بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
بسم الله الرحمن الرحيم
و صلي الله علي سيدنا و نبينا و حبيب قلوبنا محمد و اله الطيبين
الطاهرين
مباحث نفس
(انسان شناسي فلسفي يا علم النفس فلسفي)
اسلاید 2 :
پيشينه
اعتقاد حکماء و فلاسفهی قدیم یونان به وجود نفس یا روح اعتقاد و اهميت ويژه به ان در میان سایر علوم.
اساس فلسفه خود قرار دادن بسیاری از فلاسفهی بزرگ مانند فیثاغورس، سقراط، افلاطون، شناخت نفس را و ارائه نظريات مختلف درمورد وجود نفس و حقیقت و آثار آن.
چنانکه از سقراط نقل شده است که گفت: «بیهوده در شناختن موجودات خشک و بیروح رنج مبر، لکن خود را بشناس که شناخت نفس بالاتر از اسرار طبیعت است» سقراط، وجود نفس و بقاء آنرا قبول داشت و میگفت: «روح علاوه بر اینکه مرگناپذیر است، فناناپذیر و جاویدان نیز میباشد» و همیشه این مطلب را به شاگردانش گوشتزد میکرد که در اندیشهی روح خود باشید.
افلاطون که شاگرد برجستهی سقراط بود، نفس را قدیم دانسته و در اکثر رسائل و آثاری که از او برجای مانده است، از قبیل فایدون و تیمائوس، از نفس و حقیقت آن بحث کرده است.
او در رسالهی فایدون از قول سقراط میگوید: «آموختن به جز یادآوردن نیست، ما باید چیزی را که در این زندگی به یاد میآوریم، در زندگی پیشین آموخته باشیم و چنین چیزی امکانپذیر نبود اگر روح ما پیش از اینکه در قالب کنونی درآید، وجود نمیداشت و همین خود دلیل است بر اینکه روح باید از آغاز وجود داشته باشد و تا ابد زنده بماند.»
امّا شیخ اشراق که فلسفهاش متأثّر از افلاطون است و او را رئیس اشراقیّون میداند، در باب حدوث یا قدم نفس، به مخالفت با افلاطون پرداخته و نفس را حادث میداند. او در اکثر کتب و مقالاتش این مطلب را بیان میدارد و برای اثبات آن، برهان اقامه میکند.
یکی از مکاتب فلسفی که بحث مفصّل و گستردهای را در علم النفس فلسفی به انجام رسانده است، حکمت متعالیه ملاصدرای شیرازی است. ملاصدرای شیرازی که بنیانگذار حکمت متعالیه است مباحث مربوط به نفس را از مرحلهی تکوین تا مرحلهی بقاء و معاد در بخش جداگانهای جمعآوری کرد و به آن مباحث نظم و سامان بخشید.
ملاصدرا روش ویژه و تازهای را انتخاب کرد و در مرتّب کردن و تنظیم مباحث فلسفی از روش عرفا درسیر و سلوک عرفانیشان بهره برد.
او فلسفه اش را به چهاربخش امور عامّه، طبیعیّات، الهیّات بالمعنی الأخص و علم النفس تقسیم کرد. ملاصدرا در بخش چهارم، تمام مباحث نفس را که در کتب فلاسفه به طور پراکنده در ابواب مختلف بحث میشد، را جمعآوری نمود و در این بخش، بحث نفس را از ابتدای پیدایش آن تا منتها و نیز کمالاتی که ممکن است در این سیر صعودی بدست آورد را مطرح کرد و نیز در همین راستا در ادامه به بحث معاد پرداخت. در حالیکه در کتب فلاسفهی قبلی، نفس در طبیعیّات، معاد در الهیّات و کمالات نفس در علم اخلاق و تا حدودی در الهیّات مطرح میشد.
اسلاید 3 :
اهميت علم النفس
شناخت خدا
علم حضوری انسان به خود ملازم با علم حضوری به خداوند است.
علم حصولی نسبت به انسان راهی برای شناخت خداوند است.
سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم حتی یتبیّن لهم أنّه الحقّ . (فصّلت، 53)
. نسوا الله فأنساهم أنفسهم . (حشر، 19)
من عرف نفسه فقد عرف ربّه (بحار الأنوار، ج 2، ص 32، ح 22)
الف. حال يا به این اعتبار که از شناخت خودش به وجود علم، قدرت، حیات و دیگر صفات پروردگارش پی خواهد برد،
ب. ویا به اعتبار این که وجود پرروردگار متعال آن قدر ظهور وبروز دارد که همین که کسی خودش را شناخت میتواند به شناخت او نیز برسد.
امکان و لزوم نبوت
امکان دریافت وحی مبتنی بر پذیرش چنین قابلیتی در انسان است.
. ما هذا إلا بشر مثلکم یأکل مما تأکلون منه و یشرب مما تشربون و لئن أطعتم بشرا مثلکم إنکم إذا لخاسرون (مؤمنون، 33ـ34)
قل إنما أنا بشر مثلکم یوحی إلیّ . (کهف، 110)
اثبات نبوت عامه متوقف بر قبول محدودیت امکانات فهم انسان است.
باور به معاد
بدون پذیرفتن روح غیر مادی، معاد و جاودانگی انسان، توجیه قابل قبولی ندارد.
و قالوا ءإذا ضللنا فی الأرض ءإنّا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربّهم کافرون قل یتوفّاکم ملک الموت الذی وکّل بکم ثمّ إلی ربّکم ترجعون (سجده، 10-11)
معنایابی زندگی
زندگی انسان در پرتو هدف معقول و اختیار انسان، معنا مییابد.
عقلانیت نظامهای اجتماعی
نظامهای اخلاقی، سیاسی، حقوقی، اقتصادی، مدیریتی، تعلیم و تربیت و مانند آن در صورتی معقول هستند که بر پایه درکی درست از ویژگیها، اهداف و نیازهای انسانی شکل گرفته باشند.
وجود علوم انسانی و جهتگیری آنها
علوم انسانی در صورتی معنا دارند که انسانها سرشتی مشترک و متمایز از سایر موجودات داشته باشند.
هدف گذاری علوم انسانی و روش تحقیق در این علوم، وابسته به انسانشناسی است.
این بحث ارتباط عمیقی با علم اخلاق دارد و در بسیاری از مکاتب اخلاقی مثل معراج السعادة و چهل حدیث امام خمینی(ره) بحث نفس را بر دیگر مباحث اخلاقی مقدّم داشتهاند. همچنین در بسیاری از روایات به تأثیر این شناخت در خداترسی و هدایت انسان به سوی کمال و سعادت تصریح شده است. در روایتی، وجود مقدّس امیر مؤمنان علیه السلام میفرمایند: «من لم یعرف نفسه بعُد عن سبیل النجاة و خبط فی الضلال و الجهلات» یعنی هر کسی نفس خود را نشناسد، از راه رستگاری دور گردد و خود را در گمراهی ونادانیها بیاندازد.
اسلاید 4 :
تفاوت علم النفس و معرفت نفس
بین معرفت نفس و شناخت علمی و فلسفی نفس می توان 3 تفاوت قائل شد،
1. معرفت نفس یک علم حضوری و شهودی و شخصی است و اگر حقیقت نفس آنگونه که هست (یعنی مظهر تجلی اسماء و صفات حق از یک طرف و عین تعلق و ربط به حضرت حق از طرف دیگر) به علم حضوری و شهودی معلوم شود در همان مرتبه و حتی قبل از آن خداوند سبحان مشاهده می گردد
حال انکه علم النفس علم حصولی نسبت به نفس است که از راه آثار و خواص و صفات و اعراض صورت می گیرد.
علامه طباطبائي: «معمولا علم النفس به فني گفته مي شود که از نفس و مسائل مربوط به ان و خواص ان بحث مي کند و معرفه النفس به شناسائي واقعيت نفس از راه مشاهده و عيان گفته مي شود. شناسائي نفس از راه علم النفس، شناسائي فکري است، واز راه معرفه النفس، شناسائي شهودي است.»(سيد محمد حسين طباطبائي، بررسيهاي اسلامي، سيد هادي خسروشاهي، ج2، ص 67.)
2. دامنه علم النفس همه نفوس را حتي نفوس غير انساني را در بر مي گيرد در حالي که محدوده معرفت نفس تنها نفس خود شخص است و نه تنها نفوس غير انسان در دسترس او نيست، نفوس انسان هاي ديگر نيز از اين راه قابل شناخت نيستند.
3. علم النفس جنبه نظري دارد ولي معرفت نفس ناظر به بعد عملي نفس است.
اما علم النفس هم، يعني شناخت فلسفی و علمی نفس، نیز استعداد و قابلیت مقدمه بودن برای شناخت حق و اسماء و صفات حق را دارد؛ یعنی برای انسان مستعد و ساعی برای رسیدن به حق و حقیقت و بالاترین حقیقت ها که حضرت حق است، موثر و مفید و یکی از با ارزش ترین معرفت های حصولی است.
اسلاید 5 :
طرح مسئله
حکماء و فلاسفهی قدیم یونان به وجود نفس یا روح اعتقاد داشتند و بحث از نفس از دیرباز در میان سایر علوم از اهمیّت ویژه و به سزایی برخوردار بوده است.
در اسلام نیز با توجّه به اهمیّت مباحث مربوط به علم النفس در خداشناسی، معاد و اخلاق توجّهی ویژهای به شناخت نفس مبذول شده است.
نفس در اصطلاح فلاسفهی اسلامی به «کمال اوّل برای جسم طبیعی» معرّفی شده، در نزد اکثر ایشان جوهری مجرّد و بسیط است که از طریق آثار آن در موجود زنده قابل اثبات است و در همین راستا براهینی نیز بر آن اقامه کردهاند.
همچنین ایشان برای نفس سه قوّهی کلّی با نام قوّهی ظاهره یا حسی، قوّهی باطنی و قوّهی عاقله در نظر گرفتهاند امّا علمای اخلاقی اسلامی با توجّه به نوع گرایشات و حالات مختلف نفس انسانی، قوای آنرا به غضبیّه، شهویّه، وهمیّه و عاقله تفسیم کردهاند.
مبحث نفس بخش وسیعی از جستجوهای فلسفی حکما، فلاسفه و علمای اخلاق را در طول تاریخ اندیشهی بشر به خود اختصاص داده است. اندیشهورزان و متفکّران عرصهی اخلاق و فلسفه از صدر تا ذیل و از شرق تا غرب، همه به نوعی به این ساحت گام نهاده و قلمفرسائی و نظریّهپردازی کردهاند.
از جمله مهمترین مسائلی که در حوزهی نفس همواره مورد محور بحث و نظر بوده است میتوان به حقیقت نفس، ابعاد وجودی نفس، قوا و توانائی نفس و نیز رابطهی نفس با بدن اشاره کرد.
اسلاید 6 :
علم النفس فلسفي: مفهوم، روش و رابطه ان با فلسفه
علم النفس فلسفي يک اصطلاح جديد است که کمتر با اين ترکيب ديده شده است اما مباحث مربوط به اين دانش از دير باز درميان فيلسوفاني چون افلاطون، ارسطو و ديگران بطور چشگيري مطرح شده است.
علم النفس عنوان جامعي است براي همه مباحثي که با محوريت نفس مطرح مي شوند و بطور خلاصه مي توان ان را اينگونه تعريف کرد که علم النفس فلسفي به مجموعه شناخت هائي گفته مي شود که با رويکرد فلسفي به دست ايند.
روش علم النفس فلسفي همان روش فلسفه و عقلي و با تکيه کردن بر برهان است.
رابطه علم النفس فلسفي با فلسفه. فلسفه دست کم دو اصطلاح دارد: 1. شامل همه علوم حقيقي اعم از نظري و عملي است و در اصطلاح دوم تنها الهيات بالمعني الاعم را در بر مي گيرد که بخشي از دانشهاي نظري است. از اين رو بنابر اصطلاح نخست رابطه علم النفس فلسفي رابطه جزء با کل است و بنابر اصطلاح دوم از نظر فلاسفه قديم تباين است ولي از نظر ملاصدرا علم النفس فلسفي بخشي از مباحث الهيات بالمعني الاعم به شمار مي رود.
بين علم النفس فلسفي با ساير علوم بشري به ويژه فلسفه و علوم تجربي تعاملاتي برقرار است.
اسلاید 7 :
تعريف نفس
نفس در لغت:
شخص، روح، خون، حقيقت شيء، قصد، نيت و . به کار رفته است. (ابراهيم مصطفي و . المعجم الوسيط، ص. 940، مدخل «ن ف س») و (فخر الدين طريحي، مجمع البحرين، تحقيق احمد حسيني، ج4، ص 347 و 348، مدخل «ن ف س»)
نفس در اصطلاح فيلسوفان:
افلاطون:
النفس مبدا حياة الجسم و حرکته. نفس خواستگاه حيات جسم وعامل حرکت ان است.(افلاطون، دوره کامل اثار افلاطونك ترجمه لطفي، ج.4، ص 2357. و فردريکچارلز کاپلستون، تاريخ فلسفه، ترجمه ج. مجتبوي؛ ج.1، قسمت اول، صك 28. يوسف کرم،تاريخ الفلسفه اليونانيه، ص. 89.)
توضيح: مبدا به معناي علت و حيات به معناي عامل تغذيه، تنميه و توليد مثل است. اين تعريف شامل نفس نباتي، حيواني وانساني يعني شامل همه نفوس جسماني عنصري مي شود و شامل مجردات عقلي و مثالي که جسم عنصري ندارند نمي شود.
ارسطو:
النفس کمال اول لجسم طبيعي آلي. نفس کمال نخستين براي جسم طبيعي داراي اندام (ارگانيک) است.
پس از نظر ارسطو نفس چيزي است که حقيقت اجسام طبيعيِ داري عضو را تشکيل مي دهد.
اسلاید 8 :
تعريف نفس ادامه
ابن سينا:
النفس قوه في الجسم تکون مبدا لصدور افاعيل ليست علي وتيره واحده عادمه للاراده.
نفس نيرويي در جسم است که مبدا صدور کارهايي مي شود که يکنواختِ غير ارادي نيستند.
به عبارت ديگر نفس قوه اي است که اثار ناهمگون از ان صادر مي شود. (حسن زاده، معرفت نفس، دفتردوم، ص. 316)
توضيح: گياهان، حيوانات و انسان داراي افعال و اثار گوناگون اند؛ تغذيه ، توليد، و نمو حرکات غير ارادي در گياهان اند، اين موارد بعلاوه حرکت ارادي در حيوانات مانند راه رفتن وخوردن و همه موارد ياد شده بعلاوه تفکر، محبت، غضب و شهوت در انسان.
حکما بر اين عقيده اند که مبدا اين افعال گوناگون و ناهمگون چيزي جز نفس نيست
زيرا ماده اولي يا هيولي و نيز صورت جسميه، که در همه اجسام مشترک است، نمي تواند مبدا اين افعال و اثار باشد
زيرا اين اثار گوناگون در همه اجسام مشاهده نمي شود
و اگر هيولي و صورت جسميه مبدا اين اثار بود
فقدان اين اثار از برخي اجسام ممکن نبود
پس بايد مبدا غير از اين دو، در موجوداتي که افعال ناهمگون از انها صادر مي شود وجود داشته باشد که اين همان نفس است. (ابن سينا، طبيعيات، کتاب نفس، ص.5 و فخر رازي المباحث المشرقيه، ج.2 ص 220).
اسلاید 9 :
تعريف نفس ادامه
علامه طباطبائي:
النفس هي الجوهر المجرد عن الماده ذاتا المتعلق بها فعلا (نهايه الحکمه، تصحيح غ فياضي مرحله 6 فصل3 ج2 ص 353)
الجوهر:
ماهيه اذا وجدت في الخارج وجدت لا في موضوع مستغن عنها في وجوده.
(جوهر ماهيتي است که وقتي تحقق مي يابد يا اصلا در موضوع قرار نمي گيرد و يا اگر در موضوعي قرار گيردان موضوع به گونه اي است که به اين جوهر نياز دارد)
المجرد عن الماده ذاتا:
با اين قيد همه مجردات در تعريف قرار مي گيرند
المتعلق بها فعلا:
با اين قيد مجردات عقلي و مثالي از تعريف خارج مي شوند و تنها نفس مي ماند
که گر چه در ذات مجرد است اما در مقام فعل اجمالا به ماده نيازمند؛
حال يا نفس حيواني است که در همه کارهاي خويش به ماده نياز دارد
و يا انساني است که در برخي از افعالش نياز مند ماده است.
اسلاید 10 :
تعريف نفس ادامه
النفس کمال اول لجسم طبيعي يصدر عنه کمالاته الثانيه بالات يستعين بها علي افعال الحياه کالاحساس و الحرکت الاراديه. (صدرا، اسفار، ج. 8، ص 16.) يا النفس کمال اول لجسم طبيعي الي.
قيد کمال بودن نفس براي جسم بدين معني است که نفس يک حيثيت کمالي براي جسم است يعني:
اولا هر جسمي داراي نفس نيست، جسم در صورتي که به مرتبه کمال خاصي برسد نفس خواهد بود
و ثانيا نفس مجرد تام هم نيست زيرا اگر مجرد تام و مفارق محض باشد ارتباط وتعلقي به جسم نخواهد داشت پس نفس کمالي است مرتبط و متعلق به جسم نه منفک و مجزاي از ان.
قيد ديگر کمال اول است منظور ازکمال اول:
تعيين کننده نوعيت نوع بودن است بدين معني که با بود ان نوع هست وبا نبود ان نوع نيست مانندصورت نوعيه اتش و يا صورت نوعيه گل رز. در اين موارد از بين رفتن صورت نوعيه خاص مستلزم منتفي شدن اتش و يا گل خاص است.
در مقابل کمال ثاني:
کمالي است که نوعيت نوع به ان وابسته نيست بلکه چيزي است که پس از تحقق يافتن نوع براي نوع حاصل مي شود مانند سوزندگي براي اتش و رشد و تغذيه براي گياه و اراده و ادراک براي انسان.
بديهي است سوزندگي، رشد و تغذيه و اراده و ادراک همه از اثار، به ترتيب، اتش، گياه و انسان است.
خلاصه انکه منظور از کمال اول براي جسم همان صورت نوعيه ان است.
اسلاید 11 :
قيد ديگر جسم است که مفهوم ان:
جوهري است که داراي ابعاد سه گانه طول، عرض و عمق است.
اما جسم خود دو نوع است طبيعي و صناعي
وتفاوت انها در اين است که جسم صناعي داري صورت طبيعي که وحدت بخش اجزاي ان باشد نيست بلکه اين عامل خارجي است که به ان صورت و شکلي صناعي داده است. مانند صندلي که ضمن انکه جسم است اما از ماهيتي حقيقي و صورتي طبيعي برخوردار نيست
اما جسمي مانند گياه، حيوان و انسان اينگونه نيست زيرا داراي ماهيت نوعيه حقيقيه و صورت طبيعي هستند به همين جهت جسم طبيعي نام گرفته اند. (م.ت. مصباح، شرح ج.هشتم اسفار ص 78و 79).
پس قيد طبيعي براي جسم ان است که نشان داده شودنفس کمال براي جسم طبيعي است ونه جسم صناعي
و بنابر اين کمالي که در جسم صناعي ديده مي شود در اصطلاح حکما نفس ناميده نمي شود مثلا هرچند شکل خاص صندلي يا ماشين ويا عصا براي چوب و اهن کمال است اما کمال نفس شمرده نمي شود.
اسلاید 12 :
قيد ديگر انجام دادن کمالات ثانيه با الات و قوا است:
منظور از کمالات ثانيه افعال و اثار است.
با اين قيد صورتهاي نوعيه اي که کمالات ثانيه خود را مستقيما انجام مي دهند مانند صور نوعيه عنصري و يا معدني، نفس شمرده نمي شوند.
فرق صور نوعيه اي که افعال و اثار خود را بي واسطه و بدون استخدام قوا انجام مي دهند با صور نوعيه اي که افعال خود را با واسطه قوا انجام مي دهند ان است که صور نوعيه اول منطبع در ماده و به تبع ان انقسام پذير و ساير ويژگيهاي ماده را قبول مي کنند اما صور نوعيه قسم دوم به گونه اي از ماده تعالي وتجافي دارند و به مرحله تجرد نزديک مي شوند مانند نفس نباتي.
اسلاید 13 :
Soul in Islamic philosophy
The discussion of the human soul, its existence, nature, ultimate objective and eternity, occupies a highly important position in Islamic philosophy and forms its main focus. For the most part Muslim philosophers agreed, as did their Greek predecessors, that the soul consists of non-rational and rational parts. The non-rational part they divided into the plant and animal souls, the rational part into the practical and the theoretical intellects. All believed that the non-rational part is linked essentially to the body, but some considered the rational part as separate from the body by nature and others that all the parts of the soul are by nature material. The philosophers agreed that, while the soul is in the body, its non-rational part is to manage the body, its practical intellect is to manage worldly affairs, including those of the body, and its theoretical intellect is to know the eternal aspects of the universe.
They thought that the ultimate end or happiness of the soul depends on its ability to separate itself from the demands of the body and to focus on grasping the eternal aspects of the universe. All believed that the non-rational soul comes into being and unavoidably perishes. Some, like al-Farabi, believed that the rational soul may or may not survive eternally; others, like Ibn Sina, believed that it has no beginning and no end; still others, such as Ibn Rushd, believed that the soul with all its individual parts comes into existence and is eventually destroyed.
اسلاید 14 :
دائرة المعارف فلسفه روتلج نفس در فلسفه اسلامی
بحث نفس انسان، وجود، طبیعت، هدف نهایی و جاودانگی آن، دارای جایگاه بسیار مهمی در فلسفه اسلامی است و تمرکز اصلی آن را شکل می دهد. بخش عمده ای از فلاسفه ی مسلمان، همچون پیشینیان یونانیشان، موافق اند که نفس از بخش های عقلانی و غیر عقلانی ترکیب یافته است. ایشان بخش غیر عقلانی را به نفس نباتی و حیوانی تقسیم می کنند، و بخش عقلانی را به عقل عملی و نظری تقسیم می نمایند. همگان معتقد بودند که بخش غیر عقلانی دارای ارتباط (ضروری، ذاتی)وثیقی با بدن است، ولی برخی، بخش عقلانی را براساس طبیعت، جدای از بدن در نظرگرفته اند، و دیگران چنین در نظر می گیرند که تمامی بخشهای نفس بر اساس طبیعت، مادی هستند. فلاسفه بر این امر توافق داشتند که، در حالی که نفس در بدن است، بخش غیر عقلانی آن برای اداره بدن، بخش عقل عملی آن برای اداره دغدغه های دنیایی(از جمله آنهایی که از آنِ بدن است) و عقل نظری آن برای درک جنبه های نامحدود جهان است.
ایشان چنین میاندیشیدند که پایان نهایی یا سعادت نفس، مبتنی بر تواناییش در جداسازی خود از خواهشهای بدن و تمرکز کردن بر به دست آوردن جنبههای نامحدود جهان است. همگی بر این باورند که نفس غیر عقلانی، به وجود میآید و بصورت غیرقابل پیشگیری نابود خواهد شد. برخی همچون فارابی چنین باوری داشتند که نفس عقلانی شاید به صورت ابدی باقی بماند و ممکن است که نماند؛ دیگران، همچون ابن سینا، براین باور بودند که نه آغازی دارد و نه پایانی؛ هنوز دیگرانی همچون ابن رشد، معتقد بودند که نفس با تمامی بخش های فردی اش به وجود می آیند و نهایتا نابود می شوند.
اسلاید 15 :
اثبات وجود نفس
از جلمه طرق عقلی برای پی بردن به وجود یک شیئ، بررسی آثار و نتایجی است که از آن صادر میشود. معلولها آینهی تمام نمایی هستند که چهرهی علّتهای خویش را نمایان میسازند و حتّی در صورت عدم دسترسی به یک شئی، رجوع به اموری که از آن نشأت گرفته و معلول وی میباشند، برای پی بردن به آن کفایت میکنند.
نفس نیز به عنوان یک موجود خارجی منشأ اثار و افعالی در وجود است، و وجود این آثار که تنها از نفس صادر شده و معلول جسم نمیباشند، خود بهترین دلیل بر وجود نفس است.
شهید مطهّری در این زمینه بیان میدارد:
«حقیقت حیات و زندگی هرچه میخواهد باشد، این مقدار مسلّم و قطعی است که برخی از موجودات، یک نوع آثار و فعالیّتهایی دارند که آن آثارو فعالیّتها در آن دستهی دیگر از موجودات که بیجان و مرده هستند یافت نمیشود.» (مرتضی مطهّری، مجموعهی آثار، ج13، ص36)
در ادامه شهید مطهّری به یکی از این آثار و خصوصیّات اشاره میکند:
« در موجود زنده، خاصیّت انطباق با محیط وجود دارد و این خاصیّت از یک فعالیّت داخلی سرچشمه میگیرد، ولی در موجودات بیجان، به هیچ وجه این خاصیّت وجود ندارد، اگر موجودی بیجان در محیطی قرار بگیرد که عوامل انهدام آن، فراهم است، او از خود فعالیّتی برای حفظ و بقای خود بروز نمیدهد و عملاً در مقام مبارزه با عوامل محیط بر نمیآید. از اینجا ما کاملاً درک میکنیم که زندگی به خودی خود، نیرویی است مخصوص و کمالی است علی حدّه و فعلیّتی است علاوه که درمادّه پیدا میشود و آثار و فعالیّتهای متنوّع و علاوه از خود بروز میدهد. کسانی که جنبههای روانی انسان را مورد مطالعه قرار دادند، بدون آنکه در پی پیدا کردن اصالت حیات انسانی باشند و بدون آنکه خودشان به نتیجهی فلسفی که از تحقیقاتشان حاصل میشود، توجّه داشته باشند، قائل به قوّهای فعّال و قدرتی ماوراء الطبیعی شدند» (همان ص40)
اسلاید 16 :
وجود روح و اصالت آن در انسان (براهین عقلی)
تقسیمناپذیری
بدن جسمانی انسان تقسیمپذیر است، اما «من» تقسیمناپذیر است.
آنچه تقسیمپذیر است، غیر از آن چیزی است که تقسیمناپذیر است.
پس، در انسان، ساحتی بجز بدن جسمانی وجود دارد.
انسانشناسی تطبیقی
اسلاید 17 :
وجود روح و اصالت آن در انسان (براهین عقلی)
هوای طلق
با فرض حالتی که از بدن خود آگاهی نداشته باشیم نیز خود را مییابیم.
آنچه مییابیم غیر از آن چیزی است که نمییابیم.
پس، در ما ساحتی غیر از بدن نیز وجود دارد.
انسانشناسی تطبیقی
اسلاید 18 :
عدم ظرفیت بدن برای درک امور عظیم
ما صحنههاي گسترده را با همان بزرگي و گستردگياش درك ميكنيم.
مغز يا ديگر اجزاي مادي انسان ظرفيت درك اين امور را ندارند.
پس، بايد ساحتی دیگر، غير از بدن و اجزای آن در انسان وجود داشته باشد كه منشأ درك اين صحنههاي گسترده باشد.
انسانشناسی تطبیقی
اسلاید 19 :
آتوسکوپی (مشاهده جسم خود)
تلهپاتی (دورآگاهی)
اندیشهخوانی
احضار ارواح مردگان
خارج ساختن اختیاری روح از بدن
کرامات اولیای الهی
رؤیاهای صادق
انسانشناسی تطبیقی
اسلاید 20 :
وجود روح و اصالت آن در انسان از منظر قرآن کریم
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ (مؤمنون، 14)
فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ (حجر، 29)
حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا (انعام، 61)
قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلىٰ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (سجده، 11)
اللهُ يَتَوَفَّى الْأنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا (زمر، 42)
يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلىٰ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً (فجر، 27ـ 28)
وَ لَوْ تَرىٰ إِذِ الظّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ (انعام، 93)
و آیات بسیاری که بر زندگی برزخی، رستاخیز و ویژگیهای بهشت و دوزخ دلالت دارند.
انسانشناسی تطبیقی