بخشی از مقاله
عالم برزخ
مقدمه:
روح انسان بعد از مرگ به عالمی به نام برزخ میرود. عالم برزخ را «عالم مثال» یا «عالم خیال» نیز میگویند. در عالم برزخ، ماده نیست بلکه صورت محض است.
صورت مثالی ما در خواب حرکت میکند و اعمالی را انجام میدهد، بدون این که بدن حرکتی کند. این صورت مثالی چیزی در کنار بدن و در کنار روح نیست، بلکه بدن و صورت مثالی و روح، با یکدیگر، اتحاد دارند و در واقع سه مرحله از واقعیّت انسان هستند.
انسان در موقع خوابیدن، علاقهاش از بدن کم میشود. مرگ هم که برادر خواب است به معنای قطع علاقه روح از بدن است. بنابراین طبق استدلالات عقلانی و نیز آیات و روایات صریح و فراوان، روح پس از مرگ زنده است و به نعمتها یا عذابهای الهی مشغول میشود.
خداوند در آیه 169 سوره آل عمران میفرماید: « ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الیه امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون »؛ (ابداً گمان مکن که آنان که در راه خدا شهید شدهاند، مردهاند، بلکه زندهاند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند.)
بنابراین انسان، پس از مرگ، وارد عالم برزخ میشود و هیچ فاصله ای بین مرگ و عالم برزخ نیست.
رسول خدا فرمود:« من مات فقد قامت قیامته» ) هر کس بمیرد قیامت او بر پا شده است.(
و نیز فرمود:«القبر روضه من ریاض الجنه او حفره من حفرالنیران »؛ (قبر باغی است از باغهای بهشت یا گودالی است از گودالهای جهنم. (
آیات و روایات در مورد بقای روح و عالم برزخ بسیار فراوان است، به طوری که جای هیچ شکی باقی نمیگذارد.
عالمى به نام عالم برزخ
(نظر جمعى از مفسرین در باره زنده بودن شهداء)
(و لا تقولوا لمن یقتل فى سبیل الله اموات بل احیاء، و لکن لا تشعرون)بعضى از مفسرین چهبسا گفته باشند: که خطاب(نگوئید)به مؤمنین است که به خدا و رسول و روز جزا ایمان دارند ومعتقدند که بعد از زندگى دنیا زندگى دیگرى هست و دیگر از چنین کسانى تصور نمىرود که
1 - بقره آیه 45
2 - سوره لقمان آیه 17
3 - سوره فصلت آیه 35
4 - سوره زمر آیه 10
5 - سوره عنکبوت آیه 45
6 - سوره حدید آیه 4
بگویند: آنهائى که در راه خدا کشته شدهاند بکلى از بین رفتهاند، با اینکه دعوت حقه دین رااجابت کردهاند و آیات بسیارى از قرآن را که در باره معاد صحبت مىکند شنیدهاند.
علاوه بر اینکه آیه شریفه سخنش در باره عموم مردم نیست بلکه براى خصوص شهداء کهدر راه خدا کشته شدهاند، خبر از زندگى بعد از مرگ میدهد و این خبر را به مؤمنین که هنوزشهید نشدهاند و به همه کفار میدهد، با اینکه زندگى بعد از مرگ اختصاص به شهیدان ندارد، وشهید و مؤمن غیر شهید، و کفار، همه این زندگى را دارند پس باید گفت: منظور از زندگى بعد ازشهادت این است که نام شهید زنده میماند و در اثر مرور زمان ذکر جمیلش کهنه نمیشود، ایننظریه جمعى از مفسرین است و ما باین تفسیر چند اشکال داریم:
(چند اشکال بر این نظر)
اول اینکه این حیاتى که شما آیه را با آن معنا کردید، جز یک گول زننده چیز دیگرى نیست، و اگر پیدا شود تنها در وهم پیدا مىشود نه در خارج، حیاتى استخیالى که بغیر از اسم، حقیقتدیگر ندارد و مثل چنین موضوع وهمى، لایق به کلام خداى تعالى نیست، خدائیکه جز بحقدعوت نمىکند، و میفرماید: (فما ذا بعد الحق الا الضلال، بعد از حق غیر از ضلالت چه مىتواندباشد)، (1) (آنوقت چگونه به بندگانش مىفرماید: در راه من کشته شوید و از زندگى چشم بپوشید تابعد از مرگ مردم بشما بگویند(چه مرد خوبى بود)؟.
منظورش (2) ذکر خیر آیندگان نبوده، بلکه منظورش این بوده که دعوتحقهاش در انسانهاى آینده نیز باقى باشد و لسان صادقش همواره گویا بماند، نه اینکه بعد از اوذکر خیرش را بگویند و بس.
بله این سخن دل خوش کننده و باطل و وهم کاذب، با منطق مردمى مادى و طبیعى مسلک، جور در مىآید، براى این که آنها نفوس را هم مادى مىدانند و معتقدند وقتى انسان مرد بکلىباطل و نابود مىشود و اعتقادى به زندگى آخرت ندارند.
از سوى دیگر احساس کردند که انسان بالفطره احتیاج دارد به اینکه در راه امور مهمهقائل به بقاء نفوس و تاثرش بسعادت و شقاوت بعد از مردن، بوده باشد، چون رسیدن و ارتقاء بههدفهاى بلند، فداکارى و قربان شدن لازم دارد، مخصوصا هدفهاى بسیار مهم که بخاطر آنباید اقوامى کشته شوند تا اقوامى دیگر زنده بمانند.
و اگر بنا باشد هر کس بمیرد نابود شود، دیگر چه کسى خود را فداى دیگران مىکند و چه اداعى دارد
1 - یونس آیه 32
2 - سوره شعراء آیه 84
کسى که معتقد به موت و فوت است، ذات خود را باطل کند تا ذات دیگران باقى بماند، نفس خود را از زندگى محروم سازد تا دیگران زنده بمانند.لذائذ مادى را که میتواند از راه جور وزندگى جابرانه بدست آورد، از دست بدهد، تا دیگران با داشتن محیطى عادلانه از آن لذائذبهرهمند شوند؟
آخر هیچ عاقلى هیچ چیزى را نمىدهد، مگر براى اینکه چیزى دیگر بگیرد، و اما دادن ونگرفتن و صرفنظر کردن بدون گرفتن، کار عاقلانهاى نیست هیچ عاقلى حاضر نیست بمیرد براىزندگى دیگران، محرومیت بکشد بخاطر بهرهمندى دیگران.
پس فطرت انسان هرگز چنین معامله بى سودى را نمىپذیرد، جوامع و افراد طبیعى مسلکو مادى، این فطرت را دارند و چون این معنا را مىفهمند، لذا مجبور شدند براى دلخوشى خوداوهام و خرافاتى کاذب را درست کنند، خرافاتى که جز در عرصه خیال و حظیره وهم، موطنىدیگر ندارد، مثلا میگویند: انسانهاى حر و آزاد مردانى که از قید اوهام و خرافات رهیدهاند، بایدخود را براى وطن و یا هر چیزى که مایه شرف آدمى است فدا کنند تا به زندگى دائم برسند، بهاین معنا که دائما ذکر خیرش در صفحه روزگار باقى بماند و براى رسیدن به این منظور مقدس، ازپارهاى لذائذ خود بخاطر اجتماع صرفنظر کند تا دیگران از آن بهرهمند شوند و در نتیجه امراجتماع و تمدن استقامت بپذیرد و عدالت اجتماعى بر قرار گردد و آن که جان خود را در این راهداده، به حیات شرف و علاء برسد.
کسى نیست از ایشان بپرسد: وقتى شخص فداکار کشته شد، ترکیب مادى بدنیش از همپاشید و جمیع خواص زندگى که از آن جمله حیات و شعور است از دست داد، دیگر چه کسىهست که از زندگى شرف و علاء برخوردار گردد و چه کسى هست که این نام نیک را بشنود و ازشنیدنش لذت ببرد؟و آیا این حرف از خرافات نیست؟.
دوم اینکه ذیل آیه یعنى جمله(و لکن لا تشعرون)با این تفسیر مناسبت ندارد، چون اگرمنظور از جمله(بلکه زندهاند، و لکن شما نمیدانید)، نام نیک بود.جا داشت بفرماید: (بلکه نامنیکشان زنده و باقى است و بعد از مردنشان مردم به خیر یادشان مىکنند)، چون مقام، مقامدلخوش کردن و تسلیت است.
سوم اینکه نظیر این آیه - که در حقیقت مفسر آیه مورد بحث استحیات شهداء بعد ازکشته شدن را بوصفى توصیف کرده که با این تفسیر منافات دارد و این آیه این است: (و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون، زنهار مپندارى که آنان که در راه خدا کشته شدهاند مردگانند.نه، بلکه زندهاند و نزد پروردگار خود روزى میخورند)، (1) و ششآیه بعد از آن، و معلوم است که این زندگى یک زندگى خارجى و واقعى است نه ذهنى و فرضى.
چهارم اینکه گفتند: همه مسلمانان معتقد بودند به بقاء بعد از مرگ، در پاسخ میگوئیم: این آیهشریفه در اواسط رسالت رسول خدا(ص)نازل شده و در آن هنگام بى اطلاعى بعضى از مردم ازبقاء بعد از مرگ خیلى بعید نیست، چون آن ایمانى که عموم مسلمانان نسبت به زندگى آخرتدارند و قرآن هم نصوصى پشتسر هم در بارهاش دارد که قابل تاویل نیست، زندگى بعد از بعثو قیامت است، اما زندگى ما بین مرگ و بعث - یعنى حیات برزخى - هر چند که آن را نیز قرآنکریم سر بسته و مجمل ذکر کرده و از معارف حقه قرآنى است و لیکن از نظر وضوح به حدىنیست که از ضروریات قرآن شمرده شود و کسى جاهل و منکر آن نشود.
بلکه حتى اجماعى هم نیست، و بسیارى از مسلمانان حتى امروز هم منکر آنند، چون منکرتجرد نفس از مادیت هستند و معلوم است که وقتى نفس آدمى مادى باشد، مانند بدن، با مرگ وانحلال ترکیب از بین میرود، اینها معتقدند که انسان بعد از مردن روح و بدنش همه از بین میرود ونابود مىشود و آنگاه در روز قیامت دوباره هم روح و هم بدن خلق میشود.
بنا بر این ممکن است مراد از حیات خصوص شهداء این باشد که تنها این طائفه حیاتبرزخى دارند و این معنا را بسیارى از معتقدین به معاد جاهلند، هر چند که بسیارى هم از آن آگاه باشند.
(مراد از حیات بعد از شهادت، حیات حقیقى(در عالم برزخ)است)
و سخن کوتاه اینکه مراد به حیات در آیه شریفه حیات حقیقى است نه صرفدل خوش کننده مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه قرآن کریم در چند جا زندگى کافر را بعد ازمردنش هلاکت و بوار خوانده و از آن جمله فرموده: (و احلوا قومهم دار البوار، قوم خود را بدارهلاک وارد کردند) (2) و آیاتى دیگر نظیر آن، مىفهمیم که منظور از حیات شهیدان، حیاتى سعیدهاست نه صرف حرف، حیاتى است که خداوند تنها مؤمنین را با آن احیاء مىکند، همچنان کهفرمود: (و ان الدار الاخرة لهى الحیوان، لو کانوا یعلمون، و بدرستى خانه آخرت تنها زندگىحقیقى است، اگر مىتوانستند بفهمند)، (3) و اگر بعضى نتوانستند بفهمند، بخاطر این بود که حواسخود را منحصر در درک خواص زندگى در ماده دنیائى کردند و غیر آن را نخواستند بفهمند، وچون نفهمیدند، لذا نتوانستند میان بقاء بان زندگى و فنا فرق بگذارند و آن زندگى را هم فناپنداشتند و این پندار اختصاص بکفار نداشت، بلکه مؤمن و کافر هر دو در دنیا دچار این اشتباه هستند.
1- سوره آل عمران آیه 169
2 - سوره ابراهیم آیه 28
3 - سوره عنکبوت آیه 64
و به همین جهت در آیه مورد بحث به مؤمن و کافر خطاب مىکند: به اینکه شهدا بعد ازمردن نیز زندهاند، ولى شما نمىفهمید، یعنى با حواس خود درک نمىکنید، همچنانکه در آن آیهدیگر باز مىفرماید: (لهى الحیوان لو کانوا یعلمون)، یعنى اگر مىتوانستند یقین حاصل کنند، چونعلم در اینجا به معناى یقین است، بشهادت اینکه در آیه: (کلا لو تعلمون علم الیقین، لترون الجحیم، حاشا اگر بعلم یقین میدانستید، جهنم را مىدیدید)، (1) علم به آخرت را مقید به علم یقین کرده است.
و بنا بر آنچه گذشت - هر چند خدا داناتر است - معناى آیه اینطور مىشود: کسانى که درراه خدا کشته شدهاند مرده مگوئید و آنان را فانى و باطل نپندارید که آن معنائى که از دو کلمهمرگ و حیات در ذهن شما هست بر مرگ آنان صادق نیست، چون مرگ آنان آنطور که حسظاهر بین شما درک میکند به معناى بطلان نیست، بلکه مرگ آنان نوعى زندگى است، ولى حواسشما آنرا درک نمیکند.
1 - سوره تکاثر آیه 6
خواهى گفت: این سخن در برابر کفار بجا است، ولى خطاب در آن به مؤمنین که یا همه و یابیشترشان علم به بقاء زندگى انسان در بعد از مرگ هم دارند و مرگ را بطلان ذات انساننمىدانند، چه معنا دارد؟در پاسخ مىگوئیم: درست است که مؤمنین این معنا را مىدانند و لیکن درعین حال وقتى تصور کشته شدن را مىکنند، قهرا ناراحت میشوند و دچار قلق و اضطرابمیگردند چون پاى جان در میان است و شوخى نیست، لذا در آیه شریفه براى بیدار شدن آنانهمان علم و ایمان را که دارند به رخشان مىکشد، تا آن قلق و اضطراب از دلهاشان زایل شود.
و معلوم است که این خطاب، هم اولیاء کشته شده را بیدار مىکند و مىفهمند که کشته شدنعزیزشان بیش از جدائى چند روز چیز دیگرى نیست، آنان نیز پس از زمانى کوتاه بوى ملحقمیشوند و این جدائى چند روزه در مقابل مرضات خداى سبحان و آن درجاتیکه عزیزشان به آنرسیده، غیر قابل تحمل نیست.
و هم افراد فدائى و آماده کشته شدن را بیدار مىکند و تشنه جهاد میسازد، چون مىفهمندکه در برابر شهادت به حیاتى طیب و نعمتى دائم و رضوانى از خدا مىرسند، در حقیقتخطابدر آیه نظیر خطاب به رسولخدا(ص)است، که میفرماید: (الحق من ربک، فلا تکونن منالممترین، حق از ناحیه پروردگار تو است، پس زنهار که از دودلان مباش) (2) الخ، با اینکهرسولخدا(ص)هم میدانست که حق از ناحیه خداست و هم به آیات پروردگارش یقین داشت و
2 - سوره بقره آیه 147
اولین موقن بود و لکن اینگونه خطابها کلامى است کنایهاى، میخواهد بفرماید: آنقدر مطلب، یقینىو روشن است که حتى خطور و تصور بر خلافش را هم تحمل نمىکند.
(نشئه برزخ)تا اینجا فهمیدیم که آیه مورد بحث به روشنى دلالت دارد بر اینکه بعد اززندگى دنیا و قبل از قیامتحیاتى هست بنام برزخ، و این دلالت را آیه دیگرى که نظیر آیه موردبحث استیعنى آیه(و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا، بل احیاء، عند ربهم یرزقون) (1) وآیات بسیارى دیگر دارند.
(سخن بسیار عجیب بعضى مردم در باره آیه شریفه و رد آن)و از عجیبترین امور سخنى است که بعضى از مردم در باره این آیه گفتهاند، و آن این استکه آیه در باره شهداى بدر نازل شده و مخصوص بایشان است و شامل غیر ایشان نمیشود و چهخوب گفتهاند بعضى از محققین که بعد از نقل این سخن در ذیل آیه(و استعینوا بالصبر و الصلوة) (2) الخ گفته: پروردگارا بما صبرى بده تا در مقابل امثال این سخنان نامربوط، تحمل بخرج دهیم.
من براستى نمىفهمم منظور اینها از این سخنان چیست؟و حیات شهداى بدر را چگونهحیاتى تصور مىکنند؟که فقط مخصوص آنها باشد، با اینکه در باره همه مردگان میگویند: آدمى بعداز مرگ و یا کشته شدن بکلى نابود گشته و اجزایش از یکدیگر جدا و باطل میگردد آیا درخصوص شهداى بدر معتقد به معجزهاى شدهاند؟آیا میگویند: خداوند خصوص آنانرا به کرامتىاز خود اختصاص داده که حتى پیامبر اکرم و سایر انبیاء و مرسلین، و اولیاء مقربین را به آنکرامت اکرام نکرده؟در میان تمامى خلایق، خصوص آنان داراى چنین زندگى هستند؟قطعا اینمعنا به اعجاز نبوده، چون چنین چیزى محال است، آنهم محالى که محال بودنش ضرورى و بدیهىاست و معجزه بامر محال تعلق نمىگیرد، و اگر عقل جائز بداند که چنین حکم ضرورى و بدیهىباطل شود، دیگر براى هیچ حکم ضرورى دیگر اعتبارى نمىماند.
و یا میگویند: حس در همه جا درست احساس مىکند، الا در خصوص کشتگان بدر، کهنسبت به آنها دچار اشتباه شده، خیال کرده که آنان مردهاند، ولى نمردهاند و زندهاند و نزدپروردگار خود مشغول اکل و شرب و سایر لذائذاند، چیزى که هست چشم ما نمىبیند و از نظر ماغائبند و آنچه چشمها دید که اعضاى آنها قطعه قطعه شد و بدنها سرد گشت، همه را اشتباه دید؟.
و اگر ممکن باشد که حس انسانى تا این پایه خطا کند و هیچ معیارى هم در خطاء وصوابش نداشته باشد، یکجا بدون جهت هر چه مىبیند خطا باشد، جاى دیگر باز بدون جهت هرچه مىبیند درست باشد، دیگر چه اعتبارى براى حس باقى میماند.
1 - سوره آل عمران 169
2 - سوره بقره آیه 45
و اگر بگوئى: در جنگ بدر که خطا رفت بدون جهت نبود بلکه جهتش اراده الهیه بود، درپاسخ میگوئیم: این جواب اشکال را بر طرف نمىکند.براى اینکه نقل کلام به اراده الهیه میشود، مىگوئیم: چه علتى باعثشد که خدا در خصوص شهداى بدر چنین ارادهاى بکند؟پس بازاشکال بى اعتبارى حس به حال خود باقى است، چون باز هم ممکن است چیزى را که واقعیتندارد، واقع ببینیم و حس کنیم، و چگونه یک آدم عاقل به خود جرات میدهد که لب به چنینسخنى بگشاید؟آیا این حرف غیر از سفسطه چیز دیگرى است؟
این مفسرین مسلک خود را از عوام محدثین گرفتهاند که معتقدند امور غیبى یعنى آنچه ازحواس ما غایب است، و از سوى دیگر ظواهر دینى از کتاب و سنت آنها را اثبات مىکند، از قبیلملائکه و ارواح مؤمنین و هر چه از این قبیل است، موجوداتى مادى و اجسامى لطیف هستند کهمیتوانند در اجسام کثیف حلول و نفوذ کنند، مثلا بصورت انسان و یا چیز دیگر در آیند و همهکارهاى انسانى و یا آن چیز دیگر را انجام دهند، و همه آن قوائى که ما انسانها داریم داشته باشند، چیزى که هست محکوم به احکام ماده و طبیعت نمیشوند، تغییر و تبدل و تجزیه و تحلیلنمىپذیرند، مرگ و حیات طبیعى ندارند و هر وقتخدا اجازه دهد براى حواس ما ظاهر میشوند، و اگر بخواهد که ظاهر نشوند نمیشوند و شیتخدا، مشیتخالص است، دیگر علت و جهت ومخصصى در ناحیه حواس ما و یا در ناحیه خود آن موجودات لازم ندارد، (خلاصه دیگر نبایدپرسید: چرا من همه چیز را مىبینم، ولى شهداى بدر را نمىبینم و یا شهداى بدر چرا بر خلاف هرموجود دیگرى براى حواس ما ظاهر نمیشوند)؟
و منشا این نظریه محدثین این است که ایشان منکر علیت و معلولیت میان موجوداتاند، درحالیکه اگر این احتمال پوچ و خیال واهى درست باشد باید فاتحه تمامى حقایق علمى و احکامعلمى را خواند تا چه رسد به معارف دینى، و آنوقت دیگر نوبت نمىرسد به اجسام لطیفى که موردکرامتخدا باشند و دست تاثیر و تاثر مادى و طبیعى به آنها نرسد.
پس از آنچه گذشت روشن گردید: که آیه شریفه بر حیات برزخى دلالت دارد و این حیاتبرزخى همان عالم قبر است، عالمى است متوسط میان مرگ و قیامت که در آن عالم، افراد یامتنعم هستند و یا معذب، تا آنکه قیامت، قیام کند.
(چند آیه قرآنى که دلالت بر"برزخ"دارند)
و از جمله آیاتیکه دلالت بر برزخ دارد آیه مشابه با آیه مورد بحث است که مىفرماید: (و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون، تو مپندار کسانیکه در راه خداکشته شدهاند اموات هستند، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى میخورند)، (فرحین بماایتهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم، الا خوف علیهم و لا هم یحزنون،
به آنچه خدا از فضل خود بایشان داده خوشحالند و به یکدیگر مژده میدهند که فلانىها هم ازدنبال ما خواهند آمد، در حالیکه ترس و اندوهى نداشته باشند) (1) که در سابق گفتیم: چگونه این دو آیه بر وجود عالم برزخ دلالت دارد.
و اگر مفسرینى که گفتهاند: این آیات مربوط به شهداء بدر است، در آن دقت کنند، خواهنددید که سیاق آنها دلالت دارد بر اینکه غیر شهداى بدر هم با شهداى بدر در این جهتشرکتدارند و عموم مؤمنین بعد از مرگ داراى چنین حیاتى و تنعماتى هستند.
و نیز از آیاتیکه دلالت بر مطلوب ما دارد آیه: (حتى اذا جاء احدهم الموت، قال ربارجعون لعلى اعمل صالحا فیما ترکت، کلا انها کلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى یوم یبعثون) (2) است، که مىفرماید: (تا آنکه مرگ یکى از ایشان برسد، آنوقت میگوید: پروردگارا مرا برگردانید، تا شاید عملهاى صالح کنم و آنچه را نکردهام جبران نمایم، حاشا این سخنى است که او(از دربیچارگى)مىزند، تازه در پشتسر برزخى دارند تا روزیکه مبعوث شوند).
که دلالت آن بر وجود حیاتى متوسط میان حیات دنیائى و حیات بعد از قیامت بسیار روشناست، و انشاء الله تمامى حرفهائى که در این آیه داریم در تفسیر خود آن خواهد آمد.
باز از آیاتیکه دلالت بر این معنا دارد آیات: (و قال الذین لا یرجون لقاءنا لو لا انزل علیناالملائکة، او نرى ربنا، لقد استکبروا فى انفسهم، و عتوا عتوا کبیرا.یوم یرون الملائکة، لا بشرىیومئذ للمجرمین، و یقولون: حجرا محجورا.و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا.
اصحاب الجنة یومئذ خیر مستقرا و احسن مقیلا.و یوم تشقق السماء بالغمام، و نزل الملائکة تنزیلا.الملک یومئذ الحق للرحمن و کان یوما على الکافرین عسیرا) (3) است که چون ترجمهاش رابخوانى بروشنى بدلالت آن بر وجود عالم برزخ پى مىبرى، و اینک ترجمه آن:
و کسانیکه امید دیدار ما را ندارند، میگویند: چرا ملائکه بر خود ما نازل نمیشود؟و یا چراپروردگارمان را نمىبینیم؟ راستى چقدر از خود راضى و در پیش خود طغیان کردند، و چه طغیانىبزرگ، روزى که ملائکه را مىبینند(و پر واضح است که مراد به این روز، اولین روزیست کهملائکه را مىبینند و آن روزى است که مرگشان مىرسد و به جان دادن مىافتند، چون آیات دیگرنیز بر این معنا دلالت دارد)در آنروز دیگر براى مجرمان خوشى و بشارتى نیست و پى در پى امانمیخواهند و ما به آنچه کردهاند مىپردازیم و همه را هیچ و پوچ مىکنیم، مردمان بهشتى در آنروزدر بهترین قرارگاه و بهترین خوابگاه قرار مىگیرند روزیکه آسمان پاره پاره میشود(و مراد به این روز، روز قیامت است و ملائکه
1 - سوره آل عمران 171
2 - سوره مؤمنون آیه 100
3 - سوره فرقان آیه 21 - 26
پشتسر هم نازل میشوند در آنروز ملک حقیقى تنها از آن رحماناست، و روزى است که بر کافران بسیار سخت است).
چون در این آیات مىفرماید که قبل از پاره شدن آسمان در قیامت اصحاب جنت منزلگاهىدارند که بهترین منزلها است، پس باید زندگى داشته باشند تا محتاج به منزل باشند و انشاء اللهتوضیح و تفصیل سخن در ذیل خود این آیات خواهد آمد.
و نیز از آیاتیکه بر وجود برزخ دلالت دارد آیه: (قالوا: ربنا امتنا اثنتین، و احییتنا اثنتین، فاعترفنا بذنوبنا، فهل الى خروج من سبیل؟گفتند: پروردگارا تو ما را دو بار میراندى و دو بارزنده کردى، اینک به گناهان خود اعتراف مىکنیم آیا راهى براى بیرون شدن هست (1) ؟.
که مىفهماند در روزى که این سخن میگویند، دو بار مردهاند و دو بار هم زنده شدهاند، واین جز با وجود برزخ تصور ندارد، باید برزخى باشد تا آدمى یکبار در دنیا بمیرد و یکبار دربرزخ زنده شود، و یکبار هم در برزخ بمیرد و در قیامت زنده شود، تا بشود دو بار مردن، و دو بارزنده شدن، و گر نه اگر زندگى منحصر در دو عالم باشد، یکى در دنیا و یکى در آخرت، دیگر دو بارمیراندن درست نمیشود، چون در اینصورت انسان فقط یکبار مىمیرد، در ذیل آیه: (کیف تکفرونبالله و کنتم امواتا فاحیاکم) (2) نیز پارهاى مطالب در باره برزخ گذشت بدانجا مراجعه شود.
و نیز از آیاتیکه در باره برزخ گفتگو دارد آیه: (و حاق بال فرعون سوء العذاب، الناریعرضون علیها غدوا و عشیا، و یوم تقوم الساعة: ادخلوا آل فرعون اشد العذاب، آل فرعون راعذاب بدى فرا گرفت، عذاب آتش که هر صبح و شام بر آن عرضه میشوند، و روزیکه قیامت بپاشود، بایشان گفته میشود اى ملائکه آل فرعون را بدرون شدیدترین عذاب در آورید) (3) میباشد، براى اینکه همه میدانیم که روز قیامت صبح و شام ندارد روزى است غیر سایر روزها علاوه براین در اول آیه که بنظر ما راجع به برزخ است مىفرماید آتش بایشان عرضه میشود و در آخرشکه باز بنظر ما راجع به قیامت است، مىفرماید بدرون عذاب در آورید پس معلوم میشود عذاب اهلدوزخ دو نوع است، یکى دلهره از دیدن آتش و یکى داخل شدن در آن، پس یکى عذاب برزخاست و دومى عذاب قیامت.
و آیاتیکه از آن این حقیقت قرآنى استفاده میشود و یا به آن اشاره دارد، بسیار است، مانندآیه: (تالله لقد ارسلنا الى امم من قبلک فزین لهم الشیطان اعمالهم فهو ولیهم الیوم، و لهم عذابالیم، به خدا سوگند رسولانى بسوى امتها که قبل از تو بودند گسیل داشتیم، ولى شیطان اعمال زشت آنان را در نظرشان زیبا
1 - سوره مؤمن آیه 11
2 - سوره بقره آیه 28
3 - سوره مؤمن آیه 45 - 46
جلوه داد ، امروز هم همان شیطان سرپرست آنها است، و عذابىدردناک در پیش دارند)، (1) که مىرساند کفار همین الآن در تحتسرپرستى شیطان زندگى دارند، تادر روز قیامت به عذاب دردناکى برسند، و همچنین آیاتى دیگر.
1 - سوره نحل آیه 63
ارتباط با برزخ
وقتی انسان به حال احتضار درآمد و مرگش نزدیک شد، غالباً چشم برزخی او باز میشود و افراد یا مناظری را می بیند و پس از آن هم از دنیا می رود، ولی بعضی از افراد بوده اند که تا این مرحله رفته اند و خداوند دوباره آنها را به دنیا برگردانده است و زنده نگاه داشته است.
یکی از علماء سامراء در حال احتضار :
یکی از کسانی که از حال احتضار به دنیا برگشته، یکی از علماء سامراء است که می گوید:
به مرض حصبه مبتلا شدم. مرا برای معالجه به کاظمین بردند و از بغداد، طبیبی برای من آوردند. داروهای او هم اثری نکرد و من لحظات آخر عمر خود را میگذارندم. ناگهان دیدم حضرت عزرائیل با لباسی سفید و بسیار زیبا وارد شد و بعد از او رسول اکرم و امیراالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن مجتبی و امام حسین صلوة الله علیهم به ترتیب وارد شدند و نشستند.
من با آن انوار پاک مشغول صحبت بودم که دیدم مادرم از پله ها بالا رفت و روی پشت بام رو کرد به گنبد مطهر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و شفای مرا از امام خواست. در این حال دیدم امام هفتم هم به اطاق ما تشریف آورد و شفای مرا از حضرت رسول اکرم تقاضا کرد. رسول خدا هم به عزرائیل فرمود:«حالا برو تا زمان دیگری که خداوند مقرر فرماید
همین که مادرم از پله ها پائین آمد، من نشستم و گفتم:«چرا نگذاشتی من بروم؟ میخواستم همراه پیغمبر اکرم بروم. چرا جلوی مرا گرفتی؟
پذیرایی سلمان از زائرانش
- مرحوم حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رضوان الله تعالی علیه میفرمود:
- ما یک روز به زیارت قبر حضرت سلمان رفتیم و با جمع دوستان کنار قبر نشستیم که ناگهان حضرت سلمان پدیدار شد و از ما پذیرائی فرمود.
- روح او چنان لطیف و صاف و واسع و زلال بود که ما را در عالمی از لطف و محبت و صفا فرو برد که مانند فضای بهشت پرلطف و صفا بود. من که تا آن زمان به زیارت غیر ائمّه اطهار نمی رفتم، شرمنده شدم. از آن پس به زیارت علماء و اولیاء خدا می روم و از آنها نیز کمک میگیرم.
نمونه هایی از نعمت و عذاب برزخی
افرادی که با عالم برزخ ارتباطی داشته اند و حجاب ماده را از جلوی چشم آنها برداشته است نعمتها و عذابهای برزخی را به چشم برزخی دیده اند و حکایت در این مورد اولاً از افرادی است که شکی در تقوی و طهارت و صدق آنها نیست ثانیاً مواردش بقدری زیاد است و قرائن درستی آن بحدی است که جای هیچ گونه انکار باقی نمی گذارد.
1- مرحوم محدث قمی آقای شیخ عباس که صاحب تألیفات نافعه فراوانی است می فرمود روزی برای زیارت اهل قبور به وادی السلام نجف اشرف رفتم که ناگهان از دور صدای نعره شتری که می خواهند او را داغ کنند بلند شد، او صیحه ای می کشید و ناله ای می کرد که گوئی زمین وادی السلام می لرزید، من به سرعت بطرف صدا رفتم دیدم شتری در کار نیست بلکه جنازه ای است که برای دفن آورده اند و این نعره ها از اوست ولی اطرافیان اصلاً متوجه نیستند.
2- این جنازه، مرد متعدی و ظالمی بود که در اولین وهله از ارتحالش به چنین عقوبتی دچار شده بود.
3- مرحوم آیه الله آقای حاج سید جمالالدین گلپایگانی که از اعاظم علما و مراجع تقلید نجف اشرف بودند و سه مقام کرامت نفس و پاکی روح و تزکیه و تهذیب و اجتناب از هواهای نفسانیه رسیده بودند می فرمودند: من در اصفهان که بودم نزد دو استاد بزرگ مرحوم آخوند کاشانی و مرحوم جهانگیرخان درس اخلاق و سیر و سلوک می آموختم و به دستور آنها به قبرستان تخت فولاد می رفتم، عادت من این بود که شب پنجشنبه و جمعه می رفتم و یکی دو ساعت در بین قبر ها حرکت می کردم و در عالم مرگ و ارواح تفکر می نمودم، بعد چند ساعتی استراحت می کردم و سپس برای نماز شب و مناجات بر می خاستم.
شبی از شبهای زمستان که برف می آمد آمدم و در یکی از حجره ها رفتم، خواستم دستمالم را باز کنم و چند لقمه ای غدا بخورم که در اینحال در مقبره را زدند و جنازه ای را آوردند و گفتند که متصدی آن مقبره تا صبح قرآن بخواند و آنها صبح برای دفن جنازه بیایند.
همراهیان، جنازه را گذاشتند و رفتند و یکمرتبه دیدم ملائکه عذاب آمدند و چنان گرزهای آتشین بر سر او می زنند که آتش به آسمان زبانه می کشید و فریاد هایی از این مرده بر می خواست که گویی تمام قبرستان متزلزل شده بود.