بخشی از مقاله
زندگینامه مصدق
محمد مصدق در سال ۱۲۶۱ هجری شمسی در تهران بدنیا آمد. وی در سال ۱۲۸۷ شمسی برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصیل در مدرسه علوم سیاسی پاریس به سویس رفت و درجه دکترای حقوق را در دانشگاه نوشاتل اخد کرد. دکتر مصدق در دوره پنجم و ششم مجلس شورای ملی به وکالت مردم تهران انتخاب شد. در همین زمان که با صحنه سازی سلطنت خاندان قاجار منقرض شد و رضا خان نخست وزیر وقت به شاهی رسید، مصدق با این انتخاب به مخالفت برخاست.
دکتر مصدق پس از شهریور ۲۰ و سقوط رضاشاه در انتخابات دوره ۱۴ مجلس بار دیگر در مقام وکیل اول تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد. در این مجلس برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، او طرحی قانونی را به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند منع میشد. در انتخابات دوره ۱۵ مجلس با مداخلات قوامالسلطنه (نخست وزیر) و شاه و ارتش، دکتر مصدق نتوانست به مجلس قدم بگذارد. گسترش فعالیتهای سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰
سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قراردادهای نفتی شده بود. دکتر مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را که به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت میکرد. در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، صندوقهای ساختگی آراء تهران باطل شد. عبدالحسین هژیر وزیر دربار بقتل رسید و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق به مجلس راه یافت. پس از کشته شدن نخستوزیر وقت سپهبد حاجیعلی رزمآرا، طرح ملی شدن صنایع نفت به رهبری دکتر مصدق در مجلس تصویب شد. پس از استعفای حسین علاء که بعد از رزمآرا نخست وزیر شده بود، در شور و اشتیاق عمومی دکتر مصدق به نخست وزیری رسید و برنامه خود را اصلاح قانون انتخابات و اجرای قانون ملی
شدن صنعت نفت اعلام کرد.
پس از ملی شدن صنعت نفت دولت انگلیس از ایران در شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد و دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و با توضیحاتی که در مورد قرارداد نفت و شیوه انعقاد و تمدید آن داد، دادگاه بینالمللی خود را صالح به رسیدگی به شکایت بریتانیا ندانست و مصدق در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت.
در ادامه دکتر مصدق برا ی جلوگیری از کارشکنیهای ارتش و دربار درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود ولی این درخواست از طرف شاه رد شد. به همین دلیل دکتر مصدق در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ از مقام نخستوزیری استعفا کرد. مجلس قوام السلطنه را به نخستوزیری انتخاب کرد و او با صدور بیانیه شدید الحنی نخست وزیری خود را اعلام نمود. مردم ایران که از برکناری دکتر مصدق خشمگین بودند، در پی چهار روز تظاهرات در حمایت از دکتر مصدق، که به کشته شدن چندین نفر انجامید، موفق به ساقط کردن دولت قوام
گردیدند. در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق بار دیگر به نخستوزیری ایران رسید. در ۹ اسفند ماه ۱۳۳۱ دربار با کمک عدهای از روحانیون، افسران اخراجی و اراذل و اوباش توطئهای علیه مصدق کردند تا او را از بین ببرند. نقشه این بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پایتخت خارج شود و اعلام دارد که این خواسته دکتر مصدق است. مصدق از نقشه اطلاع یافت و توانست جان بدر برد و توطئه شکست خورد. چند روز بعد عمال دربار و چند تن از افسران اخراجی سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دکتر مصدق را ربودند و پس از شکنجه
کشتند. اما با استعفای بسیاری از نمایندگان طرفدار مصدق، دولت اقدام به همهپرسی (رفراندم) در کشور کرد تا مردم به انحلال یا عدم انحلال مجلس رای دهند. در این همهپرسی که مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت در حدود دو میلیون ایرانی به انحلال مجلس رای دادند و مجلس در روز ۲۳ مرداد ۱۳۳۲ منحل شد. در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ طبق نقشه سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس برای براندازی دولت مصدق، شاه فرمان عزل دکتر مصدق را امضا کرد و رئیس گارد سلطنتی، سرهنگ نصیری را موظف نمود تا با محاصره خانه نخست وزیر
فرمان را به وی ابلاغ کند. همچنین نیروهایی از گارد سلطنتی مامور بازداشت عدهای از وزرای دکتر مصدق گشتند. ولی نیروهای محافظ نخستوزیری رئیس گارد سلطنتی و نیروهایش را خلع سلاح و بازداشت نمودند. به دنبال اعلام عمومي خبر شكست كودتا در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲، شاه كه به اتفاق ثريا در كلاردشت به سر مي برد به سرعت راهي رامسر شد و از آنجا با هواپيمايي دو موتوره هراسان به بغداد فرار كرد و ضمن اينكه نشريات و برخي رجال دولت مصدق حملات و انتقادات تندي را متوجه او كرده بودند، پس از دو روز بغداد را به سوی رم
پايتخت ايتاليا ترك كرد و در حالي كه دوران سخت و پر دلهره اي را در رم سپری مي كرد در كمال ناباوري در بعد از ظهر روز ۲۸ مرداد مطلع شد که دولتهای امریکا و بریتانیا دست به کودتای دیگری زدند که اینبار باعث سقوط دولت مصدق گشته است. در این روز سازمان سیا با خریدن فتوای برخی از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خیابانها کشانید. کودتاچیان توانستند به آسانی خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندین ساعت نبرد خونین گارد محافظ نخست وزیری را نابود کنند و خانه وی را پس از غارت کردن به آتش بکشانند. در روز ۲۹ مرداد دکتر مصدق و یارانش خود را به حکومت کودتا به رهبری سرلشکر زاهدی تسلیم کردند. محمد رضا شاه این كودتا را يك انقلاب
راستين و پر افتخار خواند و در حالي كه فضل الله زاهدي در مقام نخست وزيري كودتا منصوب شده بود، شاه آماده بازگشت به ايران بود. بدين ترتيب در صبح روز يكشنبه 1 شهريور شاه و ثريا وارد تهران شدند. دکتر مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد در یک دادگاه نظامی محاکمه شد. او در دادگاه از کارها و نظرات خود دفاع کرد ولی دادگاه وی را به سه سال زندان
محکوم کرد. پس از گذراندن سه سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعید شد و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود و در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ بدلیل بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. مصدق وصیت کرده بود او را کنار شهدای ۳۰ تیر در ابن بابویه دفن کنند، ولی با مخالفت شاه چنین نشد و او در یکی از اتاقهای خانهاش در احمد آباد به خاک سپرده شد.
بعدها شاه در ملاقاتش با روزولت طراح و مجري كودتا تصريح كرد كه: « من تاج و تختم را مديون خداوند، ملتم، ارتشم و شخص شما هستم.» و روزولت در پاسخ به شاه اطمينان داد كه در قبال اين خدمت، انگليسيها و آمريكاييها جز تشكري مختصر چيز ديگري از او نمي خواهند و ادامه داد كه: « آنچه ما انجام داده ايم در جهت منافع كلي و مشتركمان بود و نتيجه آن بهترين پاداش ماست.»
در ۱۸ مارس سال ۲۰۰۰ میلادی نیز مادلین آلبرایت وزیر وقت امورخارجه امریکا در یک سخنرانی گفت:
"در سال ۱۹۵۳ آمریکا نقش موثری در ترتیب دادن براندازی نخستوزیر محبوب ایران محمد مصدق داشت. دولت آمریکا معتقد بود که اقداماتش به دلایل استراتژیک موجهاند ولی آن کودتا آشکارا باعث پسرفت سیر تکامل سیاسی ایران شد و تعجبی ندارد که هنوز بسیاری از ایرانیان از این دخالت آمریکا در امور داخلی آنان ناراحتاند. علاوه براین در ربع قرن بعد از آن ایالات متحده و غرب پیوسته از رژیم شاه حمایت کردند. دولت شاه هرچند کارهای زیادی برای پیشرفت اقتصادی ایران انجام داد ولی مخالفان خود را بیرحمانه سرکوب کرد."
دعوای مصدق و کاشانی
به ياد بياوريم روزهاي سخت پنج ماهه نخست سال 1332 هجري شمسي را; زماني که نيروها و احزاب و جريان هاي گوناگون و در راس آنها، مصدق و کاشاني و حاميان کاسه از آش داغترشان به جان يکديگر افتادند و درست همان زمان - و تاکيد مي کنم - درست همان لحظه که مصدق گمان نمي کرد توطئه اي ضد او و دولتش صورت گيرد و در حالي که در آرامش کامل و دلگرم به پشتيباني ملت بود، يک باره دشمنان با يکديگر متحد شدند و نتيجه چندين و چند ساله ملت ايران را بر باد فنا دادند و بر سر سفره ايران، نعره مستانه سردادند و کار رهايي و نجات ملت را 25 سال ديگر به عقب انداختند.قطعا اين هر دو شخصيت خدمات مهمي کردند، اما اکنون تاريخ به آنان مي خندد يا مي گريد که آن جماعت بر سر مجلس و د
ولت و وزارت با يکديگر درافتاده بودند و ناگهان، دشمنان متحد بر سرشان تاختند و همه شان را به حاشيه تاريخ فرستادند و حالا دلشان خوش است که کساني از آنان يادي مي کنند.
2- و درست پيش از آن، زماني که احزاب مشروطه خواه و ضدمشروطه، از هر سمت و سو به جان همديگر افتاده بودند و يکديگر را با تير و تفنگ و بمب ترور مي کردند و شيخ خود را بر سر دار مي بردند، روسيه تزاري و انگليس امپراتوري با يکديگر توافق کردند و بي خبر از ايرانيان، قرارداد 1907 را که اکنون در صد سالگي آن هستيم، تصويب کردند و ايران را بين خود
تقسيم کردند.اين قبيل کارها، چيزي جز غفلت از توطئه هاي بزرگ دشمن از يک سو و پايمال کردن حقوق يکديگر و زياده خواهي از سوي ديگر نيست.اگر برخي اشخاص، احزاب و گروه ها که از يک سو مدعي پيروي از قانون هستند و از سوي ديگر، سنگ رهبري را به سينه مي زنند، اينچنين اتحاد ملي را زير پاي بگذارند، چه انتظاري از ديگران دارند که داخل در دايره
اتحاد ملي شده و از منافع ملت در چنين لحظات حساسي دفاع کنند؟مگر گفته نمي شود که مسئله هسته اي، مسئله ملي ماست; پس آيا نبايد اين ملت متحد باشد؟ آيا نبايد اين اتحاد را از سران خويش فرا بگيرد؟ در چنين اوضاعي که برخي در جايگاه خاص قانوني خود، تنها رسالت خود را تاختن به ديگري مي داند، آيا اساسا چنين اتحادي پا خواهد گرفت؟به نظر مي رسد برخي رفتارهاي جاري از بالاترين مقامات تا پايين ترين، چنان است که گويي کمترين باوري به اصل اتحاد ملي ندارند و تنها و تنها و حتي آن وقت که مي خواهند از فوايد انرژي هسته اي سخن بگويند، از آن ابزاري براي زدن بر سر ديگران استفاده مي کنند.آيا پيروزي برابر دشمنان، آن هم در يکي از بحراني ترين موضوعات و سخت ترين زمان ها، جز با اتحاد داخلي به دست مي آيد؟و اکنون پرسش اين است: چه کسي بايد در اين باره پيشگام باشد؟
روزی كه دكتر مصدق و يارانش بازداشت شدند
20 اوت 1953 يك روز پس از براندازي 28 مرداد 1332، دكتر مصدق و چند تن از يارانش از جمله دكتر صديقي و دكتر شايگان در خانه اي در خيابان كاخ دستگير و زنداني شدند. آنان عصر 28 مرداد هنگامي كه خانه دكتر مصدق زير گلوله بود از راه ديوار خانه خارج شده بودند.
در همين روز بسياري از مقامات و هواداران دكتر مصدق دستگير و به افسراني كه در عمليات براندازي شركت كرده بودند يك درجه ترفيعي داده شد. دسته هاي شعار دهنده بر ضد دكتر مصدق در روز 28 مرداد روزي كه با آرامش و مطابق معمول آغاز شده بود 200- 300 نفري بودند كه عمدتا با كاميون حركت مي كردند، ولي ماموران انتظامي حاضر به جلوگيري از آنان نمي شدند و مانعي بر سر راهشان نبود. در آن روز ظرف چند ساعت سه بار روساي شهرباني كل تغيير يافته بودند و .... دكتر مصدق تا آخرين لحظه باور نمي كرد كه تغيير دولت او با اين عمليات ظاهرا كوچك عملي باشد. طبق مندرجات صفحه 341 خاطرات دكتر مصدق، وي رجال كشور و مقامات ارشد (آن زمان) را سه گروه مي دانست: يك گروه را مخلوق
سياست خارجيان معرفي مي كرد كه با نظر خارجي وارد كار مي شوند و مصالح خود را با مصالح خارجي توام مي كنند و آنجا كه براي خارجي نفعي نباشد، آنان نفعي ندارند و ... و دو دسته ديگر رجال و مقامات خيرخواه وطن و هموطنان هستند، منتها شماري از آنان خيرخواه غير مبارز هستند كه براي سربلندي، استقلال و آزادي عمل كشور و پيشرفت آن بايد گروه اول را به حداقل و "صفر" رساند و خيرخواهان غيرفعال را تشويق و دلگرم به فعال شدن كرد و ....
در زمينه براندازي 19 اوت سال 1953 (28 مرداد 1332 خورشيدي) كتابهاي متعدد و نظرات بسيار انتشار يافته است كه هر كدام حاوي تاريخچه اي از اين رويداد است. از جمله كتابي كه خلاصه اي از يك فصل آن در زير مي آيد:
MI – 6(اينتليجنس سرويس انگلستان از درون) عنوان كتابي است كه محقق و استاد انگليسي، استيفن دوريل Dorril، آن را تاليف كرده و از كتب سال 2000 است. در اين كتاب كه يك فصل آن (فصل 28 از صفحه 558 تا 600) به ايران اختصاص يافته، مولف نوشته است كه معمولا رسم و عادت نبوده است كه درباره اين سازمان كه يكي از سرويسهاي جمع آوري اطلاعات در جهان است عكس و مطلب انتشار يابد و رسانه ها قلمفرسايي كنند. به نوشته مولف كساني كه تاكنون درباره كارهاي اين سازمان نوشته اند از رقباي آن و يا از اعضاي ناراضي بوده اند و پس از انتشار نيز از مزاحمت و ارعاب اين سازمان مصون نمانده اند. بنابراين، كتاب 900 صفحه اي او منحصر به فرد است. در اين كتاب آمده است با اين كه انگلستان، ديگر يك قدرت بزرگ جهاني نيست معذلك اينتليجنس سرويس آن به همان روش دوران امپراتوري ادامه كار مي دهد. اين سازمان نقش مهمي در جريان جنگ سرد داشت و به عقيده "دوريل" وجود آن براي انگلستان ضرورت حياتي دارد.
مولف درباره فعاليتهاي اينتليجنس سرويس در دوران حكومت مرحوم دكتر مصدق، نوشته است كه دولت انگلستان در سال 1949 از طريق ايستگاه اينتليجنس سرويس در تهران متوجه شده بود كه سهم ايران از نفت (10 تا 12 درصد) بسيار ناچيز است و به تدريج صداي مردم را در مي آورد. بنابراين يك ضميمه به قرارداد 1933 تهيه شد كه دكتر محمد مصدق مخالفت با استثمار نفت را آغاز و مردم عاطفي و احساساتي ايران را وارد يك مبارزه دامنه دار ناسيوناليستي كرد و در اين شرايط كسي جرات نمي كرد بدون قبول خطر، اين ضميمه را به مجلس بدهد. در اين زمان، آمريكا با كشور سعودي يك قرارداد نفتي 50 – 50 امضاء كرد و اين وسيله بسيار خوبي براي دكتر مصدق بود كه ايرانيان را پشت سر خود متحد سازد.
به توصيه ميلن Milne رئيس ايستگاه اينتليجنس سرويس در تهران كه در مجلس عواملي داشت،
انگليسي ها تصميم گرفتند كه بر ضميمه قرارداد 1933، اصلاحيه اي بنويسند و سهم ايران را افزايش دهند و مبلغي نيز علي الحساب به دولت ايران بدهند تا حقوق كارمندان عقب نيفتد و مخالفت ها كمتر شود كه دكتر مصدق روز 19 فوريه سال1951 طرح ملي شدن صنعت نفت ايران را به كميسيون نفت مجلس داد. روز سوم مارس (12 روز بعد) سپهبد رزم آرا نخست وزير وقت كه شهرت به دوستي با انگلستان را داشت طي اعلاميه اي كه در مجلس قرائت و از راديو دولتي خوانده شد اقدام دكتر مصدق را به دلايل فني غيرعملي خواند كه چهار روز بعد ترور شد و مجلس طرح ملي شدن نفت را تصويب كرد و شاه كه همواره كوشش داشت افراد ضعيفي را نخست وزير كند تا قدرت در دست خودش باشد تحت تاثير
احساسات ناسيوناليستي ايرانيان كه مقاومت در برابر آن امكان ناپذير است، بر خلاف ميل باطني و از روي اجبار تمايل مجلس به نخست وزير شدن دكتر مصدق را پذيرفت. مصدق كه به صورت يك بت درآمده و رهبري ناسيوناليسم ايراني را به دست گرفته بود روز دوم ماه مه شاه را وادار به امضاي مصوبه مجلس كرد و انگلستان نه تنها نفت ايران بلكه درآمد قابل ملاحظه خود از ماليات نفت را از دست داد و هنگامي كه دكتر مصدق اعلام كرد كه ملي كردن صنعت نفت مقدمه پاك كردن ايران از هرگونه نفوذ خارجي است كه از 1557 ميلادي آغاز شده،
قلمرو ايران را كوچك و ايرانيان را تحقير كرده است، اينتليجنس سرويس به دولت انگلستان هشدار داد كه اگر دكتر مصدق و افكار او دوام يابد ساير كشورهاي مشابه ايران چنين خواهند كرد و ... و از همان زمان طرح انواع نقشه براي از ميان برداشتن دكتر مصدق و سركوب كردن ناسيوناليسم ايراني پيش از آن كه جهان را همانند گذشته به دنبال خود بكشاند آغاز شد. سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا دكتر مصدق را مردي فوق العاده آگاه، با هوش، ولي يكدنده، دوست داشتني و سخنور كه مطلقا حاضر نمي شود بر سر منافع ايران و ايرانيان وارد معامله شود توصيف كردند و اينتليجنس سرويس فقط صداقت و امانت و ايراندوستي او را قبول داشت و وي را در مسائل ملي بدون گذشت و تقريبا خشن گزارش كرده بود.
منابع آمريكايي محبوبيت فوق العاده دكتر مصدق را نتيجه خسته بودن ايرانيان از مقامات آزمند و خائن پيش از او، فساد اداري و موروثي شدن ادارات دولتي ميان خاندانهاي معين و ناامني راهها و اجحاف سرمايه داران و فئودالها و نيز رقابت قدرتهاي اروپائي با هم بر سر ايران مي دانستند و معتقد بودند كه ايرانيان دكتر مصدق را به صورت يك فرشته نجات مي پندارند، كه به همه اين مسائل پايان خواهد داد.
مولف نوشته است كه تفاوت سياست آمريكا و انگلستان از آغاز جنبش ناسيوناليستي دكتر مصدق سبب شد كه هماهنگي 10 ساله (از زمان جنگ دوم) دو كشور بر سر ايران بر هم بخورد. با وجود اين اينتليجنس سرويس پي در پي مسائلي را براي آمريكائيان مطرح مي ساخت تا آنها را وادار به سرنگون ساختن حكومت مصدق كند. اينتليجنس سرويس ماموران تازه اي را كه فارسي مي دانستند در لباس روزنامه نگار، كارمند سفارت و يا استاد و محقق به ايران گسيل داشت كه يكي از آنها بانو لامتون Lambton بود.
بررسي هاي اين ماموران و تماس آنها با مقامات محلي در حوزه هاي نفتي باعث شد كه در يك مورد، دولت انگلستان تصميم به اعزام نيرو جهت تصرف مناطق نفت خيز ايران بگيرد، ولي از مداخله شوروي براساس قرارداد 1921 تهران و مسكو هراس داشت و در اين زمينه با دولت آمريكا كه در "كره" درگير جنگ بود به مشورت پرداخت كه رئيس جمهوري آمريكا زمان و مكان را براي اين حمله مناسب و منطقي ندانست و گفت كه روسها جبهه تازه اي خواهند گشود كه مسير تاريخ را عوض خواهد كرد. به علاوه، كنترل (ره گيري) مخابرات واحدهاي ارتش ايران توسط ناو انگليسي Urius نشان داد كه در صورت حمله نظامي، مقاومت ارتش ايران شديد خواهد بود و صدها هزار ناسيوناليست داوطلب به صفوف ارتش خواهند پيوست و اگر آبادان هم تصرف شود نگهداري آن دشوار خواهد بود.