بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
روش شناسی علم اقتصاد
اسلاید 2 :
فلسفه (Philosophy)
فیلسوف از دو کلمه (Sophie) به معنی دانش و علم و (Philo) به معنی دوستدار تشکیل شده است. بنابراین فیلسوف به معنی دوستدار دانش عنوانی است که سقراط خود را لقب داده بود. فلسفه بطور کل تشکیل شده از سوالات کلی و زیربنایی و تلاش برای یافتن پاسخ آنها. سوالات فلسسفی عبارتند از:
متافیزیک و آنتولوژی (Ontology): شاخهای از فلسفه که به پژوهش درباره چیستی وجود و جهان به عنوان یک کل میپردازد. متافیزیک را ریشه فلسفه میدانند؛ بدین معنا که فیلسوفان نخستین عمدتاً به این حوزه از فلسفه میپرداختهاند. در فلسفه معاصر، به مباحث مابعدالطبیعی با شَکّاکیت بسیار نگریستهاند.
معرفت شناسی (Epistomolgy): شاخه ای از فلسفه مدرن که به مطالعه طبیعت و ماهیت دانش، توجیهات و عقلانیت اعتقادات می پردازد.
ارزشها (اخلاق و زیبایی شناسی)
منطق (Logic) ابزار پاسخ به سوالات فلسفی است.
استفاده از منطق برای توجیه اعتقادات (در معرفت شناسی) یا پاسخ به سوالات فلسفی (به طور کل) استدلال (Reasoning) گفته می شود.
اسلاید 3 :
فصل نخست: مرور تاریخی روش های علمی
اسلاید 4 :
مقدمه
در دنیای امروز به علم بسیار ارج نهاده می شود. نسبت «علمی» دادن به بعضی ادعاها، استدلال ها و پژوهشها به صوری انجام می شود که نوعی امتیاز یا اعتبار و اعتماد خاصی از آن برداشت می شود. اما به راستی علم چیست؟ روش علمی چیست که می توان از آن نتایجی معتبر و قابل اعتماد گرفت؟ علم اقتصاد چیست و چه نوع پژوهش ها و ادعاهایی در اقتصاد را می توان علمی تلقی کرد؟
اصطلاح علوم اجتماعی و سیاسی مدتهاست که متداول شده، بسیاری از رشته های دانشگاهی عنوان عنوان علم را به خود گرفته اند از جمله علم کتابداری، علوم اداری، علوم جنگلداری؛ حتی در حوزه عناوینی مانند علم خطابه، علوم لحمیات و . وجود دارند. کسانی که خود را در این علوم دانشمند می نامند اغلب علم خود را علم باسابقه ای همچون فیزیک مقایسه می کنند و از مدعی استفاده از روشهای تجربی هستند. این روش تجربی برای آنها شامل 1) جمع آوری واقعیات (facts) از طریق مشاهده و آزمایش دقیق و 2) سپس استنتاج قوانین و نظریه ها از آن واقعیات به کمک نوعی شیوه منطقی است. علی رغم این اقبال زیاد به این روش تجربی اما بسیاری از علم شناسان به ویژه در دوره جدید به خطاهای آن تأکید داشته و موفقیت علمی مانند فیزیک را به آن نسبت نمی دهند. اصولاً هیچ روشی که بتواند صدق نظریه های علمی را ثابت کند وجود ندارد.
این نکته که در نهایت منجر به این شد که برخی اصولاً برتری یا امتیاز علم نسبت به افسانه و متافیزیک را زیر سوال ببرند و مدعی شوند که افراد بر اساس علایق و تعلقاتشان نظریه های علمی را انتخاب می کنند! البته بسیاری از دانشمندان نیز در مقابل این نسبی گرائی پست مدرن ایستاده اند و مانع فروپاشی و بی اعتباری نظریه های علمی شده اند. بطور کل چیستی علم خود دارای یک تاریخ و فلسفه است.
اسلاید 5 :
استقراگرائی ساده
دانش علمی اثبات شده است. نظریه های علمی به شیوه ای دقیق از یافته های تجربی که با مشاهده و آزمایش بدست آمده اند اخذ می شوند. عقاید و سلیقه های شخصی و تخیلات جایی در علم ندارند. اینها تلقی رایج از علم هستند که در نتیجه انقلاب علمی در قرن هفدهم و کشفیات دانشمندان بزرگی مثل گالیله و نیوتن اتفاق افتاد. فرانسیس بیکن و بسیاری در آن دوره معتقد بودند که اگر بخواهیم طبیعت را بشناسیم باید به خود طبیعت رجوع کنیم و نه به نوشته های ارسطو. در این دوره از فیلسوفان قرون وسطی به دلیل غرق شدن در آراء و نظرات قدماء به ویژه ارسطو و انجیل و ادیان انتقاد می شد. از آن زمان تجربه بیشتر و بیشتر به منزله منبع یا منشأ دانش محسوب گردید. استقراگرائی ساده عنوانی است که به همین تصور رایج اختصاص دارد.
مطابق استقراء گرائی ساده علم با مشاهدات آغاز می شود. مشاهده گر باید دارای اعضاء حسی پنجگانه باشد و آنچه حس می کند را ضبط کند. مشاهده و ضبط مشاهدات هر دو باید بدون پیشداوری (عناصر شخصی) و با ذهنی خالی انجام شود. این گزاره های گرفته شده از مشاهدات را «گزاره های مشاهداتی مشخص» می گویند چرا که آن مشاهده در یک زمان و مکان و شرایط مشخص بدست آمده است (مانند «در ساعت 12:30 نیمه شب 1 شهریور 1398 در تهران کسوف خورشید اتفاق افتاد»، «کاغذ لیتموس پس از فرو رفتن در آن مایع قرمز شد» یا «آن چوبی که بخشی از آن در آب فرو رفته کج دیده می شود»). صدق این گزاره های مشاهداتی مشخص را می توان با مشاهده یا آزمایش دقیق اثبات کرد. افراد می توانند آنها را ببینند، بشنوند یا بطور کل احساس کنند. در مقابل گزاره های دیگری نیز وجود دارند که کلّی تر بوده و به زمان، مکان یا شرایط خاصی منحصر نیستند. «سیّارات در مدارهای بیضی شکل به دور خورشید می گردند»، «اسید لیتموس را قرمز می کند» یا «نور در گذر از یک محیط به محیط دیگر تغییر جهت می دهد» مثالهایی از این «گزاره های کلّی» هستند.
اسلاید 6 :
اکنون سوال این است که اگر مبنای علم تجربه است چگونه می توان از گزاره های مشخص به گزاره های کلی که مبنای علم هستند رسید؟ چگونه می توان مدعیّات بسیار کلی و نامحدود که در قالب نظریّه ها طرح می شوند را از شواهد محدود بدست آورد؟ پاسخ استقراگرایان این است که به شرط برقراری یکسری شروط معین می توان تعدادی مشاهده یا گزاره مشخص را به گزاره ها یا قوانین جهان شمول و کلی تعمیم داد که عبارتند از:
تعداد گزاره های مشاهداتی که می خواهند مبنا قرار گیرند باید زیاد باشد
مشاهدات باید تحت شرایط متنوعی تکرار شوند
هیچ یک از گزاره های مشاهداتی نباید با قانون کلّی مورد نظر در تناقض باشد.
به این صورت است که «اگر تعداد زیادی * در شرایط بسیار متنوعی مشاهده شوند که بدون استثناء خاصیت ** را دارند، آنگاه می توان گفت * بطور کل خاصیت ** را داراست». و این گونه است که از نظر استقراگرایان ساده دانش علمی بر مبنای مطمئنی از مشاهدات ساخته می شود.
اما علم تنها به شناخت قوانین منحصر نمی شود و بخش عمده ای از خصوصیات و ویژگیهای علم به قدرت تبیین و پیشبینی آن برمی گردد. می توان از قوانین کلی یکسری نتایج بدست آورد که به کار پیش بینی می خورند، اما سوال اینجاست که چگونه می توان از قوانین کلی نتیجه منطقی گرفت؟ برای مثال اگر مشاهده شود که فلز در اثر حرارت منبسط می شود آیا می توان نتیجه گرفت یا پیشبینی کرد که خطوط راه آهن پیوسته و غیرمنقطع در تابستان کج خواهند شد؟ این گونه استدلال استنتاجی (Deductive Reasoning) یا قیاسی گفته می شود که دانش منطقی را شکل می دهند.
اسلاید 7 :
قیاس یا قیاس منطقی تشکیل شده از یکسری مقدمات و یک نتیجه منطقی بر آن اساس. مثلاً 1) سیارات میچرخند (مقدمه اول)، 2) ماه سیاره است (مقدمه دوم) پس 3) ماه میچرخد (نتیجه یا گزاره منطقی). اگر مقدمات 1 و 2 درست باشند، نتیجه 3 بدست آمده حتماً درست است در غیر این صورت دچار تناقض خواهیم شد.
نکته مهم این است که از قیاس نمی توان صدق گزاره یا نتیجه را اثبات کند تنها می توان گفت آیا استدلال منطقی درست انجام شده یا نه. در واقع گفته شده اگر مقدمات صادق باشند آنگاه نتیجه صادق است اما صدق مقدمات را نمی توان با منطق ثابت کرد. مثلاً استدلال قیاسی 1) گربه ها پنج پا دارند، 2) اسم گربه من کتی است پس 3) کتی پنج پا دارد به لحاظ منطقی درست انجام گرفته است اما مشخصاً نتیجه 3 و مقدمه 1 اشتباه است و بنابراین گزاره بدست آمده کذب است. پس استدلال قیاسی باید بر مبنای مقدماتی قرار گیرد که صدق آنها به شیوه ای غیر از استدلال منطقی اثبات شده باشند. از این روست که استقراگرایان نه استنتاج صرف که استنتاج را پس از کشف قوانین کلی علمی بر اساس شواهد تجربی علمی تلقی می کنند. برای استقراگرایان منشأ صدق نه منطق که تجربه است.
اسلاید 8 :
اندیشه های پوزیتیویستی
«پوزیتیویسم» به تفکراتی گفته می شود که تنها استقراء بر مبنای مشاهدات تجربی را علم تلقی می کنند. پوزیتیویست ها بر این رأی بودند که شناخت حقیقی از انعکاس واقعیت در ذهن انسان حاصل می شود و به همین دلیل به آن شناخت پوزیتیو (به معنای واقعی، صریح) می گفتند. در مقابل، شناخت غیرمعتبر هر آن چیزی است که ریشه در واقعیت قابل مشاهده نداشت و از اندیشه ورزی صرف یا خرافات نشأت می گرفت.
آگوست کُنت را به عنوان پدر پوزیتیویسم می شناسند. او یکبارة پرسش های مهم فلسفی مانند آغاز و پایان جهان، ماهیت موجودات و غیره را با این تلقی که «مفاهیم مطلق» غیرقابل شناخت هستند کنار نهاد و معتقد بود صرفاً باید به کشف روابط و قوانین حاکم میان پدیدارها – به روش پوزیتیو- اکتفا کرد. از نظر کُنت سه نوع نظام فکری کلی یا در اصطلاح خود او فلسفه وجود دارد که به ترتیب گویای کودکی، نوجوانی و بلوغ بشریت است.
. ذهن انسان، طبق ماهیت خود، سه روش فلسفیدن (فکر کردن) را به ترتیب در پژوهش های خود به کار می گیرد؛ خصلت این روشها اساساً متفاوت و حتی عمیقاً متضاد است: اولی (فلسفة الهیاتی) نقطه آغاز ضروری حرکت درک انسان؛ سومی (فلسفه پوزیتیو) وضعیت ثابت و معین آن، و دومی (فلسفه متافیزیک) صرفاً نقش مرحلة گذار را دارد.
اگرچه فرانسه قرن نوزدهم را خاستگاه فلسفه پوزیتیو می دانند اما در قرون هفده و هجده فیلسوفانی مانند جان لاک و دیوید هیوم نیز بودند که شناخت مبتنی بر مشاهدات تجربی (حسی) را مطرح میکردند. در قرن هفده «فلسفة مکانیکی» تأکید داشت که اجزای معتبر تبیین حقیقتاً علمی صرفاً ذرات ماده و حرکات و تغییرات آن است، و هر مفهومی که مابه ازای مادی ملموسی در عالم بیرون نداشت صرفاً یک تصور رازآلود و «کاذب» است. حتی زمانی که نظریة نیوتون ارائه شد در ابتدا برخی نیروی جاذبة میان اجسام را غیرملموس می دانستند، اما موفقیت چشمگیر اندیشه های نیوتون در قرن هجده موجبات تضعیف فلسفه مکانیکی را فراهم آورد. در قرن نوزده، همان تفکر اما اینبار با تمسک به مکانیک نیوتونی ظاهر شد.
اسلاید 9 :
کُنت شباهت زیادی میان فلسفة پوزیتیو خود و فلسفة طبیعی دانشمندان انگلیسی از نیوتون به این سو قائل است اما آن را به نوعی فراگیرتر می داند که پدیدارهای اجتماعی را نیز شامل می شود و به صورت یکسانی به همه موضوعاتی که ذهن انسان با آنها درگیر است کاربرد دارد. البته او با اینکه دو سیستم فکری الهیاتی و متافیزیک را نادرست می داند اما در عین حال آنها را ضروری و بخشی از تکامل می شمارد.
در وضعیت الهیاتی، ذهن انسان در جستجوی ماهیت موجودات و شناخت مطلق است. در این وضعیت، پدیدارهای محصول عمل مستقیم و دائمی عوامل فوق طبیعی متعددی تصور می شود که مداخلات خودسرانه شان توضیح دهنده همه ناهنجاری های ظاهری جهان است. در وضعیت متافیزیکی، که در واقع تغییر شکل یافته همان وضعیت اول است، عوامل فوق طبیعی جای خود را به نیروهای انتزاعی می دهند که گویا ذاتی موجودات دنیا هستند و توان آن را دارند که به خودی خود همه پدیدارهای مشاهده شده را به وجود آورند (مثلا جاذبه). در وضعیت پوزیتیو، ذهن انسان با پذیرفتن این که شناخت مفاهیم مطلق ناممکن است، دست از پژوهش در آغاز و پایان دنیا برداشته، شناخت علل ذاتی پدیدارها را کنار می نهد و صرفاً به کشف قوانین واقعی یعنی روابط بدون تغییر جایگزینی یا شباهت میان پدیدارها – با استفاده از مشاهده و استدلال – می پردازد.
مهمترین ویژگی کُنت تعمیم روش پوزیتیو به پدیدارهای اجتماعی است. او معتقد بود به رغم پیشرفت تفکر پوزیتیوستی در قرن هفده و هجده، همچنان در خصوص پدیدارهای اجتماعی روشهای الهیاتی و متافیزیکی به عنوان وسیله تحقیق یا استدلال به کار می رفت. او معتقد بود پیشرفت بشر در علوم طبیعی ناشی از روش پوزیتیو است و بنابراین برای رسیدن به دستآوردهای مشابه در علوم اجتماعی نیز باید این روش را به کار برد.
اسلاید 10 :
اگرچه در تصور پوزیتیویستی رایج استقراء و روش تجربی به عنوان تنها شیوه علمی شناخته شده، اما استقراء و روش تجربی دارای اشکالات فلسفی زیادی هستند که عمدتاً عبارتند از:
دقیقاً چند مشاهده زیاد تلقی می شود؟
مشاهدات باید در شرایط متنوع انجام شود، اما چه چیز به منزله تنوع مهم شرایط به حساب می آید؟ برای تعیین نقطه جوش آب قاعدتاً مهم است که بدانیم آیا رنگ طرف، ساعت آزمایش، روز و سال آن یا حتی شهر محل انجام آزمایش نیز باید متنوع باشد یا تنها آزمایش را برای درجات متفاوت فشار هوا و خلوص آب انجام دهیم؟ مادامی که نتوان موارد تنوع را محدود کرد تعداد مشاهدات مورد نیاز بسیار زیاد خواهد بود.
خود اصل استقرا یک گزاره کلی است، اما استقراگرایان بر چه اساس و مبنایی نتیجه گرفته اند این روش درست است؟
آیا چیزی به عنوان مشاهده با ذهن خالی و بدون پیش داوری وجود دارد؟
در ادامه به دو مورد آخر که از اهمیت بیشتری برخوردارند پرداخته خواهد شد.
اسلاید 11 :
مسأله استقرا:
آیا اصل استقراء که در زیر ارائه شده خود این گزاره علمی است؟ استقراگرایان بر چه اساس و مبنایی نتیجه گرفته اند این روش درست است؟
«اگر تعداد زیادی * در شرایط بسیار متنوعی مشاهده شوند که بدون استثناء خاصیت ** را دارند، آنگاه می توان گفت * بطور کل خاصیت ** را داراست»
با استدلال منطقی قیاسی نمی توان اصل استقرا را نتیجه گرفت. مثلاً فرض کنید تعداد زیادی مشاهده در شرایط متنوع داشته ایم مبنی بر این که «تعداد زیادی کلاغ در شرایط متنوع سیاه بوده اند» هستند. اینها مقدمات هستند که بر پایه مشاهدات قرار دارند. اما بر اساس این مشاهدات نمی توان نتیجه گرفت که «کلاغها سیاه هستند» چرا که ممکن است یک کلاغ سبز پیدا شود. بنابراین در عین این که صدق مقدمات با مشاهده تجربی مشخص شده ممکن است نتیجه کذب باشد. یا به عبارت دیگر اینکه «تعداد زیادی کلاغ سیاه بوده اند» و «تمام کلاغها سیاه نیستند» لزوماً متناقض نیستند. پس اصل استقرا را نمی توان با استدلال منطقی توجیه کرد.
اسلاید 12 :
اصل استقراء را نمی توان صرفاً با منطق تصدیق کرد، پس به ناچار باید صدق آن را با تجربه معین کرد. اثبات استقراء با تجربه یعنی بگوییم تعداد زیادی مشاهده از استقراء داریم مثل قوانین فیزیک نور که به واسطه استقراء از آزمایش با آینه و آلات بصری اخذ شده، یا قوانین حرکت سیارات که از مشاهده اجرام آسمانی اخذ گردید و موارد متعدد دیگر. علاوه بر این همه این قوانین در پیشبینی ها موفق بوده اند پس و در نتیجه این قانون کلی را نتیجه بگیریم که اصل استقراء درست است. از نظر هیوم این توجیه غلط و دارای دور است. نمی توان از استدلال استقرائی برای اثبات خودش استفاده کرد. این مشکل در فلسفه به «مسأله استقرا» شهرت دارد. بر این اساس موضع استقراگرایی ساده دچار اشکال شده است. آنها عقیده داشتند تمام معارف و دانش علمی باید به واسطه استقرا تجربه اخذ شود اما خود اصل یا قانون استقرا این ادعا را نقض می کند.
نمی توان به صرف مشاهده مکرر طلوع خورشید صددرصد مطمئن باشیم که خورشید همواره طلوع خواهد کرد. نمی توانیم مطمئن باشیم که روزی اگر سنگی را رها کنیم آن سنگ بالا نرود. اگرچه نمی توان صدق این گونه تعمیم های استقرایی را تضمین کرد، اما این تعمیمها احتمالاً صادقند. علم در این صورت دانشی اثبات شده نیست اما احتمالاً درست است و هرچه تعداد مشاهدات بیشتر باشد، یا در شرایط متنوع تری آزمایش صورت گیرد احتمال صدق بیشتر خواهد بود. «اصل استقراء احتمالی»:
اگر تعداد زیادی * در شرایط متنوع وسیعی مشاهده شوند و بدون استثناء خاصیت ** را داشته باشند، در این صورت تمام * احتمالاً خاصیت ** را داشته باشند.
اما این صورت جدید نیز مسأله استقرا را حل نمی کند زیرا این گزاره جدید همچنان یک گزاره کلی (مستقل از شرایط زمان و مکان مشخص) است و توجیه آن به شیوه استقرا همچنان دچار یک دور است. حتی اگر از همین اصل استقراء تصادفی استفاده کنیم مشاهدات محدود اند و گزاره کلی نامحدود پس احتمال آنها (مشاهده محدود تقسیم بر موارد نامحدود) صفر خواهد بود. بنابراین، راه دیگری که برای توجیه استقراء مطرح شد این بود که به جای نسبت دادن احتمال به یک گزاره کلی نامحدود به موارد پیش بینی از این گزاره کلی احتمالی نسبت داده شود. بنابراین هدف علم تعیین احتمال طلوع فردای خورشید است نه این که خورشید همیشه طلوع می کند. در این ارتباط دو ایراد وجود دارد. نخست تقلیل دادن علم به پیشبینی و نه خود معرفت علمی کلی ورای زمان و مکان مشخص، و دوم این که خود پیشبینی ها نیازمند قضایای کلی و نظریه ها هستند. می توان از طریق مشاهده گفت سیگار احتمال مرگ را افزایش می دهد اما اگر یک نظریه ای وجود می داشت که رابطه علّی سیگار و مرگ را تبیین کند این رابطه احتمالی مشاهده شده را بالاتر می برد.
اسلاید 13 :
اتکای مشاهدات بر نظریه (تقدم نظریه بر مشاهده): یکی دیگر از ایرادات وارده بر استقراء به منزلت و جایگاه مشاهدات باز می گردد. طبق نظر استقراگرایان 1) علم با مشاهده شروع می شود و 2) مشاهده اگر با ذهن خالی و بدون پیش داوری باشد می تواند مبنای گزاره های کلی احتمالاً درست قرار گیرد. اما این دو فرض دارای ایرادات زیادی است.
قرائن زیادی نشان می دهد تجربه ای که مشاهده گران هنگام مشاهده (در اینجا تنها مشاهده چشم را در نظر بگیرید) شیء کسب می کنند صرفاً اطلاعاتی نیست که به شکل نور در شبکیه افتاده و توسط مغز ضبط شده است. الزامی ندارد که دو مشاهده گر یک چیز واحد را ببینند. شکل زیر را برخی از افراد به صورت یک پلکان از بالا به پایین می بینند و برخی دیگر آن را سطح زیر پلکان مشاهده می کنند. حتی این شکل وقتی به مردمی از قبایل آفریقا نشان داده شد چون عادت به تصویر 2 بعدی از اجسام 3 بعدی نداشتند اصلاً پلکانی را مشاهده نکردند. در واقع وقتی فرد چیزی را می بیند، مشاهده او بسته به تجارب گذشته، سطح دانش او و انتظاراتش می تواند متفاوت باشد. این موضوع برای مشاهدات علمی دانشمندان نیز صدق می کند. شاید انکار گالیله نه به خاطر تعصبات دینی یا پیشداوری بلکه صرفا به این دلیل بود که افراد آنچه او در تلسکوپ مشاهده می کرد را تنها لکه های سفید و سیاه می دیدند.
اسلاید 14 :
حتی اگر فرض کنیم که افراد ادراک همانندی از مشاهدات داشته باشند (یعنی فعلاً آنچه در اسلاید قبل گفته شد را نادیده بگیرید) باز هم گزاره های مشاهدتی مشخصی که می سازند و مبنای استقراء قرار می گیرد متفاوتند. گزاره های مشاهدتی شکل صورت بندی شده مشاهداتند و به درجه ای پیچیده تر و کلّی تر بنابراین به نظر می رسد که باید نوعی نظریه مقدم بر گزاره های مشاهدتی مشخص باشد. در فیزیک اگر از نیرویی که یک جسم بر جسمی دیگر در یک شرایط مشخص وارد می کند صحبت کنیم قاعدتاً پشت آن یک نظریه وجود دارد وگرنه مفهوم نیرو در میان عوام می تواند متفاوت باشد. به این معنا نظریه مقدم بر مشاهده است.
با پذیرش این نکات اولاً در می یابیم که بر خلاف نظر استقراگرایان علم با مشاهده آغاز نمی شود. در ثانی مشاهدات و گزاره های مشاهدتی مشخص بر پایه یک نظریه شکل گرفته و صورتبندی شده اند پس مشاهده می تواند به همان اندازه نظریه در معرض اشتباه باشد و نمی تواند طبق ادعای استقراگرایان مبنای دقیق و متقنی برای صدق علم باشد. مثلاً کوهنوردانی که در ارتفاع قصد دم کردن چای داشتند با مشاهده جوشیدن آب تصور کردند که داغ است اما هنگام خوردن دیدند که مشاهده اولیه آنها نادرست بوده است. در الکتریسیته ساکن افرادی که مشاهده کردند تکه های کاغذ به میله های برقدار می چسبد در ابتدا آن را به چسبناکی میله نسبت دادند اما اکنون با دانستن مفهوم الکتریسیته ساکن بر مشاهده افراد تأثیرگذاشته است. حتی می گویند در دفتر یادداشت کپلر ستاره شناس معروف مشاهداتی از جمله «مریخ مربع شکل و رنگین است» ثبت شده است.
در اینجا قصد این نیست که گفته شود گزاره های مشاهدتی مشخص همگی اشتباه و نادرستند بلکه صرفاً منظور این است که جایگاه و منزلتی که استقراگرایان برای مشاهده قائل شده اند ناصحیح و اغراق آمیز است.
اسلاید 15 :
پوزیتیویسم منطقی
با توجه به اشکالات استقراء و تکیه بر آن به عنوان تنها روش علمی، طرفداران پوزیتیویسم در قرن بیستم به جای تأکید صرف بر مشاهدات تجربی برای بیرون راندن متافیزیک، به تحلیل منطقی گزاره های ناظر بر این مشاهدات روی آوردند. واژه منطقی گویای تأکید این مکتب فکری بر زبان و معنا به جای مفهوم علم است. در واقع آنها معتقد بودند با توسل به دستاوردهای منطق جدید سمبلیک و مباحث تحلیل گزاره های زبانی می توان روش علمی یکپارچه ای دربرگیرنده همه حوزه های معرفتی از علوم طبیعی تا اجتماعی دست یافت. فلسفه پیشین ناظر بر منشأ و گستره علم بود. تجربه گرایان مدعی بوند تجربة حسی تنها سرچشمة معرفت است. اما در پوزیتیویست های جدید پرسش این نبود که چگونه یک موضوع را می شناسیم، بلکه آن موضوع به طور کل چه معنایی دارد، هدف صرفاً تمایز گزاره های معنی دار و منطقی از گزارهای بی معناست. دلیل توجه به معنا به جای شناخت به معضل «ذهن های دیگران» بر می گردد. چگونه می توان آنچه دیگران در ذهن دارند را شناخت وقتی تنها حرکتهای بدنی یا صدای آنها را مشاهده می کنیم. بنابراین برخی گزاره ها ممکن است کاذب نباشند اما چون قابل مشاهده نیستند بی معنایند چون ما هیچ تصوری از معنای آنها نداریم.
پوزیتیویست های منطقی که در دهه 1920 «حلقه وین» را تشکیل داده بودند عمدتاً تحت تأثیر اندیشه های سه فیلسوف بزرگ قرار داشتند:
ارنست باخ: 1) نظریة عناصر که طبق آن همه پدیدارها را می توان به مجموعه ها یا ترکیباتی از حواس تحویل کرد و 2) رد اندیشه «شیء فی نفسه» در ورای حواس شخص نسبت به شیء به عنوان تصوری متافیزیکی.
برتراند راسل: منطق سمبلیک که مجموعه قواعد و روشهای استدلالی هستند که در آن برای مشخص کردن روابط به جای جملات زبان طبیعی از نمادها استفاده می شود – منطق ریاضیاتی.
لودویگ ویتگنشتاین: اصل «حقیقت آزمایی» (Verifiability) که می گوید یک چیز تنها وقتی معنادار است که بتوان درستی یا نادرستی آن را سنجید. یعنی قابل پذیرش یا رد کردن باشد.
اسلاید 16 :
گزاره های معنادار دو نوع هستند. نخستین و اصلی ترین آنها گزاره های تجربی است که با مشاهده تجربی قابل حقیقت آزمائی می باشد و «گزاره ترکیبی» نامیده می شود. دیگری تحت نام «گزاره های تحلیلی» گزاره هایی هستند مانند آنچه که در ریاضی با آن سروکار داریم حقیقت آنها به صورت ماقبل تجربی قابل شناخت است اما علم جدیدی ایجاد نمی کنند و صرفا تحلیل علم از پیش موجود است.
نخستین راه حل برای شناخت گزاره های معنی دار از گزاره های بی معنا (متافیزیکی) آزمون تجربی یا حقیقت آزمایی بود. هر گزاره وقتی معنی دار است که درستی یا کذب آن به طور تجربی قابل آزمون باشد در غیر این صورت (صرف نظر از کذب یا صدق) بی معناست. پوزیتیویست های منطقی بر این موضوع تأکید داشتند که معنای گزاره ها را باید با چیزی غیر از گزاره های کلامی توضیح داد.
برای رسیدن به معنای یک گزاره یا قضیه باید فراتر از قضیه ها برویم. نمی توان معنای یک قضیه را صرفا با بیان یک قضیه دیگر توضیح داد .
اما چگونه می توان معنی داری یک گزاره را آزمون کرد و توضیح داد آن هم بدون نیاز به زبان؟ چگونه می توان میان واژه ها و واقعیات رابطه برقرار کرد؟ روش «تعریف با اشاره به شیء» یک گام ما را به درک معنا نزدیک تر می کند اما واقعیت متمایز از زبان نمی تواند ما را بی نیاز از زبان کند. «تعریف با اشاره به شیء» منتهی به بی نیازی از زبان نمی شود چرا که ممکن است اشاره به انواع اشیاء متفاوت باشد. اگر برای رساندن معنای رنگ قرمز به سیب قرمز اشاره شود ممکن است معانی متفاوت دیگر مانند میوه، خوردنی و امثالهم برداشت شود. جستجوی معنای عینی (غیرکلامی) برای گزاره ها راه به جایی نبرد. اما برخی از پوزیتیویست های منطقی به همین بسنده کردند که گزاره های آزمون ناپذیر بی معنایند و دیگر به این که معنا چیست و چه مؤلفه هایی دارد نپرداختند. آنها امیدوار بودند همین حقیقت آزمایی به حذف متافیزیک منجر شود بدون نیاز به این که بخواهیم خود معنا را توضیح دهیم.
اسلاید 17 :
اما صرف نظر از متافیزیک، بسیاری از گزاره های علمی که شکل کلی دارند را نیز نمی توان با صرف مشاهده حقیقت آزمایی کرد. مثلاً گزاره «همه قوها سفید هستند» قابل حقیقت آزمایی تجربی نیست و بنابراین با این معیار بی معنا خواهد بود. حقیقت آزمائی ریشه در رویکرد استقرائی دارد که اتفاقاً توسط دیوید هیوم نمایندة تجربه گرائی مدرن نقد شده بود. هیوم معتقد بود تعمیم تجربه و واقعه های گذشته به آینده از لحاظ عقلی و منطقی نادرست است چرا که جریان طبیعت ممکن است تغییر کند.
. این که خورشید فردا طلوع نخواهد کرد گزاره ای است که از تصدیق آن که خورشید فردا طلوع خواهد کرد کمتر معقول و متناقض تر نیست.
حتی در فیزیک نیز از نظر اینیشتین بسیاری از بنیان های علمی در عین این که از واقعیات تجربی الهام گرفته شده اند اما محصول استقراء نیستند. از نظر او حقیقت آزمایی تجربی منوط به نتایج تئوری است نه مفاهیم بنیادی و شالوده آن.
فیزیک یک دستگاه فکری منطقی در حال تکامل است که شالوده آن نمی تواند از استقراء بدست آمده باشد بلکه نتیجه ابداع و آفرینش آزاد است. میزان حقیقت موجود در این دستگاه منوط به تأییدی است که تجربه های حسی از احکام استنتاج شده آن می کنند.
اسلاید 18 :
به هر حال، تلاش پوزیتیویست ها در جهت تدوین معیاری برای تشخیص گزاره های معنادار به منظور حذف متافیزیک نتیجه نداشت. برنامه طرفداران نخستین این مکتب در خصوص بی معنا دانستن گزاره های متافیزیکی، معیار آزمون پذیری تجربی نظریه های علمی و غیره به تدریج تغییر یافت. پوزیتیویستهای متأخر به تدریج پی بردند که مفاهیم بنیادی نظریه های علمی به روش استقراء شکل نمی گیرند. آنها دریافتند که نظریه های علمی مجموعه ای از تصورات ناشی از تجربه حسی نیست بلکه ساختار پیچیده ای است که شالوده آن را فرضیه های انتزاعی تشکیل داده و تنها از طریق استنتاج های مبتنی بر فرضیه هاست که می توان تئوری را به آزمون گذاشت. تئوری به عنوان سیستم باید در کلیت داوری گردد.
ریچارد بریثویت ساختار سلسه مراتبی سه سطحی از نظریه مطرح کرد. در بالاترین سطح فرضیه هایی قرار دارند که مقدمات منطقی سیستم بوده و به مفروضات نظری ارجاع می دهند. در پایین ترین سطح فرضیه هایی قرار دارند که نتیجه سیستم یا تئوری بوده، پدیدارهایی قابل مشاهده را توصیف می کنند و می توان قضایای آنها را با محک واقعیت آزمود. در سطح میانی هم فرضیه هایی قرار دارند که استنتاجی از فرضیه های اول بوده و به عنوان مقدمات فرضیه های سطح سوم به کار می روند. به این ترتیب، مشکل فرضیات نظری که مستقل از استقراء محصول ابداع ذهن دانشمندان بودند و طبق نظر پوزیتیویستهای متقدم باید متافیزیک تلقی می شدند برطرف گردید. بنابراین تئوری درباره موجودات غیرقابل مشاهده مجاز بوده و معناداری آن از آزمون تجربی کلیت تئوری بدست می آید.
اسلاید 19 :
فرضیه و استنتاج برای بهترین تبیین (Abduction)
با استنتاج و استقرا نتوانستیم به صدق یا کذب گزاره ها برسیم یا نتوانستیم آنها را اثبات کنیم. استنتاج به مقدماتی نیاز داشت که می بایست اثبات شده می بودند و نیازمند استقرا بود. استقرا نیز به اثبات نمی انجامید چون آنچه در گذشته اتفاق افتاده لزومی ندارد در آینده نیز اتفاق نیافتد. هرچند هم ما قوی سفید مشاهده کنیم اما ممکن است یک روز یک قوی سیاه ببینیم.
اما به جای اثبات شاید بتوان به دنبال فرضیه ای (Hypothesis) رفت که بیشترین انطباق را با واقعیتهای تاکنون مشاهده شده داشته باشد و بر اساس آن نتیجه گیری کرد. البته این نتیجه گیری مانند استنتاج قطعی نیست و اطلاعات جدید و داده های نو ممکن است نشان دهنده اشتباه بودن فرضیه و نتیجه گردد. به هر حال این روش تا دستیابی به بهترین تبیین ادامه خواهد داشت.
اسلاید 20 :
ابطال گرائی را با اندیشه های کارل پوپر می شناسند. او به معیار حقیقت آزمائی و نفی عملی قوانین کلی از سوی پوزیتیویستها نقد داشت. به عقیده وی، آنها در دغدغة خود برای نفی متافیزیک تا آنجا پیش می روند که در عمل علوم تجربی را نیز از میان برمی دارند. پوپر از تجربه گرائی ساده در خصوص مشاهده خالص انتقاد می کند. از نظر او تصور خالی کردن ذهن از پیشداوری، تصوری خام و نادرست است.
چیزی به نام مشاهده خالص یعنی مشاهده خالی از هر نوع نظریه وجود ندارد. همه مشاهدات، به خصوص مشاهدات تجربی نوعی تفسیر امور واقع در تفسیر این یا آن نظریه به شمار می آید.
منظور پوپر این است که هر مشاهده ای مسبوق به پرسش یا مسئله معینی است، وقتی از کسی می خواهیم که مشاهده کند نخستین عکس العملش این است که بپرسد «چه چیزی را مشاهده کنم». همین پرسش دلالت بر این دارد که چقدر مشاهده خالی از ذهن ادعای لغو و ناممکنی است. در واقع، پوپر بر اصل تقدم نظریه بر مشاهده تأکید دارد. اما چنین اصلی، کل تجربه گرائی را از اساس مورد تردید قرار می دهد چرا که آزمون تجربی نظریه توسط مشاهده ای صورت خواهد گرفت که خود معطوف به نظریه است. در واقع، آزمون تجربی در کار نیست و در عمل آزمون نظریه با نظریه است.
اما حتی اگر فرض کنیم که مشاهدات صادقی داریم، باز هم امکان ندارد از آن طریق به قوانین کلی جهان شمول برسیم. پیش از این نشان داده شد که اصل استقراء خود ایرادات اساسی دارد. اما شاید بتوان به کذب آنها رسید! مثلاً با مشاهده چند کلاغ سیاه شاید نتوان به این نتیجه رسید که همه کلاغ ها سیاهند اما با مشاهده «کلاغ * که در مکان ** و زمان *** مشاهده شد و سیاه نبود» می توان نتیجه گرفت که نتیجه کلی «همه کلاغ ها سیاهند» کذب است. اگر دو گوی فلزی 10 و 1 کیلیویی را رها کرده و این دو همزمان به زمین رسیدند می توان این نظریه که سرعت سقوط به وزن اجسام بستگی دارد را رد کرد. ابطالگرائی به این معنی است که می توان با توسل به آزمایش و مشاهده نشان داده که برخی نظریه ها باطلند.
منتقدان پوزیتیویسم: 1- ابطال گرائی پوپر