بخشی از مقاله

نظر اسلام درباره توسعه


تعاريف غرب در مورد توسعه، و اشکالات آن را بيان نماييد؟ آيا در اسلام تعريف جامعى در مورد توسعه وجود دارد؟
lکلمه ى توسعه در زبان فارسى معادل development است. اين واژه در زبان انگليسى به معناى رشد کمىّ و افزايش مقدار است; به تعبيرى، رشد بادکنکى و افزايش کميت و مقدار توليدات و کالاها و خدمات و آنچه که موجب افزايش رفاه مادى بشر مى شود; به عبارت ديگر، توسعه در آغاز جلوه ى کمى داشته، ولى پس از گذشت حدود نيم قرن از مطرح شدن موضوع توسعه، خصوصاً ديدگاه هاى دو دهه ى اخير، با توجه به بعضى حوايج بشر، توسعه را به صورت کيفى و انسان گرا لحاظ نموده اند.


در آغاز که توسعه مطرح شد، هر کشورى را که درآمد سرانه اش بالا بود، توسعه يافته مى شمردند; البته در آمد سرانه ى بالايى که هم چنان فزاينده بود، چون رشد و توسعه تفاوت دارند; رشد به معناى افزايش درآمد سرانه به صورت صرفاً کمى است ولى توسعه به اين معناست که فزاينده بودن درآمد سرانه ى يک کشور با تحولى در زيرساخت هاى اقتصادى همراه است; به طورى که اين فزاينده بودن در آمد سرانه، حالت مستمر پيدا مى کند.


به هر حال، در آغاز وجه مادى توسعه مدنظر بود; ولى در دو دهه ى اخير به اين نتيجه رسيدند که گاهى روى کرد يک جامعه به توسعه، داراى آثار و نتايج زيانبار اجتماعى، روانى و سياسى خواهد بود; بنابراين، از جهت انسانى نيز به توسعه توجه شده است. و حتى توسعه اى مورد قبول قرار مى گيرد که علاوه بر افزايش درآمد سرانه و تحول در زيرساخت ها، با انسانى تر شدن زندگى، و تعميم توزيع بهتر درآمد جامعه و گسترش رفاه فراگير همراه باشد.


اگر بخواهيم با استفاده از منابع معرفت دينى در مورد توسعه نظر بدهيم، مناسب ترين واژه در اين زمينه واژه ى عمران است که در قرآن و روايات نيز آمده است و آن را به عنوان يکى از اهداف خلقت انسان بر روى زمين معرفى کرده اند. خداوند در قرآن مجيد از قول يکى از انبيا به قومش مى فرمايد:
(هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ);[1]


در اين جا استعمار به آن معناى زشتى که در اثر کارکرد غرب پيدا کرده، نيست; بلکه کشانيدن به عمران و آبادانى است. همان گونه که در زبان فارسى به آبادى شهرها و در زبان عربى به عمران البلاد تعبير مى کنيم. ابن خلدون، مفسر تاريخ، از آن به «علم العمران» تعبير مى کند و مى توان آن را به جاى کلمه ى توسعه به کار برد و اعتقاد داشت که در آن علاوه بر معناى کمى جهات کيفى نيز نهفته است. خداوند انسان را در روى زمين آفريد تا زمين را آباد کند و آباد کردن زمين هم حدى ندارد; بلکه مى توان آباد و آبادتر شود. حضرت على(عليه السلام) در خطبه ى اول نهج البلاغه مى فرمايد:
فأهبطه بعد التّوبه ليعمر أرضه بنسله; خداوند آدم را بر روى زمين فرود آورد تا زمين خدا را با نسل خودش آباد کند.


حضرت على(عليه السلام) در نامه اى به مالک اشتر، يکى از وظايف والى را عمران بلاد و آبادانى شهرها معرفى نموده اند. اين معنا مى تواند واژه ى مناسبى به جاى توسعه باشد. مفهوم عمران يک مفهوم چند بعدى است، يک بُعد آن، بُعد مادى است; يعنى افزايش امکانات مادى زندگى، توسعه ى کشاورزى، دام دارى، صنعت و گسترش بهره بردارى از زمين به عنوان مسکن و گسترش تجارت، که اين ها را به عنوان بُعد مادى توسعه مى گيريم. در مجموعه اى از روايات اهل بيت(عليهم السلام) کلمه ى عمران با استفاده از مبانى و مسائل ديگرى تحقق پيدا مى کند; يعنى عمران علاوه بر بُعد مادى، نتيجه ى يک حرکت اخلاقى، عاطفى و اجتماعى است.


(صلة الرحم تعمر الديار و تزيد فى الاعمار[2]);
از اين روايت استفاده مى شود که حرکت اخلاقى و عاطفى، باعث فزونى عمر و آبادانى جامعه مى شود; نيز در اسلام، عمران يک پديده ى صرفاً مادى و يک بعدى نيست. در روايت ديگرى از عبدالله بن عباس نقل شده است که رسول اکرم(صلى الله عليه وآله)از خداوند نقل مى کنند:
(بالقائم منکم أعمر أرضى بتسبيحى و تقديسى و تهليلى)[3]; به وسيله ى امام زمان(عج) من زمين را آباد مى کنم.
در اين جا وجه ديگرى از عمران، يعنى جلوه ى معنوى عمران و ازدياد امکانات مادى در اثر روى کرد معنوى نشان داده مى شود. خداوند در قرآن مى فرمايد:
(وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا.)[4]


اين بيان کننده ى تأثير يک بعد معنوى رفتار مردم است و نتيجه ى چنين رفتارى، يک حاصل مادى است; يعنى اگر ايمان داشته باشند، خداوند برکات مادى را بر آنها نازل مى کند; بنابراين عمران، يک حقيقت چند بعدى پيدا مى کند. غربى ها در تعريف توسعه، کم کم به اين معنا نزديک مى شوند; چون سخن از توسعه ى انسانى و امنيت خاطر و آرامش و رفع اضطراب دارند.


ما چگونه مى توانيم اين مسائل را به تحقق برسانيم؟ با افزايش شکوه مادى، اضطراب از بين نمى رود; بلکه بايد با روى کرد معنوى، عاطفى و اخلاقى همراه باشد، تا اضطراب از بين برود. دو بعد وجود انسان (بعد مادى و بعد معنوى) با هم حرکت رو به رشد داشته اند تا توسعه ى مدنظر اسلام تحقق پيدا کند. اگر ما بتوانيم عمران را به عنوان يک پديده ى چند بعدى تعريف کنيم، تعريف توسعه از ديدگاه اسلام را بيان کرده ايم; در حالى که توسعه ى غربى يک توسعه ى تک بعدى است. هرچند در حال چند بعدى شدن هستند; اما آن چند بعد اسلام، در آن لحاظ نشده است.


آيا صرف بالا بودن تعداد شاغلين زن مى تواند ملاک توسعه باشد؟
يکى از ملاک هايى که براى توسعه يافتگى يک جامعه در نظر مى گيرند، ميزان اشتغال بانوان است; در حالى که مى بينيم شغل هايى مورد محاسبه ى آمارى قرار گرفته اند که شايسته ى بانوان نيست. آيا صرف بالا بودن تعداد شاغلين زن مى تواند ملاک توسعه باشد؟


در غرب، در درآمد ملى، شغل زنان مورد توجه قرار مى گيرد; يعنى درآمد ملى آنها همراه با سايرين، درآمد ملى را تشکيل مى دهد; و احياناً خانم ها به مشاغلى اشتغال پيدا مى کنند که با روح، فيزيولوژى و ساختار حياتى آنها متناسب نيست.


طبعاً از نظر اسلام، اشتغال خانم ها به اين گونه امور معنا ندارد; اما توصيه دارد به مشاغلى بپردازند که با روح، خلقت و قدرت آنها سازگار و متناسب باشد. در جامعه ى اسلامى، ارزش کار خانم ها در خانه کم تر از ارزش کار آنها در بيرون از خانه نيست و لزوماً اجبارى در کار کردن بيرون از خانه ندارند. در نظريه ى جديد دهه ى اخير، انديشمندان و متفکران غربى به اين نتيجه رسيده اند که بازگشت خانم ها به خانه و تربيت فرزندان، فايده ى بيش ترى دارد. در خانواده اى که

خانم خانواده در بيرون مشغول کار است ناگزير بايد هزينه هاى مادّى اضافى را متحمل شود; مثلاً چون خانم فرصت کافى براى درست کردن غذا ندارد، بايد غذاى آماده از بيرون بخرند. از همه مهم تر، تربيت فرزندان است. آثار روانى تربيت فرزند، به مراقبت مستقيم مادر بستگى دارد; در غير اين صورت، فرزند مشکلات روانى سنگينى را متحمل مى شود; به عبارت ديگر، زيان هاى روانى اى که فرزند از اين طريق متحمل مى شود، بسيار زياد است و نيز موجب پيدايش ضايعات اجتماعى و استرس هايى در مادر و فرزند، در حين جدا شدن از هم ديگر مى شود.


جوامع غربى با تشويق و کشانيدن خانم ها به مشاغلى که نيازى به شرکت آنان ندارد متحمل اين هزينه هاى اجتماعى مى شوند. اگر از بعد مادّى نيز در نظر بگيريم، حاصل کار يک خانم در داخل خانه با حاصل مادّى يک مرد در خارج از خانه، اگر برابر يا بيش تر نباشد، کم تر نخواهد بود و گاهى ارزش يک خانم در خانه بيش از آن چيزى است که در خارج از خانه از طريق اشتغال، کسب درآمد مى کند; به علاوه، ضايعات روحى و اجتماعى که بر اين کار مترتب مى شود، بسيار

زيادتر است. ما مخالف نيستيم که خانم ها با مشاغل متناسب با خودشان، حتّى در خارج از خانه مشغول به کار باشند. ما در مدارس دخترانه، در تشخيص و درمان بيمارى خانم ها، پرستارى از بانوان و بسيارى از مشاغل ديگر نياز به حضور خانم ها داريم، و حتى اولويت اين است که از خانم ها استفاده شود; تا از آثار اخلاقى و اجتماعى نامناسب جلوگيرى گردد. البته اين باعث نمى شود که به تربيت فرزند و خانه نپردازد; بلکه اولويت با خانه و تربيت فرزند است; هم چنين اين ها مانع توسعه نيست و حتى مى توان در چنين مواردى اقدام ناشايسته ى اخلاقى را ضد توسعه دانست. مى توان کار خانم ها را از نظر مادى ارزش يابى و در درآمد سرانه محاسبه نمود; بنابراين، چون چنين کارى ميسر است; لذا لزومى ندارد که آنهارا در مشاغل خارج از خانه به کار بگيريم تا در درآمد سرانه منظور نماييم، يا درآمد ملى را بالا نشان دهيم.


غرب نيز، کم و بيش به اين نتيجه رسيده است که اشتغال خانم ها به مشاغلى که متناسب با روحيه ى آنها نيست، موجب ضايعات زيادى مى شود و لذا نظرياتى مبنى بر بازگشت خانم ها به خانه و تربيت فرزند داده شده است.
نظر اسلام درباره ى کار و تلاش چيست؟ آيا محدوديتى براى آن قايل اند؟


در مورد کار و فعاليت اقتصادى بهتر است موضوع دنياطلبى و تعارض آن با مبانى دينى ما و سازگارى آن با توسعه را جداگانه بحث کنيم. کار به عنوان يک عنصر مورد نياز در توسعه قابل توجه است. اصولاً کار، اعم از کار جسمى و فکرى، براى دست يافتن به توسعه ضرورى است. اسلام مشوّق کار است. اين مسئله را مى توان در روايات سيره ى معصومين(عليهم السلام)مشاهده نمود; به عنوان مثال، وقتى در کتاب هاى تاريخى و روايى، رفتار على(عليه السلام) را بررسى مى نماييم، از ايشان به عنوان يک عنصر پرکار و فعال در عرصه ى اقتصاد ياد مى شود. هم چنان که نقل است:


(أَنَّ أَمِيرَالمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوک مِنْ کَدِّيدِهِ);[5]اميرمؤمنان على(عليه السلام) با دست رنج خود، هزار برده خريد و آزاد کرد.
و نيز نقل است که شخصى هنگام صبح حضرت را در حالى که بارى بر روى دوش داشت مشاهده نمود. عرض کرد: چه چيزى حمل مى کنيد؟ فرمود: (مِائَةُ أَلْفِ عَذْق إِنْ شَاءَ اللهُ);[6] صدهزار نخل; يعنى حضرت(عليه السلام)هسته هاى خرما را براى کاشتن حمل مى کردند. در روايت دارد که تمام هسته هايى که حضرت کاشتند، بارور شد. از اين نوع کارها و کوشش ها از آن حضرت فراوان نقل شده است. از شخصى نقل است که يک روز صبح زود حضرت على(عليه السلام) وارد

ملک خودشان شدند که من نگهبان آن بودم; حضرت(عليه السلام) کلنگ را برداشت و مشغول به حفر چاهى شد تا جايى که من فقط صداى نفس حضرت را مى شنيدم، لحظه اى بيرون آمدند و رفع خستگى نمودند، سپس ادامه دادند تا آن که آب مانند گردن شتر، از چاه بيرون زد; حضرت فرمودند: قلم و کاغذ بياور، و نوشتند: اين را در راه خدا براى فقرا وقف نمودم. روحيه ى کار و تلاش و رنج و زحمت در همه ى ائمه(عليهم السلام)بوده است. از امام صادق(عليه السلام)

سؤال شد که شما چگونه در باغ خودتان کار مى کنيد؟ حضرت فرمود: (قد عَمِلَ بِالْيدِ مَنْ هُوَ خَيرٌ مِنِّى وَ مِنْ أَبِى);[7] سؤال شد که مَن هُو؟ فرمود: بهتر از من، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام)هستند. جالب اين که در اين نسخه بدل بِالْيدِ، بِالْبيل هم نوشته شده است; يعنى حضرت با بيل کار مى کردند و کسى که بهتر از اوست هم با بيل کار مى کرده است. حضرت توسط بعضى از شيعيان به اصحاب خود سلام مى رساندند و به آنها سفارش مى کردند که صبح زود دنبال کار بروند.


(فان آباءنا کانوا يطلبونها و يرکضون فيها);[8]
آنها معاش خودشان را طلب مى کردند و براى به دست آوردن آن مى دويدند.
حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام) مى فرمايد:
(اِنّى أَجِدُنِى أَمقُتُ الرَّجُلَ يتَعَذَّرُ عَلَيهِ المَکاسِبُ l فَيسْتُلقِى عَلى قَفَاهُ وَ يقُولُ اللّهُمّ ارْزُقْنِى وَ يدَعُ أنْ ينتَشِرَ فِى الأَرْضِ وَ يلتَمِسَ مِن فَضلِ اللّهِ وَ الذَّرَّةُ تَخرُجُ مِنْ جُحرها تَلتَمِسُ رِزقَهَا.)[9];
من ناراحت هستم که مردى راه هاى کسب در آمد را بر روى خودش بسته و در خانه ى خودش خوابيده و دهانش را باز کرده و از خداوند روزى مى خواهد; و از سعى و تلاش در زمين و کسب روزى، خوددارى مى کند; در صورتى که کوچک ترين حيوانات (مورچه) از لانه ى خود به قصد به دست آوردن روزى حرکت مى کنند.
ما روايات زيادى داريم که امر به کار کردن نموده، و هيچ يک از آنها کار را محدود به تأمين معاش نکرده اند. کسانى که مى گويند بايد صرفاً براى حداقل معاش کار کرد، اين ها از سيره ى ائمه دور هستند. در کتاب و سنت نيز وجود دارد که کار، مطلوب ذاتى و آثار و نتايجى دارد. شخصى خدمت امام صادق(عليه السلام) رسيد، حضرت فرمودند: چه مى کنى؟ او گفت: کارى ندارم. حضرت فرمود: چطور؟ گفت: آن قدر ثروت دارم که تا آخر عمرم بخورم. حضرت سه بار فرمودند: (هذا من عمل الشيطان). در برخى روايات داريم که بعد فرمودند: (ترک التجارة يذهب بالعقل). در اين جا تجارت به معناى کسب و کار است.[10] ترک کار عقل را از

بين مى برد. نيز فرمودند: (التجارة تزيد فى العقل)[11] کار و تجارت و کسب، عقل را رشد مى دهد و آثار آن مشهود است که انسان اگر کاربکند، عقل فعال است و اگر عقل فعال باشد رکود ندارد. اين ها همه نشان دهنده ى تشويق اسلام به کار و کوشش است. کار و کوشش را به تأمين معاش محدود نکرده اند، بلکه گاهى گفته شده، کار کنيد هر چند که از حاصل کار شما ديگران بهره ببرند; ولى معنايش اين نيست که انسان تمام وقت خود را به کار و کوشش اختصاص دهد. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:


مقدار کار و کوشش اقتصادى شما، بايد بالاتر از کسى باشد که فرصت هاى خود را از دست مى دهد و کم تر از کار کسى باشد که حريص است; يعنى حد متوسط بين افراط و تفريط را براى کار برگزينيد;
هم چنين در روايات دارد:
(و اجملوا فى طلب الرزق); در طلب روزى، از زيبايى حرکت غفلت نورزيد.
انسان بايد در کنار کار و کسب، تهذيب نفس نمايد، به زن و بچه ى خود توجه کند و با خانواده و فاميل رفت و آمد داشته باشد.
امام موسى بن جعفر(عليه السلام) مى فرمايد:


اوقات خود را به چهار بخش تقسيم کنيد: وقتى را به عبادت، وقتى را به استراحت، وقتى را به کارها و وقتى را به لذت حلال اختصاص دهيد.[12]
بنابراين، نبايد تمام وقت يک انسان به کار و کوشش اختصاص يابد; بلکه بايد حدّ ميانه را برگزيند. جالب اين که توسعه ى اقتصادى در غرب نيز، اين گونه تفسير نشده که تمام وقت يک انسان به کار اختصاص پيدا کند; خصوصاً با رويکرد انسانى توسعه، طبعاً بايد در کنار کار و تلاش، فرصت استراحت، عبادت، خودسازى و افزايش آگاهى و رسيدن به خانواده و ساير لذت هاى حلال را نيز داشته باشد.


حدود دو دهه ى اخير، برخى از تحصيل کرده هاى غربى و يا متفکرانى که تحت تأثير آنها قرار گرفته بودند، عنوان کردند که عبادت موجب کاهش کار و کوشش و طبعاً منجر به عدم توسعه مى شود; در حالى که در کشورهاى توسعه يافته قايل اند که درکنار چند ساعت کار، چند ساعت استراحت نيز لازم است; لذا در برخى کشورها در روز هشت ساعت و در بعضى ديگر شش ساعت کار انجام مى دهند.


با توجه به سفارش اسلام به وقف، لطفاً رابطه ى وقف را با توسعه بيان فرماييد.
وقف، بخشى از امکانات شخصى است که از قلمرو مالکيت شخصى خارج مى شود و به نفع عمومى انتقال پيدا مى کند. وقف، يک نوع سرمايه گذارى عمومى است و نتيجه ى آن با توسعه سازگار است. آن چه که در توسعه بايد به آن توجه شود کار و تلاش عنصر نيروى انسانى است; لکن همه ى حاصل کار و کوشش او به خودش اختصاص پيدا نمى کند; بلکه بخشى از آن به جامعه اختصاص مى يابد.
از اوقاف عمومى، عامه ى مردم، خصوصاً نيازمندان، بهره مى گيرند; علاوه بر منافعى که با کار، به دست نيازمندان مى رسد، آنان مى توانند با بهره بردن از اوقاف هم زندگى بهترى داشته باشند.


پس وقف، ضد توسعه نيست. اگر به اوقاف توجه شود، زمينه اى است براى توسعه; چرا که يکى از پيش نيازهاى توسعه، سرمايه گذارىِ بيش تر است و هر چه سرمايه بيش تر بعد فردى پيدا کند، با توسعه ناسازگارتر است. بنابر تعريف وقف، بخشى از ثروت هاى خصوصى مردم تبديل به ثروت هاى جامعه مى شود. طبعاً وقتى ثروت عمومى جامعه افزايش يابد و از اوقاف استفاده ى درست شود، حاصل آن رشد بيش تر و رفاه افزون تر خواهد بود.
رابطه ى زهد با توسعه چگونه است؟ اگر زهد را به معناى مصرف کم تر بگيريم، آيا نتيجه ى آن، توليد کم تر و رکود نيست؟


زهد پيش ازاين که يک مفهوم اقتصادى باشد، يک مفهوم عرفانى است. زهد به معناى بى رغبتى به مال دنيا و به تعبير دقيق تر، به معناى اسير مال نشدن و دل نبستن به مال و ساير مظاهر دنياست. اين غير از زهد به معناى کم مصرف کردن است; چون ممکن است شخصى داراى سرمايه و ثروت انباشته اى باشد، اما دل به آن نبندد. به اين معنا او زاهد است; البته چنين زهدى درشرايط خاصى خود رانشان مى دهد; مثلاً اگر لازم شد کسى به جهاد برود اين جا مشخص مى شود که آيا تعلق خاطر به مال و زندگى، مانع رفتن او به جهاد مى شود يا نه; يا در جايى بخواهد حرف حقى بزند که به موجب آن بخشى از ثروت يا مقام

خود را از دست مى دهد، اين جا اگر حرف حق را زد انسان زاهد و آزاده اى خواهد بود. اين زهد به معناى دست يافتن به درجات بالاى کمال است و طبعاً انسان براى رسيدن به اين مقام بايد خود را تمرين دهد و نبايد براى تمرين دادن به هر مقدار که مى تواند خود را به نعمت هاى دنيوى متنعم کند، بلکه بايد نفس خود را مهار کند. وقتى از حضرت على(عليه السلام) سؤال شد که شما با اين مقام و جلال و مال، چرا چنين پيراهنى پوشيده ايد؟ حضرت فرمودند: (هذه نفسى

اُرَوِّضُها بالتقوى)، اين نفس من است که من آن را به تقوى تمرين مى دهم; يعنى با اين کار، خودم را تربيت مى کنم. انسان نياز به تربيت خود دارد و دست يافتن به مقام زاهدان، نيازمند به چنين تمرينى است. اين تمرين، مستلزم اين است که انسان داوطلبانه پاره اى از محروميت ها را بپذيرد. طبعاً چنين مسئله اى به عنوان يک مسئله ى عرفانى و اخلاقى مورد توجه است. مکلّف به اين تکليف، انسان کمال خواهى است که بايد خودش را در چارچوب شرع رياضت دهد، تا به زهد عملى برسد; علاوه بر اين، اين زهد عملى، در شرايط ديگرى نيز لازم است; مثلاً در جامعه اى که اکثر افراد آن فقيرند، مؤمن ثروتمند نمى تواند بدون دغدغه ى خاطر، به تنعّم ناشى از ثروت خود مشغول شود و چشم از وضع مردم فقير فرو بندد و لذا يک مسئله ى اخلاقى او را وادار مى کند تا بخشى از نعمت خود را بين ديگران توزيع و تا حدى خودش را محروم کند.


هم چنين وقتى انسان در يک مقام حکومتى و اداره ى عمومى قرار گيرد، لازم است که خودش را از پاره اى نعمت ها و لذت ها محروم کند; چون مورد توجه عامه ى مردم، به خصوص فقرا و محرومين قرار دارد; و اگر او در نعمت به سر برد، ديگران در حسرت به سر خواهند برد.


اميرالمؤمنين على(عليه السلام) وقتى از جانب علاء بن زياد حارثى دعوت شدند که خانه ى او را با قدوم خودشان متبرک کنند و سر سفره ى او نشستند، او پرسيد نظرتان نسبت به اين خانه چيست؟ حضرت فرمودند: تو در آخرت به اين خانه بيش تر احتياج دارى; مگر اين که در اين خانه از فقرا دست گيرى و اطعام کنى. او که لطفى از على(عليه السلام) مشاهده کرد، عرض کرد: برادرم عاصم بن زياد، خانه را ترک و زندگى را رها کرده، سربه بيابان گذاشته، لباس پشمينه پوشيده و از خورد و خوراک به اندکى بسنده کرده است. حضرت فرمود: خبر کنيد بيايد. او را به محضر اميرالمؤمنين على(عليه السلام)آوردند. حضرت با عتاب به

او گفت: (يا عُدَىَّ نفسه)(عُدَىّ تصغير عَدوّ است); اى دشمن حقير خود! آيا تو تصوّر مى کنى خداوند اين نعمت ها را آفريده و نخواسته تو از آنها بهره بگيرى؟ (أمَا رَحِمتَ أَهلَکَ وَ وُلدَکَ)آيا به خانواده و فرزندانت رحم نمى کنى؟ چرا زندگى ات را رها کرده اى؟ او عرض کرد: يا اميرالمؤمنين! شما مرا نهى مى کنى; در حالى که (أَنتَ فِى خُشُونةِ مَلبَسِکَ وَ جُشُوبَةِ مَأکَلِکَ); خودت با لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر مى برى! حضرت فرمودند: (وَيحَکَ اِنِّى لَستُ کَأَنتَ); واى بر تو! من مثل تو نيستم. (اِنَّ اللهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الحَقِّ العَدلِ أَن يقَدِّرُوا أَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ کَيلا يتَبَيغَ بالفَقيرِ فَقرُهُ)[13]; من اميرالمؤمنين هستم. خداوند از

ائمه ى حق و عدل عهد گرفته است که بر خود سخت گيرند و هم چون فقرا و طبقه ى ضعيف مردم باشند; يعنى اين زهد مال تو نيست، بلکه مخصوص رهبران است; البته براى رسيدن به مقامات والاى انسانى و عرفانى، اين زهد لازم است، ولى نه هميشه و همه جا.
در اسلام اصل بر استفاده از نعمت ها و لذت هاست و در اين مورد آيات فراوانى داريم.
(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ);[14]


(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يوْمَ الْقِيامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْم يعْلَمُونَ);[15]
چنين آياتى، نشان دهنده ى اين است که خداوند مؤمنين را به بهره گيرى از نعمت ها تشويق مى کند; هم چنين در روايات است که امام صادق(عليه السلام)گندم مورد نياز سالانه ى خانواده را، به هنگام به دست آمدن محصول مى خريدند و انبار مى کردند و مى فرمودند:
(النّفسُ اِذا اَحرَزَت قُوتَها اِسْتَقَرَّتْ); وقتى که انسان قُوت و معاش خود را به دست مى آورد، دلش آرامش پيدا مى کند.


در سالى که قحطى شد، آن حضرت به غلام خود فرمودند: چه مقدار طعام (گندم) داريم؟ عرض کرد: ما شاء الله، اين قدر داريم که تا آخر سال بخوريم، و حال آن که در شهر قحطى شده بود. حضرت فرمود: همه ى آن را در بازار بفروش. آن غلام بسيار تعجب کرد. عرض کرد: چنين گندمى در بازار يافت نمى شود; گندم از نوع مرغوب است. حضرت فرمودند: همين که گفتم; ببر در بازار بفروش و با مردم، روزانه خريد کن، خوراک ما را نصفى گندم و نصفى جو قرار بده و اين ها را با هم مخلوط کن.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید