بخشی از مقاله
نوراالله عقیلی
بدون تردید تمامی معارف مورد گفت وگو به عنوان بخش اعظم و بسیار مهمی از فرهنگ در ظرف تمدن بشری ساخته و پرداخته شده است تا به جایگاه امروزین خویش برسد و در این سیر خویش چه در مرحله شکل گیری و چه در مراحل بعدی، مانند بلوغ و تکامل و تغییر و تحول با دیگر مؤلفه های تمدن در ارتباط و تعامل مستقیم بوده و ناگزیر است در این مسیر به گردونه اثرپذیری یا اثرگذاری از شرایط و ظرفیت های موجود در درون جامعه و تمدن، اعم از اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نیز دیگر گزینهها و جریانهای فرهنگی، وارد شود و در این بستر به حرکت افتد.
البته توجه دقیق به این نکته و واقعیت لازم است که هیچ عامل و نیرویی بهتنهایی و منفرد نتوانسته است و نخواهد توانست که به آفرینش یک پدیده یا تحول دینی، فلسفی، کلامی یا عرفانی دست یازد، بلکه با بررسی نمونه های گوناگون مشخص میشود که آن پدیده در بستر و زمینه ای که برآیند و حاصل کارکرد و اثربخشی عوامل و شرایط مختلف است، شکل گرفته و به حیات خویش ادامه داده یا دچار تغییر و تحول شده است؛ منتها نکته اساسی این است که در این میان برخی از عوامل و نیروها یا یکی از آنها نقش اصلی و کلیدی را برعهده می گیرد و بقیه نیز به عنوان »جزءا هلعل« و محرک، حضور و همراهی دارند.
نکته قابل توجه دیگر این است که سخن و مقصود ن وشتار پیشرو، القای این توهم یا اشتباه نیست که تمامی اندیشه ها و افکار، به ویژه در حوزه های فلسفی، عرفانی، کلامی و آیینی ساخته و پرداخته شرایط و اوضاع سیاسی و اقتصادی و غیره است و انسان ها بهشکل اعم، و متفکران و فرهیختگان به شکل اخص در این میان فقط نظاره گر و خالی از اراده هستند.
بلکه این مقاله با باور و اعتقاد تام و کامل به نقش اصلی و عل ت تامهبودن انسان، درصدد شناخت عواملی است که یک اندیشمند و متفکر در بستر آن توانسته است به رشد و باروری اندیشه و تفکر خویش بپردازد، همچنان که با نابودی آن شرایط و بسترهای مساعد در برخی از دوران ها، تولید علم و اندیشه نیز رو به زوال نهاد که نمونهای از آن را می توان در مقایسه بین قرن های 3 و 4 هجری با قرن های 5 و 6 هجری مشاهده کرد که ایران اسلامی در دو قرن اولی افرادی چون فارابی، ابنسینا، ابوریحان بیرونی، زکریای رازی، ابنمسکویه و ... پا به عرصه نهادند اما در دو قرن بعدی علیرغم چنین پشتوانهای روند قبلی تضعیف شد و رو به زوال نهاد تا جایی که علی رغم ظهور برخی بزرگان در قرن 5، ایران به هیچوجه به دوران قبلی نرسید و بررسی سیر علم در قرن ششم به خوبی بیانگر این زوال و فاصله و شکاف عمیق علمی با سه یا دو قرن قبل از خود است.
در هر حال، علاوه بر وجود نظریات مدون و اثبات شده علمی در تاریخ، فلسفه تاریخ و جامعهشناسیپیرامون نقش بسیار مهمّ اوضاع و شرایط و ظرفیتهای تاریخی در شکلگیری، رشد و بلوغ، تحول و تغییر و در یک سخن، سیر حیات و حرکت فرهنگ و اندیشه و به خصوص مقوله های مورد بحث، یعنی دین و عرفان و فلسفه و کلام - 2 - ، نمونههای بسیار فراوان و آشکاری نیز بر مدعای مورد بحث وجود دارد که علاوه بر تنویر افکار می تواند بهعنوان مواد یک استدلال استقرایی با حجم گستردهای از مثال - و نه یک یا دو نمونه - استفاده شود که نمونه های ملموس تر آن موردها را می توان در تاریخ ایران و اسلام مشاهده کرد و بهنظر میرسد برای بررسی بهتر و دقیق تر مدعای موردنظر و نیز شناخت برخی از نمونه ها و مصادیق آن بهتر باشد که با تفکیک و تقسیم بندی عوامل اثرگذار تاریخ ی، دلایل و نمونه های مورد نظر هر اثر و عامل در جای خود و ذیل آن ارائه شود تا بهشکلی منظم و نیز ملموستر مورد بررسی و توجه قرار گیرد.
الف سیاسی
نگاهی هرچند گذرا به شکلگیری بسیاری از نحلهها و یا تغییرات بهوجود آمده در ملل و اعتقادات و حتی احکام شرعی و فقهی مشخص می سازد که عامل قدرت سیاسی و حکومتی چونان اهرم فشاری فوقالعاده نیرومند نقشی قوی و اساسی و گاه نیز یگانه را در این میان بازی کرده است.