بخشی از مقاله

اسناد تاریخی

اسناد مهم تاريخي كه در اين مجموعه به نظرتان مي رسد ، بخشي از معاهدات سياسي ، فرمانهاي سلطنتي ، اسناد وقايع تاريخي ، اسناد حقوقي ، و نامه هاي خصوصي تاريخي خراسان است ، كه در طول سالهاي تحقيق و تهيه مطالب تأليفات متعدد خود ، درباره ي روي دادهاي اين استان گرد آوري كرده ام ، با آنكه اغلب اين استاد و عكس ها در بعضي از تأليفات منتشر شده بنده به چاپ رسيده است ، با اين وصف ، در اثر توصيه و تأكيد دوست فاضلم جناب آقاي دكتر محمد حسين پاپلي يزدي استاد دانشگاه مشهد ، كه مرا به گرد آوري و چاپ اسناد تاريخي خراسان وعكس هاي مربوطه قشويق و ترغيب فرمودند . به تهيه اين مجموعه و شرح هاي توضيحي اسناد و عكس هاي مربوطه كه تاكنون از اشخاص و منابع مختلف جمع آوري نموده ام و در ارشيو كتابخانه ام داشتم اقدام كردم. تا چاپ و منتشر شد و مورد استفاده محققان و دانشجويان قرار گيرد . لازم به ذكر است ، كه اين مجموعه اسناد مقدمه اي است بر شناخت كل اسناد مربوط به وقايع و مطالب تاريخي خراسان كه در بايگاني هاي دولتي و شخصي وجود دارد ، اميد است باانتشار اين اسناد ، دارندگان اسناد تاريخي خراسان كه در بايگاني هاي دولتي و شخصي وجود دارد ، اميد است با انتشار اين اسناد دارندگان اسناد تاريخي خراسان همت كنند اسناد خود را چاپ و در دسترس پژوهشگران قرار دهند ، يا لطفاً فتوكپي روشن وخواناي آن را براي بنده ارسال فرمايند تا در چاپ بعدي اين مجموعه استفاده گردد، و مجموعه كاملتر در اختيار علاقمندان گذارده شود.

جاي ترديد نيست كه هيچ منبعي ، دقيق تر و درست تر از اسناد نمي تواند ، زمان و حقايق روي دادها را براي پژوهش گر روشن نمايد.
در قديم اسناد را به سه نوع با عناوين زير تفكيك و تقسيم مي كردند .
1- سلطانيات ، شامل ، مكاتبات سلطنتي و فرامين و احكام درباري
2- ديوانيات ، شامل ، مكاتبات اداري دولتي
3- اخوانيات ، شامل ، مكاتبات خصوصي

بعضي از منشيان درباري و دبيران قرن هاي گذشته ، همت به جمع آوري مكاتبات درباري و ديواني و شخصي به نام ، منشآت ، و ترسل ، نموده اند ، كه نام آنها و آثارشان در كتب ادبي و تاريخي ذكر شده است ، و امروز آن اسناد مورد تحقيق و استفاده ي پژوهشگران مي باشند .
جاي خشنودي است كه درسال هاي اخير ، سازمان اسناد كشور و سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ايران و بعضي از محققان دست به انتشار اسناد روي دادهايي تاريخي و مدارك فرهنگي زده اند كه فوق العاده براي محققان مفيد بوده و از آنها در تحقيقات و تأليفات خود بهره برده اند ، كه يكي از آنها نگارنده هستم

از خوانندگان گرامي تقاضا دارم با مطالعه شرح توضيحي مربوط به هر يك از اسناد و عكس هاي چاپ شده در اين مجموعه هر گونه نقص و نارسايي مشاهده فرمايند ، توضيحات لازم را با فتوكپي اسنادي كه دارند ، براي تكميل اسناد منتشر شده دراين مجموعه نشاني پستي نگارنده در سال فرمايند ، تا به نام خودشان در تجديد چاپ اضافه و منتشر گردد ، شهريور 1372 – سيد علي مير نيا 1376
مشهد ، صندوق پستي 3839/91375

تلفن – 99،7614
سكه سلطان ارغون
ضرب قوچان

سلطان ارغون پسر اباقاآن نوه هولا كوخان پس از سلطان احمد تكودار عمويش به ايلخاني مغول خراسان رسيد ( 683 هـ ، ق) و تا سال 690 هـ ، ق در اين سمت بود ، وي سكه هايي در شهر قوچان (خمپوشان ) ضرب زده كه نمونه آن در تصوير ديده مي شود .
سكه ظهيرالدين سربدار
ضرب اسفراين

ظهير الدين سربدار بعد از خواجه يحي كروبي سومين حاكم اين سلسله بودكه در سال 759 هـ ، ق به اين مقام رسيد حكومت وي تا سال 760 دوام يافت ، او سكه هايي كه در اسفراين ضرب زد كه نمونه اي از آن در تصوير ديده مي شود .
1- بالا – سكه ارغون خان مغول ضرب خبوشان (قوچان )
2- پايين – سكه ظهير الدين سربدار ضريب اسفراين
سند تاريخي تفويض سلطنت ايوان
به نادر شاه افشار ، كه دريكي از خانه هاي درگز پيدا شد

وثيقه نامه كه سران طبقات مردم ايران و بزرگان و معاريف استان ها و شهرستانهاي كشور و امراء و فرماندهان ارتش ،كه دردشت مغان در ماه شوال 1148 هـ ، ق ، نوشته و ضمن آن با پذيرفتن شرايط نادر بشرح زير :
1- ترك هواخواهي از سلطنت اولاد صفويه
2- پيروي از مذهب سنت و جماعت جعفري ، و خودداري از سب ولعن خلفاي راشد(عمر و عثمان )

3- تعهد وفاداري به سلطنت او و اولاد او با قيد سوگند ، سلطنت ايران را به نادر تفويض كردند ، تصادفاً هنگام تعمير خانه علي خان درگزي در سال 1331 شمسي ، از مياني كه در پوشش سقف و كاربرده بودند پيدا شد.
علي خان درگزي اولاد يكي از سركردكان سپاه نادرشاه بود ، كه در موقع نوشتن آن وثيقه نامه در التزام ركاب نادر و در حضور نادر در دشت مغان بوده است .
اين سند مهم و بي نظير در چند نسخه با خط خوش مستعليق شكسته شده ، كه احتمال دارد خط ميرزا مهدي خان استرآبادي منشي مخصوص نادر باشد ، و به وسيله ي چند نفر معتمد كه ممكن است يكي از آنها جد همين علي خان درگزي باشد ، به مهر و امضاء حاضران رسيده است ، و يكي از نسخه ها دست او باقي مانده و چنانكه ذكر گرديد، در سال 1331 در درگز پيدا شد.

نادر شاه افشار ، اصلاً از طايفه قرقلو يكي از طوايف ايل افشار درگز بود ، افشار يكي از 24 قبيله اوغوز مي باشد ، نادر شاه و در روستاي دستگرد سال 1100 هـ ، ق متولد شد ، و دوران كودكي ، نوجواني را در درگز گذرانيد ابتدا گوسفندان پدر را مي چرانيد ، سپس رئيس سواران حكومتي درگز شد ، و بعد به خدمت شاه طهماسب دوم صفوي درآمد مراحل ترقي را تا دست يابي به سلطنت ايران با ارابه و انجام خدمات ارزنده ي خود پيمود . اين سند ، پس از كشف به وسيله ي دانش بزرگ نيا نماينده وقت مجلس شوراي ملي خريداري شد ، و به موزه ي ايران باستان اهداء گرديد ، كه امروز در آن جا نگهداري مي شود (تصوير شماره 1 ) متن اين سند چنين است :

متن وثيقه نامه دشت مغان
در حدود دو قرن است كه خاندان صفويه ، تاج و تخت سلطنت را از تصرف سلاطين تركمانپه كه اهل سنت بوده اند گرفته ، و خود براريكه سلطنت نشسته اند ، براي اينكه سلطنت خود را استحكامي بخشند بفكرشان رسيد ، فيما بين اهم بناي سب و رفض گذاشته و به دستيابي اين تدابير آتش افروزند ، و مردم را به جان يك ديگر اندازند ، اين تفرقه اندازي آنقدر پيش رفت ، تا اين كه مسلمين دست از مقاتله كفره برداشته مشغول اسر و قتل نفوس و غارت و نهب اموال و برادران ديني خود شدند ، وضع مملكت به آنجا رسيد ، كه طايفه لزكيه (لكزيه)به شروان ، و افاغبه بر عراق و فارس و اصفهان ، و ملك محمود سيستاني برخراسان و عثماني بر آذربايجان و كرمانشاهان و همدان ، و روسيه بر مازندران و گيلان دست يافتند و متصرف شدند . اهالي اين ديار و بلدان جميعاً پامال جنود حوادث فتنه اسير سرپنجه فتور و محسن گشتند ،

بعد از اين كه دست اميد ، ما بي كسان و هر سو گسيخته گرديد ، دست به دامان پروردگار يكتا دراز كرديم ، و ازدرگاهش خواستيم بعداز عسر يسري ، به عنايت يزداني و مرحمت صمداني ، كوكب وجود مسعود همايون و نير تا بناك ذات فرخنده صفات ميمنت اثر طالع و بار كاب برگزيده حضرت خالق ، زحمت كش راه خلايق ، آفتاب اوج سلطنت جهانباني ، و ستاره برج معدلت و گيتي ستاد ، مظهر قدرت الهي ، دست افشار معدن پادشاهي را از افق خراسان تابان ، مشعل دولت فروزش را براي ظلمت زايي شب تيره روزي سيله بختان ، روشن و فروزان ساخت ، اولاً به نيروي تأييد الهي دارد الملك خراسان را از وجود متغليه پرداخت ، بعد از آن ، رايت فراز عزيمت به جانب اصفهان گشته ، و اصفهان و ممالكي را كه درتصرف افاغنه بود مسخر ساخت ، و همچنين ولايت مازندران و گيلان را از تصرف اروس ، ممالك آذربايجان و كرمانشاهان و همدان و گرجستان را از تصرف عثماني انتزاع و مسخر كرده ، آثار جور و عدوان را بردند اخت ،در اين اوان سعادت غشان ، كه يعون عنايت ياري ، و چيره دستي بخت فيروز بر همگي دشمنان و سركشان ايران و اطراف ممالك محروسه غالب و مظفر ، و رعاياو ضعفاي اين بلاء كه چندين سال بود اسير انواع مصائب و گرفتار محسن نوائب بودند ، هر يك از مكان و مسقر خودآسوده حال درفاهيت پرور شدند و كارعدل … تمام و امور ممالك نظام يافت ،

تمام اهالي ممالك ايران را از اسيد و فاضل ، و عالم و جاهل ، و خرد و بزرگ . و تاجيك و ترك ، و صغير و كبير ، و برنا و پير را در صحراي مغان در اردوي ظفر نمون احضار فرمود و خواهشمند اذن كلات و ابيورد (درگز ) گشته مقرر فرمودند ، كه از بردي خود از سلسله صفويه با ساير طبقات امم هر كس را كه خواهيم ، به سلطنت درياست قبول كنيم ، چون اهالي ايران آنچه در وتن مدت به روزگار خود ديده ، از گل خير بوستان دولت صوفيه بود ، كه در عهد ايشان ، آتش فتنه و نقاضت افروخته گشت همگي اطراف را به دشمني و ما را به دست انواع بالا يا و محن داده ، و در اين اواخر از عهده ضبط و محافظت ما برنيامدند و در معني همگي آزاد كرده بندگان اقدس بوديم ، از چنگ اعدا نجات ، و قالب افسرده ما را دوباره حيات دادند ، لهذا همگي در مقام تمنا آمده ، و دست به دامن مرحمتش زده مستدعي فرسخ اين عزيمت هستيم ، بندگان اقدس از راه مرحمت استدعا كمترينان را پذيرفته ترك عزيمت مذكور فرمودند ، و كمترينان قلباً و لساناً و متفق اللفظ و الكلمه بندگان اقدس را به سلطنت و رياست اختيار و ترك تولاي سلسله صفويه كرده عهد و شرط و قرار و اعتراف كرديم ، كه نسلاً بعد نسل شيوه سب و رفض مبدعه دولت صفويه را كه گناهي عظيم بود با لكيه ترك و مذهب و سنت حنيف جعفري كه هميشه راهنما و مطبوع امت احمدي بوده قبول و مسلوك نمائيم ، و از سلسله صفويه ذكوراً و اناثاً احدي را تابع و مطيع نشويم ، ودر هر ملك و شهر كه باشد ايشان را اعانت و متابعت نكنيم ، و از هر يك از كمترينان كه نسلاً بعد نسل خلاف عهد و قول ظاهر شد ، مردود در گاه الهي و مستحق سخط غضب حضرت رسالت پناهي بوده ، خون ماهدر و عرض و نفس ما مستوجب عقوبت و خطر باشد ، تحريراً في چهارم شهر شوال المكرم سنبه – 1148 هجري قمري

تعدادي از نام و مهر حاضران در مجلس
خراسان
امام قلي بيگ ، قرقلوافشار
امام وردي خان قرقلوافشار
لطف علي بيگ ، كوسه احمد لوافشار
حاج محمد بيك ، مين باشي
طهماسب خان ، جلاير وكيل الدوله
محمد علي بيك ، قرقلو ، نايب ايشيك آقاسي
علي قلي بيك ، قرقلو
باباخان ، چايشلر

اراس (اراض ) سلطان ، قراباشلو
ابراهيم بيك ، استاجلو
شكر سلطان ، باچوانلو
محمد امين بيك ، كلانتر درجز
شيخ عبدالله ، در جزي
شيخ محمد ، درجزي
علي رضا بيگ ، افشار
ميرزا جعفر ، كلانتر درون عاشورخان در جزي
ميرزا غندم ، كلانتر آشخانه
رضا قلي ، قرقلو
رستم بيك ، قرقلو
امام وردي بيك ، افشار
محمد بيك ، قرقلو
حسن بيك ، وكيل قراچورلو
محمد كريم بيك ، قرقلو

شير محمد ، در جزي
ميرزا رضا قلي ، در جزي
محمد خان عاصل ميانكوه
مصطفي بيك ، كيوانلو
احمد بيك ، گرايلي
شعادت خان قوقلو ، كشيك چي باشي
قوچه خان ، شيخوانلو
سلطان علي بيك ابيوردي
محمد رضا خان پساكوهي
محمد ولي ، در جزي
علي قلي بيك ، وكيل قوشخانه
عباس قلي بيك ، قره قوينلو

مرشد علي بيك ، وكيل گرايلي
بهبود خان ، برودنلو
استراباد
محمد قلي خان قاجار ، بيگلربيگي استراباد
جان محمد خان قاجار ، ميرآخور باشي صحرا
علي رضا بيك

محمد رضا بيك ، سركشيك باشي
محمد علي بيك ، شامبياتي
ابراهيم بيك ، ايروانلو
فارس
امير خان زند
محمد رضا بيك زنگنه

نام نمايندگان ساير ايالات ايران متأسفانه محو شده و از بين رفته است. (1)
در اين جا لازم به ذكر است ، كه نادر شاه با تشكيل مجلس مؤسسان در دشت مغان و نظر خواهي درباره سلطنت ايران ، تنظيم وثيقه نامه بر تقويض سلطنت ايران به او كه تا آن روز چنين كاري شايد در ايران بي نظير بود ، دو نظر و هدف داشت :

1- چون مدتي در خدمت شاه طهماسب دوم بود و با ارائه كفايت و لياقت و فداكاري ارزنده در باز پس گرفتن استان ها و شهرستان هاي ايران و همچنين تاج و تخت سلطنت ايران از غاطبين بيگانه ، كه اين خدمات مورد توجه شاه قرار گرفته و بزرگترين مقام نظامي يعني شبيه سالاري ارتش ايران را اختيارات امور شرق كشور يعني فرمان فرمايي استان هاي خراسان و افغانستان و سيستان و گرگان را به او اعطا كرده بود و مهمتر از آن خواهر خود راضيه بيگم را كه قبلاً زن محمود افغان بود و بعد ازكشته شدن او بيوه مانده بود به همسري نادر و خواهر كوچكتر خود را به نام فاطمه سلطان بيگم به همسري رضا قلي ميرزا پسر نادر داده و بدينوسيله و از اين طريق نادر را به خود نزديكتر ساخته بود ، لذا نادر خواست با انجام اين كار مردم ايران ، او را در مقابل آن همه عنايات شاهانه نمك نشاس ندانند و بي وفا نخوانند .

2- نادر توجه داشت كه هنوز ايرانيان به خانواده سلطنتي صفويه از لحاظ مذهبي ، كه پادشاه آن سلسله را مرشد و رهبر مذهبي خود مي دانند سخت دلبستگي و علاقه دارند ، خواست با سپردن آن وثيقه نامه و تقويض سلطنت ايران با قيد تعهدات در انجام شرايط نادر ، از طرف سران و بزرگان كشوري و لشكري ايران ، در آينه كسي به هواخواهي صفويه سربلند نكند ، و او بتواند ادعا نمايد كه مردم از صفويه رو گردان شدند ، و سلطنت ايران را به او دادند .

نادرشاه ، با توجه به اوضاع اسف بار ايران در اواخر دوران صفويه كه كشور پارچه ، پارچه شده ، و هر قسمت در تصرف وزير سلطه غاصب بيگانه اي بود . كه او كمر همت بر بست و جان بر كف نهاد با قدرت شمشير و ياري سران و سربازان فداكار سپاه خود همگي آنها را از كشور بيرون راند و تاج و تخت ايران را باز پس گرفت ، حقاً شايستگي پادشاهي ايران داشت ، ولي متأسفانه با آن همه پيروزي هاي درخشان در جنگ ها و توسعه حدود مرزهاي كشور و به دست آوردن غنائم بسيار ، در اثر توطئه و دسائس نزديكان خود كه از روز اول سروري او را تحمل نداشتند ، و سعي مي كردند كه او و سلطنت او و اولاد او را نابود سازند و موفق هم شدند ، نتوانست از آن همه غنائم در جهت عمران و آبادي و ترقي كشور و تأمين رفاه مردم استفاده نمايد و همگي پس از او نابود شدند .

نامه نيكلاي اول امپراتوري روسيه
به عباس ميرزا نايب السلطنه و فرمان فرماي خراسان درباره نظم و امنيت ناحيه خراسان
نيكلاي اول امپراتور روسيه ، هنگامي كه عباس ميرزا نايب السلطنه و فرمان فرماي آذربايجان به فرمان پدرش فتح علي شاه قاجار به سرپرستي استان خراسان منصوب و مأمور سركوبي طغيان خوانين ، و برقراري نظم و امنيت اين استان گرديد ، نامه اي به تاريخ 1248 هـ ، ق برابر با 13 سپتامبر 1831-م به عباس ميرزا نوشت و ضمن ابراز محبت و علاقه به عباس ميرزا ، در آن نامه براي رفع اغتشاشات و قلع و قمع طاغيان و برقراري نظم و آرامش به وي تأكيد كرد ، و اعلام نمود ، كه به سردار گرجستان دستورداده شد،كه دراين لشكركشي، مهندسين ومأمورين وملزومات موردنيازرادر اختيار او قرار دهد.
اين نامه تاريخي از هر لحاظ حائز اهميت است ، و ما اين جا ترجمه سند شماره 2 و متن نامه اصلي شماره 3 را چاپ مي كنيم و به نظر خوانندگان ارجمند مي رسانيم. بايد توجه داشت ، كه روسيه تزاري سعي و كوشش داشت تا براساس وصيت بطركبير راهي از طريق ايران به خليج فارس و هندوستان به دست آورد. بنابراين اقدام به تصرف مرو و سرخس ايران نمود و خود را به هرات و مرز هندوستان نزديك كرد .

ترجمه نامه عليحضرت امپراطور روسيه

از فضل خداوند يگانه نيكولاي اول سلطان غالب قاهر را امپراطوري داد بكلي ممالك روسيه و غيره .
بشهزاده عزيز ما عباس ميرزاي ناب السلطنه دولت ايران محبانه مرقوم مي شود كه من بهيچوجه از نوشتجات .
آخري شما بطوريكه مرقوم داشته بوديد متشكي نشده ام بهمان مهرباني كه داشته ام باقي و برقرار مپاشم مبت باطني قلبي ما نسبت بشخص شما تغيير نيافته است الفت مهرباني درباره شما بصدقت عن صميم القلب بوده و خواهد بود چنانچه از استعداد حاليه دولت ايران بقسميكه اظهار داشته بوديد زياده از حد خوشوف و خورسند شدم باهمه اينحال هميشه سرصدم كه بان استعداد چگونه از عهد بنظم طرف خراسان خواهد برآمد.

خراساني كه يك جزء ، از ممالك محروسه ايران متصرفي پدر شما برادر فكرم ما فتحعلي شاه است هر ايامي در اغتشاش است مع ذالك ملتفت نظم انصفات نشده ايم برشما واجب و لازم است كه اسباب نظم اين مملكت را آماده و حاضر نموده به امنيت صفحات خراسان بكوشيد كه رفع اغتشاش انصفحات قبل از وقت شده باشد باقنصاي نظم مملكت داري و امور جهان داري در بروز فتنه و فساد و اختلال در بلاد دولت را مسامحه و غفلت در قلع و قمع اغتشاش مملكتي نبايد نمود . يقين ما حاصل است در صورتيكه شما اقدام برفع و منع اغتشاش خراسان نمائيد امنيت راراهي در انصفحات حاصل خواهد شد بلاحظه دوستي و مروت فيما بين از طرف امپراطوري ما بسردار گرجستان حكم داده شد.

موافق خواهش شما به سر حدات ايران حاضر شده از فرستادن صاحب منصبان و مهندسين و مأمورين و ساير ملزومات كمال مواظبت را نموده و در خدمت و همراهي بشما بخراسان رفته رفع فتنه و فساد را كرده انصفحات را منظم دارند در اين ائنا خوش دارم ازنقل كردن مملكت لهستان كه به تفصيل آن را شما بنويسم لله الحمد شورش و اغتشاش ملت پولاك به قوت عساكر منصوره ما مضممل و منكوب كرديد . اهالي ياغي طاغي لهستاني در ثاني با طاعت و تابعيت ما در آمدن حالا ما مثل كراف پاسكويج فاتح ارمنستان و قنياز و رشوف اسكي فتح نمايان عظيمي در لهستان در شهر ورشر نمودند اشطام كليه كه در آن ممكلت احداث شده بود و سبب طغيان لهستاني تا شيرازه نظم مملكت از هم كسيخته شده بود بتكرار سلسله نظم ممالك لهستان بهم پيوسته كرديد بنابراين شكر و سپاس به درگاه خداوند پي قياس بنماييم كه آن قدر قدرت و تسلط بماكرامت فرمود كه طاغيان را بقهر و غلبه مغلوب و منكوب كرده ما را وسيله تربيت ملت اعمار و آبادي بسياري از مملكت فرموده است بهرحال شما را بحفظ خداوند حفيظ علي الدوام مي سپارم حررا در سنكت پطربورزم مورخه سيزدهم سبتامبر درسنه تولد ناجي عيسي مسيح مطابق 1248 هجري در سال ششم سلطنت ما ترجمه بنده در كاه ميرزا هارطون

اسناد واگذاري استان هرات به افغانستان
استان هرات تا دوران سلطنت ناصر الدين شاه جزيي از خراسان بود ، و در اثر رقابت دو ابر قدرت قرن « انگليس ، روسيه تزاري » در آن كه :
1- روسيه تزاري براساس وصيت و توصيه پطركبير مي خواست به هر وسيله اي كه شد ، از طريق ايران و افغانستان به هندوستان و آب هاي اقيانوس هند دست يابد.
2- انگلستان ، با توجه به اين هدف روسيه تزاري ، مي كوشيد در پيش روي روسيه به سوي هدفي كه دارد ، سدي ايجاد كند و دولت هايي ظاهراً مستقل و باطناً دست نشانده خود ، در ميان مناطق نفوذي روسيه مرز هندوستان به وجود بياورد.

اين دو ابر قدرت به منظور مساعد ساختن زمينه اجراي نقشه هاي خود ، دائماً در ايران و افغانستان و مرو ، داشت تركمان ، مشغول فريفتن خوانين و رؤساي ايلات و يا افراد مستعد ديگر بودند ، و آنها را تحريك مي كردند ، كه دست به شورش و اغتشاش در استان ها و شهرستان ها بزنند و به عناوين مختلف طغيان و قيام نمايند ، تا بدان وسيله نيروهاي كارآمد دولتي و ملي را به جاي يك ديگر بياندازندو دولت مركزي را تضعيف نمايند ، و با استفاده از اين وضع به سوي اهداف خود پيش روند . 

روسيه تزاري در دوران سلطنت ناصرالدين شاه قاجار با سرعت به سوي مرزهاي هندوستان « از طريق ايران – هرات ، قندهار » پيش مي رفت تا از طريق هرات و قندهار بدان دست يابد.
انگلستان نيز سريعاً دست به كار شده ، مقدمات روي كار آوردن فردي دست نشانده و تحت نفوذ خود در مسند نخست وزيري و رأس دولت ايران فراهم مي ساخت .
امير كبير نخست وزير باكفايت ايران كه هرات را با تدبير تحت تابعيت ايران نگاه دانسته بود ، به فرمان ناصر الدين شاه جوان كشته شد ، و ميرزا آقاخان با كمك سفارت انگليس در تهران بجاي او صدر اعظم (نخست وزير ) ايران گرديد ، و در نهاني مقرر شد ترتيب واگذاري هرات را به افغانستان فراهم نمايد . در اين موقع سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه استاندار خراسان بود ، و دوست محمد خان امير افغانستان به تحريك انگلستان تصميم گرفت هرات را به تصرف آورد ، و به حوزه ي اقدار خود ضميمه نمايد ، لذا شورشي در هرات برپا كردند ، حسام السلطنه ، با سپاه تحت فرمان خود در خراسان و افراد مكري كمك نيروهاي ايلات و طوايف خراسان به سوي هرات لشكر كشيد ، و هرات را تصرف كرد .
دولت انگلستان هم نيروي نظامي به جنوب ايران وارد كرد و كشتي هاي جنگي اش در بندر بوشهر لنگر انداخت ، و به جزيره خارك و بوشهر نيرو پياده نمود و آنجا ها را به تصرف در آورد .
ميرزا آقاخان نوري نخست وزير دست نشانده انگليس ها سعي داشت با انگليس مصالحه نمايد . لذا ناصر الدين شاه را وادار ساخت كه به حسام السلطنه فرمان دهد. تا هرات را تخليه كند و به مشهد برگردد.
حسام السلطنه محرمانه به ناصر الدين شاه پيغام داد ، كه از آمدن كشتي هاي جنگي انگلستان به بندر بوشهر و پياده شدن نيروهايش در جزيره خارك و بوشهر نگران نباشيد ، زيرا سپاهيان هند در اين موقع در هندوستان شورش كرده اند ، و انگلستان سخت گرفتار فرونشاندن اين شورش است ، زحمت ما را به هدر ندهيد ، ما مي توانيم تا هندوستان هم برويم. ولي ميرزا آقا خان نوري ، ناصر الدين شاه را از موافقت با اين پيش نهاد بازداشت و حتي او را متوجه به موضوع خيالي ساخت ، كه اگر حسام السلطنه هندوستان را بگيرد ، در آن صورت سلطنت ايران را هم به سادگي و آساني به دست خواهد آورد . لذا ناصر الدين شاه امير اكيد به حسام السلطنه صادر كرد كه فوري هرات را تخليه كرده و به مشهد مراجعت نمايد . و الا يقين خواهد كرد كه او مستمرد و ياغي شده است ، حسام السلطنه ناچار با تأسف بسيار قوي خود را از هرات خارج ساخت ، و هرات را به سلطان احمد افغاني واگذاشت و به مشهد برگشت.

درباره ي واگذاري هرات به افغانستان با مساعي ميرزا آقا خان كه منجر به بستن قراردادي به نمايندگي فرخ خان امين الملك غفاري در پاريس شد . اسناد جالب توجهي موجود است كه حقايقي را روشن مي نمايد ،در اين جا چند سند مربوط به واگذاري هرات ديگر نقل مي شود .
1- فرمان ناصرالدين شاه قاجار به عنوان فرخ خان امين الملك نماينده اعرافي ايران به پاريس براي مذاكره و روپرداخت خسارت جنگي و عقد قرار داد بستن فرمان چنين است :
مهر ناصر الدين شاه «الملك الله ، السطان بن سلطان بن ناصر الدين شاه قاجار»

امين الملك فرخ خان ،و عده تخليه هرات محض حفظ دوستي و خاطر خودهي دولت انگليس بشرط قرار نامه شيل صاحب عيب ندارد براي خاطر دوستي انگليس قبول كرديم اما خسارت مردم هرات را از ما خواستن بكدام شرط دوستي سزاواراست اگر مقصود دولت انگليس دوام و بقاي دوست (دوستي ) ميان اين دو دولت باشد ، اين تكليف جريمه دادن به هراتي بقدري در مزاق دولت و ملت ايران تلخ و كرردر خطرناك است كه منافات تمام با بقاي دوستي دولتين خواهد داشت ، و دورنيست كه اولياي دولت انگليس خود نيز به معايب اين تكليف متوجه شده باشد . تا حال با الضاف خود از آن صرافت افتاده باشند ، مطالبه خسارت از يك دولت كارعمده ايست هراز ملاحظه لازم دارد ، آن هم در صورتي كه آن ملك و آن خسارت راجع به خود آن دولت باشد ، كه مطالبه خسارت مي كنيد ، هزاره و هراتي با دولت انگليس كه اين حالت را داشته است بجز قرار نامه شيل صاحب كه آن هم از خود او نقض پيدا كرده چيزي در ميان نبوده اينست ، و نيز چيزي همان قرارنامه نبوده است كه هزاره و انگليس رامناسبتي به يك ديگر برهد. باري ما از مراه گرفته (تصرف كرده‌) محض حفظ دوستي دولت انگليس چشم مي پوشيم و همان قرار نامه شيل صاحب را مدتيست اولياي دولت انگليس قصديق ايشان كه هنوز نشده بود معمول مي داديم ، و در حقيقت دليل بزرگي دررده دوستي آن دولت بوده ، باز ترضيه مستر . را نمايم . بازهماشان . از دولت كه دستورالعمل داري ، اولياي دولت ها حاضرند . مابقي را كه هيچ سابقه نداشت و بر حسب اين نيز عمل نموده است و امر يست تازه كه تابحال شنيده نشده بود و علانيه منافات با قيال استحكام دوستي دولتين دارد. چه اسم مي توان گذاشت و دولت و ملت ايران جاناً و مالاً چگونه متحمل مي شود ، تحريراً في به شهر ربيع الثاني 1273 ، ناصر الدين شاه در حاشيه بالا باخط خود نوشته است .

امين ملك ، ما هرات را موافق قرارنامه كه با شيل صاحب وزير مختار سابق آن دولت داده ايم ، تخليه مي كنيم ، بشرط كه آن قرارنامه مجري باشد، بغير از اين دولت انگليس دو (آن) را ممضي دارد و الافلا ، اين علامت بزرگي است كه ما هميشه طالب بقاي دوستي دولت انگليس بوده و هستيم ، ساير را جناب صدراعظم بتو نوشته اند از همان قرار جي تخلف رفتار كند 20ربيع الثاني 1273 (تصوير شماره 4)

2- نامه مورخ 15 رجب 1273 ميرزاآقاخان نوري نخست وزير دولت ناصر الدين شاه :‌ به امين الملك (فرخ خان غفاري) درباره دادن اختيارات تام در گذراندن سريع امر واگذاري هرات به افغانستان . با متن زير :
برادر مكر، كاغذهاي شما اين دفعه مرا به حيرت زياده از حد انداخت ،كه نوشته بوديد دستورالعمل و اختيار مطلقه بلاشرط از براي شما انفاذ شود ، و علاوه در كل كاغذهاي خودتان دلايل و براهن بر حسن عمل خود مادام توقف اسلامبول متعلق به سئوال و جواب با ايلچي (سفير) انگليس اقامه كرده بوديد اولاً ، كسي شما را مورد ايراد نساخته بود ، بر فرض كه يك دو نفر اشخاص بي اطلاع از بابت هواي نفس يا عدم شعور و يا غرض خارجي حرفي بگويد ، در مقابل اراده همايون وعقيده و اعتقاد اولياي دولت كه عالم به كلي و جزئي امور و مراتب دستورالعمل و حالت خطرناك شما بوده و مي باشند ، چه اعتباري خواهد داشت و حال اينكه مكرر و بي هوده شما ، خود نوشتم كه آنچه گفته ايد همه موافق عقل و مناسب حالت ، حاليه بوده است ، و اگر حرفي و روايتي شما از قول خودم بي اطلاع برسد محل اعتماد و اعتقاد نخواهد بود ، شما هوش و حواس خود را جمع كار خودتان نمائيد .

ثانياً ، از حالا ديگر چه اختيار نامه بلاشرطي بايد به جهته شما فرستاده شود ، با آن فرمان همايون موشيخ به دستخط همايون مورخه 21 ربيع الثاني و كاغذ من مورخه همان تاريخ ديگر احتياجي بدستور العمل جديد و اختيار نامه تازه نداشته و نخواهيد داشت ، و همان فرمان مبارك ، و كاغذ من دستورالعمل و اختيار نامه شما بوده و خواهد بود ، علاوه كاغذ عليعده با خط معهود بشما نوشتم و پاي آن رامهر كردم ، مرتب مندرجه در آن حسب الامر است ، و بايد از آن قرار معمول داريد ، و حالت ترديد و تفكر ، به هيچ وجه نداشته باشيد ، و در خصوص آن مطلب ديگر خود را محتاج به رجوع دارد نحلافه نداشته باشيد – 14 رجب الرجب 1273 .
امين الملك بسيار حيف بود از مدرك شما با آن دستخط مبارك و كاغذ صريح من ، و بگذران ، بگذران مرقسم باشد .(؟) تازه اختيار نامه خواسته بوديد ، بلاشرط . اگر مقصود بلاشرط نبودن من است ، من كه در دنيا نيستم چه اختيارنامه از من مي خواهي از هر كس عوض من بر قرار كردند از او بخراه ، و اگر ساير شرايط است كه اختيار كل بشما داده شده ، هر چه در دولتخواهي بتواني كم كني و تسهيل كني بهتر ، والا فلا ، و اگر نمي تواني بگذراني اين اختيار نامه را بهانه كرده آن حرفي است عليعده ، شش ماه است در جنگ هستيم از همه طرف تا خدا چه كند .

عاليجاه ميرزا ملكم خان البته حق نمك مرا و زحمت مرا در حق خودش بجا آورد، و من از زحمت او بسيار راضي هستم انشاءالله در انجام كار سعي كند ، و آرام نگيرد و بس ، پانزدهم شهر رجب امرجب ، سنه 1273 (تصوير شماره 2)

فرخ خان امين الملك ، در مأموريت خود موفق شد با سفير انگليس در پاريس به نمايندگي آن دولت و با وساطت ناپلئون سوم ، امپراطور فرانسه به مذاكره بنشيند ، بالاخره نتيجه مذاكرات و اقدامات فرخ خان امين الملك در پاريس ، چنانكه در كتاب وقايع خاور و « رقابت دو ابر قدرت در خاور ايران » آورده ام ، با وساطت ناپلئون سوم كه با كمك دولت انگليس از رياست جمهوري به امپراطوري فرانسه رسيده بود منتهي به عقد قرارداد ننگين ميان دولتين ايران و انگلستان گرديد و ضمن آن انگلستان شرايط بسيار موهن و سنگين به ايران تحميل نمود ، و ناپلئون سوم هم كمك دولت انگلستان را نسبت به خود بااين خدمت جبران كرد ، (1) متن قرارداد چنين است : (سند شماره 6)

متن سند شماره 6
قرارداد پاريس
بسم الله الرحمن الرحيم
چون اعليحضرت خورشيد رايت اقدس همايون ، پادشاه اعظم و شاهنشاه بالا استقلال كل ممالك ايران ، و اعليحضرت شاهنشاه انگليس هر دو علي السويه از روي صدق مايل اين هستند كه مصائب جنگي را كه منافي ميل و مكنوفات دوستانه ايشان است رفع نمايند ، و روابط دوستي كه مدت مديدي فيما بين دولتين عليتين بر قرار بوده مجدداً به اين صلحي كه بر وفق فوايد طرفين باشد ، بربنيان محكم بر پا نمايند‌، لهذا براي اجراي اين مقصود و مطلوب ، اعليحضرت پادشاه ايران جناب جلالتماب مقرب الخاقان فرخ خان امين الملك سفير كبير دولت عليه ايران ، صاحب تصوير همايون و حمايل آبي و درااي كمر مكلل به آلماس و غيره و غيره و غيره را و عليا حضرت پادشاه انگليس جناب مسجدت نصاب ، هنري ريچارد چارلس بارون كاولي ، از امناي دولت انگليس و از اجراي مشورت مخصوصه مباركه عليا حضرت پادشاه انگليس جامل نشان بزرگ سئد شريف حمام و سفير كبير مخصوص و مختار دولت انگليس در نزد اعليحضرت امپراطور فرانسه و غيره و غيره و غيره را و كلاي مختار خود تعين فرمودند ، و ايشان بعد از آنكه اختيار نامه هاي خود را ابزار و مبادله نمودند ، و موافق تركيب رسمي ديدند فصول ذيل را مقبول و مقرر داشتند .

فصل اول – ازروز مبادله امضاء نامه‌هاي عهدنامه حال فيمابين اعليحضرت شاهنشاه ايران وعلياحضرت پادشاه انگليس وهمچنين فيمابين خلفاء وممالك ورعاياي طرفين صلح ودوستي دائمي خواهد بود.
فصل دوم – چون به دولت واقبال فيمابين دولتين ايران وانگليس صلح برقرارگرديد بحكم اين فقره مقرراست كه عساكردولت انگليس ممالك ايران راتخليه خواهدكرد، و موافق تعهدات و شرايط ذيل.
فصل سوم ـ دولتين عليتين معاهد متين تعهد مي كنند كه كل اسراء كه در حين جنگ بدست عساكرطرفين افتاده باشند بلادرنگ آزاد نمايند .
فصل چهارم- اعليحضرت پادشاه ايران تعهد مي كند كه بلافاصله بعد از مبادله امضاء نامه هاي اين عهد نامه يك عفو نامه كامل اعلام نمايند كه بواسطه آن جميع رعاياي ايران كه در وقت جنگ به مراوده خود با عساكر انگليس مصدر خيانتي شده باشند از عقوبت اين حركت خود معاف باشند . بطوري كه هيچ كس هر درجه داشته باشد به جهت اين حركت خود مورد تنبيه و اذيت و تعدي نخواهد شد.
فصل پنجم – اعليحضرت شاهنشاه ايران تعهد مي نمايد كه بلادرنگ لازمه تدابير رابكار ببرد كه عساكر و كارگزاران ايران را از ملك و شهر هرات و ساير ممالك افغانستان پس بكشد ، تخليه ممالك مزبور 0 تا مدت سه ماه بعد از مبادله امضاء نامه هاي اين عهد نامه معمول خواهد بود.

فصل ششم – اعليحضرت شاهنشاه ايران راضي مي شود ك ترك بكند كل ادعاهاي سلطنتي بر خاك وشهر هرات و ممالك افغان ، و هرگز مطالبه نكند از رؤساي هرات و ممالك افغان هيچ علامت اطاعت مثل سكه و خطبه و باج ، و نيز اعليحضرت ايشان تعهد مي كند كه بعد از اين از هر ملاخله در امورات داخله افغانستان اجتناب نمايد ، اعليحضرت ايشان و عده مي دهد كه استقلال هرات و تمام افغانستان را اعتراف نمايد ، و هرگز به استقلال ممالك مزبور مداخله نكند ، در صورت ظهور منازعه فيما بين دولت ايران و ممالك هرات و افغانستان ، دولت ايران تعهد مي كند كه اصلاح آن را رجوع به اهتمامات دوستانه دولت انگليس نمايد ، و اقدام به جنگ نكند ، مگر در صورتي كه اهتمامات دوستانه دولت انگليس مثمر ثمر نشود ، از طرف ديگر دولت انگليس تعهد مي كند كه همه وقت اعتبار خود را در ممالك افغان بكار ببرد و نگذارد كه از آنها باعث هيچ گونه تشويش و پريشاني دولت ايران بشود ، و اگر دولت ايران در وقوع مشكلات رجوع به دولت انگليس نمايد ، دولت انگليس نهايت كوشش را خواهد كرد كه منازعات فيما بين را موافق حق و مطابق شأن دولت ايران اصلاح نمايد .


فصل هفتم – در صورتي كه از جانب هرات و ممالك افغان به سر حدات ايران تجاوز بشود ، هر گاه ترفيصله شايسته داده نشود ، دولت ايران حق خواهد داشت كه به جهت دفع فتنه و تنبيه جانب متعدي اقدام بحركات جنگ نمايد : اما اين صراحت معلوم و مقبول است كه هر لشكري از جانب دولت ايران كه به جهت مقصود مزبور از سر حد بگذرد بمحض اجراي مقصود خود مراجعت بخاك خودخواهد كرد . حق مزبور نبايد بهانه توقف دائمي عساكر دولت ايران يااتفاق شهري يا يك جزء ممالك مزبوره به مالك ايران بشود.

فصل هشتم – دولت ايران تعهد مي كند كه بلافاصله بعد از مبادله امضاء نامه هاي اين عهدنامه جميع اسرائي كه در حين جنگ در افغانستان بدست‌ آورده است، بدون مطالب عوض نقدي آزاد نمايد ، همچنين جميع افاغنه كه به اسم گروي يا به جهت امور دولتي در هر جاي ممالك ايران مقيد باشند به همان طور آزاد خواهد بود ، بشرط اينكه افاغنه هم از طرف خود اسراء و مقيدين ايراني را كه در دست آنها باشند ، بدون عوض نقدي آزاد نمايند ، دولتين معاهدتين ، در صورت لزوم مأمورين نصب خواهد كرد ، كه شرايط اين فقره را معمول دارند .

فصل نهم – دولتين عليتين تعهد مي كنندكه درباب نصب و اعزام قونسولها و جنرال قونسولها و وكلاي قونسول هر يك از اين دو دولت ا زممالك ديگر ، همديگر باشند ، حالت دول كامله الوداد مي شود .
فصل دهم – بلافاصله بعد از مبادله امضاء نامه هاي اين عهد نامه ، سفارت انگليس مراجعت به تهران خواهد كرد ، در همان وقت دولت ايران راضي بشود ،‌كه سفارت مزبور را پذيرايي نمايد ، با شرايط خاطر خواهي و تشريفات مندرجه شرح عليحده وكلاي دولتين عليتين متعاهدتين .

فصل يازدهم – دولت ايران تعهد مي كند كه در مدت سه ماه بعد از مراجعت سفارت انگليس به تهران اين نفر مأمور را تعيين نمايد ، كه به اتفاق يك نفر مأمور دولت انگليس مطالبات نقدي جميع رعاياي انگليس را از رعاياي دولت ايران تحقيق و مشخص نمايد . و دولت ايران هر يك از اين مطالبات كه به تصديق مأمورين مزبوره بجاباشد ، بايد دفعتاً يا به قسط خواهد داد ، در يك مدتي كه بيشتر از يك سال از تاريخ اعلام مأمورين مزبوره نباشد ، و مأمورين مزبوره تحقيق و مشخص خواهد كرد ، قروض دولت ايران به رعاياي ساير دول تا وقت عزيمت سفارت انگليس از تهران ، در زير حمايت دولت انگليس بودند ، و از آن وقت به بعد ترك حمايت مزبور نكرده اند .
فصل دوازدهم- در فصل سابق مقرر شده دولت انگليس اين حق را ترك و آشكار خواهد كرد ، كه حمايت نكند ، بعد از اين هيچ يك از رعاياي ايران را با لفعل در نوكري سفارت قونسولها و وكلاي قونسول انگليس نباشد ، بشرط اينكه چنين حق به دول ديگر داده و معمول نشود ، در اين باب و جميع خصوصيات ديگر دولت انگليس مطالبه مي كند ، و دولت ايران هم تعهد مي نمايد كه همان امتيازات و معافات در ممالك ايران به دولت انگليس و به نوكري و رعاياي آنها داده خواهد شد ، كه به دول كامله الوداد و به نوكرا و رعاياي آن بهره ياب خواهد بود ، از همان اعتسار و احترام كه به دول كامله الوداد و نوكرهاي و رعاياي آنها داده مي شود .

فصل سيزدهم – دولتين عليتين معاهدتين يحكم اين تجديد مي نمايد آن قرار را كه در ماه افست (اوت) 1851 – م مطابق شهر شوال سنه 1267 هجري در باب رفع تجارت غلام و كنيزه در خليج فارس فيما بين اين دو دولت داده شده است. و علاوه بر اين تعهد مي كنند كه قرار مزبور پس از انقضاي مدت بر قراري آن كه عبارت از ماه آفست (اوت) باشد تا مدت ده سال ديگر بر قرار خواهد بود و باين نحو امتداد خواهد يافت ، تا يكي از جانبين به يك اعلام رسمي قرار مزبور را موقوف بدارد ، اما اعلام مزبور معمول نخواهد بود . مگر بعد از يكسال ظهور آن

فصل چهاردهم – بلافاصله از مبادله امضاء نامه هاي اين عهدنامه عساكر انگليس هر نوع حركات حضمانه را نسبت به دولت و مملكت ايران ترك خواهد كرد ، دولت انگليس علاوه بر اين تعهد مي كند به محض اينكه قرار تخليه هرات وممالك افغانستان از عساكر ايران و همچنين قرارداد پذيرايي سفارت انگليس به تهران كاملاً مجري شود ، عساكر انگليس خود را از جميع و لايات و اماكن ، و جزاير كه تعلق به ايران دارند ، بلادرنگ پس خواهد كشيد، و دولت انگليس تعهد ميكند ، در اين اثنا سركرده عساكر انگليس عمداً هيچ حركتي كه موجب ضعف اطاعت رعاياي ايران نسبت به اعليحضرت شاهنشاه ايران باشد نخواهند كرد ، بلكه تقويت اطاعت مزبور نهايت مقصود دولت انگليس است، علاوه براين دولت انگليس تعهد مي كند كه بقدر امكان رعاياي ايران از زحمت حضور عساكر انگليس ايمن خواهند بود ، و همچنين آذوقه كه براي عاكره مزبور لازم شود ، دولت ايران تعهدمي كند كه به كارگزاران خود قدغن نمايد ، كه به عساكر انگليس در تحصيل آذوقه مزبوره اعانت كنند ، و نز دولت انگليس تعهد مي نمايد كه در حين اخذ اشياء ، قيمت آن موافق نرخ دوز از جانب مأمورين انگليس بلادرنگ داده خواهد شد ،

فصل پانزدهم – عهد نامه حال ممضي خواهد شد و امضاء نامه هاي آن مبادله خواهد شد در بغداد ، در مدت سه ماه يا زودتر ، هرگاه ممكن شود و به جهت اثبات مسطورات فوق ايلچيان طرفين اين عهد نامه راممضي و به مهر ممهور ساخته در پاريس در چهار نسخه در هفتم شهر رجب المرجب در تاريخ 1273 هجري تحرير يافت .(1)

اسناد رقابت دو ابر قدرت قرن
انگلستان و روسيه تزاري در مرزهاي
خراسان و انتزاع ابيورد ، مرو ، سرخس از خراسان
روسيه تزاري و انگلستان در دوران سلطنت ناصر الدين شاه چنانكه در اين مجموعه در موضوع واگذاري هرات به افغانستان ذكر شد ، براي دست يابي به اهداف سياسي و نظامي و كشور گشايي خود با هم رقابت داشتند ، روسيه تزاري پس از تصرف دشت آخال و مناطق تركمن نشين ، به سوي مرو ، سرخس بيش مي رفت تا با تصرف مرو و سرخس به هرات نزديك شود ، و از طريق قندهار به هند و درياي هند دست يابد ، انگلستان هم به اين هدف روسيه توجه داشت و مي كوشيد ، بين ايران و هندوستان كشوري دست نشانده به وجود آورد ، تا مانع پيش روي نظامي روسيه به سوي هندوستان شود ، در نتيجه با تحريكات و دسايسي و تهديدات هرات را از خراسان جدا نمود و ضميمه افغانستان ساخت ، و در مرو هم از طرف روسيه علي خانف يكي از افسران ورزيده و مجرب در امور نظامي و سياسي مأموريت يافت با سران تراكمه مرو مذاكره و آنان را به سوي روسيه متمايل كند و به تابعيت روسيه در آورد

علي خانف به مرو رفت و محرمانه با سران تركمان هاي مرو به مذاكره نشست ، او دو نوان يكي از عوامل انگليس هم با سران تركمان هاي مرو تماس گرفت و آنها را تشويق به سوي انگلستان كرد ، خوانين توختاميش و او تا ميش ايل تكه مرو ، نامه تاريخي به او دو نوان نوشته و فعاليت عوامل روسيه را در جلب رؤساي تراكمه مرو به تبعيت از روسيه رامتذكر شده ، و در خواست كرده اند كه آنها را در اتخاذ تصميم راهنمايي نمايد ، اين سند نشان دهنده رقابت و فعاليت شديد عوامل دو ابر قدرت در به دست آوردن هدف هاي سياسي خود در اين منطقه مي باشد .
در اين جا نامه ي تاريخي مورخ 1228 هـ . ق سران ايل تكه مرو به سرپرستي قوشيد خان كه مهر او با علامت (+) در زير نامه مشخص شده است .
چاپ مي كنيم (تصوير شماره 7) و عكس ادونوان (تصوير شماره 8)

علي خانف به كوشش خود در مذاكره با رؤساي تكه مرو و جلب تمايل آنها را به تعبيت از روسيه ادامه داد و موفق شد ، مخدرم قلي خان يكي از روساي قبايل تكه را براي شركت در جشن تاج گذاري ، الكساندرسوم (1881-م تا 1894 امپراطور روسيه ) همراه خود به مسكو به برد ، مخدرم قلي خان در اين جشن شركت كرد و مورد توجه امپراطور روسيه قرار گرفت و به دريافت خلعت (لباس فاخر) و شمشير ساعت طلا و مدال طلا تاج گذاري مفتخر شد ، و پس از بازگشت از مسكو به مرو از ديدني هاي خود و لطف و محبت هاي امپراطور براي قبايل تكه تعريف ها كرد و آنها را به سوي روسيه متمايل ساخت ، در نتيجه علي خانف در انجام مأموريت خود پيروز گرديد ، و بعداً عليخانف كاغذي از روساي قبايل تكه مرو گرفت كه ما خواهان تابعيت روسيه هستيم و بيست و چهار نفر از آنها را به اشك آباد نزد ژانرال كمارف فرمان فرمائي تركمنستان برد و آنها در حضور فرمان فرما در باره ي اطاعت خود از دولت روسيه سوگند ياد كردند . اين مراسم زمستان سال 1301 هـ . ق برابر با 1884 – م برگزار شد ، بعد از چند روز قزاقان روسيه به مرو وارد شدند و آنجا را به تصرف خود در آوردند ، (1)

اسنادي در باره ي تصرف سرخس
به وسيله روسيه تزاري
تسخير منطقه مرو به وسيله ژنرال كمارف فرمانفرماي كل تركمنستان دولت انگليس را به هراس انداخت ، از طريق جرايد به عمليات نظامي روسيه تاختند و مذمت بسيار كردند و نوشتند ، كه چندي قبل دولت روسيه به دولت انگليس وعده داده بود كه ديگر به سوي مرزهاي افغانستان پيش نرود، و اين پيش روي و تصرف منطقه مرو نزديك شدن به هرات ، خلاف وعده و قولي است كه داده است ، اما با تجاوزاتي كه خود دولت انگلستان براي تصرف بعضي نواحي هند ، و افغانستان ، و ايران به كار برده بود اين ايراد ها و اعتراض ها اثري در بر نداشت .
از روزي كه ارتش روسيه منطقه مرو را تصرف كرد تمام سياستمداران و صاحب نظران معتقد بودند كه طولي نخواهد كشيد ، روس ها به سوي هرات بيش روي خواهند كرد ،‌و سافت 388 كيلومتر بين مرو و هرات را طي خواهند نمود.

دولت روسيه پس از تسخير مرو ، تمركز ارتش خود را از او رنبورغ كه تا هرات شش ماه طول زماني لازم داشت ، به مرو انتقال داد ، و نقشه پيش روي خود را به سوي مرزهاي هندوستان كماكان تعقيب كرد ، در اين زمان بين دولتين روسيه و انگلستان در مورد حدود مناطق نفوذي كه قبلاً نهاني در باره آن توافق نموده بودند ، اختلاف حاصل شده بود ، بخصوص با تمركز سپاه روسيه در مرو و نزديكي هرات بر شدت نگراني انگليس افزوده بود ،
ارتش روسيه پل خاتون را تصرف كردند ، و دو ماه بعد از انكه مرو را تصاحب نموده بودند ، ژنرال كمارف سرخس قديم را نيز تصرف كرد .
تصرف سرخس براي دومنظوربود، يكي آنكه دولت روسيه بااين اقدام معلوم نمودكه قصد پيش روي به طرف هرات رادارد،وديگرآنكه چون سرخس درناحيه‌اي واقع است كه تاكنون جزوقلمروحاكميت ايران و سرحد ايران و افغانستان بود حدود تازه اي بين مناطق نفوذي روسيه و انگليس باشد.(1)
در اين زمان ميرزا ملكم خان ناظم الدوله سفير ايران در لندن اعتراض و ايراد دولت انگليس را به ميرزا سعيد خان وزير اصور خارجه ايران ضمن تلگرافي اعلام نمود ، كه متن آن بشرح زيراست :‌

استخراج تلگراف رمز لندن
به جناب مستطاب وزير امور خارجه محرمانه عرض مي كنم ، مي گويند شما از روي منتهاي غفلت سد استقلال ايران را شكستيد ،‌آنچه داشتيم تسليم روس كرديد ، و الآن شما خواه و نا خواه نوكر روس هستيد ، خدا رحم كرد كه هرات رابشما نداديم ؟ آن را هم به روس مي داديد آنچه هم از سيستان بدهيم آخر عايد روس خواهد شد ، شما خوب مي توانستيد خراسان را موافق قاعده نگاه بداريد ، سوء اداره شما ايران را فقير ضعيف و تمام كرد ، با اين وضعيت شما دوستي شما ديگر چه معني خواهد داشت ، با اين اداره شماهيچ چيز را حفظ نخواهيد كرد ، و بعد از اين خاك ايران خاك روس محسوب خواهد بود . بنده از اين وضعي كه بدون عداوت و با كمال جلالت بيان مي كنند ، و از آن نتايج آينده كه مجسم مي بينم به درجه حول هستم كه واقعاً ديگر از زندگي خود متنفر شده ام ، واضح است كه در اصلاح اين عقيده نه خواب دارم و نه آرام ، نمي دانم اين حالت را بچه زبان در خاكپاي اقدس همايون شاهنشاهي روحنافداه بروز خواهيد داد ، چه فرصت ها از دست داديم ، ملكم نمره –43 سلخ رجب 1301

ناصر الدين شاه قاجار ، در زير و حاشيه اين تلگراف با خط خود چنين نوشته است :
بايد جواب نوشت ،ما چيزي به روس نداديم ، شما كه انگليس هستيد در حقيقت داده ايد (؟) اگر دفعه اول روس را از اين همه پيش آمدن به سمت آخال و تركمان رسماً و قوياً مانع مي شديد ، البته روس ها ميدان جولان بازي خودشان را كمتر مي كردند ، بلكه هيچ نمي توانستند داخل شوند ، وقتي كه مثل شما دولتي قوي نتواند سد راه و خيال روس ها را بكند ، ما بطريق اولي نمي توانيم (؟)
روس آمد آخال را گرفت ، ما چه مي كرديم (؟!) بعد گفت ، سر حد طبيعي خراسان و تركمن را بايد معلوم كنيد ، و از اين قرار ما چه مي كرديم ، اگر قبول نمي كرديم برضايت ، خودش همان طوري كه آخال را تصرف كرد ، حد طبيعي تركمان را هم با خراسان بزور تصرف مي كرد ، آنوقت آيا ما بايد با روس ها چنگ بكنيم ، آيا شما بما امداد قشوني و پولي و اسلحه مي كرديد يا نه ؟ روس آخال را گرفت با لطبيعه مرو را تصاحب مي كرد ، ما چطور مي توانستيم بگوئيم مرو نرو و تصرف نكن (؟) اگر اين ممانعت ها را مي كرديم جز آنكه روس را با خودمان دشمن بكنيم ، هيچ فايده اي نداشت و او هم كار خود را مي كرد ، پس در اين صورت تقصيري به اولياي دولت ايران و اردنيست ، و ماخود به استقبال روس نرفتيم ، و او را نياورده ايم‌، و هرگز مايل اين اتفاقات نبوده ايم ، البته هر وزيري بشما اين صحبت محرمانه كرده است همين جواب را بدهيد ، و باز هم بايد حالت دولت انگليس باتفاق ايران ، براي سدراه روس ها كه از اين هم بيشتر نروند ، بعد از اين حرف زده و اتفاق كرده كه فكر و تدبير بكنند كه از اين بيشتر به مشكلات دچار نشوند ، جواب بخواهيد . ( سند شماره 9)

محمد حسن خان اعتماد السلطنه ، وزير انطباعات ناصر الدين شاه در خاطرات خود نوشته ، در اين موقع ناصر الدين شاه مشغول بازي وتفنن با مليجك ، پسر برادر امين اقدس زن سوگلي و كرد نژادش بود (تصوير شماره 10) و بعد از دست دادن مناطق مرو سرخس قديم اين شعر را حكيم الممالك ساخت و ورد زبانها نمود ،

مرو و سرخس اگر به با درفت عجب نيست .
خال مليجك بس است و مال مليجك (1)
تلگراف تاريخي ركن الدوله استاندار خراسان
درباره تصرف مرو و سرخس
روسيه ، پس از تصرف مرو و سرخس ، علي خانف يكي از افسران ارتش را كه در جلب سران طوايف تركمن مرو به تابعيت روسيه نقش مؤثري داشت ، به حكومت مرو و سرخس منصوب نمود .
علي خانف ، پس از استقرار در سرخس ، طايفه تركمن سالور را زير حمايت خود گرفت و پادگان نظامي سرخس ومرو و تجسن را تقويت نمود ،‌
علي مردان خان نصره الملك تيموري حاكم جام و زور آباد و سرخس درباره تصرفات و تجاوزات علي خانف گزارشي به محمد تقي ميرزا ركن الدوله استاندار خراسان داده كه بسيار جالب توجه است ، ركن الدوله آن گزارش را ضمن تلگراف رمزي به استحضار ناصر الدين شاه رسانيده و در خواست كرده است ، اقداماتي به عمل آيد كه سرخس از دست فرود ، و اگر روسيه فشار مي آورد ، جاي ديگري را به روسيه بدهيد ، و سرخس را نگه داريد ، ناصر الدين شاه ضمن دستخطي به وزير خارجه نوشته :

«… ما هيچ عهد و شرطي ملك سرخس را از نو و كهنه به دولت روس واگذار نكرده ايم و دولت روس بدون خبر و بدون هيچ حقي قشون خود را داخل خاك صحيح ما كرده است . شما مأمورهستيد كه مضامين اين دستخط را به جناب وزير مختار (انگليس ) حالي كرده و در اين فقره مجدداً تلفگراف مخصوص محرمانه به وزارت خارجه انگليس نكنيد ، و جواب ديگري بما بدهند ، كه آيا خاك صحيح خودمان را به هيچ شرطي واگذار به روس نكرده باشيم آيا صرف نظر كردن از دست بدهيم يا خير ،
بديهي است استمداد ناصر الدين شاه پس از تصرف مرو و سرخس بوسيله ارتش روسيه از دولت انگليس كه خود در تعين حدود حوزه نفوذي خوددر مناطق مرزي ايران براي حفظ حريم مرز هندوستان بادولت روسيه قرار و مداري داشته بي نتيجه بود .

در اين جامتن گزارش تلگرافي ركن الدوله سند شماره 11 كه تاريخ آن احتمالاً 1301 قمري است و دستخط ناصر الدين شاه سند شماره 12 براي ملاحظه خوانندگان گرامي چاپ مي شود ،
متن گزارش استاندار خراسان

به خاك پاي جواهر آساي بندگان اقدس همايون روحي و روح العالمين فداه الآن كاغذ نصرت الملك (تيموري ) از سرخس رسيد نوشته است كه بعد از ورود به سرخس ناصري كاغذي به عليخان ، نوشتيم كه سرخس ملك دولت عليه ايران است شما به چه جهت و به چه قاعده آمده در سرخس و قلعه نصرت آباد نشسته ايد و چرا سالور را برده نگاه داشته ايد ، جواب نوشته است كه حكام بزرگ ما به من حكم كرده اند من هم آمده اين جانشسته ام اگر اولياي دولت

ايران مطلع نباشند ربطي به من ندارد ، وزراي مختار از اين كارها خبر دارند ، شما هر حرفي داريد با سفارت بزنيد و زباني به باقرخان نيشابوري كه نصرت الملك نزد عليخان فرستاده است گفته است ، من چرا تا حال به اين جا نمي آمدم حالا حكم كرده اند آمده ام عجالتاً تا اين طرف آب را تصرف كرده ام ، نصرت الملك نوشته است صريح به خاكپاي ملوكانه عرض كنيد سرخس از دست رفت اگر اين طرف آب را كه سرخس ناصري باشد واگذار نمائيد آنها آب آن را قطع مي كنند و طوري سخت خواهند گرفت كه نمي توان نگاه داريم، هر طور است فكري به حال سرخس بفرمائيد ، اگر هيچ علاج ندارد جاي ديگر را به روس بدهيد و سرخس را نگاهداريد كه رفتن سرخس مايه خيلي مرارت است ، طايفه سالور هم به طوريكه غلام جان نثار در عريضه رمز سابق عرض كرده بود و حالا نصرت الملك نوشته است ، تماماً به آن طرف آب رفته اند اگر شصت خانوار منكليخان كه با او باقي هستند نصرت الملك بعد از آب برون آمده نصرت الملك ديده است مغده مي شود متعرض نشده عليخان گفته است

طايفه سالود پناه بما آورده نگاه داشته ايم هر وقت از دولت حكم شد اينها را پس مي دهيم ، نصرت الملك نوشته است علي خان خيلي با غرور حركت مي كند و گفتگوئيكه آنجا با او بشود ثمر ندارد ،‌خانوار تكه مرو راهيم خبر كرده اند بيايند . سرخس بنشيند و زراعت نمايند ، يكصد نفر سوار قزاق هم علي خان فرستاده است به ميان طايفه سالور كه كسي متعرض آنها نشود نصرت الملك نوشته است محققاً از سمت خيوق قشوني اين روزها به سرخس سه هزار نفر شتر هم در مرو خبر كرده اند و مي خواهند دو فوج سرباز در سرخس ودو فوج در ساير ولايات و دو فوج در قاري بند و طژن (تجن ) ساخلو قرار بدهند ، اين ها حالات سرخس و نصرت الملك و عليخان است كه مشروحاً به شرف عرض رسانيده است ، كه عاكفان حضور مهر ظهور مبارك فكر درستي در باب سرخس و سالور بفرمائيد كه اين ملك از دست برفت ، نصرت الملك در باب زراعت بذه السنه تكليف خودش را پرسيده ، آنچه آن طرف آب است كه متعرض نمي توان شد . در اين طرف هم هرچه سالور زراعت كرده تكليف آنها چيست بايد عشر از آنها تكليف نصرت الملك را معلوم نمايد ، در ضمن صحبت عليخان ، باقرخان گفته است درباب كلات هم حرف ميرود … غلام جان نثار محمد تقي (ركن الدوله )

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید