بخشی از مقاله
مقدمه :
از شاعر، فیلسوف، ریاضیدان، جهانگرد پارسی ناصرخسرو قبادیانی مروزی به جز سفرنامه و دیوان شعرش کتابهای متعددی در مورد اخلاق و دین و فلسفه به جای مانده است. ناصرخسرو در دوره طلایی تمدن اسلامی یا رنسانس اسلامی یعنی قرن چهارم و پنجم زندگی می کرد. او در سال394 هجری قمری 1382 شمسی 1004 - میلادی - به دنیا آمد - ابن سینا 24 ساله بود - . فردوسی شش سال بعد از تولد ناصرخسرو شاهنامه را به پایان رساند - .
در سال 437 هجری قمری 1045 - میلادی - به سفر رفت و در سال 444 هجری قمری - 1052 - از سفر بازگشت - دو سال پیش از آن ابوریحان در گذشته بود و خیام چهار ساله بود - . و در سال 470 قمری - - 1077 از دنیا رفت. عمر پربارش صرف سفر و اندیشیدن و نوشتن و مبارزه سیاسی بی امان بر علیه سلجوقیان شد. این دوران خردگرایی در تاریخ ایران است و دستاوردهای بزرگی داشته است. با این توضیح اکنون به بررسی خصوصیات فکری ناصرخسرو می پردازم:
یکی از خصوصیات مهم ناصرخسرو قدرت مشاهده - - observation بود. این مشاهده دقیق انسانها و روابطشان، و مکانها بسیار دقیق و در بسیاری از موارد با اندازه گیری - measurement - و اگر ممکن نبود با تخمین - - estimation همراه بود. اندازه گیری طول و عرض شهرهای تبریز، آمد، حلب، و عکه و توصیف لنگرگاههای این شهر، توصیف مسجد صخره و اندازه گیری بخشهای مختلف آن، توصیف کلیساها و مساجد در مسیر سفر، و مکه و مدینه، توصیف مسجدالحرام و کعبه، تخمین جمعیت شهرهایی مانند قدس و یا مکه، شمردن زایران در صحن مسجدالحرام. اندازه گیرقطر ستونهای مسجد طرابلس، توصیف روخانه نیل و سرچشمه آن از این دست است.
حتی گاهی به شرح جزییات کوچکی می پردازد مانند این که در جاده حماه به طرابلس می گوید: »به صحرایی رسیدیم که همه نرگس بود شکفته، چنانکه تامت آن صحرا سپید می نمود از بسیاری نرگسها. - 1 - « در جبیل می گوید «کودکی را دیدم گل سرخ و یکی سپید تازه دردست داشت و آن پنجم اسفندار مذ ماه قدیم بود سال بر چهارصد و پانزده از تاریخ عجم.
یکی دیگر از صفات او صداقت در گزارشگری - sinceritiy in reporting - است. او گزارشگر - reporter - دقیق و صادقی بود و ماورای اعتقادات مذهبی اش گزارش می داد و به خاطر داشتن دین مشترک و همدینی با دیگران کارهای آنان را توجیه و لاپوشانی نمی کرد. مثلا در عیذاب او گزارش قومی را می دهد به نام بجاویان که در بیابانهای جنوب عیذاب، در سودان کنونی، سکونت دارند و «ایشان مردمانی اند که هیچ دین و کیش ندارند و به هیچ پیغمبر و پیشوا ایمان نیاورده اند»
«مردمی بد نباشند و دزدی و غارت نکنند، به چهارپای خود مشغول - باشند - ، و مسلمانان و غیره کودکان ایشان بدزدند و به شهرهای اسلام برند و بفروشند - 4 - « با این که مسلمان معتقدی است، از این که کارهای ناپسند همکیشانش را که با آن موافقت ندارد به دیگران گزارش دهد ابایی ندارد. این است صفت یک گزارشگر خوب که یک واقعه را همچنان که هست گزارش می دهد . ناصرخسرو خوبی مردمی را گزارش می دهد که با آنها هیچ علاقه فکری و مذهبی ندارد و کار ناخوشایند همکیشان خود را مثلا در مورد مردم فلج در عربستان سعودی که یکی از سخت ترین و ترسناکترین بخش سفر او بوده است چنین می گوید.
«مردمکانی دزد و مفسد و جاهل... و مدام میان ایشان خصومت و عداوت بود. و این مردم عظیم درویش و بدبخت باشند. با همه درویشی همه روزه جنگ و عداوت و خون کنند... و معامله ایشان به زر نیشابوری بود. و من بدین فلج چهار ماه بماندم به حالتی که از آن صعب تر نباشد. و هیچ چیز دنیاوی با من نبود الا دو سله کتاب - 5 - .« و ایشان مردمی گرسنه و برهنه و جاهل بودند. هرکه به نماز می آمد البته با سپر و شمشیر بود، و کتاب نمی خریدند - 6 - » او بین آنچه واقعیت دارند - factual - و خود آن را دیده است، با آنچه می شنود و ندیده است و به آن مشکوک است و یا غیر قابل باور است فرق می گذارد.
یعنی آنچه را که خودش دیده و اندازه گرفته و تخمین زده است مانند اندازه شهرها و یا ثروت و شکوه قصر المستنصرباالله و یا آبادانی و رفاه اهالی تنیس، طرابلس، و صیدا به طور مشخص می گوید دیدم، شمردم، پیمودم، و قیاس کردم. هر چیزی را هم که خود ندیده است و به نسبت به آن یقین ندارد و از قول گوینده ای نقل می کند و ممکن است پارسی زبانان باور نکنند، می گوید شنیدم و یا گفته اند، مرا حکایت کرد، در افواه بود. العهده علی الراوی. «و ننوشتم الا آنچه دیدم. و بعضی که شنیدم و نوشتم عهده آن بر من نیست. - 7 - » و یا «بعضی که به روایتها شنیدم، اگر در آنجا خلافی، باشد، خوانندگان از این ضعیف ندانند، و مواخذت و نکوهش نکنند
یکی دیگر کنجکاوی - curiousity - او است. ناصرخسرو در مورد همه چیز کنجکاو و پرسشگر بود. می خواست در مورد آن بداند. برای مثال، پس از عبور از بتلیس در ترکیه امروزی می گوید: «ودر آن حدود مردم را دیدم که در کوه می گردیدند. و چوبی چون درخت سرو می بریدند. پرسیدم که: «از این چه می کنید؟.» گفتند: این چوب را یک سر در آتش می گذاریم و از دیگر سر آن قطران بیرون می آید، همه را در چاه جمع می کنیم و از آنجا در ظروف می کنیم و به اطراف می بریم.
» از این قطران در آن زمان برای نفوذ ناپذیرکردن بدنه کشتیها استفاده می شده است. در آبادان در مورد برجهای دیده بانی دریایی می نویسد: «پرسیدم که آن چه چیز است؟ گفتند: خشاب. - 10 - « در معره النعمان بر در شهر خطی غیر عربی می بیند می پرسد « این چه چیز است؟» به او می گویند که »طلسم کژدمی است که هرگز عقرب در این شهر نباشد
« در بیروت در مورد طاق عظیمی که جاده از زیر آن می گذشته است و در مسیر خود می بیند می پرسد: «این چه جای است؟ »، به او می گویند: «شنیده ایم که در باغ فرعون بوده است و بس قدیم است. - 12 - » او از نشان دادن جهل خود در مورد چیزهای تازه هیچ ترسی ندارد. می توانست پس از کسب اطلاعات آن را از قول خودش بنویسد و علم و فضل خودش را نشان دهد ولی چنین نمی کند. صداقت علمی دارد با کنجکاوی زیاد در راه سفر حج به کلیسای مسیحیان در آمد و به کلیسای بیت القمامه و کنیسه المهد در قدس می رود و شرح جالبی از ساختمان و تزیینات درونی آنها می دهد. ناصرخسرو پس از پرسش به هر پاسخی قانع نمی شده است.
در بعضی موارد به دنبال صحت و سقم گزارش دیگران می رود، مثلا گزارش دیگران را در مورد محلی که در شرق بیت المقدس قرار دارد و معروف به وادی جهنم است کنجکاو می شود و می پرسد: «این لقب که بر این موضع نهاده است؟. - 13 - » به او می گویند وقتی که عمر در این دشت لشگرگاه زد «چون بدان وادی نگریست گفت: این وادی جهنم است. و مردم عوام چنین گویند که هرکس که به سر آن وادی شود آواز دوخیان شنود که از آنجا بر می آید» . - 14 - اما این مرد خردمند به گفته های عوام اعتماد نمی کند و خودش به آن دشت می رود تا به طور تجربی این موضوع را روشن کند. گزارش مختصر و مفید او چنین است: «من آنجا شدم، اما چیزی نشنیدم.
یکی دیگر از خصوصیات او پی گیری - - perseverance او است. او وقتی تصمیم به کاری می گرفت آن را تا انتها دنبال می کرد. از عکا به طرف طبریه می گوید که محل مزارهای انبیایی مانند هود شعیب، عیش شمعون، دوالکفل، هوعد، عزیر وغیره بوده است. به او می گویند « آنجا قومی مفسد در راه باشند که هر که را غریب ببینند تعرض رسانند و اگر چیزی داشته باشند بستانند.
« پولهایش را در مسجد به امانت می گذارد و به راه می افتند . و کسی را هم نداشته تا یک آذربایجانی را پیدا می کند و این مسیر را می رود و می گوید « وبه عزمی که کرده بودم وفا کردم. - 16 - « هنگامی که عزم رفتن از طایف به بصره می کند که پر از خطرات و مهلکات عظیم بوده است و تا آن وقت زایری از آن مسیر نرفته بوده است. مسیری که تعداد کمی از رفتن به این مسیر جان به در می بردند با سرسختی وپایداری و درایت و رعایت بهداشت به سلامت می گذرد. این پی گیری و پایداری است که او را در این سفر موفق کرد و یک دانشورز را موفق می سازد و به او در پژوهش و کشف طبیعت کمک می کند. به نظر من چند سده زودتر از زمانش به دنیا آمده بود.
یکی دیگر دقت - exactness - اوست. مثلا در مورد رنگ دیوار میافارقین که سپید است و یا تعداد ستونهای مسجد صخره دقیقا گزارش می دهد در حالی که دیگران پس از وی همگی رنگ و یا ارقام مختلفی را ارائه داده اند. ناصرخسرو در موردنوشته روی طاقی در مسجد صخره می نویسد: «پس در جانب شمالی که نزدیک قبه یعقوب، علیه السلام است برطاقی نوشته دیدم در سنگ که طول این مسجد هفتصد و چهار ارش است، و عرض چهار صد و پنجاه ارش به گز ملک- و گز ملک آن است که به خراسان آن را گز شایگان گویند، و آن یک ارش و نیم باشد، چیزکی کمتر.
» این کتیبه در سال 1874 توسط باستانشناس فرانسوی کلرمونت گانو - - Clermont-Ganneau در نزدیکی دیوار شمالی مسجد کشف شد و همین اندازه ای را که ناصرخسرو ذکر کرده است برکتیبه دیده میشود. نکته جالب این است نویسندگان دیگری که پس از ناصرخسرو این طاقی را دیده اند همگی عددهایشان کمی تفاوت دارد، و این چیزی نیست جز دقت این دبیر حسابدان و حسابگر. چون همان موقع اندازه های این طاقی را در دفترش می نویسد، نه این که بعد از روی حافظه بنویسد.
سفرنامه خلاصه کتابی مفصلتر است که خود وی نوشته است. یعنی یادداشتهای اولیه او بسیار مفصل تر بوده است و او خلاصه ای از آن انتخاب و تنظیم کرده و بعضی بخشهای آن را پس و پیش کرده - مانند توصیف مفصل مکه و مدینه و شرح اعمال حج در سفر چهارم حج و پس از بازگشت به بلخ - و سپس آن را به عنوان راهنمای حج در اختیار زایرین فارسی زبان خود گذاشته است. در چند جای سفرنامه هم به این که این کتاب خلاصه ای از یک کتاب مفصل تر است اشاره دارد.
نکاتی که دقت او را در بیان مفاهیم نشان می دهد زیاد است، مثلا برای نشان دادن جهت طواف به دور کعبه که خلاف ساعتگرد است ناصرخسرو به خوبی این چرخش را توصیف می کند وقتی می نویسد: «و بر دست راست بگردد، چنانکه خانه بر دست چپ او باشد . - 19 - » نیز در آوردن تاریخها به روزها، ماهها و سال های شمسی علاوه بر تاریخ قمری تعیین تاریخ دقیق رویدادها را برای تاریخ نویسان پس از خودش بسیار آسانتر کرده است.
یکی دیگر از صفات او آموزش و یادگیری مداوم - continuing education - است یعنی همیشه دانشجو بودن و دنبال علم بودن و پیداکردن افراد عالم برای یاد گیری بوده است. یعنی به طور مداوم در حال آموختن بوده است. به هرجا می رسیده است به قول خودش طلب اهل علم می کرده است و در بسیاری از این شهرها، مانند سمنان، شمیران، قاهره، عیذاب، قاین، ارجان و بسیاری شهرهای دیگر با دانشمندان و اهل علم همنشینی و مصاحبت می کند.
در مورد دانش کسانی که دیده یا بی دانشی آنها گزارش می دهد. مثلا در سمنان مردی دیلمی را میبیند: » چون با ایشان در بحث شدم، او گفت من چیزی از سیاق ندانم و هوس دارم که چیزی از حساب بخوانم. عجب داشتم و بیرون آمدم و گفتم: «چون چیزی نداند چه به دیگری می آموزد. - 20 - « همیشه با انبانی از کتاب حرکت می کرده است و نگهداری این کتابها برایش خیلی مهم بوده است. به طوری که می گوید در فلج »هیچ چیز از مال دنیاوی با من نبود الا دو سله کتاب. - 21 - « هنگام عزیمت از لحسا به بصره کتابهایش را بر شتر می گذارد و خودش پیاده به دنبال آن می رود.
علوم طبیعی در سفرنامه در این جا به شرح بعضی از مواردی از موضوعات علوم طبیعی می پردازیم که ناصرخسرو در سفرنامه به طور مختصر به آنها پرداخته و شایسته توضیحات بیشتری است:
ناصرخسرو پس از حیفا مینویسد: «از آنجا به دیهی دیگر رفتیم، به یک فرسنگی که آنرا کنیسه می گفتند، از آن جا راه از دریا بگردید و به کوه در شد، سوی مشرق، و صحراها و سنگستانها بود که وادی تماسیح می گفتند. چون دو فرسنگی برفتیم دیگر بار راه با کنار دریا افتاد و آنجا استخوان حیوانات بحری بسیار دیدیم که در میان خاک و گل مدفون بودند.