بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
فصل دوم: حوزه ي مطالعه ي معني
اسلاید 2 :
فرضيه ي نامگذاري:
افلاطون «واژه» را واحد معني ميدانست، معتقد بود كه واژه به چيزي در جهان خارج دلالت ميكند.
به عبارت سادهتر، هر واژه «برچسبي» است براي چيزهايي در اطراف ما.
افلاطون رابطهي ميان «واژه» و آن «چيزي» را كه در جهان خارج است، رابطهاي مستقيم و طبيعي ميداند.
شخص «چيز»ي را در جهان خارج ميبيند كه طبيعتاً نامي دارد. وي اين نام را ياد ميگيرد و براي اشاره به آن «چيز» به كار ميبرد.
به اين فرضيه، سه ايراد عمده وارد است.
نخست: رابطهي ميان «واژه» و «چيزي» در خارج از زبان مستقيم نيست. ما ميتوانيم در وسط يك بيابان برهوت دربارهي درخت، آب خنك و رودخانه صحبت كنيم كه در اطرافمان نيست.
دوم: چنين رابطهاي طبيعي نيست، زيرا اگر اين رابطه طبيعي ميبود، تنها يك زبان در دنيا وجود ميداشت.
ارسطو: اين نارسايي ديدگاه استادش را تصحيح كرد و چنين رابطهاي را قراردادي دانست.
رابطهي ميان «واژه» و «چيز»ي در جهان خارج قراردادي است و اهل زبان «واژه» را براي اشاره به «چيزها» وضع كردهاند.
سوم: بسياري از واژهها به «چيزي» در جهان خارج اشاره نميكنند. مثل: اژدها، ديو، سيمرغ
پالمر: مثلاً در مورد فعل «دويدن»، معلوم نيست افعال به چه «چيزي» اشاره دارند. فقط حركت سريع پاها؟ يا حركت دستها؟ تغيير مكان؟ سرعت؟
اسلاید 3 :
فرضيهي تصور ذهني:
فرضيهي نامگذاري ميان واژهها و مصداقهاي جهان خارج رابطهاي مستقيم در نظر ميگرفت.
آگدن و ريچاردز فرضيهاي را مطرح ميكنند كه صورتهاي زباني را از طريق تصور ذهني به مصداقهاي جهان خارج مرتبط ميسازد.
رابطهي ميان نماد و مصداق غيرمستقيم است و دلالت ميان اين دو تحقق نمييابد.
نماد بر تصور ذهني و تصور ذهني بر مصداق دلالت دارند.
نماد از ديدگاه آگدن و ريجاردز به سطح جمله تعلق دارد و نه پاره گفتار.
نماد چيزي شبيه دال و تصور ذهني چيزي شبيه به مدلول است.
نشانهي زباني حاصل جمع نماد و تصور ذهني از ديدگاه آگدن و ريچاردز به حساب ميآيد.
مصداق در مطالعهي معني از اهميتي ثانوي برخوردار است، زيرا به زبان مربوط نيست.
ما مجبوريم به وجود چيزي درون ذهنمان قايل باشيم.
پياژه: مغز انسان اطلاعات را از جهان خارج در خود انبار ميكند.
رابطهي ميان مصداق و اطلاعات انباشته شده در مغز آدمي مستقيم نيست، زيرا اگر چنين ميبود، نبايد تصوري مثلاً از اژدها در ذهنمان پديد ميآيد.
از سوي ديگر، بسياري از مصداقها، نماد ندارند، يعني برايشان واژهاي انتخاب نشده است. مثلاً، پيچ باز و بسته كردن دريچه كولر.
اسلاید 4 :
فرضيهي روابط مفهومي:
در نيمه دوم قرن بيستم برخي از زبانشناسان سعي بر اين داشتند تا معنيشناسي را چه به لحاظ نظري و چه به شكلي عملي به روابط مفهومي Sense relation محدود سازند.
به اعتقاد كتز و فودر، يك نظريه معنايي، بايد بتواند توانايي تعبیر و تفسير اهل زبان را توصيف كند. اينان به صورت نظري دو فرد الف و ب را در نظر ميگيرند كه اهل زباناند و تنها تفاوتشان اين است كه فرد ب قواعد معنايي زبان را نميداند.
در اين صورت آنچه فرد الف درك كند و فرد ب از درك آن عاجز باشد به قواعد معنايي زبان مربوط خواهد بود.
مثال: مدادم به من چپ چپ نگاه كردبرادر مجردم با همسرش به مسافرت رفته است.
ايراد اين فرضيه:
1. حتي به لحاظ نظري نيز نميتوان به وجود فردي قائل شد كه تمامي قواعد دستور را به غير از قواعد معنايي بشناسد.
2. ما در معنيشناسي به دنبال درك عملكرد معني در جملات روزمره زبانيم.
دلالت برون زباني: در اصل به رابطهي ميان واحدهاي زبان نظير واژه و جمله از يك سو و مصداقهاي جهان خارج از زبان از سوي ديگر اشاره دارد.
مثلاً وقتي براي معني واژه (صندلي) به مصداقي از آن در جهان خارج اشاره ميكنيم. پس دلالت لفظ بر مصداق را دلالت برون زباني ميناميم.
اسلاید 5 :
دلالت درون زباني: به رابطه معنايي واحدهاي زبان نسبت به يكديگر درون نظام زبان اشاره دارد.
مفهوم Sense - فرهنگهاي لغت
لاينز براي دلالت برون زباني اصطلاح to dente ارجاع دادن
براي دلالت درون زباني اصطلاح to refer اشاره كردن را به كار ميبرد.
دلالت درون زباني را دلالت مفهومي و دلالت برون زباني را دلالت مصداقي ميناميم.
انواع دلالت مصداقي:
واژههاي زبان را به دو گروه ارجاعي و غيرارجاعي تقسيم ميكنيم.
برخي از واژههاي زبان به مصداقي در جهان خارج ارجاع نميدهند، مثلاً واژههاي: البته، شايد، اگر، خيلي . ازسوي ديگر واژههايي را ميتوان نمونه آورد كه صرفاً ارجاعياند. مثلاً: اين، آن، ديروز
البته مرزي قطعي ميان ارجاعي يا غيرارجاعي بودن واژهها وجود ندارد.
اين امكان نيز وجود دارد كه ارجاعي بودن يا غيرارجاعي بودن يك واژه را نتوان تشخيص داد.
واژهها را ميتوان برحسب نوع مصداقشان نيز به دو گروه تقسيم كرد.
مصداقها ميتوانند ثابت يا متغير باشند.
ثابت: پاريس، سعدي، نهجالبلاغه متغير: من، كتاب، مادرم
اسلاید 6 :
تماميواژههاي غيرارجاعي در يك مقوله قرار نميگيرند.
واژههايي نظير: بنابراين، خيلي، اما، براي
واژههايي نظير: اژدها، ديو، سيمرغ، مرد عنكبوتي
واژههاي گروه دوم تفاوتي عمده با واژههاي گروه اول دارند، زيرا برحسب تركيبي از مصداقها شكل گرفتهاند.
اژدها: تركيبي از مار، بزرگ، آتش و پرنده
اين كه مصداق الزاماً بايد شئ مادي باشد، منتفي است و آن چيزي مصداق است كه براي آدمي خارج از زبانش وجود داشته باشد.
دلالت مفهومي:
دلالت مصداقي با وجود اهميتش در طرح يك نظريه معنايي به تنهايي نميتواند مبناي مطالعه معني قرار بگيرد و معني چيزي بيش از ارجاع صرف به جهان خارج است.
دلالت مفهومي در قالب نظام زبان عمل ميكند.
دلالت مفهومي Sense يك فرآيند process تلقي شده است كه ارتباط ميان لفظ و مفهوم را مينماياند.
اسلاید 7 :
فاتح نبرد ینا و مغلوب نبرد وترلو
اين دو اصطلاح از دو مفهوم متفاوت برخوردارند، در حالي كه مصداقشان يكي است. (ناپلئون بناپارت)
برحسب سنت ناپلئون بناپارت را اسم خاص proper name مينامند و الفاظي نظير فاتح نبرد ینا را وصف معرف definite description مينامند.
در دلالت مفهومي: درك معني از طريق مفاهيم صورت خواهد گرفت كه ذهنياند.
* بازنمود ذهني اصطلاح جديدي است كه اخيراً به جاي اصطلاح سنتي تصور ذهني mental image به كار رفته است.
* بازنمودهاي ذهني ما بيشتر جنبهي فردي دارد تا اجتماعي
* يكي از روشهاي سنتي مطالعه مفاهيم، توصيف هر مفهوم برحسب مجموعهاي از شرايط لازم و كافي است. Necessary and Sufficient Conditions
* مثلاً شرايطي كه بايد در نظر گرفته شود تا «چيزي» زن باشد، شرايط لازم به حساب ميآيند.
انسان بودن، مؤنث بودن
و اگر بتوانند مفهوم زن را از ساير مفاهيم متمايز سازند شرايط كافي تلقي خواهد شد.
انسان بودن، مؤنث بودن، بالغ بودن
انتخاب شرايط لازم و كافي به اطلاعاتي مشترك ميان اهل زبان نيازمند است و زماني ميتوان درباره اين شرايط توافق نظر داشت كه اهل زبان مفهوم مشتركي را در ذهن داشته باشند.
اسلاید 8 :
نظريه توصيف description theory
از سوي راسل، فرگه و مرل معرفي شد.
اوصاف معرف برحسب اطلاعات متخصصان به دست داده ميشود.
نظريه سببي Casual theory
تحت تأثير آراي كريپكه از سوي دويت و استرلني مطرح شده است.
اگرچه چنين اوصافي از سوي متخصص معرفي ميگردد، ولي عامهي مردم همين اوصاف را خواه درست و خواه غلط به كار ميگيرند.
* نظريه سببي به هنگام بحث دربارهي مفاهيم مقبولتر مينمايد، زيرا مبتني بر دانش عام است.
طرح پيش نمونهها prototype استفاده از پيشنمونهها براي توضيح مفاهيم
* مفهوم واژهها را ميتوان در مقولهها و سطوح مختلفي طبقهبندي كرد.
پيشنمونهي مركزي صرفاً نوعي انتزاع است و از مشخصههاي ويژهاي برخوردار است.
براي مثال: پرنده مفهومي است كه اندازهاي نه خيلي بزرگ و نه خيلي كوچك دارد، پر و بال دارد و ميتواند پرواز كند.
زبانشناساني چون فيلمور و ليكاف مدعياند كه سخنگويان يك زبان بر مبناي تجربيات و فرهنگ خود، از نوعي باورهاي قومي برخوردارند كه مبتني بر علم با استدلالهاي منطقي نيست، بلكه مجموعهاي از نگرشهاي فرهنگي آنهاست.
نظريه توصيف: راسل، فرگه، سرل
نظريه سببي: كريپكه دويت و استرلني
قالب: فیلمور
الگوهاي شناختي آرماني شده: ليكاف
اسلاید 9 :
نيلمور اين دسته باورها را قالب frames مينامد.
ليكاف در همين مورد از اصطلاح الگوهاي شناختي آرماني شده Idealized Cognitive Models (ICM) استفاده كرد است.
براساس اين الگوهاطلا مفهوم فلزي زرد رنگ و گرانبها
پلاتين نوع سفيد آنمعرفي ميشوند.
اگر من «منقار يا نوك داشتن» يا «بال و پر داشتن» را مشخصهي ويژهي مفهوم پرنده تلقي ميكنم؛ به اين دليل است كه مصداق پرنده در جهان خارج از زبان داراي اين ويژگيهاست.
و هر چه در جهان خارج، مصداقي انتزاعيتر داشته باشد، كشف مشخصههاي ويژهي آن نيز برايمان مشكلتر است.
ايرادي كه به اين فرضيه وارد است، همين ايرادي است كه به فرضيهي شرايط لازم و كافي مطرح است. اين كه نميتوان به يقين گفت پيشنمونهها برحسب كدام ويژگي، پيش نمونه شدهاند.
براي مثال: اگر يكي از پاهاي گاو را ببريم، ديگر چهارپا نيست.
اهل زبان مفاهيم را چگونه فرا ميگيرند؟ فراگيرنده مفاهيم را از طريق تعاريف اشارهاي ostensive definitions فرا ميگيرند.
مثلاً: شما با كودك خود در خيابان قدم ميزنيد، گربهاي ميبينيد، به آن اشاره ميكنيد و ميگوئيد اين گربه است «گربه را ببين».
فراگيري مفايهم بايد به مراتب پيچيدهتر از آن باشد كه بتوان از طريق تعاريف اشارهاي توجيه گردد.
دلالت مصداقي مبناي دلالت مفهومي است.
اسلاید 10 :
دانش معنايي ما شامل هر دو دلالت مفهومي و مصداقي است.
مفاهيم برحسب تركيب و انتخاب از مصداقها شكل ميگيرند.
توجه صرف به دلالت مصداقي ما را به نهايتي از اين دست مطالعات ميرساند كه ميتواند رهيافت ارجاعي denotational approach ناميده شود و از سوي ديگر، مطالعهي صرف دلالت مفهومي نيز شكل افراطي ديگري را معرفي ميكند كه رهيافت بازنمودي representational approach ناميده شود.
رهيافت ارجاعي بايد بتواند اين مسأله را حل كند كه ما چگونه درباره پديدههاي انتزاعي سخن ميگوييم.
رهيافت بازنمودي نيز بايد بتواند ثابت كند كه مصداقهاي جهان خارج هيچ نقشي در طرح يك نظريه مبتني بر مفاهيم ندارند.