بخشی از مقاله

مقدمه
دين شناسي و اگاهي از دستورها و قوانين ديني از ضرورت و حساسيت ويژه اي برخورداراست زيرا:
مهم ترين آرمان يك انسان حقيقت جو سعادت ورستگاري حقيقي و زندگي جاوداني است كه جز در پرتو


دين ودينداري حاصل نمي شود.
دين ماندگار ترين و معتبر ترين ميراث فرهنگي ماست كه از سوي پيامبران الهي ودر راًس آنان پيامبر خاتم(ص) وجانشينان به حق ايشان و با جانفشاني هاي فراوان آن بزرگواران به دست ما رسيده است.
از اين رو پاسداري و حفظ اين ميراث عظيم بر ما واجب است واين مهم جز از راه آشنايي لازم با دين و آموزه هاي ديني و راه هاي مقابله با متجاوزان به حريم دين ميسر نمي شود.
پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در ايران و بر پايي نظام ديني از يك سو مؤلفه هاي جديدي از قبيل رابطه دين وحكومت، دين و سياست، دين و دنيا، ولايت فقيه و ساير مقوله هاي مربوط به رهبري ديني و حكومت اسلامي را فراروي ما گذاشته است كه هم به لحاظ اهميت وهم به دليل چالشها و ترديدهايي كه در ارتباط اين گونه مسائل با يكديگر ايجاد كرده اند بازشناسي و آگاهي بر آنها را بسيار ضروري ساخته است.


مقاله ای كه پيش رو داريد در راستاي بر آوردن اين نياز تهيه و تدوين شده است .
قسمت اول :
دين جامعيت و كمال آن
پيشينه دين و دينداري
بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد كه دين همزاد انسان بوده و بشر از آغاز زندگي اش بر روي زمين به فرمان فطرت و به جهت تامين نياز روحي و نيز ارضاي حس مذهبي پيوسته به دين و دينداري(با نماد گوناگون آن) گرايش داشته و يك يا چند پديده و موجود ط

بيعي يا ماوراييرا(صرف نظر از درستي يا
نا درستي عقيده و عمل بر پايه آن) مورد تقديس و پرستش قرار داده است.
مورخان و پژوهشگران نخستين انسان متدين روي زمين (اگر نگوييمنخستين انسان روي زمين) را نوعي انسان به نام((نئاندرتال)) ميدانند كه ما بين حدود بيست و پنج تا صد هزار سال پيش مي زيسته است. بعضي
اثار و اشياء كه از قبور اين آدميان به دست آمده از نوع اعتقادات آنها حكايت ميكند .
از مرحله آغازين تاريخ كه بگذريم و به عالي ترين سطح فرهنگ عصر حجر يعني به دوره حدود بيست و پنج
هزار سال پيش برسيم با انسانهاي متكامل تر و با نژاد برتر((بنام كرومانيون)) بر مي خوريم آنها نيز با بجا گذاشتن آثار و علائمي در دل صخره ها و بر ديواره هاي سنگي و غارها از راه نقاشي و حكاكي نشان داده اند
كه از نوعي دين داري بر خوردار بوده اند.1
نويسنده كتاب تاريخ تمدن((هنري لوكاس)) در اين زمينه مي نويسد: دين پيچيده ترين عنصر فرهنگ ابتدايي (انسان) است...پيداست كه همه مردم اوليه گونه اي اعتقاد ديني داشته اند...انسان نخستين مانند باز ماندهگان
كنوني اش به نيروي راز آلودي كه نگاه دارنده زمين،آسمان و سراسر زندگي است عميقاً احساس وابستگي مي كرد انسانهاي نخستين عموماً به نيروهاي فرا طبيعي باور داشته و بسياري از عادتهاي فرهنگي آنان از اين گونه گرايشهاي ماوراي طبيعي سر چشمه گرفته است.2
همچنين ((ديويد هيوم)) درباره تاريخ پيدايش دين و خدا پرستي مي نويسد: آيين خدايي برتر و آفريننده طبيعت بسيار كهن است و در ميان اقوام بزرگ و پر جمعيت گسترش يافته و در ميان ايشان از سوي همه اصناف و انواع مردم پذيرفته شده است.3
توضيح آن كه، دين به معناي واقعي كلمه- كه در برگيرنده همه اديان توحيدي است و سرچشمه الهي دارد- نيز در اغاز زندگي بشر با او همراه بوده است؛ زيرا به گواهي روايات ديني- تاريخي به ويژه روايات اسلامي نخستين انسان يعني آدم ابوالبشر خود پيامبر بود و ازطرف خدا بر او وحي ميشد؛ هر چند پس از آدم و حوا نسلهاي بعدي آنها راه اعواج و انحراف از دين و دين داري را در پيش گرفته، آن دين توحيدي خالص و پاك نخستين را به شرك كفر و نفاق آميختند.
_____________________________________________
1- ر. ك تاريخ جامع اديان، جان ناس، ترجمه علي اصغر حكمت، ص7- 11

، انتشارات پيروز؛ اديان زنده جهان رابرت ا.هيوم، ترجمه عبد الرحيم گواهي ص17-18، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران.
2- تاريخ تمدن از كهن ترين روزگار تا سده ما تر جمه عبدالحسين آذنگ،ج

1،ص30،انتشارات كيهان.
3- تاريخ طبيعي دين، ترجمه حميد عنايت،ص63، نشر شركت سهامي انتشارات خوارزمي.

مفهوم دين
واژه دين در فرهنگ لغات و نيز در كاربردهاي قرآني به معناي حكم و قضا، رسم و عادت، قانون، جزا، حساب شريعت، طاعت و بندگي، تسليم و انقياد، ملت، اسلام، روش و رويه و توحيد و خدا پرستي آمده است.1
با اين كه اصل دين در باور پژوهش گران و دين پژوهان،كهن ترين و اثر گذارترين نهاد اجتماعي و مورد پذيرش و پيزوي ملل و نحل در طول تاريخ بوده و هست،2 ولي در مفهوم اصطلاحي دين اختلاف شديدي وجود دارد و هر كس،هر گروه و يا هر ملتي، به اقتضاي نوع نگرشي كه به دين دارند، تعريفي از دين ارائه كرده اند. يكي از نويسندگان غربي فقط درباره فراواني و تعدد تعاريف دين در غرب مي نويسد: ((در غرب طي روزگاران، آن قدر تعريف هاي فراوان از دين پديد آمده كه حتي ارائه فهرست ناقصي از آنها غير ممكن است.))3 از اين رو ارائه و بررسي همه تعاريف موجود دين نه ممكن است و نه ضرورت دارد. آنچه در اين مقابل ضروري به نظر مي رسد، بيان تعريف دقيق و درست از دين حق است.
به نظر مي رسد بهترين و كامل ترين تعريف از آن مفسر حكيم علامه طباطبايي باشد.


ايشان تعريف دين را با كمي تفاوت- در دو صورت زير، بيان داشته است:
1- دين روش ويژه اي در زندگي دنيوي است كه سعادت و صلاح دنيوي انسان را هماهنگ و همراه با كمال اخروي و حيات حقيقي جاوداني او تامين مي كند. از اين رو لازم است شريعت، در برگيرنده قوانيني باشد كه به نيازهاي دنيوي انسان نيز پاسخ گويد.4

 


2- دين عبارت است از اصول علمي و سنن و قوانين عملي كه برگزيدن و عمل به آنها تضمين كننده سعادت حقيقي انسان است. از اين رو لازم است دين با فطرت انساني هماهنگ باشد تا تشريع با تكوين مطابقت داشته باشد و به آنچه آفرينش انسان اقتضاي آن را دارد پاسخ گويد؛ چنان كه مفاد آيه فطرت:((فَاَقِمْ وَجْهَكَ لِلدٌينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتي فَطَرَ النٌاسَ عَلَيْها...))5، همين است.
اين دو تعريف، ناظر به دين حق در مرتبه كمالش مي باشد كه بر پايه خداشناسي و انسان شناسي واقع بينانه استوار است؛ يعني با توجه به ربوبيت حكيمانه الهي و نيز با توجه به اين كه انسان قابليت حيات ابدي و كمالات معنوي و اخروي را در حد اقتضاي ظرفيتش دارد به ديني نيازمند است كه او را در پيمودن مسير حيات سعادتمندانه،هدايت و ياري كند و ذر عين حال نيازهاي دنيوي او را نيز مورد توجه قرار دهد و پاسخهاي لازم و مورد نياز و درخواست او را بدهد؛ و تامين خواسته هاي مشروع، منطقي و معقول دنيوي اش جزو برنامه هاي هدايتي اش باشد يعني دين را از دنيا جدا نداند.
_________________________________________
1- ر. ك لغت نامه دهخداج24، ذيل كلمه دين؛ مجمع البحرين، شيخ فخرالدين طريحي، ج1، ذيل ماده(د- ص) ص76-77.
2- ر. ك فرهنگ و دين، ميرچا الياده، ترجمه بهاءالدين خسرمشاهي، ص7-9 از پيش گفتار ويراستار
3- دين پژوهي، ميرچا الياده، ترجمه خرمشاهي، دفتر اول، ص85.
4- الميزان، ج2، ص،13.
5- پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر(اساس) آن آفريده است... (روم(30)، آيه 30).

ضرورت دين داري
دانشمندان و دين پژوهان، وجود دين و خدا پرستي را بزاي همه انسانها و جوامع انساني ضروري دانسته و دين داري را نياز حياتي بشر اعلام مي دارند.
نخستين دليل ضرورت دين داري انسانها، همانا نياز فطري وروحي بشر به ذين و خداپرستي است. روانشناسان مي گويند انسانها بر اساس ((حس مذهبي)) ويا به تعبير ((ويليام جيمز)) روانشناس مشهور آمريكايي((احساسسات مذهبي)) – كه مجموعه اي از احساسات و عواطف ذاتي انسانها را در بر مي گيرد-1 نيازمند عشق ورزي و عبادت خدا مي باشند.
در اهميت دين داري و خداپرستي همين بس كه روانشناسان و روانپزشكان به طور مكرر در مصاحبه با رسانه هاي گروهي اعلام مي كنند: ايمان مذهبي ودعا و راز و نياز با خدا، يكي از بهترين و مؤثرترين راهاي درمان بيماري هاي روحي و بلكه جسمي است.2
دومين علت نياز به دين و ضرورت دين داري، نياز به قوانين جامع و مترقي است؛ زيرا قوانين ديني و الهي به ويژه قوانين اسلامي- چنان كه در تعريف دين از سوي علامه طباطبايي ملاحظه كرديم- برنامه كامل زندگي مادي و معنوي بوده و به جنبه هاي زندگي دنيوي و اخروي تؤامان توجه نموده است. از اين رو در صورت پيروي كامل از دين و به اجرا گذاردن همه قوانين و دستورهاي ديني هم زندگي مادي و دنيوي انسان سامان درستي مي يابد و هم زندگي معنوي و نيازهاي روحي و فطري بشر تاًمين مي شود.
اما قوانين بر آمده از عقل بشر و دور مانده از دين وقوانين ديني با فرض درستي و علمي بود

ن، فقط توان سامان بخشي به زندگي مادي ورفاهزندگي دنيوي را دارد و توان برآورذن خواسته ها و نيازهاي معنوي و روحي بشر را ندارد.3
راز پيدايش بحران شديد روحي و اخلاقي در ميان بشر متمدن غربي، همين است كه با اتكاي به عقل صرف و قوانين برآمده از آن مي خواهد به خوشبختي و رستگاري برسد؛ زيرا وي گرچه در زندگي ماشيني و رفاه زندگي پيشرفت كرده، ولي از جهات روحي و اخلاقي دچار انحطاط و بحران شديدي شده است.
سومين علت نياز به دين و ضرورت دين داري، نياز به اخلاق و فضايل اخلاقي براي اصلاح روابط فردي و اجتماعي و ايجاد و ادامه يك زندگي سالم انساني است. همه اين آموزه هاي اخلاقي

- چنانكه خواهد آمد- به طور كامل و كاربردي در دين يافت مي شود و عمدتا توسط دين داران راستين قابل اجرا است. در صورت نبودن فضايل اخلاقي، زندگي از شكل انساني خارج و درنده خوييو زور گويي و ستمگري جايگزين آن مي شود.
اين رفتار غير انساني كه امروز از طرفداران دموكراسي غربي نسبت به ملل مظلوم و مستضعف دنيا مشاهده مي شود؛ نتيجه عدم پاي بندي به يك دين اصيل و آسماني است.
__________________________________________
1- ر.ك دين وروان، ترجمه مهدي قائني، ص2-3، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران.
2- براي تحقيق بيشتر درباره فطرت خداجويي و نياز فطري به دين علاوه بر كتاب ياد شده بالا ر.ك. فطرت،شهيد مطهري؛ مجموعه آثار، شهيد مطهري،ج3، ص492-499؛ فطرت در قرآن، عبدا...جوادي آملي.
3- ر.ك. آموزش دين، علامه طباطبايي، جمع آوري و تنظيم از سيد مهدي آيت اللهي، ص68-72، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

 


جامعيت و كمال دين
منظور از جامع و كامل بودن دين، توجه آن به همه زواياي وجودي و نيازهاي مادي و معنوي بشر است؛ يعني هر آنچي را كه انسان براي دستيابي به سعادت دنيوي و اخروي نياز دارد، بيان كند.
اكنون پرسش اين است كه آيا اسلام ديني كامل و جامع است و ميتواند پاسخگوي همه نيازهاي مادي و معنوي بشر باشد و براي همه ابعاد زندگي او در همه دوران، برنامه و راه حل ارائه نمايد.
اصل جامع وكمال بودن اسلام و مسلم و مورد اتفاق همه متفكران و متكلمان مسلمان در همه مذاهب و فرق اسلامي است. ولي در حد و مرز و حدود كمي وكيفي آن اختلاف وجود دارد. دليل اين است كه دين اسلام به عنوان دين خاتم، جاويدو جهاني، به همه زواياي وجودي انسان و نيازهاي مادي و معنوي او نظر دارد و هر چه را كه انسان براي دستيابي به سعادت دنيوي و اخروي نياز دارد بيان كرده و براي آن برنامه ارائه نموده است . امام خميني(ره) در سخنان زير به طور گويا و جالب به اين حقيقت تصريح كرده است:
اسلام براي اين انساني كه همه چيز است، يعني از طبيعت تا ماوراء طبيعت تا عالم الوهيت مراتب دارد اسلام تز دارد ، برنامه دارد اسلام ميخاهد انسان را يك انساني بسازد جامع؛ يعني رشد به آنطور كه هست بدهد؛از حظ طبيعت دارد رشد طبيعت به او بدهد، حظ برزخيت دارد رشد برزخيت به او بدهد، حظ روحانيت دارد رشد روحانيت به او بدهد، حظ عقلانيت دارد رشد عقلانيت به او بدهد،حظ الوهيت دارد رشد الوهيت به او بدهد.همه حظوظي كه انسان دارد و به طور نقص است، الان نرسيده است، اديان آمده اند كه اين ميوه نارس را رسيده اش كنند.1
قرآن كريم و روايات نيز مدعي جامعيت و كمال مطلق دين اسلام است:

((وَ نَزٌَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلٌَ شَيءٍ)) (نحل(16)، آيه 21)
ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است.

((...اَلْيَوْمَ اكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي...)) (مائده (5)، آيه 3)
امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما به اتمام رساندم.

((...ما فَرٌَطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ...)) (انعام(6)، آيه 38)
ما هيچ چيز را در كتاب فروگذار نكرديم.

روايات در اين زمينه بي شمار است كه مجال ذكر آنها نيست.2


اين آيات و روايات ددال بر آن، به پشتوانه دليل عقلي بر جامعت و كمال مطلق دين اسلام دلالت مي كند؛ زيرا خاتميت(جاودانگي) با جامعيت وكمال ملازم هم هستند؛ يعني ممكن نيست كه ديني داعيه كمال نهايي داشته باشد ولي خود را به عنوان((دين خاتم)) معرفي نكند و به عكس، دين خود را خاتم اديان بداند اما داعيه كمال نهايي نداشته باشد چون ديگر دين و شريعتي نخواهد آمد تا نواقص آن را كامل كند يا احكام و قوانين كامل تري عرضه نمايد.3
جامعيت و كمال دين اسلام با آن برهان عقلي كه ضرورت وجود اصل دين را اثبات مي

كند نيز قابل اثبات است؛ زيرا بر اساس آن برهان، خداوند براي هدايت بشر و نجاتش از شرك و تباهي پيامبراني را با برنامه هدايتي ارسال كرده است و اين ارسال رسولان به اقتضاي حكمت و لطف او بوده و ضرورت آن را ايجاب نموده است. درباره دين خاتم بايد برنامه هدايتي او به گونه اي باشد كه بشر را به هدايت وكمال برساند و اگر اين برنامه هاي ديني- آسماني ناقص باشد، رساننده بشر به آن هدايت مطلوب نخواهد بود، و اين نقص غرض وخلاف حكمت است.4
بنابراين بر اساس آن تعريف و اين برهان عقلي و نيز با توجه به اين كه عقل واحكام عقلي از دايره شمول دين خارج نيست بلكه به عنوان((رسول باطني)) مطرح و همواره با دو منبع نقلي(كتاب و سنت)، منبع سوم كشف احكام ديني- اسلامي مطرح مي باشد، اسلام توان پاسخگويي به نيازهاي همه جانبه مادي و معنوي ونيز دنيوي و اخروي انسان را دارد.
اين مهم را اسلام با طرح مساله((اجتهاد)) حل كرده است؛ زيرا بر اساس آن احكام جزئي مورد نياز هر عصر و زمان، با رجوع به اصول و قواعد كلي وثابت موجود در متون ديني و به كمك عقل توسط مجتهدان و كارشناسان ديني هر عصر استخراج مي شود . راز طرح قوانين ثابت و متغير در كتب فقهي ، همين است .5
________________________________
1-صحيفه نور، ج2، ص155.
2- از جمله ر. ك. اصول كافي،ج1، ص59، چاپ بيروت .
3- ر. ك. شريعت در آينه معرفت عبدا... جوادي عاملي، ص208-209و 211 نيز 115-117.
4-همان .
5- ر. ك. رساله نمونه(احكام تقليد و اجتهاد)،امام خميني، تنظيم از عبدالرحيم موهگي، ص131-153 و 195-198
وحدت اديان و تعدد شرايع
اين مساله مورد اتفاق متفكران و متكلمان اسلامي است كه اصل و اساس دين،يعني توحيد نبوت و معاد به عنوان خطوط كلي و جوهره اديان الهي در همه اعصار يكي بوده و همه پيروان راستين انبياء تحت تعاليم آن بزرگواران و به اقتضاي فطرت خداجوي شان، و نيز به مقدار درك وفهم شان آن را باور داشته اند.
بر اين اساس، در قرآن كريم، آنجاكه محور گفتار، اصول دين ويا خطوط كلي اديان است سخن از تصديق كتب آسماني و در واقع تصديق پيامبران الهي به يكديگر است. چنان كه قرآن مي فرمايد:


((وَ اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقٌِ مُصَدٌِقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ.....)) (مائده(5)، آيه 48)
و اين كتب(قرآن) را به حق بر تو نازل كرديم، در حالي كه كتب پيشين را تصديق مي كند، وبر آنها
سيطره داشته و حافظ و نگهبان آنهاست

هم چنين در آيه زير وحدت دين الهي را كه همه پيامبران از آدم تا ×اتم آن را تبليغ كرده اند چنين بازگو مي كند:

((شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدٌينَ ما وَصٌي بِهِ نُوحاً وَالٌَذي اَوْحَيْنا اِلَيْكَ وَ ما وَصٌَيْنا بِهِ اِبْراهيمَ وَ مُوسي وَ عيسي اَنْ
اَقيمُوا الدٌينَ وَ لا تَتَفَرٌَقُوا فيهِ...))
آييني را براي شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود؛ و آنچه را بر تو وحي فرستاديم و به ابراهيم
و موسي و عيسي سفارش كرديم اين بود كه:دين را بر پا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد!

اما آنجا كه محور گفتار،فروع دين(= شرايع) است سخن از تعدد، تفاوت و تغيير است:

((...لِكُلٌٍ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهاجاً....)) (مائده(5)، آيه48)
براي هر امتي از شما شريعت و روش خاصي قرار داديم.
بنا بر اين، اختلاف در شرايع و قوانين جزئي، در جوهره و ماهيت اين دين واحد الهي كه نامش در قرآن((اسلام))است تاثيري نداشته است/ از اين رو تعليمات پيامبران در عين اختلاف در پارهاي از موارد جزئي وفروغ عملي مكمل و متمم يكديگر بوده و از يك شاهراه هدايت (= صراط مستقيم) پيروي
مي كرده اند .1 و2
_____________________________________
1- ر.ك. مجموعه آثار، شهيد مطهري، ج2، ص181-183 و ج3، ص158-164.
2-اين موضوع در ئرس بعدي كاملتر بيان شده و به صورت تفصيلي مورد بحث و بررسي قرار خواهد گرفت.




قسمت دوم:
دين و تكثرگرايي
از پرسشهاي مطرح در محافل روشنفكري درباره دين است كه با توجه تعداد اديان و مذاهب- كه هركدام به نوعي ادعاي حقانيت دارند- آيا به راستي همگي بر حق اند؟ واگر برحق نيستند پس دين حق كدام است و آيا اساسا مي توان پذيرفت كه تنها يك دين يا مذهب بر حق باشد وبقيه باطل؟ زيرا در اين صورت وبا فرض ناخالص وباطل بودن بقيه اديان و مذاهب، پس فرجام و سرنوشت پيروان ساير اديان ومذاهب- كه اكثريت مردم روي زمين را دربرمي گيرد- چه مي ش

ود؟
نوع افرادي كه اين گونه ترديدها و شبهات را نسبت به اديان ومذاهب ابراز مي دارند تحت تاثير فرهنگ غرب ونحله هاي فكري- مذهبي آن ديار بوده وبر اساس نظريه پلوراليسم ديني1( تكثر گرايي ديني ) كه درغرب مطرح است، چنين مسائلي را بيان مي كنند؛ زيرا كساني كه اسلام ناب محمدي ( ص) را به عنوان دين خاتم با جامعيت وكمال مطلقش قبول داشته واز توا نايي و پاسخگويي اش به اين گونه مسائل آگاه باشند، هرگزچنين ترديدها و پرسش هايي را مطرح نخواهند كرد.
چه اين كه از جمله دعاوي كثرت گرايي ديني، آن است كه اديان گوناگون، همگي ميتوانند مايه رستگاري يا كمال نفس پيروان خود شوند؛ يعني دايره حقيقت و حقانيت در دين و يا دين حق را گسترده گرفته و در يك دين يا مذهب خاص منحصر و محصور نمي دانند...2 برخي از آنان با الهام از نظريه كثرت گرايي افراطي دين به ويژه نظريه ((جان هيكي)) مدعي شده كه اصلا دين خالص و حق محض وجود ندارد، همه اديان و مذاهب در سراسر دنيا آميزه اي از حق و باطلند؛ ولي در عين حال همگي به نوعي تلقي از دين حق داشته و بر صراط مستقيم هدايت اند؛ ريرا صراط مستقيم متعدد و متكثر است؛ و اگر چنين نباشد و تنها يك دين و يا يك مذهب بر حق باشد هدايت گري خداوند معنا نخواهد داشت اينان تصريح كرده اند نه تشيع، اسلام خالص و حق محض است و نه تسنن. نه فقه مالكي، نه فقه جعفري، نه زيديه و نه وهابيه.3
گر چه در اينجا مجال بررسي و نقد همه دعاوي پلوراليسم ديني نيست ولي پاسخ برخي دعاوي كه ذكرش گذشت و بيشتر مطرح مي باشد.ارائه خواهد شد.
پيشاپيش اين نكته مهم را ياد آور مي شويم كه بررسي پيشينه پلوراليسم ديني در غرب نشان مي دهد كه اين نظريه (يا تئوري)، در راستاي نفي انحصارگرايي ديني در آيين مسيحيت كليسايي و مبارزه با تنگ نظري موجود در آن آيين مطرح شده و در واقع راه حلي است براي پيروان اديان و مذاهب ديگر دنيا كه آنها نيز راهي به سوي حق و حقيقت داشته و بر مسير هدايت و سعادت اند، نه فقط پيروان آيين مسيحيت و يا صرف آيين خاص ديگري.
گر چه پلوراليسم ديني با توجه به دارا بودن دو قسم مثبت و منفي يا افراطي و معقول و منطقي، همه اقسام آن مورذ نفي و انكار نيست ولي پلوراليسم افراطي ديني مورد نظر امثال جا هيك و همفكران داخلي او نه دليل و برهاني بر اثبات و درستي آن وجود دارد و نه مي شود آن را پذيرفت؛ زيرا از جمله پيامدهاي منفي و غير قابل قبول آن، نفي وحدت ذاتي و جوهري اديان و فرض تفاوت ذاتي و تباين ميان آنها است، كه خلاف واقع است. گذشته از اين، پذيرش آن به معناي نفي اعتقاد به حقانيت مطلق از دين خود است، كه به هيچ وجه نمي تواند مورد پذيرش پيروان اديان و مذاهب باشد؛ زيرا هر كدام از پيروان اديان مي كوشند تا تنها دين خود را حق جلوه دهند؛ در غير اين صورت پيروي از يك دين و ترجيح آن بر ساير اديان توجيه عقلي و منطقي نخواهد داشت و كار خلاف

عقل از انسان عاقل سر نمي زند. به دليل همين پيامدهاي زيانبار و غير آن است كه نظريه مزبور در خاستگاه اصلي اش در غرب از سوي بسياري از متفكران غزبي رد شده است.4
اما ما پيروان آيين اسلام ناب محمدي(ص) هيچ نيازي به پذيرش اين تئوري نداريم و دليلي هم بر ضرورت پيروي از آن نمي بينيم؛ زيرا در اسلام ضمن اثبات حقانيت يگانه آن و وحدت صراط مس

تقيم، مشكل سرنوشت پيروان ساير اديان نيز حل شده است.
اينك ديدگاه هاي تفصيلي اسلام نسبت به مسائل مزبور را بيان مي كنيم.
_________________________________________
1-واژه پلوراليسم"pluralism" به معناي كثرت انگاري، چند گانه گرايي و متكثر و متعدد دانستن دين حق و نفي انحصار از آن است.براي تحقيق بيشتر از جمله ر.ك. فصلنامه كتاب نقد، ويژه پلوراليزم ديني و تكثر گرايي،شماره4؛ اسلام و كثرت گرايي ديني، محمد لگنها وزن، ترجمه نرجس جواندل.
2- يكي از مدعيان پروپا قرص پلوراليسم ديني به معناي مزبور در غرب، ((جان هيك)) است. ر.ك. فلسفه دين، جان هيك، تر جمه بهرام راد، ص238-239.
3-ر. ك. كيان، شماره36، مقاله ((صراطهاي مستقيم))، عبدالكريم سروش، ص3، 11و12.
4-ر. ك.: عقل و اعتقاد ديني، مايكل پترسون و چند نفرديگر، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، ص397-425؛ اسلام و كثرت گرايي ديني، محمد لگنهاوزن، ترجمه نرجس جواندل؛ فصل نامه كتاب نقد، شماره 4.

اسلام، يگانه دين حق
با اين پيش فرض كه قرآن كريم تنها كتاب آسماني دست نخورده است كه تمام آيات آن بدون كم وكاست، وحياني بوده و توسط فرشته وحي ((جبرئيل)) به پيامبر خاتم(ص) نازل گرديده است

- زيرا در جاي خود صحت اين ادعا با دلايل و قرائن قطعي فراوان به اثبات رسيده است-، بر اساس اعلام صريح قرآن كريم به عنوان مطمئن ترين سند ديني- اسماني، نه تنها دين حق و خالص از جميع جهات وجود دارد، بلكه گروندگان به اديان و مذاهب مختلف هم موظف گرديدند تا در پي يافتن و گرويدن به دين حق و خالص باشند و به هر دين و مذهبي بدون تحقيق و حصول اطمينان از حقانيت و درستي آن نگروند.
چنان كه خداوند به پيامبرش نيز فرمان داده تا دين و دين داري اش را خالص گرداند:
((قُلْ اِنٌي اُمِرْتُ اَنْ اَعْبُدَ اللهَ مُخْلِصاً لَهُ الدٌينَ)) (زمر(39)، آيه 11)
بگو: من مامورم كه فقط خدا را بپرستم در حالي كه دينم را براي او خالص كرده باشم.


در آيه زير ضمن تخطئه جدي معتقدات ديني اهل كتاب(يهوي، نصارا و...) ونفي و رد تكثر گرايي در اديان و نادرست دانستن آن، مي فرمايد:
((...وَ لا يَدينُونَ دينَ الْحَقٌِ مِنَ الٌَذينَ اُوتُوا الْكِتابَ...)) (توبه(9)، آيه 29)
و آيين حق( وخالص) را نمي پذيرند كساني كه داراي كتاب اند.
بالا تر از اين، قرآن كريم تصريح مي كند كه علاوه بر وجود دين حق و خالص، چنين ديني به انسانها هم ابلاغ شده و به گوش آنها رسيده است. به گونه اي كه حق از باطل و رشد از غي باز شناخته شده و از يكديگر متمايز گرديده است:
(( قَدْ تَبَيٌَنَ الرٌُشْدُ مِنَ الْغَيٌِ...)) (بقره(2)، آيه 256)
راه رشد و تعالي از راه انحرافي و باطل روشن شده است.
امام علي(ع) در روايت زيادي از جمله روايات زير بر وجود حق و باطل و قابل تفكيك بودن اين دو، تصريح كرد مي فرمايد:
((حَقُّ وَ باطِلٌ وَ لِكُلٍّ اَهْلٌ.))1
حق وجود و باطلي و براي هر كدام پيرواني است.
بنا بر اين، اگر همان گونه كه نظر پردازان((پلوراليسم ديني )) و طرفداران ((صراط هاي مستقيم)) مدعي- اند، دين حق و خالصي وجود نداشته و با فرض وجود، دست يافتني نبود، دستور صريح و موكد قرآن مبني بر شناخت و پيروي از دين حق و خالص، لغو و باطل مي شود، در حالي كه درقرآن كريم- كه سخن خداوند متعال است- هرگز دستور لغو و باطل وجود تدارد. چنانكه خود فرمود:
((لا يَاْتيهِ الْباطِلُ مِنَ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْقِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ)) (فصلت(41)، 42)
هيچ گونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر به سراغ آن (قرآن) نمي آيد؛ چرا كه از سوي خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است.

متفكر بزرگ شهيد مطهري در باره وجود دين حق در هر زمان و يگانه بودن آن فرمود:
دين حق در هر زماني يكي بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروي كنند.اين انديشه كه اخيرا در ميان برخي از مدعيان روشنفكري رايج شده است كه مي گويند همه اديان آسماني از لحاظ اعتبار در همه وقت يكسان اند، انديشه نادرستي است. درست است كه پيامبران خدا همگي به سوي يك هدف و يك خدا دعوت كرده اند، ولي اين سخن به اين معنا نيست كه در هر زماني چندين دين حق وجود دارد و انسان مي تواند در هر زماني هر ديني را كه مي خواهد بپذيرد، بلكه معناي آن اين است كه انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته باشد و بداند كه پيامبران سابق مبشر پيامبران لاحق، خصوصا خاتم وافضل آنان بوده اند و پيامبران لاحق مصدق پيامبران سابق بوده اند. پس لازمه ايمان به همه پيامبرا اين است كه در هر زماني تسليم شريعت همان پيامبري باشيم كه دوره اوست و قهرا لازم است در دوره ختميه به آخرين دستورهايي كه از جانب خدا و به وسيله آخرين پيامبر رسيده است عمل كنيم و اين لازمه اسلام يعني تسليم شدن به خدا و پذيرفتن رسالت هاي فرستادگان اوست...در هر زماني يك دين حق وجود دارد و بس 2
قرآن كريم در آيات زيادي و از جمله در آيات زير اسلام را به عنوان يگانه دين حق و خالص اعلام كرده و ساير اديان را باطل و پيروي از آنها را غير قابل قبول دانسته است:
((اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللهِ الاِسْلامُ...وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ))
(آل عمران: 19و85)
دين نزد خدا، تنها اسلام(و تسليم بودن در برابر حق) است...و هر كس جز اسلام آيين ديگري براي خود برگزيند، از
او پذيرفته نيست و در سراي باقي از زيانكاران خواهد بود.


توضيح آنكه، چنان كه گذشت در هر زماني دين حق وجود دارد و آن نيز يكي بيش نيست؛ زيرا در هر زمان پيامبر صاحب شريعتي از پيامبران اولوالعزم از طرف خدا آمده است و دين او توسط خود آن پيامبر صاحب شريعت و پيامبران تبليغي پس از او تبليغ و تبيين مي شد و مردم موظف بوده اند به آيين پيامبر زمان خويش ايمان آورده و از تعاليم دين او و هدايت گري هايش استفاده كنند و احكام و قوانين ديني اش را به كار بندند.
اين سلسله نبوت شريعتي و تبليغي ادامه يافت تا اين كه نوبت به پيامبر خاتم(ص) رسيده است. در اين زمان اگر كسي بخواهدبه سوي خدا راهي يابد و مسير هدايت الهي را بپيمايد حتما بايد دين اسلام را به عنوان آخرين و كامل ترين دين، بپذيرد و از اين دين پيروي كند،در غير اين صورت- چنان كه خود قرآن به آن تصريح كرده است- هيچ دين ديگري از او پذيرفته نيست.
اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست، بلكه منظور صرف تسليم خدا شدن است، هر چند از راه دين ديگري جز دين خاتم باشد، پاسخ مي گوييم بله اسلام همان تسليم است ولي حقيقت تسليم در هر زماني شكلي داشته و در اين زمان شكل آن همان دين گرانمايه اي است كه به دست خاتم پيامبران(ص) ظهور يافته و اكنون كلمه ((اسلام)) بر آن منطبق مي گردد.
به عبارت ديگر، لازمه تسليم خدا شدن، پذيرفتن دستورات و فرامين اوست و روشن لست كه همواره بايد به آخرين دستورات و فرامين خدا عمل كرد و آخرين دستورات و فرامين خدا همان چيزي است كه آخرين رسول او آورده است.3
______________________________________
1-نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 16، ص58.
2- مجموعه آثار، ص275-277.
3- بر گرفته از: مجموعه آثار، شهيد مطهري،ج1، ص277
حقانيت تشيع
نظريه((پلوراليزم ديني)) مبني بر آميختهگي همه مذاهب با حق و باطل و ناخالصي همه آنها ادعايي بي دليل بوده و موجب نسبي شدن حق و عدم امكان دسترسي به مذهب و دين حق مي شود. علاوه بر آنكه با آيات صريح قرآن نيز منافات دارد. به همين دليل چنين نظريه و عقيده اي فاقد مبناي علمي و مستند عقلي و نقلي بوده و بسيار سخيف است.
بنابر اين بايد از ميان مذاهب يك مذهب، حق و خالص باشد. چنان كه اين نفكر منشا ديني داشته و در رواياتي از پيامبر اكرم)ص) و ساير پيشوايان معصوم(ع) به حق بودن تنها يك مذهب از ميان مذاهب اديان و باطل بودن بقيه مذاهب تصريح و تاكيد شده است.1
اما اين كه در حوزه تفكر اسلامي، كدام مذاهب حق و خالص است؟با توجه به ادله عقلي و نقلي(نصوص ديني) كه در كتب كلامي و روايي شيعه، شرح داده شده است، در ميان مذاهب اسلامي، تنها مذهب تشيع نماينده راستين شريعت اسلامي است و در ميان فرقه هاي شيعي نيز فقط شيعه اثني عشري نماينده راستين تشيع است.2
از اين رو زاه رستگاري و نجات در پيروي از اين مذهب است، هم در حوزه عقايد و هم در حوزه احكام و فروع. ولي بايد توجه داشت كه مشتركات شيعه اثني عشري با ساير فرقه هاي

شيعي و مذاهب اسلامي در زمينه اصول و فروع فراوان است. بنابراين، در مشتركات اعتقادي و فروع فقهي در حقيقت پيروان ساير مذاهب اسلامي نيز راه نجات را مي پيمايند و اين همان((نطريه شمول گرايي)) درون ديني است.
همچنين در مورد عقايدو احكام ويژه مذاهب و فرق نيز حساب عالم و جاهل، متذكر و غافل محب و معاند، غالي و معتدل از هم جداست و نبايد همگي را با يك ديد نگريست و از نظر رستگاري و نجات درباره همه يكسان داوري نمود. حساب آنان كه به اهل بيت پيامبر(ص) محبت و ارادت مي ورزند، با نواصب و معاندين با خاندان پيامبر (ص) به طور قطع يكسان نخواهد بود3و4
________________________________________
1- از جمله آن احاديث حديث مشهور از رسول اكرم(ص) است كه فرمود:((اسلام نيز مانند دين يهود و نصارا به هفتاد و سه فرقه تقسيم مي شود و تنها يك فرقه اهل نجات است.))براي آگاهي از اين حديث و فرقه ناجيه در ميان مذاهب اسلامي از جمله ر. ك:ملل و نحل، جعفر سبحاني ج1، ص23-41.
2- براي آگاهي از دلايل حقانيت شيعه اثني عشري،ر. ك. الغدير، علامه اميني؛المراجعات، علامه شريف الدين.
3- ر.ك. مجموعه آثار شهيد مطهري،ج1، ص269- 342، به ويژه ص329- 342
4- به زودي در بحث مربوط به فرجام پيروان اديان و مذاهب توضيح بيشتري در اين زمينه ارائه خواهد شد.
صراط مستقيم نه صراط ها
آيا قرآن پيامبران را بر صراطي مستقيم(صراطٍ مُسْتَقيم)، يعني يكي از راه هاي است دعوت كرده است و يا تنها صراط مستقيم(الصراط المستقيم). به عبارت ديگر، آيا صراط مستقيم يكي است يا متعدد؟
برخي با استناد به آن دسته آياتي كه آنها كلمه((صراط مستقيم)) به صورت نكره و بدون الف و لام آمده است برداشت كرده اند كه صراط مستقيم در حالي كه با ملاحظه مجموع آيات مربوط به صراط مستقيم و در راس آنها آيات سوره حمد و نيز با توجه به مباحث گذشته اين برداشت از صراط مستقيم درست نبئده و دور از حقيقت است و به طور حتم با ديدگاه قرآن درباره وحدت دين حق و

وحدت اديان در اصول اعتقادي سازگار نيست. توضيح آنكه به موازات وحدت حقيقي و جوهري اديان آسماني در اصول و كليات ديني- اعتقادي(حداقل در ظرف تحققشان)، شاه راه هدايت((صراط مستقيم)) هم يكي بيش نيست و آن نيز تسليم و انقياد در برابر ذات پاك خداوندي است كه توسط همه پيامبران الهي از آدم تا خاتم تبليغ و تبيين شده است. چنان كه قرآن كريم در سوره حمد بر آن تصريح و تاكيد ورزيده، مي فرمايد:
((اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضّالينَ))

 


ما را به راه راست هدايت كن، راه كساني(از انبياء، صديقين، شهدا و صالحان) كه آنان را مشكول نعمت خود
ساختي، نه(راه) كساني كه بز آنان غضب كرده اي و نه(راه) گمراهان.
الف ولام در كلمه ((الصراط)) براي جنس و يا عموم نيست تا از آن عموميت يا تعدد صراط مستقيم استفاده شود، بلكه براي عهد است، يعني صراط مستقيم معهود كه همان صراط توحيد و يكتا پرستي است كه همه انبياء و اوصيايشان بر آن راه بوده اند.
آيه ديگري كه به طور روشن تر تعدد صراط مستقيم مورد نظر نويسنده مزبور را رد مي كند، آيه 153 از سوره انعام است كه در آن صراط مستقيم به پيامبر اكرم(ص) نسبت داده شده است:
((وَ اَنَّ هذاصِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ...))
اين راه مستقيم من است، از آن پيروي كنيد! و از راه هاي پراكنده (و انحرافي) پيروي نكنيد، كه شما را از طريق


حق دور مي سازد!
اين صراط مستقيم همان اسلام ناب محمدي(ص) است كه مرحله نهايي و تكامل يافته همان صراط مستقيم انبياي گذشته است. جالب اينجاست كه در اين آيه به طور صريح تعدد صراط رد شده است.
بنابراين روشن شد كه صراط مستقيم يكي بيش نيست و برداشت برخي از((صراط مستقيم)) به معناي صراط هاي متعدد قطعا نادرست است و اين نوعي خلط ميان صراط و سبيل است. در قرآن كريم كلمه((سبل)) كه جمع سبيل است، زياد استعمال شده است. در حالي كه صراط

هميشه مفرد استعمال گرديده است. اين نشان ميدهد كه اين دو با هم فرق دارند؛ زيرا آنچه متعدد است((سُبُل)) است كه همان راه هاي فرعي هدايت است كه هر كس به حسب استعداد فكري و درك عقلي و نيز توان عملي خود آن را مي پيمايد تا به شاه راه هدايت((صراط مستقيم)) كه همان توحيد و انقياد واقعي و ايمان راستين است، برسد؛ چنانكه در آيه69 از سوره عنكبوت به اين مطلب تصريح شده است.1
نيز روشن شد كه كلمه((مستقيم))- چنانكه بر آگاهان ادبيات عرب پوشيده نيست- صفت صراط است و معناي ((علي صراط مستقيم)، ((بر راه راست)) است نه ((بر يكي از راه هاي راست))، تا نويسنده از آن به عنوان دليلي بر صحت((لوراليسم ديني)) و تعدد صراط هاي مستقيم استفاده كند.2
_____________________________________
1- ((وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا)) آنان كه در راه ما تلاش ميكنند حتما آنها را به راه هاي هدايت مي رسانيم.
2- براي آگاهي بيشتر درباره صراط مستقيم از جمله ر.ك . الميزان،ج7، ص 378.
فرجام پيروان اديان و مذاهب
چنانكه پيشتر اشره شد يكي از علل عمده طرح((تكثرگرايي ديني)) از سوي طرفداران اين نظريه، تعيين سرنوشت پيروان ساير اديان و مذاهب است كه در صورت انحصار حقانيت در يك دين و مذهب خاص، پيروان ديگر اديان و مذاهب همگي بر ضلالت و گمراهي بوده و سزاوار جهنم هستند؛ بنابراين هدايت گري خداوند كه عام و فراگير است، بروز پيدا نميكند.1
اسلام به عنوان دين خاتم، جامع وكامل و مذهب شيعه اثناي عشري نيز به عنوان تنها مذهب حق و تبلور عيني وحقيقي اسلام ناب محمدي(ص)، به اين مسءله پاسخ داده است:
1- مراتب ايمان وكفر و هدايت و ضلالت مختلف است و هر كس ممكن است- با اعتقادي كه دارد و عملي كه انجام مي دهد- در مرتبه و درجه اي از آن دو قرار گيرد. بنابراين، اين سخن كه مردم يا مسلمانند و اهل نجات و يا غير مسلمان و اهل دوزخ، درست نيست.
2- طبق صريح آيات قرآن، خداوند بدون اتمام حجت بر قومي آنها را كيفر نخواهد كرد. از اين رو، كساني از پيروان ساير اديان كه حجت بر آنان تمام نشده است، سزاوار عفو، گذشت و رحمت الهي اند؛ آنان كه دين حق بر ايشان عرضه نشده و يا قدرت انديشه لازم براي شناخت حق و تشخيص آن از باطل را ندارند در اصطلاح قرآن((مُرْجَونَ لِاَمْرِ الله))؛ اميدواران به عفوو رحمت الهي و نيز((مستضعفان)) ناميده شده و در اصطلاح متكلمان،((جاهلان قاصر)) لقب يافته اند. براي چنين افرادي راه نجات و رستگاري وجود دارد.


3- آناني كه دين حق بر آنها عرضه شده و يا با توجه به رسانه هاي جمعي تبليغي و اطلاع رساني كه امروزه وجود دارد، زمينه و امكان تحقيق و پرس و جو نسبت به ايين حق را دارند، ليكن از روي بي توجهي و غفلت- و نه عناد و لجاجت- كوتاهي مكنند، از لحاظ عملكرد و رفتار نيز خيلي آلوده نيستند، گرچه در تقسيم بندي در زمره(( جاهلان مقصر)) به شمار مي روند .و اهل دوزخ اند، اما اينكه جزو اهل عناد به شمار ميآيند و براي هميشه در دوزخ مي مانند يا در نهايت، برخورد ديگري با آنان مي شود با خدا است.


4- افرادي كه با آگاهي از دين حق، با علم و از روي عناد و لجاجت از آن روي مي گردانند، از لحاظ عملكرد نيز فاجر و فاسق اند و عمل نيكي در پرونده آنان نيست، مصداق بارز((معاند)) هستند كه جايگاه ابدي آنان دوزخ است؛ ليكن اين گروه نسبت به گروه هاي ديگر در اقليت مي باشند.2
_______________________________________
1- ((مجله كيان))، شماره36، مقاله صراط هاي مستقيم، سروش، ص11.
2- ر. ك. مجموعه آثار، ج10، ص249-342؛ شرح اشارات، ابن سينا با شرح خواجه طوسي، ج1، ص327-328؛ اسفار اربعه، ملاصدرا، ج7، ص78-80.
قسمت سوم:
راه هاي شناخت دين
نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت و ادعاي عدم امكان شناخت دين
از مسائلي كه از سوي برخي روشنفكران و نويسندگان داخلي در حوزه ((معرفت ديني)) مطرح شده و مورد نقد و بررسي قرار گرفته، موضوع((قبض و بسط تئوريك شريعت)) است.
چكيده نظريه قبض و بسط1 در باور مدعيانش اينست كه به دليل عدم امكان دسترسي به فهم اصل دين و فهم و معرفت ديني اصيل و واقعي، هر كس مي تواند به نوعي با ذهنيت و انتظارات پيشيني خود به سراغ دين برود و فهم دلخواه و مورد انتظار خويش را از دين داشته باشد. به همين دليل امكان فهم ها و معرفت هاي متعددي از دين مي رود.
آنها ميگويند اصل دين چون امري قدسي و آسماني است، دست بشر به آن نمي رسد و درك و فهم بشر از دين، صرفا درك و معرفت بشري است نه ديني. در بيان علت عدم دسترسي بشر به فهم واقعي دين مي گويند: چون متون ديني صامت و ساكت است نه سخني و پيامي از پيش تعيين شده دارد و نه مقصود و مرادي در الفاظ و حياني آن نهفته است(!)
از اين رو بشر بايد با درخواست ها و انتظارات خود كه از راه آشنايي با علوم ديگر بدست آورده، به سراغ دين برود و آن را بفهمد و به آن معنا و مفهوم بخشيده و به اصطلاح او را به سخ

ن گفتن وا دارد! به همين دليل فهم دين، صد در صد به پيش فرضها و آگاهي هاي برون ديني مفسر متون بر مي گردد و در ارتباط كامل با علوم ديگر است؛ و ادعاهاي ديگر از اين قبيل.2
گرجه در اينجا و در حجم يك درس نمي توان همه جهات نظريه مزبور را طرح و مورد نقد و بررسي قرار داد،3 ولي درباره دو مساله مهم مربوط به معرفت ديني يعني امكان يا عدم شناخت دين و راه هاي شناخت دين سخن خواهيم گفت. پيش از هر چيز بايد به ريشه و پيشينه اين گونه مباحث اشاره كوتاه بشود، و اين كه اينگونه ادعاها در باره معرفت ديني از كجا ناشي مي شود؟
اينگونه تفسير دين و فهم متون ديني، رهاورد تفسير هرمنوتيكي4 از دين بوده و بر اسا

س نظريه((پلوراليسم قرايي)) (تكثر قرائت ديني) و مشروع دانستن هر نوع برداشت و قرائت از دين و ضابطه مند نبودن فهم دين مي باشد و نوع افراطي و پيشرفته هرمنوتيك فلسفي مي باشد كه توسط برخي پژوهشگران غربي نظير شلايرماخر، گادامر، پوپر، ريكورد و غير آنان مطرح شده و از آن براي تفسير متون مقدس مسيحي(انا جيل اربعه و...) كه متوني دست نوشته، غير وحياني(مراد وحي به آن معنايي كه ما درباره قرآن قائليم) و تحريف شده است، استفاده كرده اند، و در واقع راه نجات براي جلوگيري از افول و مرگ تدريجي كتاب مقدس آنان است. كه نه پيام روشني دارد و نه از اعتبار وحياني- آنگونه كه قرآن كريم دارا است- برخوردار است.
بر اساس تفسير هرمنوتيكي، نقش اصلي با نيت و ذهنيت مفسر است، نيت و مقصود مولف متن ناديده گرفته ميشود. يعني به اصطلاح ((مفسر محور)) است نه((متن محور و مؤلف محور))كه متون ديني- وحياني اسلام چنين است؛ و لذا دستور اكيد داده شده تا با تلاش علمي به فهم درست متون ديني برسيد.
____________________________________________
1- معناي ساده ((قبض و بسط تئوريك شريعت))، باز و بسته بودن راه فهم دين و به تعبير روشن تر امكان قراعت و معرفت هاي متعدد از ذين است.
2- اين ادعاها، گوشه هايي از سخنان صاحب نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت، عبدالكريم سروش؛ هرمنوتيك، كتاب و سنت، محمد مجتهد شبستري
3- پاسخ هاي مفصل تر به اين گونه دعاوي را به خواست خدا در كتاب ((دين پژوهي)) كه درست تدوين بوده و به زودي به چاپ خواهد رسيد خواهيم داد.
4 واژه هرمنوتيك"hermenutics"از فعل يوناني"hermeneuein" به معناي تفسير تبيين و فهم است. پيشيته تاريخي آن به عصر يونان باستان ميرسد. ولي طرح نوين آن در قرن هفدهم ميلادي توسط فردريش شلاير ماخر(1786-1834) و همفكران ديگر او بنيان نهاده شد. البته توجه شود ك

ه نه هر منوتيك در غرب منحصرا به همين معنايي است كه مطرح گرديده چون معاني ديگري دارد كه با معناي مزبور متفاوت است و نه در اسلام همه نوع آن ناديده گرفته شده است؛زيرا بيشتر درباره هرمنوتيك خاصي براي تفسير متون وجود دارد كه بيان خواهد شد. براي تحقيق بيشتر درباره هرمنوتيك و نقد و بررسي آن جمله ر.ك. فصلنامه كتاب نقد، شماره 5-6 ويژه هرمنوتيك

 

؛ فصلنامه قبسات شماره17ويژه هرمنوتيك ديني.
پيامدهاي منفي نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت
چنين تفسيري از دين و معرفت ديني شايد در جهان غرب و در رابطه با متون دين

-سيحي قابل قبول باشد، اما در حوزه تفكر اسلامي به هيچ وجه مورد پذيرش دين داران راستين و عالمان و متكلمان- اسلامي نيست.زيرا اين ادعا كه متون وحياني اسلام (همچون متون دست نوشته و بي روح ديني مسيحي) صامت و ساكت بوده و پيام روشني ندارد صد در صد با آنچه خود قرآن درباره خودش تصريح كرده است منافات دارد؛ زيرا سراسر خطابات قرآني با انسان سخن مي گويند و تعابيري از قبيل: ((يا ايها الذين آمنوا، يا ايها الناس)) و

مانند آن، همگي انسان را مخاطب قرار داده و در صدد انتقال پيام روشني به انسان است.
به حدي پيامهاي قرآن روشن بوده و انسان را به خود جلب ميكند كه اين جمله كه ((اگر مي خواهيد خداوند با شما سخن بگويد قرآن بخوانيد))، يك اصل مسلم و پذيرفته شده نزد خاص و عام گرديده است. به عنوان نمونه، يك آيه قرآن را در اين زمينه و براي صحت ادعاي خود، مي آوريم:
((يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِهِا وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ...))
اي كساني كه ايمان آورده ايد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامي كه شما را به سوي چيزي
مي خواند كه شما را حيات مي بخشد...
آيا پيامي از اين روشن تر وجود دارد؟! چه اينكه حيات حقيقي انسانها را در گرو شنيدن و اجابت دعوت الهي مي داند كه كه بطور عمده خود قرآن متفكل آن است. جالب اين است اين آيه را پس از آياتي مي آورد كه در آنها انسانهايي كه گوش شنوا نداشته و و در برابر پيامهاي روشن الهي و قرآني چشم و گوش بسته مي گذرند، كرولال معرفي كرده و حتي بدترين جنبندگان روي زمين به شمار آورده است!
برخي ديگر از پيامدهاي منفي نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت، عبارت است از:
1. امكان قرائت هاي متعدد و بدون ضابطه از دين ومتون ديني، به طوري كه هيچ معياري براي تشخيص فهم درست از نادرست و نيز برتري يك تفسير و فهم از تفسير و فهم ديگري وجود نداشته باشد. اين در حالي است كه اظهار نظر در ساير علوم و فنون، به اجماع ملل و نحل ضابطه مند بوده و نيازمند تخصص است
2. پذيرش تفسير به راي، كه در اسلام به شدت از آن نهي شده است.


3. اعتبار بخشيدن به تمام فرقه ها و مسلك هاي منحرف از دين؛ چون همه آنها مدعي تفسير و فهم درست از دين هستند و هيچ گونه ملاكي هم براي اثبات انحراف و نادرستي باورها و تفسيرهاي آنها از دين و مذهب وجود ندارد.
4. رواج نسبي گرايي در تفسير دين و معرفت ديني؛ زيرا وقتي فهم هر كس از دين با هر پيش فرض و ذهنيتي درست باشد، از آنجا كه انتظارات و خواسته هاي انسان ها هميشه يكسان نبوده و دستخوش تحول و نوسانات گوناگون است، ناگزير به تبع آن تفسيرها و برداشت ها از دين نيز متحول و متغير خواهد بود، اين چيزي جز نسبي بودن فهم متون ديني نيست در

حالي كه دين داران راستين بايد به فهم درست و پابت از دين كه مورد نظر شارع مقدس است دست يابند.
5. عدم امكان دسترسي به فهم مراد شارع مقدس، نهفته در متون ديني- وحياني. اين عدم امكان، مستلزم لغو بودن ارسال رسل و انزال كتب است كه حاوي پيام الهي مي باشند و اساساً رسالت پيامبر(ص) و قرآن كريم همان است. اما اين كه در عمل امكان انجام آن نباشد، اين نقض غرض و لغو است.
6. بي معنا شدن هدايت الهي جهت رستگاري انسان؛ زيرا هدايت الهي در صورتي محقق مي گرددكه پيام هاي متضمن هدايت و دستورالعملهاي قرآني آن قابل تلقي و شناخت باشد. كه آن هم طبق فرض نظريه پردازان قبض و بسط، ممكن نيست. اين، يعني بي توجهي كامل به مراد گوينده و فرستنده كتاب( خداوند متعال)، كه بسيار امر ناپسند و نافرماني آشكار است.
امكان شناخت دين
بر خلاف پندار نظريه پردازان ((قبض و بسط تئوريك شريعت)) كه منكر تحصيل معرفت ديني از اساس بوده و هر نوع فهم بشر از دين را صرفا بشري و غير ديني مي دانند، فهم دين و تحصيل معرفت ديني نه تنها امري ممكن و ميسر است بلكه دستور اكيد داده شد تا انسان ها به فهم درست و واقعي از دين و متون ديني دست يابند و هرگز بهفهم ها و معرفت هاي غير معتبر، غير تخصصي و بدون ضابطه اكتفا نكنند.
قرآن كريم با اشاره به معرفت هاي غير علمي و صرفا ظني حاصل از ((پلوراليسم قرايي)) آن رسيدن به دين حق و حقيقت دين كافي ندانسته و فاقد هر گونه اعتبار اعلام داشته است:
((وَ ما يَتَّبِعُ اَكْثَرُهُمْ اِلّا ظَنّاً اِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً..)) (يونس (10) آيه 36)
و بيشتر آنها جز از گمان (و پندارهاي بي اساس)، پيروي نمي كنند، (در حالي كه) گمان هرگز (انسان را) از حق بي نياز نمي سازد(و به حق نمي رساند).
توضيح آنكه فرض عدم امكان شناخت دقيق دين و تحصيل معرفت ديني (به معناي واقعي كلمه) به دلايل زير فرض باطل و غير قابل پذيرش مي باشد:
1. چنان كه اشاره شد دين (و به طور مشخص متون ديني)، متضمن گزاره ها و آموزه هايي است كه براي هدايت بشر به سوي كمال مطلوب معنوي و سعادت و رستگاري حقيقي از سوي خداي حكيم توسط پيامبرش ارسال شده است. حال اگر فهم و شناخت اين گزاره ها ممكن نباشد در واقع غرض از ارسال دين حاصل نخواهد شد.اين نقض غرض است و كار لغوي است كه هرگز از شارع حكيم علي الاطلاق (=خداوند متعال) سر نخواهد زد... .
2. عدم امكان فهم دين، مستلزم اين است كه شارع مقدس در خطبات خود مراد جدي و مقصود معقول نداشته باشد؛ زيرا در صورتي ميتوان پذيرفت در خطاباتش مراد جدي دارد كه آنها را با زبان و الفاظ قابل فهم براي مخاطبانش ارسال كرده باشد. در حالي كه به حكم عقل و حكمت خداوند به عنوان حكيم علي الاطلاق در خطاباتش براي مخاطبان بشري مراد جدي قابل فهم دارد.
3. دستورات مكرر خود قرآن مبني بر تدبر، تفكر و تعقل در آيات آن براي فهم دقيق و درك عميق مفاهيم نهفته در آن، بهترين گواه براي امكان فهم آن است.


4. انجام تكاليف ديني مستلزم داشتن حجت شرعي و عقلي معتبر است. فرض عدم امكان شناخت دين، راه تحصيل حجت شرعي و عقلي را بر بندگان خدا مسدود مي كند. در نتيجه، باورها، كردارها و اعمال مؤمنان، فاقد حجت شرعي و مشروعيت ديني و الهي مي شود.
5. روش آموزي و قاعده گذاري پيشوايان معصوم(ع) براي فهم درست متون ديني و جلوگيري از كج فهمي و فهم هاي غير واقعي، مانند ارجاع متشابهات قرآني و روايي به محكمات آنها، عرضه

روايات بر قرآن و نيز سيره رهبران ديني بر مطالعه روشمند متون ديني همچنين سيره عملي و ارتكاز ذهني مسلمانان، گواه بر امكان فهم دين است.
6. نهي و نكوهش شديد از تفسير به رأي و بدون ضابطه از متون ديني در روايات معصومين(ع) ((ر.ك. الميزان،ج3،ص75-87؛ بحارالانوار، ج36،ص327وج89، ص110)) گواه روشن ديگري بر امكان فهم دين و كسب معرفت ديني است.
راه هاي شناخت دين
اكنون كه روشن شد فهم دين ممكن و بلكه ضروري است، بايد ديد راه، يا راه هاي فهم دين و دستيابي به معرفت ديني معتبر چيست؟
در پاسخ بايد گفت متون ديني و قرآني هم به دليل زبان به كار گرفته شده در آن كه به تصريح خود قرآن ((عربي مبين1)) ((ر.ك. نحل(16)، آيه103.)) (يعني محاوره اي و عرف عقلايي رايج ميان عموم مردم و قابل فهم براي آنها) است و هم به لحاظ معنايي كه داراي مراتب متعدد مي باشد، براي عموم مردم با هر سطح فكري و فرهنگي به فراخور درك و فهم آنها قابل ادراك و فهم است. ولي فهم روشمند و متخصصانه از متون ديني كه ما در صدد اثبات آن هستيم و داراي اعتبار ديني و حجت شرعي مي باشد و بس، تنها در توان عالمان و مجتهدان ژرف نگري است كه قادراند از راهكارهاي درست آن وارد شوند و به شناخت و فهم تخصصي دين دست يابند.
از شناخت و فهم تخصصي دين، در اصطلاح خاص حوزه هاي ديني به ((اجتهاد)) تعبير مي شود و عنوان تخصصي عالم پژوهشگر و جوينده مساءل ديني ((مجتهد)) است.
بنابراين، عنوان ((اجتهاد))(=معرفت ديني) مفهوم عامي است كه بر تمام معرفتهاي روشمندانه و مضبوط عالمان ديني در رشته هاي: كلامي- اعتقادي، فقهي، تفسيري، روايي و غير آن اطلاق مي شود؛ و به موازات آن عنوان ((مجتهد)) گرچه به طور معمول درباره فقيهان پژوهنده در خصوص

احكام فرعي فقهي به كار مي رود، ولي در واقع عنوان عامي است كه همه صاحب نظران و انديشمندان متخصص و پژوهنده در ساير رشته هاي علوم و معارف اسلامي را نيز شامل مي شود.
واژه اجتهاد، در لغت به معني تلاش و كوشش تا سر حد توانايي است به گونه اي كه با تحمل رنج و سختي همراه است؛ و اجتهاد در اصطلاح فقه اسلامي، عبارت است از به كار بردن تلاش و كوشش خويش در راه بدست آوردن احكام شرعي و قوانين الهي از راه ها و منابعي كه نزد فقهاي اسلام معمول و متعارف است و با تحصيل((مقدمات اجتهاد)) يا ‌((شرايط اجتهاد )) به دست م

ي آيد. ((رساله نمونه، احكام تقليد و اجتهاد(مطابق با فتاواي امام خميني)، عبدالرحيم موگهي،ص121.))
پس مجتهد كسي است كه بتواند احكام و قوانين ديني و فقهي را از روي دليل به دست آورد و فرا راه ديگران قرار دهد. از اين رو، اگر اجتهاد و استنباط او با واقع مطابقت داشته باشد پاداش مي يابد و در صورت مطابقت نداشتن با واقع نيز معذور است. ((همان،ص121-122.))
توضيح آنكه اجتهاد داراي دو شيوه عمده مي باشد:
1. اجتهاد از راه رأي و تفكر شخصي(اجتهاد به رأي).
2. اجتهاد از راه منابع معتبر شرعي و راهكارهاي موجود تحصيل احكام.
اجتهاد از نوع اول كه مورد پذيرش عالمان اصول مذهب اهل سنت هست و بر اساس آرا، تفكرات شخصي، قياسي، استحسان و انتظارات پيشيني بشر صورت مي گيرد،همان است كه امروزه از سوي برخي روشنفكران مطرح مي شود و با دست مايه((پلوراليسم قرائي))(تكثر قرائت ديني) شكل مي گيرد؛ و چنان كه پيش تر اشاره شد نوعي تفسير به رأي مي باشد.
اين نوع اجتهاد و يا معرفت ديني از نظر جهان بيني اسلام ناب و مكتب اهل بيت(ع) مردود است؛ چنانكه حضرت علي(ع) آن را به شدت رد كرده و در معرفي صاحبان چنين اجتهادي فرموده:
((وَ اخَرُ قَد تُسَمّي عالِما وَ لَيْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهائِلَ مِنْ جُهّالٍ وَ اَضاليلَ مِنْ ضُلّالٍ وَ نَصَبَ لِلنّاسِ اَشْرَاكاً مِنْ
حَبائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ، قَدْ حَمَلَ الْكِتابَ عَلي ارائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلي اَهْوائِهِ...)) (نهج البلاغه، صبحي
صالح،خطبه87، ص119.)
و ديگري(خويش) را عالم خوانده، در صورتي كه عالم نيست يك سلسله ناداني ها را از جمعي نادان
فراگرفته و مطالبي گمراه كننده از گمراهاني آموخته، دامهايي از طناب هاي غرور و گفته هاي دروغين بر
سر راه مردم افكنده، قرآن را بر اميال و خواسته هاي خود تطبيق مي دهد و حق را به هوسها و خواهش هاي
دلش تفسير ميكند... ((اين سخنان امام علي(ع) نشان ميدهد كه اين نوع اجتهاد و قرائت از دين سابقه دارد و حتي در زمان آن حضرت نيز وجود داشته كه امام را به چنين واكنش و اظهار نظري وا داشته است.))


امااجتهاد از نوع دوم كه مورد پذيرش عالمان اصولي اماميه است عبارت است از نهايت كوشش مجتهد براي شناخت احكام مربوط به حوادث و رخدادها و مسائل مورد نياز از رها منابع و راهكارهايي كه شارع آنها را معتبر دانسته است. اين نوع اجتها كه همان شيوه اجتهادي مصطلح نزد علما و فقهاي اسلام از دوران گذشته تاكنون مي باشد، شيوه اي علمي-تخصصي است كه

تحت تعاليم خود ائمه معصوم(ع) شكل گرفته و داراي شرايط و قواعد دستوري خاصي است كه به مهمترين آنها در اينجا اشاره مي شود.
شرايط و قوانين خاص فهم متون ديني
فهم درست و روشمند از دين، مبتني بر تحصيل ((ملكه اجتهاد)) است.تحصيل ملكه اجتهاد هم داراي دو شرط اساسي به عنوان دوجزء علت تامه تحقق ملكه اجتهاد در فهمنده است. اين دو شرط يا دو جزءالعلة، يكي ((تقوا)) به مفهوم عميق و وسيع آن است كه از آن به ((ملكه عدالت)) نيز تعبير مي شود. تحصيل اين شرط موجب طهارت روح، تلطيف ذهن و صفا و صيقل باطن مي گردد و نورانيتي به عالم ديني ميدهد كه قابليت درك و فهم مفاهيم بلند و قدسي قرآن و روايات را مي يابد و سلامت عقل و صيانت نفس او را- كه در فهم متون قدسي نقش بسزايي دارد- تضمين مي كند.((ممكن است كسي بگويد كه گرچه كسب ملكه تقوا عدالت به عنوان يك صفت ارزشمند و والاي اخلاقي- اسلامي بسيار پسنديده و مطلوب است ولي در فهم متون ديني تأثيري ندارد؛ زيرا بررسي ها نشان مي دهد كساني بوده و هستند كه از تقوا و ديانت بهره چنداني نداشته و نداردولي به نظر مي رسد كه از آن مجتهد مدنظر برخوردارند و در مسائل ديني به اظهار نظر مي پردازند.
پاسخ اين است كه گرجه ميان كسب علم و تقوا تلازم و ارتباط ظاهري و محسوسي وجود ندارد،ولي اولا عالم و مجتهد بي تقوا فاقد صلاحيت لازم براي اظهار نظر در مسائل ديني است؛ ثانيا به گواهي آيات و روايات فراوان، علم و عمل دو بال پرواز بسوي قرب الهي و نيل تعالي و كمالات معنوي است. ثالثا تجربه و تاريخ گواهي ميدهد عالمان و انديشمندان ديني كه فاقد ملكه تقوا بوده اند علوم در دست آنها همچون تيغي در دست زنگي مست بوده و از آن سوء استفاده كرده و سر انجام به بي راهه رفته اند.))
ديگري، ((علم)) يا علوم لازم و مؤثر در فهم متون ديني است اين علم يا علوم، مجموعه دانش ها و آگاهي- هاي پيشيني و پسيني استكه ما از آن به ((شرايط و قواعد خاص فهم متون ديني)) تعبيير مي كنيم و تحصيل آنها موجب مي شود تا فهمنده با شيوه اجتهاد روشمند و ارجاع فروع به اصول آشنايي لازم را پيدا كند و از ادله اجتهادي يعني كتاب، سنت، اجماع و عقل، درست استفاده كرده و در طريق استنباط احكام به كار گيرد.
مهم ترين اين شرايط و قواعد، عبارت است از:
1. آگاهي از قواعد دستور زبان عرب و علوم ادبي از صرف، نحو، لعت، معاني، بيان و... به مق

داري كه او را بر فهم قرآن و روايات توانا كند.
2. انس و آشنايي با محاورات عرفي و شيوه بياني متعارف ميان مردم.
3. آگاهي لازم از علوم عقلي و استدلالي به ويژه منطق و كلام تا شيوه استدلال و نحوه رسيدن به نتايج از راه رسيدن به نتايج از راه مقدمات و نتايجي كه اين مقدمات به آن منتهي مي شود را بداند و آن را در اثبات احكام به ويژه آنجا كه در قلمرو حكم و عقل است به كار گيرد.
4. آگاهي به مسائل مهم علم اصول به مقداري كه در استنباط احكام فقهي و اجتهاد علمي-اسلامي تاثير دارند.لاوه بر اين كه خود به عنوان ((سنت))، يكي از سه منبع كشف و استخراج احكام و استخراج احكام مطرح هستند، كليد فهم قرآن به ويژه آيات متشابه آن نيز بشمار مي آيند. از اين رو، شناخت كامل روايات لازم است.شناخت روايات هم مبتني بر روشن شدن سند روايات و دلالت آنها است.
و براين اساس، آشنايي با علوم مقدماتي فهم روايات يعني علم رجال، درايه و حديث و نيز شناخت انواع حديث از قبيل متواتر، صحيح، حسن و... لازم است؛ و نيز دانستن قواعدي كه تحت عنوان ((تعادل و تراجيح)) مطرح بوده و براي شناخت احاديث صحيح از ناصحيح به كار مي رود، ضرورت دارد.
6. آگاهي اجمالي از علوم ديگري كه در فهم بهتر متون ديني نقش دارند. خودش اين علوم را فرا گيرديا اينكه
از اهل فن پرسش نموده و اطلاعات مورد نياز را به دست آورد.
7. آگاهي اجمالي از علوم ديگري كه در فهم بهتر متون ديني نقش دارند. خودش اين علوم را فراگيرد يا اينكه
از اهل فن پرسش نموده و اطلاعات مورد نياز را بدست آورد.
8. دخالت دادن عنصر زمان و مكان در فهم متون و صدور فتوا.
9. داشتن ممارست و تمرين مستمر در فروع فقهي و تطبيق آنها با اصول، تا از اين طريق ملكه استنباط براي
او حاصل شود.
10. آشنايي با نظريات علماي بزرگ اهل سنت كه در گذشته و به ويژه در زمان ائمه(ع) رايج بوده است.
نتايج بحث
از آنچه گفته شد نتايج زير به دست آمد:
1. اجتهاد قانون گذاري نيست، بلكه استنباط و استخراج احكام و قوانين ديني است؛‌‌‌‌‌‌‌‌ زيرا جامعيت و كمال دين اسلام، زيرا جامعيت و كمال دين اسلام اقتضا دارد كه هيچ مساله اي از مسائلدنيوي و اخروي مورد نياز انسان بدون حكم نباشد.در اين زمينه اخبار و روايات به قدري زياد است كه امري مسلم و يقيني شمرده مي شود. بر اين اساس علما نيز در اين كه ((هيچ واقعه اي از وقايع زندگي خالي از حكم الهي نيست)) اتفاق نظر دارند و به موازات آن در كتب اصولي و فقهي بابي تحت عنوان:عدم خُلُوِّ الواقعه عن الحكيم: خالي نبودن واقعه از حكم باز كرده اند.((ر.ك.اصطلاحات الاصول علي مشكيني، ص169.))
راز اينكه گفتيم مجتهد در اجتهاد بايد در صدد كشف احكام واقعي باشد، همين است در غ

ير اين صورت دچار تشريع در دين مي شود كه در انحصار خدا و رسول اوست و براي ديگران جايز نيست؛ گرچه قرآن كريم رسالت پيامبر(ص) را نيز صرفا تبليغ دين و بيان احكام ميداند.((مي فرمايد: ((ما عَلَي الرَّسُولِ اِلاَّ الْبَلاغُ)) مائده آيه 99، ((وَاَنْزَلْنا اِلَيْكَ الذَّكْرَ لِتُبَيَّنَ لِلنّاسِ)) نحل، آيات44و64.))
2. با توجه به خصوصيات متون ديني، مراجعه به متون بايد به انگيزه درك و فهم مرادالهي و دستيابي به آن انجام گيرد. بر اين اساس هر گونه پيش داوري مفسر و تحميل ذهنيت هاي بيگانه از متن بر آن به طوري كه مفسر را از درك و فهم مراد گوينده متن وحياني دور گرداند و او را در افق معناي جديدي- غير از آنچه متن در بر دارد- قرار دهد، بيگانه از مدلول واقعي مورد نظر شارع مقدس بوده و فاقد اعتبار و دور از حقيقت است. از اين رو، مفسر محوري به هر شكل آن مردود و ناسازگار با هدف اصلي از مراجعه به متون ديني است. بلكه فهم متون ديني شالوده اش بر (

(متن محوري)) و((مؤلف مداري)) است.بنابراين اين ادعا كه مي گويد: ((فهميده شدن متون صد در صد به درست بودن پيش دانسته ها و علايق و انتظارات مفسر بستگي دارد))((ر.ك. هرمنوتيك كتاب و سنت، محمد مجتهد شبستري ص33))باطل و دور از حقيقت است.
3. همچنين از مباحث گذشته اين حقيقت روشن است كه به رغم پندار طرفداران ((پلوراليسم قرايي)) و((هرمنوتيك فلسفي))، اسلام توانايي پاسخگويي به نيازهاي روز و متغير انسانها را در هر زمان دارد و از اين بابت جاي هيچ گونه نگراني نبوده و كمبودي احساس نمي شود. تا دست به دامن پلوراليسم قرايي و هرمنوتيك فلسفي شويم و در نتيجه راه هر گونه قرائت بي ضابطه و تفسير بدون حساب و كتاب از دين را به روي همگان باز كنيم و همان بلايي را كه سر دين مسيح درآوردند سر اسلام هم در بياوريم. چنانكه تئوري ((قبض و بسط تئوريك شريعت)) در همين رابطه طرح و ارئه گرديد.


چرا كه استعداد پايان ناپذير و انعطاف پذيري متون ديني از يك سو و دستور اكيد پيشوايان ديني مبني بر اجتهاد و استخراج احكام و قوانين مورد نياز هر زمان از سوي ديگر، پاسخ روشني به اينگونه نيازهاي متغير و روزمره هر زمان است.((براي آگاهي بيشتر ر.ك. اسلام ومقتضيات زمان، شهيد مطهري،انتشارات صدرا.))
بنابراين، اسلام نه تنها بانو گرايي و تجدد (= مدرنيسم) به معناي واقعي كلمه مخالف نيست بلكه خود منادي و مروج آن است. براي همين در اسلام پيوسته به رشد، ترقي، نوآوري در همه اب

عاد به ويژه در بعد فكري و فرهنگي دعوت شده و از جمود، ايستايي و حركت قهقرايي و يكسان سازي به شدت نهي گرديده است.
قسمت چهارم:
نقش دين در زندگي فردي و اجتماعي
دين در متن زندگي بشر قرار دارد و داراي نقش حياتي در ابعاد فردي و اجتماعي جامعه انساني است. اين نقش پس از پيروزي انقلاب اسلامي و اقبال و توجه ملت ها به ويژه جوانان پاك نهاد به دين، مملوس تر شده است. در اين درس به بيان اين موضوع مي پردازيم.
پاسخگويي به نيازهاي اصيل دنيا و آخرت
چنانكه در بحث جامعيت و كمال دين اشاره شد، سعادت همه جانبه انسان را وجهه همت خويش قرار داده و براي رساندن بشر به سعادت و رستگاري و بارور شدن همه استعدادها و ظرفيت هاي وجودي او، احكام وقوانين لازم را تشريع و فرا راه بشر نهاده است.
گرچه پرداختن به مسائل معنوي و امور اخروي، جزو مهمترين و اصلي ترين هدف دين است، اما رسيدن به اين هدف و تحقق آن در جامعه انساني، هرگز بدون توجه به مسائل دنيوي و حل مشكلات مادي و جسمي بشر ميسر نيست. اساسا همان طور كه تفكيك جسم از روح

 

و توجه يكسويه به يكي و غفلت از ديگري، به مثابه ناديده گرفتن بخشي از حقيقت وجودي انسان است، در برنامه ريزي جهت پاسخگويي به نيازهاي انسان نيز اگر تمام توجه به يك بعد انسان باشد و از بعد ديگرش غفلت شود به طور حتم، آن برنامه به سرانجام نخواهد رسيد. بر اين اساس، قرآن كريم، توجه به دنيا و آخرت و تامين خواسته ها و نيازهاي دنيوي و اخروي را تواما از مومنان خواستار شده و دستور داده است:
((وَابْتَغِ فيما اتاكَ اللهُ الدّارَ الْآخِرَةَ وَلا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا)) (قصص:77)
در آنچه خدا به تو داده، سراي آخرت را طلب كن؛(ولي) بهره ات را از دنيا فراموش نكن!
يعني گرچه تلاش در راه تحصيل زندگي جاويد آن جهاني بايد هدف برتر و مهمتر در زندگي باشد ولي اين اهم نبايد به قيمت ناديده گرفتن زندگي دنيوي به عنوان هدف ابتدايي و مهم بدست آيد.
حضرت امام حسن مجتبي(ع) نيز به زيبايي، آميختگي دنيا و آخرت را تبيين كرده و فرمود:
((وَ اعْمَلْ لِدُنْياكَ كَاَنَّكَ تَعيشُ اَبَداً وَ اعْمَلْ لِاخِرَتِكَ كَاَنَّكَ تَمُوتُ غَداً...)) (بحارالانوار، ج44،ص139.)
براي دنيايت چنان كار كن كه گويا هميشه در آن زندگي خواهي كرد و براي آخرتت به گونه اي رفتار كن
كه گويا فردا خواهي مرد!
بنابراين، به رغم نظر كساني كه قائل به جدايي دين از دنيا و يا دنيا از آخرت مي باشند و هدف بعثت انبيا را صرفا آخرت و خدا پرستي مي دانند، دين و دنيا در تفكر اسلام ناب محمدي(ص) آن چنان به هم آميخته بود و در هم تنيده است كه به هيچ وجه تفكيك اين دو از يكديگر، ميسر نيست؛ زيرا در آيات و روايات اسلامي رويكرد يكجانبه به دين يعني توجه تام به عبادت و معنويت و ترك دنيا، به عنوان ((زهدگرايي محض و رهبانيت)) مطرح و از آن به شدت نهي و نكوهش شده است. سيره

رسول اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) و نيز برخورد رسول خدا (ص) با عثمان ابن مظعون (و جمعي ديگر) و نهي او از افراط در عبادت و ترك دنيا، گواه روشني بر صدق اين ادعا است.((پيامبر(ص)

زماني كه از ترك دنيا و زهدگرايي عثمان ابن مظعون و جمعي ديگر آگاه شد، مامور به جلوگيري آنها از اين كار گرديد. آيه87 سوره مائده در همين خصوص نازل شده و بر اساس آن زهدگرايي و ترك هميشگي آن دنيا در اسلام مطرود گرديده است.(ر.ك . تفسير مجمع البيان،ج3 ، ص235-236،

احياء تراث عربي ، بيروت.)‌))
از سوي توجه كامل و غايي به دنيا و غفلت از خداو آخرت نيز، نكوهيده شمرده شده و از آن نهي گرديده است؛ زيرا موجب نگون بختي انسان مي شود.
اما در پاسخ اين سوال كه اسلام چگونه توانسته به نيازهاي دنيوي و اخروي پاسخگويد؟ مي گوييم: از اين امتيازات منحصر به فرد دين خاتم و جاويد و جهاني است و هيچ مكتبي توان انجام چنين كاري را ندارد.
انسان در عين اينكه بر مدار ثابتي به نام((فطرت)) آفريده شد كه انسانيت انسان و هسته مركزي وجود آدمي- صرفه نظر از نوع نژاد، رنگ پوست، زبان و ساير شرايط اقليمي و آب و هوايي كه متغير است- بر آن استوار است، موجود متغيري مي باشد و در گذر زمان و در شرايط جوي متفاوت و ساير عوامل تاثير گذار، دچار تغييرات و تحولات جسمي و روحي مي شود.
به موازات اين دو جنبه ثابت و متغير وجود آدمي، قهرا به دو. نوع قوانين ثابت و متغير نيازمند است، يعني ه بايد قوانين ثابتي در زندگي داشته باشد و آنها را به كار بندد و هم قوانين متغيري.
اسلام با ملاحظه فطرت و نيازهاي فطري و ثابت انسان، قوانين ثابتي تشريع كرده است و نيز براي جنبه هاي متغير نياز آدمي، قوانين متغيري آورده است. از اين رو، قوانين اسلانم به دو قسم ثابت و متغير تقسيم ميشود.
به عنوان مثال، اصل لزوم آمادگي ودفاع دراسلام طبق آيه((وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَةٍ))(انفاق(8)، آيه60) يك اصل قانون ثابت فرا زماني و مكاني است. به موازات اين قانون ثابت، قوانين متغيري بر حسب نياز زمان و مكان خاص در نظر گرفته شده است كه در فقه به نام ((سبق و رمايه)) معروف است.
از جمله دستورات در سبق و رمايه، آموختن فنون تير اندازي، اسب سواري و ... تا رسيدن به مهارت كامل است. كه در هر زمان بر اساس نيز هر دوره ضرورت پيدا مي كند و لذا پيوسته دستخوش تغيير است.


جالب اينجاست همان طور كه امام راحل و شاگرد متفكرش شهيد مطهري فرمودند، متون ديني( قرآن و روايات) از چنان جامعيت، قابليت و استعداد پايان ناپذيري بر خوردار است كه گذشت زمان نه تنها آن را كهنه و از دور خارج نمي كند بلكه ابعاد علمي آن شكفته تر و شناخته تر مي شود. لذا با استفاده از اين خصلت انعطاف پذير متون ديني مي توان با آگاهي از روش اجتهاد و فهم روش

مند، مسائل مورد نياز هر زمان را از طريق ارجاع فروع به اصول ثابت بدست آورد. ((بر گرفته از رساله نوين( مسائل سياسي و حقوقي)، امام خميني، ترجمه عبدالكريم بي آزار))
بنابراين ، عنصر اجتهاد و استنباط احكام، راهي است براي پاسخگويي اسلام به نيازهاي دنيوي و اخروي انسان در هر زمان.
جايگاه عقل در دين
اين ادعا كه برنامه ريزي و مديريت جامعه تنها كار عقل است و بس، بر اساس((جدا انگاري عقل از دين)) (راسيوناليسم) مطرح شده و دور از واقعيت است؛ زيرا عقل نه تنها از دين جامع و كاملي چون اسلام جدا نبوده و جزو آن است، بلكه نقش هاي عقل در دين بسيار سازنده و تعيين كننده بود و شالوده آن را تشكيل ميدهد. هم در اصول اعتقادات به ويژه در اثبات ضرورت اصل دين و دينداري و اثبات اصل توحيد و خدا پرستي كه جز از راه عقل و براهين عقلي ميسر نيست و هم در فروع دين كه عقل حداقل دو نقش عمده دارد: يكي اينكه در كنار دو منبع ديگر استخراج و استنباط احكام، يعني كتاب و سنت، به عنوان منبع مستقل ديگر مطرح است و هم در كنار ادله اجتهادي (كتاب، سنت اجماع) به عنوان دليل چهارم اجتهادي نقش ايفا مي كند؛ زيرا استنباط فقهي فقيه زماني معتبر است كه به امضاي عقل ناب رسيده و مورد تاييد آن قرار گرفته باشد.
بنابراين وقتي خود عقل و احكام عقلي جزو دين بشمار مي آيد مديريت بر آمده از آن نمي تواند جداي از دين و مورد ارزيابي قرار گيرد. از اين رو، مديرت عقلي نيز بخشي از مديريت عام ديني محسوب مي شود.
واگذاري امور مختلف در نظام جمهوري اسلامي ايران به مديران و كارشناسان مختلف و راه حل مسائل گوناگون را از آنها خواستن بر همين اساس است. تنها چيزي كه هست، كارشناسي امور توسط آنها تحت نظارت شوراي نگهبان صورت ميگيرد تا انطباق آن با موازين شرعي احراز شود.
علامه محمد تقي جعفري در تبيين قلمرو گسترده دين و شمول آن بر رهاورد علمي و فرهنگي بشر، پس از بيان انواع چهارگانه ارتباطات انسان( ارتباط با خودش، با خدا، با جهان هستي و با هم نوع خودش )، مي نويسد:
هر حقيقت وپديده اي كه قابل بهره برداري و براي تنظيم و اصلاح حيات انساني در ارتباطات (چهارگانه) مزبور باشد از ديدگاه اسلام، جزو دين محسوب مي گردد... در نتيجه، علم، جهان بيني، سياست، اقتصاد، حقوق، اخلاق، فرهنگ به معناي پيشرو آن، صنعت( تكنولوژي) و همه آنچه كه به نحوي در تنظيم و اصلاح مزبور تاثير داشته باشد، جزيي از دين اسلام است. اين حقيقتي است كه هر كسي كه اطلاعي از دين داشته باشد،آن را مي داند. ((فلسفه دين، تدوين از عبدالله نصري، ص252-253، چاپ دوم .))
كارآيي در مرحله عمل


برخي مي گويند: دوران دين به سر آمده و ديگر قادر نيست در عصر مدرن، تمدن ساز بوده و كارآيي داشته باشد، چون دين مربوط به دوران گذشته و زندگي ساده آن دوران است نه مربوط به عصر مدرنيته و پيچيده اين زمان!
پاسخ: اينگونه اظهار نظر درباره دين، ناديده گرفتن حقيقتي به نام دين است كه به اعتراف

دين پژوهان و پژوهشگران واقع بين تاريخي، هميشه و در همه عرصه هاي زندگي بشر، چه به طور مستقيم و چه به طور غير مستقيم حضور داشته و تأثير گذار بوده و هست.
اما نسبت به گذشته، به گواهي مورخان و تحليل گران تلريخي، شالوده تمدن هاي بزرگ بشري در دوران باستان- كه در مناطقي چون مصر، يونان، بين النهرين و ايران، هند و چين و برخي مناطق ديگر شكل گرفته است- توسط پيامبران الهي و فرهنگ برخاسته از اديان آسماني پي ريزي شده است.((ر.ك . دين پژوهي، ج1،(دفتر اول و دوم)، ميرچا الياده، ترجمه بها الدين خرمشاهي، ص364-377، نشر پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.))
انديشمندان و حكيمان بزرگ و فرهنگ ساز جهان، از جمله حكماي بزرگ يونان باستان نظير افلاطون، سقراط، ارسطاطاليس و جز آنان همه دين دار و موحد بوده و با تأثير پذيري از تعاليم ديني و آسماني به چنين مقامات بزرگ علمي و شگردهاي فلسفي دست يابيده اند. ((ر.ك . تاريخ فلسفه، فردريك كاپلستن، ترجمه جلال الدين مجتبوي، ج1، ص29، 618، 636 و 670، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، چاپ اول،1361 ؛ مباني خداشناسيدر فلسفه يونان و اديان الهي، رضا برنجكار، ص23-32، نشر الهادي، قم، 1371.))
امانسبت به كارايي دين در اين زمان كه به ((عصر تجدد و مدرنيسم)) شهرت يافته است، اينك نيز دين در جوامع مختلف حضور زنده و با نشاطي دارد. براي همين تلاش و مبارزه مادي گرايان و دين ستيزان به ويژه حكومت هاي استكباري، با دين با القاي تعارض دين با علم، عقل، تجدد و نوآوري حتي در جهان مسيحيت و در رابطه با اين آيين تحريف شده نيز بي فايده بوده و موفقيت چنداني نداشته است؛ زيرا اگر مسأله به دور از تبليغات رسانه اي، جوسازي هاي سياسي، خود خواهي ها و عنادورزي ها بررسي شود، روشن مي گردد كه هرگز چنين تعارضي ميان علم و دين و يا عقل و دين وجود ندارد و به هيچ وجه آييني چون اسلام نه تنها با تجدد، نوآوري و به اصطلاح مدرنيسم مخالف نيست بلكه به عكس، دستور داده تا هر روز انسان بهتر و متكامل تر از ديروز شود و گامي به جلو و پيشرفت در همه زمينه هاي زندگي مادي و معنوي بردارد. به طوري كه به فرموده امام صادق(ع) زندگي بدون پيشرفت و تعالي، مساوي با مرگ و نابودي است. ((ر.ك. بحارالانوار، ج68، ص173.))
در خود غرب هم گزارش ها نشان مي دهد كه گرايش به معنويت، اخلاق و دين به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران از يك سو و شكست و فروپاشي شرق كمونيسم پس از نزديك به يك قرن مبارزه با دين و خداپرستي از سوي ديگر و به اضافه، سرخوردگي غربيان از زندگي ماشيني و دور از معنويت و خدا، بيشتر شده است.تا جايي كه از نيمه دوم قرن بيستم كه به دوران پست مدرن (اوج دوران مدرنيسم) شهرت دارد. گرايش به دين و اخلاق شتاب بيشتري گرفته

و دانشمندان بسياري به دين پژوهي در ابعاد مختلف جامعه شناختي، روان شناختي و ... روي آورده اند. حاصل اين پژوهش ها تدوين كتب و دائرةالمعارف هاي دين پژوهي است كه ((دائرةالمعارف بزرگ دين پژوهي ميرچاالياده)) با2750 مقاله از1400 تن از دين پژوهان جهان در 16 جلد يك نمونه از آن است. ((ر.ك . فرهنگ و دين ميرچاالياده ترجمه بهاءالدين خرمشاهي و ...، ص13-15 از پيشگفتار.))


به عنوان نمونه، گزارش ژان پل ويلم درباره گرايش مردم آمريكا و ژاپن به دين را مي آوريم:
ايالات متحده آمريكا و ژاپن، دو كشوري كه به ويژه سمبل تجدد هستند مثال هاي خوبي از مواردي هستند كه
دين و تجدد را با هم وفق داده اند؛ زيرا گرايش به دين زيرا گرايش به دين و مذهب در آمريكا به قدري
بالاست كه بيش از 40% مردم آمريكا به طور جدي پايبند به دين بوده و به وظايف ديني خود عمل مي كنند
و نيز در ژاپن، صنعتي شدن در چارچوب يك نظام حاكميت ديني انجام شده و آمار ديني نشان مي دهد كه
همه ساله حدود هشتاد ميليون ژاپني به هنگام تحويل سال نو(هاتسوموده)براي شركت در مراسم و جشن هاي
ديني مربوط به معابد بزرگ ميروند تا سلامتي و تندرستي براي خود كسب كنند. ((جامعه شناسي اديان،
ترجمه عبدالرحيم گواهي، ص135-136.))
چگونه مي توان باور كرد كه ميان علم و دين تعارض است در حالي كه نوابغ و انديشمندان بزرگ علوم بشري در دنيا مدرن، خلاف اين پندار نظر داده اند. در اينجا به اظهارات برخي از آنها اشاره مي كنيم:
البرت انيشتاين: ((علم بدون مذهب لنگ است و مذهب بدون علم، كور.)) ((زندگي انشتاين، فيليپ فرانك ترجمه حسن صفاري، ص508 به نقل از تفكر مذهبي، سيد محمد باقر نجفي، ص119.))
ماكس پلانك: ((هرگز تضاد واقعي ميان علم و دين پيدا نخواهد شد،‌چه يكي از آ» دو مكمل ديگري است.)) ((علم به كجا مي رود؟ ص235،‌به نقل از همان، ص114.))
ايرونيك ويليام نبلوچ: (( عقايد مذهبي با كشفيات علمي راسخ ترمي شود.)) ((اثبات وجود خدا، كلو ورنسما، ترجمه احمد آرام، ص100 به نقل از همان، ص71.))
چارلز .ه.تونز(فيزيك دان آمريكايي): ((من اختلف علم و دين را بيشتر سطحي مي دانم و اگر به ماهيت هر يك توجه كنيم هر دو به صورتي در مي آيند كه تشخيص آنها از يكديگر ممكن نيست.)) ((محل تلاقي علم و دين، ترجمه احمد آرام، ص54، به نقل از همان، ص121.))
بنابراين، واقعيت همان است كه ((مارتين لوتر)) گفته و آن اين كه ((غربيان از آن دين الهي فطري فاصله نگرفته اند بلكه در حقيقت آن دين ساختگي ضذ علم و پيشرفت و آزادي معقول... را كنار گذاشته اند.)) ‌((جامعه شناسي اديان، ص188.))


كارنامه دبن اسلام در اين خصوص بسيار درخشان است. به اعتراف نويسندگان و به ويژه مستشرقان غربي خدماتي كه اسلام به تمدن و فرهنگ بشري كرده، فوق العاده است به طوري كه به جرأت مي توان گفت سهم اسلام در شكل گيري فرهنگ و تمدن بشري، سهمي عمده و تعيين كننده است. ((براي تحقيق بيشتر به اين كتاب رجوع كنيد: تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج4 ترجمه ابوالقاسم پاينده و... به ويژه ص432-435؛ تمدن اسلام و غرب، گوستاو لوبون، ترجمه فخر داعي گيلاني؛ علوم اسلام و نقش آن در تحول علمي جهان، آلدوميه لي ترجمه محمد رضا شجاع رضوي و دكتر اسدالله علوي؛ تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، زين العابدين قرباني؛ كارنامه اسلام، عبدالحسين زرين كوب.))اگر امروز ملل مسلمان از لحاظ صنعت و تمدن از جوامع غربي عقب مانده ترند، بي انصافي است كه كساني بخواهند اين عقب ماندگي را به دين نسبت دهند و به اين وسيله بخواهند به ضعف و سستي و ناتواني فكري و عملي خود سرپوش بگذارند. در حالي كه مي بينيم هم اكنون نيز بسياري از ملل مسلمان از بسياري از ملل ديگر در صنعت و تمدن پيشي گرفته اند.
اگر ضعف ها و كاستي هايي در نظام جمهوري اسلامي ايران مشاهده مي شود، اين را نبايد به ناكارآمدي اصل اسلام و حاكميت ديني نسبت داد، بلكه معلول عوامل برون ديني داخلي و خارجي است. از مهمترين اين عوامل، نداشتن راهكارها و قوانين مدون و روشني در بخشهاي مختلف حكومتي، ضعف مديريت اجرايي، توطئه ها و كارشكني هاي پيوسته قدرت هاي استكباري به ويژه آمريكا است كه به هر نحو ممكن مي خواهند اين نظام نوپاي ديني را از پاي دربياورند و در نتيجه، از الگو شدن آن براي ساير ملل مسلمان در بند طاغوتها جلوگيري كنند. ((براي آگاهي بيشتر به نقش دين و به ويژه دين اسلام در زندگي و تمدن بشري از جمله ر.ك . انسان و اديان، ميشل مالرب، ترجمه مهران توكلي؛ اعترافات دانشمندان بزرگ جهان ، خيرالله مرداني.))
آثار دين داري در زندگي
اينك براي نشان دادن نقش كاربردي دين و ايمان ديني در زندگي مادي و معنوي انسان، به ويژه در دنياي مدرن، به برخي از آثار مهم و بسيار سازنده دين و ايمان ديني، اشاره مي كنيم.
1- پشتوانه اخلاق
از مهم ترين آثار دين داري و ايمان مذهبي اين است كه پشتوانه مذهبي اين است كه پشتوانه اخلاق است؛ زيرا اخلاق كه خود يك سرمايه بزرگ زندگي است ((امام علي (ع) فرمود: ((حُسْنُ الْخُلْقِ خَيْرُ رَفيقٍ)): اخلاق نيكو بهترين يار و ياور است.(بحارالانوار، ج68، ص396.) )) بدون دين و ايمان، اساس و پايه درستي ندارد. زير بناي همه اصول اخلاقي و مشروعيت و ضمانت اجرايي آنها ايمان و اعتقاد به خداست.
كرامت، شرافت، تقوا، عفت، امانت، راستي، درستكاري، فداكاري، احسان، صلح، دوستي و مدارا با خلق خدا،اجراي عدالت، رعايت حقوق انسانها و همه اموري كه جزو فضيلت هاي بشري محسوب مي شود و همه افراد و ملت ها آنها را تقديس مي كنند و آنهايي هم كه ندارند تظاهر به داشتن آنها مي كنند، مبتني بر اصل ايمان ديني است.
پشتوانه بودن دين براي اخلاق، به اين صورت است كه رعايت اصول و احكام اخلاقي، هزين

 

ه دارد؛ زيرا با منافع مادي و نفساني مغاير است و التزام به هر يك از آنها مستلزم تحمل يك نوع محروميت مادي و زحمت است. آدمي بايد دليلي داشته باشد تا به اين نوع محروميت ها تن دهد؛ و اساساً انسانها زماني تن به اين گونه محروميت ها خواهند داد كه در واقع آنها را محروميت ندانند.
مهم ترين و مؤثرترين دليل و يا انگيزه براي انجام افعال و احكام اخلاقي و تحمل رنج و محروميت در اين راه ايمان به وصول پاداش بزرگ تر و سود بيشتر دنيوي و اخروي در پرتو اعتقاد به خدا و دين داري است؛ چرا كه خداوند در كتاب آسماني اش چنين پاداشي را، به چندين برابر تضمين كرده است. ((ر.ك . توبه(9)، آيه 120، انعام، آيه 160؛ نساء، آيه40.))
اما ادعاي اين كه انجام افعال اخلاقي به اميد سود بيشتر، در اخلاق منهاي خدا و دين(=اخلاق مادي) هم متصور است؛ چون موجب رونق كسب و كار و درآمد مالي و اقتصادي بيشتري مي باشد؛ پذيرفتني نيست؛ زيرا اولاً اخلاق مادي شالوده اش برخود پرستي و منفعت طلبي استوار است و به چيزي جز منافع خويش نمي انديشد. چنانكه امروزه ما چنين چيزي را در عملكرد غربيان نسبت به ساير ملل مي بينيم. تا جايي كه بسياري از آنان به ويژه دولتمردانشان براي حتي سگ و گربه محبوبشان بيشتر از انسان هاي روي زمين احترام و ارزش قائلند ((چرا كه آنها در حالي از حقوق بشر و حتي حقوق حيوانات سخن مي گويند كه انسان ها را در جاي جاي گيتي، مانند مرغ مي كشند!)) ؛و ثانياً اخلاق مورد نظر در اينجا فراگير بوده و همه آداب و حقوق اجتماعي و فضايل اخلاقي را شامل مي شود. روشن است التزام به چنين اخلاقي و عمل بر اساس آن، تنها در پرتو ايمان به خدا ميسر است.
2- رهايي از خودخواهي ها و هواپرستي هاي كشنده
انسان هاي فاقد دين و ايمان، معمولاً هيچ گونه تلاشي براي كنترل و تعديل غرائز نفس سركش، خود خواهي ها و شهوت راني ها انجام نمي دهند؛ چون دليلي براي انجام آن نمي بينند؛ از اين رو، براي ارضاي شهوت خود از هيچ كوششي دريغ نمي ورزند. كار اينگونه انسانها در جوامع غربي به جايي رسيده كه به همجنس بازي روي آورده اند، با اين حال، احساس پوچي و ناكامي مي كنند و از سيري ناپذيري و فزون طلبي نفس خويش به شدت رنج مي برند.
تنها راه رهايي از اين منجلاب فساد و گرداب شهوت كه آرامش فكري و سلامت

آنان را به خطر انداخته است، پايبندي به دين و تقويت ايمان و كنترل و تعديل غرائز و هواهاي نفساني از راه تهذيب و تزكيه نفس در پرتو تعاليم ديني است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید