بخشی از پاورپوینت
--- پاورپوینت شامل تصاویر میباشد ----
اسلاید 1 :
سربداران
اندیشمندان سربدار
نهضت ضد مغول : از ابتدای هجوم این قوم وحشی در ایران این نهضت وجود داشته است.
گاه در یک منطقه شعله ور میشده و گاه آرام می گرفته ولی پیوسته همچون آتش نهفته زیر خاکستر به حیات خود ادامه می داده است سربداران یکی از این نهضت ها بود.
چون مذهب رسمی حکومت های ایرانی اغلب مثل سایر ممالک اسلامی تابع دین حکومتی خلفا بود وچون مردم مسلمان ایران امویان وعباسیان را اشغالگر و غاصب و زورمدار می دانستند ، مذهب شیعه در میان توده مردم خصوصا دهقانان منزلتی والا داشت ومردم ستمدیده ایران گروه گروه به مذهب شیعه می گرویدند ومسلمانان کشورهای دیگرآنها را "رافضی" می خواندند.
اسلاید 2 :
شیخ خلیفه
در آن ایام شیوه مریدی و مرادی در میان مسلمانان که به دین حکومتی بی اعتقاد می شدند و به تشیع روی می آوردند رواج یافته بود.شیخ خلیفه مراد ومقتدای شیعیان خصوصا خراسانیان شد وی در جوانی شاگردی چند تن از شیوخ درویشان را کرد ولی از تعلیمات ایشان نا راضی بود وترکشان گفت و به سمنان نزد رکن الدین سمنانی که در آن زمان مشهورترین شیخ متصوفه بود رفت.شیخ مزبور روزی از خلیفه پرسید که وی پیرو کدام یک از چهار مذهب تسنن می باشد خلیفه پاسخ داد "آنچه من می جویم از آن مذاهب اعلاست"این سخن کفر آمیز شیخ را عصبانی کرد ودوات خود رابر سر اوشكست.
شیخ خلیفه سپس به سبزوار آمد ودر مسجد جامع آن شهر منزل کرد."پتروشفسکی" می نویسد:"شهر سبزوار و ناحیه بیهق واقع در مغرب نیشابور که برای تبلیغات بر گزیده شده بود بهترین و مناسب ترین محل بود روستاییان اطراف سبزوار و طبقات پایین شهر ی از شیعیان متعصب و بالنتیجه مخالف قدرت موجود بودند سبزوار یکی از کانون های اصلی تشیع در ایران ودر عین حال یکی از مراکز سنت های وطن پرستی کشور بود.
اسلاید 3 :
شیخ خلیفه در مسجد جامع سبزوار به تلاوت قرآن مجید می پرداخت و مردم را موعظه می کرد توده ای انبوه از روستائیان و شهریان ومریدان و شاگردان او را احاطه کردند تبلیغات و مواعظ شیخ علیه مغولان سبب شد که امیران مغول حکم تکفیر او را به اتهام "رفض" از فقهای زمان بگیرند و به تأیید سلطان سعید بهادرخان برسانند.پتروشفسکی نوشته است:"این سلطان مغول که مردی دو رو وخرافاتی بود واز درویشان بیم داشت".
فقیهان سبزوار به تحریک امرای مغول و کارگزاران آنها و با دریافت این تأیید آبکی از سوی ایلخان
بزرگ ابوسعید بهادر خان مصمم به صدور واجرای حکم شرعی در مورد شیخ می شوند ایشان به کارگزاران محلی اجازه می دهد که شیخ را دستگیر کنند ظاهرا به منظور پاره ای پرسش اما در باطن برای اجرای حکم به محضر فقیهان ببرند.درویشان و مریدان شیخ با مأموران به زد و خورد می پردازند و آنها در انجام وظیفه خود نا موفق می مانند .
اسلاید 4 :
مورخان همه تأکید کرده اند که بامداد روز بیست و دوم ربیع الاول سال 736 ه.ق وقتی شاگردان شیخ خلیفه برای کسب فیض از محضر استاد و مرشد خود به مسجد جامع سبزوار رفتند مشاهده کردند که شیخ را به یکی از ستون های حیاط مسجد حلق آویز کرده اند .پتروشفسکی نوشته:" شکی نیست که شیخ را به قتل رسانده اند ولی اولیای محلی شایع کردند که وی خودکشی کرده است ".
لازم به ذکر است که مذهب تشیع در عهد ایلخانی "الجایتو" مذهب رسمی کشور شده بود اما در زمان ابوسعید بهادر خان دوباره رسمیت خود را از دست داد واین خود یکی از علل قیام سربداران بود .پس از شهادت شیخ خلیفه ، شیخ حسن جوری بنا به وصیت شیخ جانشین او شد.
شیخ حسن جوری مردی تحصیل کرده و خردمند و مدرسی توانا وسخنرانی بلیغ بود او توانست به زودی مریدان زیادی رابه دور خود جمع کند و مجالس پنهانی وگاه علنی تشکیل و مردم را علیه ستمکاری فرمانروایان مغول برانگیزد .
اسلاید 5 :
او نه تنها در سبزوار بلکه در شهرها وولایات دیگر از جمله نیشابور، بلخ، توس، خبوشان ،ابیورد ، هرات ، کرمان ، عراق وبسیار جاهای دیگر سفر کرد. چنانچه پس از مدتی توقف و موعظه وتبلیغ در شهری شناخته می شد بار سفر می بست واز آن شهرعازم مکانی دیگر می گردید این مسافرتهای تبلیغی سه سال طول کشید اما بالاخره به فرمان امیر ارغون شاه او را دستگیر وزندانی کردند.
هنگامی که زمینه قیام در خراسان خصوصا سبزوار علیه ستمکاران مغول توسط شیخ خلیفه وشیخ حسن جوری فراهم شده بود شخصی بنام "خواجه فضل اله باشتینی" که یکی از اعیان و مالکان بزرگ خراسان بود ونسبش به حضرت امام حسین (ع) می رسید پسرانی برومند داشت که برخی از آنان در تاریخ سربداران نام آور شدند.بویژه دو تن از ایشان به نام های "امیر عبدالرزاق" و"امیر وجیهه الدین مسعود"
عبد الرزاق جوانی شجاع ومردانه وتمام قد ونیکو صورت بود او علیه حکومت مغولان در خراسان قیام خود را آغاز می کند از منطقه باشتین در سبزوار .
اسلاید 6 :
رئیس ده باشتین بدست عبدالرزاق به قتل می رسد وخود را سربدار می نامد.اما شرح ماجرا وچگونگی تشکیل سربداران حکایت زیادی دارد که از همه روایات صحیح تر به نقل از مجمل فصیحی که داستان را مشروح تر از منابع دیگر حکایت می کند شرح ماجرا چنین است :
" پنج ایلچی مغول در خانه حسین حمزه وحسن حمزه از مردم قریه باشتین منزل کردندو از ایشان شراب وشاهد طلبیدند ولجاج کردند وبی حرمتی نمودند.یکی از دو برادرقدری شراب آورد وقتی که ایلچیان مست شدند شاهد طلبیدند وکار فصیحت را به جایی رساندند که عورات ایشان خواستند دو برادر گفتند دیگر تحمل این ننگ را نخواهیم کرد بگذار سر ما به دار برود.شمشیر از نیام برکشیدند، هر پنج مغول ر ا کشتند و از خانه بیرون رفتندو گفتند ما"سر به دارمی دهیم ولی تن به ذلت نمی دهیم
بدون شک این نخستین باری نبود که مغولان به تجاوزی بی شرمانه اقدام می کردند آنها به هر سبب یک قرن با مردم ما در نقاط مختلف این سرزمین این گونه رفتاری داشتند و با ز هم بدون شک این نخستین باری نبوده است که ایرانیان ظلم ستیز "سر بداری " کرده اند.
اسلاید 7 :
سال 736 ه.ق آغاز کار سربداران بود به هر حال نوشته اند که هفتصد نفر با عبد الرزاق بیعت کردند وخود را سربدار نامیدند توده عظیمی از مردم سبزوار و روستاهای تابع آن با چنگ و دندان از این حرکت ملی حمایت می کردند " خواجه علاءالدین محمد وزیر " که به هیچ روی حاضر نبود چنین جنبشی را آن هم در قلمرو فرمانروایی خویش تحمل کند درنتیجه " خواجه جمال الدین محمد " را با یک هزار سوار کار آزموده به دفع عصیانگران سربدار فرستاد که بسیاری از آنان به قتل رسیدند و باقیمانده پای به فرار نهادند .امیر عبدالرزاق به برادر خود ، وجیهه الدین مسعود دستور داد سپاه منهزم خواجه علاءالدین را تعقیب کند وکار خواجه را یکسره نماید .خواجه به محض آگاهی سیصد مرد جنگی را با خود همراه کرد و به سوی استرآباد فرار کرد سربداران به تعقیب او پرداختند واو را در یکی از روستاهای کوهستان " کبود جامه" دستگیر واحتمالا پس از محاکمه ای کوتاه اعدام کردند .سربداران پس از این پیروزی اموال وخزاین خواجه را مصادره کردند وپس از پیوستن به نیروهای عبدالرزاق در باشتین به آسانی شهر سبزوار را گشودند.پتروشفسکی نوشته است
اسلاید 8 :
"در قرن چهاردهم میلادی (قرن هشتم هجری قمری )خروج سربداران خراسان از لحاظ وسعت بزرگترین واز نظر تاریخی مهمترین نهضت آزادی خاورمیانه بود .“سربداران پس از این پیروزیهای سریع وپی درپی توانستند شهرهای جوین ، جاجرم ، اسفراین راتصرف کنند و برای خود طرفداران زیادی کسب کنند .عبد الرزاق بنام خود خطبه خواند ودستور داد نخستین سکه حکومت سربداران به نام او ضرب شود.شاید طبیعی باشد که اشراف زادگان به محض کسب قدرت توجه به تمنیات جاه طلبانه خود را بر هر امردیگری خصوصا خواست و آرمان مردمی که حمایت ایشان را بر مسند قدرت نشانده است ترجیح دهند .بی تردید در چنین حالتی است که راه آنها وخط ایشان با مردم تغییر می کند.عبد الرزاق نیز دچار چنین خبطی شد.
او پس از ضرب سکه و قرائت خطبه به نام خود از بیوه خواجه علاءالدین هندو خواستگاری کرد چون خواجه علاءالدین بزرگترین مقام خطه خراسان به دست نیروهای سربدار کشته شده بود.اما عروسش اکراه داشت که همسر این مرد شود به این سبب مودبانه در خواست او را رد کرد.
اسلاید 9 :
عبدالرزاق دوباره پیام فرستادو تهدید کرد که اگر خاتون با زبان خوش نپذیرد به زور این کار را خواهد کرد، خانم ده روز مهلت خواست دراین فاصله اقدام به فرار کرد عبدالرزاق به محض آگاه شدن از این کار خواجه وجیهه الدین مسعود را به تعقیبش فرستاد . دربین راه وجیهه الدین به خاتون می رسد، خاتون جزع وزاری می کند که ای خواجه تو میدانی که برادرت مرد فاسق وبی اعتبار است بگو دست از سر من بردارد .چون خواجه وجیهه الدین مسعود مردی متدین وخدا ترس بود به خاتون گفت بروبه سلامت من با تو کاری ندارم وپیش برادر باز گشت. عبدالرزاق برادر را ناسزا گفت که تو مرد نیستی مسعود جواب گفت که ترا مرد ومسلمان نشاید گفت که بنیاد کار خود بر فساد نهادای.عبدالرزاق خواست تا ضربتی بر او زند مسعود پیشدستی کرده شمشیرکشید ، عبدالرزاق خود را از دریچه حصار به خاکریز قلعه افکند و گردنش شکست مسعود به جای او به حکومت نشست .بزرگان و اهالی خراسان این کار را از مسعود پسندیده داشتند .دولتشاه در تأیید وحمایت از عمل وجیهه الدین مسعود می گوید که :عبدالرزاق مردی فاسق وبدخو ومردم آزاربود .
اسلاید 10 :
سلطنت امیر وجیهه الدین مسعود
این امیر "سلطان" نامیده شده و بیشترین پیروزیهای سربداران در زمان سلطنت او بوده است .در فاصله سال های 739 و 740 امیران مغول ومتحدان آنها بوسیله امیر مسعود کاملا سرکوب شدند با اینکه شیخ حسن جوری به فرمان امیر ارغون شاه رئیس امرای مغول خراسان در زندان به سر می برد طرفداران و مریدان او صفوف لشکر امیر مسعود را پر کرده بودند .نخستین جنگ بزرگ این امیر جنگ همزمان با سه امیر ترک ومغول بوده ، این سه امیر عبارت بودند از: امیر ارغون شاه، امیر محمد توکال وامیر محمود اسفراینی .منابع موجود به اتفاق از کمی عدد سپاهیان سربدار و از کثرت عدد سپاهیان امیران خراسان سخن گفته اند این امیران که به توصیه و تحریک امیر ارغون شاه متحد شده بودند وقرار بود همزمان به هنگام نیمروز بر سربداران بتازند