بخشی از مقاله

چکیده

قالب غزل پاره ،غزلِ دو ، سه یا چهار بیتی است که می تواند منسجم ترین شمایل غزل فارسی باشد. در میان قالب های سنتی ، غزل ، همواره محبوب و معمول بوده است. غزل پاره نیز با آنکه موجودیتش توسط شاعران سنتی سرا قابل انکار نبوده اما هیچگاه مورد توجه جدی قرار نگرفته و نام و نشانی در ادبیات فارسی نداشته است ، چراکه پیشتر چنین ضرورتی وجود نداشته است

امروزه تمایل به کوتاه نویسی و مختصر خوانی بیش از پیش محسوس است. قالب غزل فارسی در بطن خویش
ظرفیتی پنهان برای رفع این نیاز دارد که تقریبا دست نخورده باقی مانده است. ظهور غزل پاره در میان قالب های شعر فارسی ، از نیازهای غزل امروز است که می تواند راه گشای بسیاری از شاعران سنتی سرا باشد.

مقدمه :

اگرچه ممکن است نام بیش از 60 یا70 غزلسرای برجسته در حافظه ی ادبیات فارسی ، باقی نمانده باشد ، اما این که تعداد غزلسرایان ، بسیار بیش از این عدد باشد امری مسلم است . بر این اساس همواره کفه ی اقبالِ غزل ، از هر نظر، نسبت به سایر قالب های شعر فارسی ، سنگین تر بوده است. این امر غیر از موزون و خوشتراش بودن ، به سبب قابلیت انعطاف محتوای غزل نیز بوده است.

چونان که غزل فارسی ، با مفاهیم عاشقانه متولد می شود ، به عرفان می گراید ، تلفیق عرفان و عشق را تجربه می کند ، خیال پرداز و روایتگر می شود ، تصویرگرایی عینی را از سر می گذراند و حتی در مواقع نیاز ، اجتماعی می شود و با درد مردم می آمیزد . چنین موجود سرزنده و همراهی که با هرآنچه در طول زمان ، در ساحت شعرفارسی رخ داده به خوبی سازش کرده است ، امروز نیز با نیاز به مختصرگویی در شعر ، بنای مدارا گذاشته است و با عرضه ی منسجم ترین گونه اش در قالب » غزل پاره « می کوشد همچونان زاینده و پویا باشد

شرح مبحث :
غزلپاره، شعری است با مشخصاتِ قالب غزل فارسی، به تعداد ابیات دو، سه یا چهار بیت.

غزلپاره برخلاف نامش، نه تنها یک قالبِ وابسته نیست، بلکه مستقل است و اعلام یک وضعیت تازه در شکل بیرونی شعر فارسی با تعداد دو الی چهار بیت در اوزان مختلف. در واقع این قالب، فرمی بیرونی دارد که از غزل کوتاهتر و از دوبیتی و رباعی بلندتر است. بر خلاف دوبیتی و رباعی که انرژی ذهنی شاعر در مصرع آخر آنها نهفته است، در غزلپاره تمامی ابیات به شکل متوازن میدان مانور ذهنی و زبانی شاعر هستند و کیفیت هیچ بیتی، قربانی فرم درونی قالب نمیشود.

اگر دوبیتی فرمی بسته و رباعی حالتی کوبشی دارد و سهگانی که قالبی جدید در دوران اخیر است، هر دو ویژگی را از دوبیتی و رباعی وام گرفته است، غزل پاره میکوشد فرمی متوسع، زنده و ارگانیک داشته باشد و زیباییشناسی متفاوتی را به مخاطب عرضه کند.

باز یا بسته بودن فرم، کوبشی بودن یا نبودن، خط سیر روایی داشتن یا نداشتن، و یا وفاداری به زندگی امروز یا دیروز در غزلپاره امری دیکتهشده نیست و صرفاً به گرایش زبانی، ذهنی و ذائقه تصویری غزلپارهسرا بستگی دارد. دوبیتی و رباعی اگر چه مولود نیاز شاعر و مخاطب به شعر کوتاهِ موزوناند، اما وزن این دو قالب، بهویژه دوبیتی، تا حدی بسته و یکنواخت است و به همین دلیل هم نمیتواند برای وارد کردن ترکیبات و عبارات و دغدغههای متنوع، اختیار عمل کافی به شاعر بدهد. حتی موسیقی این دو قالب نیز اگر چه عمیق و تاثیرگذار است، گاه تا حدی کلیشه، بازدارنده و کسالتآور میشود.

