بخشی از مقاله

چکیده

کنشهای اجتماعی در برگیرنده معانی مشخص و بومی هستند که کنشگران با آن رفتارهای خود را تنظیم میکنند. به بیان بهتر، تحقق پراکسیسهای اجتماعی یا چگونگی پیشبرد اهداف در عمل مستلزم تداوم رفتارهای فردی و رویهها و انتظارات جمعی بومی در گزینشهای فردی و اجتماعی است.

در همین حال پراکسیس «آرمانخواهی« که ضمن بازتولید جوامع، هویتها و نقشها را بازتنظیم میکند برای مردمانی که از سویی در پی تحقق الگوی پیشرفت بومی هستند و در عین حال مناسبات ناعادلانه حاکم بر جهان را نیز از عمده موانع پیشرفت فرض می کنند، کنشی محسوب میشود که میتواند توأمان واجد دستاوردهای متباین باشد؛ به بیان بهتر، در حالی که حاصل پراکسیس آرمان گرایی در جامعه ایرانی از سویی میتواند در اعتراض به وضع موجود جهان ماهیتی ایدئولوژیک یافته و به رادیکالیسم منجر شود همزمان این قابلیت را نیز دارد که ضمن مخالفت قاطع نظری با غرب، صورتی متفاوت و کارآمد از هستی را به عنوان »واقعیت« به حریف عرضه و هم به اهداف خود نیز دست پیدا کند.

این نوشتار با روششناسی جامعهشناسی معرفت و روش تحلیل منطقی و با بررسی ابعاد این پراکسیس اجتماعی پیچیده و نسبتسنجی آن با ایدئولوژی میکوشد تا در جستجوی الگوی اثربخش ایرانی و اسلامی، ضمن نقد و تحلیل »پیشنویس سند آرمان ها« در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، این فرضیه را مورد آزمون و تأکید قرار دهد که تحقق مطلوب الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، مستلزم تشخیص و تبیین حیطه پراکسیس آرمانخواهی و شفافسازی مرزهای آن با ایدئولوژی، در ذهن نخبگان فکری ایران است.

-1 مقدمه:

نکتهای که در بررسی بیرونی پیرامون رویکردهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران میتوان به آن اشاره کرد، رفتار »ایدئولوژیک« و »آرمانخواه« ایرانیان است. به گونهای که برخی از تحلیل گران، پژوهشگران و ناظران نیز به هنگام صحبت درباره جمهوری اسلامی ایران آن را نظامی توام با هر دو این ویژگیها توصیف کردهاند؛ اما پرسشی که در این بین مطرح میشود این است که آیا آرمان خواهی و ایدئولوژیک بودن را میتوان دو معنای همسان در تبیین پیشرفت ایران دانست و آیا »ایدئولوژیک بودن« میتواند مترادف مناسبی برای »آرمانخواهی« محسوب شود؟

در پاسخ به این پرسش به نظر میرسد دست کم باید ابتدا از دو منظر به نکاتی اشاره کرد، نخست اینکه آرمان پیشرفت در ایران بیش از یک قرن است که از سوی نحلههای مختلف فکری در ایران پیگیری میشود و به عبارت بهتر این روحیه ایرانی که »می داند چه را نمیخواهد و نمیداند چه چیزی را میخواهد!؟« روحیهای است که دستکم تا آینده نزدیک بر تحولات جمهوری اسلامی، اثر گذار خواهد بود و سمت و سوگیریهای متعارض سیاستگذاری را در ایران توضیح خواهد داد.

نکته دوم اینکه از منظر جامعهشناسی معرفت نمیتوان »آرمانخواهی« و »ایدئولوژیک بودن« را مفهومی واحد در توصیف رویکرد کشورها به مقوله پیشرفت وتوسعه دانست. برای توضیح بیشتر نکته اول باید گفت، بافت ساختاری ایران، به لحاظ دو وجه ماهیت منافع - حفظ و تغییر وضع موجود - و همچنین وجود دستکم دو هستیشناسی مخالف، با نظریه پردازیهای رایج توسعه در تعارض است و بنابراین، توصیف رویکردها و پراکسیسها در کشورهایی مانند ایران باکاربست مشابه »اصول تحلیل« در نظریات توسعه غربی چندان سودمند نمیباشد. نکته دوم را نیز بیشتر به لحاظ نظری و به ویژه با روششناسی جامعه شناسی معرفت باید مورد توجه قرار داد، به عبارت دیگر از این منظراز آنجایی که در تحلیل یک موقعیت بر ساخت اجتماعی واقعیت تاکید میشود

به نظر می رسد باید بین دو واژه »آرمانخواهی« و »ایدئولویک بودن« تمایز قائل شد چرا که این دو واژه هر چند در برخی از موارد و در برخی از حوزههای شناخت در علوم انسانی میتوانند به صورت مترادف با یکدیگر به کارگرفته شوند، اما در حوزه جامعهشناسی معرفت، که در رویکرد و روششناسی این مقاله مورد استفاده قرار گرفته است، دارای تفاوتهای اساسی با یکدیگر به شمار میروند. بر اساس آنچه گفته شد، نوشتار حاضر بر اساس روش »تحلیل منطقی« که متضمن رعایت استلزامهای منطقی است و بهرهگیری از تعاریف و رویکردهای »کارل مانهایم1893 - 1« - 1947 متفکر نئومارکسیست مجاری، درباره دو مفهوم »ایدئولوژی« و »یوتوپیا«، که آن را در کتاب خود با همین عنوان ارائه داده است 

و از سوی دیگر با مترادف فرض کردن مفهوم دو واژه »آرمان« و »یوتوپیا« با یکدیگر، تلاش میکند تا حد امکان با بررسی تلقیات رایج از مفاهیم ایدئولوژی و آرمان، به پرسشهایی نظیر چیستی مفهوم ایدئولوژی، چیستی مفهوم آرمان و همچنین چیستی نسبت بین این دو مفهوم، پاسخ دهد. این مقاله همچنین میکوشد تا با نقد کلی فحوای »پیشنویس پیشنهادی سند آرمانها« به این مساله بپردازد که آیا الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت باید واجد ویژگیهای »آرمانخواهی« باشد یا الگویی با ویژگی »ایدئولوژیک« محسوب شود؟ بدیهی است که پاسخ به این مساله میتواند تا حدود زیادی جهتگیریهای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را به صورت مشخص توصیف و تبیین کند. بر اساس آنچه گفته شد، مقاله در ادامه ضمن بررسی مفاهیم ایدئولوژی، آرمان به نسبت سنجی آن دو با یکدیگر از منظر جامعهشناسی معرفت خواهد پرداخت؛

2 چیستی مفهوم ایدئولوژی:

ایدئولوژی به گفته بسیاری از اندیشمندان و صاحبنظران اندیشه و علوم سیاسی از جمله پیچیدهترین و مبهمترین مفاهیم در علوم اجتماعی است؛ - Mclellan, 1986: 1 - بنا به تجربه میتوان دریافت که موضع افراد نه از روی فلسفههای پرپیچ و خم و استدلالها و مثالهای آنان بلکه به طور عمده از روی ایدئولوژیهایی که افراد به آن تعلق خاطر دارند، قابل شناخت است 

در توضیح تاریخچه پیدایش مفهومی به نام ایدئولوژی آنچه که بسیار گفته شده این است که ایدئولوژی برای نخستین بار در نوشتههای »آنتوان دوتراسی2« نویسنده فرانسوی 1 836 - - 1754 به کار گرفته شد. دوتراسی که نقش مهمی را در انقلاب فرانسه ایفا کرده بود با شروع دوران »وحشت بزرگ« در انقلاب فرانسه به زندان افتاد و در آنجا شروع به بررسی و مطالعه عقلی عقایدی کرد که آن را ایدئولوژی - مرکب از ایده و لوژی - نامید. وی در پی راهی بود که نشان دهد عقاید کاذب و محدود کننده که پس از انقلاب ها ایجاد وحشت می کنند، ناقض اصول حقیقی هستند که پیش از این محرک انقلاب بودهاند.

دوتراسی« که از حمیت خردگرایانه مرسوم در عصر روشنگری بهرهمند بود، همچنین باور داشت که کشف خاستگاه عقاید به راستی امکان پذیر است و اعلام داشت که این علم جدید از همان جایگاه معتبر سایرعلوم نظیر زیست شناسی، برخوردار خواهد شد، دوتراسی استدلال می کرد به علت آن که همه اشکال تحقیق مبتنی بر عقاید هستند پس ایدئولوژی روزی ملکه علوم خواهد شد

اما نه فقط دوتراسی که برای نخستین بار مفهوم ایدئولوژی را به کار گرفت بلکه هیچ یک از متفکران پس از وی نیز نتوانستند تعریف فراگیری از ایدئولوژی ارائه کنند. این شرایط به گونهای شده است که اکنون میتوان گفت هر تعریف کوتاه و یا حتی تعاریف تک جملهای از ایدئولوژی نیز بیش از آنکه پاسخهایی را درباره سرشت ایدئولوژی مشخص کنند، پرسشهایی را درباره آن ایجاد میکنند. البته هر چند مفهوم ایدئولوژی به علت پیچیده بودن از سویی وارتباط بخشی میان نظریه و عمل از سوی دیگر و همچنین حربه واقع شدن در بسیاری از موارد، هیچگاه نتوانسته است تعریف واحدی را پیدا کند، اما باید گفت از میان تعاریف متعدد ایدئولوژی میتوان به مرزهایی نیز دست یافت که حدود و ثغور ایدئولوژی را اگر چه نه به طور مشخص و دقیق اما به صورت نسبی میتواند ترسیم کند. از میان تعاریف مرسوم درباره ایدئولوژی میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:

1.    یک نظام عقیدتی سیاسی متصلب

2.    مجموعهای از عقاید سیاسی عمل مدار1

3.    عقاید طبقه حاکم

4.    جهان بینی یک طبقه یا گروه اجتماعی

5.    یک آیین سیاسی فراگیر که مدعی انحصار درک حقیقت است.

بر اساس آنچه گفته شد، افراد و گروههای بسیاری تاکنون به فراخور پشتوانههای فکری، فلسفی و حتی محیطی خود دست به تعریف ایدئولوژی زده اند که افزون بر تعابیری که در بالا از آن به عنوان مفهوم ایدئولوژی ذکر شد، دارای مفاهیمی خاصتر و دقیقتر هستند.

واژه ایدئولوژی به عنوان یک واژه سیاسی کلیدی نخستین بار از سوی »کارل مارکس« به کار گرفته شد. مارکس در تعاریف خود از ایدئولوژی، بر این باور بود که ایدئولوژی شامل مجموعهای از عقاید و ارزشهایی است که تابع اجتماع یک نظم اقتصادی خاص و انسجام یافته است و فقط با آن واقعیتها و نه حقیقت درونی خود قابل توضیح است

عملکرد ایدئولوژی از دید مارکس و پیروان وی حفظ وضع موجود است و شرایط اجتماعی خاصی را که مورد تأکید قرار میدهد به عنوان خصلتهای پابرجای انسانی معرفی می کند، ایدئولوژی از طبقه حاکم حمایت می کند و این حمایت از طریق اقناع طبقات دیگر به این صورت که تجویزات طبقه حاکم را پذیرا باشند و به طور طبیعی از فرمانهای این طبقه تبعیت نمایند، صورت میگیرد. از این دیدگاه میتوان گفت ایدئولوژی دارای دو عملکرد اصلی مشروعیت بخشیدن و سپس اسطورهسازی و ایجاد وحدت است

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید