بخشی از مقاله

چکیده

فلسفه حقوق به بحث از معنا و مبنای الزام آور بودن قواعد حقوقی و تمایز قواعد حقوقی، اخلاقی و مذهبی می پردازد . فلسفه حقوق به نظریه های کلی درباره حقوق، قطع نظر از نظام یا شعبه خاص توجه دارد . در زبان فارسی این مباحث در ذیل عناوینی چون کلیات حقوق و نظریه کلی حقوق هم بحث می شود .فلسفه حقوق دانشی میانرشتهای و شاخهای از علوم فلسفه و حقوق است که در مورد مبانی و اهداف قواعد حقوقی و تمایزات آنها از یکدیگر و تشخیص قواعد صحیح بحث میکند. در این رشته نظریههای کلی دربارهٔ حقوق مطرح شده و به تمایزات قواعد حقوقی، اخلاقی و مذهبی و تفاوت قانون خوب و بد پرداخته میشود.

فلسفه حقوق قدمتی به اندازه خود حقوق دارد و از وقتی که قواعد حقوقی به منزله اموری مقدس و لازمالاجرا درآمدند، بحث در مورد فلسفه و مبنای ارزش این قواعد، تبیین ماهیت قانون و معرفی ویژگیهای مختلف نظامهای حقوقی آغاز شد. اختلاف نظر در این زمینه باعث ایجاد مکاتب مختلفی شده است. همچون نظریه حقوق طبیعی یا حقوق فطری، »نظریات تحققی - پوزیتویستی - دو مکتب کلاسیک فلسفه حقوق هستند. پیروان حقوق طبیعی معتقدند حقوق و قوانین برگرفته از عقل و طبیعت است و اعتبار آن ناشی از همین است اما در مکاتب تحققی که خود به شاخههای مختلفی تقسیم میشوند اعتبار قوانین ناشی از اراده قانونگذاری است که آنها را وضع کرده و چیزی به نام حقوق طبیعی وجود ندارد.

در این مقاله، ابتدا ضمن تعریف واژه های مربوط، به سابقه تاریخی فلسفه حقوق اشاره شده، و جهات نیاز به تدوین فلسفه حقوق مطرح می شود و با تعیین موضوع فلسفه حقوق، مکاتب حقوقی معرفی و مبنای حقوق از دیدگاه مکتب های تحققی و آرمانی و حقوق فطری و اسلام بیان می شود، آن گاه انتقادات وارد بر مکاتب حقوق طبیعی و پوزیتویستی به اختصار شرح داده می شود .

معنای فلسفه

شکل معرب واژه یونانی فیلوسوفیا و به معنای »دانش دوستی« است .مطالعه مسائلی کلی و اساسی، درباره موضوعاتی همچون هستی، واقعیت، آگاهی، ارزشخِ،رَد، ذهن و زبان است .تفاوت فلسفه با دیگرهایراه پرداختن به چنین مسائلی، رویکرد نقّادانه و معموﻻً سازمان یافته فلسفه و تکیه آن بر استدلالهای عقلانی و منطقی است در تعبیرهای غیرتخصصی به طور گستردهتر فلسفه به بنیادیترین عقاید، مفاهیم و رویکردهای یک فرد یا گروه اشاره دارد. واژه فلسفه ریشه در کلمه یونانی آرخه به معنی بذر دارد.

در واقع فلسفه به دنبال کشف ماده المواد عالم است که جهان هستی از چه چیز به وجود آمده است. همچنین واژه فلسفه به معنای دوستدار دانش نیز هست و ریشه یونانی به یونانی :دارد که سپس به عربی و فارسی راه یافته است. مشهور است که نخستین بار سقراط واژه مذکور را به کار برده است؛ زمانی که از او پرسیدند:آیا»تو فردی خِرَدمند هستی؟ وی پاسخ داد: »نه، اما دانش دوست هستم.

فلسفه به معنای عشق به معروف است، از اندیشیدن درباره امور مایه می گیرد و تلاشی است عقلی برای رسیدن به حقیقت و پی بردن به مبانی رویدادها .واژه فلسفه که در زبان های شرقی با این تلفظ به کار می رود، در اصل واژه ای است یونانی و متشکل از دو بخش philos ، یعنی عشق و سوفیا sophia ، یعنی خرد و فرزانگی . فیلوسفیا به معنای عشق به خرد و فرزانگی و دنباله روی از آن است.

خاستگاه فلسفه غرب - یونان - کناره آسیای صغیر در قسمت باختری بود که ایونی یا ایونیه، نام داشت و از مستعمره های یونان به شمار می آمد . ایونیان نخستین فیلسوفان یونانی بودند . هومر، شاعر حماسه سرا و نامدار از ایونیه بود، این نشان می دهد که نخستین آغازگران فلسفه منظم و بزرگ ترین شاعر یونان هر دو به ایونیه وابستگی داشته اند . اگر چه فلسفه در مشرق زمین تاریخی بس کهن تر دارد، فلسفه غرب از سده ششم پیش از میلاد پدیدار شده است .

این که فلسفه یونان از هند، چین، مصر و ایران باستان گرفته شده یا نه، موضوع جستار و پژوهش کارشناسان این رشته قرار گرفته است . فیلسوفان نخستین سراسر آگاهی و شناخت را به عنوان حوزه کار خود در اختیار داشتند . در روزگار افلاطون و ارسطو  فیلسوفان نه تنها به منطق، ریاضیات، علم طبیعی، پزشکی، جهان شناسی، روان شناسی، اخلاق و روان شناسی و نظریه سیاسی می پرداختند، بلکه به نقد ادبی، هنر و بر روی هم زیباشناسی نیز دست می یازیدند.

معنای حق

معنای حق تقریبا عبارت است از هر امر ثابت اعم از واقعی و نسبی و این معنا در تمام موارد استعمال حق صادق است، پس خدا را حق گوییم، زیرا به برهان عقلی امری است ثابت و واقعی در تعریف دیگری چنین می خوانیم:در هر نظام حقوقی برای تنظیم روابط مردم و حفظ نظم، برای افراد و گروه ها امتیازات و قدرت های قانونی مشخصی اعتبار می شود که به هر یک از آنها اصطلاحا حق می گویند.

معنای حقوق

یک معنای حقوق، جمع حق است که حق را امتیازات ویژه در نظر گرفته شده برای افراد و گروه ها معنا کردیم که حقوق، جمع این امتیازات است .واژهای است که در معانی راست و درست و همچنین در معنی »آنچه فرد یا پدیدهای سزاواری آن را دارد« به کار میرود. حق همچنین در زبانهای شرقی اصطلاحآً به عنوان یکی از نامهای خدا به کار میرود.در دینهای گوناگون واژه حق در معنی آنچه پیروان آن دین یا فرقه به عنوان حقیقت مطلق و درستی محض در نظر میگیرند استفاده میشود، همچنین در اسلام کلمه حق از نامهای نیکوی خداوند است.

معنای دیگر کلمه حقوق، مجموعه بایدها و نبایدهایی است که اعضای یک جامعه ملزم به رعایت آنها هستند و دولت ضمانت اجرای آن را بر عهده دارد . حقوق در این معنا در واقع، اسم جمع است، مثل کلمه قبیله و گروه . بعضی در این معنت حقوق را مرادف با قانون گرفته اند; مثلا به جای حقوق اسلام، کلمه قانون اسلام را به کار می برند.معنای دیگری که برای حقوق در نظر گرفته اند، علم حقوق است و منظور از آن دانشی است که به تحلیل قواعد حقوقی و سیر تحول آنها می پردازد . در این معنا کلمه حقوق لفظا و معنا مفرد است نه جمع پس از روشن شدن معانی مفردات اینک فلسفه حقوق را معنا می کنیم.

معنای فلسفه حقوق

فلسفه حقوق به الزام آور بودن قواعد، مبنای ارزش آنها، اهداف قواعد، تمایز قواعد حقوقی، اخلاقی و مذهبی و تمایز قانون خوب و بد می پردازد رشته ای از حقوق که به این گونه پرسش ها پاسخ می دهد و نظریه های کلی را درباره حقوق، قطع نظر از نظام یا شعبه خاص آن، فراهم می سازد، فلسفه حقوق می نامند . در زبان فارسی این عنوان بر عناوینی چون کلیات حقوق و نظریه کلی حقوق برتری دارد.

تعریف دقیق تر فلسفه حقوق را می توان بدین شرح ارائه کرد

فلسفه حقوق، شعبه ای از علم حقوق است که در واحدهایی از اصول حقوقی جست وجوگری می کند تا بتواند آنها را در قواعد کوچک تر استعمال کند و آن قواعد را به وجه صحیح هدایت نماید، پس فلسفه حقوق به نوبت خود جویای وحدت در کثرت است . مقصود از کثرت همان قواعد کوچک تر است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید