بخشی از مقاله
چکیده :
صدها سال است که یکی از روش های معمول آراستن دیوارهای بقاع متبرکه - بناهای آرامگاهی - در ایران ، نقاشی دیواری با مضامینی برگرفته از عقاید اسلامی است.نمونه های این نوع نقاشی عامیانه و مذهبی را که غالباً به اواخر دوره قاجار مربوط می شوند در سرتاسر ایران می توان یافت، اما فراوانی آن ها در شمال ایران بیشتر است . از روزگار پیدایش این سنت هنری ، آگاهی دقیقی وجود ندارد.
قدیمی ترین نمونه های مطالعه شده به سده 11 هجری و عصر صفوی باز می گردد که روزگار توسعه و حاکمیت مذهب شیعه در ایران نیز هست . جهان بینی موجود در ورای این نقاشی ها، خوانشی شیعی از اسلام را بازتاب می دهدو موضوعات به تصویر درآمده عمدتاً رویدادهای مربوط به وقایع کربلاست که با باورهای عامیانه در آمیخته و به شکلی روایی اجرا شده است.این نوشتار در پی یافتن خاستگاه اصلی و آغازین این سنت تصویری و عوامل موثر در پدید آمدن آن است . نتیجه به دست آمده نشان می دهد که مرکز قدیمی استان گیلان یعنی شهر لاهیجان را باید خاستگاه این گونه از هنر تصویری عامیانه در ایران دانست. روش تحقیق دراین مقاله تاریخی- تحلیلی است و اطلاعات مندرج در آن ترکیبی از مطالعات میدانی و کتابخانهای است .
مقدمه
پراکندگی بقاع آراسته به نقاشی های دیواری در نقاط مختلف ایران به حدی هست که نشان از یک سنت فراگیر و مانا در سراسر ایران به ویژه در اواخر عهد قاجار باشد. ناگفته پیداست که پدید آمدن و فراز و فرود هر مکتب یا سنت هنری نتیجهتعاملات پیچیده میان حوزه های مختلف اجتماعی و فرهنگی است که الزاماً این عوامل و تعاملات در همه جا و همزمان پدید نمی آیند بلکه در منطقه یا جغرافیایی که شرایط آماده تر باشد به وجود می آید آنگاه ممکن است تدریجاً به سرزمین های دیگر نیز گسترش یابد و البته گاهی نیز اگر بسترهای لازم فراهم نبود چه بسا در محدوده ای خاص محصور بماند. آیین ها نیز تقریبا همین روند را طی می کنند.
یافتن و تحلیل عوامل و متغیرهای گوناگون که در پیدایش یک مکتب هنری یا سنتی عامیانه دخیل هستند از پس قرون و اعصار ، آسان نیست و نیازمند نگاهی تحلیلی، فراگیر و چند سونگر است . سرآغاز بسیاری از تحولات فرهنگی و پیدایش مکاتب هنری در مراکز قدرت ، پایتخت ها و کلانشهرها اتفاق افتاده است.از همین روست عناوینی که برای مکاتب هنری اعم از نگارگری یا معماری و یا حتی ادبی در ایران سراغ داریم، برگرفته از نام شهرهاست زیرا این صاحبات قدرت بوده اند که هنرمندان را در کنف حمایت خود گرفته و در نتیجه شاخه هایی از هنرها به بالندگی رسیده آنگاه مکاتب نو پدید آمده اند . اما آنچه به این ترتیب ایجاد می شود ذیل هنر "خواص" جای می گیرند در حالی که در مورد سنت های هنری عامیانه چنین نیست .
درباره عناوین مکاتب یا اسلوب های هنر عامیانه ای هم چون قالیبافی، سفالگری و عمده صنایع دستی ، چه بسا نام عشایر و اقوام و ایلات و روستاها بیشتر شنیده می شود چون توده مردم عامی در خلق آنها نقش اصلی را داشته اند و وابستگی چندانی به مراکز قدرت وجود نداشته است.
با توجه به این که دیوارنگاری بقاع متبرکه نیز ذیل هنر عامیانه طبقه بندی می شود ،پس مشکل بتوان خاستگاه آن را در پایتخت هایی هم چون اصفهان عهد صفوی ، شیراز عصر زندیه و یا تهران دوران قاجار جست. روح ساده روستایی ، بیان بی پروا و رنگ های تابناک به کار رفته در این نقاشی ها ، پویایی در ساختار بصری و همگامی با دیگر هنرهای مردمی هم چون تعزیه، همراه با قرار گرفتن عمده آثار موجود در مناطق روستایی و حاشیه شهرها، پژوهشگر را به خاستگاهی دور از پایتخت های رسمی رهنمون می شود.