بخشی از مقاله
خلاصه
معماری به مثابه یک هنر، درانتقال پیام خود ازشدت وغلظتی کمتر از دیگرهنرها برخوردار است ولی قدرت معماری، وتداوم اثر پیام عاطفی آن مدیون حضور همیشگی و نامحسوس آن درفضایی است که می آفریند. معماری به مثابه "پس زمینه" از مفاهیمی در مبانی نظری معماریست که هر چند جدید نیست و نمونههای موفقی از آن را در معماری بومی و سنتی همه اقوام و ملل میتوان یافت ، اما تا قرن بیستم میلادی حداقل در غرب پشتوانه فلسفی قابل شناختی که توسط متفکرین بانفوذ تحت حمایت باشد برای این مفهوم وجود نداشت. اما در این ارتباط بطور کلی می توان این پشتوانه نظری را در دو نگاه زیر بیان کرد:
1 -صورتها ومعانی برخاسته و مورد پذیرش خرد و عقل
2 -صورتها و معانی برخاسته ازتصورات وتجارب خوشایند حواس
نوشتار حاضر تلاشی است در جهت بررسی اجمالی این دو دیدگاه:معماری عقل و معماری حس و ادامه سعی در
معرفی احتمال وجود دیدگاهی دیگر و صورت سومی از آغاز فرایند خلق معماری بنام معماری حضور می باشد.در این ارتباط به این موضوع خواهیم رسید که معماری به این روایت زمانی متولد خواهد شد که »سکونت« به عنوان یک ضرورت ادراک شود، همانطور که همه انواع وسائل نقلیه در وهله نخست برای پاسخگوئی به ضرورت »حرکت« خلق شد.
-1 مقدمه
قدرت معماری در دخالت درمحیط وتمایل به تعیین تکلیف برای انسانها نباشد،شاید معماری دوام تاثیر خود را از پرهیز از دخالت آشکاردر محیط به دست آورده باشد. به عنوان پدیده ای که همواره میتواند به "پس زمینه "وقایعی تبدیل شود که در روند آنهاکاربران بیش از معماران تعیین کننده هستند. فضاها تنها بسترهایی هستند که امکان وقوع رفتارهای متعددی را در خود نهفته دارند.
معماری به مثابه "پس زمینه" از مفاهیمی در مبانی نظری معماریست که هر چند جدید نیست و نمونههای موفقی از آن را در معماری بومی و سنتی همه اقوام و ملل میتوان یافت ، اما تا قرن بیستم میلادی حداقل در غرب پشتوانه فلسفی قابل شناختی که توسط متفکرین بانفوذ تحت حمایت باشد برای این مفهوم وجود نداشت.
باظهور هایدگر در عرصه فلسفی غرب،و گشوده شدن باب گفتگوهای جدید در ارتباط با ادراک انسان از محیط مبانی اولیه تفکری که زاینده یک معماری "پس زمینه" ای باشد شکل گرفت، معماری که در حضور همیشگی خود سعی در تحمیل رفتارهای ناخواسته را بر انسانها نداشته باشد.
این مفهوم جدید چنان تصویر پرقدرتی از خود ارائه داده است که حتی متفکرین بسیار بدبین اذعان کرده اند که زمانیکه نیت معمار با رفتار واقعی و آزادانه مردم هم راستا باشد،نتایجی چنین میمون میآفریند.
اماوضعیت همیشه بدین منوال نبوده است وتاریخ معماری سراسر مملو از تجارب ناموفقی است که عدم اقبال عمومیشان را مدیون نحله های مختلف فلسفی بوده اند، فلسفه هایی که همه وجوه خلاقیت معماری و آثار رفتاری آن برانسان را در نظر نمیگرفتند.
یکی از مهمترین عوامل تغییر و تحول صورت خانه،یا در مقیاس کلیتر هراثری که تحت عنوان معماری جای میگیرد، درگوناگونی پاسخها به این سوال قدیمی نهفته است که "ازکجاآغازکنیم؟
درتقرب به پاسخ این سوال دو منظر وجود داشته است:
.1شروع - وگاهی حتی پایان - باصورتها ومعانی برخاسته و مورد پذیرش خردناب .2شروع ازتصورات وتجارب خوشایند حواس.
این دو منظر متفاوت،نتیجه تفکرات دوسنت فلسفی در حوزه شناخت شناسی است واغراق نخواهد بود اگر بگوییم این دو منظر بیش از هر تفکر دیگری برتطور صورت معماری تاثیرگذارده است.
اما در برقراری رابطه میان دیدگاههای مختلف شناخت شناسنامه با مبانی نظری معماری باید این حقیقت از نظر دور نشود که انسان موجودی است که برای رضایت از پدیدهها، ظاهر محسوس و معقول آنها را همزمان مورد ارزیابی قرار میدهد و عدم رضایت از هر یک، قدرت اثر دیگری را کمرنگ و حتی گاهی بی اثر می سازد.علاوه بر این معماری پدیده ای است که تجربه و رضایت کامل از آن با فراتر از محسوسات ومعقولات به عرصه های فرهنگی وتاریخی وسیاسی و... روانی هم کشیده میشود و به اینطریق تجربه ای چند بعدی است که حتی مصالحه میان دو دیدگاه خرد باور و تجربه باورو اجماع میان نظرات این دو هم نخواهد توانست همه مفاهیم درگیر در خلاقیت معماری را پوشش دهد و باز هم جای خالی برخی مفاهیم چشمگیرخواهد بود.
نوشتار حاضر تلاشی است در تحلیل کاستیهای سنتهای مهم فلسفی که بر فضای رفتاری معماری تاثیر نامطلوب گذارده اند،و طرح این فرضیه که با امتزاج دیدگاه فلسفی هایدگربا نظریه ادراک گیبسون شاید بتوان کاستیهای دیدگاههای دیگر را، حداقل در عرصه رفتاری جبران کرد.
-2 معماری عقل
به طور رسمی غالبا آغاز تأثیر صریح خردباوری در معماری را پس از دکارت و با کتاب معروف یک راهب فرانسوی به نام مارک آنتوان لوژیه 2 تحت عنوان "مقالاتی درباب معماری - 1753 - " میشناسند. لوژیه دراین کتاب مبانی فکری ریاضی و مفاهیم هندسی را معیار سنجش و تحلیل معماری و شهرسازی قرار داده است.او روایت جذابی ازخلق سرپناه ابتدایی بشر ارائه میدهد که در آن سیر تفکر انسان بدوی در اقدام به ساخت این سرپناه با جزئیات و به تفصیل تشریح شده است.
اینکه چگونه انسان در نخستین برخورد خود با طبیعتی که حرارت و برودت و تابش خورشید و قطرات باران در آن باعث سلب آسایش از او شده بود، غار را به عنوان یک سرپناه مناسب نمیابد و خود اقدام به ساخت سرپناهی میکند. چهارستون ازتنه درخت درچهاگوشه یک مربع برمی افرازد و بر روی آنها با تیرهای چوبی انتهای ستونها را به هم پیوند 1 اشاره است به اظهار نظر مثبت و نامعمول میشل فوکو میدهد. اما کار در اینجا به پایان نمیرسد.پوششی که قرار است خنکا وخشکی را فراهم کند از قراردادن شاخ و برگ بر روی منشوری ایجاد میشود که در این ستون وتیرها ایستاده است.
به این ترتیب از ترکیب یک مکعب و یک منشور نخستین "خانه "آفریده میشود.[3] این روایت البته با یافتههای باستانشناسی همخوانی ندارد،اماحتی اگر لوژیه از این امر اطلاع میداشت بازهم درسیر او از مبادی به مرادش تأثیری نمیگذارد.هدف او آن بود که روش علوم طبیعی و به پیروی از دکارت، ثابت کند که برای نخستین سرپناه با تفکر و فرمهای بنیادین هندسی یا اشکال افلاطونی آغاز شده است.
افلاطون در تیمائوس ساختار هستی را بنا شده بر فرمهای ساده هندسی می داند [3] و همه متفکران دیگر این رشته از افکار که مقطع کوتاهی از آن را از فیثاغورث تا لوژیه در اینجا دنبال کردیم معتقدند که این معدود قواعد متعالی حقایق ازلی هستند که »وجود« دارند، بی نیاز از آنکه ادراک شوند. از این روست که این گروه که نام »خردگرا « آنها را هم خانواده نموده است، سرمست از آنکه عقل توان آن دارد که با چنین مفاهیم ازلی در ارتباط باشد، چندان نگران آن نیستند که این کیفیات چگونه توسط حواس بشر ادراک می شوند
ظهور شخصیت و تئوری پر قدرت دکارت در قرن هجدهم، علاوه بر آنکه مهر تأئیدی بود بر هر آنچه در این نحله فکری پیش از این عنوان شده بود، بلکه به این ترتیب نظرات لوژیه در باب معماری در قرن متعاقب آن نیز منطبق با این اصول عقلانی به نظر می رسید و البته مقبول قرار می گرفت.
همانطور که لوژیه در » تئوری« سعی داشت پا در جای دکارت گذارد، معماران دیگری هم به این جمع پیوستند که سعی در آن داشتند که در » عمل « پیرو لوژیه باشند، معروف ترین آنها لوئی بوله 1و لودو 2بودند.
در میان این دو طرحها و پیشنهادات بوله عظیم تر، هندسه ان ناب تر و به ایده آل خرد گرائی نزدیکتر بود، در عوض لودو آثار بیشتری از خود بر جای گذرد، که 40 دروازه اخذ عوارض برای دیوار جدید شهر پاریس که در سال 1782 طراحی کرد نمونه های از آثار اوست.
مهمترین وجه مشترک آثار کسانی چون بوله و لدو توافق آنها در این دیدگاه است که از آنجائیکه معماری واسطه ای است برای ارتباط انسان با حقایق مطلق و نظام نهفته ی خلقت، قدرت آن را دارد که بییندگان خود را از موضعی بالادست مورد » خطاب « قرار دهد.
همه عظمتی که در هندسه ناب و در ابعاد عظیم ساخته ها و پرداخته های بوله و لدو مشاهده می شود، با همین دیدگاه مشاهده شده اند تا » مخاطب « را متحیر و حتی گاهی مرعوب کنند.
از همین رو هیچ سبک معماری بهتر از این نمی توانست جوابگوی طراحی یک جایگاه اخذ عوارض و مالیات باشد، اما گفته می شود که دروازه های اخذ عوارض لوژیه یکی از منفورترین نمادهای سلطنت فرانسه بود و یکی از دلایل انگیزش خشمی بود که در نهایت به انقلاب فرانسه انجامید
با این همه نظم واضح هندسی در معماری و شهرسازی گرایشی است که حتی تا دوران مدرن هم طرفداران خود را حفظ کرده است. لوکوربوزیه 3همواره از خیابانهای پیچ در پیچ و باریک شهرهای قرون وسطائی، با دیوارهای نزدیک به هم و خط آسمان نامنظم ناراضی بوده است، کانالهای باریکی که در سایناک آن " آسمان امیدیست دوردست بر فراز آن.. ".