بخشی از مقاله
چکیده
سکوت به معنای غیاب هرگونه عنصر زبانی درگفتار و نوشتار ممکن است کارکرد دلالت مند یا غیر دلالت مند داشته باشد.سکوت وقتی دلالت مند تلقی می شود که حضوری معنادار و نشاندار ایجاد کند .آن چه در انتقال معانی نانوشته در متن به کار می آید، سکوت دلالت مند است که می توان آن را به مثابه یک مفهوم نشانه شناختی در رابطه با گفتار در نظر گرفت . سکوت ابزاری ساخت مند در شکل گیری روایت وایجاد گره افکنی،تعلیق، فضاسازی و گره گشایی در داستان است.
نویسنده برای ایجاد کشش خواندن به عمد برخی اطلاعات را از مخاطب پنهان می کند. با مشارکت خواننده، شکاف ها وگسست های متن پر می شود وخواننده با درک انواع سکوت ، ضمن تکمیل متن به التذاذ ادبی دست می یابد. در این نوشتار برآنیم که به بررسی کارکرد گفتمان سکوت در داستان کوتاه » خرگوش کوچولواثر« خانم راضیه تجّار بپردازیم و سکوت را در سه محور جانشینی ،همنشینی وفرازبانی بررسی کنیم. این نوشتار می کوشد به این پرسش ها پاسخ دهد که: کدام یک از انواع سکوت در روایت نمود بیشتری دارد؟ نویسنده برای تعلیق داستان از کدام گونه های سکوت استفاده می کند؟ این پژوهش به شیوه توصیفی - تحلیلی براساس الگوی پیشنهادی لیلا صادقی با نام » سکوت روایی « انجام می شود.
مقدمه
نشانه شناسی به شکل امروزی ریشه در زبانشناسی ساختارگرا دارد. مکتب ساختارگرایی در دهه پنجاه میلادی بر پایه نظریات فردینان دوسوسور پدید آمد. به نظر سوسور زبان یک نظام است که در آن هیچ جزیی به تنهایی معنا ندارد و هر جزء معنای خود را در ارتباط با دیگر اجزاء به دست میآورد.
سوسور نشانه را مرکب از یک دال و یک مدلول دانست و رابطه آن دو را »دلالت« نامید. معنا از تمایزهای میان دالها ناشی میشود، این تمایزها بر دو نوعاند: همنشینی - - syntagmatic و جانشینی - . - paradigmatic محور همنشینی چگونگی قرار گرفتن عناصر کنار هم و محور جانشینی چگونگی جایگزینی عناصر به جای هم را نشان میدهد. روابط همنشینی امکاناتی برای ترکیباند اما روابط جانشینی شامل مقایسه میان عناصر و قائل شدن تمایز بین آنهاست.
سوسور با اندیشه تمایز بین دو محور زبان، خواننده را به دو فعالیت ذهنی در کاربرد زبان آگاه میکند: نخست ترکیب خطی عناصر که در آن هر عنصری معنای خود را در تقابل با عناصر پیشین و پسین خود به دست میآورد - روابط مبتنی بر حضور - و دوم جایگزینی احتمالی یک عنصر با عنصری دیگر بر پایه پیوندهای مشترکی که این دو عنصر با هم دارند - روابط مبتنی بر غیاب - .
مناسبات محور جانشینی باعث میشود که بر اساس ساختاری واحد، جملههای بسیاری ساخته شوند. تقسیم-بندی دو دسته مناسبات همنشینی و جانشینی، زبان را چون دستگاهی نظامیافته از جانشینها مینمایاند که در آن نشانهها از لحاظ لفظی و معنایی گستره کار یکدیگر را محدود و مشخص میکنند.
توصیف سوسور از دو محور زبان بر مطالعات پیرامون استعاره و مجاز تأثیر گذاشت.
رومن یاکوبسن کوشید از منظر زبانشناسی به تحلیل اثر ادبی بپردازد.او استعاره و مجاز مرسل را دو قطب عملکرد زبانی تعریف کرد و معنای آنها را گسترش داد. به نظر وی فرآیندهای شباهت و مجاورت پایههای سبک ادبی هستند و همه مجازهای بیانی،گونهها یا ترکیباتی از این دو مجاز هستند.
درهر اثر ادبی یکی از دو فرایند مذکور عنصر مسلط است. عنصر مسلط در ادبیات رمانتیک، استعاره و در ادبیات واقعگرا مجاز مرسل است.
به گفته یاکوبسن » نویسنده رئالیست با استفاده از روابط مجاورت، از طریق مجاز، از طرح داستان به فضای داستان و از شخصیتها به موقعیت مکانی و زمانی گریز میزند. چنین نویسندهای به جزئیاتی علاقه مند است که از نوع مجاز جزء به کل باشد.
دیوید لاج نظریه یاکوبسن را درتحلیل ادبیات به کار گرفت. به نظر وی در مجاز با جانشینی صفت به جای موصوف یا جزء به جای کل مواجهیم وعمل فشردهکردن از طریق حذف انجام میگیرد