معمولى است , ولى در روزى كه مراسم حج شروع مى شود و در شرايط عادى خروج از حرم و ترك مراسم حج حرام است , چنان غيرعادى و سؤال برانگيز است كه همه مسلمانان را به انديشه وا مى دارد.دوم ايـن كـه يـزيـد تـعـدادى از مـزدوران بنى اميه را به مكه فرستاده بود تا به عنوان حاجى در مـراسـم شـركـت كـرده و مترصد باشند كه در يكى از مواضع ازدحام جمعيت مثل طواف و رمى جـمـرات حـضرت را ترور كنند و اگر چنين اتفاقى مى افتاد اولا حرمت حرم شكسته مى شد, ثانيا شـهـادت حضرت هيچ تاثيرى در تغيير وضع جامعه نداشت , به همين جهت امام حسين (ع ) تلاش مى كرد خود را از حرم دورنموده حرمت حرم را حفظ كند و خود بارها به اين نكته تصريح فرموده است.
اسلاید 18 :
با كمتر از جان نمى توان با حسين (ع ) همراهى كرد
امـام حـسـيـن (ع ) كـه تـنـهـا به منظور امر به معروف و نهى از منكر و اصلاح امت حركت كرده بـودمـى دانـسـت كـه كار جهان اسلام جز با خون و شهادت اصلاح نمى شود, به همين جهت تنها كـسـانـى را درجمع ياران خود مى پذيرفت كه آمادگى جان نثارى در راه اين هدف والا را داشته باشند.كـاروان امـام حـسـين (ع ) به قصر ((بنى مقاتل )) رسيد در آنجا خيمه اى بر پا بود حضرت پرسيد: ايـن خـيمه از آن كيست گفتند: اين خيمه ((عبيداللّه بن حر جعفى )) است حضرت يكى از ياران خود به نام ((حجاج بن مشروق جعفى )) را فرستاد تا او را به يارى خود دعوت كند.عـبـيداللّه از قاصد امام پرسيد: چه خبر دارى ؟ گفت : با خير آمده ام , اگر بپذيرى خداوند كرامت بـزرگـى بـه تـو عـنايت كرده است حسين بن على (ع ) تو را به يارى خود مى خواند اگر در راه او كشته شوى شهيد واگر زنده بمانى پاداش مى گيرى .گـفـت بـه خـدا مـن از كـوفـه گريخته ام كه به مسئله او گرفتار نشوم , چون ديدم او در كوفه ياورى ندارد.حـجـاج بـرگـشـت و سـخـنـان او را براى امام نقل كرد امام خود برخاست , به نزد او رفت و از او طلب يارى كرد. او در جـواب گـفـت : اگـر تو ياورانى داشتى كه در ركابت بجنگند, من از سر سخت ترين ايشان بـودم , ولى خودم ديدم كه شيعيان تو در كوفه از ترس شمشير بنى اميه در خانه ها را به روى خود بـسـتـه انـد ترا به خدااز من چيز ديگرى بخواه تا اطاعت كنم من اسبى دارم كه با آن هر چيزى را تـعـقـيـب كـرده ام بـدسـت آورده ام و از هر چيزى كه گريخته ام نجات يافته ام , اين اسب را به تو مى دهم .حـضـرت فـرمـود: مـن از تـو يـارى خواستم , حال كه جانت را از ما دريغ مالت نيست.
اسلاید 19 :
درس جوانمردى
كـاروان امـام حـسـيـن (ع ) هـمـچـنـان در حـركت بود تا منزل ((شراف)) رسيد هنگام سحر به جوانان همراهش دستور داد تا مى توانند آب بردارند و با آب فراوان از آنجا كوچ كردند تا نيمروز راه پيمودند درحال حركت بودند كه يكى از اصحاب حضرت تكبير گفت .امـام فـرمـود: آرى خـدا بزرگتر است , براى چه تكبير گفتى ؟ گفت نخلستان ديدم گروهى از اصـحـاب گـفـتند: ما هرگز در اين منطقه نخلستان نديده ايم فرمود, پس به نظر شما چيست ؟ گـفـتند به نظر ما نوك نيزه ها و گوش اسبان است فرمود: آرى همين است آيا جايى هست كه به آن پناه ببريم و پشت به آن , بااين سپاه مواجه شويم .
اسلاید 20 :
گـفـتند: آرى كوه ((ذوحسم )) در طرف چپ ماست , اگر زودتر به آن برسيم همان چيزى است كه شمامى خواهيد. حـضـرت بـه سـمـت چپ متمايل شد, طولى نكشيد كه گردن اسب ها نيز نمايان شد چنانكه به خـوبـى ديده مى شدند آنها هم وقتى ديدند امام به سمت چپ رفت به همان متمايل شدند كاروان امـام زودتر به ((ذو حسم )) رسيد حضرت فرمود تا چادرها بر پا شد و لشكر از راه رسيد, هزار سوار بـه فـرمـانـدهـى حر بن يزيد تميمى نزديك ظهر بود كه با امام مواجه شدند امام و اصحابش همه عمامه بر سر نهاده و شمشيربسته بودند.امـام فـرمـود: تـا جـوانان , لشكر حر را سيراب كنند و اسبان آنها را نيز كمى آب دهند گروهى از جـوانـان به سپاه آب مى دادند و گروهى ديگر ظرفهاى بزرگ را از آب پر مى كردند و جلو اسب ها مى گذاشتند وقتى هر اسب چند جرعه مى نوشيد آب را بر مى داشتند و جلو ديگرى مى گذاشتند و به اين ترتيب همه اسب ها و سواران را آب دادند.((على بن طعان محاربى )) مى گويد: من در لشكر حر آخرين نفرى بودم كه به آنجا رسيدم , وقتى امام تشنگى من و اسبم را ديد فرمود: راويه را بخوابان .لـفـظ راويـه در زبـان عـراقـى بـه مـعنى مشك بود و لذا من منظور حضرت را نفهميدم حضرت فرمود: برادرزاده ! شتر را بخوابان , من شتر را خواباندم .فرمود: بنوش !. هـر چـه خـواسـتم بنوشم آب از مشك ريخت فرمود: مشك را برگردان ! من نفهميدم بايد چكار كـنـم حـضرت پيش آمد, با دست خود لبه مشك را برگرداند تا من آب نوشيدم و اسبم را هم آب دادم.