بخشی از مقاله
چکیده
ادبیات تطبیقی از شاخههای جدید و جذاب ادبیات معاصر است که امروزه به جهت تنوع مضامینی که دارد مورد توجه بسیاری از پژوهشگران و ادبدوستان واقع شدهاست. در این پژوهش سعی بر آن است که با بررسی تطبیقی عنصر شخصیت و شخصیتپردازی در گزیدهای از داستانهای کوتاه و رمانهای جلال آلاحمد و یوسف ادریس، دو نویسندهی رئالیست ادبیات ایران و مصر، نقاط تفاوت و اشتراک آن دو را در بکارگیری این عنصر داستانی، مورد بررسی قرار دهیم.
شخصیت و شخصیت پردازی از عناصر مهم و حیاتی داستان است که وجود آن را میتوان شکل دهندهی طرح کلی داستان بهشمار آورد. در این بین نویسندگان بسیاری با پرداخت زیبای شخصیتهای داستانیشان توانستهاند آثار زیبا و فوقالعادهای را به نمایش بگذارند، از جملهی آنها جلال آلاحمد و یوسف ادریس میباشند که استفاده از شخصیتهای واقعی و متوسط جامعه از نقاط اشتراک شخصیتهای داستانیشان بهشمار میآید، و تفاوت در نحوهی شخصیت پردازی آن-ها، شیوهی پرداخت قهرمانان داستانهایشان و توجه به شخصیتهای فرعی، از وجوه تفاوت دو نویسنده در بکارگیری این عنصر داستانی میباشد.
مقدمه
ادبیات تطبیقی از زیر شاخههای نقد ادبی است که امروزه به جهت جدید بودن و تنوع اهداف و مضامینش مورد توجه پژوهشگران و محققان واقع شده و آنان را برآن داشته تا تحقیقات گستردهای را در این زمینه به انجام برسانند. این زیر شاخهی ادبی، نخستین بار توسط "ویلمن" فرانسوی در سال 1827م. شناخته شد و پس از آن بوسیلهی "سنت بوو"، دیگر منتقد مشهور فرانسه رواج یافت.
ادبیات تطبیقی در حقیقت انتقال پدیدههای ادبی یک ملت به ادبیات دیگر ملتها است. این انتقال در زمینههای مختلفی همچون واژهها و موضوعات، تصاویر و قالبهای مختلف بیانی، احساسات، عواطف و ....... است که به شرط اختلاف زبانی دو نویسنده یا دو شاعر یا دو ادیبی که مورد بررسی واقع میشوند، در حوزهی ادبیات تطبیقی قرار میگیرد.
عنصر شخصیت، از عناصر مهم و حیاتی داستان است که نویسندگان خلّاق و ماهر جهان با بکارگیری درست و زیبای آن، توانستهاند آثار جذاب و ماندگاری را به عرصهی ادبیات جهانی عرضه دارند. از جملهی این نویسندگان جلال آلاحمد و یوسف ادریس دو نویسندهی بزرگ ادبیات معاصر ایران ومصر است.
در این پژوهش سعی بر آن است تا با بررسی تطبیقی عنصر شخصیت در برخی داستانهای کوتاه و رمانهای این دو نویسنده، نقاط اشتراک و تفاوت آنان را در بکارگیری این عنصر داستانی مورد بحث قرار دهیم. در ابتدا بصورتی مختصر نگاهی به زندگی، آثار و سبک دو نویسنده خواهیم داشت. پس از آن به تعریف شخصیت پرداخته و سپس بررسی داستانهای دو نویسنده را مورد کنکاش قرار میدهیم.
جلال آل احمد
جلال آل احمد در 11آذر سال 1302ش. در تهران چشم به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی خود را در محلهشان به اتمام رساند و با وجود مخالفت پدرش توانست مدرک فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران کسب کند. اما به جهت ناتمام گذاردن پایان نامهی دکتریش از دریافت مدرک دکترای خود در این رشته باز ماند. اما با این وجود و بجهت ذوق سرشار و استعداد فوقالعادهای که در داستانپردازی داشت توانست با نوشتن داستانهای متعدد، خود را در ادبیات معاصر ایران صاحب نام و سبکی خاص گرداند.
آل احمد با چاپ نخستین داستان خود بهنام "زیارت" در مجلهی "سخن" وارد عرصهی ادبیات شد و توانست با انتشار آثار دیگرش، خود را در این زمینه به عنوان نویسندهای صاحب سبک معرفی نماید. وی در سال 1348ش. وبا مرگی مشکوک دیده از جهان فروبست.
آل احمد نویسندهای رئالیست است. بنابراین در تمام داستانهایش شاهد درونمایههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی هستیم که هر کدام به نوعی بازتابدهندهی واقعیات زندگی در میان اقشار مختلف جامعهی ایران است. نیز گرایش آلاحمد به ادبیات متعهد و استفادهی ماهرانه وی از زبان عامیانه در آثارش از جمله ویژگیهای سبک داستانی او بهشمار میآید.
نثر داستانی آل احمد تلگرافی، صریح، با جملاتی کوتاه و بریده بریده است و استفاده از زبان عامیانه و محاورهای در کنار وجود لحنهای مختلف خصوصاً لحن زنانه در داستانهایش از عوامل جذابیت آنها بهشمار میآید. آلاحمد علاوه بر داستاننویسی در دیگر زمینههای ادبی همچون ترجمه، سفرنامه، ومقالهنویسی نیز دستی داشته و از جمله سخنپردازان موفق در این عرصه بهحساب میآید.
در یک نگاه کلی میتوان آثار آل احمد را به پنج بخش تقسیم نمود. -1 داستانهای کوتاه از جمله: سهتار، دیدوبازدید، ازرنجی که میبریم و... -2 رمانها: مدیرمدرسه، نون و القلم، سرگذشت کندوها و... -3 سفرنامهها: خسی در میقات، سفر به ولایت عزرائیل و... -4 مقاله: غربزدگی، ارزیابی شتابزده، در خدمت و خیانت روشنفکران و... -5 ترجمهها: بیگانه و سوءتفاهم از آلبر کامو، قمارباز از داستایوسکی و...
یوسف ادریس
یوسف ادریس در 17 مایو سال 1927م. در استان شرقیهی مصر از پدر و مادری روستایی زاده شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند و برای ادامهی تحصیل در رشتهی پزشکی عازم قاهره گردید. وی نخستین نوشتههایش را در روزنامهی "الاهرام" منتشر میساخت. وپس از آنکه به مهارت کافی در نوشتن داستانکوتاه رسید به نوشتن رمان روی-آورد."أرخص اللیالی" اولین مجموعهی داستانی او با موضوعی دربارهی واقعیتهای زندگی اجتماعی و سیاسی مصر در آن دوره بود که در سال 1954م. منتشر شد. وی سرانجام در سال1991م. و بجهت ابتلا به سرطان درگذشت.
یوسف ادریس از نویسندگان بزرگ مکتب رئالیست در ادبیات مصر میباشد که در تمامی داستانهایش توجه به اجتماع و زندگی مردم در قالب پرداخت به انواع مشکلات و دردهای گریبانگیر آنها وجود دارد. وی اگرچه تحت تأثیر ادبیات غرب خصوصاً نویسندگانی همچون "چخوف" و "موپاسان" بوده - عبدالحسین فرزاد.میانبری بر ادبیات معاصر عربی. -
www.noormags.or. اما سعی نموده است با ایجاد فضای محلی و بکاربردن مضامینی واقعی داستانهایش را با ذوق وسلیقهی هموطنانش، همخوانی داده و باعث ایجاد صمیمیت در آنها شود. داستانهای یوسف ادریس در کنار ملموس بودن مضامینشان، خواننده را به تفکر واداشته و او را در درک معنای موردنظر نویسنده به تکاپو وامیدارند. در واقع میتوان گفت این سختنویسی یوسف ادریس است که مهارت وی را در میان دیگر ادیبان مصری به اثبات رسانده، و او را به عنوان نویسندهای با قدرتخیّلت و داستانپردازی فوقالعاده، به ادبیات جهانی معرفی میکند.
یوسف ادریس علاوه بر داستانهای کوتاه و بلند، در زمینههای نمایش نامه و مقاله نویسی نیز دارای تبحر بوده و آثار متعددی از خود به یادگار گذاشته است.
أرخص اللیالی، بیتٌ مِن لحم، أقتلها، أنا سلطان قانون الوجود، مسحوق الهمس از جمله داستانهای کوتاه وی، و الحرام، لعیب،ا البیضاء، العسکری الأسود، رجالٌ وثیران از رمانهایش والفرافیر، ملک القطن، المهزله الأرضیه از نمایشنامههای ایشان میباشد.
شخصیت و شخصیت پردازی
به افرادی که در داستان، نمایشنامه، روایت و.....ظاهر میشوند واعمال وحوادث داستانی را به وجود میآورند شخصیت، وبه آفرینش این اشخاص وبازگویی اعمال ورفتار آنها شخصیتپردازی میگویند. بسیاری از صاحب نظران شخصیت را مهمترین عنصر داستان دانسته ودر تعریف آن میگویند: شبه شخصیتی است تقلید شده از اجتماع که بینش جهانی نویسنده بدان فردّیت وتشخّص بخشیده است
"یونسی" در هنر داستان نویسی، شخصیت را مهمترین عنصر منتقل کنندهی تم وطرح داستان میداند. - یونسی، - 451:1355 "براهنی" نیز در کتاب قصه نویسی خود، معتقد است: عامل شخصیت محوری است که تمامیّت قصه بر مدار آن میچرخد وکلیهی عوامل دیگر عینیت کمال، معنا، مفهوم وحتی علت وجودی خود را از عامل شخصیت کسب میکنند.
در کنار این اظهارات، عقیدهی دکتر "یوسف نجم" بر این است که شخصیت اگر چه عاملی مهم وسازنده در داستان به شمار میآید اما ارزش واهمیت آن در گرو آفرینش وپیچیدگی حوادث داستان میباشد وخود به تنهایی ارزش چندانی ندارد، بلکه پیرو طرحی است که نویسنده برای آن ریخته است وباید بر اساس آن حرکت نماید.
داستان به طور کلی از شخصیتهای اصلی وفرعی ساخته میشود. شخصیتهای اصلی، افرادی هستند که داستان برگرد وجود آنها واعمال ورفتارشان میگردد وگفتار وحرکت آنان، پله پله خواننده را به سمت نقطهی اوج ودر نهایت، هدف ونتیجهی داستان سوق میدهد. شخصیتهای اصلی در استحکام پیرنگ داستان نقش مهم وتعیین کنندهای ایفا می-کنند اما شخصیتهای فرعی، بیشتر در حاشیهی داستان نمود دارند؛ آنها نقش مهمی را در توضیح حوادث داستان ایفا نموده وخواننده را در نقاط کور عمل داستانی، هدایت مینمایند.
همچنین با آشکار سازی برخی خصلتهای اشخاص اصلی، نظم وانسجام خاصی به پیرنگ داستان میبخشند. - براهنی، - 46:1362حال اگر بخواهیم نخستین نشانه وویژگی شخصیتهای اصلی وفرعی داستان را مشخص کنیم آن را در ساده یا پیچیده بودن این عنصر داستانی مییابیم چرا که هر کدام از شخصیتهای اصلی وفرعی داستان میتوانند ساده، پیچیده ویا تلفیقی از سادگی وپیچیدگی باشند