بخشی از مقاله

چکیده

هدف از پژوهش حاضر بررسی مضامین فلسفی داستانهای قصههای خوب برای بچههای خوب اثر مهدی آذر یزدی - مثنوی مولوی - به قصد استفاده در برنامه فلسفه برای کودکان است که با روش پژوهش فلسفی انجام شده است. برای این منظور نخست به بررسی برنامه فلسفه برای کودکان ازمنظر لیپمن و چگونگی توسعه و پیدایش این برنامه با هدف شناسایی رویکردهای مختلف در این برنامه پرداخته شد، آنگاه نشان داده شد که هر کدام از رویکردها به فلسفه برای کودکان به جنبه خاصی ازفلسفه تأکید دارند.

با پذیرش اهمیت متن برخواسته از فرهنگ جامعه داستانهای خوب برای بچههای خوب انتخاب و باعنایت به ساحتهای فلسفه، مسائل اساسی فلسفه در سه قلمرو هستیشناسی، شناختشناسی و ارزششناسی مشخص و درهر قلمرو، سؤالات مهمی طرح و برای هر کدام از سؤالات نمونه داستانی از داستان های مثنوی و مولوی آذر یزدی ارائه شده و نتایج نشان داد: فراهم کردن محتوای فلسفی متناسب با فرهنگ بومی برگرفته از آثار آذر یزدی و بازنویسی آنها متناسب با سن کودکان به گونهای که درآن به ابعادی چون فرایند تفکر، محتوای فلسفی، غنای ادبی و ویژگی فرهنگ وابسته بودن تفکر توجه داشته باشد، امکانپذیر است.

-1مقدمه

جهان امروز به سرعت در حال تغییر است به طوری که دانش در پنج سال اخیر دو برابر شده و تصور بر این است که تا سال 2020 هر 73 روز دانش بشری دو برابر خواهد شد، همچنین جهان امروز از شکل صنعتی فراتر رفته و به جهان یادگیرنده تغییر شکل یافته است - کاستا1، . - 62 : 2006 بر این اساس، پیش بینی دانشی واقعی که بتواند در آینده پاسخگوی نیازهای زندگی افراد باشد بسیار مشکل شده است، این وضعیت اقتضا میکند که نظام آموزش و پرورش بر آموزش مهارتهای ضروری برای دریافت اطلاعات، سازمان دهی اطلاعات، و استفاده از اطلاعات تمرکز کند

اگر بخواهیم کودکان را برای چالشهای آینده آماده کنیم، باید مهارتهای ویژهای را به آنها بیاموزیم که بر اساس آن بتوانند بر زندگی و یادگیری خود مسلط شوند، زیرا برای یادگیری نباید پایانی در نظر گرفت . آنها به دانش نیازمندند، اما مهم تر از آن، به قابلیت کسب دانش جدید نیازمندند. آنان به دانشی نیاز دارند که خود به دست آورده باشند؛ »دانشی که خود تولید یا بازتولید کرده باشند

شالوده مهارتهای فکری کودکان باید از همان سالهای اولیه زندگیشان پیریزی شود، زیرا فراخاندیشی در همان سال هایی آغاز میشود که شخصیت کودک شکل میگیرد. آنها باید با نگرشی باز به آینده خود بنگرند، فراخاندیشی باعث میشود تا فرد خودمحور نباشد و تعصب نورزد

از اینرو در سالهای اخیر، علاقه به تقویت مهارتهای تفکر و بالابردن سطح یادگیری و باسوادی در نظام آموزش و پرورش جهان به طور فزایندهای رواج یافته است وبه دنبال آن از دهه 1970 نهضتهای تربیتی متعددی، از جمله آموزش تفکر خلاق، آموزش تفکر انتقادی، برنامه درسی فکورانه، آموزش مهارتهای حل مسئله، و برنامه فلسفه برای کودکان گسترش یافتند

یکی از موفقترین تلاشها، ایجاد برنامهای منسجم در آموزش تفکر برنامه فلسفه برای کودکان است که ماتیو لیپمن3 و همکارانش در دانشگاه منتکلیر امریکا4 آن را تهیه کرده اند . این برنامه به منظور فراهم کردن برنامهای تحصیلی در زمینه کاوش فلسفی برای کودکان از سطح کودکستان تا دانشگاه تهیه شده است و هماکنون در بسیاری از کشورهای دنیا در حال اجراست

لیپمن - - 2003 معتقد است که فلسفه برای کودکان اقدامی آموزشی است که به بهبود تفکر در کودکان میپردازد و از فلسفه، به منزله شیوهای برای پرورش تفکر اخلاقی، انتقادی5، و تفکر خلاق6 بهره میبرد. لیپمن و همکارانش معتقدند که منظور از آموزش فلسفه به کودکان آموختن روش تفکر فلسفی است، از طریق گفتوگوهای فلسفی که اغلب به روش سقراطی است . بنابراین، درنظرگرفتن فلسفه در معنایی که حامیان آموزش فلسفه به کودکان آن را دنبال میکنند نمونهای از رویکرد پژوهشی به تعلیم و تربیت است

از زمان سقراط، خردجویی به معنای گفتوگو و تبادل افکار دانسته شده است. فلسفه با شگفتی و جستوجو برای یافتن اساسیترین پرسشها درباره زندگی انسان، از طریق گفتوگو، شروع میشود. کودکان هم میتوانند در گفتوگو درباره پرسش های عمیق و معماگونه شرکت کنند

لیپمن همین سنت را راهی برای بنیان گذاری فلسفه در برنامه مدارس برگزید. او به پیروی از ویگوتسکی7 بر آن است که زبان ابزار لازم را برای تفکر فراهم میکند و کودکان با مشارکت و همکاری قادر به تفکر در سطح بالاتری میشوند. هدف لیپمن بهرهگرفتن از سائقهای اجتماعی کودکان و استفاده از گفتوگو بهمنزله راهی برای پرورش تفکر در کودکان است.

زمانی که برنامه فلسفه برای کودکان اجرا میشود هدف آن آموزش فلسفه - مجموعه ای از آرای فلسفی - ، بهمنزله موضوع درسی، به کودکان نیست، بلکه هدف این است که از طریق گفتوگوهای کلاسی روش فلسفی را به کودکان آموزش دهد؛ روش فلسفی یعنی روش تحقیقمدلّل و تحلیل منطقی که اغلب بهمنزله روش سقراطی از آن نام برده میشود

روشهای آموزش فلسفه به کودکان، که لیپمن و همکارانش مطرح کردهاند، بر رابطه نزدیک معلم و شاگرد و ایجاد انگیزه برای آغاز بحث و گفتوگو از طریق داستان، قطعه شعر، یا بیان واقعهای، و امثال آن تأکید دارد. در این روش، به دانش آموزان فرصت داده میشود تا به تفکر بپردازند و سپس وارد گفتوگوهای گروهی شوند. این گفتوگوها باعث تفکر و تعمق بیشتر میشوند و میتوانند گروههای کاوشگر فلسفی را در مسائل گوناگون شکل دهند و مدرسه را به مکانی برای پژوهش و اندیشهورزی تبدیل کنند. در این برنامه دانشآموزان به کاوشگرانی ماهر و جوان تبدیل میشوند. کاوشگربودن مفهوم اصلی این الگوست و مراد از آن جستوجوگری فعال بودن و پرسشگری مصر بودن و داشتن هشیاری دائمی برای مشاهده ارتباطات و اختلافات و آمادگی همیشگی برای مقایسه، مقابله، تحلیل، و مطرحکردن فرضیه، تجربه، مشاهده، سنجش، و امتحان است

فلسفه برای کودکان نوعی تعلیم و تربیت است که روشها و محتوای فلسفی و ایدههای عمل گرایانه»اجتماع پژوهشی«9 را، به منظور کسب مهارتهای تفکر، مهارتهای اجتماعی، و دیدگاههای لازم برای شهروند دموکراتیک، تلفیق می کند

این برنامه درصدد است به کودکان، که شهروندان و دانشمندان فردا هستند، یاد دهد که تا حد امکان خودشان برای خود فکر کنند و تصمیم بگیرند.

برنامه آموزش فلسفه به کودکان به روش کاوشگری فلسفی و اجتماع پژوهشی انجام میشود. اساس کاو11شگری فلسفی از سقراط نشئت گرفته است. برای سقراط مسیر دانستن با شناخت نادانی فرد آغاز میشود و معلم نقش ماما را دارد که با پرسیدن حقیقت را آشکار میکند و کمک میکند که ایدهها و عقاید متولد شوند - ناجی،. - 41 /1 :1389 ایده »مشارکت به روش اجتماع پژوهشی« را اولین بار فیلسوف عمل گرای امریکایی، چارلز پیرس12 ، بهکار گرفت.

او بر آن است ما در تولید علم مشارکت کننده ایم، نه تماشاگر. او تأکید دارد که دانش چهارچوبی قطعی ندارد، بلکه چهارچوبی تبیینی دارد 

لیپمن از این واژه برداشت دیگری دارد. او کلاس درس را آزمایشگاه و مهمترین فعالیت فراگیران را پژوهش تلقی میکند. طبق نظر وی، کلاس درس زمانی به اهداف واقعی خود دست مییابد که در پژوهش غوطهور شود و در آن همه کس و همه چیز به پژوهش دعوت شود. در این حالت است که اجتماع پژوهشی شکل میگیرد، افکار پرورش مییابد، خلاقیت رشد میکند، و اصول اخلاقی، یعنی تحمل و مدارا و سعه صدر و پذیرش ابهام، نمود عینی پیدا میکند

لیپمن، برای اینکه تحقیق و کندوکاو را محور آموزش و پرورش کند، پیشنهاد می دهد که کلاس درس تبدیل به حلقهها یا اجتماع هایی شود که در آنها از رابطه دوستی و همکاری برای مشارکت مثبت در فضای آموزشی استقبال شود. این فضای مشارکت مثبت جانشین فضای رقابتی و نیمهخصمانهای میشود که در بسیاری از کلاسهای سنتی رواج دارد. ویژگیهای خاص حلقههای کندوکاو عبارت اند از تأمل و تعمق غیر خصمانه، شناختهای مشترک، خوداصلاحی، فرهنگ و تخیل فلسفی، تقویت توانایی مطالعه، و درک عمیق متون بر اساس دیالوگ و گفتوگو و لذتبردن از آنها 

-2رویکردهای مربوط به فلسفه برای کودکان

بررسی رویکردهای مربوط به فلسفه برای کودکان نشان میدهد که در فلسفه برای کودکان چهار رویکرد مختلف وجود دارد:

الف - رویکرد فرایندی - روشی - یا فلسفه به مثابه روش 1که یکی از معانی فلسفه است و فلسفه را به عنوان نوعی فعالیت میداند . فعالیتی که منجر به شناسایی و فهم امور میشود. بسیاری از فیلسوفان از زمان سقراط تاکنون با این تلقی از فلسفه موافق بودهاند. آنها چگونگی تحقق این فعالیت را فلسفه نامیدند.

اهمیت روش فلسفیدن در فلسفه برای کودکان تا به آنجاست که برخی معتقدند فلسفه به وسیله روش آن قابل شناسایی است. ویژگیهای فلسفه به وسیله محتوا یا موضوعی که مورد مطالعه قرار میدهد، توصیف نمیشود؛ بلکه توسط رویکرد یا روشی که استفاده میکند، توصیف میشود

این رویکرد بر فعالیت فلسفی و طرح محتوای داستانی تأملبرانگیز، به منظور تسهیل فرایند فلسفیدن تأکید دارد . لیپمن بر روش فلسفیدن تأکید داشت، روشی که در آن پرسشهای فزاینده به نحوی مطرح میشوند که پاسخ به هر سؤال فقط به سؤالات بیشتر منجر میشود -

ب - رویکرد محتوایی یا فلسفه به مثابه محتوا 2که بر تاریخ فلسفه و محتوای فلسفه در قالب داستان تأکید دارد، چراکه با توجه به اهمیت محتوای فلسفی باید گفت، این محتوا نهتنها برای کودکان که برای برخی بزرگسالان نیز قابل فهم نیست. سادهسازی و قابل فهم کردن این محتوا، به منظور استفاده کودکان از این متون را میتوان در آثار کلاسیک فلسفه اثر واربرتون - 1388 - ، لذات فلسفه اثر دورانت - 1952 - ، داستان فلسفه اثر مگی - 1988 - ، فلسفه برای کوچکترها اثر وایت - 2001 - ، 50 ایده فلسفه که باید بدانید اثر دوپره 1390 - - ، گردش در دنیای فلسفه برای جوانان اثر ویت - - 1387 ، دنیای سوفی اثرگُردر - 1390 - ، به عنوان رویکردی محتوامحور در فلسفه برای کودکان دانست. چنین رویکردی را میتوان در قصه الغربه الغربیه و حیابن یقظان نیز مشاهده کرد.

این رویکرد تلاش دارد تا با بهرهبردن از اندیشههای فلسفیبعضاً پراکنده و طرح دیدگاههای موجود در مکاتب فلسفی به تشکیل معرفتی منسجم از طریق آشنایی کودکان با اندیشههای فیلسوفان کمک کند.

پ - رویکرد مبتنی بر پیوند فلسفه و ادبیات که در آن بر متون داستانی ادبیات کهن به عنوان محتوای فلسفی تأکید میشود. در پیوند بین فلسفه و ادبیات رفتن به سراغ کتابهای فلسفی کافی نیست؛ چراکه بسیاری از اندیشههای بزرگ فلسفی همچون اندیشههایسقراط لزوماً از متون فلسفی استخراج نشدهاند.

سقراط هرگز متنی فلسفی ننوشته و تنها نظرات خود را به صورت گفتوگوی شفاهی بیان کرده است. آنها معتقدند از همان دوران، تداخل ادبیات و فلسفه یک امر بدیهی بوده است در نتیجه نمیتوان تمایزی بین ادبیات و فلسفه قائل شد - هاگبرگ و جوست، . - 2010 بدین سبب در ادبیات هم میتوان مضامین فلسفی را یافت به خصوص در داستانهای فلسفی که از ناخودآگاه نویسنده برآمده است.

فرزانفر و همکاران - 1389 - اظهار میدارند که داستان ادبی در بیشتر مواقع از ناخودآگاه نویسنده برمیخیزد و میتواند قابل شمول تر و عام تر باشد.

ث - رویکرد مبتنی بر زمینه فرهنگی متون که بر فرهنگ وابستگی محتوای داستان فلسفی و طرح، انتخاب، و بازنویسی داستانهایی از فرهنگ بومی تأکید دارد. فلاسفه متعددی چنین استدلال کردهاند که یک فرهنگ افریقایی »ناب« وجود دارد که تفکر افریقایی از آن سرچشمه میگیرد. دیگران نیز مانند ویردو اینگونه استدلال کردهاند که در میان تفاوتهای فرهنگی، خصوصیات عام فرهنگی نیز وجود دارند که امکان انتقال و ارتباط تفکر را فراهم میسازند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید