بخشی از مقاله

اهرم، نقدينگى وجريان نقدى
مقياسهاى اهرم، نقدينگى وجريان نقدى با ساختار مالى يك سازمان و توانايى سازمان براى پرداخت به موقع بدهيهاى خودسر وكار دارند. هر يك از اين سه مقياس به جزءجداگانه اى از اين جنبه عملكرد شركت مربوطند. مقياسهاى اهرم، ساختارمالى سازمان را توصيف مى كنند و شامل مقياسهايى مثل نسبت بدهى به حقوق صاحبان سهام، نسبت بدهى به كل داراييها و نسبت توان پرداخت بهره مي شود. مقياسهاى نقدينگى، توانايى سازمان را براى تبديل داراييها به وجه نقد توصيف مى كنند و عبارتند از مقياسهايى مثل نسبت جارى، نسبت

سريع وشاخص فاصله اى. بالاخره مقياسهاى جريان نقدى، مقدار وجه نقدى كه سازمان ايجادكرده و منابع آن را نسبت به تقاضاهاى سازمان براى وجه نقد توصيف مى كند و شامل مقياسهايى مثل نسبت خالص جريانهاى نقدى عملياتى به حقوق صاحبان سهام و نسبت خالص جريانهاى نقدى عملياتى به داراييهاست. بخشهاى فرعى ذيل هريك از اين سه نوع را با تفصيل بيشتر مورد بحث قرار مي دهد.
مقياسهاى اهرم


مقياسهاى اهرم، باساختار مالى سازمان سر و كار دارند. اهرم مالى را مى توان به صورت ميزان تامين مالى داراييهاى عملياتى با بدهى درمقابل حقوق صاحبان سهام تعريف كرد(پنمان 2001)1.
تعهدات بدهى كاملا"مستلزم اعلام بازخريد الزامى با وجه نقد شركت از طريق پرداخت بهره و
بازپرداخت اصل به طور دوره اى است. از طرف ديگر حقوق عادى صاحبان سهام مستلزم اعلام


بازخريد اجبارى با وجه نقد نيست، چه براى بازده هاى دوره اى براى فراهم كنندگان سرمايه ، چه براى بازپرداخت سرمايه گذارى صاحبان سهام در شركت. به اين ترتيب دارندگان اوراق قرضه مبلغ ثابتى را دريافت مى كنند در حاليكه سهامداران بعد از اينكه همه مدعيان راضى شدند بقيه را

1- Penman
دريافت مى كنند. بنابراين اگر شركتى بتواند سودى بيش از بهاى تمام شده سرمايه استقراضى به دست آورد، اين تفاوت بين آن سود و بهاى تمام شده سرمايه استقراضى سود بيشترى مى شود براى سهامداران . اگر شركتى نتواند سودى بيش از بهاى تمام شده سرمايه استقراضى اش به دست آورد، سهامداران به اندازه آن تفاوت زيان مى كنند در حاليكه كليه دارندگان اوراق قرضه همچنان بازدهى به دست خواهند آورد. هرچه نسبت سرمايه فراهم شده با بدهى به سرمايه فراهم شده با حقوق صاحبان سهام بيشتر باشد، سود و زيان احتمالى براى سهامداران بيشتر مى شود. اين رابطه معمولاً «پاياپايى ريسك و پاداش»1 ناميده مى شود. هرچه اهرم يك شركت بيشتر باشد، ريسك ورشكستگى در زمانهاى بد و

برعكس سود در زمانهاى خوب براى فراهم كنندگان سهام سرمايه بيشترخواهد بود. براش و همكاران 2 (1999) دريافتند كه انتخابهاى استراتژيك موجود براى مديران در شركتهايى كه خيلى اهرمى هستند ممكن است محدود باشد زيرا نمى توانند سرمايه بيشتر با بدهى به دست آورند يا مجبورند از سرمايه پر هزينه تر حقوق صاحبان سهام استفاده كنند. در نتيجه مى توان از اهرم به عنوان يك متغير كنترل در تحقيقات مديريت استراتژيك استفاده كرد. (براى مثال مراجعه كنيد به لوباتكين و چترجى3 1991؛ هاسكيسون و همكاران4 1993). اگرچه مى توان اهرم را به عنوان متغير كنترل به كاربرد، بررسى مقياسهاى به كار رفته براى نشان دادن سازه عملكرد كلى سازمان در فصل 2 هيچ تحقيقى را نشان نداد كه از مقياسهاى اهرم استفاده كرده باشند.

 

1- Risk-reward tradeoff 2- Brush et al.
3- Lubatkin and Chatterjee 4- Hoskisson et al.
مقياسهاى نقدينگى


نقدينگى به توانايى يك شركت براى انجام به موقع تعهدات مالى خود اشاره دارد. اساساً داراييهاى
متعلق به يك شركت هنگامى داراى قدرت نقدينگى هستند كه بتوانند به سرعت و به آسانى به وجه نقد تبديل شوند.(بريلى و همكاران1 2001).مساله مهم و بحرانى عملكرد در رابطه با نقدينگى آن است كه آيا سازمان سرمايه كافى كه به آسانى در دسترس باشد دارد يا مشغول تهيه آن است تا به عملياتش ادامه دهد. بنابراين، مقياسهاى نقدينگى نشان دهنده يك بعد از ابعاد عملكرد كلى سازمانند اما به تنهايى براى نشان دادن كل ساختاركافى نيستند.


نقدينگى را هم به صورت مطلق و هم به صورت درصدى مى توان اندازه گيرى كرد. نمونه اى از يك مقياس مطلق نقدينگى سازمان، سرمايه در گردش يا مازاد داراييهاى جارى بر بدهيهاى جارى است. يك مقياس مطلق ديگر نقدينگى مقياس فاصله اى است كه نشان دهنده طول زمانى است كه سازمان با استفاده از داراييهاى نقدى خود، بدون فروش بيشتر به عمليات خود ادامه دهد.


نمونه هايى از مقياسهاى درصدى نقدينگى عبارتند از: تغيير در سرمايه گردش، نسبت جارى و نسبت سريع.
يك ضعف مهم مقياسهاى نقدينگى محاسبه شده از صورتهاى مالى آن است كه شامل دسترسى راحت سازمان به سرمايه از طريق خطوط اعتبار موجود و تمديد قرارداد بدهى نيست . چون معمولاً بهاى تمام شده سرمايه وامها بيش از آن است كه بتوان از سرمايه گذاريهاى كوتاه مدت به دست آورد. عاقلانه آن است كه همه مازاد وجه نقد براى كاهش بدهيهاى كوتاه مدت بهره دار به كار روند به شرطى كه تحت قراردادهاى استقراضى موجود بتوان سرمايه را به سرعت جايگزين كرد. دسترسى به سرمايه تحت قراردادهاى استقراضى موجود يك نقدينگى اضافى دراختيارسازمان


مى گذاردكه در صورتهاى مالى سازمان گزارش نمى شود. بنابراين نقدينگى سازمان كمتر از مقدار واقعى گزارش مى شود.
1-Brealey et al.
مقياسهاى جريان نقدى


جريان نقدى نه تنها براى انجام تعهدات جارى ضرورى است بلكه مقياسى هم هست براى توانايى شركت در پرداخت بازده به فراهم كنندگان منابع . نهايتاً در دسترس بودن پرداختهاى نقدى براى فراهم كنندگان سرمايه است كه منفعت مالى يا ارزشى را كه آنها از سازمان به دست


مى آورند تعيين مى كند. روشهاى معمول ارزشگذارى موسسه مبتنى است بر پيش بينى جريانهاى نقدى قابل دسترس و زمان بندى پرداختهاى نقدى به سرمايه گذاران.
(وست و جونز19991،كوپلز و همكاران2 2000 )به عنوان مثال، در مدل كاهش سود سهام با رشد ثابت كه قبلاً ارائه شد، جريانهاى نقدى صورت كسرى است كه در ارزش فعلى يك سازمان به كار مى رود. بنابراين مناسب است كه جريان نقدى دردسترس سرمايه گذاران را به عنوان جزئى از عملكرد سازمان سنجيد. مسئله اى كه براى محققان مهم است، آن است كه بايد جريانهاى نقدى را در طى چه مدتى اندازه گيرى كرد، چون منابع وكاربردهاى وجه نقد ممكن است سال به سال بر طبق نرخهاى رشد و فرصتهاى سرمايه گذارى كاملاً تغيير كنند.


نمونه هايى از مقياسهاى جريان نقدى كه ما در بررسى تحقيقات تجربى اخير پيدا كرديم
عبارتند از: جريان نقدى خالص حاصل از عمليات، جريان نقدى به عنوان درصدى از سهم سرمايه (بازده نقدى حق مالكيت)، جريانهاى نقدى عملياتى به عنوان درصدى از دارايى كل (بازده نقدى داراييها) و نرخ رشد جريانهاى نقدى عملياتى. هر يك از اين مقياسها با وجه نقدى سر و كار دارند كه سازمان در اختيار دارد تا سرمايه لازم براى سرمايه گذارى و فعاليتهاى مالى را تأمين كند.

 

1- West and Jones 2- Copeland et al.
مقیاسهای کارایی
كارايى مى سنجد كه سازمانها چگونه از منابع خود بهره بردارى مى كنند. اين منابع عبارتند از:
منابع مادى ، مالى و انسانى. نمونه هايى از مقياسهاى كارايى عبارتند از: نسبتهاى گردش دارايى كل، مطالبات، موجودِ كالا و داراييهاى ثابت. نمونه هايى از مقياسهاى كارايى عبارتند از: نسبتهاى گردش دارايى كل، مطالبات، موجودى كالا و داراييهاى ثابت. نسبتهاى كارايى ويژه صنعت شامل مقياسهايى همچون سود خالص هر كارمند، سود خالص هر فوت مربع ، درصد به كارگيرى تجهيزات و كارمند، فروش هر كارمند و فروش هر فوت مربع مى باشد. بديهى است كه نسبتهاى كارايى مى تواند هم شامل اطلاعات حسابدارى و غير حسابدارى شود.


بسيارى ازمولفان كارايى را به عنوان بعد ابتدايى عملكرد به كار مى برند. (به عنوان مثال به مقالات دراكر1 1954؛كامرون2 1986؛ ونكاترامان و رامانجام3 1986؛ و مرفى و همكاران4 1996 رجوع نمایید). در حاليكه كارايى يك بعد مهم عملكرد مى باشد، پرتر5 (1996) اشاره مى كند كه آن يك شرط كافى براى عملكرد سازمانى نيست. پرتر بيان مى كند كه شركتها نه تنها بايد كارا باشند بلكه بايد منافع (مزاياى ) رقابتى را بر مبناى تفاوتهايشان از ساير رقبا ايجاد كنند كه اين تفاوتها معمولاً به وسيله مشتريان ارزشيابى مى شود.
يك موضوع مهم در مورد مقياسهاى كارايى اين است كه قابليت مقايسه را بين صنعتها و حتى شركتهايى كه داخل يك صنعت فعاليت مى كنند را به وجود مى آورد. مثلاً فروش هر فوت مربع يك مقياس عمده براى عملكرد صنعت خرده فروشى مى باشد كه هنوز براى اغلب شركتهاى مشاوره اى بى معنى است. مثالى ديگر تلاش براى مقايسه فروش هر كارمند است. ارزش شركتهاى صنعت اتومبيل كاملاً متفاوت خواهد بود از موسسات استخدام موقتى. حتى داخل يك صنعت مشابه هم كارايى مى تواند معناى متفاوتى براى شركتها داشتــه باشد. مثلاً فـروش هر كارمنـد در
1-Druker 2- Cameron 3- Venkatraman and Ramanujam
4- Murphy et al. 5- Porter
ساختار شركتهايى كه اغلب نيروى كارشان بيرونى است كاملاً متفاوت خواهد بود از ساختار شركتهايى كه نيروى كارشان از داخل شركت است .
نسبتهاى گردش همچنين در يك صنعت و حتى از شركتى به شركت ديگر متفاوت
مى باشند. گردش موجودى مى تواند بر مبناى صنعت تفاوت عمده اى داشته باشد. موجودى در صنعت توليدى به طور نمونه روزانه گردش دارد در حاليكه در صنعت جواهرات گرانبها هر سال يكبار گردش دارد.


كاربرد مقياسهاى كارايى به عنوان يك مقياس وابسته در تحقيق نيازمند گروهى از منافعى است كه تفسير همگنى از كارايى دارند. به عنوان مثال شركتهايى كه استراتژى بهاى تمام شده پائين را دنبال مى كنند مقياسهاى كارايى متفاوتى از شركتهايى دارند كه استراتژيهاى متفاوتى رادنبال
مى كنند. (پرتر1996). نظارت بر تفاوت (انحراف) مقياسهاى كارايى براى همه عوامل واقعاً مشكل است. بر اين اساس محققى كه كارايى را به عنوان مقياس عملكرد سازمانى به كار
مى برد بايد در طرح تحقيق مراقب باشد.

 

مقياسهاى عملياتى
مقياسهاى عملياتى نشان دهنده عملكرد غير مالى يك سازمانند. رواج سيستمهاى سنجش عملكردمثل «كارت امتياز متوازن»1 كه سنجش استراتژى و عملكرد را درهم
مى آميزند تاكيد جديدى بر اين مقياسهاى غير مالى نهاده است (كاپلان2 1984 ،كاپلان و نورتون3 1992 ). نمونه هايى از مقياسهاى غيرمالى عبارتند از: سهم بازار ،تغيير داراييهاى نامشهود مثل حق اختراع يا مهارتها و تواناييهاى منابع انسانى،رضايت مشترى، نوآورى در محصول،

1- Balanced scorecard 2- Kaplan 3- Kaplan and Norton
بهره ورى،كيفيت و عملكرد سهامدار. مقياسهاى غيرمالى اغلب شامل ارزيابيهاى كيفى توسط مديريتند، نه سنجش عينى كمى . در نتيجه اعتبار اين مقياسها مورد ترديد است و ممكن است نيازمند تائيد طرفهايى از خارج سازمان باشد.
يك سئوال حياتى كه پژوهشگران هنگام استفاده از مقياسهاى عملياتى عملكرد بايد به آن پاسخ دهند آن است كه آيا اين مقياسها مقدم برعملكردند يا عملكرد واقعى را نشان مى دهند. مثلاً يك سازمان مى تواند حق اختراع بسيارى از محصولات جديد را به دست آورد، اما اگر بازارى براى محصولات وجود نداشته باشد، افزايش تعداد حق اختراعهاى سازمان در واقع مى تواند نشان دهنده عملكرد ضعيف باشد. به عبارت ديگر،اگر هزينه نهائى بيش از درآمد نهائى باشد سازمان


نمى تواند با افزايش فروش عملكرد مالى را بهبود ببخشد. يك مثال ديگرسنجش عملكرد بر اساس امتيازات رضايت مشترى است. نقطه اى وجود دارد كه در آن هزينه افزايش رضايت مشترى از منافع حاصله فراتر مى رود. از ديدگاه كلى سازمانى يك شركت سود محور، افزايش رضايت مشترى فقط در صورتى اهميت دارد كه به ايجاد ثروت براى مالكان منجر شود.
مزيت اصلى استفاده از مقياسهاى عملياتى همراه بامقياسهاى عملكرد مالى هنگامى است كه اطلاعاتى درباره فرصتهايى كه ايجاد شده اند، اما هنوز از نظر مالى تحقق نيافته اند، فراهم كند. براى مثال يك شركت دارويى وقتى اجازه وزارت غذا و دارو(FDA ) 1 را براى دارويى جديد كسب مى كند ممكن است ارزش قابل توجهى براى سهامداران توليد كند اگر چه تحقق جريانهاى نقدى كه اساس آن ثروت آفرينى هستند ممكن است براى مدت زيادى رخ ندهد. يك مثال ديگر شركت اكتشافى نفت و گاز است. هنگام كشف يك ميدان نفتى جديد ارزش قابل توجهى براى سهامداران ايجاد مى شود، اما منافع مالى براى شركت عملاً تحقق نخواهد يافت تا وقتى كه ذخائر نفتى تازه كشف شده از زمين استخراج شود.

1- Food and Drug Administration
چون اصول عمومى پذيرفته شده درحسابدارى (GAAP) به شركتها اجازه نمى دهد كه ارزش مورد انتظار از اكتشافات جديد را قبل از اينكه منافع انها عملاً تحقق يابد شناسايى كنند، مقياسهاى مبتنى برحسابدارى اين اطلاعات مربوط به عملكرد سازمانى را در برنمى گيرند از سوى ديگر، مقياسهاى مبتنى بر بازار از كل عملكرد سازمانى واكنش نشان مى دهند وقتى كه بازار از اطلاعات عملياتى كه شامل نتايج مالى نمى باشد مطلع مى شود. متاسفانه مقياسهاى مبتنى بر باراز در مورد شركتهاى خصوصى دردسترس نيست، بنابراين درآن موارد شايد تركيبى از مقياسهاى عملياتى و مقياسهاى مبتنى برحسابدارى لازم باشد تا نماينده سازه عملكردكل باشند. به هرحال هنوز پژوهشگران بايد تصميم بگيرند از چه مقياسهاى عملياتى استفاده كنند و شايد مقياسهاى عملياتى مناسب و مختص هر صنعت باشند و در نتيجه تعميم ميان صنايع غيرعملى باشد.

مقیاسهای مبتنی بر بازار
مقیاس‌های عملکرد مبتنی بر بازار ارزش بازار سازمان را در نسبتها یا نرخهای تغییر ادغام می‌کنند. بنابراین، این مقیاسها فقط وقتی در دسترسند که بازارهای قابل مشاهده یا برآورد ارزش بازار برای شرکتها موجود باشد مثل شرکتهای سهامی عام، شرکتهای پرتفوی بنگاه‌های سهامی خصوصی، یا شرکتهای فروخته شده از طریق واسطه‌هایی که مبلغ معامله را در اختیار پژوهشگران می‌گذارند. مثالهایی از این مقیاسها عبارتند از: بازده برای سهامداران، ارزش افزوده بازار، بازده‌های دوره تملک، آلفای جنسن و کیوی توبین.


چون برای شرکتهای خصوصی به ندرت ارزش بازار در دسترس عموم قرار می‌گیرد، استفاده از مقیاسهای مبتنی بر بازار برای تحقیقات کارآفرینی مساله دار است.
مقیاسهای مبتنی بر بازار را بهترین مقیاسهای ممکن برای عملکرد اقتصادی سازمان دانسته اند (برای نمونه مراجعه کنید به راپاپورت1 1986؛ رابینسون2، 1995؛ کوپلند و دیگران3 2000).


1-Rappaport 2- Robinson 3- Copeland et al.
همچنین مورد انتقاد قرار گرفته اند. (برای مثال رجوع کنید به برومایلی1 1986، 1990). چند استدلال اصلی به نفع مقیاسهای مبتنی بر بازار وجود دارد. اولاً آنها شامل ارزش ایجاد شده با استفاده از فرصتهای موجود و نیز ارزش مورد انتظار فعالیتهای آینده پس از منظور کردن ریسک مربوط که در آینده باید تحقق یابد هستند. ثانیاً و شاید مهمتر از آن، انتشارات با مقیاسهای مبتنی بر حسابداری بر بازده سهامدار اثر نمی گذارند (براش و دیگران2 2000)، چون مقیاسهای حسابداری را مدیریت می‌تواند دستکاری کندن اما بازاری که به خوبی مورد نظارت باشد کلاً قابل دستکاری نیست. ثالثاً اگر این فرض را بپذیریم که بازارها نسبتاً کارآ هستند (و این موضوعی است که هنوز مورد مناقشه داشنمندان است) مقیاسهای مبتنی بر بازار به سرعت اعمال مدیران و تغییرات ارزش اقتصادی سازمان را منعکس می‌سازند. همچنین، چون ارزش کارهای گذشته به سرعت در ارزش بازار سازمان ادغام می‌شود، می‌توان

فرض کرد که تغییر ارزش بازار در یک دوره معین منعکس کننده اقدامات مدیریت و تغییرات شرایط کلی بازار در آن زمان خاص بوده است. بر عکس تغییرات مقیاسهای مبتنی بر حسابداری ممکن است چندین دوره نسبت به اقدامات مدیریتی تاخیر داشته باشد، که مشکلاتی بر پژوهشگران بوجود می‌آورد. چون ممکن است در طی این مدت رویدادهایی با تاخیر زمانی کمتر میان اقدام و اثر هم بر مقیاسهای مبتنی بر حسابداری اثر بگذراند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید