بخشی از مقاله
مقدمه
بیشک بازنگری در هر رشته از علوم برای پیشرفت یک ضرورت یک اجتنابناپذیر است و عدم بازنگری در آن از علائم رکود آن علم به شمار میرود. علم منطق از این قاعده و قانون مستثنا نیست . شاید بتوان گفت عدم تحول و ایستایی این علم در مقایسه با دیگر علوم اصلاً قابل مقایسه نیست . بنابراین، رکود این علم میان علوم دیگر امری بدیهی است وبرای اثبات این مدعا کافی است قدری درمحتوای مطالب کتاب های منطقی درنگ کنیم تا معلوم شود تحولی در آن رخ نداده است.
سیری در منطق از دیروز تا امروز
در غرب: از زمانی که ارسطو منطق خود را نگاشت با اقبال عمومی روبه رو شد و هرکس به فراخور حال خود آن را تدریس می کرد یا تحشیه میزد و یا به قلم خود مینگاشت و گمان بر این بود که ارسطو همه چیز را در منطق گفته و چیزی برای گفتن در موضوع منطق باقی نمانده است.
اما از اواخر قرن هفدهم میلادی رفته رفته پیشرفت علوم و فنون به ویژه پیشرفتِ ریاضیات، این احساس را در اندیشمندان ایجاد کرد که در منطق هم باید تحولی پدید آید و قواعد آن با پیشرفت های جدید علمی منطبق شود تا نیازهای روزافزون علمی را بهنحو شایسته برآورده سازد. در این موضوع گامهای نخستین را لایب نیتس برداشت . او برای اولین بار در کتاب حساب عمومی از نمادهای شبه ریاضی برای بیان برخی مطالب منطقی استفاده کرد . ازاینرو، میتوان لایبنیتس را پدر منطق جدید خواند. بعد از لایبنیتس تا قرن نوزدهم، روش ارائهشده وی چندان جدی گرفته نشد، اما در نیمه قرن نوزدهم، دو جریان همعرض اتفاق افتاد که منطق جدید را به سوی تکامل سوق داد.
جریان اول جرج بول، ریاضیدان انگلیسی، آغاز شد . وی با به کارگیری روشها و نمادهای جبری در ت بیین هرچه دقیق تر استدلال های منطق ارسطو همّت گماشت و قواعد منطقی را فرمولبندی و نمادگذاری کرد.
جریان دوم با تلاش اگوستوس دمورگان، ریاضیدان انگلیسی، و چارلز پرس، فیلسوف امریکایی، شکل گرفت . آنها بهطور جداگانه منطق استدلال های ریاضی را تبیین کردند و بدین منظور به فرمول بندی و نمادگذاری استدلال های مبتنی بر »نسب« همت گماشتند.
این دو جریان مختلف در اواخر قرن نوزدهم با تحقیقات گوتلوب فرگه، فیلسوف و ریاضیدان آلمانی، به هم پیوست . فرگه با نگارش کتاب مشهور »مفهومنگاری«منطق جدید را رسماً پایه ریزی و اولین سیستم اصل موضوعی منطق گزارهها و منطق محمولات را طراحی و ارائه کرد . تحقیقات فرگه بهوسیله ژوزف پئانو ریاضیدان ایتالیایی و برتراند راسل انگلیسی و هموطنش آلفرد نورث وایتهد ادامه یافت . ایندو انگلیسی به طور مشترک کتاب اصول ریاضی را در سالهای 19131910منتشر کردند که در کنار کتاب مفهومنگاری فرگه در تدوین منطق جدید بسیار مؤثر بود.
بازار منطق جدید از سال 1910 تاکنون داغ است و دانشمندان در بسط و تکمیل آن می کوشند. منطق جدید امروزه یکی از پویاترین رشته های دانشگاهی در سطح جهان است و گسترشِ روزافزون آن، این علم را بهعنوان علمی مستقل و پرکاربرد تثبیت کرده است، به نحویکه تأثیر و کاربرد آن در علوم ریاضی، فلسفه، روش شناسی، زبان شناسی، علوم رایانه ای و هوش مصنوعی قابل انکار نیست.
تحول منطق قدیم به منطق جدید، گرچه میمون و مبارک است و تأثیر آن را کاملاً مشاهده میکنیم، چند چیز را نباید از نظر دور داشت:
ضرورت بازنگری در منطق 353
اولاً: این تحول همه جانبه نبوده است . یعنی فقط در بخشی از منطق - صورت - ، بهدلیل اتخاذ مبانی خاص تحول پذیرفته است. طبق این مبنا بخشی از قواعد منطق قدیم - حداقل 14 مورد - در منطق جدید غیرقابل قبول بهنظر میرسد - عسکری سلیمانی امیری، معرفت، - 6؛ درحالیکه کاملاً ممکن است منطق های جدید بدیل فراهم آورد که براساس مباین منطق قدیم این دسته از استنتاج ها به رسمیت شناخته شوند.
ثانیاً: بهدلیل بیحدصوریشدن این منطق که این کار فی حدّ نفسه کار مفید و ارزنده ای است وبه همین دلیل کاربرد آن در علوم رایانه ای و هوش مصنوعی غیرقابلانکار است کارآیی انسانی آن در بخش استنتاج صوری کم شده است. بهعنوان مثال اگر در استدلالی خواستیم ببینیم که روش استنتاج از نظر صورت صحیح است یا نه، باید یک فرایندِ چه بسا بسیار طولانی را طی مکنی. ابتدا باید مجموع گزارهها را از محتوا تخلیه کنیم. و بهصورت نماد و روابط منطقی تبدیل کنیم و پس از آن قواعد منطق را در آن اعمال کنیم تا معلوم شود که این استدلال از نظر منطق صوری درست است یا نه. این روش گرچه بر اتقان کار می افزاید، کندی کار و وقت گیربودن آن سبب می شود آدمی آن را دنبال نکند.
ثانیاً: اکثر کتابهای فلسفی مشحون از استدلال است، خوانند ه آن آثار باید تشخیص دهد که آیا استدلال صورت گرفته اعتبار منطقی دارند یا نه؟ بنابراین، وجود منطق جدید به صورت صوری محض مانع از منطق صوری به روش محتوایی نخواهد بود و از ضرورت آن نمی کاهد.
در جهان اسلام : از زمان نهضت ترجمه - قرن دوم هجری - که منطق وارد فرهنگ اسلامی شد، بزرگانی چون فارابی، ابن سینا، غزالی، خونجی، ارموی، خواجه نصیرالدین طوسی، قطب الدین رازی، علامه حلّی، صدرالمتألهین و ... کتابهای زیادی در این زمینه نگاشتهاند، و بر تدریس منطق از آن زمان تا عصر حاضر همتها کردهاند. اما از قرن هفتم به این سو، کمکم پژوهش در بخشهایی از منطق کم رنگ شده است .