بخشی از مقاله
برزخ از نگاه قرآن
برزخ؛ حيات پس از مرگ
برزخ در لغت به معناي زمين و يا مكاني است كه بين دو چيز فاصله انداخته است. اما برزخ در اصطلاح قرآن، روايات و مجموعه تعاليم اسلامي به معناي عالم پس از مرگ و حدفاصل بين دنيا و آخرت است. شايد بتوان ادعا كرد كه برزخ بدين معنا نخستين بار در تعاليم اسلامي و قرآن كريم استعمال گرديده است. اين واژه تنها يك بار در قرآن آمده و در آن، حال انسان هاي تبهكار و مجرم، هنگام فرا رسيدن مرگ و درخواست غيرقابل قبول آنان مبني بر بازگشت به دنيا و پاسخ آنان به
اينكه فرا روي ايشان برزخي است تا روزي كه برانگيخته شوند، گزارش شده است:«حتي اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون jلعلي اعمل صلحا فيما تركت كلا انها كلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون».
علاوه بر آيه مزبور، آيات ديگري را مي توان يافت كه به نوعي بر حقايق برزخي دلالت داشته و براي اثبات عالم پس از مرگ قابل استفاده است.
در اين آيات به موضوعات ذيل پرداخته شده است: ادامه حيات شهيدان پس از مرگ؛ احوال ارواح انسان ها هنگام انتقال از زندگي دنيوي به سراي ديگر؛ سرگذشت انسان ها پس از مرگ به همراه برخي خصوصيات و نحوه حيات آنها؛ تعدد حيات و مرگ.
برزخ در حقيقت ادامه وجود عالم دنيا و استمرار حيات انسان پس از مرگ است، هر چند برخي از خصوصيات عالم دنيا از جمله امكان كسب اختياري كمالات علمي در آنجا وجود ندارد. از اين
رو برخي بر اين عقيده اند كه فلسفه خلقت عالم برزخ كه در ميان دنيا و آخرت قرار گرفته مانند: فلسفه هر مرحله متوسط ديگر است كه از يك سو زمينه اي براي آمادگي حضور در طرف ديگر ايجاد مي كند، و از سوي ديگر از آنجا كه قيامت براي همه انسان هاي طول اعصار، در يك روز
تحقق مي يابد راهي جز آن نيست كه آنهايي كه مرده اند در عالمي به انتظار باشند تا به همراه انسان هاي ديگر به عرصه قيامت وارد شوند.
حقيقت برزخ
حقيقت عالم برزخ همان چيزي است كه فيلسوفان در ميان عوالم وجود از آن به «عالم مثال» تعبير مي كنند كه مجرد از ماده است و برخي از عوارض مادي چون شكل و مقدار را داراست از نظر مرتبه بين عالم ماده و عالم عقل قرار گرفته است. و انسان بعد از مرگ تا بر پايي قيامت در آن حيات خواهد داشت و هم اكنون نيز محيط به انسان هاست، چنان كه از برخي نقل شده كه از كلمه وراء در آيه «و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون» معناي احاطه را استفاده نموده اند.
با ملاحظه برخي آيات قرآن شواهدي مي توان يافت كه بدن برزخي به لحاظ خصو
صيت شبيه بدن دنيايي است و نفس به آن تعلق پيدا مي كند. «و خلقنا لهم من مثله ما يركبون» در روايتي از امام صادق آمده كه: روح پس از مرگ به بدني مانند بدن دنيوي منتقل مي شود... روايات ديگري نيز به همين مضمون وجود دارد كه برخي براي تطبيق آن ها با بدن مثالي تلاش نموده اند. بعضي نيز معتقدند كه روايات خاص و عام با هم تنافي دارند مبني بر اينكه
روح بعد از مفارقت بدن به اجسامي كه در نهايت لطافت هستند تعلق مي گيرد. در پاسخ بايد گفت كه اين اجسام شبيه جسم جن و شبيه بدن عنصري هستند به نحوي كه اگر كسي او را ببيند مي گويد اين همان شخصي است كه در دنيا او را ديديم.
اثبات برزخ
برخي گفته اند اصولاً مسئله برزخ ماهيت نقلي دارد و عقل به آن راهي ندارد. با اين حال بعضي بر اين عقيده اند كه علاوه بر ادله نقلي، دلائل عقلي نيز مي تواند ثواب و عقاب برزخي را اثبات كند. البته تجزيه و تحليل ادله ياد شده نشان مي دهد كه اين ادله بيش از آنكه ضرورت برزخ را اثبات كند امكان آن را ثابت مي كند. در هر حال اين نكته درخور توجه است كه تبيين
عقلي نوعي بقا براي انسان در قالب بقاي روح كه استمرار وجودي انسان را پس از مرگ تضمين كند، از پيش فرض هاي مسلم پذيرش عقلاني برزخ است، هر چند در اين بيان برخي احتمال پذيرش حقيقت حيات برزخي را بدون پذيرفتن حقيقتي به نام روح و نفس براي انسان را نيز مطرح كرده اند.
افزون بر اين، براي اثبات برزخ ممكن است به ادله تجربي وحسي با است
فاده از روش هايي كه مي توان با ارواح گذشتگان ارتباط برقرار كرد نيز بهره گرفت، اين روش ها كه در علمي به نام فراروانشناسي ارائه مي گردد، اثبات مي كند كه براي مردگان، نوعي حيات و زندگي تحقق دارد كه همان برزخ است. توجه به اين نكته نيز لازم است كه خواه دليل عقلي را در اثبات حيات برخي بپذيريم خواه آن را ناتمام بدانيم، در هر صورت، اصل اين مساله در مجموعه معارف اسلامي امري روشن است و از همين روي برخي از صاحب نظران احتمال ضروري بودن آن را بعيد ندانسته اند. به عقيده برخي از محققان، مساله حيات برزخي در اواسط عهد رسول خدا از ضروريات قرآني نبوده و حتي امروزه نيز برخي از مسلمانان كه نفس انسان را مجرد نمي دانند، به نوعي اين حقيقت را نمي پذيرند. به هر حال مهم ترين دلايل حيات برزخي، آيات و روايات است كه در ذيل به بررسي آيات الهي در اين باره مي پردازيم:
1- در پيش بودن برزخ
برزخ، حقيقتي است كه وراي انسان ها قرار دارد. برخي وراء را به معناي پشت و ورائي بودن برزخ را به منزله مانعي از بازگشت به دنيا دانسته اند و برخي ديگر وراء را به معناي جلو دانسته و از آيه چنين استفاده كرده اند كه برزخ حقيقتي است كه انسان ها در پيش رو دا
رند. در اين ميان اكثر مفسران معناي دوم را ترجيح داده اند، در تاييد اين نظر گرفته شده كه قيد «الي يوم يبعثون» به روشني دلالت بر اين نكته دارد كه كلمه «وراء» به معناي پيش رو و جلو است؛ زيرا اگر آن را به معناي پشت بدانيم، قيد مذكور لغو خواهد بود.
2- پايان حيات دنيا
شروع حيات ديگر ي بر حيات برزخي دلالت دارد؛ زيرا اگر نفس داراي حيات نباشد چشيدن مرگ معنا ندارد. برخي از آيات بدون نام بردن از عالمي خاص به ادامه زندگي انسان پس از مرگ اشاره دارد؛ مانند آنچه درباره شهيدان آمده كه كساني را كه در راه خدا كشته شدند مرده مپنداريد، ايشان زندگانند و نزد خداوند روزي داده مي شوند، به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند و براي كساني كه از پي ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته اند شادي مي كنند كه نه بيمي بر ايشان است و نه اندوهگين مي شوند. گفته شده آيه يادشده به روشني دلالت دارد كه حيات برزخي مقارن با حيات دنيوي كساني است كه هنوز به آن عالم ملحق نشده اند؟ اعتراف مجرمان در رستاخيز به اينكه ما جز ساعتي درنگ نكرديم؛ «ما لبثوا غيرساعه » با توجه به اينكه درنگ آنان تا قيامت استمرار داشته است دلالت بر بقاي حقيقت انساني در ظرفي خاص دارد كه همان حيات برزخي است.
3-لذت و رنج پس از مرگ
افزون بر آيات پيش گفته كه نوعي نعمت و روزي دادن به شهدا را يادآور شده است مضمون برخي ديگر از آيات نيز به روشني بر حيات برزخي و متنعم بودن بعضي از انسانها در قبر دلالت دارد. همچون گفته شهيدي كه داستان آن در سوره يس آمده كه چون به وي گفته شد: به بهشت در آي، گفت: اي كاش قوم من از اين همه رحمت الهي باخبر مي شدند. بديهي است كه اگر اينها مرده و فاقد حيات باشند، دركي ندارند تا لذت ببرند و متنعم باشند در حالي كه طبق آيات موجود، شهيدان از نعمت هاي بهشتي و تفضلات ربوبي متنعم مي گردند. برخي از متكلمان نيز در مباحث حيات برزخي از اين گروه آيات براي اثبات برزخ بهره گرفته اند و بعضي از آنان
خواسته اند دلالت عام آيات يادشده بر حيات برزخ براي همه انسانها را انكار و آن را محدود به حيات شهيدان بدانند. كه البته دليلي بر اختصاص مفاد آيه به شهيدان وجود ندارد.
شمار ديگري از آيات نيز با حروف عطف كه نافي هرگونه فاصله و تراخي است حالاتي از حيات را براي انتقال يافتگان از زندگي دنيا ترسيم مي كنند كه از اين آيات نيز براي اثبايتهم اغرقوا فادخلوا نارالله». كلمه «ماء» در اين آيه دلالت بر تعقيب بدون فاصله دارد و روشن است كه ورود در آتش وجهي ندارد مگر براي عذاب. در برخي از آيات نيز هرچند نتوان عدم تراخي را از حرف عطف استفاده كرد، اما به مدد روايات مي توان از آنها براي اثبات برزخ بهره گرفت. از امام صادق(ع) ذيل آيه «فاما ان كان من المقربين» ¤ فروح و ريحان و جنت نعيم» نقل شده است كه روح و ريحان در قبر است و نعيم در آخرت. در اين آيه نيز نعمتهاي بهشتي در برزخ بلافاصله براي انسانها ترسيم گرديده است. برخي آيه يادشده را با توجه به آيه «فلولا اذا بلغت الحلقوم» ¤ و انتم حينيذ تنظرون» از دلائل اثبات برزخ برشمرده و گفته اند: روح و ريحان بدون فاصله پس از مرگ نصيب انسان مي شود و انسان روح و ريحان را پس از مرگ ملاقات مي كند و برخي معتقدند اين ملاقات در آخرت روي مي دهد. عده اي نيز آيات «ياايتها النفس المطمئنه ¤ ارجعي الي ربك راضيه مرضيه» ¤ فادخلي في عبدي¤ و ادخلي جنتي» را به جهت بيان انتقال بدون فاصله (فادخلي) دليل بر حيات برزخي دانسته اند. كه البته دلالت انحصاري اين آيات بر حيات برزخي به روشني آيات پيشين نيست.
4-گفتگوي فرشتگان با ارواح انسانها هنگام مرگ
قرآن كريم بيان مي دارد كه فرشتگان با ارواح مؤمنان و انسانهاي صالح به هنگام مرگ و همزمان با ورود به عالم پس از مرگ سخن گفته و ايشان را به ورود در بهشت بشارت مي دهند و نيز از انسانهاي ظالم بازخواست مي كنند و به هنگام گرفتن جان كافران به روي و پشت آنان مي زنند و به آنها مي گويند عذاب سوزان را بچشيد و به ظالمان مي گويند جانهاي خو
د را برآريد. در برخي آثار به آيات يادشده براي اثبات برزخ استدلال شده است.
5-وجوب شب و روز
بعد از مرگ
اثبات برخي ويژگي ها براي حيات پس از مرگ در آياتي از جمله وجود شب و روز در فراز قرآني «النار يعرضون عليها غدوا و عشيا...» نشان مي دهد كه مراد از آن حيات برزخي اس
ت؛ زيرا براساس روايات اهل سنت(ع) كه متكلمين نيز از آنها استفاده كرده اند در قيامت شب و روزي وجود ندارد. از اين رو، بايد گفت عذاب مذكور در آيه مربوط به حيات برزخي است. البته برخي در تفسير اين فراز گفته اند كه اين تعبير بدين معنا نيست كه لزوماً در برزخ شب و روز وجود داشته باشد بلكه مي توان گفت عذاب فرعون و پيروان او پس از مرگ مقارن با شب و روز دنيوي است و عذاب آنها با ظرف زماني دنيا سنجيده شده است. گروهي نيز از عطف جمله «و يوم تقوم الساعه ...» به قبل آن در آيه يادشده، استفاده كرده اند كه عذابي كه در جمله قبل از آن سخن به ميان آمده و شب و روز در آن مطرح گرديده، عذابي است كه قبل از هنگامه قيامت بر مجرمان وارد مي شود.
بعضي از محققان آيه «ولهم رزقهم فيها بكره و عشيا» را نيز به دليل مطرح كردن صبح و شام مربوط به حيات برزخي دانسته اند. و برخي هم مراد از شب و روز در آيات يادشده را كنايه از دوام عذاب و پاداش دانسته اند.
6-تعدد حيات و مرگ
سخن از تعدد حيات و موت و بيان تعداد آنها در برخي آيات نيز از ديگر دلايل اثبات برزخ برشمرده شده است؛ «كيف تكفرون بالله و كنتم اموتا فاحيكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون» از جمله «ثم اليه ترجعون» مي توان برداشت كرد كه مرگ و حيات دوم مربوط به حيات برزخي است؛ زيرا عبارت مذكور به روشني دلالت بر برانگيخته شدن اخروي (قيامت) دارد. عده از نويسندگان نيز با پذيرفتن همين نظر، دليل آن را عطف با «ثم» -كه فاصله و تراخي را مي رسان
د- دانسته اند.براي اين تفسير در جوامع روايي نيز مي توان شواهدي يافت نظير استدلال به آيه 11 سوره غافر كه فرموده : «قالوا ربنا امتنا اثنتين و احبيتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل الي خروج من سبيل». البته فرق بين دو آيه كاملاً مشهود است؛ زيرا در آيه نخست از مرگ اول به «كنتم امواتاً» تعبير شده كه به راحتي يا با اندكي تأمل مي تواند بر دوره پيش از تعلق روح تطبيق كند، اما در آيه دوم موت در قالب لفظ «اماته» طرح گرديده كه به معناي ميراندن است و تطبيق
آن بر دوره پيش از حيات دنيوي دشوار است. از اين رو، بهتر آن مي نمايد كه ميراندن اول به مرگ بعد از حيات دنيوي و ميراندن دوم به مرگ پس از حيات برزخي برگردد. به گفته برخي، غالب علما بر همين اساس به اين آيه براي اثبات برزخ استدلال كرده اند.
در اين ميان منكران دلالت آيه و نيز منكران عذاب قبر گفته اند كه در اين دو آيه سخن از دو مرگ و دو حيات رفته است نه سه مرگ و سه حيات. «ابن مسعود»، «ابن عباس»، «قتاده» و «ضحاك» بر اين عقيده اند كه آيات مذكور تنها به حيات دنيوي و اخروي اشاره دارد و در ميان متقدمين تنها «سدي» دلالت آيه را بر حيات برزخي تمام مي داند. كساني كه آيه را مربوط به حيات دنيوي و اخروي مي دانند و دلالت آن را بر حيات برزخي انكار مي كنند، براي حل مشكل لفظ «اماته» كه با بي جان بودن در دوره قبل از تعلق روح سازگار نيست، به مجاز و كنايه روي آورده اند. ايشان بر اين عقيده اند كه همان طور كه در مثال گفته مي شود «ضيق فم الركيه» با آن كه دهانه چاه وسيع نيست به چاه كن گفته مي شود كه دهانه آن را تنگ كن همين طور هم با آن كه شخص قبل از آمدن به دنيا چيزي نبوده لفظ اماته بر او صادق است.»
برخي از انديشمندان اين توجيهات را نوعي تكلف دانسته و گفته اند اين آيه در خصوص حيات برزخي و اخروي است و ارتباطي با حيات دنيوي ندارد. ايشان با توجه به قرينه كلامي موجود مي گويند اين آيه بيانگر سخن كافران در دوزخ اخروي است و آنها چون از انكار خود در طول زندگي دنيوي پشيمان شده اند، حال در قيامت به آنچه منكر شده اند با زبان عجز اقرار مي كنند. روشن است كه آنها در عالم دنيا حيات دنيوي خويش را منكر نبوده اند بلكه حيات برزخي و اخروي را منكر شده اند. اين تفسير از سوي برخي چنين مورد نقد قرار گرفته كه كافران در حيات دني
وي نيز احياء و خلق خويش را از هيچ و عدم توسط خداوند متعال منكر بوده اند و اقرار مذكور در قيامت مي تواند به همين نكته برگردد.
افزون بر آياتي كه تاكنون ذكر گرديد آيات ديگري نيز از سوي مفسران و متفكران به عنوان آيات مربوط به برزخ طرح گرديده كه دلالتشان بر حيات برزخي به وضوح آيات سابق نيست كه ذيلا به برخي از اين موارد اشاره مي شود از جمله: «ولنذيقنهم من العذاب الادني دون العذاب ا
لاكبر» گفته شده عذاب ادني مربوط به عذاب قبر و دنيا است و برخي آن را فقط عذاب دنيوي دانسته اند. در اين ميان برخي آيات مانند آيات 21 تا 25 سوره فرقان نيز با قرينه آياتي ديگر بر حالات برزخ دلالت دارد. اين آيات در مورد كساني است كه به پيامبر اعتراض مي كردند و به عنوان بهانه مي گفتند چرا ملائكه بر ما نازل نمي شود. خداوند در پاسخ ايشان مي فرمايد روزي كه ايشان ملائكه را ببيند، روز خوشي براي آنها نخواهد بود. اين آيات با توجه به آيات 93 و 193 سوره نساء كه برخورد شديد ملائكه را با مجرمان هنگام مرگ و در حيات برزخي مطرح مي كند مي تواند در دسته آيات دلالت كننده بر حيات برزخي قرار گيرد. در احاديث نبوي نيز برخي از آيات با وقايع برزخ تطبيق شده است؛ از رسول خدا (ص) ذيل آيه «يثبت الله الذين ءامنوا بالقول الثابت»7 نقل شده كه آيه در مورد قبر است هنگامي كه شخص مرده مورد سؤال قرار مي گيرد، با توجه به همين روايت گفته شده در قرآن گاهي آخرت به معناي برزخ مي آيد.
به رغم اثبات برزخ با تمسك به آيات ياد شده، برخي با تمسك به ظاهر بعضي از آيات در وجود عالم برزخ تشكيك كرده اند، از جمله آيه «لايذوقون فيها الموت الا الموته الاولي» كه دلالت بر مرگ واحد دارد. در جواب اين شبهه گفته شده كه اين آيه مربوط به بهشت آخرت است و مراد آن است كه ايشان در بهشت طعم مرگ را نخواهند چشيد.
آيه ديگري كه ممكن است مورد استدلال منكران قرار گيرد آيه «قالوا يويلنا من بعثنا من مرقدنا» است كه بيان مي دارد در قيامت، شخص به يك باره از قبر زنده مي شود بدون اينكه حياتي را در قبر تجربه كرده باشد. در پاسخ اين شبهه نيز گفته شده كه آيه دلالتي بر نفي حيات برزخي ندارد؛ زيرا ممكن است عذاب قبر متصل به قيامت نباشد و يا اينكه به جهت عظمت و
اقعه قيامت گفته مي شود كه گويا از خواب بيدار شده ايم. برخي از معتزله نيز به آيه «انما توفون اجوركم يوم القيمه » استدلال كرده و گفته اند جايگاه عذاب و ثواب تنها قيامت است. در پاسخ به اين نظر آمده كه «توفيه» در اين آيه به معناي تكميل است؛ پس قسمتي از عذاب در برزخ است و تكميل آن در قيامت صورت مي گيرد. اما منكران برزخ، به دليل جهان بيني مادي خود تمام حقائق موجودات عالم را در ماديات منحصر مي دانند و قدرت خداوند و حقيقت روحاني انسان را انكار مي كنند و به طور كلي منكر عالم پس از مرگ بوده و دليل آن را از بين رفتن بدن انسان مي دانند كه البته اولين قدم براي پاسخ به اين گروه و اثبات امكان زندگي پس از مرگ، ثابت
نمودن حقيقت روح و تجرد نفس و بقاي آن است كه متفكران و مفسران نيز همين مسير را طي كرده اند.
ويژگي هاي برزخ
1-شباهت به عالم رويا
در برخي آيات، حالت پس از مرگ به حالت خواب رفتن انسانها تشبيه شده است؛ «الله يتوفي الانفس حين موتها و التي لم تمت في منامها فيمسك التي قضي عليها الموت و يرسل الاخري الي اجل مسمي ان في ذلك لايت لقوم يتفكرون» در برخي روايات نيز آمده است: خواب برادر مرگ است. برخي گفته اند بعيد نيست روح انسان به هنگام خواب به جسم مثالي برگردد؛ زيرا در روايات، برزخ به حالت خواب تشبيه شده است.»
2- برزخ از سنخ دنيا
در قيامت سؤال مي شود به شمار سالها چه مدت در زمين درنگ كرديد؟ در پاسخ گفته مي شود: يك روز يا پاره اي از روز؛ «قل كم لبثتم في الارض عدد سنين¤ قالوا لبثنا يوما او بعض يوم» از اين سؤال و پاسخ چنين برداشت شده كه مكث در برزخ از نظر قرآن مكث در زمين به شمار آمده است. برخي از محققان براي اثبات اين مدعا به آيه «ولكم في الارض مستقر و متع الي حين» تمسك كرده و گفته اند از آنجا كه «حين» در روايات به روز قيامت معنا شده مي توان فهميد مدت بقا در برزخ نيز جزوي از بقا در زمين دانسته شده است، همچنان كه «ارض»
در آيه «ثم اذا دعاكم دعوه من الارض» به قبر تفسير شده و از جنت برزخي به جنت دنيا تعبير شده است. البته بايد توجه داشت كه مراد از قبر ياد شده محل دفن، انسان نيست بلكه حقيقت ديگري است كه متفكران اسلامي آن را به شيوه هاي گوناگون تبيين و تفسير كرده اند، با اين حال از مضامين روايات به روشني برمي آيد كه قبر به معناي محل دفن ارتباط مستقيم و غيرقابل انكاري با عالم قبر به معناي برزخ دارد كه گونه هايي از اين ارتباط را در همين
كتاب ها مي توان يافت. همچنين در برخي روايات ارتباط خاصي بين برخي از مكان هايي در زمين با جايگاه ارواح پس از مرگ مطرح گرديده و گفته شده است كه مومن پس از مرگ، روحش در شرق و غرب عالم به محل وادي السلام وارد مي شود و در برخي روايات ديگر نيز جايگاه ارواح كافران وادي برهوت در حضرموت دانسته شده است.
3- كوتاه بودن برزخ
در مقايسه با آخرت
از منظر آيات قرآن، مجموع حيات دنيوي و برزخي هنگامي كه انسان از جايگاهي بالاتر (آخرت) به آن نگاه مي كند، بسيار كوتاه است؛ «قل ان لبثتم الا قليلا لو انكم كنتم تعلمون». البته كوتاه بودن برزخ و دنيا از آن جهت است كه آنها متناهي هستند، برخلاف حيات اخروي كه اين گونه نيست، بعضي از مفسران آيه 55 سوره روم را مربوط به برزخ دانسته و برخي ديگر آيه «وتظنون ان لبثتم الا قليلا» را در مورد بهشتيان دانسته و گفته اند ايشان به خاطر تنعم فراوان در به
شت برزخي توقف در آن را كوتاه تصور مي كنند. به هر حال از ديدگاه قرآن مسلم است كه مجموع حيات دنيا و برزخ، بخش بسيار ناچيزي از مجموعه حيات انسان را تشكيل مي دهد.
از ديگر ويژگي هاي برزخ مي توان به عموميت آن (مومنون/23، 100)،
بروز و ظهور عقايد و اعمال و خلقيات دنيوي در آن، سؤال قبر (ابراهيم/14، 27)؛ فشار قبر و نيز ارتباط اهل برزخ با يكديگر و با عالم دنيا اشاره كرد كه در روايات به تفصيل از آنها سخني به ميان آمده است.
انواع توحيد
انكشاف عوالم چهارگانة توحيد در اثر مراقبة تام و توجه به نفس
بارى، سالك در اثر مراقبه تامّ و اهتمام شديد به آن و در اثر توجّه به نفس، به تدريج چهار عالم بر او منكشف خواهد شد:
عالم اوّل: توحيد افعال است.
يعنى در وهله اوّل ادراك مىكند كه آنچه چشم مىبيند و زبان مىگويد و گوش مىشنود و دست و پا و ساير اعضاء و جوارح عمل مىكنند همه و همه مستند به نفس خود اوست و نفس فاعل ما يشاء است، و سپس ادراك مىكند كه آنچه از افعال در جهان خارج تحقّق مىيابد مستند به خود اوست و نفس او مصدر تمام افعال است در خارج، و سپس مىيابد كه نفس او قائم به ذات حقّ بوده و دريچهاى از فيوضات و رحمت خدا بوده است، پس تمام افعال در جهان خارج استناد به ذات مقدّس او دارد.
عالم دوّم: توحيد صفات است
و آن بعد از عالم اوّل ظهور مىكند، و آن عبارت است از آنكه: سالك آنچه را كه مىشنود حقيقت سمع را از خود نمىبيند بلكه از خدا مىبيند، و همچنين هر چه را با چشم مىبيند حقيقت ابصار را از خدا ادراك مىكند و بعدا هر گونه علم و قدرت و حيات و سمع و بصر و غير ذلك كه در موجودات خارجيّه مشاهده مىكند همه را مستند به خداى تعالى مىيابد.
عالم سوّم: توحيد در اسماء است
و آن بعد از عالم دوّم طلوع مىنمايد، و آن عبارت است از آنكه: صفات را قائم به ذات ادراك مىكند. مثلا مىيابد كه عالم و قادر و حىّ خداوند متعال است يعنى عالميّت خود را عالميّت خدا ادراك مىكند و قادريّت و سميعيّت و بصيريّت خود را همه در خدا مىداند و بس. و به طور كلّى مىيابد كه در تمام عوالم قادر و عالم و سميع و بصير و حىّ يكى است و بس و آن
خداوند جلّ جلاله است و هر موجودى از موجودات به قدر سعه وجودى خويش از آن عالم و قادر و سميع و بصير و حىّ حكايت مىكند و او را نشان مىدهد.
عالم چهارم: توحيد در ذات است
كه از عالم سوّم بالاتر است و اين به واسطه تجلّيات ذاتيّه بر سالك مكشوف مىگردد. يعنى سالك ادراك مىكند كه آن ذاتى كه تمام افعال و صفات و اسماء بدان مستند است، آن ذات واحد است، يك حقيقت است كه تمام اينها قائم به اوست. در اينجا ديگر سالك توجّهى به صفت و اسم ندارد بلكه مشهودش فقط ذات است و بس. و اين در وقتى است كه از وجود عاريه خود خدا حافظى نموده، يكسره خود و هستى خود را گم كند و در ذات مقدّس حضرت حقّ فانى نمايد، در آن هنگام تجلّى ذاتى خواهد شد. و البتّه اين مرحله را مقام ذات ناميدن و يا حقيقت ذات يا احديّت، اسم گذاردن ضيق خناق است چون هر چه به زبان آيد و به تحرير نوشته شود از اسم خارج نيست و ذات مقدّس الهى ما فوق اينها است و براى آن اسم و نامى نمىتوان قائل شد و نمىتوان مرحله و مقامى تصوّر نمود، و حتّى از اين نتوانستن هم بالاتر است زيرا نتوانستن در عين سلب و نفى، اثبات حدّى است براى او و حق تعالى از حدّ بالاتر است.
چون سالك بدين منزل وارد شود اسم و رسم خود را گم كرده و ديگر خود را نخواهد شناخت و كسى ديگر را نخواهد شناخت و جز خدا نخواهد شناخت، بلكه خدا خود را مىشناسد و بس.
سالك در هر يك از عوالم چهارگانه فوق مقدارى از اثر وجودى خود را از دست
مىدهد و گم مىكند تا بالأخره اصل وجود و هستى خود را گم مىكند.
در عالم اوّل كه به مقام فناى در فعل مىرسد مىفهمد كه فعل از او سر ن
مىزند بلكه از خداست در اينجا تمام آثار فعلى خود را از دست مىدهد.
و در عالم دوّم چون به تجلّى صفاتى مىفهمد كه علم و قدرت و ساير صفات انحصارا اختصاص به ذات حقّ سبحانه و تعالى دارد در اينجا صفات خود را از دست مىدهد و آنها را گم مىكند و ديگر در خود نمىيابد.
و در عالم سوّم چون تجلّى اسمائى مىشود ادراك مىكند كه عالم و قادر اوست جلّ جلاله، در اينجا اسماء خود را گم مىكند و ديگر در خود نمىيابد. و در عالم چهارم كه تجلّى ذاتى است وجود خود را گم مىكند و ذات خود را از دست مىدهد و ديگر ابدا خود را نمىيابد و ذات، ذات مقدّس حضرت خداوند است.
حادثه بزرگ قیامت
مرحله دوم حیات جاوید، قیامت کبرى است.قیامت کبرى برخلاف عالم برزخ که مربوط به فرد است و هر فردى بلافاصله وارد عالم برزخ مىگردد، مربوط است بىگیرد و واقعهاى است که براىکل جهان رخ مىدهد، کل جهان وارد مرحله جدید و حیات جدید و نظام جدید مىگردد.
قرآن کریم که ما را از حادثه بزرگ قیامت آگاه کردهاست ظهور این حادثه بزرگ را مقارن با خاموش شدن ستارگان، بى فروغ شدن خورشید، خشک شدن دریاها،هموار شدن ناهمواریها، متلاشى شدن کوهها و پیدایش لرزشها و غرشهاى عالمگیر و دگرگونیها و انقلابات عظیم و بىمانند بیانکرده است.مطابق آنچه از قرآن کریم استفاده مىشود تمامى عالم به سوى انهدام و خرابى مىرود و همه چیز نابود مىشودو بار دیگر جهان نوسازى مىشود و تولدى دیگر مىیابد و با قوانین و نظامات دیگر که با قوانین و نظامات فعلىجهان تفاوتهاى اساسى دارد، ادامه مىیابد و براى همیشه باقى مىماند.
قیامت در قرآن کریمبا نامها و عنوانهاى مختلف خوانده شده است که هر کدام نشان دهنده وضع مخصوص و نظام مخصوصحاکم بر آن است.مثلا از آن جهت که همه اولین و آخرین در یک سطح قرار مىگیرند و ترتیب زمانى آنها از بین مىرود،«روز حشر» یا «روز جمع» یا «روز تلاقى» خوانده شده است و از آن جهت که باطنها آشکار و حقایق بسته و پیچیده باز مىشوند، یوم تبلىالسرائر (1) یا «روز نشور» نامیده شده است و از آن جهت که فنا ناپذیر و جاوید است، «یوم الخلود» ،و از آن جهت که انسانهایى سخت در حسرت و ندامت فرو مىروند و احساس غبن مىکنند که چرا خود را براى چنین مرحلهاى آمادهنکردهاند، «یوم الحسرة» یا «یوم التغابن» ، و از آن جهت که بزرگترین خبرها و عظیمترین حادثههاست «نبا عظیم» خوانده شده است.
رابطه و پیوستگى زندگى این جهان و زند
گى آن جهان
مطلب بسیار عمده و اساسى که کتب آسمانى، ما را بدانتوجه دادهاند، پیوستگى این دو زندگى است.این دو حیات از یکدیگر جدا نیست، بذر آن حیات دراین حیات به دستخود انسان کاشته مىشود و سرنوشت آن حیات در این حیات به وسیله خود انسان تعیین مىگردد.
ایمان و اعتقاد پاک و درست و مطابق با واقع(و جهانبینى واقع بینانه)، خلق و خوى پاکیزه و انسانى و منزه از حسادتها، مکرها، ح
قد و کینهها، غل و غشها، نیز اعمال صالحکه در جهت تکامل فرد و جامعه صورت گیرد: خدمتها، اخلاصها و امثال اینها سازنده یک حیات سعادتمندانه جاوید استبراى انسان.بر عکس، بىایمانىها، بىاعتقادىها، باورهاى غلط، خلق و خوىهاى پلید، خودخواهیها، خودپرستیها، خودبینیها،ظلمها، ستمها، ریاکاریها، رباخواریها، دروغ، تهمت، خیانت، غیبت، سخن چینى، فتنه انگیزى، امتناع از عبادتو پرستش خالق و امثال اینها موجب حیات بسیار شقاوت آلود براى انسان در جهان آخرت است.
رسولخدا(صلى الله علیه و آله)در تعبیر جالب خود فرمود: الدنیا مزرعةالاخرة(1) دنیا کشتگاه آخرت است.هر تخم بدى یا نیکى در دنیا بکارید در آخرت برداشتخواهیدکرد.همان طور که محال است انسان جو بکارد و گندم برداشت کند و یا خار بکارد و گل بچیند، حنظل بکارد و درختخرماسبز شود، محال است که انسان در دنیا اندیشه بد، خلق و خوى بد، عمل و کردار بد داشته باشد و در آخرت سود بگیرد.
تجسم و جاودانگى اعمال و مکتسبات انسان
از قرآن کریم و اخبار و روایات پیشوایان دینى چنین استنباط مىشودکه نه تنها انسان باقى است و جاوید مىماند، اعمال و آثار انسان نیز به نحوى ضبط و نگهدارى مىشود و ازبین نمىرود و انسان در نشئه قیامت تمام اعمال و آثار گذشته خود را «مصور» و «مجسم» مىبیند و مشاهده مىکند.اعمالو آثار خوب با صورتهاى بسیار زیبا و جالب و لذت بخش تجسم مىیابند و به صورت کانون لذت و بهجت در مىآیند،و اما آثار بد انسان با صورتهاى بسیار زشت و وحشتزا و مهیب و موذى تجسم مىیابند و به صورت کانون درد و رنج و عذاب در مىآیند (1) .
در اینجا به ذکر سه آیه از قرآنمجید و دو حدیث
از رسول اکرم(ص)اکتفا مىکنیم.اما آیات: 1.یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا وما عملت من سوء، تود لو ان بینها و بینه امدا بعیدا (2) .
روزى که انسان هر کار نیک خویش را حاضر شدهمىبیند و همچنین هر کار بد خود را، و دوست مىدارد که اى کاش میان او و کار بدش فاصله
زیادى مىبود.
این آیه صراحت دارد که انسان عین این کارهاى نیک خویشرا به صورت مطلوب و محبوب مىبیند و عین کارهاى بد خویش را مصور شده به صورتهایى مىبیند کهسخت از آنها نفرت و وحشت پیدا مىکند و دوست مىدارد از آنها فرار کند یا آنها را ازاو دور کنند اما آنجا جاى فرار و یا جدا کردن عمل انسان از انسان نیست،صورت تجسم یافته حاضر شده عمل انسان در آنجهان به منزله جزئى از وجود انسان است و جدا شدنى نیست.
2.و وجدوا ما عملوا حاضرا (1) .
هرعملى که در دنیا انجام دادهاند در آنجا حاضر مىبینند.
مفاد این آیه عینا مفاد آیه پیشین است.
3.یومئذ یصدر الناساشتاتا لیروا اعمالهم.فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره.
و من یعمل مثقال ذرة شرا یره (2) .
دراین روز مردم بیرون مىآیند براى آنکه(در نمایشگاه عمل)اعمالشانبه آنها ارائه شود.پس هر کس به وزن یک ذره کار خیر انجام دهد آن را در قیامت مىبیندو هر کس که به وزن یک ذره کار بد انجام دهد نیز آن را در آنجا مىبیند.
انسان باقى و جاوید است.اعمال و آثار انسان نیز باقى و مضبوطو جاوید است و انسان در جهان دیگر با اعمال و اخلاق و مکتسبات خود در این دنیا زندگى مىکند.
این مکتسبات و اعمال، سرمایههاى خوب و یا بدو مصاحبان نیک یا زشت همیشگى انسان در جهان جاوید است.
اما حدیثها: 1.گروهى از مسلمانان از راه دور به حضور
رسول خدا مشرف شده بودند، ضمن سخنان خود از ایشان تقاضاى یک سلسله اندرز کردند.رسول اکرم چند جمله فرمود که یکى از آنها این است: «از هم اکنون رفیقان و مصاحبان و معاشرانخوبى براى خود در جهان دیگر انتخاب کنید که در آن جهان، همراه و مصاحب زنده هر کس همانا اعمال و رفتارهاى تجسم یافته خود اوست.»
انسان مؤمن به حیات جاویدان، همواره کمال دقت را در اندیشههاو خلق و خوىها و اعمال و رفتار خویش به کار مىبرد، زیرا مىداند که به اینها به چشم یک سلسله امور زودگذرنباید نگاه کرد، اینها همه پیش فرستادههاى انسان به دنیاى دیگر است
و در دنیاى دیگر با این سرمایهها باید زندگى کند.
وجوه مشترک و وجوه متفاوت زندگى این جهان و زندگى آن جهان
وجوه مشترک زندگى دنیا و زندگى آخرت این استکه هر دو زندگى، حقیقى و واقعى است، در هر دو زندگى انسان به خود و آنچه به خود تعلق دارد آگاه است، در هر دوزندگى لذت و رنج، سرور و اندوه، سعادت و شقاوت هست.غرایز انسان، اعم از غرایز حیوانى و غرایز ویژه انسان، در هر دو زندگى حکمفرماست.درهر دو زندگى، انسان با بدن و اندام کامل و اعضاء و جوارح زندگى مىکند،در هر دو زندگى فضا و اجرام هست.اما تفاوتهاى اساسى هم در کار است: در اینجا توالد و تناسل و کودکى و جوانى وپیرى و سپس مرگ هست و در آنجا نیست.در اینجا باید کار کرد و تخم پاشید و زمینه مساعد فراهم کرد و در آنجا باید از تخمهاىکاشته شده و زمینههاى مساعد شده در دنیا بهره بردارى کرد.اینجا جاى کار و عمل است و آنجا جاى نتیجهگیرىو حساب پس دادن.در اینجا امکان تغییر سرنوشت از طرف خود انسان به وسیله تغییر مسیر حرکت و جهت عمل هست و درآنجا نیست.در اینجا حیات آمیخته است با موت، هر حیاتى توام است با مادهاى که فاقد حیات است و بعلاوه از مرده زنده بیرون مىآیدو از زنده مرده، چنانکه ماده بىجان در شرایط خاص تبدیل به جاندار مىشود و جاندار تبدیل به بىجان، ولى درآنجا حیات محض حکمفرماست، ماده و جسم آن جهان نیز جاندار است، زمین و آسمانش جاندار است، باغ و میوهاش مثل اعمالو آثار تجسم یافته انسان جاندار است، آتش و عذابش نیز شاعر و آگاه است. در اینجا اسباب و علل و شرایط خاص زمانى حکمفرماست، حرکت و تکامل وجود دارد، در آنجا فقط ملکوتالهى و اراده الهى ظهور دارد.شعور و آگاهى و به طور مطلق دید و شنید و درک انسان در آ
ن جهان بسىشبیهتر و نیرومندتر است، و به عبارت دیگر، پردهها و حجابها در آن جهان از جلو انسان برداشته شده و انسانبا بینشى دورنگر حقایق را درک مىکند چنانکه قرآن کریم مىفرماید: فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید.
در اینجا خستگى و دلزدگى و ملال خصوصااز یکنواختى است و انسان حالت گم کردهاى را دارد که در پى گمشده خویش است و به هر چیزى که مىرسد مىپندارد آنرا یافته است و به او دل خوش مىکند اما پس از چندى احساس مىکند که «او» نیست، خسته و دلزده مىگردد و به دنبال چیز دیگرمىرود.این است که در دنیا انسان همیشه طالب چیزى است که ندارد و دلزده از چیزى است که دارد، اما در جهانآخرت به حکم آنکه به آنچه در اعماق فطرت و شعور شخصى خود دلبستگى داشته و گمشده واقعى او بوده استیعنىحیات جاوید در جوار رب العالمین رسیده است به هیچ وجه خستگى و ملال و دلزدگى برایش پیدانمىشود.قرآن کریم به همین نکته اشاره مىکند آنجا که مىگوید: لا یبعون عنها حولا.
(برخلافدنیا)در آنجا انسانها طالب دگرگونى و وضع ج
دید نیستند.
این است که اهل بهشت با آنکهالى الابد در بهشت بسر مىبرند هرگز دلزده و سیر نمىگردند.
و به علاوه نظر به اینکه در آنجا هر چه بخواهند به اراده الهىبر ایشان پیدا مىشود آرزوى آنچه ندارند آزارشان نمىدهد.