از این رو نیاز به قالبی که دارای ابیات کم، اوزان متنوع و موسیقی گردشی باشد، کاملا حس میشد و تلاش برای شخصیت دادن به این قالب، پاسخی دقیق به این نیاز همیشگی است. میدانیم که شعر کوتاه فارسی در قالبهای کلاسیک، یا دو لختی بوده؛ مثل تکبیتی، یا چهارلختی بوده؛ مثل دوبیتی و رباعی. و در بازتعریف شعر کوتاه، عمدتاً در قالبهای کلاسیک به تعداد چهار مصرع و در شعر نو، به پنج سطر بسنده شده است. در حالی که غزلپاره میخواهد ضمن رعایت اصل کوتاهی، از یک سو فاصله کمّی خود را با این قالبها حفظ کند و از سویی دیگر به مرزهای غزل نیز نزدیک نشود.

و این یعنی کشف ظرفیتی تازه برای شعر فارسی، که اگر چه تاکنون برخی از شاعران کلاسیک، جست و گریخته آن را تجربه کردهاند، اما آن را به عنوان تجربهای ناقص و ناتمام از یک قالب دیگر دیدهاند، نه حرکت در قالبی که دارای اصالت و شخصیتی مستقل است. به عبارتی دیگر، این ابیات را شکل ناتمام یک غزل بلندتر میدیدهاند و برای آن ارزش یک شعر مستقل قائل نبودهاند.

غزلپاره غافلگیری نهایی را امری کیفی و در خدمت زیباییشناسی شعر می داند، نه شگردی برای توجیه تنگناهای قالبی. ممکن است غزلپاره حتی پایانی باز داشته باشد؛ و این با ناتمام بودن سوژه فرق دارد.

اتفاقی که در زمان ما رخ داده است، تأکید بیش از پیش بر اصل ایجاز در سرایش است. شاید خلق قالب »سهگانی«، کوتاهههای چندسطری و حتی تک سطری از همین احساس نیاز نشئت گرفته است.اما نباید در سراسیمگیهای ناشی ا ز عصر شتاب، رسالتهای ذاتی شعر را از یاد ببریم. اگر اندیشه یا حرف حساب و تأکید بر گزیدهگویی، بخشی از رسالت شعر است؛ تخیل، فضاسازی، تصویرگری و مجال برای انتقال حسهای عمیق انسانی یا تجربههای ناب مشترک و... نیز روی دیگر آن است. سرعت انتقال مفاهیم موجز، در اشعار کوتاه گاهی چنان است که فرصت تجسم تصویر را به مخاطب نمی دهد. میتوان چنین حالتی را به برقگرفتگی ذهنی تشبیه کرد. در این که کوتاههها اکنون قالبهای شناختهشدهای هستند که علاقهمندان و متولیانی دارند شکی نیست و نویسنده نیز قصد تبری از این قالبها را ندارد.

به شهادت پیشینه ی هزار ساله ی ادب پارسی ، غزل یکی از فاخرترین ، غنی ترین و باشکوه ترین قالب های ادبی است.

بنا بر این اگر بتوان با خیال راحت از »غزل « به عنوان یکی از قالبهای محبوب و معمول شعر فارسی نام برد، لازم است اضافه کنم، هرچند تعداد ابیات غزل ناب را بار و کشش مضمون و تبحر شاعر تعیین میکند، با این حال زمانه کممشغلگی و فراغت روان آدمی سپری شده و اقتضائات عصر شتاب موجب شده است که عمده غزلسرایان مطرح معاصر به همان تعداد اندک ابیات بسنده کنند و از شاعران کهن هم غزلهای کوتاه تر پسندیده شود. این توجه شاعر به روحیات مردم زمانهاش است ؛ این که شاعر نمیتواند بدون درنظر داشت رغبت مخاطب ساز خود را بزند.

اگر تعداد ابیات غزل یک محدوده قابل گزینش توسط شاعر باشد، می شود بیرون از تعریف دیگران، ابتدای این خطکش را دوبیتی یافت ، چرا که مثلاً نمیتوان غزل تکبیتی سرود. پس برای حفظ ساختار معمول غزل حضور حداقل دو بیت لازم است. برای انتهای آن هم می شود یک علامت واگرا تصور کرد تا هر کس بنا به التزام مطلب و توان سرایش، طبع خویش را بیازماید. چرا که غزلهای بالای بیست بیت در کار غزلسرایان سراغ داریم و بیشتر یا کمتر از این تعداد ابیات هم قابل تصور و موجود است .

با این وصف اگر احساس نیاز به ایجاز، شعر را به سمت کوتاهههای تکضربه ای کشانده است، تا جاییکه مثلاً قالب سهگانی به ما اجازه می دهد در این ساختار مختصر با وزن داخل شویم، چه چیزی مانعمان میشود تا از ظرفیت های فراموششده غزل برای پویایی این قالب محبوب و معمول استفاده کنیم؟

غیر از آن که در شعر امروز ضرورت رعایت حدودی از ایجاز و پروردگی مضامین، کمی بیش از گذشته است، محدودیتهای وزن، قافیه و ردیف هم از بدیهیات قالبهای سنتی است. همین محدودیتها، حفظ ظاهر را هم،
علاوه بر پختگی محتوا بر دوش شاعر بار میکند که شاعر شعر عروضی و سنتی، شاید بهتر میداند چه می گویم. و این سبب می شود تا بسیاری از واژهها که خانواده پرجمعیت و مطلوبی ندارند از دایره قافیه بیرون روند و محدوده تنگتر گردد.

»غزلپاره یا شعر ساحلی« تعریف تازه یا ساختار جدیدی نیست و کاشف این گونه تنها طرحی منسجمتر به سیاق غزل مینماید، با این اندیشه که واژههای بیشتری فرصت حضور در دایره مضمونپروری شاعر را بیابند.

غزلپاره آنگونه که گذشت، سرآن ندارد که قالبی نو عرضه کند، بلکه بر آن است تا گوشهای از سراچه متروکمانده غزل را احیا کند.

اگر بپذیریم که هر یک از قالبهای شعر قابلیت خاصی دارد و برای موقعیت ویژهای متناسب تر است، از آن سوی هم میشود انتظار داشت که برای بیان موقعیتهای مختلف، قالب های متفاوتی از شعر لازم باشند تا بتوانند همه محدوده نیازهای احساسی و فکری انسان را بپوشانند. و به واقع این احساس نیاز بود که به تدریج دایره قالبهای شعر فارسی را گسترش داد. به راستی اگر قالب رباعی نبود، دست ما در پی چیزی میگشت و بسیاری از حالات و موقعیتهای احساسی ما ناگفته می ماند. و همین طور اگر قالب مثنوی نبود، هیچ یک از منظومههای داستانی و عرفانی شعر فارسی به شکلی که هست امکان پیدایش نداشت. به همین ترتیب قالب مستزاد برای شعرهای تحرکبخش اجتماعی یا طنزآمیز مناسبت داشته است و ترکیببند برای مرثیه.

اما این که میگوییم ما برای حالات و مقامات گوناگون به قالبهای گوناگون نیاز داریم، لزوماً به این معنی نیست که میزان کاربرد همه قالبها میباید به یک اندازه باشد. این مسلم است که بعضی قالبها از جهات گوناگون قابلیتهای بیشتری دارند.

از آن روی که قالب های شعر بر اساس ترتیب قافیه ها و در موارد اندکی با شاخص وزن مشخص میشوند، میشود گفت که عمده چیزی که یک قالب را برجسته میسازد، عیار موسیقی کناری در آن است. یعنی این که مخاطب تا چقدر و به چه شکل از قافیههای شعر شگفتزده شود و لذت ببرد. در بعضی قالبها عیار قافیه بسیار کم است، یعنی قافیه تقریباً نامحسوس است، مثل چهارپاره. در یک چهارپاره دهبندی - چهل مصراعی - شاعر فقط به قافیه ساختن ده مصراع با مصراعهایی دیگر ملزم است. حالا این را مقایسه کنیم با یک مخمس هشتبندی - باز هم چهل مصراعی - که شاعرش به قافیهساختن بیش از سی مصراع با ده مصراع دیگر ملزم است.

قالب غزل از این نظر در تعادل است، یعنی نه سرشار از قافیه است و نه چنان خلوت که قافیههای شعر را از یاد ببری. درست در جای خاصی، قافیههایی با ساختار واحد تکرار میشوند. افزون بر این، غزل از مزیت بزرگ
مقفّیبودن بیت اول برخوردار است، بر خلاف قطعه.

غزل از دیر باز با تعداد ابیات حدود شش تا ده B پانزده شناخته می شده است، هرچند غزل پنجبیتی و گاه حتی بیست و چند بیتی هم داشته ایم. از این بیشتر هم البته به نوعی دست ما باز است، قالب قصیده را داریم که برای صدها بیت هم آمادگی دارد.

بیشتر فضاهای لازم به وسیله قالبهای مختلف پوشانده شده است. در شکل چهارپاره، شعر میتواند حتی یک بند داشته باشد که در این صورت میشود قطعه دوبیتی. قطعه از دو بیت تا حدود سی چهل بیت یا بیشتر هم امکان وقوع دارد. مثنوی میتواند یک بیتی باشد که میشود تکبیت مقفا. میتواند دوبیتی باشد و یا بیشتر. اما این که بخواهی شعری بگویی که از جنس غزل باشد، ولی کوتاه تر از پنج بیت. این فضا تا کنون در شعر فارسی خالی مانده است. انگار یک نقطه نامکشوف در شعر ماست، و این چیزی است که میشود »غزلپاره.«

نیک میدانیم که هر قدر هم ما در نظر از یک ضرورت دفاع کنیم، تا شاعران ما در عمل به آن گردن ننهاده باشند، سودی ندارد. اینجا شواهد نشان می دهد که این ضرورت در عمل وجود داشته است. بسیار شاعران ما از دیرباز تا کنون شعرهایی از این دست سرودهاند .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید