بخشی از مقاله
چکیده:
بحث از علوم انسانی اسلامی، ازجمله تربیت دینی و مبانی آن از مسائل مهم محافل علمی معاصر است که با مطرحشدن مسئله جنبش نرمافزاری روند جدیتری به خود گرفته و اندیشمندان بسیاری درباره آن نظریهپردازی کردهاند. یکی از اولین گامهای ورود به این مسئله، امکان علم دینی یا دینی کردن علوم انسانی، ازجمله دانش تربیت است که در این مقاله به بحث و بررسی آن میپردازیم.
بهطورکلی، علم دینی دارای دودسته مبانی است: مبانی علم شناختی و مبانی دینشناختی. مبانی علم شناختی از سنخ مسائل معرفتشناسی و فلسفه علم است و مباحث دینشناختی متعلق به حوزه الهیات و فلسفه دین است. قلمرو و گستره شریعت مهمترین مبنای دینشناختی علم دینی است که در این مقاله مورد تحلیل و بررسی قرارگرفته است.
نویسنده پس از تبیین بحث و چیستی علم دینی، به تأثیر شناخت گستره دین در تولید تربیت دینی بهعنوان علم دینی پرداخته و دو رویکرد عمده حداقلی و حداکثری در این زمینه را موردبحث قرار داده است. نظریه حداکثری دین رویکردی جامعگرایانه به دین و آموزههای دینی است و هر دو بُعد دنیوی و اخروی دین را شامل میشود. این دیدگاه با استناد به جهتگیری دعوت انبیاء و جامعیت، جاودانگی و خاتمیت دین اسلام اثباتشده است.
مقدمه
علوم انسانی، از جمله علوم تربیتی، و جایگاه و ارزش آنها یکی از مباحث مهمی است که در چند دهه گذشته، ذهن بسیاری از دانشمندان دیندار را به خود مشغول کرده است. این علوم پایه و اساس هر نوع تغییر و تحولی است و در طول تاریخ، همواره نقش عمدهای در انسانسازی و فرهنگسازی داشته است. در این میان بحث از بومیسازی علوم انسانی و اسلامی کردن آن یا به تعبیر دیگر تولید »علم دینی - religios science - «، به ویژه در حوزه علوم تربیتی، روانشناسی و جامعهشناسی، مسالهای است که در چند سال اخیر در کشور ما مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. بنابراین تبیین علم دینی و تفکیک مرزهای آن از علم سکولار، یکی از اساسیترین گامهای ورود به بحث علوم انسانی اسلامی و بومیسازی آن است.
در جهان مسیحیت با ظهور عصر روشنگری و گسترش نحلههای فلسفی تجربهگرا، علم به مفهوم جدید آن به تدریج جای تعالیم دینی را گرفت و دین به طور کلی از صحنه مباحث علمی کنار گذاشته شد و فرایند قداستزدایی از علوم و معارف شروع شد
علم جدید ویژگیهای منحصر به فردی داشت که آن را از علوم و معارف پیشینی- دینی، فلسفی و غیره، متمایز میساخت و مهمترین ویژگی آن منحصر نمودن روش شناخت در حس و تجربه و نفی روشهای دیگر بود. با وجود این، امروزه بر همگان آشکار گردیده که علوم متجددانه و غیر دینی دچار پارهای محدودیتها و کاستیهای نظری و نیز پیامدهای منفی عملیاند و همان گونه که استاد مطهری متذکر میشود هیچ چیز گرانتر و مشؤومتر از جدایی دین و دانش نیست
از این رو چندی است که در جهان غرب در راستای رفع این نواقص، مساله »الهی کردن علم« و یا »علم خداباورانه« مطرح شده است و به طور روزافزون، دانشمندان و متخصصان علوم تجربی به سوی دین و معنویت گرایش پیدا کردهاند. در بیست سال گذشته چند کنفرانس در این خصوص برگزار شده است و آخرین آنها »کنفرانس علم در یک زمینه خداباورانه« بود که در تابستان سال 1998 در کانادا برگزار شد
اما در جهان اسلام، افزون بر توجه به کاستیهای علوم غیر دینی، عوامل دیگری در تسریع حرکت دینیسازی یا اسلامی کردن علوم موثر بوده است. ورود علوم متجددانه و غیر دینی به جوامع اسلامی، محیطهای علمی این جوامع را با نوعی دوگانگی روبه رو ساخت؛ از یک سو، میل به حفظ ارزشهای دینی و اسلامی وجود داشت و از سوی دیگر، علومی آموزش داده میشود که مجال چندانی برای پایبندی به باورها و ارزشهای دینی باقی نمیگذاشتند و از این گذشته، مشاهده رکورد جوامع اسلامی به دلیل بیتوجهی به علوم طبیعی و انسانی، و پیشرفت جوامع غربی به دلیل استفاده از آنها، اندیشمندان مسلمان را به بهرهگیری از این علوم فرا میخواند؛ ضمن آنکه ناسازگاری بخشی از مبانی و نظریات یاد شده با مبانی و آموزههای دینی، و غیر یقینی بودن یافتههای علمی، مانع از پذیرش کامل و بیچون و چرای متجددانه و روشهای آنها همت گمارند؛ چرا که تضمین رشد اجتماعی وصنعتی توأم با تداوم حیات معرفت دینی، نیازمند نگرشی جدید به علومی بود که گاه با معارف دینی سر ستیز داشتند.
بسیاری از دیدگاههای مطرح در زمینه علم دینی، شرط اساسی دینی بودن علوم را پیروی از اصولی میدانند که برآمده از دین باشد. در این دیدگاهها از این اصول به مبانی متافیزیکی، نظام ارزشی، اصول جهانبینی و تعابیری از این دست یاد میشود. تأثیر این مبانی در علوم، غیرقابل انکار است و بیشتر دیدگاههای مطرح در فلسفه علم و علوم اجتماعی به آن اذعان نمودهاند. اما در علوم انسانی به واسطه رابطه تنگاتنگی که با ارزشها و عقاید دارد این تأثیر، جدیتر و عمیقتر است. تریگ در این زمینه میگوید »علم اجتماعی نمیتواند فرضهای فلسفی را نادیده انگارد، زیرا آنها برای تعیین کانون توجهاش سودمنداند
طرح ایده علم دینی و به تبع آن، »تربیت دینی - religious education - « بحثهای فراوانی را برانگیخته است. بسیاری از این مباحث به دو جنبه علم دینی بازمیگردد؛ یکی اینکه »علم« است و دیگری اینکه »دینی« است. پرسش اصلی در جنبه نخست این است که آیا علم را میتوان به دینی و غیر دینی تقسیم کرد و آیا ویژگیهای علوم، اجازه دینی شدن را به آن میدهد.
این دسته از مباحث را که بیشتر با فلسفه علم آمیخته است، با عنوان »مباحث علمشناختی« و اصول و مبانی مطرح در این زمینه را با عنوان »مبانی علمشناختی« میشناسیم. پرسش اساسی در جنبه دینی علم دینی این است که به فرض اینکه علم، دینی و غیردینی دارد؛ آیا دین، امکان و توان دخالت در علم را دارد؟ دین به طور عام و اسلام به طور خاص با دارا بودن چه ویژگیهایی میتواند به عرصه علوم پا نهد؟ این ویژگیها را با عنوان »مباحث دینشناختی« و مبانی علم دینی در این زمینه را مبانی دینشناختی یاد میکنیم.
در مبانی علمشناختی، موضوعاتی همچون مشخصههای تمایز تحقیقات در علوم انسانی از دیگر پژوهشها، روشهای مطالعه انسان و کنش انسانی در حوزه فردی و اجتماعی، شرایط صحت تبیین در علوم انسانی و شأن معرفتی گزارههای علوم انسانی قابل بررسی است.
هدف بحث از مبانی دینشناختی، بررسی ویژگیهایی در خود دین است که برخورداری از این ویژگیها یا نبود آنها در دین اسلام، ورود آن را به عرصه علوم ممکن یا ناممکن میسازد. در بررسی مبانی دینشناختی علم دینی - اسلامی - نیز پرسش اصلی این است که برخورداری دین اسلام از کدام ویژگیها، ورود این دین را به حوزه علوم انسانی ممکن میکند. ویژگیهای دین در این زمینه با بررسی چند اصل آشکار میشود:
نخست اینکه آیا باور دینی صادق است و دین از حیث معرفتشناختی حجت است؛ دوم اینکه دین اسلام در زندگی بشر به دنبال چه اهدافی است. آیا هدف این دین تنها سعادت اخروی و رسیدن به نجات در سرای دیگر است یا اینکه سعادت در زندگی این سرا نیز از اهداف این دین است؛ سوم اینکه آیا فهم آنچه از محتوای این دین به دست ما رسیده، ممکن است و در صورت امکان فهم، آیا این فهم معتبر است؛ چهارم اینکه شمول گستره دین اسلام نسبت به امور دنیوی و حدود دخالت دین در دنیا تا کجاست؛ پنجم اینکه آیا زبان دین به طور کلی و دین اسلام به طور خاص، مجوز ورود این دین را به موضوعات علوم انسانی میدهد.
گفتنی است این مبانی از حصر عقلی به دست نیامده و ممکن است بتوان مواردی را به آن افزود. در این نوشتار به دنبال تبیین امکان تحقق »تربیت دینی« - اسلامی - به عنوان »علم دینی« بر مبنای قلمرو و گستره دین هستیم؛ ویژگیهایی که وجود آنها در اسلام، سخن گفتن از علم دینی - تربیت اسلامی - را ممکن میسازد.
چیستی علم دینی
رایجترین تلقیای که از »علم دینی« مانند روانشناسی، جامعهشناسی، علوم تربیتی و ... در جامعه ما وجود دارد B و »مخالفان و منتقدان علم دینی«غالباً این معنای علم دینی را مورد بحث و نقد قرار میدهند - ملکیان، B - 1381 این است که مسلمانان با مراجعه به متون معتبر دینی - کتاب و سنت - از نو به تولید علم همت گمارند و فقط با تکیه بر آموزههای نقلی، علم جدیدی پدیدآورند
اما حقیقت این است که تقریباً هیچ یک از مدعیان اصلی »علم دینی «مثلاً: - باقری، 1382؛ گلشنی، 1380؛ نصر، 1381؛ و جوادی آملی، - 1386 و حتی پیروان فرهنگستان علوم اسلامیمثلاً: - میرباقری، 1387 و جعفرزاده، - 1385، چنین سخنی بر زبان نراندهاند. مساله اصلی این است که بین عقلانیت کنونی بشری و درک متعارف انسانها از آموزههای وحیانی ناسازگاری پدید آمده و بحث از علم دینی در واقع، بحث بر سر این است که آیا میتوان »علم«ی داشت که »هم عقلانیت بشری« را جدی بگیرد و »هم توجه جدی و عمیقی به آموزههای وحیانی« داشته باشد؟