بخشی از مقاله
چکیده:
جریان معرفتشناسی معاصر، مؤید آن است که علاوه بر عوامل و ابزارهای معرفتی پیشین، میبایست به نقشهای معرفتی دیگری از جمله انگیزشهای انسانی و عاملیتهای فرهنگیاجتماعی نیز توجه نمود. این امر موجب میشود تا مبانی معرفتی انسانی از انحصار جنبه آگاهانه و استدلالمدار عقلی خارج شود و عوامل روانی انسان را نیز شامل شود. معرفت، جریانی صرفا مادی نیست و خاستگاههای روانی و اجتماعی آن، گاه از عوامل مادی آن پیشی گرفته، جهت و هویت آن را دگرگون میسازد.
جامعهشناسی معرفت، با تمرکز بر شناسایی عوامل اجتماعی و فرهنگی معرفت، میزان نقش آنها پرداخته و به مباحث مختلفی همچون علوم فرهنگی نیز توجه شود، علومی که در آنها مولفههایی همچون اسطوره اهمیت بسیاری دارند.
اسطوره در معنای معاصر آن، بهعنوان یک عامل اجتماعی که ریشه در ناخودآگاه جمعی انسان و جامعه دارد شناخته میشود و میتوان در اکثر عرصههای انسانی بهخصوص عرصههای اجتماعی، آثار حضور آن را مشاهده نمود.
اسطوره، یک برساخته انسانی نیست و پیش از خودآگاهی انسانی وجود داشته است. در این مبنا، نمیتوان دامنه حاکمیت آن بر معرفت بشری را محدود به حوزه معینی نمود و هر جا سخن از معرفت انسانی به میان میآید، اسطوره حضوری فعال دارد. انسان دارای ناخودآگاه فردی و جمعی است که خود را به دریافتهای معرفتی او تحمیل میکنند. عاملیت ناخودآگاه جمعی، بیش از معرفتهای نظری، با معرفتهای عملی و اجتماعی انسان، تعامل برقرار میکند. بر این اساس، نقش عاملهایی همچون اسطوره و افسانه در جهانبینی افراد جامعه و معرفت اجتماعی آنها به میزانی است که غفلت از آنها موجب شناخت ناقص از جامعه شده و درک غیرکاملی از هر اجتماعی را نتیجه میدهد.
این میزان از تأثیر موجب میشود تا در مبحث معرفتشناسی اجتماعی، فصل قابل توجهی برای تبیین و یا به اصطلاح فروید، تعبیر رویاهای اجتماعی گشوده شود.
اسطوره از طریق ناخودآگاه جمعی، تعیّن معرفتهای اجتماعی انسان را، جهتدهی مینماید. براین اساس، جامعهناسیش معرفت، اسطوره و نقش آن در تعیّن اجتماعی معرفت را به عنوان یک مسئله طرح و مورد بررسی قرار میدهد تا کیفیت و میزان تأثیر آن را با دقت معلوم نماید.
مقدمه:
امروزه گاه شاهد این تصور هستیم که عاملیت نمادها و اسطورهها در اجتماع، نسبت به دوران گذشته تغییر کرده و جای خود را به دیگر عوامل اجتماعی داده است . در مقابل این دیدگاه، رویکرد دیگری که در حال شدت و افزایش نیز میباشد وجود دارد که براساس آن، اجتماع بشری هیچگاه دست از نمادسازی و اسطورهپردازی برنداشته و این عوامل همواره از نقشی فعال در جامعه برخودار هستند.
جامعهشناسی معرفت، رابطه میان معرفت و پدیدارهای اجتماعی را دنبال میکند و تلاش دارد تا فرآیندی که از طریق آن معرفتهای بشری شکل گرفته و تحول مییابند را، بررسی، و چگونگی آن را تبیین نماید. ٍ از نظر اندیشمندان اجتماعی، اسطورهها و نمادهای فرهنگی، یکی از پدیدارهایی هستند که در معرفت اجتماعی از عاملیت اساسی برخوردار بوده و با معرفتِ اجتماعی تعامل وثیقی برقرار میکنند. اینکه، تمام یا بخشی از معرفتهای بشری در تعامل با جامعه یّتعن مییابد، محل اختلاف است اما تعین یافتن بخش قابلتوجهی از معرفتهای بشری در جامعه، قابل تردید نیست.
در جامعه، پابهپای رشد علوم طبیعی، گروه دیگری از علوم رشد کردهاند که آنها را میتوان »علوم معنوی« یا »علوم فرهنگی« نامید، علومی که به جنبه روانی و درونی انسان مرتبط میشوند که هنر و فرهنگ را میتوان در این دسته قرار داد.
این بخش از علوم به عینیتیافتگیهای روح انسان در اجتماع مرتبط میشود و برای درک آنها، میبایست به زندگیهای تاریخی و اجتماعی انسان توجه کنیم . »تجربه های زیسته« فردی، که رابطهای میانکُنش فرد با محیط اجتماع است، شرط ایجاد و پرورش علوم فرهنگی هستند.َ نقش علوم فرهنگی و پدیدارهای اجتماعی بر معرفتهای انسانی، در نظر جامعهشناسان، از جمله ماکسشلر مورد تایید قرار گرفته است.