بخشی از مقاله
چکیده
علوم مختلف به هست و نیست می پردازند و اخلاق یگانه دانشی است که با مفاهیم باید و نباید سروکار دارد، اخلاق دو قلمرو کلی دارد که همه چیزرا در یکی ازآن دو جای می دهد؛ خوب یا بد؛ و البته برای تعیین حیطه و قلمروی هرچیز باید شاخص ومعیاری داشت که ازآن جمله می توان به عقل، نقل و شهود اشاره کرد.این مقاله با استفاده از روش توصیفی وکتابخانه ای به تبیین نقش تعقل وتفکر بعنوان شاخصی برتر در انتخاب رویکرد بهینه به اخلاق پرداخته و برخی ازشیوه های مهم اخلاق فیلسوفانه را به تصویر می کشد.
مکاتب اخلاقی را می توان به سه قسم عمده تقسیم کرد: اخلاق فیلسوفانه، اخلاق عارفانه و اخلاق نقلی، که در این میان علی رغم اختلاف نظرهایی که دراندیشه های فیلسوفان اخلاق وجوددارد اخلاق را به منزله یک نظام فکری دانسته و دراستفاده ازعقل واستدلال وبرهان عمده این نحله ها هم عقیده بوده و خردورزی را فصل ممیّز و حقیقت وجود انسان می دانند.
در نگرش فلسفی به اخلاق، نفس آدمی دارای سه قوه شهویه، غضبیه و ناطقه است که با یکدیگر تعامل داشته و از یکدیگر تأثیر و تأثر می پذیرند.
سقراط، افلاطون، ارسطو، نیچه، لذت گرایان، ریاضت گرایان سبک هایی اخلاقی را بیان می کنند که وجه مشترک آنها اتکا به نقطه ثقلی به نام عقل است، که خود موجب امتیاز اخلاق فیلسوفانه از سایر اخلاق ها است، هرچند نتایج بدست آمده و غایت اخلاقی این فیلسوفان یکسان نباشد.
-1 مقدمه
اخلاق یکی ازعلوم و دانش های بشری است که اصول و قواعد و اصطلاحات ویژه خودرا دارد و شاید بتوان گفت کمتر علمی ماننداخلاق می توان یافت که درآن اندیشمندانش از ابزارهای گوناگون ومتنوعی استفاده کرده اند که درذات خود با یکدیگر منافات و تضاد دارند. دراین میان می توان به اخلاق فیلسوفانه دراستفاده ازعقل و استدلال نگاهی عالی تر و زیباتر داشت، همان گونه که از دیرباز تاکنون این سبک مقبولیت خاص خود را داشته است.
اخلاق خُلقاز گرفته شده است که »حالت و کیفیتی باطنی است که باچشمِ سر و حواس ظاهری، دریافتنی نیست. در مقابل، خَلق«» عبارت است از حالت و کیفیتی محسوس که باچشمِ سر و حواس ظاهری دریافتنی است. در زبان فارسی صورت در معنای دوم بهکار می رود و سیرت در معنای اول. صورت به ویژگی های ظاهری انسان مانند رنگ پوست، مو، بلندی و کوتاهی قد، چاقی و لاغری و زشتی و زیبایی گفته میشود و سیرت نیز به ویژگیهای باطنی و معنوی انسان مانند مهربانی، نرمخویی و شجاعت که این ویژگیها با حواس ظاهری دریافتنی نیستند، گرچه میتوان آثار آنها را مشاهده کرد. بنابراین اخلاق صفتها و ویژگیهای باطنی و معنوی انسان است.
هرخُلق مقتضی رفتار خاصی است. کسی که صفت وخُلق سخاوت را داراست، به نیازمندان انفاق میکند، و در سختیها به دیگران کمک مالی میدهد. وجود یک صفت در فرد موجب میشود وی رفتارهای متناسب با آن را بدون احساس سختی و بیهیچ تفکر و تأمل جدی انجام دهد. کسی که سخاوت در وجود او نشسته، به دیگران می بخشد، بی آنکه نیاز داشته باشد در باره درستی این عمل بیندیشد و یا این عمل برای او سخت و سنگین باشد؛ درست به مانند رانندهای باسابقه و ماهر که بدون تأمل و احساس اضطراب رانندگی میکند.
از سوی دیگر،خُلق ممکن است امری پسندیده و یا ناپسند باشد. برای مثال، راستگویی و دروغگویی دو صفتاند، اما یکی پسندیده است و دیگری ناپسند. به صفت پسندیده فضیلت و به صفت ناپسند رذیلت میگویند.
-2 تعریف علم اخلاق
اخلاق جمعخُلق و در لغت به معنای خوی ها است - دهخدا، ج - 4525 : 5 و در اصطلاح» علمی است که صفت های نفسانی خوب و بد واعمال و رفتارِ اختیاری متناسب با آنهارپ رامعرفی می کند و شیوه تحصیل صفت های نفسانی خوب وانجام اعمال پسندیده و دوری از صفت های نفسانی بد واعمال ناپسند را نشان می دهد.
خُلق حالت و کیفیتی باطنی است که با حواس ظاهری، دریافتنینیست؛ در مقابل خَلق حالت و کیفیت محسوس است که با حواس ظاهری دریافتنی است، اخلاق حوزهای است که در آن با مفاهیمی چون باید، نباید، خوب و بد و... سرکار داریم. این مفاهیم ویژه تنها به فعل ارادی و اختیاری انسان تعلق میگیرد، به همین دلیل آن را ازعلوم دستوری بشمارآورده اند. هرعلمی به گونه ای با »هست و نیست« سروکار دارد وبه وجودیا عدم رابطه بین پدیده ها و موجودات می پردازد به عنوان مثال علم پزشکی ثابت می کند بین مصرف نوشابه و بیماری رابطه وجود دارد ولی اخلاق با »باید و نباید« سروکار دارد وهمه چیزرا درحیطه»خوب« و یا درقلمروی »بد« قرار می دهد، منطق اخلاق منطق دوفازی و دو ارزشی است یعنی حیطه ای ورای این دو وجود ندارد.
اخلاق صفتها و ویژگی های باطنی و معنوی انسان راکه البته نفسانی و اختیاری هستند را به صفت پسندیده فضیلت، ارزش، هنجار، زیبایی ... و یا به صفت ناپسند رذیلت، ضدارزش، ناهنجار، زشت ... متصف می سازد.