بخشی از مقاله
صفویان
صفوی، صفویه یا صفویان دودمانی ایرانی و شیعه بودند که در سالهای ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ هجری خورشیدی (برابر ۱۱۳۵-۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲-۱۵۰۱ میلادی) بر ایران فرمانروایی کردند. بنیانگذار دودمان پادشاهی صفوی، شاه اسماعیل یکم است که در سال ۸۸۰ خورشیدی در تبریز تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین است که در سال ۱۱۰۱ خورشیدی از افغانها شکست خورد.
دوره صفویه از مهمترین دوران تاریخی ایران به شمار میآید، چرا که پس از نهصد سال پس از نابودی شاهنشاهی ساسانیان، یک فرمانروایی پادشاهی متمرکز ایرانی توانست بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی کند. پس از اسلام، چندین پادشاهی ایرانی مانند صفاریان، سامانیان، آل بویه و سربداران ساخته شد، ولی هیچکدام نتوانستند تمام ایران را زیر پوشش خود جای دهند و یکپارچگی میان مردم ایران پدید آوردند.
صفویان، آیین شیعه را دین رسمی ایران جای دادند و آن را به عنوان عامل همبستگی ملّی ایرانیان برگزیدند. شیوه فرمانروایی صفوی تمرکزگرا و نیروی مطلقه (در دست شاه) بود. پس از ساختن پادشاهی صفویه، ایران اهمیتی بیشتر پیدا کرد و از ثبات و یکپارچگی برخوردار شد و در زمینهٔ جهانی نامآور شد. در این دوره روابط ایران و کشورهای اروپایی به دلیل دشمنی امپراتوری عثمانی با صفویان و نیز جریانهای بازرگانی (به ویژه داد و ستد ابریشم از ایران) گسترش فراوانی یافت. در دوره صفوی (به ویژه نیمه نخست آن) جنگهای بسیاری میان ایران با امپراتوری عثمانی در غرب و با ازبکها در شرق کشور رخ داد که علت این جنگها جریانهای زمینی و دینی بود.
ایران در دوره صفوی در زمینه مسائل نظامی، فقه شیعه، و هنر (معماری، خوشنویسی، و نقاشی) پیشرفت شایانی نمود. از سرداران جنگی نامدار این دوره میتوان قرچقای خان، اللّهوردی خان، و امامقلی خان را نام برد که هر سه از سرداران شاه عباس یکم بودند. از فقیهان و دانشمندان نامی در این دوره میرداماد، فیض کاشانی، شیخ بهایی، ملاصدرا، و علامه مجلسی نامور هستند. هنرمندان نامدار این دوره نیز رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد، و آقامیرک هستند. ولی از دیدگاه ادبی، در دوره صفویه شاعر یا نویسنده بزرگی از ایران برنخاست و تنها در زمینه ادبیات شیعی و مرثیهسرایی آثاری درخور توجه پدید آمد.
صفویان همواره بزرگترین سد در برابر ترکان عثمانی بودند و اندیشه ی بازپسگیری مرزهای هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان را داشتند. صفویان در جنگهای خود با عثمانیها همواره با نام ایران می جنگیدند. ترکان عثمانی تا پیش از بیرون رانده شدناشان به دست شاه عباس بزرگ، آذربایجان و قفقاز را به اشغال درآورده و از مردمان این سامان کشتار فراوانی کردند. صفویان فرهنگ، هنر، موسیقی، معماری ایرانی و ادبیات پارسی را گسترش می دادند و سرانجام شاه عباس پایتخت خود را به اصفهان جابجا کرد.
سلسلهٔ صفویان ایران
صفویه
←
←
←
←
۱۵۰۱–۱۷۲۲
→
→
پرچم نشان نظامی
پهناوری پادشاهی صفویان در بازههای زمانی گوناگون
پایتخت تبریز
پایتخت تغییر یافته قزوین و اصفهان
زبان(ها) فارسی
مذهب اسلام تشیع
دولت پادشاهی
شاه
- ۱۵۰۱-۱۵۲۴ شاه اسماعیل صفوی
- ۱۵۲۴-۱۵۷۶ شاه تهماسب یکم
- ۱۵۸۷-۱۶۲۹ شاه عباس یکم
- ۱۶۹۴–۱۷۲۲ شاه سلطان حسین
تاریخچه
- تأسیس ۱۵۰۱
- انقراض
نقشه ایران تهیه شده در سال ۱۰۷۹ خورشیدی
مدت دوره صفویه: 238 سال 1499 تا 1736 میلادی
حوزه حکومت: ایران، قفقاز، افغانستان، بلوچستان، سرحدادت
پایتخت: اصفهان
سیر تمدن و فرهنگ و مذهب و ادبیات و هنر در دوره صفویه
انتساب این سلسله به شیخ صفی الدین اردبیلی(1252 ـ 1334 م) وجه تسمیه آن به سلسله صفویه است، بعضی از مورخین نسبت شیخ صفی را به امام موسی کاظم برادر کوچک اسماعیل (امام اسماعیلیان) رسانیده و شاهان صفویه نیز خود را از اولاد علی می دانسته اند و چون ایرانیان بعد از اسلام به جهات ملی و مذهبی حضرت علی را دوست می داشتند نسبت به اولاد و احفاد آن حضرت نیز ارادت می ورزیدند. شیخ صفی الدین و بعد پسرش صدر الدین مریدان بسیاری در گیلان پیدا کردند. ایشان از عرفا بوده و موسس فرقه ای از تصوف در میان قبایل ترک گردیدند و مذهب شیعه را ترویج و تقویت کرده و نفوذ پیروان ایشان در شمال باختری ایران و خاور و جنوب آناطولی بسط یافت. شیخ جنید پسر خواجه علی پسر صدر الدین خواهر زاده اوزان حسن را بزنی گرفت و برای افزودن قدرت سیاسی به قدرت روحانی حمایت اوزون حسن را بدین وسیله به دست آورد، و پسرش شیخ حیدر دختر اوزون حسن را موسوم به مارتا که از زن یونانی داشت به زوجیت آورد و پیروان خود را به صورت افراد مسلح متشکل موسوم به قزل باش یعنی صاحب عمامه سرخ در آورد. وی از مارتا سه پسر یافت سلطان علی، ابراهیم میرزا، شاه اسماعیل......
معروف ترین شعرایی را که در این دوره می توان نام برد عبارتند از: وحشی بافقی، عرفی شیرازی، هاتف اصفهانی. حکما و فلاسفه و علماء شیعه معروف این عصر عبارتند از شیخ بهایی، شیخ الاسلام اصفهانی که صاحب تألیفات متعدد است، ملا صدر الدین شیرازی و میرداماد و ..... نثر نویسی در دوره صفویه از سادگی بیرون رفته به صورت بسیار مشکل و مغلق در آمد و نمونه اکمل آن بقلم میرزا مهدی خان در زمان نادر شاه دیده می شود که دره نادری را نگاشته است. در همین عصر چند فرهنگ فارسی نیکو در دربار شاهان فارسی زبان هند نوشته و چاپ شده که هنوز از مراجع زبان فارسی است، یکی برهان قاطع و دیگری فرهنگ جهانگیری به نام شاه جهانگیر و دیگری فرهنگ رشیدی است.
پادشاهان: شاه اسماعیل صفوی، شاه طهماسب اول، شاه اسماعیل دوم، سلطان محمد خدابنده، شاه عباس اول، شاه صفی، شاه عباس دوم،شاه سلیمان، شاه سلطان حسین، شاه تهماسب دوم، شاه عباس سوم،
مهم ترین موضوع و مسئله سلسله صفویه که تاریخ ایران و متعاقب آن تاریخ قاره کهن را از آن زمان دگرگون نمود، تغییر تمدنی از سازمان قبیله ای به دوران فئودالی بود، که در کتاب های تاریخ اصلاً به آن توجه نشده است. که در ادامه به این موضوع می پردازم و دلایل این تغییر و جهش تمدنی در ایران را تشریح می کنم.
کرونولوژی دوره صفویه
1500 ــ 1524 سلطنت شاه اسماعیل صفوی، موسس سلسله صفویه پسر شیخ حیدر، وی ابتدا اردبیل را پایتخت خود قرار داد و عده ای از ترکان مقیم گیلان را که به او معتقد بودند دور خود جمع کرده آغاز کشور گشایی نهاد.
1501 ــ جنگ شرور ــ در این جنگ اسماعیل به سپاه الوند بیک آق قوینلو شکست فاحشی وارد ساخته تبریز را تصرف کرد و سلطنت خود را در آنجا اعلام نموده مذهب شیعه را مذهب رسمی اعلام کرد و پایتخت خود را به تبریز انتقال داد.
1507 ــ پرتقالی ها وارد جزیره هرمز شدند و در آنجا ساکن شدند، و این ورود اولین گام رسمی بورژوازی استعماری به خاک ایران بود، این اقامت تا سال 1622 ادامه داشت.
1510 ــ اسماعیل به قبایل شورشی و مزاحم ازبک در خراسان حمله نمود و آنها را از خراسان شمالی راند، اما از این تاریخ زمینه جنگ های قبیله ای شیعه و سنی فراهم گردید.
1514 ــ در تاریخ ها نوشته اند این زمان جنگ چالدران اتفاق افتاده، به نبرد دروغی چالدران مراجعه شود.
1524 ـ 1576 ــ سلطنت شاه طهماسب اول، پسر شاه اسماعیل، وی در دو سالگی به سلطنت رسید و در تمام دوره سلطنت گرفتار جنگ از طرفی با ازبک های شمال خراسان بزرگ و از طرفی با ترکان عثمانی در آذربایجان و کردستان بود، که تماماً ریشه در اختلافات دینی شیعه و سنی قبایلی داشت، که بویی از ملی گرایی و یا ناسیونالیسم قاره کهن نداشتند.
1561 ــ 1563 ــ انتونی جنکین سن، نماینده شرکت مسکوی انگلستان از راه روسیه به ایران آمده و روابط بازرگانی با دولت ایران برقرار کرد که تا سال 1581 بطول انجامید. پروتکل های این همکاری در جهش ایران از سازمان قبیله به نو فئودالی کمک بزرگی کرد، و در ضمن زمینه های ورود بورژوازی استعماری را فراهم می آورد.
1576 ــ 1577 ــ سلطنت شاه اسماعیل دوم، پسر چهارم شاه طهماسب، شاه طهماسب به دست مادر یکی از روسای قبایل موسوم به حیدر مسموم شده و در گذشت. پس از اندکی زد و خورد و کشمکش بین اعقاب و سرداران و مدعیان سلطنت، بلاخره اسماعیل دوم که 25 سال در زندان پدر بود، به سلطنت رسید و کلیه شاهزادگان و کسان و اقوام حتی
کودکان شیر خواره آنها را به قتل رسانید، و تنها برادرش محمد خدابنده که کور بود و حکومت خراسان داشت و بعد حکومت فارس یافت، چون به نفع اسماعیل از سلطنت استعفا کرده بود از مرگ نجات یافت. عباس پسر محمد خدابنده که شش ساله بود اسماً حاکم خراسان شده و مقیم هرات بود. شاه اسماعیل پس از یکسال سلطنت دو کس را سری به شیراز و هرات فرستاد تا محمد خدابنده و عباس را هم به قتل رسانند ولی پیش از آنکه مأموران به محل مأمویت خود رسند شاه اسماعیل بسبب شرب مدام الکل و افیون در گذشت و آندو نجات یافتند.
این چند سطر فوق را از کتاب های متعدد تاریخی نوشته ام، اگر هر تاریخ خوان و یا تاریخ نگاری از این اتفاقات عجیب به راحتی بگذرد، می توان نتیجه گرفت او داستان خوان است. هر کدام از اتفاقات فوق را باید تشریح کرد و از دل آنها سوالات زیادی در آورد، منجمله، آیا این ها داستان هستند یا واقعیت؟ آیا دخالت استعمار باعث چنین اتفاقات و کشتار عجیب بوده؟ آیا گذر تمدنی از سازمان قبیله ای دینی به نو فئودالی باعث چنین اتفاقات شده؟ آیا این کشتارها جنبه دینی داشته؟ آیا در یک زیر مجموعه وسیع توده های انبوهی از مردم کشتار شده اند؟ و دها و صدها پرسش دیگر، که به مرور آنها را بررسی می کنم، جهت اطلاع بیشتر به نقشه های شوم سرنوشت سازی بروید.
1578 ــ 1587 ــ سلطنت محمد خدابنده، پسر ارشد و نابینای شاه طهماسب که به شیراز فرار کرده بود، وی پادشاهی ضعیف و مهربان و درویش مسلک بود، پایتخت او قزوین بود. در زمان وی حملات ترکان عثمانی به ایرانتجدید شده شدت یافت، ازبکان نیز از شمال بنای تجاوز گذاشتند.
1578 ــ 1629 ــ سلطنت شاه عباس اول، معروف به شاه عباس کبیر که از بزرگترین شاهان سلسله صفویه محسوب می شود، وی سه پسر داشت، یکی را کشت و دو دیگری را نابینا کرد!!؟؟ دو برادر انگلیسی فرستاده استعمار انگلستان به نام های انتونی شرلی و رابرت شرلی با کمک صدها نفر از نظامیان و تجار انگلیسی ارتش و دولت شاه عباس را سازمان دادند. این اولین اقدام رسمی و علنی دخالت استعمار در ایران بود، با اقدامات خود ایران را از آن تاریخ تحت سیطره و نفوذ خود در آوردند.
1616 ــ کمپانی هند شرقی انگلستان از راه سورات آغاز بازرگانی استعماری با ایران نمود بخصوص به خرید ابریشم خام و فروش ماهوت و پارچه انگلیسی به ایران علاقه داشت. این فعالیت باعث خشم پرتقالی ها گردیده به جنگ با انگلیسی ها در خلیج فارس و دریای عمان برخواستند و در سال 1620 در جنگ جاسک شکست خوردند. و در سال 1622 جزیره هرمز از پرتقالی ها پس گرفته شد.
1623 ــ شرکت هلندی در خلیج فارس، هلندی ها سومین نیروی بورژوازی استعماری هستند که به خلیج فارس وارد شدند، و در بندر عباس که کمبرون نام داشت قدرت تجاری را به دست گرفتند.
در تمام دوره شاه عباس فئودالی ایران در حال گسترش بود، این فئودالی از جانب مذهب شیعه که رسمی حکومت بود حمایت می شد و حکومت و دین هر دو به توازن برای اداره مملکت به شیوه تمدنی نو فئودالی در آمدند. در اطراف مملکت سازمان قبیله بر زندگی دایره ای مردم حاکم بود، که توسط مذهب سنی که می توانست آنرا حمایت کند همراهی می شد. البته سه قدرت استعماری موجود در منطقه از این تزاد و اختلاف بهره می برد و نوعی توازن قوا را بین حکومت و مردم در ایران حفظ کرده بودند تا منافع و اهداف خود را پیش برند.
1629 ــ 1642 ــ سلطنت شاه صفی، نوه شاه عباس اول پسر صفی میرزا، نام وی سام میرزا بود و در هفده سالگی بر طبق وصیت شاه عباس یکسر از حرمسرا بیرون آمد به سلطنت رسید، وی جوانی بی تجربه و بی کفایت بود لذا سلطنت وی را آغاز تنزل و انحطاط دولت صفویه نامیده اند. که البته این دروغی بزرگ برای پایان عصر گذر تمدنی است، آغاز و پایان صفویه نیازمند بررسی های وسیع است که در آینده به آن می پردازم، جهت اطلاع به ساختار های تاریخی اجتماع بروید.
1642 ــ 1667 ــ سلطنت شاه عباس دوم، پسر شاه صفی که در سن ده سالگی به سلطنت رسید، پایتخت وی اصفهان بود.
1664 ــ اولین مسیون روسی شامل دو مأمور ارشد سیاسی و هشتصد نفر همراه در زمان امپراطور الکسیس پدر پطر کبیر به اصفهان وارد شدند، اینان چهارمین گروه از نو بورژوازی اروپایی بودند که به ایران آمدند، اما قبلاً فضا و محیط توسط سه گروه استعماری اشغال شده بود، بنا بر این آنها مورد بی توجّهی و تحقیر حکومت ایران قرار گرفتند. امپراطور روسیه خشمگین شده دستور داد قزاق های روسی به مرز های قفقاز و مازندران تجاوز نمایند، این اولین آغاز تجاوزات بورژوازی روسیه به ایران بود. عدم آگاهی سیاسی دربار ایران برای ایجاد توازن قوای دشمنان تاریخی ایران، دلیلی بر نداشتن تاکتیک های ملی و درک از بورژوازی است، زیرا آنها تازه وارد نو فئودالی شده بودند. در ضمن زمان همین شاه پای فرانسه به ایران باز شد که پنجمین دولت بورژوازی استعماری بود که وارد ایران می شد.
1667 ــ 1694 ــ سلطنت شاه سلیمان، پسر شاه عباس دوم که جوانی بی کفایت و خونخوار و ضعیف العـقـل و هرزه و عیاش بود و بیشتر وقت خود را در حرمسرا به سر می برده و زیر نفوذ زنان و خواجگان قرار داشت. در زمان وی نو فئودالی ایرانی ضعیف گردید و قبایل اطراف موفقیت هایی بدست آوردند، او نمی توانست از تزلزل دولت صفویه جلو گیری کند، اعمال نفوذ استعمار نقش مهمی در این مسائل داشت.
1694 ــ 1722 ــ سلطنت شاه سلطان حسین، پسر شاه سلیمان، وی نیز مردی بی کفایت و اوهام پرست و ضعیف اراده بود و به سبب افراط در طرفداری از شیعه بهانه ای به سنی های قبایلی اطراف مملکت داد تا بیش از پیش به اغتشاش و جنگ شیعه و سنی دامن بزنند. یکی از وقایع مهم در این زمان، گرگین خان شاهزاده گرجستانی تازه مسلمان با بیست هزار نفر سرباز گرجی و ترک و کرد و آذری، مأمور حکومت قندهار بود، گرگین در قندهار مرکز ولایت مستقر بود، و او میرویس رئیس کل قبیله های پشتون زبان هوتکی غلجایی یا غیلزائی را تحت الحفظ به اصفهان فرستاد، در آن زمان اصفهان مرکز مباحثه و مجادله شیعه و سنی و متعاقب آن فئودالی و قبیله ای بود و اوضاع تحت کنترل هیچ نیرویی نبود. میرویس که اوضاع آشفته پایتخت را از نزدیک دید به دربار ایران راه پیدا کرد، و در شاه سلطان حسین نفوذ یافت و محبوب شاه گردید، البته مدارکی برای اینکه استعمار گران در این باره نقش داشتند در دست نیست، ولی امکان آن زیاد است.
1708 ــ پطر کبیر امپراطور روسیه هیئتی بعنوان سفارت به ریاست اسرائیل اوری ارمنی به دربار اصفهان فرستاد. هفتصد نفر از بازرگانان روسی برای فرار از پرداخت حقوق گمرکی این بار نیز همراه سفیر شدند، شاه جرات تحقیر آنها را نکرده از آنها پذیرایی نمود.
1709 ــ گرگین از اتفاقات اصفهان و موفقیت میرویس خشمگین شده شخصاً در صدد انتقام از میرویس بر آمد و برای پیدا کردن بهانه تقاضای زناشویی با دختر میرویس را کرد. میرویس دختر زیبای دیگری را به نام دختر خود نزد او فرستاد و او را برای آشتی و ملاقات به باغی بیرون شهر قندهار دعوت کرد. در آنجا گرگین و همراهانش را کشته و لباس آنها را پوشیده و وارد قلعه سربازان دولتی شدند و تمام سربازان را که از جوانان غرب ایران بودند قتل عام کردند.
1711 ــ دولت مرکزی دو سپاه به قندهار فرستاد اولی به فرماندهی خسرو خان حاکم گرجستان و برادر زاده گرگین شکست خورده و خسرو خان کشته شد و دومی به فرماندهی محمد رستم نیز منهزم گردید. بدین طریق قندهار و بخشی از ولایت پشتونستان ایران مستقل گردید.
1715 ــ پطر کبیر هیئت دیگری به ریاست آرتمی وولینس کی به عنوان سفارت به اصفهان فرستاد تا اوضاع را مطالعه کرده زمینه هجوم و تجاوز آینده را به ایران فراهم سازد.
1705 ــ 1717 ــ میر عبدالعزیز برادر میرویس پس از برادر در پشتونستان رئیس کل قبایل پشتون گردید و مطابق رسم تاریخی حاکمیت ایران را نسبت به قندهار به رسمیت شناخت، محمود برادر کوچکترش احساسات عامه را بر ضد او بر انگیخته او را به قتل رسانید و جانشین او شد. البته در این ماجرا فروشندگان اسلحه که نمایندگان استعمار بودند نقش عمده داشتند.
1719 ــ شورش و استقلال هرات مرکز خراسان شرقی، پیشرفت میرویس محرک سایر ولایات قبایلی سنی مذهب خاوری شد، اسداله خان رئیس قبیله ابدالی در هرات علم استقلال بر افراشته با شرکت ازبکها به غارت و چپاول نیرو های نو فئودالی دولتی و شیعه خراسان پرداختند. البته این استقلال مانند استقلال های قرن 20نبوده بلکه فقط استقلال از دولت شیعه اصفهان بوده. دولت اصفهان سی هزار سپاهی به فرماندهی صفی قلی خان مأمور امنیت خراسان شرقی نمود، که در جنگ و گریزها سپاه دولتی موفقیت خوبی بدست نیاورد، چون جنگ با قبایل روش های ارو پایی و توپخانه غیر فعال آنزمان را نمی طلبید، و به راحتی قبایل موقعیت خود را تغییر می دادند.
1720 ــ شورشیان پشتونستان ایران به رهبری محمود تاخت و تاز هایی به ولایات کرمان و سیستان و بلوچستان کردند. اینجا لازم به یاد آوری است نبرد ها و تاخت و تاز های دینی و قبایلی همیشه تاریخ در قاره کهن بوده، اما گاهی از این نبرد های خوانین در تاریخ اهمیت پیدا کرده، منجمله تک های محمود که تفاوتی کلی در ماهیت با بقیه امثال آن در تاریخ ندارد. در این سال ها دربار شاه سلطان حسین آشفته است و کور کردن ها و کشتار درون حکومتی ادامه دارد، پایتخت هم در اشغال گردن کشان و قلدر های دینی و طایفه ای است.
1722 ــ 1725 ــ مردم سنی اطراف مملکت و بسیاری از شیعیان که از این وضع ناراضی بودند، گرد نیرو های قبیله ای به رهبری محمود افغان جمع شدند. آنها تصور داشتند یکبار دیگر بتوانند سازمان قبیله ای دینی در سراسر مملکت بر قرار کنند تا به آرامش نسبی مانند قبل از صفویه دست یابند. آنها نمی دانستند تاریخ به عقب باز نمی گردد و دوبار تکرار نمی شود،
رشد و تکامل جامعه به مسیری می رفت که از درک آنها خارج بود. محمود با فتوایی که قبلاً میرویس در سفر مکه از علمای حجاز گرفته بود مبنی بر اینکه می توانند با شمشیر از ظلم پادشاه و حکومت ظالم خارج شوند و بیعت با چنین پادشاهی شرعاً باطل است، موفق شده بود نیرویی جمع نماید و به پایتخت حمله کند. در باره حمله به اصفهان و محاصره این شهر بعضی داستان ها گفته اند تا کتاب های خود را شیرین کنند و عده ای هم آنها را تاریخ گفته اند، در صورتیکه هیچ کدام در تحلیل های تاریخ اجتماعی و تاریخ نظامی و غیره شفافیت ندارند. اصل مطلب این است که شورش مردم به وقوع پیوست و
شاه سقوط کرد، در هر تحولی هرج و مرج است و عده ای مردم کشته می شوند، اما باید داستان ها را از تاریخ حذف کرد. اینجا لازم به یاد آوریست که این یک موضوع و اختلاف داخلی ایران بوده است، که البته کارگزاران و چهره های استعماری و فروشندگان اسلحه اروپایی در آن دخالت داشتند، ولی یک اشغال و جنگ از دشمنان و خارج از ایران نبوده. دشمنان ایران بزرگ در تاریخ نوشته اند اشغال و کشتار افغان ها در ایران تا بتوانند اختلافات تاریخی بین ملتهای قوی ایران ایحاد کنند. افغان نام یکی از قبایل پشتون زبان پشتونستان است، که از نیمه قرن 19 به همه پشتون ها گفتند، و سپس از ابتدای قرن 20 تمام ملت جمهوری افغانستان را نامیدند، در زمان صفویه این نام معنی نداشت.
1725 ــ 1730 ــ حکومت اشرف پسر عم محمود، که توانایی گسترش مجدد سازمان قبیله ای دینی در مرکز ایران را نتوانست اجرا کند و زیر نفوذ نو فئودالی موجود قرار گرفت. در این زمان نیرو های نظامی دولت عثمانی که در مسیر تکامل تمدن فئودالی بود وارد ایران شدند، اما بعلت های متعددی موفقیت بدست نیاوردند.
1726 ــ 1728 ــ یک بار دیگر قبایل به جنگ هم پرداختند، نادر قلی رئیس ایل افشار شمال غربی خراسان بزرگ، اشرف هوتکی جنوب خراسان بزرگ را از بین برد.
1730 ــ 1732 ــ سلطنت شاه طهماسب دوم، پسر شاه سلطان حسین، که دست نشانده نادر قلی بود و در این مدت نادر قلی قدرت مملکت را در دست داشت، یا در واقع فئودالی ایران با کمک بعضی افراد قبایلی در حال گسترش بود. جهت اطلاع به پیدایش تحولات اجتماعی مراجعه شود. در این زمان تا حدودی مرز بندی های فئودالی و قبایلی انجام گرفت، در نقاط دور دست از پایتخت، قبایل فئودالی را عقب راندند، و در نزدیک فئودالی قبایلی را پس زد.
1732 ــ 1735 ــ سلطنت شاه عباس سوم، کودک هشت ماهه طهماسب، آخرین پادشاه اسمی صفویه که نادر به نام او حکومت می کرد.
خاندان صفویان
از جنبههای ویژهٔ خاندان صفویه در دوران پس از اسلام ایران، رسیدن اصل و نسب و تبار آنها به صوفیان میباشد. این جنبهٔ تمایز پادشاهی صفویه سبب مقایسه آنها با پادشاهی پیش از اسلام ساسانی میشود، دودمانی که پایهگذاران آن از ردهٔ موبدان زرتشتی بودند و دین زرتشتی را به عنوان دین رسمی کشور اعلام کردند. همچنین این نکته باید گفته شود که نیاکان صوفی خاندان صفویه اصالتاً شیعه نبودند بلکه آنها پیرو گروه شافعی اهل سنت بودند. تغییر آیین گروه صوفیان خاندان صفوی به گروهی نظامی - سیاسی شیعهگرا در زمان نوهٔ شیخ صفیالدین اردبیلی، یعنی خواجه علی آغاز شد.
شاهان دودمان صفویه در زمان به شاهی رسیدنشان به زبان ترکی آذربایجانی سخن میگفتند (به جز شاه اسماعیل یکم که از بدو تولد دوزبانه بود و به هر دو زبان فارسی و ترکی آذربایجانی سخن میگفت و شعر میسرود.) اما نیاکان آنها در اصل ترکیبی از نژادهای کرد ٬ آذری ٬ گرجی و یونانیبودند. همچنین این شاهان ادعای سیادت نیز میکردند و اینکه از تبار پیامبر اسلام هستند ولی با این وجود بسیاری از پژوهشگران در مورد درست بودن این گفته شک دارند.
امروزه در میان پژوهشگران و تاریخدانان این همرایی وجود دارد که خاندان صفویه در اصل از کردستان ایران برآمدهاند. و سپس به آذربایجان کوچ کرده و در پایان در بین سدههای ۵ تا ۱۱ میلادی در اردبیل جای گرفتهاند.
اصالت کردی
کهنترین اثر نوشته دربارهٔ تبارنامه خاندان صفوی و نیز تنها نوشتهای در این باره که به پیش از سال ۱۵۰۱ میلادی باز میگردد کتابی با نام صفوه الصفا میباشد و توسط ابن بزاز اردبیلی نوشته شدهاست، که خود ایشان از مریدان شیخ صدرالدین اردبیلی پسر شیخ صفیالدین اردبیلی بودهاست. بر اساس نوشتهٔ ابن بزاز '«شیخ صفیالدین از نوادگان یک نجیبزاده کرد به نام فیروزشاه زرینکلاه میباشد.» نیاکان پدری خاندان صفوی بر اساس کهنترین ویرایش خطی کتاب صفوه الصفا به شرح زیر است:
شیخ صفیالدین ابوالفتح اسحق بن شیخ امینالدین جبراییل بن قطبالدین بن صالح بن محمدالحافظ بن عوض بن فیروزشاه زرینکلاه.
شاهان صفوی برای هر چه بیشتر مشروعیت بخشیدن به پادشاهیشان در جهان شیعه، خودشان را از تبار محمد پیامبر اسلام برمیشمردند و برای همین نوشتههای ابن بزاز را دستکاری کرده و نشانههای اصالت کردی در خاندان صفوی را تاریک و گنگ ساختند.
به نظر میرسد امروزه میان پژوهشگران و تاریخدانان دودمان صفویه این همرایی وجود دارد که اصالت خاندان صفوی به کردستان باز میگردد که در سدهٔ یازدهم میلادی به آذربایجان کوچ کرده و در اردبیل جای گزیدهاند. از این رو امروزه بیشتر پژوهشگران بر اساس اصالت شیخ صفیالدین اردبیلی، خاندان صفوی را از تبار کردها میدانند و به همین روی، صفویان اصالتاً یک خاندان ایرانیزبان به شمار میرود. از سویی دیگر شیخ صفیالدین خود یک سنی شافعی بود، آیینی که امروزه بیشتر مردم کرد از آن پیروی میکنند.
اصالت آذری
بر اساس دیدگاه پروفسور ریچارد فرای، یکی از ایرانشناسان برجستهٔ دانشگاه هاروارد در دانشنامهٔ ایرانیکا:
« ترکزبانان آذربایجان در اصل از نوادگان مردمان ایرانیزبان گذشته بودهاند، که هنوز هم گونههای چندی از اين زبانها در بخش یافت میشوند. کوچ گستردهٔ ترکان آغوز در سدههای ۱۱ و ۱۲ میلادی نه تنها آذربایجان بلکه آناتولی را هم ترکزبان کردهاست. این ترکزبانان آذربایجان بودهاند که پادشاهی صفویه را درست کردهاند. »
همچنین چندی دیگر از پژوهشگران نیز بر آذری بودن صفویان پای فشردهاند.
زمینه و پایهگذاری
شیعیان در ایران همیشه در اقلیت و فشار بودند تا اینکه پس از یورش مغولان و فروپاشی پادشاهی کهن و پرنفوذ عباسی که حکم خلیفه مسلمانان را داشت، جانی تازه گرفتند. پس از یورش مغول، چند فرمانروایی شیعهمذهب مانند سربداران و قرهقویونلوها در ایران بر سر کار آمدند و نفوذ شیعه در ایران بیشتر شد. از سوی دیگر بیشتر اهل سنت ایران بر آیین شافعی و دوستدار اهل بیت بودند.
شیخ صفیالدین اردبیلی، نیای بزرگ صفویان، هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرینکلاه بود. فیروزشاه از بومیان ایرانی و کردتبار بود که در سرزمین مغان ساکن بود. زبان مادری شیخ صفیالدین تاتی بود و شعرهای تاتی او امروزه در دست است. زبان تاتی یکی از زبانهای ایرانی و زبان بومی آذربایجان بودهاست.
دودمان پادشاهی صفویه به وسیله شاه اسماعیل یکم با تکیه بر پیروان طریقت تصوف علوی درست شد. این پیروان که بیشتر از ایلهای آناتولی بودند و بعدها به قزلباشها نامور شدند بر سر باورهای خود سالها به هواداری از آققویونلوها و قراقویونلوها درگیر جنگهای پیاپی با دولت عثمانی بودند. اسماعیل جوان، نوه شیخ جنید، پسر شیخ صفیالدین و نوه اوزونحسن آق قویونلو زیر آموزش بزرگان قزلباش پرورش یافت و رهبر دینی آنان به شمار میآمد.
ساخت و نیرو گرفتن دودمان صفوی نتیجه حدود ۲۰۰ سال تبلیغات فرهنگی صوفیان صفوی بود. اگر به این نکته دقت شود که شاه اسماعیل در زمان تاجگذاری در تبریز تنها ۱۴ سال داشت، ارزش این گذشتهٔ فرهنگی بیشتر نمایان میگردد. پس از یورش مغول و فروپاشی خلافت عباسی در بغداد محور اصلی نمایش یک آیین و گرایش رسمی از اسلام از میان رفت و آیین شیعه جان تازهای گرفت. به این ترتیب از بین رفتن دستگاه خلافت رسمی در کنار عواملی چون نابسامانی ناشی از حمله مغولان و گرایش به درونگرایی مردم و آسانگیری دینی مغولان موجب رونق فراوان گروههای گوناگون از جمله شاخههای گوناگون تصوف شد.
پیروان شیخ صفیالدین نیز به راستی نمایندهٔ گروه ویژهای از تصوف بر پایهٔ آیین شیعه دوازده امامی بودند (هر چند در مورد اینکه شخص شیخ صفیالدین، شیعه بودهاست، تردیدهایی وجود دارد). باور قزلباشان به این گروه از تصوف تا پیش از پادشاهی شاه عباس یکم مهمترین عامل نیرومندی صفویه بود. قزلباشان تا پیش از جنگ چالدران گونهای نیروی خداگونه برای شاه اسماعیل یکم قایل بودند که با شکست در جنگ این باور آنها رو به سستی نهاد.
ارزیابی تاریخی
دودمان صفویه توانست از ایران دوباره «ملت-دولت» مستقل، خودمحور، نیرومند و مورد احترام بسازد که مرزهای آن در زمان پادشاهی شاه عباس یکم برابر مرزهای ساسانیان بود. پادشاهی صفوی پیشروی دولت ایران به چم نوین آن بود و در دورهٔ آنان شکل یک فرمانروایی متمرکز ملی و شیعی پایهگذاری شد که تا امروز پابرجاست. شاهان صفوی برای نگهداری استقلال ایران که پس از جنگهای بسیار به دست آمده بود، کوشش خود را صرف انباشتن خزانهٔ خصوصی کردند تا بتوانند هزینههای نظامی را تأمین کنند. برای همین داشتههای آنان در بخشهای گوناگون ایران گسترش یافت و فرمانروایی خانخانی و عشیرهای و دودمانهای محلی از بین رفت و فرمانروایی مرکزی با نیروی روزافزون جای آن را گرفت. چنانکه تاریخ ایران نشان داده که فرمانروایی متمرکز باعث نیرومندی و یکپارچگی کشور میشود و دولت نامتمرکز و فدرالی ناتوانی و آشفتگی ایران را در پی دارد.
رسیدن ایرانیان به مرزهای طبیعی خود، و در بعضی زمانها به ویژه در دورهٔ پادشاهی شاه عباس و نادر به مرزهای دوران ساسانیان، به ایران شکوه و جلال پیشین را باز داد. برای اروپا که به گونهای سخت در معرض خطر دولت عثمانی بود، بسیار گرانبها و ارزشمند شمرده میشد، به گونهای که دوراندیشان مردم در آن دیار، دولت صفوی را مایه نگهداری خویش و نعمتی برای خود میپنداشتند و به همین دلیل با پیامهای دلگرمکنندهٔ خود، پادشاهان ایران را به ادامه نبرد و ستیز با
عثمانی تحریض میکردند. پس از عقبنشینی سلطان سلیمان قانونی از آذربایجان و تحمل تلفات سنگین سپاه عثمانی از سرما و برف و نبود آذوقه، فرستادهٔ ونیز در دربار عثمانی به پادشاه خود نوشت: «تا آنجا که عقل سلیم گواهی میدهد این امر جز خواست خدای بزرگ چیز دیگری نیست زیرا میخواهد که جهان مسیحیت را از ورطه نابودی پایانی رهایی بخشد (گفتهای از ترویزیانو سفیر دولت ونیزیا در دربار سلطان عثمانی) » و سفیر دیگری از دولتهای فرنگ که در استانبول به سر میبرد، همین مضمون را بدین گونه بیان کرد که: «میان ما و ورطه هلاک تنها ایران فاصله است، اگر ایران مانع نبود عثمانیان به سهولت بر ما دست مییافتند.»
برخی میپندارند ساختن دولت صفوی زیانی بزرگ برای جهان اسلام بود، بدین گونه که با رسمی کردن تشیع، و ناتوان ساختن تسنن، یکپارچگی دینی سرزمینهای اسلامی را که تا آن دوران به جای مانده بود، از میان برد و آن سرزمین پهناور و یگانه جغرافیایی را از میان برید و به خطر انداخت. لازم به گفتن است، پیش از این در سدههای چهارم تا ششم هجری، دولت اسماعیلی فاطمیان در مصر فرمانروایی در برابر خلافت عباسی درست کرده بود و تا زمانی که هر دو دولت نیرومند بودند، هیچ سختی در مبارزه با صلیبیان نداشتند. بنابراین به طور قطع این نخستین بار نبود، که یک فرمانروایی رسمی شیعی درست میشد. دوم، نیروی دولت عثمانی و گسترش پیاپی آن بدون پشتوانه فرهنگی و اجتماعی لازم انجام میشد. به گونهای که علیرغم چند سده چیرگی بر یونان، بالکان و چند کشور دیگر اروپایی تنها چندی از مردم آن بخشها مسلمان شدند و هر چند این گفته درست است که عثمانی بر اثر مناقشههای فراوان با صفویان همواره از مرزهای شرقی خود بیمناک بود و ناگزیر بخش بزرگی از نیروی نظامی خویش را در آن بخش صرف میکرد و از پیشرفت و تمرکز نیرو در جبهههای اروپا باز میماند، اما شکستهای بزرگ عثمانی در اروپا پس از محاصره وین در سال ۱۰۶۲ خ. ۱۶۸۳ میلادی و همزمان با ناتوانی و نابودی دولت صفوی رخ میدهد. عامل اصلی شکست عثمانیان، نه پیدایش دو فرمانروایی شیعه و سنی، بلکه برتری ابزارهای نظامی اروپاییان در سدهٔ هجدهم و ناتوانی ساختارها و بنیانهای اقتصادی و اجتماعی عثمانی نسبت به کشورهای اروپاست.
یگانگی آیین و فرمانروایی متمرکز
از دید تاریخ ایران کنونی، دولت صفوی دارای دو ارزش اساسی و حیاتی است: نخست، ساخت ملتی یگانه با مسئولیتی یگانه در برابر مهاجمان و دشمنان، و نیز در برابر گردنکشان و شورشیان بر فرمانروایی مرکزی؛ دوم، ساخت ملتی دارای آیینی ویژه که بدان شناخته شده و برای نگاهبانی از همان آیین، دشواریهای بزرگ را در برابر یورشهای دو دولت نیرومند خاوری و باختری تحمل نمودهاست. در این مورد، آیین رسمی شیعه دوازده امامی، همان کاری را انجام داد که اکنون جهانبینیهای سیاسی در ساخت فرمانرواییها میکنند.
به هر روی با ساخت دولت صفوی، گذشته دیربازی از گسیختگی پیوندهای ملی ایرانیان به دست فراموشی سپرده شد و بار دیگر به گفتهٔ براون، از ملت ایران «ملتی قائم بالذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و ثغور آن را در ایام سلطنت شاه عباس یکم به حدود امپراتوری ساسانیان رسانید.
رشته راستین و اساسی این پیوند ملی، آیین تشیع بود، و گرنه با وضعی که در آن روزگار پیش آمده بود، هیچ چیز دیگری نمیتوانست چنین تأثیری در بازگرداندن آن پیوند و همبستگی داشته باشد، چنانکه اهل سنت ایران که در دورهٔ شاه اسماعیل یکم و شاه تهماسب یکم زیر فشارهای سختی بودند، به جای ماندن دولت عثمانی و پیوستن ایران را به خاک آن دولت آرزو میکردند. دستههایی از کردان سنی مذهب که گرایشی به فرمانبری از یک پادشاه شیعی مذهب نداشتند، بیهیچگونه مقاومتی و مخالفتی در قلمرو عثمانی به جای ماندند؛ و دست به دست گشتن برخی از سرزمینهای کردنشین میان دو دولت عثمانی و صفوی تأثیری در مذهب آنها نداشت.
البته از سوی دیگر بر ملیت ایرانی نیز پایفشاری میشد. همه مردم جایگرفته در ایران خود را هموندی (عضوی) از این کشور و ایرانی میدانستند و مردم ترک و تاجیک (نامی که در آن زمان به ایرانیان ناترک داده شده بود)، دوستدار پادشاهی صفویان بودند و حتی امروزه نیز مردم ایران با دوستداری از این خاندان یاد میکنند. شاه اسماعیل یکم با پایفشاری بر اهمیت ملیگرایی، پستهای دولتی را میان مردم گوناگون بخش کرده بود و با ترویج شاهنامهخوانی، دوستی به ملیت ایرانی را میان ایرانیان گسترش داده بود. چنانکه که در بیشتر ایلهای آن زمان، شعرهای حماسی شاهنامه خوانده میشد و مردم ایلهای ترک قزلباش نیز شعرهای شاهنامه را از بر داشتند. حتی شاه اسماعیل نام فرزندان خود را از نامهای ایرانی و شاهنامه برگزیده بود، مانند: تهماسب، سام، القاس، فرنگیس و ... .
باید دانست که چنین اندیشهای به هیچ روی در دوران اسلامی کاری تازه و نو نبود، چه پس از جایگیری قطعی فرهنگ اسلامی در میان ایرانیان و سستی پذیرفتن سیاست ملی و نژادی که در سدههای سوم و چهارم و نیمی از سدهٔ پنجم هجری روی گرفت، پادشاهی هر مسلمان اهل سنت از هر نژاد خواه ایرانی یا اَنیرانی، بی هیچ گونه مخالفت بنیادی پذیرفته میشد، مگر از جانب نیروجویان رقیب، و راز پیروزی بردگان و ایلهای گوناگون تُرکنژاد در فرمانروایی چند صد ساله بر ایران نیز همین بود.
اوضاع سیاسی:
در اوایل قرن دهم هجری، برابر قرن شانزدهم میلادی، ساسلۀ صفوی به حکومت رسید و شاید بتوان گفت پس از نهصد سال سلسله ای قدرتمند سرنوشت کشور را به دست گرفت. در این دوره شهرهای مختلف مانند تبریز، قزوین و اصفهان به عنوان پایتخت انتخاب میشود. شهراصفهان از لحاظ شکل گیری و بافت شهری، نوع بناها و تزئینات معماری مبین رشد و توسعه فضاهای شهری، شکوفایی اندیشه و خلاقیت و توخه به هنر و حرفههای متعدد در این دوره است.
هنگام بر تخت نشستن شاه عباس کشور بسیا ضعیف و آشوب زده بود. عثمانیها در غرب و شمال غربی و ازبکان از شرق مشغول تاخت و تاز بودند. در داخل نیز ضعف شاهان قبلی و دسته بندی نیروهای قزلباش و تقابل آنها با عناصر ایرانی دولت، وضعیت وخیمی به بار آورده بود.شاه عباس پس از سرکوب شورشهای داخلی به سروسامان دادن به اوضاع خارجی پرداخت. برای مقابله با ارتش عثمانی از دولت انگلیس کمکهای مالی و نظامی دریافت کرد و تسلط خود بر بنادر و جزایر خلیج فارس را گسترش داد که این خود مناسبات جدیدی میان ایران و دول شرق و غرب در زمینه ی تجارت و بازرگانی ایجاد کرد.در داخل هم برای جلوگیری از قدرت گرفتن بی اندازه ی قزلباش ها نیروی سوی مرکب از چرکس ها، گرجی ها و ارامنه ایجاد کرد که در سپاه شاه تعلیم می دیدند.این افراد اغلب از اسیرانی بودند که در زمان شاه طهماسب از قفقاز به ایران آمده بودند و ارتشی دایمی با نام شاهسون تشکیل دادند.
اقتصاد:
پایه های اقتصاد داخلی را گله داری و کشاورزی تشکیل می داد. ترکمنان گله دار و ایرانیان دهقان و کشاورز بودند. بدین طریق دو گانگی ای که میان رده های بالای حکومت وجود داشت در بین مردم نیز به چشم می خورد.از دیگر منابع اقتصاد داخلی کارگاه های سلطنتی بودند که بالغ بر پانصد هنرمند و صنعتگر را در رشته های مختلف گرد هم آورده بودند.در این زمان به دلیل احداث راهای بین شهری و کاروانسراها و بازارهای گوناگون درشهرها تجارت داخلی رونق فراوانی پیدا کرده بود و کسبه ی بازرگان از رفاه نسبی برخوردار شده بودند.اما بزرگترین منبع درآمدی این دوره را باید تجارت ابریشم دانست که در انحصار بازرگانان ارمنی قرار داشت. با تسهیل داد و ستد بین المللی و ثبات ایجاد شده در بنادر جنوب کشور، تجارت با کشورهای شرق و غرب شدت گرفت و ایران با صادرات ابریشم، قالی،ظروف چینی و... توانست اقتصاد خود را شکوفا سازد.
ساختار حکومتی
سازمان حکومتی صفویان در آغاز آمیختاری از ساختار ردهبندی صوفیان و ساختار سنتی پادشاهی در ایران بود. به این روی که در بالای هرم نیرو شاه جای داشت که هم آدم نخست فرمانروایی و هم مرشد کامل بود و پس از او وکیل یا وکیل نفس نفیس همایون بود. وکیل دارای نقش وزیر اعظم (رییس دیوانسالاری) بود و هم میانجی بین مرشد کامل و صوفیان. در ساختار نظامی ایلهای قزلباش نیز ردهبندی ایلی صوفیانه وجود داشت. اما دیوانسالاری فرمانروایی بر اساس ساختارهای کهن ایرانی کار میکرد چرا که قزلباشان از آغاز در کارهای دیوانی نقش چندانی نداشتند. نقش شاه به عنوان مرشد پس از جنگ چالدران سست شد و این کار در زمان شاه تهماسب یکم و شاه محمد خدابنده و شاه عباس ادامه یافت، به آرامی نقش باورهای صوفیان در ساختار فرمانروایی کاهش یافت به گونهای که ردهٔ وکالت به کلی از میان رفت و بسیاری از اختیارهای مقامهای صوفی به مقامهای دیوانی داده شد. کارهای عامدانه و هوشمندانه شاه تهماسب یکم و شاه عباس یکم در کاهش باورهای صوفیانه، برای کنترل کردن خودسریهای سران قزلباش در این روند نقش بسیاری داشت. در زمان شاه عباس یکم بینندهٔ ساخت سازمان فرمانروایی تازهای هستیم که بر اساس الگوی دیوانسالاری کهن ایرانی درست شد و تا پایان پادشاهی قاجارها تقریباً پایدار ماند. در این ساختار فرمانروایی، شاه در نوک هرم نیرو جای دارد. فرمانهای او قانون شمرده میشود و کسی حق مخالفت با او را ندارد. وزیر اعظم بالاترین مقام اجرایی پس از شاه است و ریاست سازمان دیوانی را بر دوش دارد. وی میانجی دولتیان و شاه است. گزارشهایی که از دیوانها و سازمانها برای شاه فرستاده میشوند، نخست توسط وی خوانده میشود و در صورت خواست وی به آگاهی شاه میرسد. در مورد شاهان صفوی پس از شاه عباس یکم باید یادآور شد که از کارهای مهم وزیر اعظم جلوگیری از رسیدن خبرها و گزارشهای ناراحتکننده به شاه بود! خانهٔ وزیر اعظم به طور معمول نزدیک کاخ شاه بود تا در صورت نیاز به گرفتن دیدگاه شاه در رایگیری به تندی بتواند به شاه برسد.
زبان رسمی صفویان
زبان رسمی دولت صفوی، زبان فارسی بود. شاه عباس یکم در زمان خود زبان فارسی را در سراسر ایران به عنوان زبان میانجی تثبیت کرد. صفویان، زبان فارسی را برای اداره بهتر ایران به عنوان زبان نخست کشور ایران برگزیدند و کارهای پادشاهان صفوی همچنین باعث تثبیت و تقویت بیشتر زبان فارسی در خاور اسلامی شد. همچنین تمام نسکهای تاریخی در دورهٔ صفوی به زبان فارسی نگاشته شده است. زبان نخست گفتاری همگان مردم در دوران صفوی نیر زبان مادریشان بود. با وجود رسمی بودن زبان فارسی، درباریان صفویه همچون دیگر مردم ایران در دربار از زبان محلی خود (ترکی آذربایجانی) بهره میبردند. همچنین شاه عباس خود شعرهای زیبایی به ترکی سروده است. ژان شاردن جهانگرد فرانسوی هم که زمان یازده سال (۷۰-۱۶۶۴ و ۷۷-۱۶۷۱) در ایران بوده، مینویسد: ترکی زبان دربار و لشگریان است، زنان و مردان منحصراً به ترکی سخن میگویند، به ویژه خانوادههای اشرافی. شوند این کار آن است که خاندان صفوی از سزرمینهای ترکزبان و جاهایی که زبان مادریشان ترکی است، برخاستهاند. همزمان با دوره صفویه زبان فارسی در اوج گستردگی خود قرار داشت. فارسی زبان رسمی گورکانیان هند (همسایه خاوری ایران) بود و شاعران فارسیگوی بزرگی از آن برخاستند. در باختر ایران (آسیای صغیر) که زیر فرمان امپراطوری سنیمذهب عثمانی و رقیب راستین صفویان جای داشت نیز مورد بهره بود. بیشتر سخنوران ترک بدان آشنا بوده و غزل و شعرهای کوتاه فارسی میسرودند.
ساختار قضایی
سازمان قضایی به دو بخش عرفی و شرعی بخش میشد. بخش عرفی دربرگیرندهٔ رسیدگی به کارهایی مانند کشتن و زد و خورد و تجاوز (کارهایی که وابسته به نگهداری نظم و امنیت و سازمان سیاسی بود) میشد و بخش شرعی دربرگیرندهٔ رسیدگی به دعاوی حقوقی و شرعی بود. ریاست بخش رسیدگی به دعاوی عرفی با مقام دیوان بیگی است و مسوولین رسیدگی به این دعاوی در شهرها نیز داروغهها هستند. ریاست نظام قضایی شرعی نیز بر عهده صدر است. صدر بالاترین مقام دینی در دولت را داراست و خود از میان علمای نامور شیعه گزینش میشود. قاضیهای شرع از میان علمای شیعه (ملاها) گزینش شده و توسط صدر گماشته میشوند. از کارهای دیگر صدر، برداشت و گماشت شیخ الاسلامها در شهرها و رسیدگی به کارهای موقوفات در همهٔ کشور است.
قاضیهای گماشته از سوی صدر یا قاضیهای شرع، متصدیان ثبت رسمی اسناد هم شمرده میشوند و اسناد داد و ستد و خرید و فروش و دارایی مردم تنها با ممهور شدن به مهر آنها رسمیت مییابند. عدم وجود مرز دقيق میان کارهای شرعی و عرفی هر از گاهی موجب ناکارآمدیهایی در سازمان قضایی میشد و این مشکل تا زمان به شاهی رسیدن رضاخان همواره در ایران وجود داشت. از سختیهای دیگر این سازمان قضایی این بود که هر شخصی میتوانست در صورت نیاز به هر کدام از قاضیها (گاه بیش از یک قاضی) که دلخواه او بود، مراجعه نماید.